پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم): براى شهادت حسین (علیه السلام)، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.

رسانه منجی - صفات امام

آيات و روايات بسياري را مي‌توان يافت که در آن، اوصاف پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است و از آن جا که امام، عِدل پيامبر مي‌باشد، با مراجعه به اين اقوال مي‌توان اوصاف امام را شناخت. با توجه به اين مطلب يکي از اوصاف پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) را از زبان اميرالمؤمنين (عليه السّلام) نقل مي‌کنيم.

«طبيب دوار بطبّه قد احکم مراهمه و احمي مواسمه، يضع من ذلک حيث الحاجه اليه: من قلوب عمي و آذان صم و السنه بکم، متتبع بدوائه مواضع الغفله و مواطن الحيره» [1]

پيامبراکرم (صلي اللّه عليه و آله) طبيبي است که (در بيماري‌ها يا بين بيماري‌ها) طب خود را مي‌گرداند (در حالي که) مرهمهاي خود را به خوبي ساخته و داغهايش را آماده کرده است. آنها را هرجا که نياز باشد قرار مي‌دهد. بر دلهاي کور و گوشهاي ناشنوا و زبانهاي لال، با داروهاي خود موارد غفلت و سرگرداني را مي‌جويد (معالجه مي‌کند).

«دوّار بطبّه» دو معنا مي‌تواند داشته باشد، يکي اين که طبيب دلسوز، طب خود را بين بيماران مي‌گرداند. يعني خود سراغ بيماران مي‌آيد. حتي اگر آنها به او مراجعه نکنند، طبيب با طبّ خود براي مداواي آنها اقدام مي‌کند. معناي ديگر اين که طب خود را در ميان بيماريهاي مختلف مي‌گرداند. يعني طب او نسبت به انواع بيماري‌ها جريان پيدا مي‌کند و هر نوع بيماري را مداوا مي‌کند. اين طبيب، مرهمهاي خود را آماده کرده است و براي جايي که مرهم کارساز نباشد، مواسم [2] خود را مهيا نموده است.

بنابراين، پيامبراکرم (صلي اللّه عليه و آله)، طبيبي هستند که همه‌ ابزار طبابت خود را - هم براي بيماريهاي جسمي و هم امراض روحي - آماده کرده‌اند. دلهاي کور، گوشهاي ناشنوا و زبانهاي لال را شفا داده و افراد سرگردان و غافل را از غفلت و سرگشتگي نجات مي‌بخشند.

«طبيب بودن» يکي از اوصاف پيامبراکرم (صلي اللّه عليه و آله) است که انسان با معرفت به اين وصف مي‌فهمد که دواي همه‌ دردهاي جسماني و روحاني به دست ايشان بوده، آمادگي کامل براي شفاي همه‌ دردها دارند. اگر اين معرفت براي کسي حاصل شد، مي‌تواند همين مقام را براي امامان نيز در نظر گرفته و قائل به مقام طبابت براي حضرت علي (عليه السّلام) و ائمّه ‌هدي (عليهم السّلام) باشد.

طبيب جسم

امام عصر (عليه السّلام) همچون پدران گرامي خود، طبيب جسم و روح هستند. خواندن شرح حال کساني که از اين جهت مورد عنايت امام (عليه السّلام) قرار گرفته و شفا يافته‌اند، مي‌تواند وسيله‌اي براي ايجاد معرفت بيشتر امام زمان (عليه السّلام) به وصف طبابت باشد.

طبيب روح

مرتبه‌ بالاتر طبابت اهل بيت (عليهم السّلام) در مورد روح افراد، متجلي مي‌شود. چه بسيار افرادي که به وسيله‌ ايشان از غفلت و حيرت در آمده‌اند و چه بسا افراد سرگردان که نجات يافته‌اند.

وقتي مي‌شنويم يا مي‌بينيم که امام (عليه السّلام) ، افرادي را از جهل و غفلت نجات داده و آنها را به مسير هدايت و توحيد، راهنمايي فرموده‌اند، نسبت به طبيب روح بودن امام (عليه السّلام) معرفت پيدا مي‌کنيم. اگر بخواهيم نسبت به اين نعمت بزرگ شکرگزار باشيم، در درجه‌ اول بايد شکر قلبي به جاي آوريم؛ يعني شأن طبابت روح را براي امام پذيرفته، به اين صفت امام معتقد شويم. اکنون به برخي از نمونه‌هاي اين ويژگي امام عصر (عليه السّلام)، اشاره مي‌کنيم که هر يک وصفي از اوصاف آن حضرت نيز به شمار مي‌آيد.

 

 

 

 

پي‌نوشتها:

[1]. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، خطبه 107.

[2]. مواسم جمع ميسم از «و س م» مي‌باشد. وسم به داغي گفته مي‌شود که به حيوان زده مي‌شود و جاي آن روي بدنش مي‌ماند. کلمه ميسم اسم ابزاري است که به وسيله آن بر حيوان داغ مي‌زدند. در قديم با همين ابزار ريشه عفونت ها را مي‌سوزاندند.

[3]. کرامات المهدي، ص 6.

منبع: کتاب آشناي غريب

%ب ظ، %11 %774 %1394 ساعت %17:%بهمن

 

یکی از اوصاف و شئون، دارا بودن حق پدری و مادری بر امت است. امام رضا (عليه السّلام) در روایتی در معرّفي امام می‌فرمایند:

«الامام... الوالد الشفيق... و الام البره بالولد الصغير.» [1]

امام...، پدر دلسوز... و مادر مهربان نسبت به بچّه  کوچک است.

