تاریخ دانش شرقشناسى عموما با تحریفها، كتمان حقایق و نوعى بىانصافى همراه بوده است. اما در این میان گاهى برخى چهرههاى شاخص شرقشناسى، در مواجهه با منطق مستحكم برخى اندیشههاى شرقى، شیفته آنها شده، به آن گرایش و میل باطنى و ایمان قلبى یافتهاند. پرفسور «هانرى كربن»، ایرانشناس مشهور فرانسوى از جمله اروپاییانى است كه در دوران زندگى علمى خود، در پى گذر از اندیشههاى وجود شناختى اندیشورانى همچون «هایدگر» و «ادموند هوسرل»، با حكمت شرقى شیعى آشنایى حاصل كرده و به دنبال مطالعات چندین ساله، به وجود مبارک امامعصر، (عجل الله تعالى فرجه الشریف) و معنویت بىبدیل سایر ائمه شیعه، (علیهمالسلام) تمایل قلبى و یقین عینى و عقلانى یافته است.
در این گفتار كوتاه بر آنیم تا با مرورى سریع در برخى آثار او، میزان عشق و علاقه او را به آن امام همام مورد بررسى قرار دهیم. پیش از ورود به محور اصلى بحث در این نوشتار، یادآور مىشویم كه در چند سال گذشته و در پى انتشار یادنامهاى از كربن - از سوى یكى از شاگردان او در ایران و اروپا - برخى از اندیشمندان داخلى نسبت به این خاور شناس منصف اروپایى از در بىانصافى وارد شده و مع الاسف پارهاى اشتباهات وى را در آثارى كه از خود به جا گذارده، بهانه حمله شدید به او قرار دادهاند؛ غافل از اینكه صرف توجه كربن به مساله وجود امام عصر و تحلیل شایسته او از وجه معنوى غیبت و ظهور آن امام همام، فى نفسه داراى آثار ارزشمندى بوده كه از چشم این گروه منتقدان به دور مانده است.
فى المثل در حالى كه در همین سال گذشته برخى، مفهوم ولایت باطنى و هدایت تكوینى ائمه اطهار (علیهمالسلام) را زیر سؤال برده، یا عنوان انسان كامل و قطب عالم امكان را براى حضرت قائم حاصل سرقت ادبى شیعیان از عارفان اهلسنت قلمداد كردند! پرفسور كربن در كتاب تاریخ فلسفه اسلامى خود كه قریب سى و اندى سال پیش به رشته تحریر در آمده است، با ارائه تحلیلى تاریخی، نحوه انتقال مفاهیم عرفانى را از لسان ائمه اطهار به آثار عرفانى اهل سنت مورد بررسى قرار داده و ثبوت نقش وساطت فیض را براى وجود مقدس امام غایب به اثبات میرساند.
مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) در مقدمه كتاب خود با عنوان «ظهور شیعه» كه در واقع متن گفتگوها و مكاتبات ایشان با پرفسور هانرى كربن است، به همین حساسیت ویژه كربن به حقایق مذهب تشیع اشاره كرده و ضمن ارایه متن گفتگوهاى خود با او از این نكته یاد مىكند كه در این مجلس آقاى دكتر كربن، مذاكره را ادامه داده و گفتند: امسال موقعى كه اروپا بودم، در «ژنو» كنفرانسى در موضوع «امام منتظر» به عقیده شیعه دادم و این مطلب براى اندیشمندان اروپایى كه حضور داشتند كاملا تازگى داشت.
كربن خود در یكى از پرسشهایى كه از محضر مرحوم علامه به عمل آورده به همین حقیقت براى بار دیگر اشاره كرده است.
او خطاب به علامه مینگارد: مطلب اساسى تصور امام غایب، چه اثرى در تفكر فلسفى و اخلاق و روى هم رفته تمام زندگى معنوى شیعیان دارد؟
آیا با تعمق جدیدى در این تصور اساسی، مذهب تشیع نمیتواند در دنیاى امروزه یک غذاى جدید روحى براى احیاى فلسفه و مبدا نیرویى براى زندگى معنوى و اخلاق ببخشد.
نیرویى كه تا كنون در تقدیر مانده است؟ به اعتقاد كربن در كتاب ارزشمند «تاریخ فلسفه اسلامى"» بىشک، فكر شیعه از آغاز كار فلسفهاى را تقویت كرد كه از سنخ فلسفه نبوى بود و با دین نبوى انطباق كامل داشت.
كربن به درستى این نكته را مورد توجه قرار داده كه فلسفه نبوى اصولا فلسفهاى مربوط به آخرالزمان است.
