علل ظهور شيوههاي مهدي ستيزان
الف ـ وجود تشکيلات حکومتي ميان علماي قوم يهود بر يهوديان:
علماي يهود که توانسته بودند در طول تاريخ با تحريف مفاهيم و مباني الهي تورات، آن را مطابق با اهداف و اميال خود شکل دهند، پس از پيامبران بزرگي چون حضرت موسي (عليه السلام)، حضرت سليمان (عليه السلام) و حضرت داوود (عليهالسلام)، توانستند اداره حکومت بر قوم خود را به دست گيرند و مردم را آن گونه که خود ميخواستند تربيت نمايند. اين تشکيلات در زمان حضرت عيسي (عليهالسلام) خود را به شکلِ دادگاه نشان داد و اين مجمع در طول تاريخ همواره بين علماي يهود به عنوان تشکيلات حکومتي و نظارتي علما بر قوم خود داير بود و به وسيله آن ميتوانستند احکام و قوانين خود را پياده نمايند. اين تشکيلات مافيايي يهود ادامه داشت تا زمان پيامبر و ظهور دين اسلام که با تبليغ دين اسلام جامعه يهود ميبايست به اسلام ميپيوست بنابراين يهود خصوصاً علما يهود براي اينکه قدرت و جايگاه خود را از دست ندهند، شروع به مخالفت و دشمني با اصل اسلام و پس از آن با مقوله مهدويت نمودند. يکي از بارزترين اعمال يهوديان تحريف احاديث و تفاسير اسلام و پيامبر بود که يهوديان تازه مسلمان بعنوان راويان احاديث پيامبر دست به تحريف دين زدند که «کعب الاحبار» نمونه بارز آن ميباشد.
مخالفت يهوديان با خاندان پيامبر و مولا علي (عليه السلام) در تاريخ به طور وضوح ديده شده است تا نگذارند اسلام واقعي بدست صاحبان اصلي آن قرار گيرد و رسالت پيامبر خاتم در تمام ابعاد آن به ظهور رسد.
ب ـ کينهها و حسادتهاي قريش و اطرافيان پيامبر با آل علي (عليه السلام) و شيعيان او.
يکي ديگر از علل ظهور و بروز مهديستيزي در اسلام، مخالفت و کينهها و حسادتهاي اطرافيان پيامبر در صدر اسلام بود که بخاطر منفعت طلبي و حبّ رياست و مقامي که قبل از اسلام داشتند با پيامبر مخالفت مينمودند و اين دشمني پس از اسلام آوردن آنها نيز ادامه داشت تا اينکه براي به دست گرفتن قدرت پس از پيامبر جريان سقيفه را علم نمودند تا هم خلافت را از آل علي (عليهالسلام) بگيرند و هم خود را به قدرت برسانند و کينههاي احد و بدر را بر سر آل علي (عليه السلام) خالي نمايند. اين عداوت و دشمني مبناي ستيز عليه علويان و شيعيان علي شد تا قريش توانست پس از پيامبر جايگاه زمان جاهلي خود را حفظ نمايد و يکي از ابزارهاي آنها ترويج دشمني با علي و آل او بود چون از حضرت علي ضربههاي بسياري درصدر اسلام خورده بودند و اين ستيز باعث نرسيدن خاندان پيامبر به حق خود شد که سبب شد امامان شيعه يا در اسارت باشند و يا در شرايط مناسب نتوانند معارف خود را بازگو نمايند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مقابل دشمنيها و ستيزهجوييهاي دشمنان چنين با خدا مناجات ميکند: «اَللَّهمَّ اِهدِ قَومي فَانَّهُم لايَعلَمون» [1]
ج_ جهل و ناآگاهي مردم نسبت به مقام و معارف اهل بيت( عليهم السلام) و امام زمان (عليه السلام)
مهمترين عاملي که شرايط بروز مهديستيزي را در جامعه مهيا ميکند جهالت و ناآگاهي تودههاي مردم نسبت به معارف دين و حقايق الهي ميباشد. شناخت سطحي و ظاهري از معارف و علوم اسلامي زمينه را براي شيوع بسياري از مشکلات اعتقادي و فرهنگي ايجاد ميکند. مردم هنگامي که باور شناخت صحيحي از مقوله مهدويت داشته باشند و حقيقت آن را بدور از خرافات و اوهام و تخيلات درک کرده باشند، هيچ گاه تحت تأثير القائات شيطاني گروهها و فرقههاي انحرافي قرار نميگيرند و بستر رشد دشمني و عداوت در دين را فراهم نميکنند. مهمترين سلاح دشمنان اسلام براي پيشبرد اهداف خود جهل و ناآگاهي و کم عمقي انديشه است و تمام توان خود را به کار ميبرد تا مردم را در اين سطح از تفکر نگاه دارد تا بتوانند سوار بر مرکب جهل، اسطورههاي باطل خود را بر جايگاه حق بنشاند.
«... تا زماني که انسان توام شناخت امام را نداشته باشد، سخن گفتن از ظهور او بيمعناست. ظهور امام، واقعهاي نيست که ناگهان روزي اتفاق افتد، بلکه امري است که هر روز در وجدان مؤمنان شيعي، حاصل ميشود... ظهور آينده امام، مستلزم استحاله قلب انسانهاست و اين ظهور تدريجي به ايمان پيروان و نفس وجود آنان بستگي دارد. اخلاق جوانمردي از همين جا ناشي ميشود و اين انديشه همه خلقيات شيعي را در خود دارد.» [2]
اين روند را حتي در عصر امروز به شکل مدرن و پيشرفته در سطح جهان قابل مشاهده است. ابزارهاي هنر و صنعت و رسانه همگي دست به دست هم ميدهند تا بشر را يک گام بيشتر به سوي فراموشي سوق دهند. شبکههاي ماهوارهاي، سايتهاي اينترنتي. همايشها و جشن و مراسمات گوناگون، بازيها و مسابقات و اجتماعات مختلف، انواع فيلمها و عکسها، لباسهاي گوناگون، انواع مشروبات الکلي و مواد مخدّر، ترويج انواع فساد به روشهاي مختلف در سطوح گوناگون جامعه، همگي تلاشهاي اهل باطل است براي نگهداشتن مردم در جهل و فراموشي و غفلت.
دـ تحريف حقايق و معارف الهي
«مطالبي که اگر به حقيقت آنها توجه کنيم تبديل به يک موتور حرکت دهنده جامعه اسلامي ميشود؛ وقتي دشمن توانست آن را خراب و معناي آن را عوض کند و ذهن ما به سمت ديگري سوق دهد؛ همين موتور متحرک، به يک داروي مخرب و خواب آور تبديل ميشود».[3]
وقتي دشمن نتوانست، عقيده اثربخش مهدويت را از مردم بگيرد، سعي ميکند آن را در ذهن مردم خراب کند تبديل مقوله انتظار مهدي عليه السلام که آثار و پيامدهاي بسيار شگرف و معجزهآسا و مثبتي دارد؛ به انتظار منفي و تلخ و ناگوار و... از اين قبيل تبديل شود.
تحريف نوعي نفاق در دين است باطل خود را با نام و شکل حقيقت معرفي ميکند و ويژگيهاي حقيقت را به خود نسبت ميدهد و از جهل و خمودي عقل استفاده ميکند تا خود را توجيه کند. تحريف همواره در بستر تاريخ بوده است و سلاح کارسازي براي اهل باطل است. تحريف در معاني و مباني دين، تحريف در نص روايات، تحريف در تفسير و استنباط معاني، تحريف در برداشت و انتخاب، همه و همه ابزارهاي دشمن دين ميباشد. مفاهيم حقيقي چون مهدويّت، انتظار، نيابت، ارتباط و ديدار با امام، ظهور، قيام امام، مفاهيمي هستند که چون در طول تاريخ اسلام به درستي براي مردم تبيين نشد از توضيح و تبيين واقعي آن بدست اهل بيت جلوگيري ميشد و اگر هم امکان داشت در آن تحريف مينمودند، و اين زمينهساز بروز حرکتها و انحرافاتي شد که بيشترين نقش مهدي ستيزي در دوران غيبت را ايفا نمود.
