مقدمه
كاروان عاشورا قدم به قدم تا پاي جان پيش ميرود. كوفه در انتظار تبلور ديگري است. منتظران امام حسين (علیه السلام) دست به قلم ماندهاند و با نامههاي پي در پي امام را فرا ميخوانند.
همه جا بوي انتظار را ميدهد و متن نامهها حكايت از شيفتگي و چشم به راهي دارند.
به راستي چه شد بر مردم كوفه كه قلم بر دست گرفتند و در مقام عمل پا پس نهادند. مگر امام حسين (علیه السلام) بيوفايي كوفيان را از زبان پدر بزرگوارشان امام علي (علیه السلام) نشنيده بودند؟ مگر حكايتهايي كه بر آن حضرت گذشته بود نقل به نقل بر سلاله پيامبر باز گو نشده بود؟ چه شد كه امام حسين (علیه السلام) راه كوفه را در پيش گرفت؟ مگر نه اينكه در روايات از پيامبر نحوه شهادت و محل شهادتش را بارها شنيده بود؟ چه شد كه امام جان خود و فرزندان خويش را بر كف گرفته و رهسپار كوفه ميشوند.
موقعيت نظامي و استراتژيک شهر كوفه
بايد گفت موقعيت نظامي و استراتژيک شهر كوفه، يكي از دلايلي بود كه امام آن را در نظر گرفت تا بتواند پيام خويش را به گوش جهانيان برساند و اشتياق بيش از حد كوفيان عزم امام را دو چندان كرد تا پايههاي امر به معروف و نهي از منكر و دفاع از شريعت پيامبر را در شهري مانند كوفه بر پا نمايند. و لذا امام به كوفه پاي نهاد تا ضمن تحقق آرمانهايش به همه منتظران بفهماند كه منتظر بودن فقط به زبان نيست و آنچه منتظر را شكوفا ميكند عمل اوست.
و انگار اين انتظار پوشالي و نخنماي مردم كوفه ميخواهد رخ نمايد تا به ما منتظران حكومت امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نجواي انتظار واقعي را گوشزد كند.
امام حسين (علیه السلام)حركت انتظاري خويش را از مكه آغاز نمود و چه شد كه در يک حج نيمه كاره كاروان را به سمت كوفه هدايت كرد؟ آيا اين خود تناسبي با حركت جهاني امام مهدي ندارد كه در احاديث بيان شده است كه وجود نازنين امام مهدي پس از رسيدن به سپاه كافر سفياني به مكه شهر پيامبر را مانند جد بزرگوارشان حسين، ترک نموده و به سوي مقر حكومت خود در كوفه رهسپار ميشوند؟
آيا همه اين واقعيات، تصادفي است كه امام حسين (علیه السلام) و امام مهدي هر دو حكومت خويش را در جهت حفظ منافع اسلام از مكه آغاز ميكنند و پس از به نيمه رساندن حج به دليل موقعيت سياسي و بر پايي حكومت عدل رهسپار كوفه ميشوند؟ مگر نه اينكه اگر امام حسين (علیه السلام) نهضت عاشورا را شكل نميداد اين حكومت اسلام از همان ابتدا در نطفه خفه ميشد و امروز ديگر اثري از آن نبود؟ امام حسين (علیه السلام) با تمام قوا از خانه و كاشانه و زن و فرزند خود ميگذرد تا پايههاي حكومت محكمتر از گذشته در كوفه جان بگيرد و رد خون اين پرچم انتظار را به دستان مبارک مهدي فاطمه دهد.
بدون شک بين اين دو قيام ارتباط تنگاتنگي وجود دارد و يكي مكمل ديگري است.
