رجعت به معناي رجوع افراد به دنيا در موارد متعددي در قرآن آمده است، که در این مقاله به برخي از آنها اشاره ميکنيم:
1- خداوند متعال ميفرمايد: «ألم تر الي الذين خرجوا من ديارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم أحياهم»؛[1]
«آيا نديديد کساني را که از ترس مرگ از ديار خود بيرون رفتند که هزاران تن بودند، خدا فرمود: بميريد؛ همه مردند، سپس آنان را زنده کرد»
در تفاسير آمده است: آنان هفتاد هزار خانواد بودند. هر سال در ميان آنان مرض طاعون ميآمد، اغنيا به جهت ثروتشان از آن شهر بيرون ميرفتند و فقيران به دليل ضعف و ناتواني بيرون نميرفتند. از همين رو اغنيا را طاعون نميگرفت و تنها فقيران بودند که به اين مرض مبتلا ميشدند. ضعيفان ميگفتند: اگر ما نيز با اغنيا خارج ميشديم به اين مرض مبتلا نميگشتيم. هم چنين اغنيا ميگفتند: اگر ما نيز در شهر ميمانديم به اين مرض مبتلا ميشديم. لذا قرار گذاشتند که قبل از آمدن طاعون همگي از آن ديار خارج شوند. قبل از وارد شدن طاعون همه از ديار خارج شده و در کنار شط دريايي فرود آمدند. آنان به محض آن که اثاث خود را بر زمين نهادند، خداوند متعال جانشان را گرفت و مدتي به اين حالت بودند تا اين که يکي از انبياي بناسرائيل به نام «حزقيل» بر آنان گذر نمود و با مشاهده اين حال عرض کرد: خدايا! اگر ممکن است آنان را زنده گردان تا شهرهايت را آباد و فرزنداني متولد سازند که با عابدان، تو را عبادت کنند. خداوند به او وحي فرستاد: آيا دوست داري که آنان را زنده کنم؟ عرض کرد: آري. خداوند آنان را زنده کرد و بعد از مدتي نيز به مرگهاي طبيعي از دنيا رفتند. [2]
2- خداوند متعال ميفرمايد: «فقلنا اضربوه ببعضها و کذلک يحي الله الموتي و يريکم آيانه لعلکم تعقلون » [3]
«پس دستور داديم که پارهاي از اعضاي آن گاو را بر بدن کشته زنيد تا ببينيد که اين گونه خداوند مردگان را زنده خواهد فرمود و قدرت کامل خويش را آشکار خواهد ساخت شايد شما به خرد درآييد».
مفسران نقل ميکنند: مردي از بنياسرائيل يکي از نزديکانش را کشت تا ارث تا او را صاحب شود. يهود ميل داشتند که قاتلش را بيابند؛ خداوند متعال به آنان امر نمود که گاوي ذبح کنند و قسمتي از بدنش را به بدن مقتول زنند تا زنده گردد و از قاتل خبر دهد. بعد از جدال و نزاع فراوان، گاو مورد نظر را پيدا کرده و آن را ذبح نمودند و برخي از اعضاي گاو را به بدن مقتول زدند، او را زنده يافتند و با سؤال از او به قاتل، پي بردند. [4]
3- خداوند متعال ميفرمايد: «و إذ قلتم يا موسي لن نؤمن لک حتي نري الله جهره فأخذتکم الصاعقة و أنتم تنظرون - ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون» [5]
«به ياد آريد وقتي که گفتيد: اي موسي ما به تو نمي آوريم، مگر آن که خدا را آشکار ببينيم، پس صاعقه سوزان بر شما فرود آمد و آن را به چشم خود مشاهده کرديد. سپس شما را بعد از مرگ برانگيختيم، باشد که خدا را شکر گزاريد »
آيه، مربوط به گروهي از تابعين حضرت موسي (عليه السلام) است که از او درخواست ديدن خداوند را نمودند، که اين خواسته سبب نزول عذاب و مرگ آنان شد، ولي باز خداوند آنان را زنده نمود. [6]
4- خداوند متعال ميفرمايد: «أو کالذي مر علي قرية و هي خاوية علي عروشها قال أني يحيي هذه الله بعد موتها فأماته الله مائة عام ثم بعثه» [7]
«يا به مانند آن که به دهکدهاي گذر کرد که خراب و ويران شده بود، گفت: به حيرتم که خداوند چگونه اين مردگان را دوباره زنده خواهد کرد، پس خداوند او را صد سال ميراند و سپس زندهاش کرد»
اکثر مفسران چنين نقل ميکنند که يکي از انبياي الهي در سفري بر دهکدهاي گذر کرد که مرگ بر تمام اهالي آن سايه افکنده بود؛ با ايماني که به قدرت مطلق خداوند داشت، در دلش سؤال نمود، کيست که اين مردگان را بعد از توقف طولاني مبعوث گرداند؟ در آن هنگام خداوند جانش را گرفت و بعد از صد سال که اجزاي جسدش پراکنده شده بود، برانگيزانيد و نيز کيفيت حشر دابهاش را به او نشان داد تا اين که در عمل، حشر و نشر را ببيند و به معاد اطمينان قلب حاصل کند.[8]
5- خداوند از حضرت عيسي (عليه السلام) حکايت مي کند که فرمود: «و أحي الموتي بإذن الله» [9]
«من مرده را زنده ميکنم به اذن خداوند»
سيوطي نقل ميکند: عيسي (عليه السلام) دوستش عارز را زنده نمود و نيز حيات را به فرزند پيرزني بازگرداند و دختري را زنده کرد. هر سه بعد از زنده شدن در قيد حيات بودند و فرزنداني نيز از خود به يادگار گذاشتند [10]
طبري ميگويد: «حضرت عيسي (عليه السلام) مردگان را با دعايش زنده ميکرد و خداوند نيز استجابت مينمود». [11]
6- خداوند متعال ميفرمايد: «و يوم نحشر من کل أمة فوجا ممن يکذب بآياتنا فهم يوزعون» [12] «و اي رسول! يادآور روزي را که از هر قومي يک دسته را که آیات ما را تکذيب ميکنند، برانگيزانيم ...»