ذـ قدرت طلبي، رياست طلبي و منفعت طلبي
يکي از علل مهم بروز مهديستيزي درميان جوامع اسلامي وجود روحيه انحصار قدرت و حبّ رياست در ميان حاکمان و عالمان اسلامي است. در طول دوران ظهور اسلام تا عصر غيبت بسياري از حاکمان و عالمان با علم به حقانيّت اهل بيت و حقانيت مبحث مهدويت در اهل بيت چون وقوع چنين مطلبي در زمان آنها با منافع و اميال آنها موافق نبود و قدرت و سلطه آنها را زير سؤال ميبرد، تمام تلاش خود را در ضربهزدن به اهل بيت و مفهوم مهدويت به کار بردند تا جلوي قدرت گيري آنرا بگيرند.
اين منفعت طلبي و رياست طلبي در دورهاي به شکل غصب خلافت خود رانشان داد، در زمان ديگر به شکل جنگ و مخالفت صريح با اهل بيت و شهادت آنها، زماني به شکل زنداني کردن و محصور کردن و دورنگهداشتن از مردم جلوه ميکرد و زمان ديگر جلوگيري از تولّد امام زمان و در زمان غيبت با مرتبط کردن خود با مفاهيم مهدويت و سوء استفاده از عقايد و جهل مردم به جمع کردن مريد و طرفدار ميپرداختند و هنگامي که کارشان رونقي ميگرفت ادعاي نيابت و بابيّت امام زمان را مينمودند و چون در زمانهايي بستر جهل مردم مناسب بود ادعاي مهدويت و سپس الوهيّت مينمودند تا بتوانند هرچه بيشتر بر قدرت سلطه خود بيفزايند. زمان امروز نيز قدرت سلطه و اقتصاد در دست کساني است که براي سلطه بر جهان نيازمند به معرفي خود به عنوان منجي جهان هستند و به وسيله ابزار تبليغات خود مردم را در جهل و خواب نگه دارند با بررسي روان شناختي شکلگيري جريانهاي مختلف ذکر شده به اين يقين ميرسيم که عاملان اصلي اين جريانها در پي کسب قدرت و رياست در ميان اطرافيان خود بودهاند و منفعت طلبي آنها باعث ميشد با علم به حقانيت اهل بيت در مقابل آنها مقابله نمايند.
ه ـ لجاجت، عناد و تعصب بيجا
با اين که مقوله مهدويت بطور صريح در اسلام مطرح شده است و در احاديث و روايات پيامبر و اهل بيت به طور متواتر و در متن قرآن به آن پرداخته شده است و مقوله اميد و انتظار منجي در فطرت و نهاد آدميان قرار گرفته و حتي مذاهب غير الهي نيز به آن پرداختهاند ولي در طول تاريخ برخي معاندان و مخالفان بخاطر لجاجت و تعصب بيمورد و کورکورانه دست به تحريف و حذف اين مقوله در دين اسلام زدهاند.
نمونه اينگونه معاندتها در طول تاريخ به شکلهاي گوناگون بوده است مثل جلوگيري از کتابت و نقل احاديث نبوي در قرن اول اسلام، پس از آن در قرن دوم جعل احاديث در تعابير آن توسط مخالفان اهل بيت. از نمونههاي بارز اينگونه معاندات حذف کتب و نوشتههاي پيرامون بحث مهدويت در کتب اهل سنت توسط برخي از علماي متعصب اهل سنت است که بخاطر عناد و تعصب نسبت به اين مقوله دست به حذف کتابهاي مهم اهل سنت مثل کتاب ابن عربي پيرامون مقوله مهدويت در فتوحات مکيه، زدند. اين عناد و مخالفت هم در فرقههاي اسلامي ظهور و بروز دارد و هم در مذاهب غير اسلامي چون مسيحيت و يهوديت. از جمله شيوههاي عناد و مخالفت مسيحيان و يهوديان با مقوله مهدويت حمايت و ترويج و تأييد شکلگيري فرقههاي چون بابيت و بهائيت و وهابيت است که نتيجه ظهور اينگونه فرقهها، تفرقه و جدايي ميان صفوف مسلمانان و تضعيف آنها در مقابل مسيحيت و يهوديت است.
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) پس از شکست خوارج به هنگام گذشتن از کشتگان آنان فرمود: «آن کس شما را به کشتن داد که شما را فريفت».
پرسيده شد: او کيست؟ فرمود: «شيطان و نفسهاي پليد» اصحاب گفتند: خداوند، ريشه آنان را تا پايان دنيا قطع کرد؟
حضرت پاسخ داد: «خير، سوگند به آن که جانم در دست اوست، آنان در صلبهاي مردان و رحم زنان خواهند بود و پيدر پي خروج خواهند کرد تا آن که به سرکردگي شخصي به نام اشمط بين رودهاي دجله و فرات خروج کنند. در آن روزگار مردي از اهل بيت ما به جنگ او ميرود و او را به هلاکت ميرساند و از آن پس هيچ قيامي از خوارج تا روز قيامت نخواهد بود».[4]
نيز آن حضرت درباره فرقه بتريه ميفرمايد: «هنگامي که حضرت قائم عليه السلام قيام کند، به سوي کوفه رهسپار ميشود. در آنجا تعداد ده هزار نفر ـ که آنان را بتريه [5] مينامند، در حالي که سلاح بر دوش گرفتهاند ـ جلوِ حضرت را ميگيرند و ميگويند: از همان جا که آمدهاي باز گرد؛ زيرا ما به فرزندان فاطمه نيازي نداريم. حضرت شمشير ميکشد و همگي را از دم تيغ ميگذراند». [6]
راههاي نفوذ مهدي ستيزان و ابعاد فعاليت آنها
1- انکار مهدويت
منظور از انکار مقولهي مهدويّت و انتظار، اين است که آن را مقولهي وارداتي و برگرفته از ديگران و پيامد نابهسامانيها و مشکلات معرفي کنند. بسياري از دائره المعارفها که بايستي مرجعي قابل اعتماد در موضوعات متفاوت باشند، گويي رسالت خود را فراموش کرده و اهداف ديگري دنبال ميکنند.
1- در دائره المعارف بريتانيکا، در واژهي مهدي و اسلام و زرتشت آمده است:
اسلامي، ديني نيست که در آن، ظهوري انتظار برود و جايي براي مسيح نجاتبخش در آن جود ندارد و اين همه، به طور تدريجي و شايد تحت تأثير مسيحيّت مطرح گرديده است.
قرآن، اشارهاي به آن ندارد. به هيچ حديث ـ گفتهي منسوب به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ـ قابل اعتمادي نيز در مورد مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نميتوان استناد کرد.
2- در دائره المعارف دين و اخلاق، مارگلي يوت (اسلام شناسي بزرگ اروپايي) در مقالهي خود درباره مهدي عليه السلام در سال 1915، اين تفکر را وارداتي و برگرفته از يهود و مسيحيّت تلقّي ميکند.جميز دارمستر همين نظريه را ارائه ميدهد.
3- موسوعه المورود، (منير بعلبکي) در ذيل واژهي، «مهدي المنتظر» آورده: «در قرآن و در روايات نبوي، هيچ اشارهاي به مهدي (عليه السلام) نشده است.»
البته، پيش از اين دايره المعارفها، افراد ديگري نيز اگر نگوييم مغرضانه، لااقل با عدم تحقيق کافي، مسئله را نظريّهي مهدويّت را از نظريّهي عاريّتي از يهود دانسته و بر اين افسانه پا ميفشارد که شيعه و عقايد آنان، برگرفته از عبدالله بن سباي يهودي است. (گفتني است وجود خارجي عبدالله بن سبا، از نظر تاريخي و روايي، مخدوش و ساختهي دروغ پردازان و روايت سازان حرفهاي است، تا چه رسد به اينکه منشأ شيعه و معتقداتي چون انتظار باشد.)
ابن خلدون نيز فقط با بررسي بيست و سه حديث از انبوه احاديث و نقد نوزده حديث مسئلهي مهدويت را بيپايه ميداند و....
