مقام ولايت و امامت، اصل دين و ركن ركين اسلام است كه در قرآن کریم، خداوند، آن را عهد خويش خوانده است و اين مقام از نظر شيعيان بعد از رسول خدا، مخصوص امام و خليفه پيامبر ميباشد و آن كسي است كه وظايف پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) (به استثناي مسأله آوردن شريعت) را بر عهده دارد و مهمترين اين وظايف عبارتند از:
1ـ تبيين مفاهيم قرآن كريم و حل معضلات آن «لتبين للناس ما نزّل اليهم» [1]
2ـ بيان بقيه احكام شرعي و مسايل جديد.
3ـ حفظ مسلمين از تفرقه و اختلاف.
4ـ تربيت افراد جامعه.
5ـ برقراري عدل و امنيت.
6ـ حفظ مرز و مال و جان مسلمين.
چنين شخصي به اعتقاد شيعه بايد مورد عنايت خاص الهي، جامع علوم نبوي و مصون از خطا و گناه باشد و بديهي است تعيين چنين فردي (معصوم) از سطح علم و دانش امت فراتر است،[2] زيرا عصمت امري پنهاني است و جز خداوند كه عالم به اسرار دروني است، كسي از آن آگاه نيست پس تعيين امام بايد به دست خداوند باشد.
دلايل فراوان عقلي و نقلي در مورد لزوم نصب امام توسط خداوند موجود است به عنوان نمونه
دليل عقلي به يقين پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) نسبت به رهبري امت بعد از رحلتش توصيههايي داشته است و جامعه بشري را بدون رهبر و راهنما رها نكرده است و عقل نيز حكم ميكند كه جامعه بشري بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله) همانند عصرخود آن حضرت براي رسيدن به كمال، نيازمند رهبري عالم و عامل است و اگر امام و راهنماي الهي داراي صفاي باطني و عصمت نباشد انگيزهاي براي متابعت از او باقي نميماند.
شكي نيست كه انسانهاي عادي مرتكب خطا و اشتباه و گاهي مرتكب معصيت ميشوند. اگر براي تفسير قرآن و بيان احكام و مسائل جديد فرد معصومي نباشد، لازم ميآيد انسانها به حق و سعادت نرسند و از آن جا كه غير از خدا كسي نميتواند پي به عصمت افراد ببرد، خداوند براي تأمين غرض (رسيدن به كمال و سعادت) بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله) دوازده امام معصوم را فرستاده كه در سايه علم و عصمت بشر را از لغزش و گمراهي نجات دهند و هر امامي در زمان خود به تفسير و تبيين قرآن و احكام و مسايل جديد پرداخته تا نوبت به امام دوازدهم (عليهم السلام) رسيد كه به خاطر عناد و كثرت دشمنان و مصالحي كه خدا مي داند به اذن الهي غايب شده است.
و در عصر غيبت هم وظيفه اصلي امامت را انجام ميدهد، چنان كه در كتاب ينابيع المودة از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل شده، قسم به كسي كه مرا به نبوت مبعوث كرده مردم از نور «امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) استفاده ميكنند، گرچه او غايب است همان طوري كه از نور خورشيد استفاده ميكنند گرچه در پس ابرها غايب باشد. [3]
دليل نقلي
1ـ قرآن مجيد، بدون قيد و شرطي چنین میفرماید: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم...» [4] از خداوند و پيامبر و اولوالامر اطاعت كنيد. شكي نيست كه پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) معصوم بودهاند. اين آيه ميفهماند كه اطاعت و پيروي از«اولي الامر» همان اطاعت و پيروي از خدا و رسول او است، زيرا بدون هيچ قيد و شرطي به اطاعت از آنان پس از اطاعت از خدا و رسول امر شده است. لابد آنان هم معصوم هستند كه اطاعتشان در رديف و بلكه عين اطاعت خدا و پيامبر قرار گرفته است. بايد معصوم باشند و گرنه قرآن حكم به اطاعت مطلق نمينمود.چنان كه در مورد والدين با اينكه سفارش زياد كرده لكن قيد و مرز آورده كه ...«و ان جاهداك لتشرک بي ما ليس لک به علم فلا تطعهما...»[5] پدر و مادر اگر به تو دستور به شرک (ناروا) دادند از آنان، اطاعت مكن.
