پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم): براى شهادت حسین (علیه السلام)، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.

رسانه منجی - ادله ولایت اهل بیت

ولايت و امامت يكي از كليدي‌ترين، اساسي‌ترين و سرنوشت سازترين نياز انسان است. چرا كه بشريت بدون هدايت و راهنمايي رهبر و وليّ فرزانه و جامع الشرايط خلافت و رهبري در امور دنيا و آخرت، نمي‌تواند ادامه حيات دهد و چون امامت و ولايت، تضمين كننده حيات معقول انسان است، لذا در منابع كلامي «امامت» به عنوان رياست عامه در امور دنيا و آخرت تفسير شده است و زمامدار جامعه عنصر فاعلي براي تحقق نظم است به همين جهت است كه امام بايد معصوم و نائب او نيز بايد صائن و عادل باشد. زيرا در غير اين صورت هيچ نظمي كه تأمين كننده سعادت بشري است، استوار نخواهد شد.[1]

با مراجعه به منابع سه گانة قرآن، روايات و عقل توجه عميق آنها به مسئله ولايت و رهبري آشكار مي‌شود.

دلايل قرآني از جمله آياتي كه دلالت مي‌كند بر ولايت و امامت اميرالمؤمنين (عليه السّلام)، آيه «إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون»  [2] «جز اين نيست كه خداوند و رسول او، همچنين كساني كه ايمان مي‌آورند و نماز مي‌گذارند و در حال ركوع، زكات مي‌پردازند، سرپرست شمايند.» ناچاريم از بيان شأن نزول آيه مباركه و رجوع به سنّت براي بيان اينكه آيه راجع به چه كسي نازل شده است.

تفتازاني از متكلمين اهل‌سنت مي‌گويد: آيه «إنما وليكم الله و ...» به اتفاق و اجماع مفسرين، راجع به اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب، نازل شده هنگامي كه آن حضرت، در حال ركوع، انگشتر را به سائل عطا كرد.[3] قضية بخشيدن انگشتر در نماز در حال ركوع توسط اميرالمؤمنين (عليه السّلام)، علاوه بر اجماع مفسرين، آن‌قدر مشهور بوده كه حسان بن ثابت انصاري اين قضيه را به شعر درآورده، مي‌گويد:

فأنت الذي أعطيت إذا أنت راكع فدتك نفوس القوم يا خير راكع

فأنزل فيك الله خير ولاية فأثبتها في محكمات الشرايع  [4]

پس تو همان كسي هستي كه عطا كردي هنگامي كه در ركوع بودي، جانهاي مردم فداي تو باد اي بهترين ركوع كننده. پس خداوند در مورد تو بهترين ولايت را نازل كرد و آن قضيه را جزء مسلّمات دين ثابت كرد.

اما دلالت آيه بر ولايت و امامت: شكي نيست كه كلمه «إنما» دلالت بر حصر مي‌كند. كلمه «ولي» يا مشترك معنوي مي‌باشد و يا مشترك لفظي، در درجه اول آن را مشترك معنوي مي‌دانيم. در كتاب لغت، اين‌طور مثال مي‌زنند: فلان شخص اولي به اين كار است = يعني به اين كار شايسته‌تر است.

ولايت با واو مفتوح، مصدر است و ولايت با واو مكسور، اسم است چون اسم است براي آنچه به عهده گرفتي آن را و به آن قيام كردي. [5]

هر كس كه سرپرستي امري را به دست گيرد يا قيام به آن امر كند، پس او سرپرست آن امر است ... و از جمله اين معني، حديث معروف غدير است كه پيامبر (صلّي الله عليه و آله) فرمود: «هر كس من سرپرست او هستم، پس علي سرپرست اوست.»

همچنين قول عمر به امام علي كه گفت: مولاي هر مؤمن گشتي يعني سرپرست هر مؤمن شدي. [6] در صورتي‌كه «ولاية» را مشترك معنوي بدانيم به معني سرپرستي و قيام به امر، مي‌باشد. اما در صورتي كه اين كلمه را مشترك لفظي بدانيم، احتياج به قرينة معيّنه داريم. يكي از قرائن، شعر حسان بن ثابت مي‌باشد كه گذشت. در همان حال، در هنگام اعطاي انگشتر به سائل و نزول آيه، اين شاعر از آيه، معني محبت، ناصر و ... را اراده نمي‌كند. و نزد او، مسلّم بوده كه ولايت در اينجا به معني سرپرستي مي‌باشد و چنين شعري را مي‌سرايد.