برخي ديگر از روشنفکران، مسئلهي مهدويّت را بازتاب نابه سامانيها و حوادث تاريکي که در دوران مسلمانان، به ويژه شيعه رخ داد، مطرح ميسازند.
مارگلي يوت ميگويد:
درگيري و آتش جنگ در ميان يک نسل واحد، پس از وفات پيامبر (صلي الله عليه و آله) و در همي و آشفتگي جهان اسلام که بر اثر اختلافات آنان با هم روي داد، موجب اقتباس فکر ظهور منجي از يهود و مسيحيان گرديد که به ترتيب، در انتظار ظهور و بازگشت مسيح به سر ميبرند.
بريتانيکا نوشته است:
به نظر ميرسد که عقيده به مهدي (عليه السلام) در دورههاي اغتشاش و عدم امنيّت مذهبي، بر تحوّلات سياسي... اوايل اسلام (قرنهاي هفتم و هشتم ميلادي) رواج يافته باشد.
برناردلوييس، در مقالهي خود به نام شيعه در تاريخ اسلام، در کنفرانس تل آويو ميگويد:
سرکوبي بسياري از قيامها و ناپديد شدن رهبران آنها، باعث ظهور ويژگي ديگري در دکترين شيعه شد و موضوعات و مسايلي مانند مسئلهي غيبت و رجعت رهبر شيعيان، حضرت مهدي (عليه السلام)، آخرين امام شيعيان، به وجود آمد و اين منجيگري، تبديل به يکي از جنبههاي اسلام و تشيّع شد.
2ـ جهل و ناآگاهي توده مردم
مردم به عنوان بدنه اجتماع و نيروي محرکه هر جامعهاي در اتفاقات و جريانات هسته جامعه نقش مهمي ايفا ميکنند و اگر توده مردم از نظر بينش و آگاهي در مرتبه و سطح بالايي باشند روند جريانات جامعه و مسير اتفاقات در هر کشور رو به تعالي و پيشرفت خواهد داشت ولي هنگامي که مردم سطحينگري، ظاهر بين، عوام زده، موج گرا و اوهام پرست و همرنگ جماعت شدن باشند روند جامعه روبه خمودگي، انحراف، و قبول سلطه قدرتهاي فاسد خواهد رفت. اين بستر هميشه مورد توجه دو قطب حق و باطل قرار گرفته است و تلاش اهل حق به سمت آگاهي مردم پيش رفته است و تلاش اهل باطل به سوي غفلت و ناآگاهي مردم.
3ـ نبودن روحيه تحقيق و تفقه در ميان علما
از جمله راههاي نفوذ و توفيق مهديستيزان در مبحث مهدويت، مشغول کردن علما و دانشمندان اسلام به مباحث ظاهري و تکراري و رواج مباحث عوام پسند ميان علما به جاي مباحث کارشناسانه و محققانه در ميان آنهاست. علما و دانشمندان در تشيع به عنوان نايبان امام زمان وظيفه هدايت و ارشاد و بيداري مردم را دارند اينکه مردم را با ماهيت مهدويت آشنا نمايند و زمينه اصلاح جامعه و بستر سازي ظهور را فراهم سازند ولي متأسفانه در بسياري از محافل علمي علماي دين شناخت صحيح از مقوله مهدويت وجود نداشته و با نداشتن شاخت کارشناسانه و پژوهشهاي اساسي و بنيادي در اين مقوله نه تنها ارائه دين به شکل محققانه شکل نميگيرد بلکه پرداختن به مبحث مهدويت نيز در سطح دعا براي سلامتي امام زمان و گرفتن حاجات خود از امام زمان، نگه داشته است. شايد اين يکي از بارزترين ضربههايي باشد که توسط خود طرفداران مهدويت به مقوله مهدويت زده ميشود. که پرداختن کارشناسانه به آن مبحثي جدا ميطلبد. ذکر اين حديث به زبان ديگر حائز اهميت ميباشد که امام باقر (عليه السلام) ميفرمايد:
«... حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به سوي کوفه رهسپار ميشود. در آن جا شانزده هزار نفر از بتريه مجهز به سلاح در برابر حضرت ميايستند؛ آنان قاريان قرآن و دانشمندان ديني هستند که پيشانيهاي آنان ازعبادت زياد پينه بسته، چهرههايشان در اثر شب زندهداري زرد شده است و نفاق سراپايشان را پوشانده است. آنان يک صدا فرياد برمي آورند: اي فرزند فاطمه! از همان راه که آمدهاي بازگرد، زيرا به تو نيازي نداريم.
حضرت مهدي (عليه السلام) در پشت شهر نجف، از ظهر روز دوشنبه تا شامگاه بر آنان شمشير ميکشد و همه را از دم تيغ ميگذراند. در اين نبرد از ياران حضرت حتي يک نفر زخمي نميشود»
ابوحمزه ثمالي ميگويد: امام باقر (عليه السلام) ميفرمود: «مشکلاتي که صاحب اين امر، هنگام ظهور از مردم ميبيند، به اندازهاي مشکلات پيامبر (صلي الله عليه و آله) يا بيشتر از آن است».[7]
4ـ شيوع خرافهپرستي و اوهامگرايي به جاي منطق گرايي و عقلگرايي
پايههاي دين اسلام در تمام ابعادش بر عقلانيت وتدبّر استوار است و ويژگي مهم شيعه در طول تاريخ استفاده و ملاک قرار دادن عقل در احکام و استنباط از دين بوده است. مقوله مهدويت نه تنها يک بحث فردي و ديني و اعتقادي در اسلام است بلکه يک نظريه عقلگرايي انساني در حيطه زندگي بشري ميباشد. ولي در سير تاريخ مخالفان و معاندان اسلام براي فلج کردن عقل و انديشه در بين مردم براي سلطه بر آنان تلاشهاي بسياري نمودند که در قسمتهاي قبل توضيح داده شد و در مقوله مهدويت نيز با تحريف احاديث در اين زمينه، غلو کردن در پيشگوئيها و اعداد و ارقام احاديث و متن آنها، تبديل کردن مقوله عقلاني مهدويت به يک اسطوره خرافاتي و غير عقلاني که بيشتر به افسانه و قصه شبيه است، با تبديل کردن اعتقاد مردم از روحيه اصلاح جامعه و انتظار عدالت به خمودگي و توسلات غير عقلاني به همه چيز غير از خدا، توانستند خرافهپرستي و موهوم گرايي را به جاي تفکر و تدبّر و عقلانيت در جامعه شيعي و اسلامي حاکم کنند.
5ـ ارائه نکردن معارف ديني به زبان ساده براي مردم و پيچيده کردن مفاهيم آن.
هنگامي که مباني و اصول و معارف دين به زبان عوام فهم به مردم ارائه شود در بين توده مردم قدرت تشخيص و تميز تفکرات انحرافي و التقاطي بوجود خواهد آمد ولي هنگامي که مباحث ديني با اصطلاحات و زبان پيچيده معرفي شود و مردم نتوانند درک صحيحي از مفاهيم آن داشته باشند، قدرت تشخيص و فهم حق از باطل را پيدا نکرده و آسيبپذير خواهند بود. با بررسي چگونگي شکلگيري فرقههاي انحرافي مثل اسماعيليه، شيخيه، بابيه و بهائيت به اين سير و روند پي ميبريم که اين فرقهها در ابتدا با بيان حقايق دين و تفسير پيچيده و راز و رمز گونه آن به نفع خود توانستند طرفداراني را در اطراف خود جمع کنند و اين افراد چون قدرت نقد و تشخيص مطالب آنان را نداشتند بدون استدلال و تدبّر مطالب آنها را که در قالب مذهب ارائه ميشد ميپذيرفتند.