يک پدر دلسوز در مقابل فرزند خود احساس مسؤوليّت مي‌کند و نگران اوست. پدر بيش از آن که به فکر راحتي خود باشد، به آسايش فرزندش مي‌انديشد. مي‌کوشد تا بهترين امکانات را براي او فراهم کند و در مقابل زحمتي که مي‌کشد، هيچ توقّعي ندارد. پدر و مادر با ديدن آسايش فرزندشان خوشحال مي‌شوند و از «احسان» و محبّت به فرزند خود لذّت مي‌برند. اگر شاهد موفّقيّت و پيشرفت او باشند، واقعاً شادمان مي‌شوند. در مقابل، اگر خداي ناکرده يک نقيصه يا عيب و مشکلي براي فرزند پيدا شود، حقيقتاً آن را مشکل خود مي‌دانند. حتّي اگر فرزندشان بزرگ باشد، باز هم نسبت به او همان حالت را دارند. اين حالت پدر و مادر، برخاسته از محبّت قلبي آنهاست. وادي محبّت، وادي خاصي است و تا کسي اهل آن نباشد، ظرائف و لطائف آن را درک نمي‌کند. اگر کسي پدر يا مادر نباشد، نمي‌تواند احساس آنها را نسبت به فرزندشان درک کند.

از طرف ديگر، خطاي فرزند هم موجب ناراحتي پدر و مادر مي‌شود. آنها در مقابل ديگران خود را مسؤول رفتار فرزندشان مي‌دانند. به عنوان مثال، اگر بچه در مدرسه کار خلافي انجام دهد و به شکلي خبر آن به پدر و مادر برسد، آنها بسيار ناراحت و از رفتار فرزندشان خجالت زده مي‌شوند و از اولياي مدرسه عذرخواهي مي‌کنند. توّجه داريم که فرزند خطا کرده، ولي پدر، عذر مي‌خواهد؛ چون فرزند منسوب به پدر است. پس يکي از خصوصيات پدر دلسوز اين است که نسبت به کارهاي خوب يا ناشايست فرزند خود بي تفاوت نيست و گناهان او را به گردن مي‌گيرد.

امام (عليه السّلام) هم که حقيقتاً پدر دلسوز امّت خود هستند، از گناهان شيعيان بسيار آزرده مي‌شوند و خطاهاي آنها را منسوب به خود مي‌دانند. معصومين که خود را نزد خداوند گناهکار و مقصر مي‌دانند، يکي از وجوه استغفار و توبه‌ ايشان، به گناهان شيعيان آنها مربوط مي‌شود. لذا در آيات و روايات، مکرر نقل شده که پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) چه اندازه نگران امّت خود بوده‌اند و همواره خبر بخشوده شدن امّت برايشان بشارت بزرگي بوده است.

به عنوان مثال در ابتداي سوره فتح مي‌خوانيم:

«انا فتحنا لک فتحاً مبيناً. ليغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر». [2]

اي پيامبر، ما براي تو، فتح آشکاري قرار داديم تا خداوند گناهان گذشته‌ي دور و نزديک تو را ببخشايد.

پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) نه تنها از گناه، معصوم بوده، بلکه از ترک اولي هم مصون بوده‌اند. پس منظور از بخشوده شدن ايشان چيست؟

امام هادي (عليه السّلام) به اين سؤال پاسخ روشني داده‌اند:

درباره‌ قول پروردگار که به پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

براي اين که گناهان گذشته‌ دور و نزديک تو را ببخشايم. از امام هادي (عليه السّلام) سؤال شد. حضرت فرمودند: پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) چه گناهي در گذشته‌ دور و نزديک داشته است؟ (يعني ايشان گناهي نداشته‌اند) همانا خدا گناهان شيعيان اميرالمؤمنين (عليه السّلام) را - چه آنها که گذشتند و چه آنها که ماندند - بر پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) بار کرد و سپس آنها را براي حضرتش بخشود. [3]

امام زمان (عليه السّلام) که وارث پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) و اميرالمؤمنين (عليه السّلام) هستند، همين حالت را نسبت به شيعيان خود دارند. چرا که اين حالت، مقتضاي «الوالد الشفيق» بودن آن امام همام است. لذا ما در زيارت آل يس به امام عصر (عليه السّلام) اين گونه سلام مي‌دهيم:

السلام عليک حين تحمد و تستغفر. [4]

سلام بر تو آن گاه که (خدا را) حمد مي‌کني و (از او) طلب مغفرت مي‌نمايي.

وقتي ما توّجه کنيم که در حالي به امام زمانمان سلام مي کنيم که حضرتش به خاطر گناهان ما در پيشگاه خداي مهربان - شرمسار و سر به زير افکنده - طلب عفو مي نمايند، حال ديگري پيدا مي‌کنيم. اگر ما دوست دار اين پدر مهربان باشيم، نمي‌توانيم خجلت ايشان را به جهت کارهاي زشت خود تحمّل کنيم.

راستي امام عصر (عليه السّلام) تا چه اندازه بايد به خاطر کارهاي بد شيعيانشان در پيشگاه الهي احساس شرمندگي کنند؟! به همين جهت است که ائمّه اطهار (عليهم السّلام) از شيعيان خود خواسته‌اند که:

«کونوا دعاه الي انفسکم بغير السنتکم و کونوا زيناً و لا تکونوا شيناً». [5]

مردم را، با غير زبان‌هايتان به سوي (مذهب) خود دعوت کنيد و (براي ما) زينت (مايه آبرومندي) باشيد و مايه ننگ نباشيد.

لطف پدرانه امام همواره شامل حال شيعيان است، ولي متأسّفانه اغلب شيعيان از اين امر مهم غافلند. امام عصر (عليه السّلام) وظيفه پدري خود را در هر زمان انجام داده و مي‌دهند، ولي آيا فرزندان ايشان هم در مقابل اين پدر دلسوز به وظيفه خود عمل مي‌کنند؟! آن حضرت نه تنها پدر دلسوز امّت، بلکه مادر نيکوکار نسبت به بچه کوچک هم هستند. علاقه و محبّت مادر به بچه کوچک بسيار روشن است و بالاترين مظهر محبّت به شمار مي‌آيد؛ چرا که بچه کوچک بيشتر نيازمند رسيدگي و توجّه است.

