پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم): براى شهادت حسین (علیه السلام)، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.

رسانه منجی - شیخیه

«باب» در لغت فارسي به معناي پدر، سزاوار، ملايم، متعارف و حاجب است. در عربي نيز به معناي «در» و «محل ورود و خروج» به كار مي‏رود.

راغب اصفهاني مي‏گويد: محل دخول و ورود به چيزي را باب مي‏خوانند؛ مانند «باب‏ المدينه» يا «باب‏ البيت».

در روايات فراواني، از پيشوايان معصوم (عليهم السلام) با عنوان «بابُ اللّه» ياد شده است.[1] در دعاي ندبه مي‏خوانيم: «أيْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤتي؟»[2]

بنابراين باب، يعني چيزي كه مي‏توان به وسيله آن به چيز ديگر رسيد. حديث «اَنَا مَدِينَةُ العِلْمِ وَ عَليٌّ بابُها»[3] بدان معنا است كه به وسيله حضرت علي (عليه السلام) مي‏توان به شهر علم دست يافت. از ديگر موارد، مي‌توان به «بابُ ‏الحَوائج»، «بابُ حِطّه»، «بابُ مَدينَةِ عِلْمِ النَّبي (صلي الله عليه و آله)»[4] ، «بابُ الحِكْمَة» و «بابُ ‏اللَّه» اشاره کرد.

اما «باب» امامان (عليهم السلام) در اصطلاح، به كسي گفته مي‌شود كه به معصومان (عليهم السلام) بسيار نزديک است و در همه كارها يا كاري خاص، نماينده مخصوص آنان شمرده مي‏شود.[5] بر اين اساس، مي‏توان وكيل يا نماينده امام را «باب» امام ناميد.

چنانكه ابن شهرآشوب مي‏نويسد: جمعي از اصحاب امامان (عليهم السلام) باب آن بزرگواران بوده‏اند؛ مانند «رشيد هجري»، باب سيّد الشهداء (عليه السلام) [6]، «يحيي بن ام الطويل مطعمي»، باب حضرت سجّاد (عليه السلام) [7]، «جابربن يزيد جعفي»، باب امام باقر (عليه السلام)[8].

متأسفانه رفته رفته اين واژه با سوء استفاده مدعيان دروغين ـ به‌ويژه «بابيّت» ـ روبه‏رو شد. ادعاهاي نادرست كساني چون سيّد علي‌ محمد باب، اين واژه را از جايگاه واقعيش دور و متروک ساخت؛ به گونه‏اي كه امروزه كمتر درباره نمايندگان امام معصوم (عليه السلام) به كار مي‏رود و بيشتر براي اشاره به كساني است كه به دروغ، خود را نماينده معصومان معرفي مي‏كنند.

در عصر حاضر مشهورترين مدعي بابيّت، سيّد علي محمد شيرازي است. از آنجا كه او در ابتداي دعوتش، مدعي بابيت امام دوازدهم شيعه بود و خود را راه ارتباط با امام زمان (عليه السلام) مي‏دانست، ملقب به «باب» گرديد و پيروانش «بابيه» ناميده شدند.

سيّد علي‏ محمد در سال 1235 ق در شيراز به دنيا آمد. او در كودكي پدرش را از دست داد و تحت سرپرستي عموي خود حاج سيّد علي تربيت يافت. در نوزده سالگي همراه دايي خود رهسپار بوشهر شد و مدت پنج سال در آن شهر به کسب مشغول بود. وي جواني عابد و رياضت کش بود. زي سيادت و طلبگي و کسوت روحانيت و خوي خوش و سيماي جذاب و قيافه محجوب او توجه بوشهريان را جلب کرد و جمعي را مجذوب و مريد او ساخت. وي براي طلب علم رهسپار عراق شد و در کربلا در سلک شاگردان و مريدان سيّد کاظم رشتي (1203ـ1259) در آمد. در آن ايام، بعضي شيعيان ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را نزديک مي‌دانستند. سيّد رشتي نيز در مقالات و دروس خود، آتش انتظار ايشان را دامن مي‌زد. سيّد علي محمد، ضمن دو سه سالي که در حوزه سيّد محمد کاظم دانش مي‌آموخت توجه استاد را به خود جلب کرد.