در آيه شريفه قرائني هست که ميتواند شاهد حمل آيه بر رجعت باشد نه قيامت.
الف): کلمه (من کل امة)؛ از هر امتي، با توجه به اینکه ميدانيم معاد مربوط به همه بشر و امتها است.
ب): کلمه ( فوجا)؛ دستهاي. زيرا استغراق با نکره بودن کلمه سازگاري ندارد.
7- خداوند متعال ميفرمايد: «قالوا ربنا أمتنا اثنتين و أحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل الي خروج من سبيل» [13]
«در آن حال کافران گويند: پروردگارا تو ما را دوبار ميراندي و باز زنده کردي تا به گناهان خود اعتراف کرديم. آيا اينک ما را راهي است که از اين عذاب دوزخ باز آييم؟»
در کيفيت استدلال به اين آيه درباره رجعت گفته شده که اماته، عبارت است از سلب حيات از موجود داراي حيات و اين به تنهايي با رجعت سازگاري دارد.
وقوع حوادث امتهاي پيشين در اين امت:
در رواياتي که شيعه و اهل سنت آن را نقل کردهاند، مشاهده ميکنيم که پيامبر اکرم (صلي الله و عليه و آله) خبر از وقوع حوادثي ميدهد که در امتهاي پيشيين نيز رخ داده است.
در صحيح بخاري از ابوسعيد خدري از پيامبراکرم (صلي الله و عليه و آله) روايت شده که آن حضرت فرمود: «لتتبعن سنن من کان قبلکم شبرا و بشبر و ذراعا بذارع» [14]؛
«به طور حتم شما از سنتهاي کساني که پيش از شما بودهاند، پيروي خواهيد کرد. وجب به وجب و ذراع به ذراع.
هم چنين شيخ صدوق (رحمه الله علیه) از پيامبراکرم (صلي الله و عليه و آله) روايت کرده که فرمود: « کل ما کان في الأمم السالفه فانه يکون في هذه الأمه مثله، حذوا النعل بالنعل، و القذه بالقذه». [15]
«هر آنچه در امتهاي پيشين بوده، همانند آن در اين امت نيز خواهد بود بدون کم و زياد»
بديهي است، رجعت از حوداث مهمي است که در تاريخ امتهاي پيشين رخ داده است؛ چنان که قرآن کريم درباره قوم يهود و بنياسرائيل مواردي را ذکر نموده است، لذا به مقتضاي حديث نبوي مزبور، رجعت در امت اسلامي نيز واقع خواهد شد. امام رضا (عليه السلام) در پاسخ سؤال مأمون عباسي درباره رجعت، به حديث نبوي مزبور استدلال کرده است. [16]
پينوشتها:
[1]. سوره بقره، آيه 243.
[2]. سیوطی، درالمنثور، ج 1، ص 311؛ جامع البيان، ج 2، 797 ؛ کشاف، ج1، ص 286.
[3]. سوره بقره، آيه 73.
[4]. ثعلبي، قصص الانبياء، ص 204 و 207؛ سیوطی، درالمنثور، ج 1، ص 79؛ جامع البيان، ج 1، ص 509.
[5]. سوره بقره، آيات 55 و 56.
[6]. کشاف، ج 1، ص 27؛ جامع البيان، ج 1، ص 415؛ سیوطی، درالمنثور ، ج 1، ص 70 و ...
[7]. سوره بقره، آيه 259 .
[8]. کشاف، ج1، ص 295؛ در المنثور، سیوطی، ج 1، ص 331؛ جامع البيان، ج 3، ص 40 .
[9]. سوره آل عمران، آيه 49.
[10]. تفسير الجلالين، ج 1، ص 73 .
[11]. جامع البيان، ج 3، ص 375 .
[12]. سوره نمل، آيه 83 .
[13]. سوره غافر، آيه 11 .
[14]. صحيح بخاري، محمد بن اسماعیل بخاری، ج 9، ص 112؛ کتاب الاعتصام بقول النبي
[15]. کمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص 576 .