وقتي به روايات اسلامي مراجعه مي كنيم مي بينيم مركز حكومت امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيز شهر كوفه بيان شده است آيا واقعاً اين تصادفي است كه هر دوي اين حكومتها در بر پايي عدل از يك مكان شروع ميكنند؟ چرا بارها و بارها به شهر حكومت جهاني اشاره شده است؟
آيا به جز اين است كه اين كوفيان كوته فكر بيوفا روزي ديگر بايد با هم شوند و دستان بيعت خويش را در دستان امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گذارند و جبران مافات گذشته و نداي حمايت از اهل بيت را به گوش جهان برسانند؟
مگر اين طور نيست كه تا اسم كوفه ميآيد انگار خاک مردهايي بر اين سرزمين پاشيدهاند و نفرين اهل بيت در ذره ذره خاک اين سرزمين به چشم ميخورد؟
چه موقع اين كوفيان كور دل بيدار ميشوند؟ شايد دليل اصلي اينكه حكومت حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف)در كوفه بر پا ميشود، چيزي جز رحمت باري تعالي نباشد تا جاي جبراني به اهل اين شهر دهند و گذشته نياكان خويش را جبران نمايند.
در مجموع احاديث منقول از پيامبر بارها تأكيد بر آن شده است كه منجي عالم بشريت از نسل امام حسين (علیه السلام) است.
از جمله رواياتي كه در روزهاي آخر عمر مبارک پيامبر بيان شده اين بود كه دست بر شانه امام حسين (علیه السلام) گذاشته و خطاب به دختر بزرگوارشان فرمودند:
«مهدي اين امت از نسل من است دنيا به پايان نخواهد رسيد مگر اينكه مردي از اولاد حسين قيام كرده و جهان را با عدل و داد پر سازد.»
در اين باره خود امام حسين (علیه السلام) ميفرمايند:
«نهمين فرزند من قائم به حق است خداوند به وسيله او زمين مرده را دوباره زنده خواهد كرد و دين را حاكميت خواهد بخشيد. او حق را بر خلاف ميل مشركان و دشمنان بر پا خواهد كرد.»
از سوي ديگر اين دو قيام از آنجا نشأت ميگيرد كه امام حسين (علیه السلام) در زماني قيام كرد كه حكومت جبار و جيره خور دنيا زده تا گردن در تبهكاري فرو رفته بود و امام در نامهاي به قبايل بصره در شرح حكومت بيان ميدارند كه:
«من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مي كنم در شرايطي كه اكنون سنت رسول خدا از بين رفته و به جاي آن بدعتهاي غير اسلامي نشسته است مرا بپذيريد و به ياري من برخيزيد. شما را به ارشاد و رستگاري هدايت خواهم كرد.»
سوالي كه اكنون پيش ميآيد اين است كه ما به عنوان يک منتظر در كجاي اين جامعه اسلامي قرار داريم؟ نكند روزي بيايد و ما فقط كوفيان قلم به دست نامه نويسي باشيم كه با دعوت از امام خويش دل ايشان را به درد آورده باشيم؟ نكند ندبه خوان جمعههايي باشيم كه از امام خويش دعوت ميكند و در عمل واپس مينهد؟ دور باشد زماني كه دعاي عهد ميخوانيم و عهد خود را تا ميانه روز فراموش ميكنيم و عهد شكني ميكنيم و در بطن خانههايمان فقط دم از انتظار ميزنيم.
آيا نيز ميتوانيم مانند امام حسين (علیه السلام) در جهت بر پايي حكومت عدل از جان و مال و فرزند خويش بگذريم تا در زمره ياران صديق امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گيريم يا نه پايمان در زنجير مال دنيا به گل نشسته است؟
و سخن آخر اينكه يک جامعه اسلامي واقعي و منتظر، بايد در ركاب ولايت سر از جان نشناسد و با جهاد و شهادت خويش بيرق اسلام را همواره زنده نگاه دارد.
اميد است بيرق اسلام بر بلنداي قله عدل و عدالت بر افراشته گردد و در اين راه، ما نيز چشم به راهان واقعي قدوم پاك شيره ياس نبوت باشيم.
اللّهم عجل لوليک الفرج
تفكر موعود در تاريخ بشري ميان شيعه به خصوص و در ميان تمام مسلمانان به طور عام و همچنين با نام منجی در ميان تمام ملل وجود داشته است، اما در مواقعی که ظلم و ستم و رنج مردمان افزون بر طاقتشان میشده، نمود و بروز ديگری میيافت. ادعای دروغین مهدويت موضوعی است که هميشه جامعه اسلامی و به خصوص شيعی را دچار تشتت و آسيب میکرده است.