به گفته او فلسفه نبوى مستلزم اندیشهاى است كه نه به وسیله سابقه تاریخى محصور مىشود، نه با كلمات و الفاظى كه با تعلیم و در قالب عقاید جزمى و تغییر ناپذیر محصور باشد محدود میگردد و نه در افقى كه منابع و قوانین و منطق استدلالى آن افق را حد بندى كند مشخص میشود. آری! فكر شیعه متوجه «انتظار» است، اما انتظار نه از طریق ظهور شریعتى نو، بلكه از راه تجلى كامل كلیه معنى پنهانى یا معنى روحانى منزلات آسمانی. انتظار این ظهور، در انتظار، «امام غایب»، امام زمان، ممثل شده است.
به عقیده كربن، مفهوم ولایت در این دوران طولانى انتظار، على الاصول همان هدایت ارشادى امام است كه «اسرار» اصول عقاید را میآموزد. این مفهوم از سویى شامل مفهوم معرفت است و از سوى دیگر واجد معنى محبت؛ یعنى معرفتى كه فى نفسه متمركز و نیرومند است. اگر این گفته كربن را بپذیریم، تشیع از این زاویه دید، همان عرفان اسلامی است.
كربن در بخشهاى مختلف آثار خود بارها بر این نكته تاكید دارد كه این مسائل، در اساس علم «كلام» اهل سنت مورد بحث قرار نگرفته، چرا كه از حیطه قدرت آنها بالاتر بوده است.
كربن بر خلاف بسیارى از اندیشمندان معاصر كه مفهوم انسان كامل یا ولایت، قطب و قطب الاقطاب را زاییده اندیشه عارفانى همچون محى الدین عربى (ابن عربی) میدانند، بر این عقیده پا میفشارد كه اگر از تفسیر حقوقى یا فقهى محض شریعت پا را فراتر بگذاریم و به نوعى معراج باطنى كه اساس تفكر شیعه است، قائل شویم، گویى تشیع و تصوف دو نام براى یک حقیقتند.
كربن در رسالهاى خطاب به مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) به این نكته اشاره دارد كه فریدالدین عطار، در حالى كه هنوز سنى بوده، تذكرة الاولیاء خود را با شرح حال امام پنجم یعنى حضرت باقر (علیهالسلام) شروع كرده است.
همچنان كه در كتاب «تاریخ فلسفه اسلامی»، مینویسد: در حقیقت از آغاز اسلام، صوفیان شیعى مذهب بودند، در گروه كوفه، شیعهاى به نام عبدک، نخستین كسى بود كه صوفى خوانده شد. بنا به تحقیقات عمیق كربن درباره سخنان ائمه (علیهمالسلام) – به ویژه خطبههاى توحیدى نهج البلاغه و جوامع روایى شیعه - مفهوم ولایت اصولا از طرف خود امامان شكل گرفته و مبانى نظرى عرفان از سوى ائمه (علیهمالسلام) فى الجمله مورد قبول بوده است.
از این نظر وقتى صفحات كتاب ابن عربى را مطالعه میكنیم، مطالبى میبینیم كه گویى یک مؤلف شیعى مذهب نوشته است.
كربن مینویسد: همچنان كه مفهوم «ولایت» از شیعیان است، همچنان نیز تردیدى نیست كه در تصوف، اساس مفاهیم «قطب» و «قطب الاقطاب» از شیعیان میباشد. بنابراین ملامتهایى كه از سوى ائمه شیعه نسب به غیر شیعیان و صوفیان اهل سنت وارد شده است، در واقع اعتراضى است به غصب مقام ولایت و نقش شیخ كه نقش امام غائب را، «غصبا» تصرف كرده و نیز اعتراضى است به شیفتگى به لامذهبى كه كاهلى جاهلانه و فسق و هرزگى اخلاقى را تایید میكرده است.
كربن در بخشى از كتاب تاریخ فلسفه اسلامى خود ضمن نقل روایتى مشهور از نبى مكرم اسلام (صلى الله علیه و آله) كه در آن آمده است اگر تنها یک روز به پایان جهان باقى مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى خواهد كرد تا مردى از ذریه من كه نامش نام من و كنیه اش كنیه من خواهد بود، ظهور كند. او زمین را از هماهنگى و عدل پر خواهد ساخت، چنانكه تا آن هنگام از خشونت و جور، پر شده است؛ به تفسیر این روایت پرداخته و مینویسد: روزى كه چنین طولانى خواهد شد، زمان غیبت است و این حدیث صریح، طنین خود را در همه قرون و در تمام مراتب شعور و ضمیر شیعه منعكس ساخته است.