پس از درگذشت سيّد کاظم رشتي، شاگردان و مريدانش براي يافتن «رکن رابع» به تکاپو افتادند. در اين‌باره، ميان چند تن از شاگردان سيّد کاظم از جمله سيّد علي‌ محمد رقابت سختي در گرفت. سرانجام سيّد علي محمد پا را از جانشيني سيّد کاظم فراتر نهاده خود را «باب امام دوازدهم» معرفي كرد و هجده تن از شاگردان سيّد کاظم که نزد بابيان، به حروف حيّ مشهورند، به باب ايمان آوردند. هر کدام از آنان، در شهرستاني به تبليغ پرداخته و جمعي را به آيين باب در آوردند.

در زماني كه علي ‏محمد هنوز از ادعاي بابيت امام زمان (عليه السلام) فراتر نرفته بود، به دستور والي فارس در سال 1261 ق دستگير و به شيراز فرستاده شد. پس از آن، وقتي در مناظره با علماي شيعه شكست خورد، اظهار پشيماني كرد و در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر كسي كه مرا وكيل امام غايب بداند! لعنت خدا بر كسي كه مرا باب امام بداند!». پس از اين واقعه، شش ماه در خانه پدري خود تحت نظر بود و از آن‌جا به اصفهان و سپس به قلعه ماكو تبعيد شد.

در همين قلعه، با مريدانش مكاتبه داشت و از اين كه مي‏شنيد آنان در كار تبليغ دعاوي او مي‏كوشند، به شوق افتاد و كتاب بيان را در همان قلعه نوشت. دولت محمد شاه قاجار براي آن‌كه پيوند او را با مريدانش قطع كند، در سال 1264ق وي را از قلعه ماكو به قلعه چهريق در نزديكي اروميه منتقل كرد. پس از چندي، وي را به تبريز برده و در حضور چندتن از عالمان محاكمه كرد.

علي ‏محمد، در آن مجلس آشكارا از مهدويّت خود سخن گفت و «بابيت امام زمان» را كه پيش از آن ادعا كرده بود، به «بابيت علم اللّه» تأويل‏كرد.

علي محمد در مجالس عالمان نتوانست ادعاي خود را اثبات كند و چون از او درباره برخي مسايل ديني پرسيدند، از پاسخ فرو ماند و جمله‌هاي ساده عربي را غلط خواند. در نتيجه وي را چوب زده و تنبيه كردند. او از دعاوي خويش تبرّي جست و توبه‌نامه نوشت؛ اما اين توبه نيز مانند توبه قبلي، واقعي نبود؛ از اين‏رو پس از مدتي ادعاي پيامبري كرد. پس از مرگ محمدشاه قاجار در سال 1264ق مريدان علي ‌محمد، آشوب‏هايي در كشور پديد آوردند و در مناطقي به قتل و غارت مردم پرداختند. در اين زمان، ميرزا تقي خان اميركبير ـ صدر اعظم ناصرالدين شاه ـ تصميم به قتل علي ‏محمد و فرو‌نشاندن فتنه بابيه گرفت و براي اين كار، از عالمان فتوا خواست. برخي عالمان به دليل دعاوي گوناگون و متضاد او و رفتار جنون آميزش، شبهه ديوانه بودن را مطرح كرده و از صدور حكم اعدام او خودداري كردند؛ اما برخي ديگر وي را مردي دروغگو و رياست طلب شمردند و به قتل او حكم دادند. علي ‌محمد همراه يكي از پيروانش در 27 شعبان 1266 در تبريز اعدام شد. [9] وي پيش از مرگ خود، ميرزا يحيي نوري، معروف به صبح ازل را جانشين خود معرفي کرد.

آرا و عقايد باب

عقايد باب را مي‌توان عقايدي آميخته از تعاليم صوفيان، باطني‌ها، غاليان شيعه و شيخيه دانست که با برداشتي باطني از برخي آيات و روايات و تغيير و تبديل آن و احکام و قوانين به صورت يک مذهب و مسلک، بين بابيان ترويج شده است؛ از اين رو مي‌توان گفت سيّد علي‌محمد باب از آغاز دعوت خود، عقايد و آراي متناقضي ابراز داشت.