6و 7 ـ روحيه سادهلوحي و قشريمابي در ميان مردم و نشناختن خطر دشمنان و معاندان
يکي ديگر از نقاط ضعف جامعه، وجود روحيه ساده لوحي و ساده انگاري خطر دشمنان و معاندان است.هنگامي که مردم يک جامعه قدرت تشخيص دوست از دشمن را نداشته باشند و قدرت تحليل و درک سياسيشان آنقدر نباشد که با تحليل و بررسي بتوانند حرکتهاي دشمنان خود را بشناسند، دشمن به راحتي خود را در لباس دوست به آنها ارائه ميدهد و افکار و مقاصد خود را پياده مينمايد و با تبليغات و جو سازي عليه دوستان دين آنها را دشمن و مغرض معرفي ميکند.
اين معضل در جوامع هميشه وجود داشته است و اهل باطل هميشه از آن بيشترين بهرهبرداري را نموده است تاريخ اسلام مملو از اين اتفاقات است، عدم شناخت و قدرت تشخيص مردم زمان علي بين حق و باطل و عدم توانايي آنها از شناخت دوست و دشمن اسلام بين امام علي و معاويه، بين امام علي و اصحاب جمل، بين امام علي و خلفاي قبلي و پس از آن بين امام حسن (عليه السلام) و معاويه و امام حسين (عليه السلام) و يزيد.
اين عدم تشخيص مردم و ساده لوحي و جدي نگرفتن خطر دشمنان اسلام را به سمتي سوق داده که براي بيدار شدن مردم از خطر تحريف اسلام نياز به کشته شدن امام حسين (عليه السلام) بود و آنگاه مردم تازه خطر را درک کردند. همين جريان در زمان حاضر نيز جاريست. آنان که دشمن مهدويت هستند خود را دوست و طرفدار مردم نشان ميدهند و با مطرح کردن نيازهاي دنيايي مردم آنها را به سوي خود ميکشند و دوستان دين و اهل بيت را دشمن معرفي ميکنند و باعث ايجاد ذهنيت منفي ميان مردم از آنها ميشوند، يکي از فرقههايي که در اين زمينه تلاش فراوان مينمايد، بهائيت است که به بررسي مختصر آن ميپردازيم:
تاريخچه پيدايش فرقه بهائيت
جاي پاي روس و انگليس
فتنه «باب و بهاء» از توطئههاي مهمي است که از اواسط دوره قاجاريه، با هدف آسيبرساندن به اسلام و خصوصاً تشيع از سوي کانونهاي استعماري طراحي شد و در مسير تداوم حيات سياه و تباهش همواره در کنار دشمنان اسلام، در صدد ضربهزدن به اين دين مبين و از بين بردن خصلتهاي ضد استکباري و ظلم ستيز آن بود و در يک کلام هدف طراحان اين فتنه، تلاش براي شکستن کيان و اقتدار ملي ايرانيان که از زمان صفويان حول محور تشيع پديد آمده و منافع قدرتهاي استکباري و استعماري را تهديد ميکرد، بود.
نخستين گروههاي خارجي و عناصري که با هدفهاي استعماري پا به سرزمين ايران گذاشتند، جامعه ايران را جامعهاي مستحکم و يکدست در سايه اتحاد عقيدتي و باورهاي اسلامي يافتند و پس از دهها سال آمد و رفت و مطالعه و رايزني به اين نتيجه رسيدند که براي نفوذ در اين جامعه و کشاندن ايران به جاده استعمار و استثمار، چارهاي جز ايجاداختلاف در عقايد ديني مردم وتقسيم اين رودخانه خروشان به جويبارهاي کوچک و کمرمق و بياهميت ندارند. به همين سبب تلاش در راه تضعيف بنيانهاي اعتقادي مردم ايران و ايجاد اختلاف در ميان آنان را در دستور کار خود قرار دادند.[8]
براين اساس، يکي از محورهاي عمده تلاشهاي کارگزاران استعماري و مأموران و دبيرهاي شعبه اديان وزارت مستعمرات و نيمه مستعمرات و مستملکات دولت انگلستان، پيدا کردن، تشويق و پشتيباني و حمايت از مدعيان مهدويت ـ به عنوان يکي از اصول اعتقادي شيعه ـ با هدف ايجاد تشتت و پريشاني و چند دستگي در ميان مسلمين شد. اين حرکت در ايران که در همسايگي هندوستان، يعني بزرگترين و زرخيزترين مستعمره بريتانيا قرار داشت، واجد ويژگي و اهميت خاص بود. اين نکته قابل تعمق و انديشه است که تنها در فاصله زماني پنجاه سال چندين مدعي مهدويت در سرزمينهاي اسلامي پيدا شدند که به شهادت اسناد و مدارک تاريخي همگي و بدون استثناء از حمايت دولت انگلستان برخوردار بودند و به شهادت همان اسناد تاريخي سه تن از اين مدعيان مهدويت، ايراني و عبارت بودند از ميرزا سيدعلي محمد شيرازي (باب) وميرزا حسينعلي نورکجوري(بهاء الله) و ميرزا يحيي صبح ازل؛ که «سيد عليمحمد شيرازي» فتنه بابيگري را در ايران پديد آورد و موجب خونريزي و کشتار در ايران شد و «ميرزا حسينعلي نوري» فرقه ضاله بهائيت را ايجاد کرد که آن هم باعث صدمات جبران ناپذيري به مردم اين آب و خاک گرديد و «ميرزا يحيي صبح ازل» هم فرقه ازليگري را ايجاد کرد.[9]
تروريسم؛ مشخصه بهائيان
تروريسم سياسي در تاريخ معاصر ايران از اواسط دهه 1840 م/1260ق، با بابيگري آغاز شد و چنان با بابيگري پيوند خورد که در دوران متأخر قاجار نام «بابي» و «تروريست» مترادف بود. بابيها ترور اميرکبير را طراحي کردند و در شوال 1268ق، به ترور نافرجام ناصرالدين شاه دست زدند. از آن پس اين شيوه در ايران تداوم يافت و بويژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت. بهائيان در عتبات نيز بيکار نبودند و سيد اسدالله مازندراني در عتبات به جرم سوء قصد به آيت الله خراساني گرفتار شد.[10]
صبحي نيز در خاطرات خود به اين مسأله اشاره کرده است که «سيد عبدالحسين اردستاني» مردمي کمدانش و پرهوش، از مبلغين بهائيت بود که به همراه شيخ اسداله بارفروش [فاضل مازندراني] به فرمان عبدالبهاء به نجف و کربلا رفت. در نجف با دستاويزهايي به بارگاه دانشمند بيمانند شيعه آخوند ملامحمد کاظم خراساني بار يافتند. اطرافيان مرحوم آخوند نسبت به آن دو بدگمان شدند و پس از بررسي در کارها و بازرسي اموالشان، هفت تيري يافتند و گمانشان بر اين بود که آنها براي کشتن آن بزرگوار آمدهاند. با وساطت آخوند خراساني هر دو جان سالم به در بردند و در مرز ايران به نگهبانان مرز تحويل داده شدند و پس از چندي آزاد شدند. [11]و اين تنها نمونهاي از تلاش بهائيان براي نفوذ در جامعه روحانيت و خيانت به عطوفت اسلامي آنان است.[12]
دولت روسيه تزاري نخستين يار و مددکار بهائيان بود. آنان نه تنها از اقتدارشان براي نجات جان ميرزا حسنيعلي نوري (بهاء الله) سود بردند، بلکه اولين کشوري بودند که مرزهاي خود را بر روي بهائيان گشودند و اولين معبد آنها، يعني نخستين «مشرق الاذکار» بهائيان را در شهر عشقآباد ايجاد کردند.
تصور بر اين بود که همکاري بهائيان و دولت روسيه با انقلاب کمونيستي به پايان راه خود ميرسد، اما مدارک نويافته، حکايت از همکاري بهائيان با روسهاي بلشويک و انقلابي دارد و هم اکنون مدارکي منتشر شده است که نقش بهائيان را در شکست نهضت جنگل و ميرزا کوچک خان نشان ميدهد.