[16]. بحار الانوار، مجلسی، ج 53، ص 59، ح 45.
منبع: کتاب غيبت کبري
مرحوم شيخ حرّ عاملي بيش از 60 آيه [1] و مرحوم طبرسي بيش از 70 آيه [2] را بر رجعت منطبق و تفسير نمودهاند. اين آيات در ابتدا به دو دسته تقسيم ميشوند:
الف) آياتي که بر وقوع رجعت در امتهاي گذشته دلالت ميکنند.
ب) آياتي که از تحقق رجعت در آينده قبل از قيامت خبر ميدهند.
الف) رجعت در امّتهاي پيشين
دهها حديث از رسول اکرم از طريق شيعه و سني نقل شده که ايشان فرمودهاند: «آنچه در امتهاي پيشين واقع شده همانگونه در امت من نيز واقع خواهد شد.»[3]
در زير به بيان آياتي که به رجعت در امّتهاي پيشين اشاره دارد، ميپردازيم:
آيهي اول؛ «ثُمَّ بَعَثنا مِن بعد مَوتکم لعلّکم تشکرون» [4] آنگاه شما را پس از مرگتان برانگيختيم تا شايد سپاسگزار باشيد.
اين آيه در مورد هفتاد نفر از برگزيدگان قوم حضرت موسي (عليه السلام) است که حضرت موسي (عليه السلام) آنها را با خود به طور سينا برد تا بر جريان مکالمهاش با خدا و گرفتن الواح از جانب خدا شاهد باشند و در نتيجه بنياسرائيل صدور الـواح را از جانب خدا تکذيب نکنند. چون به طور رسيدند و مکالمهي حضرت موسي (عليه السلام) را با خدا مشاهده کردند، گفتند: «اي موسي، ما به تو ایمان نميآوريم مگر اينکه خداوند را آشکارا به ما بنماياني» [5]، هر چه حضرت موسي (عليه السلام) آنها را از اين خواستهي جاهلانه منع کرد، آنها بر خواهش خود اصرار ورزيدند تا سرانجام صاعقه آمد و همهي آنها را نابود کرد. حضرت موسي (عليه السلام) عرضه داشت: «بار پروردگارا! اگر اين هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوي قومم بروم؟ آنها مرا به قتل متّهم خواهند کرد.» خداوند بر او منت نهاد و آنها را زنده کرد و همراه حضرت موسي (عليه السلام) به سوي خانه و کاشانهي خود بازگشتند.
در مورد سرگذشت اين هفتاد نفر هيچ اختلافي نيست و تصريح قرآن است که آنها در اثر صاعقه جان سپردند و به درخواست حضرت موسي (عليه السلام) از نو زنده شدند که معناي «رجعت» چيزي جز زنده شدن پس از مرگ نيست. در اين آيه، قرآن کريم تعبير «مرگ» را به کار برده تا تصور نشود که آنها مثلاً به خواب رفته و يا از هوش رفته بودند، بلکه صريحاً ميفرمايد: «شما را پس از مرگتان برانگيختيم».
حضرت علي (عليه السلام) در مناظره با عبدالله بن ابي بکر يشکري - اولين انکار کنندهي رجعت- براي اثبات رجعت فرمودند: اين هفتاد نفر ـ برگزيدگان حضرت موسي ـ پس ازمرگ، زنده شدند و به خانههاي خود بازگشتند، آنگاه مدتي زندگي کردند، غذا خوردند، ازدواج کردند، صاحب اولاد شدند و پس از فرا رسيدن اجلشان از دنيا رفتند. [6]
آيهي دوم: «ألَم تَرَ إلی الذين خَرَجوا مِن ديارهم و هم أُلُوفٌ حَذَرَ الموتِ، فقال لهم اللهُ موتوا، ثُمَّ أحياهم، إنَّ اللهَ لذو فضلٍ علی النّاسِ» [7] آيا نديدي آنان را که از بيم مرگ از خانههاي خود بيرون رفتند و آنها هزاران تن بودند پس خداوند به آنها گفت بميريد. سپس آنها را زنده کرد، بيگمان خدا بر مردم صاحب فضل است ولي بسياري از مردم سپاسگزاري نميکنند.
اين آيه در مورد قومي است که از ترس بيماري از وطن خود گريختند و خداوند آنها را مدتي طولاني بميراند و به سبب دعاي يکي از پيامبران به نام «حزقيل» همهي آنها را زنده کرد و روزگاري زندگي کردند و به اجل طبيعي از دنيا رفتند.[8]
آيهي سوم: «وَکَذلِکَ بَعَثنا هُم لِيَتَسائَلُوا بَينهم، قال قائِلٌ مِنهُم کَم لَبِثتم قَالُوا يَوماً أو بعضَ يَومٍ قَالُوا ربُّکُم أعلَمُ بما لَبِثتُم» [9] اينچنين آنان را برانگيختيم تا از يکديگر بپرسند. يکي از آها گفت چقدر درنگ کردهايد؟ گفتند: يک روز يا قسمتي از يک روز گفتند: پروردگارتان داناتر است که چه قدر درنگ کردهايد.