آنچه از مهم‌ترين کتاب او نزد پيروانش، يعني کتاب بيان، فهميده مي‌شود آن است که وي خود را برتر از همه انبياي الهي و مظهر نفس پروردگار مي‌پنداشته است. [10] و عقيده داشته که با ظهورش، آيين اسلام منسوخ و قيامت موعود در قرآن، به پا شده است.[11] به ‌علاوه، سيّد علي محمد خود را «من يظهره الله» خوانده است و در ايمان پيروانش بر آن، تأکيد فراوان دارد.[12] سيّد علي محمد در حقانيت اين آرا پافشاري کرده و در برخورد با افرادي که بابي نباشند، خشونت بسياري را سفارش کرده است. در بيان فارسي، فرمان مي‌دهد همه کتاب‌ها را محو و نابود کنند؛ جز کتبي که درباره آيين وي پديد آمده يا مي‌آيد. همچنين تأکيد کرده است پيروانش جز کتاب بيان و آنچه بدان وابسته مي‌شود، نياموزند. [13] افکار سيّد علي‌ محمد باب، مجموعه‌اي است از برخي آراي شيخيان و باطنيان (تأويل‌گرايان) و صوفيان و کساني که به علم حروف و اعداد گرايش داشته‌اند و نيز پاره‌اي از دعاوي.[14]

از آنچه گفته شد مي‌توان برخي باورهاي بابيه را در موارد زير خلاصه كرد:

1- اعتقاد به تجسد خداوند در «هيکل» ميرزا حسين ‌علي با تجلي و جلوه خدا در بهاء

2- منسوخ بودن اديان پيشين و رسالت جديد

3- انکار قيامت

4- اعتقاد به «من يظهره الله»

 

 

 

پي‌نوشت ها:

[1]. شيخ كليني، كافی، ج 1، ص 145، ح 7؛ و ر.ك: شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 589؛ تهذيب، ح 6، ص 27.

[2]. سيد بن طاوس، الاقبال، ص 297.

[3]. وسائل الشيعة، ج 27، ص 34، ح 33146؛ شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص66.

[4]. ر.ك: ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 323؛ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 48، ص 6؛ شيخ صدوق، خصال، ج 2، ص 626؛ شيخ طوسی, أمالی، ص 525؛ الاقبال، ص 610.

[5]. ر.ك: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 17، ص 253.

[6]. مناقب آل ابی طالب، ج3، ص232.

[7]. همان، ص311.

[8]. همان، ص340.

[9]. ر.ك: اعتضاد السلطنه، فتنه باب.

[10]. بيان عربي، ص1.

[11]. لوح هيکل الدين، ص18.

[12]. بيان عربي، ص 5ـ6.

[13]. بيان عربي، ص15.

[14]. دانشنامه جهان اسلام، ج1، ص19.

%ب ظ، %18 %746 %1395 ساعت %16:%فروردين

ايدئولوژي شیخیه و بابیه، با دست گذاشتن روي مفهوم «نايب امام زمان» از مكتب شيعه فاصله مي‌گيرد و نهايتاً با تدوين اصول و فروع دين جديد كاملاً از دين اسلام جدا مي‌شود.

در دوره آقا محمدخان و فتحعلي شاه قاجار با رشد دانش دين در نزد ايران و عتبات عاليات، مخالفت با تصوف و اخباري‌گري فزوني مي‌يابد و در همين اوان است كه رشد شيخيه و بعد از دوران بابيگري و بهائي‌گري از سویي و مخالفت با آنان از سوي ديگر اتفاق مي‌افتد. اصولي‌ها و اخباري‌ها به نبوغ علمي رسيده بودند ، اصولي‌ها با نوشتن كتاب «جواهر» به نقطه‌اي از تكامل در كاربرد عقل به عنوان ابزاري براي استخراج احكام دين از متون مذهبي دست مي‌يابند و برخي از اخبارين (شيخيه) براي اجتناب از بكارگيري عقل در پاسخ به انتقاد كسانيكه روش آنان را موجب تهجر وكهنه شدن دين مي‌دانستند با ابداع «ركن رابع» ادعاي ارتباط مستقيم با معصوم را طرح مي‌كنند بدين وسيله ادعا مي‌كنند كه از طريق مكاشفه و خواب و نظاير اينها فرامين در هر زمان را از خود امام معصوم مي‌گيرند تا نيازي به بكارگيري عقل در تفسير دين نداشته باشند.