قرينه دوم روايتي است كه ابوذر غفاري آن را روايت مي‌كند:

«همانا روزي از روزها، نماز ظهر را با پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) خواندم پس سائلي در مسجد، كمک خواست ولي كسي به او چيزي نداد. سائل دستانش را به سوي آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا شاهد باش! در مسجد پيامبر، كمک خواستم ولي كسي، چيزي به من نداد» در آن حال، علي (عليه السّلام) در حال ركوع بود. پس اشاره كرد به سائل با انگشت دست راست (انگشت بين وسطي و انگشت كوچک) در حالي كه انگشتر در آن مي‌كرد. پس سائل آمد تا اينكه انگشتر را از انگشت ايشان درآورد. و اين قضيه جلوي چشمان پيامبر انجام شد. وقتي پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) از نماز، خارج شد، سرش را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: خدايا! همانا برادرم موسي از تو درخواست كرد. پس فرمود: «رب اشرح لي صدري و يسّرلي امري و احلل عقدة من لساني يفقهوا قولي و اجعل لي وزيراً من أهلي هارون أخي اشدد به أرزي و أشركه في أمري» پس تو، براي موسي قرآن ناطقي نازل كردي و فرمودي «نشدّ عضدك بأخيك» يعني تو را به وسيلة برادرت، تقويت مي‌كنيم خدايا من محمّد، پيامبر تو و دوست و برگزيدة تو هستم. خدايا! پس سينه‌‌ام را شرح صدر عنايت كن و امر مرا آسان گردان و براي من، از اهل خودم برادرم علي را وزيرم گردان و به واسطه او، پشتم را استوار ساز، ابوذر مي‌گويد: «قسم به خدا، رسول خدا (صلّي الله عليه و آله)، اين كلام را تمام نكرده بود تا اينكه جبرئيل از جانب خداوند آمد ... و خداوند بر تو نازل كرد آيه إنما وليكم الله و رسوله ...» [7]

آيا معقول است كه پيامبر اكرم بدين شكل از خداوند درخواست كند و به مردم اعلام كند به اينكه: اي مردم. علي ياور شما است. آيا كسي شک داشت كه علي (عليه السّلام)، ياور مؤمنين مي‌باشد. با توجه با اينكه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) قضيه حضرت موسي را مطرح مي‌كند. مثلاً «و اجعل لي وزيراً من أهلي» بعد خودشان در دعا اينطور مي‌فرمايد: «و اجعل لي وزيراً من أهلي علياً أخي» و علي بن ابيطالب (عليه السلام) را به عنوان وزير و جانشين، از خداوند درخواست مي‌كند.

از احاديثي كه بر ولايت ائمه (عليهم السّلام)، دلالت مي‌كند، حديث شريف ثقلين مي‌باشد كه مورد اتفاق است. حديثي كه در معني و مدلول خود، واضح مي‌باشد. جابر بن عبدالله انصاري، صحابي بزرگوار پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) مي‌گويد: رسول الله را در روز عرفه در ايام حج ديدم، در حالي كه بر ماده شتري، سوار بود و سخنراني مي‌كرد. و مي‌فرمود: اي مردم! همانا من در ميان شما به جا مي‌گذارم چيزي را كه اگر آن را برگيريد، هرگز گمراه نمي‌شويد: كتاب خداوند و عترت خود اهل بيتم را. [8]

در جاي ديگري از همين كتاب، اين حديث بدين صورت آمده:

زيد بن ارقم روايت مي‌كند كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) فرمود: من در ميان شما به جا مي‌گذارم چيزي را كه اگر بدان تمسّک بجوئيد، هرگز بعد از من گمراه نمي‌شويد. يكي از آن دو، كه از ديگري بزرگتر است، كتاب خداوند كه ريسماني كشيده شده از آسمان به زمين است و ديگري عترت خود اهل بيتم را و هرگز از هم جدا نمي‌شوند تا اينكه قيامت نزد حوض كوثر، بر من وارد شوند. [9]

شكي نيست كه عزيزترين و گرانبهاترين چيزها نزد پيامبراكرم (صلّي الله عليه و آله) قرآن و عترت مي‌باشد. و آنگاه پيامبراكرم اين عزيزترين‌ها را در ميان مردم مي‌گذارد و مي‌فرمايد: «إن أخذتم به لن تضلوا» اگر به آنها تمسک بجوئيد هرگز گمراه نمي‌شود و بديهي است كه حرف «لن» براي نفي ابد است.

حديث ثقلين در بعضي الفاظ، نصّ در خلافت و امامت اميرالمؤمنين مي‌باشد. مثلاً در بعضي احاديث ثقلين، لفظ «خليفتين» آمده «اني تارك فيكم خليفتين ...» [10] و در بعضي الفاظ مانند «أخذ» و «تمسک» كه در اينگونه الفاظ، دلالت مي‌كند بر امامت و خلافت به دلالت التزامي، زيرا اين احاديث دلالت مي‌كند بر انقياد و تبعيّت و اطاعت مطلقه و بديهي است كه بين اطاعت مطلقه در همه جهات و امامت و خلافت، ملازمه مي‌باشد، چون كسي كه در همه جهات، به طور مطلق، بايد مورد اطاعت قرار گيرد، كسي است كه معصوم باشد و اهل بيت پيامبراكرم از آنجا كه معصومند، عهده‌دار منصب امامت مي‌باشند.