این ادعاها که امروزه و هر چه به ظهور نزدیکتر میشویم پررنگتر و بیشتر میشود، سابقهای به طول خود اسلام دارد. اولين نشانههای ادعای مهدويت را میتوان پس از واقعه عاشورا مشاهده کرد.
حادثه عظيم عاشورا ضربه خرد کنندهای بر پيکر شيعه وارد کرد و با انعکاس آن در سراسر سرزمين اسلامی رعب و وحشت شديدی در جامعه اسلامی بر پا کرد. در آن روزگار محبوبتر و نزديکتر از امام حسين (علیه السلام) نزد پيامبر وجود نداشت و همگان بر این موضوع آگاهی داشتند، به خصوص کسانی که پیامبر را درک کرده و از تابعین بودند. پس از آن بود که با توجه به نحوه شهادت امام و یارانش و اسارت اهل بیت پیامبر توسط امويان، مردم ازعمق ستمگری و ظلم ايشان اطلاع يافته و دریافتند که یزید در راه تثبيت پايههای حکومتی خود از هيچ جنايتی دريغ نمی کند.
واقعه حره پس از عاشورا و سرکوب مردم مدينه توسط سپاه يزيد، اختناق را در کل جامعه اسلامی به نهایت خود رساند. حکومت خلفای بعدی اموی همچون معاويه بن يزيد، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و وليد بن عبدالملک هم با خشونت و اختناق شديد همراه بود. این شرایط سخت بود که شخصی جاه طلب چون عبدالله بن زبیر را به فکر خلافت انداخت. او با استفاده از کاهش محبوبیت امویان در جامعه سلامی ادعای خلافت کرده و توانست در مدينه عد های را به دور خود جمع کند. همین شرايط سخت و اختناق شديد بود که زمینه ظهور يک منجی را در بين مردم به خصوص شيعيان که در مرکز تهدیدات قرار داشتند، ایجاد کرد. شهادت امام حسين (علیه السلام) تاثير شگرفی بر عواطف مذهبی مردم و نيز بر آينده شيعه گذاشت؛ به طوريکه حتی عدهای تاريخ ظهور شيعه را اين دوره میدانند، گر چه اين نظریه صحيح نیست و شیعه بر اساس روایات صحیح، از همان زمان رسول اکرم، وجود داشته است.
مردم کوفه که از عدم همراهی فرزند پيامبر در برابر دشمنان نادم و پشيمان بودند، پی به غفلت و کوتاهی خود در حمایت از نواده پیامبر برده و برای توبه از این غفلت بزرگ، راهی جز انتقام خون حسين (علیه السلام) برای خود نديدند. رهبری این گروه که خود را توابون (توبه کاران) مینامیدند، بر عهده سليمان بن صرد الخزایی بود و هسته اوليه آن را صد نفر از شيعيان و معتمدين حضرت علی (علیه السلام) تشکیل میدادند. تشکیل این گروه توابون را میتوان اولين بازتاب عملی واقعه کربلا پس از یک مدت دوره فترت دانست. با مرگ ناگهانی يزيد، شرايط به نفع ايشان تغيير يافت. آنها توانستند در ابتدا حمایت 16000 نفر را که در میانشان علاوه بر کوفیان، مردم بصره و برخی قبایل دیگر حضور داشتند، به دست بیاورند. اما هنگام رویارویی باز هم داستان آن روزها تکرار شد و در نهایت تنها 3000نفر در مقابل سپاه سی هزارنفری عبیدالله بن زياد شرکت کردند. سرانجام با کشته شدن بيشتر رهبران نهضت،باقيمانده توابون به سمت کوفه باز گشتند.