اين آيه در مورد اصحاب کهف است که مدت 309 سال در غاري به سر بردند. داستان اصحاب کهف از شگفتيهاي تاريخ است و خود گواه روشني از قدرت بينهايت حضرت احديت و سند زندهاي بر امکان بازگشت انسان به اين جهان است.
ب) وقوع رجعت در آينده (قبل از قيامت):
آيهي اول: «و يوم نحشُرُ مِن کلِّ أُمّةٍ فَوجاً مِمَّن يُکَذِّبِ بِآياتنا فَهم ما يوزَعون» [10] به ياد آور روزي را که از هر امت يک گروه از کساني که آيات را تکذيب ميکردند، محشور ميکنيم پس آنها نگه داشته ميشوند.
اين آيه يکي از روشنترين آيات قرآن است که بر رجعت دلالت ميکند، زيرا مراد از حشر در آيه، حشر عمومي و قيامت کبري نيست. در حديثي از امام صادق (عليه السلام) آمده است آن حضرت با اشاره به اين آيه فرمودند: اي حماد! مردم از اين آيه چه دريافت ميكنند؟ عرض كرد: حشر قيامت را. حضرت فرمودند: اينگونه نيست. اين آيه مربوط به رجعت است. آيا خداوند در قيامت گروهي را محشور و بقيهي مردم را رها ميکند؟ [11] حشر قيامت در آيهي 47 سورهي كهف بيان شده است «و حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر منهم أحداً» همه را محشور ميكنيم، حتي يک نفر را رها نميکنيم.
همچنين کلمهي «فوجاً» در آيه دلالت بر حشر گروهي از مردم ميکند نه همهي مردم. [12]
آيهي دوم: «إنّ الّذي فَرَضَ عَليکَ القُرآنَ لَرَآدُّک إلی معاد» خداوندي که قرآن را بر تو فرض گردانيد، تو را به جايگاهت بازگرداند . [13]
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده که «منظور از اين آيه عالم رجعت است».[14]
ابوخالد کابلي از امام سجاد (عليه السلام) روايت ميکند که در تفسير اين آيه فرمودند: رسول اکرم، اميرمؤمنان (عليه السلام) و امامان (عليهم السلام) به سوي شما بازميگردند.» [15]
آيهي سوم: «إنّا لننصُرُ رُسُلَنا وَ الّذينَ امَنوا في الْحَيوةِ الدُّنيا يَوْمَ يَقُومُ الْاَشْهادُ» وَ همانا ما فرستادگان خويش و مؤمنان را در دنيا، آن روزي كه شاهدان اقامه شوند، ياري خواهيم کرد. [16]
اين آيه يادآوري ميکند، وعدهي الهي بر آن تعلق گرفته است كه همهي انبيا و مؤمنان را در همين دنيا ياري خواهد كرد. اين ياري و نصرت تاکنون به طور کامل تحقّق نيافته است و از طرفي خداوند هرگز خلف وعده نميکند. پس در آينده زماني فرا ميرسد که نصرت خداوند به طور تام و کامل شامل حال انبيا و ائمهي اطهار (عليهم السلام) خواهد شد. امام باقر (عليه السلام) در تفسير اين آيه ميفرمايند: حسين بن علي (عليه السلام) از آنهاست. او هنوز ياري نشده است. آري قاتلان او کشته شدند ولي هنوز انتقام او گرفته نشده است.» [17]
از طرفي، لفظ نصرت در جايي به کار ميرود كه دو گروه مشغول مخاصمه باشند و بعد شخصي يا گروهي يكي از طرفهاي مخاصمه را كمک كند تا بر طرف مقابل چيره شود و طبيعي است كه چنين معنايي با رجعت سازگاري دارد.
آيهي چهارم: «و إذا وقع القَولُ عَليهم أخرَجنا لهم دابّةً مِن الارض تُکَلِّمُهُم أنَّ النّاسَ کانوا بِآياتنا لايَوقِنون» چون سخن بر آها فرود آيد، از زمين جنبندهاي برايشان بيرون ميآوريم که با آنها سخن گويد به درستي که مردم به آيههاي ما يقين ندارند. [18]
امام رضا (عليه السلام) در تفسير آيهي فوق فرمودند: دابة الأرض علي بن ابيطالب (عليه السلام) است. [19]
پينوشتها:
[1]. حر عاملي، الايقاظ، ص 97 و 72 .
[2]. طبسي، الشيعه و الرجعة، ج 2 .
[3].حر عاملي، الايقاظ ص 41 و 99 / علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 59 .
[4]. بقره (2)، 56 .
[5]. بقره (2)، 55 .
[6]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، صص73 و 129 .
[7]. بقره (2)، 243 .
[8]. طباطبايی، الميزان، ج 2، ص283 / تفسير برهان، ج 1، ص234 .
[9]. کهف (18)، 19 .