ما شيعيان بايد باور کنيم که محبّت امام عصر (عليه السّلام) به ما، مجموع محبّتي است که يک پدر دلسوز و يک مادر مهربان نسبت به فرزند کوچک خود دارند و بايد قدر اين نعمت بسيار بزرگ الهي را بدانيم و آن را پاس بداريم.

 

 

 

پي‌نوشتها:

[1]. کلینی، اصول کافي: کتاب الحجّه، باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته، ح1.

[2]. سوره فتح، آيات 1و2.

[3]. تفسير کنز الدقائق، ج 12 ص 269.

[4]. الاحتجاج، طبرسي، ج 2 ص 316.

[5]. کلینی، اصول کافي، کتاب الايمان و الکفر، باب الورع، ح 9.

منبع: کتاب آشناي غريب

%ب ظ، %09 %609 %1394 ساعت %13:%بهمن

يکي از مهم‌ترين شؤون امام (عليه السّلام) که تأمين کننده‌ اساسي‌ترين نياز ما به ايشان است، ملجأ و پناه بودن امام (عليه السّلام) است. امام، پناهگاه انسان در برابر خطراتي است که او را در مسير هدايت، تهديد مي‌کند. لغزشگاه‌هاي متعدّدي براي انسان در طريق بندگي پروردگار وجود دارد و انسان بدون آن که خودش بفهمد و بداند، در معرض سقوط و انحراف قرار مي‌گيرد. چه بسا در مواردي گمان کند که تقرّبي به سوي پروردگارش پيدا مي‌کند، ولي در همان حال، گرفتار تسويل و فريب شيطان باشد.

يکي از کمالاتي که خداوند در امام به عنوان مربّي بشر در مسير هدايت قرار داده، شناخت شيطان و راه‌هاي فريب دادن او و نيز توانايي نجات انسان‌ها از دام اوست. هر کس به اين حقيقت آگاه شود، مطمئن‌ترين پناهگاه براي حفظ شدن از شرّ شياطين را يافته که بايد با التجاء به ائمّه، خود را از انواع و اقسام خطرات در اين مسير نجات دهد. اين است که استعاذه (پناه آوردن) به امام (عليه السّلام)، يکي از مهم‌ترين وظايف انسان است.

شناخت امام (عليه السّلام) به اين وصف، گامي مؤثّر در استعاذه به ايشان است. براي آشنايي با اين صفت امام به بخش‌هايي از وصيّت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به کميل بن زياد مراجعه مي‌کنيم.

اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به کميل وصيّت فرمودند:

«اي کميل بن زياد! هر روز نام خدا و «لا حول و لا قوه الا بالله» را بر زبان جاري ساز و بر خدا توکّل کن و هر روز ما را ياد کن و ما را به اسم نام ببر و بر ما درود بفرست و به واسطه‌ ما به خدا پناه بيار و به اين وسيله از خود و آن چه تحت مراقبت توست، محافظت کن تا انشاءاللّه از شرّ آن روز در امان باشي. اي کميل! هنگامي که شيطان در دل، تو را وسوسه مي‌کند، بگو: «اعوذ باللّه القوي من الشيطان الغوي و اعوذ بمحمد الرضي من شرّ ما قدر و قضي و اعوذ بإله الناس من شرّ الجنة و الناس اجمين...»

بدین معنا که « (از) شرّ شيطان گمراه به خداي توانا پناه مي‌برم و از شرّ قضا و قدر به حضرت محمد (صلي اللّه عليه و آله) که مورد خشنودي خداست، پناه مي‌برم و از شرّ تمام جنّ و انس به معبود همه‌ مردم (خدا) پناه مي‌آورم...» در اين صورت از خطر کارهاي ابليس و شياطين که با او هستند، حفظ مي‌شوي هر چند همه‌ آنها، شيطانهاي همانند خود شيطان (اصلي) باشند.»

«اي کميل! هر کس به نام خدا و پيامبرش و همه‌ آنچه خدا براي پناه آوردن قرار داده از شياطين پرهيز نکند، مشمول ناخشنودي خداي متعال مي باشد.

اي کميل! شياطين ابتدا خودشان تو را فريب مي‌دهند و اگر پاسخ مساعد از تو نگيرند، از در مکر و حيله وارد مي‌شوند. تا اين که از اين راه‌ها تو را به وسيله‌ خودت فريب دهند. به اين صورت که اميال و خواسته‌هاي تو را برايت زيبا جلوه مي‌دهند و آرزوها و خواسته‌ات را برآورده مي‌سازند و (کارهاي زشت را) براي تو مي‌آرايند و حقايق و خوبي‌ها را از ياد تو مي‌برند و تو را (امر به ارتکاب بدي‌ها) و نهي (از انجام خوبي‌ها) مي‌کنند و آنقدر تو را نسبت به خداي عزّوجلّ خوش گمان مي‌کنند تا اين که بيش از اندازه به او اميدوار شوي و به خاطر اميد زياد به خود مغرور شده، به گناهي بيفتي در حالي که کيفر گنه کار آتش است.

اي کميل! همانا ابليس از جانب خودش وعده نمي‌دهد، بلکه از طرف پروردگارش وعده مي‌دهد (وعده‌ خود را از جانب خدا وانمود مي‌کند) تا اين که (انسان‌ها را) به گناه کشانده، آنها را به هلاکت برساند.

اي کميل! شيطان بسيار ظريف و ماهرانه تو را فريب مي‌دهد. تو را به عمل خوبي فرمان مي‌دهد که به انجام آن عادت کرده‌اي و از انجام آن فرو گذار نمي‌کني، به طوري که تو مي‌پنداري فرشته‌ بزرگواري به سراغ تو آمده در حالي که او يک شيطان رانده شده است. آنگاه وقتي به او اطمينان کردي و نسبت به او خيالت آسوده شد (ديگر نگران فريب شيطان نبودي!) در آن زمان تو را به ورطه‌هاي خطرناک تباهي مي‌اندازد که راه نجاتي از آنها پيدا نمي‌کني.