يکي از نويسندگان معاصر به نقل از عبدالحسين آيتي، مُبلّغ پيشين بهائيان، مواردي از همکاري بهائيان ساکن عشقآباد با سازمان جاسوسي شوروي«کا.گ.ب» را ارائه ميکنند و متذکر ميشود که اينان به عنوان جاسوسان چند جانبه در خدمت روسيه و پس از آن «اتحاد شوروي» بودهاند.[13]
با توجه به اسناد معتبري که تاکنون به دست آمده ميتوان گفت بهائيت نوعي فرقهسازي براي پوشش دادن فعاليت يهوديهاي صهيونيست در کشورهاي اسلامي به منظور تخريب ارکان حاکميتي و حفاظت از تعرضات احتمالي مسلمانان بوده است و به همين دليل بهائيان از ابتداي پيدايش اين فرقه در «عکا» واقع در فلسطين اشغالي کنوني، متحد صهيونيستها در برخورد با عربهاي بومي و مسلمان بودهاند. آنان هموارده براساس يک سلسله منافع مشترک در کنار يکديگر قرار ميگرفتند و در جهت مقابله با اسلام گام برميداشتند.
نکته قابل توجه آنکه بررسيها نشان ميدهد يهوديان نقش بسزايي در پيدايش، گسترش و رشد فرقه بابيه و بهائيه داشتهاند و همچنين با توجه به نقش کليدي و مؤثر زنان در تمام ارکان جامعه و حرکتهاي اجتماعي، سران فرقه ضاله و استعماري بهائيت، از همان ابتداي تشکيل اين فرقه يعني زمان سيدعلي محمدباب ـ با به کارگيري دستورات کانونهاي قدرت صهيونيستي ـ از زنان به عنوان عامل اصلي انحراف از حق وجذب افراد به اين کيش استعماري استفاده کرده و ميکنند.
روشهاي مبارزه غيرمستقيم بهائيت
استعمارگران با مطالعه در رفتارها و آموزههاي مسلمانان دريافتهاند که هرگز نميتوان به صورت مستقيم مسلمين را از دين الهي و راه راست خود منحرف کرد، به همين سبب با مطالعات عميقي که در آيات قرآن و سنن و آداب ديني داشتهاند، دستورالعملهاي کليدي آن را يافته و در صدد نفي و خدشهدار کردن آنها در اذهان عمومي مسلمانان برآمدهاند و آنقدر روي اين مسائل کار کردهاند که عملاً بخش عظيمي از پيکر امت اسلامي مصداق آيه شريفه «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» شدهاند و دشمنان را به ادامه راهشان اميدوار کردهاند. از جمله کليديترين نکات آموزههاي مسلمين ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
1- ارتباط و جهتگيري مسلمين از روحانيون و عالمان عامل به دين
2- نماز جماعت به عنوان يکي از بهترين شيوههاي جذب و اتحاد مسلمين و آگاهي از اوضاع مسلمانان و محيط اطرافشان.
3ـ ارتباط تنگاتنگ دين و سياست که دست هر بيگانهاي را از امور مسلمانان کوتاه ميکند.
4ـ طهارت نسل که ضامن بقاي نسل بشر است.
5ـ حيا و عفت زنان که در سايه حجاب آنان بخش اعظم سلامت جامعه تضمين ميشود.
6ـ نقش زنان در تربيت مردان آينده و کل جامعه.
7ـ جهاد در راه خدا
از همين رو ميبينيم که دشمنان در کيش ساختگي خود، «بهائيت»، به صراحت وجود طبقهاي با نام روحانيّت را نفي کرده [14] و مدعي جدايي دين از سياست شدهاند. ديويد کيپز نماينده بهائيهاي فرانسه در اين مورد ميگويد: «اين مذهب نه روحانيت و نه مرجع مذهبي را به رسميت نميشناسد و برابري بين زنان و مردان را ترغيب مينمايد...» [15]
آنها با وجودي که در ظاهر دخالت در سياست را نفي ميکنند اما در تمام سخنرانيهاي و کتابها و آموزههاي خود، دخالت در همه امور آن هم دخالت تمام و کمال را خواستارند. ديويد کيپز نماينده بهاييهاي فرانسه، در مراسم يکصد و پنجاهمين سال پايه گذاري فرقه ضاله بهائيت، ميگويد:
«بهائيان براي تسريع روند تغييرات به سوي صلح جهاني در اقدامات آموزشي و بهبود وضعيت اجتماعي در سراسر جهان دخالت ميکنند».[16]
برخي از عقايد و احکام بهائيت
بهائيان از هر حرکت جمعي مذهبي نيز نهي شدهاند. به همين سبب آنان چيزي به نام نماز جماعت و... ندارند و البته اين به معناي آن نيست که آنها با يکديگر متحد نيستند بلکه تنها از اعمال مذهبي به صورت جماعت در جامعه مسلمين جلوگيري ميکنند و در عين حال حضور کليه افراد بهايي در مراسم جمعي از ضيافت 19 روزه و کلاسهاي اخلاق ويژه کودکان و نوجوانان و... اجباري است.
بهائيان همچنين ازدواج با همه محارم را جز با زن پدر جايز ميشمردند (يعني ازدواج با خواهر، خاله، عمه، خواهر زاده، برادرزاده، و... همگي جايز بود)و اين از کثيفترين دستورالعملهايي بودکه بهائيان براي حفظ و ازدياد نسل خود به آن تن دادند و علاوه بر اين مانند پيشينيان خود از راه فطرت و اخلاق خارج شده و روابط فاسد و لجام گسيخته و غير طبيعي را به عنوان امري پذيرفته شده در ميان خود قبول کردهاند و مرتکب ميشوند و در صدد آن هستند همانطور که در غرب برخي کشورها اين عمل زشت اخلاقي را قانوني کردهاند در تمام دنيا به صورت اصلي قانوني درآورند.
با نگاهي گذار به سير تاريخي اين فرقه و دستورالعملهاي مکتوب و منتشر شده آنان، مشاهده ميکنيم که اين اعمال از ابتداي حرکت اين افراد جاسوس و خود فروخته غرق در لجنزار هواهاي پست نفساني يکي از مهمترين اصول پذيرفته شده آنان بوده است. آنها عقيده داشتند:
«... ايام فترت است و هيچ تکليفي بر مردم واجب نيفتاده. اگر چه در شريعت ازدواج يک زن با نُه شوهر جايز است، لکن اگر افزون بخواهد منعي نباشد و هريک از آن جماعت نامي از انبياء کبار و ائمه اطهار را بر خويش مينهادند و زنان و دختران خويش را به نام و نشان زنان خانواده طهارت ميخواندند و هرجا که جمع ميشدند به شرب خمر و منهيات شرعيه ارتکاب مينمودند و زنان خويش را اجازه ميدادند تا بيپرده به مجلس نامحرمان در آمده و به خوردن شراب مشغول شوند و سقايت نمايند.» [17]
ارتشبد حسين فردوست در خاطرات خود نمونههاي بسياري از رفتارهاي ناهنجار مردان بيبند و بار بهائي همچون هويدا را ذکر ميکند و علاوه بر آن افرادي مانند صبحي، بهائي تواب، نيز نمونههاي بسيار ديگري را در کتاب«خاطراتِ صبحي» خود نقل ميکند که به دليل عفت قلم و احترام به خوانندگان محترم از بازگويي و بازنويسي آن معذوريم.
قره العين، زن فاسد و بيعفتي که باگفتار و رفتار فاسدش نقش مؤثري در معرفي و جذب افراد منحرف به اين فرقه داشت خطاب به پيروان بابيگيري گفته است:
«اي اصحاب، اين روزگار از ايام فترت شمرده ميشود، امروز تکاليف شرعيه به يکباره ساقط است و اين صوم (روزه) و صلوه (نماز) و ثنا و صلوات کاري بيهوده است... پس زحمت بيهوده بر خويش روا نداريد و زنان خود را در مضاجعت (همخوابگي و همبستري ) طريق مشارکت! بسپاريد!» [18]
و البته اين جملات از کسي که مريد فرقهاي استعمار ساخته است، بعيد نيست، چرا که وزارت مستعمرات انگليس ـ از مؤسسان و حاميان فرقههاي ضاله ـ نيز خطاب به يکي از جاسوسان خود در کشورهاي اسلامي ميگويد:
«در مسئله بيحجابي زنان بايد کوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بيحجابي و رها کردن چادر، مشتاق شوند... پس از آنکه حجاب زن با تبليغات وسيعي از ميان رفت، وظيفه مأموران ماست که جوانان را به عشقبازي و روابط جنسي نامشروع با زنان تشويق کنند و به اين وسيله فساد را در جوامع اسلامي گسترش دهند».[19]
بهائيان همچنين با توجه به تأثير پذيري کودکان و نوجوان بيشترين تلاش تبليغي خود را بر روي اين نسل متمرکز کردهاند و لجنههاي گلشن توحيد با احداث مهدکودکها و مدارس و ترتيب دادن اردوهاي تبليغي کودکان و نوجوانان را به خود جذب ميکنند.