[10]. نمل/ 83
[11]. بحارالانوار، ج 52، ص 326/ تفسير برهان، سيد هاشم بحراني، ج 3، ص 210
[12]. فوج به معنای دسته و گروهی است که از جايی به جايی ديگر به سرعت حرکت و عبور میکنند. (مفردات راغب، مادهی فوج)
[13]. قصص (28)، 85 .
[14]. مستدرک سفينه، ج 4، ص 120 .
[15]. تفسير برهان، ج 3، ص 239ريال نورالثقلين، ج 4، ص144 .
[16]. غافر (40)، 52
[17]. حائری يزدی، الزام الناصب، ج 2، ص 338 .
[18]. نمل (8)، 82 .
[19]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج1، ص 579 / علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 39، ص 242 .
جواب:
شكي نيست كه اعتقاد به رجعت، يكي از ويژگيهاي مذهب حقه شيعه است كه ميتوان آن را با دلايل قطعي ثابت كرد. قبل از ورود به اين دلايل، بايد حقيقت رجعت را شناخت.
حقيقت رجعت نزد شيعه:
رجعت، يكي از اتفاقاتي است كه در زمان ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، رخ خواهد داد. بر اساس اين عقيده، گروهي از مؤمنين براي رسيدن به ثواب، نصرت اولياي خدا و ديدن دولتي كه سالها انتظار آن را كشيدهاند، بر ميگردند تا از ديدن دولت عدل و قسط، لذت ببرند و از طرف ديگر، گروهي از منافقين كه آمدن اين دولت را انكار كرده و كردارهاي زشتي انجام دادهاند، باز ميگردند تا عقوبت اعمال خويش را در همين جهان بچشند و دچار خفت و خواري شوند.
مرحوم شيخ مفيد (رحمة الله عليه) در اين باره ميفرمايد:
«و الرجعة إنما هي لممحضي الإيمان من أهل الملة و ممحضي النفاق منهم». [1]
«رجعت، از طرفي براي كساني از امت اسلام است كه ايمان خالص و بالاترين مرحله ايمان را دارا هستند و از طرف ديگر براي افرادي از منافقين است كه در بالاترين مرحله نفاق قرار داشتهاند.»
سيد مرتضي نیز در این باره چنین ميگويد:
«اعلم أن الذي تذهب الشيعة الإمامية إليه أن الله تعالى يعيد عند ظهور إمام الزمان المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قوماً ممن كان قد تقدم موته من شيعته ليفوزوا بثواب نصرته و معونته و مشاهدة دولته و يعيد أيضاً قوماً من أعدائه؛ لينتقم منهم فيلتذوا بما يشاهدون من ظهور الحق وعلو كلمة أهله. [2]
«عقيده شيعه اماميه درباره رجعت آن است كه خداوند متعال در هنگام ظهور امام زمان مهدى (عليه السّلام) مردمى از شيعيان آن حضرت را كه پيش از او از دنيا رفتهاند، به دنيا بر ميگرداند، تا به ثواب يارى او و مساعدت وى و مشاهده دولت آن حضرت فائز گردند. همچنين مردمى از دشمنان آن حضرت را نيز زنده ميگرداند، تا از آنها انتقام گيرد و آنها نيز از مشاهده ظهور حق و بالا گرفتن دين پيروان حق، زجر بكشند.
مرحوم طبرسي نيز ميگويد:
«و قد تظافرت الأخبار عن أئمة الهدى من آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) في أن الله تعالى سيعيد عند قيام المهدي قوماً ممن تقدم موتهم من أوليائه و شيعته ليفوزا بثواب نصرته و معونته و يبتهجوا بظهور دولته و يعيد أيضاً قوماً من أعدائه لينتقم منهم و ينالوا بعض ما يستحقونه من العذاب في القتل على أيدي شيعته و الذل و الخزي بما يشاهدون من علو كلمته.» [3]
روايات بسياري از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) به ما رسيده است كه به زودي خداوند در زمان قيام حضرت مهدي (عليه السلام)، قومي از شيعيان او را بر ميگرداند كه پيش از او از دنيا رفتهاند تا به ثواب ياري و همراهي آن حضرت رسيده و از ديدن دولت او لذت ببرند و نيز قومي از دشمنان او را بر ميگرداند تا از آن ها انتقام بگيرد...»
اعتقاد به رجعت سبب شده است كه در طول تاريخ شيعيان مورد طعن قرار بگيرند؛ به طوري كه اگر يک راوي هر چند هم موثق، قائل به رجعت بوده، علماي جرح و تعديل اهلسنت او را از كار مياندازند؛ مثلا مسلم بن حجاج در مقدمه صحيح مسلم نقل ميكند:
«حَدَّثَنَا أَبُو غَسَّانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو الرَّازِيُّ سَمِعْتُ جَرِيرًا يَقُولُ لَقِيتُ جَابِرَ بْنَ يَزِيدَ الْجُعْفِيَّ فَلَمْ أَكْتُبْ عَنْهُ كَانَ يُؤْمِنُ بِالرَّجْعَةِ.»