اي کميل! همانا شيطان تله‌هايي دارد که آنها را (بر سر راه افراد) قرار مي‌دهد، پس مواظب باش که تو را در آنها نياندازد.

«يا کميل! انّ الارض مملوه من فخاخهم. فلن ينجو منها الّا من تشبث بنا وقد اعلمک اللّه انه لن ينجو منها الّا عباده و عباده اولياؤنا.»

اي کميل! همانا زمين پر از تله هاي شياطين است. تنها کساني از آنها نجات پيدا مي‌کنند که به ما متشبّث شوند (بچسبند) و خداوند تو را آگاه فرموه که از آن تله‌ها فقط بندگانش نجات پيدا مي‌کنند که بندگان او اهل ولايت ما (اهل بيت عليهم السّلام) هستند. [1]

اين که امام (عليه السّلام) چگونه پناه آوردگان به خود را حفظ مي‌نمايد، امري وجداني است که هر کس آن را بچشد، معرفتش به امام (عليه السّلام) -از جهت اين وصف خاص- عميق‌تر و بيشتر مي‌شود. البتّه، دانستن و اعتقاد به اينکه امام چنين دستگيري‌هايي از خطر شياطين مي‌کنند، آن معرفت اوّليه را در انسان ايجاد مي‌کند تا زمينه‌ساز مراتب بالاتر شود.

قائل شدن به اين شأن امام، اختياري و کاملاً مبتني بر معرفتي است که نصيب فرد گشته است. به هر اندازه که فرد پناه دهندگي و نجات دهندگي امام از دامهاي شيطان را چشيده باشد، وظيفه دارد به همان اندازه اعتقاد قوي‌تري به ايشان داشته باشد، ولي اگر کسي با سوء اختيارش، اعتقاد محکمي نداشته باشد و به جاي استعاذه به امام، به غير ايشان توجّه کند، يقيناً مرتکب کفران نعمت گشته است.

 

 

 

پي‌نوشتها:

[1]. مجلسی، بحارالانوار: ج77، ص74-268.

منبع: کتاب آشناي غريب

%ق ظ، %09 %284 %1394 ساعت %05:%دی

یکی از اوصافی که براي امام (عليه السّلام) در احاديث آمده، صفت «سفينه النجاه» است.

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) در معرفي خود و فرزندان گرامي شان فرموده‌اند:

«نحن... سفن النجاه. » [1] «ما... سفينه هاي نجات هستيم.»

امامان ما کشتي نجات هستند، يعني به امر پروردگار به دنبال کساني هستند که نياز به کمک دارند و دوست دارند به فرياد کساني برسند که از لحاظ روحي يا جسمي در معرض غرق شدن هستند؛ چنان که در زيارت روز جمعه خطاب به امام زمان (عليه السّلام) عرضه مي‌داريم:

«السلام عليک يا سفينه النجاه. » [2]

هر قدر کشتي نجات بودن امام براي انسان روشن‌تر شود، اعتقاد و باور او به اين ويژگي حضرتش بيشتر و قوي‌تر، مي‌گردد و در نتيجه شکر قلبي که همان معرفت اختياري است، نسبت به کشتي نجات بودن امام زمان (عليه السّلام) بيشتر و بهتر گزارده مي‌شود. بنابراين مناسب است به يکي از مواردي که اين صفت ائمه (عليهم السّلام)، ظهور و بروز بيشتري پيدا کرده، اشاره شود تا با عمق بخشيدن به معرفت امام (عليه السّلام) بهتر بتوانيم شکر قلبي اين نعمت را ادا کنيم.

داستان دعاي مشلول

امام حسين (عليه السّلام) مي‌فرمايند: «من در خدمت پدرم علي بن ابي طالب (عليه السّلام) براي طواف خانه‌ خدا رفته بودم. شب بسيار تاريکي بود و مطاف خالي بود و زائران خانه‌ خدا نيز در خواب بودند. در همين اثنا، پدرم شنيدند که کسي با صدايي غمناک و ناراحت و با دلي پردرد استغاثه مي‌کند و به دنبال پناه مي‌گردد و طلب رحمت مي‌کند. من به امر پدرم به جستجوي آن فرد رفته، از او خواستم پدرم را اجابت کند. او را خدمت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) بردم و ايشان از حالش جويا شدند. گفت: من به واسطه‌ اذيت و آزار دادن پدرم و گناهاني که انجام مي‌دادم، مورد نفرين پدرم قرار گرفتم و پدرم در کنار کعبه از من به خدا شکايت کرد و از خداوند خواست تا حق او را از من گرفته و يک طرف بدن مرا فلج کند.

قسم به خداوند به محض پايان يافتن دعاي ايشان آن چه مي‌بينيد به سرم آمد. بعد طرف راست جامه‌اش را کنار زد. آن طرف بدنش هم فلج شده بود.

سپس اضافه کرد: من اصرار فراوان کردم تا پدرم بيايد همان جا که مرا نفرين کرده، برايم دعا کند تا خدا مرا شفا دهد. بالاخره پدرم قبول کرد. او را سوار شتري کردم تا او را به اين جا بياورم. اما در ميان راه شتر پدرم رم کرد و از بالاي دره به پايين سقوط کرد و از دنيا رفت. او را همان جا دفن کردم و همه اميدم را از دست دادم. در اين جا اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمودند: فريادرس به سوي تو آمد (اتاک الغوث) مي‌خواهي دعائي به تو بياموزم که رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، به من ياد داده و در آن اسم اکبر اعظم عزيز اکرم خداست؟ هر کس آن را بخواند خدا دعايش را مستجاب مي‌فرمايد و آن چه خواسته است به او عطا مي‌فرمايد، ناراحتي او را برطرف مي‌سازد، گرفتاريش را رفع مي‌کند، غم و نگراني او را از بين برده، بيماريش را شفا مي‌دهد، شکستگيش را جبران مي‌کند، فقير را به وسيله‌ اين دعا غني مي‌سازد، قرض‌هايش را پرداخت مي‌نمايد، چشم زخم را برطرف مي‌کند، گناهان را به سبب اين دعا مي‌بخشد و عيب‌ها را به وسيله‌ آن پوشيده مي‌سازد. به وسيله‌ اين دعا هر کس را که از شيطاني يا زورگويي بترسد، پناه و امنيت مي‌دهد و....