از طرفي فتحعلي شاه در دوره خود به تجديد بقاع متبركه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعيت خود از طريق جلب پشتيباني نهاد دين بيفزايد.

رهبران و مبدعان اصلي فرقه شيخيه كه خود مستقلاً از بهائيت تا به امروز به حيات خويش ادامه داده است، سيدكاظم دشتي و شيخ احمد احسايي مي‌باشد.

شيخ احمد احسايي همانند ديگر دانشمندان شيعــه اعتقـاد بــه خاتميــت حضــرت رسول و امــامت و حيـات حضرت حجة ابن الحسن المهدي (عليه السلام) دارد. او در كتاب جوامع الكلام مي‌نويسد:

«حضرت محمد بن عبد الله (صلي الله عليه و آله) خاتم الانبيا است و پس از او پيغمبري نخواهد آمد زيرا كه خداوند فرموده: «و لكن رسول الله و خاتم النبيين…» و پيامبر فرموده است: لا نبي بعدي. پس فرمايش آن حضرت حق است و بايد بپذيريم.... سپس حسن بن علي العسكري منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشين شود كه درود خدا بر همه ايشان باد.»

يكي از نقاط افتراق شيخ احمد احسايي با علماي شيعه نوع عقيده او در مورد نواب امام زمان (عليه السلام) مي‌باشد. به نظر او ميان امام غايب و مردم بايد رجال الهي باشند كه ايشان واسطه فيض و رابط بين خلق و حجت خدا گردند و ايشان را به تقليد از قرآن كريم «قريه ظاهره» بين امام و رعيت مي‌ناميد. او صفات بسياري از جمله آشنايي به علوم ائمه و مذاق ايشان را براي قراء ظاهره قائل مي‌شد و اين صفات را به گونه‌اي عنوان مي‌نمود كه نهايتاً به شنونده القا شود كه خود او داراي آن صفات است و همان قريه ظاهره است در حقيقت با توجه به انديشه علماي شيعه باب نيابت خاصه امام غايب را كه از سال 329 (با شروع غيبت كبري) مسدود شده بود بار ديگر شيخ احمد باز نمود و خود را به تلويح همان نايب خاص يا باب امام و يا قريه ظاهره بين امام و مردم خواند. تنها تفاوتي كه او ميان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مي‌شد اين بود كه آنان از جانب خود امام به طور رسمي تعيين شده بودند و حال آن كه اينان به سبب بزرگي مرتبت خود حائز چنين مقامي مي‌گشتند.

اغلب بيانات شيخ توسط او به خوابهايي نسبت داده مي شد كه از امامان معصوم مي‌ديد. از اين رو در بسياري از موارد روش او از نظر استناد با روش علماي اصولي كه مطالب خويش را به قرآن كريم و روايات ارجاع مي‌دهند متفاوت است و مرجع مكتوبي ندارد. همانطور كه گفته شد مشرب فقهي او مشرب اخباري است. شيخ احمد احسايي عقايد خويش را صريح و روشن بيان نمي‌كرد. سيد كاظم رشتي نيز مانند شيخ احمد خود را مسلمان و شيعه دوازده امامي مي‌داند و معرفي مي‌كند. او اعتقادات خود را در وصيت نامه‌اش كه در ابتداي كتاب مجموعه الرسائل آمده چنين مي‌نگارد:

«وصيت من آن است كه شهادت مي‌دهم… كه محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرايع منسوخ شده‌اند جز اسلام كه تا روز قيام باقي خواهد بود… شهادت مي‌دهم به دوازده نفركه بنص پيامبر اسلام به جانشيني معرفي گشته‌اند و عبارتند از ابوالحسن علي بن ابيطالب سپس… سپس ابوالقاسم حجة ابن الحسن كه عدل و دادگري را روي زمين بگستراند. او نمي‌ميرد تا آن گاه كه بت پرستي را از جهان براندازد. خدايا اينان پيشوايان منند… آنچه پيغمبر اسلام فرمود حق است و شكي در آن نيست و شريعت او تا پايان روزگار پا بر جا خواهد بود.»