منّاوي از علماي عامه در شرح اين حديث مي‌گويد: «إني تارک فيكم تلويح بل تصريح بأنهما كتوأمين خلّفهما و وصي أمّته بحس معاملتهما و إيثار حقهما علي أنفسهم و استمساك بهما في الدين» [11] «من به جا مي‌گذارم ميان شما، اشاره مي‌كند بلكه تصريح مي‌كند به اينكه قرآن و اهل بيت، توأم با هم هستند كه پيامبر اكرم آن دو را جانشين خود، قرار داد و أمّتش را به خوب معامله كردن با آن دو وصيّت كرد و همچنين به برگزيدن حق آن دو بر خودشان و تمسک جستن به آن دو در دين» همچنين منّاوي در توضيح كلمة «أهل بيتي» مي‌گويد: «و هم اصحاب الكساء الذين أذهب الله عنهم الرجس و طهّرهم تطهيراً» [12]. همچنين در بعضي احاديث ثقلين در دنباله چنين آمده: «فلا تقدموهما فتهلكوا و لا تعلموهما فإنّهما أعلم منكم» [13]«پس خودتان را بر قرآن و اهل بيت، مقدم نكنيد كه هلاک مي‌شويد و به آن دو، ياد ندهيد، همانا آن دو، اعلم و داناتر از شما هستند». پيامبراكرم (صلّي الله عليه و آله) همة صحابه را مأمور مي‌كند به رجوع به قرآن و اهل بيت و اقتداء به آن دو و يادگيري و اطاعت از ايشان. اينكه اهل بيت بر ديگران مقدّمند، و ديگران وظيفه دارند كه از ايشان، ياد بگيرند و نيز اهليّت براي تعلّم و رجوع به اهلبيت براي يادگيري، دلالت مي‌كند بر امامت و مقدّم بودن اهلبيت بر ديگران و اينكه اهلبيت در كنار قرآن آمده، دلالت مي‌كند بر عصمت اهل بيت و اينكه در هر زماني، امام معصوم پا به پا و عدل قرآن وجود دارد و مي‌تواند پاسخگوي نيازمندي‌ها باشد و تا قرآن موجود است، امام معصوم نيز، زنده و موجود مي‌باشد.

دليل عقلي دليل عقلي كه دلالت بر ولايت علي (عليه السّلام) مي‌كند اين است كه وجود امام لطف است و بر خداوند واجب است براي تحقق غرض خلقت كه همان سعادت جاوداني است امام و جانشين براي پيامبر خود منصوب كند؟ چرا كه با مراجعه به عقل روشن مي شود كه انسان هاي عقل وقتي كه امامي و رئيسي و خليفه‌اي باشد و آنها را از هرج و مرج و از معاصي و گناهان بازداشته و به سوي اطاعت الهي دعوت كند آنها را به سعادت و صلاح نزديك و از فساد دور مي شوند و اين امري است بديهي كه هيچ عاقلي در آن شک ندارد. پس براي رستگاري دنيا و آخرت وجود خليفة الهي از نگاه عقل ضروري و واجب است واين امر در بين حاكمان عادي نيز مورد پذيرش است تا چه رسد به احكم الحاكمين. [14]

 

 

 

منابع و پی‌نوشت‌ها:

[1]. جوادي آملي، وحي و رهبري، ناشر: انتشارات الزهرا، چاپ سوم، ص 129.

[2]. مائده: 55.

[3]. تفتازاني، شرح المقاصد، چاپ اول، 1409 هـ. ، ج5، ص 270.

[4]. حاكم حسكاني، شواهد النزيل، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، چاپ اول، 1411 هـ. ، ج1، ص 215 و 236.

[5]. جوهري، صحاح، بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ 4، 1407 هـ ، ج6، ص 2530 و 2531.

[6]. ابن اثير، النهاية في غريب الحديث، قم، اسماعيليان، چاپ 4، 1364 ش، ج5، ص 228.

[7]. شواهد التزيل، ج1، ص 230 ـ 231، و تفسير ثعلبي، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ 1، 1425 هـ ، ج2، ص 467 ـ 468.

[8]. صحيح ترمدي، بيروت، دارالفكر، چاپ 2، 1403 هـ ، ج5، ص 328.

[9]. همان، ج5، ص 329.

[10]. مسند احمد، بيروت، دار صادر، ج5، ص 189، و مجمع الزوائد، ج9، ص 162.

[11]. فيض القدير في شرح الجامع الصغير، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ 1، 1415 هـ ، ج3، ص 220.

[12]. همان، ج3، ص 19.

[13]. المعجم الكبير، ج3، ص66. ج5، ص 167 و مجمع الزوائد، ج9، ص 164.

[14]. حلي، کشف المراد شرح تجريد الاعتقاد، قم، ناشر جامع مدرسين حوزه علميه، ص 362.

%ب ظ، %24 %587 %1394 ساعت %13:%آبان

برترین مطالب