پس اي جوان! تقواي خدا داشته باش. دلم براي تو سوخت و براي اين که صدق نيّت تو براي خدا روشن شود، نبايد اين دعا را براي انجام گناه بخواني و اطمينان در دين و اعتقاد است که باعث مفيد واقع شدن اين دعا مي‌گردد. پس اگر با خلوص نيّت اين دعا را بخواني، خدا آن را مستجاب مي‌کند...

امام حسين (عليه السّلام) فرمودند: خوشحالي من از فوائد اين دعا بيشتر از خوشحالي آن جوان از سلامتي و سرنوشتش بود...

سپس اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمودند: دوات و کاغذي بياوريد و آن چيزي که من به شما املاء مي‌کنم، بنويسيد. سيّدالشّهداء  (عليه السّلام) فرمودند: من اين دعا را نوشتم. [3]

سپس اميرالمؤمنين (عليه السلام) به جوان فرمودند: در پايان دعا آن چه دوست داري از خدا مي‌خواهي و حاجت خود را نام مي‌بري و جز با طهارت اين دعا را نمي‌خواني. سپس فرمودند: شب اين دعا را ده بار بخوان و فردا صبح خبر خوش را برايم بياور. سيّدالشّهداء (عليه السّلام) فرمودند: آن جوان، صبح با سلامت کامل آمد و مي‌گفت: قسم به خدا اين اسم اعظم است. قسم به پروردگار کعبه که دعايم مستجاب شد.

اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمودند: بگو چه شد؟ گفت: اين نوشته را روي دستم گرفتم و مکرر اين دعا را خواندم. دفعه‌ دوم شنيدم صدايي مي‌گويد: «بس است، خدا را به اسم اعظمش خواندي. » سپس خوابيدم. در خواب رسول اکرم (صلي اللّه عليه و آله) را ديدم که دست مبارکشان را بر من کشيدند و فرمودند: از اسم عظيم اعظم خدا محافظت کن که تو در مسير خوبي هستي. پس با سلامت و عافيت بيدار شدم. خدا به شما جزاي خير دهد. » [4]

با کمي دقت و تأمل در اين روايت مي توان به برخي از اوصاف امام پي برد. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) کشتي نجاتي بودند که خود به دنبال غريق گشته و با طبّ دوّار خود بيمارشان را شفا دادند. چون اميرالمؤمنين (عليه السّلام) «الغوث و الرحمه الواسعه» هستند. وقتي جوان از همه جا منقطع شده و به درگاه خدا استغاثه مي کرد، امام، پاسخ او را داده، از او دستگيري کردند و بدين ترتيب صفت «غياث المضطر المستکين» بودن خود را به آن جوان چشاندند.

نکته‌ بسيار مهم اين است که جوان فلج شده، درخواست شفاي جسمي نموده بود و اميرالمؤمنين (عليه السّلام) که يداللّه بودند، مي‌توانستند دستي بر اعضاي مفلوج او بکشند تا بدنش شفا پيدا کند؛ ولي دعايي به او آموختند که مملوّ از معارف الهي است و به وسيله‌ آن، جوان را به سوي خدا هدايت فرمودند و جوان، صفت «داعياً الي اللّه» بودن امام را چشيد و در عين حال جسم او را هم شفا دادند.

سراسر دعاي مشلول اسامي خداوند عزّوجلّ است که اگر لطف الهي شامل شود با خواندن آن، معارف بسياري نصيب انسان مي‌گردد که ارزش آن مهم‌تر از شفاي دردی است که انگيزه خواندن دعا شده است.

وظيفه‌ ما اين است که براي شناخت اوصاف ائمّه (عليهم السّلام)، به قرآن کريم و احاديث پيامبر (صلي اللّه عليه و آله) و عترت ايشان (عليهم السّلام) مراجعه کنيم و به اين ترتيب خود را در معرض تابش انوار معرفت اين بزرگواران قرار دهيم.

کسي که به اين اوصاف امام اعتقاد قلبي داشته باشد، نه تنها در هنگام گرفتاري و اضطرار، بلکه حتّي در زمان رفاه و آسايش هم تنها نقطه‌ اميد و اتکايش امام خواهد بود، البته رجوع به اسباب عادي در اين جا نفي نمي‌شود، ولي اميد و اعتماد انسان بايد به آن «غياث المضطر المستکين» باشد. انسان اگر دقت کند، با اندکي توجّه مي‌تواند، دست عنايت امام زمانش را در حوادث عادي و معمولي زندگي خود مشاهده کند.

اين عنايت، به خصوص در بعد روحي و معنوي بسيار روشن است. مسيري که بدون خواست انسان جلوي پايش گذاشته مي‌شود، مرّبي خوب، کتاب مناسب و مجلس درس يا محيط خانوادگي مساعدي که زمينه‌ تربيت ديني صحيح را براي انسان فراهم مي‌کنند، همه‌ اينها از مصاديق دستگيري روحي و فکري امام زمان (عليه السّلام) است که دوستان و ارادتمندان خود را هيچ گاه فراموش نمي‌کند و همواره در حال رسيدگي به ايشان است.