آنها همچنين به بهانه صلح و شعار تساوي زن و مرد، زنان را در تمام عرصهها به عنوان عروسکهاي خيمه شببازي که سر نخ آنان دست صهيونيستها است، به روي صحنه آورده و ميخواهند به وسيله آنان صلحي منطبق بر نظم نوين و تک قطبي جهاني برقرار سازند. عبدالبهاء در يکي ازمطالب خود مينويسد:
«... و چون [هنگاميکه] نسوان در عالم انساني نفود و تأثير کلي يابند، از جنگ محققاً جلوگيري نمايند... نفرت و انزجار آنان [زنان] نسبت به جنگ بايد براي استقرار و حفظ صلح عمومي [!!] مورد استفاده قرار گيرد».[20]
با توجه به آثار منتشره بهائيان مشاهده ميشود که آنان دنبالهرو فرقه استعماري وهابيت هستند که با تلقين جاسوس انگليسي، مستر همفر، حمايتهاي قواي نظامي و مالي انگليس ايجاد شد.[21] حضرت امام «رضوان الله تعالي عليه» سالها پيش، از اين هماهنگي پرده برداشته و ميفرمايند:
«يک حقايقي در کار است، شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهائيها مراجعه کنيد، در آنجا مينويسد: تساوي حقوق زن و مرد، رأي عبدالوهاب، آقايان هم از او تبعيت ميکنند... نظامي کردن زن، رأي عبدالوهاب، آقا تقويمش موجود است، نگوئيد نيست...»[22]
شکلگيري بهائيت در ايران
شکلگيري بهائيت در ايران با سوء استفاده از دو پشتوانه جامعه ايران بوجود آمد. اول تفسير انحرافي از مذهب تشيع و دوم استفاده از احساسات مليگرايانه و هويت ايراني. بهائيت را ميتوان تفسيري يهودي از مذهب تشيع دانست، همانگونه که پروتستانتيزم در مقابل کاتوليک مسيحي قد علم کرد و با بازخواني تفسيرات توراتي و يهودي از انجيل شکل گرفت و در جامعه مليگراي آسمان ظهور پيدا کرد، بهائيت نيز تفسير يهودي از تشيع براي مقابله با تشيع اصولگراي ايران بود. هدف بهائيت، تشکيک در ساختار مذهب تشيّع و حذف رهبري علماي شيعه و هدايت مردم توسط آرمانهاي غربي بود.
مهمترين اشتراک يهوديت، پروتستاتيزم و بهائيت که اساس شکلگيري و جبهه گيري آنها در مقابل، کاتوليک و تشيع است، فرديّت ديني يا تديّن فردي است.
اين بدين معناست که معرفت ديني مختص به کانونهاي روحانيت ديني و علما نميباشد و هر فرد به خودي خود ميتواند برداشتي آزادانه و شخصي داشته باشد و طبق آن برداشت عمل کند و برداشت خودش برايش ملاک و معيار باشد. اين فرديّت در بهائيت به اوج ميرسد و بر الهامات فردي و عرفاني و عبادت در معبدهاي سوکت تکيه ميکند.
اين تدّين فردي در ابعاد گوناگون خود جلوههاي مختلفي نشان ميدهد و هنگامي که به مقوله سياست ميرسد، ثمره آن جدايي دين از سياست و سکولاره شدن مذهب ميشود چه مذهب و دين امري شخصي و فردي است و در جامعه نمود پيدا نميکند و در معاملات سياسي و حکومتي وارد نميشود. اين تفسير از دين فلسفه جديد غرب را شکل داد، که همان فلسفه کانت و عقل کانتي است. فلسفه کانت روح فلسفي آنگوساکسونهاست و به آنها يک سياست جهاني براي اداره جهان دارد که آن ايجاد، «فرديّت ديني» در کل جهان است و اين همان جهاني سازي معرفت ديني يهوديت است که جلوه آن در ايران بهائيت است.
هنگامي که ما مذهب را به «تدّين فردي» تبديل کنيم، سرنوشت ما تنها وابسته به عمل ماست و تقدير و مشيّت الهي و فيض الهي در ساختار زندگي و جهان تفسيري و نمودي نخواهد داشت با اين تعبير تاريخ و فلسفه تاريخ تابع عملهاي انسانها ميشود و رابطه تاريخ و مشيّت الهي حذف ميشود و فيض الهي در سرنوشت و تاريخ بشر دخالتي نخواهد داشت.
تفاوت بهائيت و تشيع نيز در همين است که بهائيت چون دين را فردي و شخصي ميداند، نبودن امام و وليّ را مؤثر در حرکت تاريخي بشر نميداند و پس از مرگ حسينعلي بهاه نيز هيچ مشکلي براي روند و سير تکاملي بشر پيش نيامد. ليکن چون تشيّع امام زمان را واسطه فيض الهي ميداند و فيض الهي را دخيل در سرنوشت و سير تاريخي بشر ميداند، بقاء بشر و دين را ملازم با وجود و حضور امام در جهان ميداند.
بهائيت براي اينکه بتواند اين تفکر را در ميان جامعه مذهبي ايران پياده کند ابتدا بوسيله روشنفکران سکولار شروع به مطرح کردن مناطق فراقت بشر و عدم نياز به انسانکامل و انسان الهي نمود و مواردي را مطرح نمود که بشر بدون وجود انسان کامل و الهي ميتواند به زندگي و سير تکامل تاريخي خود ادامه دهد. پس از مطرح کردن اين فرضيات و تشکيک در ذهن مخاطبان خود مرحله دوم نفي انسان کامل و الهي و واسطه فيض را شروع کرد و از انسان کامل به ذهن فعال بشر تفسير نمود. در اين تفسير وجود امام و انسان الهي کامل را غير ضروري نشان ميداد و احاديث و آياتي را که پيرامون وجود انسان کامل در هر زمان براي بشر آمده بود، به دليل رشد عقل بشر فعلي به ذهن و عقل سيّآل تفسير نمود تا بتواند عدم نياز به امام را وجه عقل بدهد.
هنگامي که روشنفکران بتوانند عقل کانتي و عقل مادي بشر را به جاي عقل ديني و ولايي جايگزين کنند و عقل را از حيطه دين و مذهب و کانونهاي ديني خارج کنند، با تشکيک در اصول و عقايد و اخلاقيات دين، آنها را به چالش ميکشانند و با جايگزين کردن روشنفکران سکولار به جاي روحانيون و منابع اهل بيت، دين سکولاريته را به مردم ارائه ميدهند که همان هدف استعمار و سلطه بر جوامع مذهبي است. اين روش عملکرد بهائيت مدرن است که با توجه به نيازهاي زمان عملکرد متفاوتي در راستاي اهداف صهيونيستها و استعمار پيدا ميکند. در حال حاضر اهداف بهائيت مدرن بر عناوين زير استوار است:
1ـ نفي عقل شيعي و ولايي و پناه بردن به عقل معتزلي يا عقل کانت يا يهودي
2ـ نفي حجيبت لفظي قرآن و جدايي لفظ قرآن از معناي آن
3ـ نفي امامت ظاهر و غايب و جايگزيني عقل مفسر به جاي آن
4ـ ايجاد فضاي لازم براي يهوديت معرفتي به منظور ايجاد فضاي لازم براي نظريه جهاني سازي انگوساکسوني.