در این اوضاع و احوال در کوفه مختار بن ابوعبيده الثقفی که از پیروان متعهد اهل بيت در کوفه بود، برای خونخواهی امام حسين دست به تشکيل نيروی نظامی زد. در ابتدا او توابون را به شرکت در نيروی او و جلوگيری از هر گونه عمل شتابزده دعوت کرد اما ايشان او را نپذيرفتند. زیرا تمام انگیزههای نهفته در دعوت او برایشان آشکار نبود. در صورتی که توابون در حقیقت تنها یک هدف خالص را دنبال میکردند و آن انجام وظیفهای که روزی در برابر آن کوتاهی کرده بودند.
در مورد شخصيت و ويژگيهای مختار اختلاف شديدی وجود دارد. برخی او را جاه طلب و برخی او را معتقد و دوستدار اهل بيت میدانند. از اینرو در مورد اقدامات او و واکنش حضرت امام سجاد (علیه السلام) به آن بحثها و تعبریات گوناگونی وجود دارد. اما چیزی که در این میان وجود دارد این است که او در سال 66 هجری قیام خود را با شعار «يا لثارات الحسين» (اي خونخواهان حسین) آغاز کرد. و حتی میبينيم که پس از کشتن بسياری از قاتلان کربلا به خصوص سر عبيدالله بن زياد را نزد حضرت علی بن الحسين (علیه السلام) میفرستد. مختار برای قيام خود نيازمند حمايت اهل بيت بود. او در حجاز تماسهای مکرری با حضرت زين العابدين گرفت اما نتوانست او را به رهبری قيام خود ترقيب کند.
مختار پس از ناکامی در جلب حمایت علی ابن الحسین (علیه السلام) به سمت فرزند دیگر حضرت علی (علیه السلام) محمد ابن الحنفیه رفت و قیام خود را به نام او آغاز کرد. او به این وسیله توانست اعتماد مردم عراق را به دست بیاورد. در این زمانی بود که عبدالله ابن زبیر در برآورده کرده خواستههای عراقیان به خصوص در زمینه ایجاد عدالت بین ایشان موفق نبود و مردم این دیار با توجه به شرایط موجود به سمت مختار رفتند. با توجه به حرکات این دو میتوان پی به خواسته جامعه اسلامی که رهایی از حکومت امویان بود، برد. این خواسته و نیاز در بین اهل عراق و کوفه بیشتر بود و همین نیاز بود که موجب دعوت از امام حسین (علیه السلام) شد.
مختاربا توجه به ظلم و تعدی امويان و شرايط آن دوران واز بين رفتن حکومت و روحانيت خاندان بنیهاشم در بين مردم، با تبليغات خود توانست محمد بن الحنيفه را نه تنها به عنوان امام از نسل امام علی (علیه السلام) بلکه با نام مهدی موعود معرفی کند. این اولین ادعای مهدویت در طول تاریخ بود که نشان از عمق اندیشه مهدویت در جامعه اسلامی آن روز است که پیامبر توانسته بود در بین مردم ایجاد کند و ائمه دیگر هم این اندیشه را تبیین کردند.
اما اینکه چرا شیعیان به سمت مختار و ابن الحنفیه تمایل پیدا کردند، ناشی از شرایط فکری مردم بود. پس از واقعه کربلا و عين الورده آنچه باقی مانده بود، اعراب معمولی مردد و موالی بودند که در اوضاع نااميدی و بسيار سخت قادر به تشخيص و تمايز مکتبی بين فرزند علی به تنهایی و فرزند علی و فاطمه نبودند. هر چند احاديثی وجود دارد که امام حسين (علیه السلام) فرزند خود علی بن الحسين (علیهما السلام) را به جانشين و امامت پس از خود معرفی کرد اما با توجه به شرايط ذکر شده و با توجه به تقيه امام سجاد در شرايط اختناق شديدحکومت اموی اکثر شيعيان از محمد بن الحنيفه پيروی کردند.
گر چه ابن الحنيفه خود مستقيم دعوتی برای امامت خود نکرد، چرا که به نظر میآيد خود او هم در امامت خود شک داشت، اما تبليغات مختار را هم رد نکرد. این هم از نکات مبهم تاریخ است. عدهای معتقدند که در شراط تقیه حضرت سجاد (علیه السلام) مختار مجبور بود کسی غیر از ایشان را امام معرفی کند تا گزندی یه وجود مقدش نرسد و با توجه به عدم تلبیغ ابن الحنفیه برای خود امویان نمیتوانستند نسبت به او هم معترض شوند. اما در مقابل عده زیادی این کار مختار را بدعت در دین دانسته و آنرا محکوم میکنند.