آن بزرگوار در توقيع مبارک به مرحوم شيخ مفيد فرمودند:

«انا غير مهملين لمراعاتکم و لا ناسين لذکرکم و لولا ذلک لنزل بکم اللأواء و اصطلمکم الأعداء.» [5]

«ما در توجه و رسيدگي به شما از چيزي فروگذار نمي‌کنيم و ياد شما را از خاطر نمي‌بريم و اگر غير از اين بود قطعاً در زندگي به سختي مي‌افتاديد و دشمنان، شما را از ريشه نابود مي‌کردند.

پس بايد دست توجّه و عنايت و دستگيري امام زمان (عليه السّلام) را در همه لحظات زندگي مادّي و معنوي خود ببينيم و از اين امر غفلت نکنيم.

 

 

 

پي‌نوشتها:

[1]. مجلسی، بحارالانوار: ج 77، ص 302.

[2]. همان: ج 102 ص 215.

[3]. اين همان دعاي مشلول است که مرحوم محدّث قمّي در «مفاتيح الجنان» آن را نقل کرده اند. مشلول به معناي فلج شده است.

[4]. مهج الدّعوات، ص 151 تا 157.

[5]. احتجاج،  طبرسي، ج 2 ص 323.

منبع: کتاب آشناي غريب

%ب ظ، %08 %781 %1394 ساعت %17:%دی

حضرت امام رضا (عليه السّلام) امام معصوم را به صفت «الاخ الشقيق» معرّفي فرموده‌اند:

«الامام... الاخ الشقيق». [1]

لغت «شقيق» از ماده «شقه» مي‌آيد و به معناي نصف هر چيز است. «الاخ الشقيق» به برادر دو قلو گفته مي‌شود؛ به اين اعتبار که گويي هر کدام نيمه ديگري است. دو برادر که چنين رابطه‌اي با هم دارند، طبيعتاً ميان آنها رابطه عاطفي گرمي برقرار خواهد بود و مايه قوّت قلب و پشت گرمي يکديگر هستند.

نمونه اعلاي برادر فداکار در وجود مقدّس حضرت ابوالفضل (عليه السّلام) يافت مي‌شود. ايشان برادر وفاداري نسبت به امام حسين (عليه السّلام) بودند. اين است که وقتي سيّدالشهدا (عليه السّلام) در روز عاشورا بالاي سر برادر حاضر شدند، فرمودند: «الآن انکسر ظهري و قلّت حيلتي.» [2] اکنون پشتم شکست و ديگر چاره اي ندارم.

کسي که کمرش مي شکند، ديگر هيچ کاري نمي‌تواند بکند. و لذا فرمودند: ديگر چاره‌اي ندارم. «الاخ الشقيق» برادري است که حقّ برادري را ادا کند و حضرت عبّاس (عليه السّلام) مصداق کامل اين وصف بودند و ديديم که بين آنها چه رابطه عاطفي و چه نوع پشت گرمي وجود داشت.

امام (عليه السّلام) نيز براي امّت خود، برادر فداکاري هستند. آن هم برادري که هم احساس مسؤوليّت پدري مي‌کند و هم داراي عاطفه مادري است. اين سه وصف امام همه يک پيام دارند و آن محبّت شديد حضرت نسبت به شيعيانشان مي‌باشد؛ نعمتي که بايد قدرش را بشناسيم و حقّش را ادا کنيم.

معرفت نعمت و محبّت منعم

اگر کسي پيام محبّت امام زمان (عليه السّلام) را فهميد و چشيد، قلباً احساس مي‌کند که بايد پاسخ آن همه محبّت را با همه وجودش بدهد. ما اگر واقعاً باور داريم که امام زمان (عليه السّلام) پدر دلسوز ما هستند، بايد رابطه خود را با ايشان نسبت به پيوند با پدر جسماني خويش مقايسه کنيم و ببينيم آيا حدّاقل، همان رابطه را با امام زمان خود هم داريم؟

اين رابطه دو طرف دارد. از يک طرف بايد همان انتظاراتي که از پدر دلسوز خود داريم، از ايشان داشته باشيم و آن قدر که به ايشان دلگرمي داريم و به حضرتش اتّکا مي‌کنيم، به کس ديگري اميد نبنديم و انتظار توجّه و دستگيري نداشته باشيم. هم چنين مطمئن باشيم که کسي را پيدا نمي‌کنيم که بيشتر از امام زمان (عليه السّلام) نگران وضع ما باشد و بهتر از ايشان بتواند در مشکلات، ما را ياري کند. از طرف ديگر، کسي که امام را واقعاً پدر دلسوز خود بداند، نسبت به ايشان احساس مسؤوليّت و نگراني جدّي مي کند، مثلاً اگر پدرش به مسافرت رفته باشد و مدّتي از او بي خبر بماند، نسبت به او دلتنگي مي کند و اگر نتواند از حال او خبردار شود، نگران مي شود. هرچه او پدرش را بيشتر دوست بدارد، طاقتش در تحمّل دوري او کمتر است، تا آن جا که زندگي بدون او برايش تلخ مي شود و لذّت همه خوشحالي و آسودگي ها براي او از بين مي‌رود. چنين کسي هميشه به ياد امامش مي‌باشد و لازم نيست که هر از چند گاهي به او تذکّر داده شود که امام زمانت را دوست بدار. چراکه محبّت، ناشي از معرفت است و هر قدر معرفت قوي‌تر باشد، محبّت قوي‌تر مي‌شود. به عبارت ديگر هر کس معرفت منعم و نعمت را دارد، محبّت منعم را هم به دل مي‌گيرد. اگر چنين نباشد، شايسته آن نعمت نيست و نسبت به آن مرتکب کفران گشته است.