كربن با باور به این اعتقاد كه این ظهور، واقعیت و پیروزى تاویل؛ یعنى حقیقت دین را آشكار خواهد كرد و به نوع بشر مجال خواهد داد تا وحدت و یگانگى خود را به دست آورد، بر این نكته تاكید دارد كه ظهور امام، مستلزم قلب ماهیت دل مردمان است و كمال روز افزون این ظهور به ایمان پیروان امام وابسته و راه آن چگونگى عمل آنان میباشد.
البته انتقادى كه به كربن وارد است، غفلتى است كه از وجه مسلحانه و قیام بالسیف حضرت حجت از خود نشان داده است. لیكن این حقیقت مورد اشاره او را هم نمىتوان انكار كرد كه «جلوه یا عدم جلوه امام بر اشخاص، به شایستگى آنان بستگى دارد.»
كربن در تحلیلى جالب توجه مینویسد: جلوه ظهور او بر مردم، همان مفهوم تهذیب و تجدید عالم روحى آنان است و بالنتیجه همان مفهوم عمیق اندیشهاى است كه شیعه از غیبت و ظهور امام دارد. مردم شایستگى خود را براى دیدن امام از بین میبرند، آنگاه خود بین امام و خویشتن حجاب میگردند، زیرا وسیله و آلت تجلى و مشاهده آن را یعنى معرفتى را كه از راه قلب حاصل میشود از دست مىدهند، یا آن را فلج ساخته و از قدرت و كار میاندازند.
پس تا وقتى كه مردم مستعد شناسایى و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غایب هیچ معنى نخواهد داشت.
اگر گفته كربن را بپذیریم دیگر ظهور امام واقعهاى نیست كه روزى ناگهان به وقوع بپیوندد، بلكه امرى است كه روز به روز در ضمیر و وجدان شیعیان مؤمن رخ مىدهد.
در این حالت عقیده به عدم تحرک و مخالفت با ترقى كه در اسلام تشریعى - یعنى فقه - غالبا مورد نكوهش قرار گرفته است در هم مىشكند و معتقدان به آن امام همام، در جنبش صعودى دوره ولایت كشیده میشوند.
در واقع كربن ظهور امام (علیهالسلام) را به معرفت قلبى شیعیان منوط مىداند. معرفتى كه از نوع معرفت شهودى و باطنى است. همو در جاى دیگر - رساله عالم مثال - به نوعى دیگر به همین حقیقت اشاره دارد. موضوع بحث كربن در رساله «عالم مثال»، جهان واسطهاى است كه ما بین عالم مجردات تام و نفوس متعلق به ماده قرار میگیرد.
همان عالمى كه شهود عارفان و حكماى اشراق در آن عالم صورت میگرفته است.
كربن در بخش دیگرى از كتاب تاریخ فلسفه اسلامى، شیعیان را میان دو حد محصور میداند. حد اول همان «یوم المیثاق» یا «روز الست» است، كه حیات مادى بشر به آن مسبوق بوده و حد دوم ظهور امام عصر، است كه اینک در غیبت به سر میبرد. زمان فعلى كه به نام امام غائب است، زمان غیبت اوست.
به همین جهت «زمان او» با رمز و علامتى دیگر مشخص میشود و غیر از آن زمانى است كه براى ما علامت و رمز تاریخ محسوب میگردد.
كربن در بخش دیگرى از نوشتههاى خود به بیان تفاوت عقیده مسیحیان به حضرت عیسى بن مریم (علیهماالسلام) پرداخته و پس از اذعان به این نكته كه امامان همه نور و حقیقت واحدى هستند كه در دوازده شخص متمثل شدهاند مینویسد: وقتى نسبت لاهوت و ناسوت را در شخص امامان در نظر بگیریم، میبینیم مساله به هیچ روى شبیه به اتحاد اقنومى در طبیعت نیست. امامان، ظهورات و تجلیات الهى هستند.
سخن درباره گفته هاى هانرى كربن اندكى به درازا كشید، گرچه نقل همه سخنان او در این باره و در این فرصت میسر نشد.
منابع:
[1]. طباطبایی، سید محمد حسین، ظهور شیعه، انتشارات فقیه و كانون خدمات فرهنگى الست، 1360.
[2]. كربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، دكتر اسدالله مبشری، انتشارات امیركبیر، 1361.
[3]. همان، عالم مثال، ترجمه سید محمد آوینی، فصلنامه نامه فرهنگ، شماره مسلسل 10 و 11، تابستان و پاییز 1372 مرکز اطلاع رسانی امام مهدی