«ابوغسّان ميگويد: از جرير شنيدم كه ميگفت: با جابر بن يزيد جعفي ملاقات كردم؛ ولي روايتي از او نقل نميكنم؛ چرا كه او به رجعت ايمان دارد».
با اين كه به صراحت ميگويد كه در نزد او بيش از هفتاد هزار روايت بوده است!
«سَمِعْتُ جَابِرًا يَقُولُ عِنْدِي سَبْعُونَ أَلْفَ حَدِيثٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ كُلُّهَا».[4]
«از جابر شنيدم كه ميفرمود: هفتاد هزار حديث در نزد من است كه تمامي آنها را امام صادق (عليه السلام) از پيامبر نقل كرده است».
براي اثبات صحت اعتقاد به رجعت، دلايل فراواني از قرآن و سنت وجود دارد؛ به طوري كه مرحوم علامه مجلسي در ج53 بحار الأنوار دهها روايت را در اين باب نقل ميكند. ما ابتدا شواهد قرآني و بعد روايات را نقل خواهيم كرد.
شواهد قرآني بر امكان رجعت:
در قرآن كريم، آياتي وجود دارد كه عقيده به رجعت را ثابت ميكند:
1. از هر امتي، گروهي محشور ميشوند:
خداوند حكيم در سوره مباركه نمل، آيه 83 ميفرمايد:
«وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآَيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ».
روزى خواهد آمد كه از هر گروه، دستهاى را برمى انگيزيم ، از كسانى كه آيات ما را تكذيب مىكنند.
خداوند در اين آيه به صراحت ميگويد كه ما گروهي از ستمكاران را برميانگيزيم، نه همه آنها را. به طور قطع اين حشر، نميتواند حشر روز قيامت باشد؛ چرا كه حشر روز قيامت همگاني است و احدي باقي نميماند، مگر اين كه در روز قيامت محشور ميشود و نتيجه اعمال خود را خواهد ديد. اين مطلب از بسياري از آيات قرآن كريم قابل استفاده است؛ مثلاً خداوند در سوره كهف، آيه 47 ميفرمايد:
«وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا».
«آنها را برانگيختيم، هيچ كس را فروگذار ننموديم.»
يا در سوره نمل، آيه 87 ميفرمايد:
«وَ يوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ»
«روزى كه در صور دميده مىشود، تمامى كسانى كه در آسمان و زمين هستند، در وحشت و هراس فـرو مـىرونـد، مـگـر كـسانى كه خدا خواسته مورد عنايت خاص او باشند. پس همگى در پيشگاه حضرت حق با فروتنى حضور دارند.»
بنابراين، مراد خداوند از آیه «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا»، نميتواند حشر روز قيامت باشد؛ پس منظور از آن چيزي نيست؛ مگر همان رجعتي كه شيعيان به آن اعتقاد دارند.
2. دو بار زنده شدن، بعد از دو بار مردن
خداوند در آيه 11 سوره غافر ميفرمايد:
«قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ».
«در روز واپـسين كافران گويند: خداوندا ! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى؛ پس اينک كه ما به گناهان خويش گردن نهادهايم، براى بيرون شدن از اين گرفتارى راه چارهاى هست؟»
در ايـن آيه، خداوند از دو بار ميراندن و دو باز زندهشدن سخن گفته است، كه هر ميراندن، حيات سابقى را مىرساند؛ همانگونه كه دوبار زنده شدن، مرگ پيشين را حكايت ميكند. مـيـرانـدن نـخست، پس از حيات دنيوى و مرگ دوم، پس از حيات در رجعت است؛ چنانكه احيای نخست، در رجعت و احيای دوم، در روز واپسين است.
3. زنده شدن اصحاب كهف:
يكي از دلايل صحت و امكان رجعت، زنده شدن اصحاب كهف، بعد از 300 سال است كه خداوند در سوره كهف به آن تصريح ميكند:
«وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَ هُمْ رُقُودٌ ... وَ كَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ». الكهف، 18 و 19.
«گمان مىبرى كه آنان بيدارند، در حالى كه آنان آرميدهاند ... اين چنين آنان را بر انگيختم تا ميان خود گفتگو كنند.»
«و كَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا». الكهف، 21.
«اين چنين، ديگران را بر آنان دلالت نموديم، تا بدانند وعده خداوند، درباره رستاخيز، حق است و هنگامه قيامت هر آينه آمدنى است و جاى شک در آن نيست.»
«وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِئَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعًا». الكهف، 25.
«آنان در غارشان سيصد سال درنگ نمودند و نه سال بر آن افزودند».
4. داستان عزيز:
«أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آَيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ». البقره، 259.