اميرالمؤمنين (عليه السّلام) در اين باره فرموده‌اند:

برگردن کسي که نعمتي به او داده شده اين حق وجود دارد که به صورت زيبايي (کار خوب) منعم را تلافي کند. پس اگر چنين کاري در حدّ توانش نبود، (از او) به خوبي تعريف و تمجيد کند، پس اگر زبانش توانايي حقّ انجام اين کار را نداشت، بايد لااقل قدر آن نعمت را بشناسد و نسبت به کسي که اين نعمت را به او رسانده قلباً محبّت ورزد و او را به اعتبار منعم بودنش دوست بدارد. پس اگر از اين هم کوتاهي کند، اصلاً شايستگي برخورداري از آن نعمت را ندارد. [3]

با کمي تأمل مي‌فهميم احساني که از جانب امام عصر (عليه السّلام)، به ما شده، يعني احساني که خداي سبحان به برکت وجود ايشان به ما فرموده، غيرقابل تلافي است و بنابراين بايد ثناگوي امام (عليه السّلام) باشيم. اگر هم نتوانستيم چنان که بايد و شايد ثناگوي ايشان باشيم، حدّاقل نعمت شناس باشيم و منعم خويش را دوست بداريم. اين، کمترين حد قدرداني از نعمتهايي است که به برکت امام به ما مي‌رسد.

البتّه دوست داشتن امام (عليه السّلام) از جهت «منعم» بودن، کمترين حدّ محبّت به ايشان است و نبايد به اين مقدار از محبّت حضرت راضي بود. محبّت بالاتر، محبّتي است که ايشان را به خاطر خودشان - نه به خاطر فوائدي که براي ما دارند - دوست بداريم. چنين محبّتي به امام با معرفت بيشتر نسبت به ايشان حاصل مي‌شود. به طور کلّي «معرفت» و «محبّت» تأثير متقابل در يکديگر دارند؛ يعني هر درجه از معرفت، محبّتي به وجود مي‌آورد. اگر انسان به لوازم آن محبّت پايبند باشد و حقّ آن را ادا کند، اميد مي‌رود که خداي عزّوجلّ معرفت بالاتري نصيب شخص گرداند.

پس همان طور که معرفت باعث محبّت بيشتر مي‌شود، محبّت هم زمينه‌ساز اعطاي معرفت بيشتر از جانب خدا مي‌شود. اين معرفت بالاتر، به نوبه ي خود، محبّت بالاتري به شخص مي‌دهد که اگر حقّ آن را ادا کند، باز هم زمينه اعطاي معرفت بيشتري براي او حاصل مي‌شود.

 

 

 

پي‌نوشتها:

[1]. اصول کافي: کتاب الحجّه، باب نادر جامع في فضل الامام (عليه السّلام) و صفاته، ح1.

[2]. سردار کربلا: ص 290.

[3]. بحارالانوار: ج 71 ص 50 ح 67.

منبع: کتاب آشناي غريب

 

%ب ظ، %24 %838 %1394 ساعت %19:%آبان

امام رضا در کلامی (عليه السّلام) در توصيف امام می‌فرمایند:

« الامام الماء العذب علي الظلماء و الدال علي الهدي و المنجي من الردي. » [1]

امام )عليه السّلام( آب گوارا در حال تشنگي و دلالت کننده بر هدايت و نجات دهندهاي از سختي هاي هولناک است.

اين صفت امام )عليه السّلام( همچون بقيّه اوصاف ايشان چشيدني است. تا انسان تشنه نباشد، شيريني و گوارايي آب را نمي‌تواند بفهمد. خوشا به حال کسي که تشنه‌ هدايت امام )عليه السّلام( باشد؛ در آن صورت است که مي‌تواند از دست مبارک امام )عليه السّلام( سيراب شود.

اهل بيت )عليهم السّلام( انسان را از سختي‌هاي هولناک که با سقوط در آن هلاک مي‌شود، نجات مي‌دهند. از اين رو به حکم عقل، انسان بايد در سختي‌ها به دامان ايشان متمسک شود و از آنها کمک بخواهد.

کسي که امام را به اين صفت بشناسد، اگر در مشکلات به کسي غير از ايشان اميد ببندد، کفران نعمت کرده است و اگر به هلاکت افتد، خود مقصر است؛ اما هر کس به در خانه ايشان رفته، طلب ياري کند، نجات مي‌يابد: «من اتاکم نجي. » [2]

هر کس نزد شما آيد، نجات مي‌يابد.

در اين جا نمونه‌اي از دستگيري امام صادق )عليه السّلام( از يک تشنه هدايت را نقل مي‌کنيم.

جناب ابوبصير مي‌فرمايد:

همسايه‌اي داشتم که از مأموران دولت (سلطان ظالم) و اهل حرام خواري بود. شراب مي‌خورد و مرا اذيّت مي‌کرد. چند بار از او خواستم دست از اذيّت من بردارد، ولي فايده نکرد. يک بار به او اصرار کردم. گفت: فلاني، من آدم دردمند و گرفتاري هستم، ولي تو سالم و تندرست هستي. اگر مرا به مولايت معرّفي کني، اميد دارم که خدا به وسيله ‌تو مرا نجات دهد.

ابوبصير مي‌گويد: وقتي خدمت امام صادق (عليه السّلام)، رسيدم حال او را بيان کردم. حضرت فرمودند: وقتي به کوفه رفتي او به ديدنت مي‌آيد. به او بگو جعفر بن محّمد برايت پيغامي فرستاده است: روشی که در زندگي پيش گرفته‌اي را رها کن. من براي تو نزد خدا بهشت را ضمانت مي‌کنم.

ابوبصير گويد: وقتي به کوفه برگشتم، همان شخص به ديدنم آمد در حالي که عدّه ديگري هم همراه او آمده بودند. وقتي منزل خلوت شد، به او گفتم: وضع شما را به عرض امام رساندم. حضرت فرمودند: به او سلام برسان و بگو آن روشی که تا کنون داشته را رها کند و من براي او نزد خدا بهشت را ضمانت مي‌کنم. او گريه‌اش گرفت و پرسيد: تو را به خدا! خود حضرت چنين چيزي به تو فرمودند؟ قسم خوردم که اين کلام را حضرت به من فرمودند. پس گفت: کافي است، و رفت.