5ـ سياست معرفت ديني براي پذيرش انديشههاي جهاني سازي ليبراليستي انگلوساکسوني و سپس پذيرش ارزشهاي زرسالاران يهودي جهاني و مصرف زدگي جهاني.
جهاني سازي ليبراليستي آنگوساکسوني و آفات آن
اولين چيزي که در اين مقوله به نظر ميرسد اين است که مقوله جهاني شدن مطرح است يا غربي شدن، چون مسير روند جوامع و فعاليتهاي گسترده غرب به سمت غربي شدن و جهاني سازي غربي است نه جهاني شدن به معناي تمام ابعاد جهات با تمام فرهنگها و تمدنهاي بشري.
در اين ميان تمدن اسلامي، خصوصاً تمدن شيعي بخاطر مباحث کلامي پيرامون مهدويت تفاوتهاي ماهيتي با جهاني شدن غربي دارد که باعث شده است اين روند جهاني شدن غرب به چالش کشيده شود. تفکر شيعي بدليل غني و عمق انديشه سرچشمه گرفته از اهل بيت براي خود شيعيان حرفهاي بسياري دارد ولي براي غير شيعيان هنوز زبان بيان را پيدا نکرده است. براي پيدا کردن و ايجاد اين ارتباط ابتدا بايد ابعاد مختلف جهان و جامعه جهاني شناخته شود و پس از آن زبان ارتباط و ارائه مفاهيم خود را براي مخاطبان جهاني پيدا کند.
در صورتي که شيعه نتواند اين جايگاه را پيدا کند، در جهان محکوم به هضم شدن هستيم. براي اينکه در سير تحولات جهاني هضم نشويم ابتدا بايد هويت شيعه را بشناسيم، سپس اين هويت را با توجه به نيازهاي روز، به زبان روز ارائه دهيم.
شرايطي که در ابتداي انقلاب ايران حاکم بود، باعث شد که انقلاب ايران موج عظيمي در تحولات جهاني و معادلات جهاني ايجاد کند و به دليل فضاي بعد از جنگ سرد روند اسلام گرايي و اسلام شناسي گسترش يابد. اما در حال حاضر شرايط با اول انقلاب فرق دارد و هجمهها بسيار زيادتر از آن زمان است و براي مقابله در ابعاد گوناگون بايد فعاليت نمود.
جهاني شدن در لايههاي فرهنگ نفوذ کره است و گاه جهانبينيها را ميسازد. و تا اين قلمرو را نشناسيم نميتوانيم، آفات جهاني شدن را دفع نماييم.
ـ آسيبشناسي انقلاب اسلامي در حيطه جهاني شدن و شناخت آفات و دفع آنها
آسيبپذيري ما نسبت به جهاني شدن از ضعف ايمان و ضعف قدرت ما نيست بلکه مباني فکري ما از غناي بالايي برخوردار است ولي نتوانستهايم آنها را بطور کامل و جامع بشناسيم و اين معارف را با توجه به نياز زمان حال به روز کنيم و مشکل ديگر ما عدم شناخت از جهان و جامعه جهاني و نيازهاي آن است.
غرب به وسيله دو اهرم قدرتمند هر جامعهاي را به سوي جهاني شدن ميبرد:
1ـ اقتصاد 2ـ فرهنگ
2ـ جهاني شدن اقتصاد
تأثيري که اقتصاد بر زندگي انسان دارد بسيار مؤثر و مستقيم است و اثر آن نه تنها در زندگي انسان بلکه در دين و عقايد انسان نيز بطور مستقيم خواهد بود و اين اثرگذاري خود را در معارف اسلامي نشان ميدهد و تأکيدي که اسلام بر اقتصاد سالم و اهميت درآمد و فقر زدايي دارد. ليکن اقتصاد در زندگي معاصر هويت ابزاري خود را از دست داده و به هدف تبديل شده است.
روند جهان فعلي به سويي ميرود که اقتصاد هدف زندگي شده است و چون شکلدهي فرهنگ متأثر از تکنولوژي شده است، اقتصاد فرهنگ را تحت سيطره خود درآورده است.
تکنولوژي براي اينکه بتواند اقتصاد را جهاني سازد دو اهرم بسيار قوي در دست دارد.
1ـ کامپيوتر
2ـ سينما
1ـ کامپيوتر: اطلاعات هويّت هر انساني را شکل ميدهد و امروز هجم وسيع اطلاعات بوسيله کامپيوتر باعث شده است زندگي انسان کامپيوتريزه شود و انسان توسط کامپيوتر کنترل شود نه کامپيوتر توسط انسان.
فضاي گسترده و وسيع احاطه کامپيوتر بر زندگي انسان و شکلدهي به روند زندگي انسان باعث شده است که امروز بشر به جاي اينکه بگويد خدا به ما چنين گفت، بگويد: کامپيوتر به ما چنين ميگويد.
2ـ سينما: جهان امروز، جهان تصوير است، در جهان امروز تمدنهايي موفق هستند که بتوانند معاي تصوير را ترجمه کنند. هر تصوير معادل هزار کلمه است و تأثير تصوير ماندگارتر از کلام است. فيلم ماتريکس از آينده جهان که تسلط تکنولوژي و اقتصاد است سخن ميگويد.
در بحث اقتصاد و جهاني شدن، ميتوان گفت که جهاني سازي اقتصاد باعث شکاف طبقاتي شديد ميان فقير و غني ميشود وجوامع کارگري و در حال رشد بيشترين ضربه را از اين روند خواهند خورد.
اقتصاد بنا به هويتش و سيطرهاش، تمام رفتارها و منابع رفتاري انسان را کنترل ميکند، با اينکه فرهنگ در قلمرو جهاني شدن مهمتر از اقتصاد است ولي هويت فرهنگ از اقتصاد و فورمولهاي آن تأثير ميگيرد. نمونه سينماي اين تأثير و تأثر فيلم عصر نوين چارلي چاپلين است. که در آن انسان قرن بيستم تحت تأثير تکنولوژي و ماشين، تبديل ميشود به انسان ماشيني و مسخ شده در برابر صنعت نمونه ديگر آن در عصر حاضر کشور پاکستان است که بخاطر داد و ستدهاي جهاني خود با کشورهاي ديگر مجبور شد روز تعطيل رسمي خودر از جمعه به يکشنبه تبديل کند، چون کشورهاي غربي و آسياي جنوب شرقي تعطيلي رسميشان يکشنبه بود و در پاکستان جمعه، تنها سه روز کاري و داد و ستد اداري و مالي براي آنها باقي ميماند و پاکستان اولين کشور اسلامي بود که بخاطر تأثيرگيري از روابط اقتصادي، مجبور به تغيير روز تعطيل رسمي خود کرد. روز جمعه و رسميت تعطيلي آن در کشورهاي اسلامي ريشه فرهنگي و معنوي دارد.
براي شيعه زمان شناسي مهم است و زماني موفق خواهد بود که به استقبال آينده برود. اين تأثيرپذيري اقتصاد و فرهنگ در عملکردهاي دههاي شصت و هتفاد ايران کاملاً مشهود بود. در دهه هفتاد همه چيز ما اقتصاد شد، افزايش تبليغات تلويزيون،تبليغ اقتصاد مصرفگرا و جهتگيري برنامههاي دولت به سوي اهداف اقتصادي باعث شد فضاي دهه هفتاد با دهه شصت کاملاً متفاوت باشد و در نتيجه نسل دهه هفتاد با نسل دهه شصت از نظر فرهنگي تفاوتهاي بسياري داشته باشد.
2ـ جهاني شدن فرهنگ
الف ـ رسانههاي اطلاعات: اين رسانههاي جهاني مرزهاي جغرافيايي و فرهنگي را از بين بردهاند و به مرزهاي شيشهاي تبديل کردهاند. اين رسانهها اگر به عنوان ابزار اطلاعرساني مطرح شدند مشکلزا نيست ولي زماني که اين رسانهها خود به عنوان پيام مطرح شوند قطعاً مشکلزا خواهد بود.