سيد كاظم رشتي ، به موضوع قريه ظاهره اهميت زياد مي‌داد و پياپي مردم را به يافتن اين رجل الهي دعوت مي‌نمود و در واقع به طور غيرمستقيم آنان را به سوي خويشتن مي‌خواند. وي مدعي بود كه اساس دين بر شناسايي چهار ركن استوار است: خدا، پيغمبر، امام و باب امام يا قريه ظاهره. اما مردم نمي‌توانند به معرفت خدا و پيامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زيرا كه از دسترسشان بدورند. پس بناچار بايد به دنبال ركن چهارم و يا شيعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت اركان بعد نائل آيند. بر اين پايه وي مريدان بسياري را گرد آورد.

اصول عقايد شيخيه:

غير از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخي اصول عقايد شيخيه با عقايد متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، مي‌گويد: عقيده شيعيان و ديگر پيروان مذاهب اسلام معاد جسماني است ولي شيخ احمد معاد را روحاني مي‌دانست البته پس از آن كه معاد را روحاني از نوع جسم هور قليايي دانست. اصل معاد را مانند اصل عدالت از رديف اصول دين و مذهب كنار گذاشت و حذف كرد. او مي گفت كسي كه به آيات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود.

اصل عدالت: شيخيان اين اصل را از اصول دين حذف كرده و گفتند لزومي ندارد كه صفت عدالت خدا را از ميان صفت هاي ديگر او جدا كنيم و اصل دين قرار دهيم. ولي شيعيان عدالت را جزء اصول دين قبول دارند. البته از نظر شيعيان عدالت چنين نيست و يكي از صفات خداست ولي چون عده‌اي از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند براي اعلام موضع شيعه در مقابل اشاعره اين صفت جزء اصول مذهب شيعه قرار گرفت.

اصل امامت:

شيعيان اصولي وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روي زمين مي‌دانند و رهبران ديني خود را نايب امام زمان مي‌خوانند و شرط اين فقاهت و عدالت و رهبري امت مي‌شمارند در شيخيه امام عنوان مقتدا و پيشوا است و بر شيعه كامل و ركن رابع هم اطلاق مي‌شود .از نظر آنان ركن رابع يا امام زمان يا شيعه كامل بايد از نجبا باشد كه دين را حفظ كند و هر بدعت گذاري را دفع نمايد. از نظر شيخيه، زندگي امام زمان در جسم هور قليايي است و زندگي روحاني دارد و آزادي او مانند زندگاني ما نيست و بلكه به اراده خداست و داراي زندگي برزخي است به اين ترتيب در هنگام ظهور ممكن است در قالب خود نباشد.

معراج:

معتقد به معراج روحاني پيامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاک پاره شدني نيست و محال است تا انسان با جسم عنصري خود آسمانها را پاره كرده بالا برود.

در مورد فقهي روش استنباط احكامشان شبيه روش اخباريون است و معتقدند كه عقل حجيت ندارد و بايد از ظاهر روايات پيروي نمود و تفسير قرآن را جايز نمي‌دانند.

ايدئولوژي بابيه

عمده فعاليت‌هاي آنان نيز حول محور مهدويت دور مي‌زند. ابتدا به پيروي از شيخيه علي محمد باب خود را ركن چهارم يا قريه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفي مي‌نمايد و اين درحالي بود كه پيروانش گرد هم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلام نمودند. البته علي محمد باب در شعبان سال 1264 يك هفته بعد از ادعاي مهدويت در حضور ناصرالدين ميرزا وليعهد زمان توبه كرد. اما در اواخر سال 1264 دوباره ادعاي مهدويت نمود و به نسخ احكام اسلام پرداخت و خويشتن را پيامبر خواند و سرانجام خود را به مقام الوهيت رسانید!

اصول عقايد بابيان: 

1- اصول تعاليم باب، علي محمد باب با توجه به شماره ابجد علي محمد با حروف رب خود را رب اعــلي ناميــده است

2- علي محمد باب خاتميت پيامبر اكرم را نفي و پيامبري خود را اعلام مي‌كند و نويد آمدن پيامبران بعدي را مي‌دهد و معتقد است كه مقام او از مقام پيامبر بالاتر است و پيامبران بعدي از او بالاتر خواهند بود.