پس از چند روز کسي را سراغ من فرستاد و مرا به خانه‌اش دعوت کرد. وقتي به در خانه‌اش رسيدم، ديدم بدون لباس پشت در ايستاده و مي‌گويد: ابابصير، از هر چه در خانه داشتم (که حرام بود) بيرون آمدم و الآن همان طور که مي‌بيني هستم (لباسي ندارم که بپوشم). ابوبصير مي‌گويد: رفتم و از دوستان برايش لباس تهيه کردم. چند روز بعد کسي را سراغ من فرستاد که من مريض شده‌ام، رفتم به عیادتش و ديدم مريض است. من هم مرتّب به او سر مي‌زدم و رسيدگي مي‌کردم. يک بار که به ديدنش رفتم در حال احتضار بود، ديدم از حال رفت و بي‌هوش شد. بعد به هوش آمد و گفت: اي ابابصير، مولاي تو به عهدش نسبت به ما وفا کرد و بعد از دنيا رفت.

ابوبصير گويد: من به حج رفتم. در مدينه به خدمت امام صادق )عليه السّلام( رسيدم. هنوز کاملاً داخل نشده بودم که حضرت فرمودند: اي ابابصير، ما به عهد خود در حقّ دوستت وفا کرديم. [3]

ائمّه )عليهم السّلام( تشنگان هدايت را اين چنين سيراب مي‌کنند و شکر قلبي نسبت به اين ويژگي امام (عليه السّلام)، اعتقاد به اين توانايي در ايشان است.

 

 

 

پي‌نوشتها:

[1]. اصول کافي: کتاب الحجّه، باب نادر جامع في فضل الامام عليه السّلام، ح 1.

[2]. از عبارات زيارت جامعه، بحارالانوار: ج 102 ص 129.

[3]. بحارالانوار: ج 47 ص 145.

منبع: کتاب آشناي غريب

%ب ظ، %24 %580 %1394 ساعت %12:%آبان

یکی از اوصاف حسنه امام، رفیق و مونس بودن امام با اصحاب و یاران خویش است

امام رضا (عليه السّلام) در معرّفي امام و مقام امامت می‌فرمایند:

«الامام الانيس الرفيق. » [1]

امام رفيق مونس است.

اگر کسي با امام دوستي کند، ايشان رفيق خوبي براي او خواهند بود. اگر انسان اين رفاقت را بچشد، شيريني و گوارايي آن را مي‌يابد. در سيره ‌ائمّه (عليهم السّلام)، چنین مي‌خوانيم که کساني که با امام زمانشان رفاقت کرده‌اند، به خير دنيا و آخرت دست يافته‌اند. نمونه‌اي از اين رفاقت در سيره‌ امام صادق (عليه السّلام)، به چشم مي‌خورد.

هاشم بن حکم مي‌گويد: يکي از اشراف اهل کوهستان وضع مالي خوبي داشت و هر سال حج به جاي مي‌آورد. هر وقت مي‌خواست به حج برود در مدينه مهمان امام صادق (عليه السّلام)، مي‌شد به گونه‌ای که وی با حضرت رفيق شده بود. حضرت هم با لطف خود يکي از خانه‌هايي را که در اختيارشان بود به او واگذار مي‌کردند و او در مدينه ميهمان حضرت بود. يک سال، ده هزار درهم به امام داد و از ايشان خواست خانه‌اي در مدينه برايش تهيه کنند تا ديگر مزاحمت زيادي براي امام (عليه السّلام)، ايجاد نکند و خودش عازم حج شد. پس از بازگشت، خدمت حضرت رسيد و عرض کرد: فدايتان شوم آيا براي من خانه خريديد؟ حضرت فرمودند: بلي و برگه‌اي را به دست او دادند که در آن نوشته بود:

«به نام خداوند بخشاينده مهربان. اين است آن چه جعفربن محمّد براي فلاني پسر فلاني اهل کوهستان خريده است. براي او خانه‌اي در بهشت خريده که يک همسايه‌اش پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله)، يک طرفش اميرالمؤمنين (عليه السّلام) و سوي ديگرش امام حسن (عليه السّلام) و طرف چهارم آن امام حسين (عليه السّلام) است. »

سپس سند را دست او دادند. مرد گفت: خدا مرا فداي شما گرداند راضي شدم. حضرت فرمودند: من پول تو را بين فرزندان امام حسن و امام حسين (عليهما السّلام)، تقسيم کردم. اميدوارم خدا اين را بپذيرد و ثواب تو را بابت اين کار بهشت قرار دهد. مرد کوهستاني به سوي شهر خويش رفت و سند را با خود برد. هنگام مرگ وصيّت کرد سند را با او دفع کنند. نزديکانش هم به اين وصيّت عمل کردند. فردا صبح که سر قبرش آمدند، ديدند سند روي قبر است و روي آن نوشته شده: «قسم به خدا جعفر بن محمّد (عليه السّلام)، به آن چه فرموده بود، وفا کرد.» [2]

هر کس طعم دوستي با امام را بچشد، مي‌فهمد که اين مونس رفيق، بهترين نعمت‌ها را براي دوستش فراهم مي‌سازد و چيزي را نصيبش مي‌کند که انتظار آن را هم نداشته است.

 

 

پي‌نوشتها:

[1]. کلینی، اصول کافي، کتاب الحجّه، باب نادر جامع في فضل الامام (عليه السّلام) و صفاته، ح1.

[2]. مجلسی، بحارالانوار، ج 47 ص 134 (نقل به معناي حديث با اندکي تغيير و تلخيص)

منبع: کتاب آشناي غريب

%ب ظ، %17 %839 %1394 ساعت %19:%آبان

برترین مطالب