«يا همانند كسى كه از كنار يک روستاى ويران شده عبور كرد، در حالى كه سقفهاى آن فروريخته بـود و مـردم آن مرده و استخوانهایشان پوسيده و پراكنده شده بود، با خود گفت: چگونه خدا، اينها را پـس از مـرگ زنـده مـىكند؟ در اين هنگام، خدا او را يكصد سال ميراند، سپس برانگيخت و به او گـفت: (نوايى شنيد) چه قدر درنگ كردى؟ او گفت: يک روز يا پارهاى از روز، خدا به او گفت: نه، بلكه يـكصد سال درنگ كردى. پس نگاه كن به خوردنى و آشاميدنى خود كه همراه داشتى، هيچ گونه فرسودگى در آن رخ نداده؛ ولى به الاغ خود نگاه كن كه چگونه فرسوده و از هم گسيخته شده است ... كه ماتو را، زنده شدن تو پس از يكصد سال مردن را – نشانهاى براى مردم قرار دهيم. اكنون به استخوانهاى پوسيده و از هم گسيخته الاغ خـود نـگـاه كـن، ببین که چگونه آنها را فرآورده و استوار مىسازيم، سپس گوشت بر آن مىپوشانيم. پس هـنـگامى كه اين حقايق بر او آشكار گرديد، گفت: هر آينه مىدانم خداوند بر همه كارى توانايى دارد.»
5. هفتاد هزار خانوار فراري از طاعون:
يكى ديگر از دلايل صحت و امكان رجعت در اين امت، داستان هفتاد هزار خانوار فرارى از طاعون است كه دچار مرگ ناگهانى شدند و سپس با دعاى حزقيل، سومين وصى حضرت موسى، زنده شدند. خداوند، در قرآن كريم، این داستان را اينگونه نقل ميكند:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ». البقره، 243.
«آيا نديدهاى گروهى را كه از ترس مرگ از خانههاى خود بيرون شدند (به بـهـانه بيمارى طاعون از شركت در جنگ و جهاد خوددارى نمودند) خداوند فرمان مرگ آنان را صـادر نـمـود، سـپـس، بر اثر دعاى پيغمبرى عظيم الشان، آنان را زنده نمود. خداوند نسبت به بندگان خود بخشاينده است گرچه بيشتر مردم سپاس نمىدارند.»
گـويـنـد: اينان هفتاد هزار خانوار بودند كه از ترس مرگ، بيمارى طاعون را بهانه قراردادند، در جهاد شركت نجستند و از خانههايشان بيرون شدند. آنگاه در راه، مرگ همگى فرا رسيد و به دست سومين وصى حضرت موسى (عليه السلام) زنده شدند و اينان گروهى از بنى اسرائيل بودند.
مرحوم طبرسي در تفسر مجمع البيان در اين باره ميگويد:
«هؤلاء (الذين خرجوا من ديارهم) قيل: هم من قوم بني إسرائيل، فرّوا من طاعون وقع بأرضهم، عن الحسن و قيل: فرّوا من الجهاد و قد كتب عليهم». [5]
«اينان، كساني از قوم بنياسرائيل بودند كه از ترس طاعون فرار كردند. حسن گفته، آنها از جهادي كه بر آنها واجب بود، فرار كرده بودند.»
6. هفتاد نفر از اصحاب موسى (عليه السلام) دو باره زنده شدند:
اين داستان را بارها شنيدهايد كه حضرت موسي هفتاد نفر از اصحاب خود را به ميعادگاهش در كوه طور برد؛ اما آنها بعد از ديدن معجزات فراوان، باز هم بر لجاجت خويش پافشاري و حتي درخواست كردند كه خداوند را با همين چشم ظاهري ببينند كه خداوند عذاب خود را بر آنان نازل كرد و آنان بر اثر صاعقه از بين رفتند. حضرت موسي (عليه السلام) دعا كرد و آنان دوباره زنده شدند. خداوند این داستان را اينگونه نقل ميكند:
«وَ إِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ. ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ.»
«ياد بياوريد هنگامى را كه به موسى گفتيد: ايمان نمىآوريم، تا خدا را بالعيان ببينيم ... پس صاعقه شـمـا را فراگرفت، در حالى كه نظاره مىكرديد، در مقابل اين عقوبت كارى نميتوانستيد انجام دهيد، آنگاه شما را پس از مرگتان برانگيختيم باشد تا سپاسگزار باشيد.»
7. زنده شدن، كشتهاي از بني اسرائيل:
كشتهاي در ميان بني اسرائيل پيدا شد كه مشخص نبود چه كسي او را كشته است و هر كس گناه آن را به گردن ديگري ميانداخت؛ تا اين كه از جانب خداوند وحي رسيد كه گاوي را سر ببرند و بيخ دم او را به جنازه بزنند تا او زنده شده و قاتل خويش را رسوا سازد.
«وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ . فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَ يُرِيكُمْ آَيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ». البقره، 72 و 73.
«بـه يـاد آوريد هنگامى كه فردى را كشتيد و گناه كشتن او را به گردن يكديگر مىافكنديد، ولى خداوند آنچه را پنهان مىساختيد، آشكار مىسازد. پس فرمان داديم (تا گاوى را كشته) و قسمتى از آن را (كـه همان بيخ دم او باشد) به كشته بزنيد تا (با اذن خدا) زنده گردد. اين چنين است كه خداوند مردگان را زنده مىكند و دلائل خود را براى شما آشكار مىسازد، باشد تا انديشه كنيد.»