3- در مورد قيامت، علي محمد موت و قبر و سؤال ملائكه در قبر و ميزان و صراط و حساب و كتاب و امثالها را تعبيـر مي‌كند. قيامت از نظر او در همين دنيا اتفاق مي‌افتد و قيامت بعد از مرگ را جز خدا كسي نمي‌داند .

فروع دين بابيان:

1- از فروع تعاليم باب، محو كردن تمام كتب ديني و علمي و ادبي و اخلاقي بوده است.

2- علي محمد باب منهدم كردن ابنيه و بقاع روي زمين از كعبه تا قبور انبياء و ائمه و تمام مساجد و كنسيه‌ها و كليساها و بتخانه‌ها و هر بنايي كه به اسم ديانت باشد را واجب كرده است.

3- چون علي محمد باب متولد شيراز بوده است به هر شخصي كه به او روي مي‌آورد، واجب نموده كه خانه شيـراز خود را به طور مخصوص بنا كنند.

4- هر چيز گرانبها كه صاحبي ندارد متعلق به باب است.

5- حج بيت شيراز بر تمام مردان بابي دنيا واجب است.

6- ازدواج به رضاي زوجين است.

7- لباس ابريشم و طلا و نقره براي مرد حلال است.

8- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت بايد پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هـر گاه از 5 مـرتبــه زيادتر شد يا چوب به بدن او خورده، نوزده روز زنش بر وي حرام مي‌شود.

%ب ظ، %18 %728 %1395 ساعت %16:%فروردين

عقيده و نظر شيخيه به سركردگي شيخ احمد احسائي درباره كيفيت وجود امام زمان (عليه السلام) در عصر غيبت و كيفيت بدن و مكان آن حضرت، از اشكالات بسياري برخوردار است . اينک به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:

الف: تحليل اين بدن هورقليايي و اعتقاد به حيات امام زمان (عليه السلام) با بدن هورقليايي در واقع به معناي انكار امام زمان (عليه السلام) در روي زمين است. زيرا اگر مراد آن است كه حضرت مهدي (عليه السلام) در عالم مثال و برزخ چه برزخ اول يا برزخ دوم زندگي مي‌كند يا آن چنان كه قبر را آنان از عالم هورقليا مي‌دانند، پس آن حضرت حيات با بدن عنصري ندارد و حيات و مثل حيات مردگان در عالم برزخ است و اين با احاديث متواتر (عدم خلو زمين از حجت) سازگاري ندارد.

ب: اين اعتقاد با ادله عقلي كه بر ضرورت وجود امام زمان (عليه السلام) در اين عالم، اقامه شده، مناسبت ندارد.

ج: شيخ احمد احسائي، عالم هورقليا را حد وسط بين دنيا و ملكوت معرفي مي‌كند. در حالي كه عالم ملكوت همان عالم مثال است.

د: اين سخن كه حضرت مهدي (عليه السلام) با بدن هورقليايي زندگي مي‌كند صرفا يک ادعاي بدون دليل است و هيچ دليل عقلي و نقلي بر آن اقامه نشده است.

ه: در قرن سيزدهم، گزاف‌گويي و به كار بردن واژه‌هاي نامانوس و الفاظ مهمل، بسيار رايج شد و حتي عوام مردم، اينها را نشانه علم و دانش ميپنداشتند و بعيد نيست كه شيخ احمد احسائي و نيز سيد كاظم رشتي به جهت خوشايند جاهلان و عوام، به اين واژه و كلمات، روي آورده باشند.

نتيجه سخنان شيخ احمد، پيدايش مذاهب ضاله بابيت و بهائيت و سرانجام بي‌ديني به اسم آيين پاک به وسيله كسروي بوده و اين ميدان عمل و نتايج اسفبار سخنان شيخيه، خود محک و ملاک خوبي بر ضعف و سستي اين سخنان است.

 

منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران

%ب ظ، %23 %907 %1394 ساعت %20:%بهمن

برترین مطالب