و چون شناخت معصوم به عهده معصوم است، بايد امام از جانب خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله) معرفي شود و هر كسي را كه خدا خواسته باشد و لياقت و شايستگي آن را داشته باشد، امامت را به او ميدهد نه اين كه مردم او را تعيين كنند. زيرا مردم از شناخت معصوم، عاجزند [6].
2ـ قرآن مجيد ميفرمايد «و اذا ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلک للناس اماماً قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين» [7] در اين آيه صحبت از مقامی جديد براي ابراهيم (عليه السلام) شده يعني امامت و اين غير از نبوت است. چون ابراهيم (عليه السلام) نبوت را قبل از امامت كه در اين آيه به آن تصريح شده است، دارا بوده است. زيرا اين آيه مربوط به اواخر عمر حضرت ابراهيم (عليه السلام) است به دليل اين كه سخن از ذريه (فرزندان) خود به ميان آورده و خبر ولادت و فرزنددار شدن را ملائكه در اواخر عمر حضرت ابراهيم آوردند، كه قرآن تعجب همسر ابراهيم (عليه السلام) را از زبان او بيان نموده و میفرماید: «يا ويلتا ألد و انا عجوز و هذا بعلي شيخاً ان هذا الشيء عجيب» [8] گفت اي واي برمن آيا من فرزند مياورم درحالي كه پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است؟!
علاوه بر دليل سابق آيه مورد بحث ميگويد: وقتي ابراهيم از عهده تمام امتحانات موفق برآمد، مقام امامت را به او داديم و شكي نيست كه ابراهيم (عليه السلام) در جريان امتحانات الهی، نظير شكستن بتها، هجرت به مكه و ذبح حضرت اسماعيل، مقام نبوت را داشته است. [9] از اين دو آيه (اولوالامر و عهد) به وضوح دو مطلب به دست ميآيد:
الف) نصب امام يعني همان اولوالامركه سرپرست جامعه اسلامي و مرجع علمي و سياسي و اجتماعي مردم بعد ازپيامبر ميباشد، از جانب خداست.
ب) چنين شخصي بايد معصوم باشدف چون گنهكار حداقل بر نفس خودش ظالم است و عهد خدا يعني همان مقام امامت به ظالم نميرسد. [10]
قرطبي از مفسرين اهلسنت ميگويد: جماعتي از علما به اين آيه (عهد) استدلال كردهاند كه امام بايد اهل عدل و احسان و فضل و قادر بر اقامه عدل باشد و بر همين اساس پسر زبير و حسين بن علي رضي الله عنه بر خليفه قيام كردند و اهل عراق و علماي آن ها بر حجّاج و اهل مدينه بر بنياميه قيام كردند.[11]
و فخر رازي هم ميگويد: اين آيه دلالت دارد كه منصب امام و رياست در دين به ظالمين نميرسد.[12]
منابع و پاورقی:
[1]. نحل:44.
[2]. سبحاني، جعفر، منشور عقايد اماميه، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، 1376، ص 167 ـ 165.
[3]. قندوزي حنفي، سليمان بن ابراهيم ، ينابيع المودة، دار الاسوة، چاپ اول، 1416 هـ ق، ج3، ص238.
[4]. نسا:59
[5]. عنكبوت:8.
[6]. علامه طباطبايي، محمدحسين، الميزان (ترجمه موسوي) جامعه مدرسين، بيتا، ج4، ص 620
[7]. بقره:124.
[8]. هود:73.
[9]. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، مؤسسة اعلمي، چاپ سوم، ج1، ص267.
[10]. شريف مرتضي، الثافي، تهران، مؤسسة الصادق، چاپ دوم، ج1، ص36.
[11]. ابي عبدالله محمد بن احمد قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء تراث العربي، ج2، ص108.
[12]. فخر رازي، تفسير كبير، طبع سوم، ج3، ص37، سطر 4.