8. رجعت اولاد ايوب:
در تفاسير، در باره آيه ذيل آمده است:
«وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ». ص، 43.
«و خانوادهاش را به او بخشيديم و همانند آنها را بر آنان افزوديم، تا رحمتى از سوى ما باشد و تذكّرى براى انديشمندان.»
خداوند فرزندان حضرت ايوب را بعد از آني كه همه آنها را از دنيا برده بود، به او بازگرداند و تا سالها بعد با آن حضرت زندگي كردند.
در تفسير جلالين از سیوطی، آمده است:
«أي أحيا الله له من مات من أولاده و رزقه مثلهم». [6]
«يعني خداوند هم فرزنداني را كه مرده بود، بازگرداند و هم مثل آن فرزندان را به او ارزاني داشت.»
بغوي هم در تفسير خود به نقل از ابن عباس مينويسد:
«ان الله رد على المرأة شبابها فولدت له ستة و عشرين ذكراً»
«خداوند جواني همسر ايوب را بازگرداند و پس از آن 26 پسر براي او به دنيا آورد.»
بسياري از مفسران اهلسنت؛ از جمله ابن كثير، سيوطي، ابن أبيحاتم، شوكاني و ... گفتهاند:
«ورد الله عليه ماله و ولده عيانا و مثلهم معهم». [7]
«خداوند اموال و فرزندان ايوب را عينا به او بازگردانده و مثل آنها را نيز به وي ارزاني داشت».
وقتي ثابت شود كه بازگشت بعد از مرگ به دنيا در امتهاي گذشته و نيز در امت اسلام اتفاق افتاده و دهها روايت صحيح از ائمه اطهار (عليهم السلام) نيز اين مسأله را تأييد كنند، چه مانعي ميتواند از اعتقاد به رجعت جلوگيري نمايد؟ مگر نه اين كه اهل سنت بسياري از عقائد خودشان را از رواياتي گرفتهاند كه سر منشأ همه آنها اسرائيلياتي است كه توسط كعب الأحبارها وارد عقائد اهل سنت شده است؛ همانند عقيده به تجسيم؟
رواياتي از طريق اهل بيت (عليهم السلام) بر صحت رجعت:
1. «قال علي بن إبراهيم و حدثني أبي عن أبي عمير عن عبد الله بن مسكان عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله تعالى (و إذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتينكم من كتاب و حكمة ثم جاء كم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه) قال ما بعث الله نبيا من ولدن آدم (عليه السلام) الا و يرجع إلى الدنيا فينصر أميرالمؤمنين و هو قوله لتؤمنن به يعني برسول الله (صلى الله عليه و آله) و لتنصرنه يعنى أميرالمؤمنين (عليه السلام)».
«امام صادق (عليه السلام) درباره قول خداوند تبارک وتعالي «و إذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتينكم من كتاب و حكمة ثم جاء كم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه» فرمودند: نيست فرزندي از فرزندان حضرت آدم كه پيامبر بوده باشد؛ مگر اين كه به دنيا برميگردد و اميرالمؤمنين (عليه السلام) را ياري ميكند و اين همان گفته خداوند «لتؤمنن به؛ تا به او ايمان بياورند » است كه مراد از آن ايمان به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) است و نيز مراد خداوند از «و لتنصرنه؛ تا او را ياري كنند» ياري اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.» [8]
2. «سعد، عن ابن يزيد، و ابن أبي الخطاب و اليقطيني و إبراهيم بن محمد جميعا، عن ابن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن محمد بن الطيار، عن أبي عبد الله (عليه السلام) في قول الله عز وجل: «و يوم نحشر من كل أمة فوجا» فقال: ليس أحد من المؤمنين قتل إلا سيرجع حتى يموت و لا أحد من المؤمنين مات إلا سيرجع حتى يقتل».
«محمد بن طيار گويد: امام صادق (عليه السلام)، در باره آيه «و يوم نحشر من كل أمة فوجا» فرمودند: مؤمني كشته نميشود؛ مگر اين كه به دنيا بر ميگردد تا بميرد و مؤمني نميميرد؛ مگر اين كه به دنيا بر ميگردد تا كشته شود.» [9]
منابع:
[1]. المسائل السروية، الشيخ المفيد، ص35.
[2]. رسائل السيد المرتضى، ج،1 ص125، إعداد: السيد مهدي الرجائي.
[3]. مجمع البيان، الطبرسي، ج7 ص367.
[4]. صحيح مسلم، ج 1، ص 15 – 16.
[5]. تفسير مجمع البيان، الشيخ الطبرسي، ج 2، ص132.
[6]. تفسير الجلالين، المحلي، السيوطي، ص 603.
[7]. تفسير ابن أبيحاتم، ابن أبي حاتم الرازي، ج 10، ص 3245 و تفسير ابن كثير، ابن كثير، ج 3، ص198 – 199 و الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 5، ص 311 و فتح القدير، الشوكاني، ج4، ص 439.
[8]. مختصر بصائر الدرجات، الحسن بن سليمان الحلي، ص 42.
[9]. بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 53، ص 40.