از اين رو در میيابيم که اين شخصيت محمد ابن الحنيفه نبود که مردم را به عنوان مهدی او را پذيرفتند بلکه شرايط سخت اجتماعی و استيلای امويان و تبليغات مختار موجب اين امر شد. با دقت در تبليغات مختار در میيابيم که عمده تاکيد او در تبليغات بر مهدويت ابن الحنيفه قرار داشتند به امامت او و شايد اين مهمترين دليل جذب مردم به سوی او باشد.
هر چند احاديث فروانی است که پيامبر، مهدی موعود را از نسل خود میداند اما شرايط آن روزگار و تقيه امام بر حق، توانايی دقت در اين احاديث را از مردم گرفته بودند . پس از همه گير شدن و توفیقات نهضت مختار با قيمانده شيعيان نيز به اين قافله پيوستند و مهدويت محمد ابن الحنفيه مسئله روز شيعيان گشت و با نشر آن در طول زمان مورد پذیرش عامه مردم قرار گرفت و اعتقادات خود را را بر مبنای آن بسط دادند.
در اين شرايط است که امام با دلی پر درد از کمی ياران خود میگويد. به طوري که حتی برخی از شيعيان و اصحاب ممتاز مانند ابو خالدالکابلی، قاسم بن عوف ابتدا گرد محمد بن الحنيفه جمع شده بودند اما با تلاشهای امام او را رها کرده و هسته اوليه ياران امام را تشکيل دادند.
در چنين شرايطی، اثابت حقانيت امام سجاد بسيار دشوار بود. ظلم و اختناق شديد از طرف خلفی اموی و انحراف شيعيان از طرف ديگر امام را کاملا تنها کرده بود .اما با وجود اين اوضاع و احوال، امام توانست گروه کوچکی از پيروان قديمی اهل بيت همانند يحيی بن ام الطول، محمد بن جبير مطعم، جابر بن عبدالله انصاری را تشکيل دهد. در ميان ياران امام سجاد (علیه السلام) دو جوان پر شور کوفی به نام ابو حمزه ثابت بن دينار و فرات بن اصنف العبدی با ایمان قوی به خاندان امام حسين (علیه السلام) وجود داشتند، بعدها هم از ياران امام باقر (علیه السلام شدند.
میبينيم اولين انديشه انحرافی مهدویت در اين زمان و با چنين شرايطی شکل میگيرد. در همين اولين انحراف فکری، نقش عدم اطلاع و آگاهی توده مردم و عدم تفقه در دین و امام شناسی به وضوح دیده میشود. اینجاست که وظیفه امام سجاد (علیه السلام) در اثبات حقانیت خود، آن هم در شرایط اختناق مشهود و پر رنگ میشود. به شرایط فوق باید اوضاع اسفناک فرهنگی و دینی توده مردم را هم اضافه کرد. اوضاعی که در آن علما و فقهای دینی همچون محمد بن مسلم زهری، از فقیهان و محدثان بزرگ مدینه، که ابتدا مجذوب عظمت و زهد علی ابن الحسین (علیهما السلام) شده بود، با چرخش به سوی امویان به عنوان یک عالم درباری در راستای تقویت پایههای حکومت آنها قدم بر میدارد. اوضاع اخلاقی جامعه هم دچار انحطاط شدید گشته بود؛ اشرافیت گرایی و ثروت اندوزی ،گسترش فعالیت زنان آوازه خوان و غنا و احترامشان بین مردم، حتی در مکه و مدینه و عدم آگاهی مسلمانان از احکام دین خود همانند وضو و نماز، اهمیت فعالیتهای امام را نشان میدهد.
منابع:
تشیع در مسیر تاريخ، دکتر سید حسین محمد جعفری، ترجمه دکتر سید محمد تقی آیت الهی
تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت مهدی، غلامحسین محمدی