ملکلوهان، نظريهپرداز دهکده جهاني ارتباطات ميگويد: رسانه يک ابزار نيست خودِ پيام است، تلويزيون ابزار نيست بلکه خود پيام است.
رسانه، وسيلهاي است که عمل رساندن اطلّاعاتي را از يک منبع به منبع ديگر به عهده ميگيرد. گيرنده اطلاعات احتمال دارد شخص، گروه، افکار عمومي محلي يا افکار عمومي بينالملي باشد و رسانهها، شنيداري، نوشتاي يا تصويري هستند.
رسانههاي ارتباطي قدرتمند يکي از ابزارهاي جهاني شدن هستند و اينترنت، پرچم جهاني شدن فرهنگ است. مشکل دولتهاي شرقي در جهاني شدن اين است که وقتي با يک تکنولوژي مدرن مواجه ميشوند ذوق زده ميشوند و بدون آنکه آن تکنولوژي را آسيبشناسي کنند از آن استفاده ميکنند و صدماتي ميخورند که چند برابر صدمات تجاري و مالي است.
اين پديده را در اينترنت به وضوح ميتوان ديدکه به جاي رسالت اصلي خود يعني آگاهي و اطلاعرساني تبديل شده است به وسيلهاي براي تجارت فحشا و فساد بطوري که شصت درصد تجارت اينترنتي در حيطه سکس انجام ميپذيرد و هويت اينترنت، را به اينترسکس تبديل کرده است.
هنگامي که فرهنگ در سطح جهاني شروع به شکلگيري کند و فرهنگ غربي قانون آن را تعريف کند مرزهاي فرهنگي و اخلاقي در فرهنگهاي ديگر از بين ميرود و مرزهاي تعريف ميشود که مطابق با قانون تعريف شده از سوي دهکده جهاني غرب باشد. مرزها حدود انساني و بشري از بين ميرود چون قانون از بين رفتن آنرا تأثير ميکند. هنگامي که قانون به شخص اجازه ميدهد مرزهاي انساني را جابجا ميکند، مرزها و حدود انساني از بين ميروند. ولي در زندگي جمعي انسان حدود ذاتي است و حريم هويت انسان است و نفي حدود و قوانين انساني، نفي هويت انسان است.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: روزي ميرسد که مردم آمر به منکراند و ناهي از معروف، نه از آن جهت که منکر منکر است و معروف را معروف ميدانند، بلکه از آن جهت که تعريفشان از منکر، معروف است.
در فرهنگ جهاني، انسان به جايي ميرسد که ديگر انحراف را انحراف نميداند. جهاني شدن براي جهان سوم آفت است. اقتصاد جهاني فرهنگ مصرف خاص خود را دارد و باعث تخريب فرهنگ جهان سوم و شرق ميشود و هويت فرهنگي جوامع را از بين ميبرد. در فرهنگ غرب اصل مصرف مهم نيست بلکه تنوع در مصرف مهم است چون مصرف پس از مدتي ملالآور ميشود و تنوع ميتواند ملالت را از بين ببرد. پس در غرب گسترش فساد مطرح نيست بلکه تنوع فساد مطرح است و اين فرهنگ تنوع طلبي در فساد بوسيله رسانههاي قدرتمندي چون اينترنت و ماهواره در سطح جهان شيوع پيدا ميکند. نمونه اين تنوع طلبي تماشاي لحظههاي خصوصي زندگي زناشويي در يک خانواده است که بطور مخفيانه فيلم برداري شود يا بطور علني و اين چون نوعي تنوع و هيجان دارد براي تنوع طلبان جنسي جذابيّت دارد ولي ابتدا از سوي گروههايي مورد مخالفت قرار گرفت بدليل اينکه بطور غيرقانوني به زندگي خصوصي ديگران وارد ميشود و غرب براي حل اين مشکل قانوني را تصويب کرد که با بستن قرار داد با فرد و تصويربرداري از زندگي خصوصياش آن را يک تجارت و قرار داد تجاري عنوان کرد که قانوني است. اين يعني انحراف با اهرم قانون تبديل به معروف ميشود.
تنها ايران با پرنوگرافي يا تصويربرداري از زندگي خصوصي مقابله کرد، آن هم با پخش و تکثير آن نه توليد و داشتن آن.
در بحث پرنوگرافي که سابقه طولاني در ميان شيوههاي يهوديت براي ترويج فساد و فحشا در ميان مردم دارد، سابقه آن به نوشتن رمانها و داستانهاي مستحجن توسط نويسندگان يهود و حساسيت يهوديان از نويسندگان اين گونه آثار، ميرسد يهود در طول تاريخ سعي در ترويج فساد به گونههاي مختلف در ميان جوامع مسيحي و بعد از آن مسلمان داشته است که با سوق دادن طبع مخاطبان به سوي تنوع طلبي، شيوههاي مختلف ترويج فساد رابه کار ميبرد. پس از ماهواره و فيلمهاي مستهجن که از هاليوود به دنيا صادر ميشد، دنيا وارد عصر ديگر ارتباطات يعني اينترنت شد و اين رسانه فراگير بهترين ابزار براي گسترش اهداف دشمنان بشر و دين يعني يهوديان و وابستههايشان شد.
شکلهاي جديد پرنوگرافي (هرزه نويسي) در حيطه اينترنت در شکلهاي کليپها و فيلمهاي تصويري و کارتوني، عکسهاي مستهجن، داستانهاي مستهجن و غيره بود که گام جديد يهوديت براي انهدام کانون خانواده ميباشد.
اين همان تفکر و عقيده بهائيت پيرامون داشتن رابطه جنسي با محارم است که در عقايد بهائيت به طور کامل به آن پرداخته شده است و حال تفکر بهائيت و صهيونيسم با استفاده از ابزار قدرتمند رسانه تمام سعي خود را بر اين مبذول داشته است تا با تبليغ و تلاش عقايد مستهجن خود را در سطح جهاني حاکم سازد.
محقق: احمد رضا سالک
منبع : راسخون
پي نوشت :
[1]. طبرسي، اعلام الوري، باب 4، ص83.
[2]. کربن در اثبات اين امر که تا مردم به بلوغ و رسش روحي نرسند، ظهور امام عصر (عليه السلام) متحقق نخواهد شد، به سخن سعدالدين حمودي استناد ميکند:«امام غايب تا زماني که اسرار توحيد را از بند نعلين او استماع نکنند، ظهور نخواهد کرد، يعني تا زماني که معناي باطني توحيد درک نشود» (تاريخ فلسفه اسلامي، ص106).
[3]. فصلنامه انتظار شماره5، مرکز تخصصي مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عليه السلام(
[4]. فصلنامه انتظار شماره5، مرکز تخصصي مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عليه السلام).
[5]. بتريه يکي از فرقههاي زيديه از پيروان کثير النوي ميباشند. آنان عقايد مشابهي با سليمانيه يکي ديگر از فرقههاي زيديه دارند. در اسلام و کفر عثمان توقف و ترديد دارند. در مسائل اعتقادي مشرب اعتزال و در فروع فقهي بيشتر پيرو ابوحنيفه هستند. گروهي از آنان نيز پيرو شافعي يا مذهب شيعه ميباشند؛ بهجه الامال، ج1، ص95؛ ملل و نحل، ج1، ص161.
[6]. بحارالانوار، ج52، ص328.
[7]. نعماني، غيبه ص297؛ حليه الابرار، ج2، ص361؛ بحارالانوار، ج52، ص362؛ بشاره الاسلام، ص222.
[8]. نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص13 و 14.
[9]. همان، ص 16و 17.
[10]. نورالدين چهاردهمي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص30.
[11]. فضلاله صبحي مهتدي، خاطرات انحطاط و سقوط، به اهتمام علي امير مستوفيان، پيام پدر، نشر علم، چاپ اول 1384، ص325
[12]. نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص105و106
[13]. شهبازي، عبداله، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 27، به نقل از عبدالحسين آيتي، کشف الحيل، جلد3، صص87ـ85.
[14]. آئين جهاني، ص71.
[15].خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران، مورخه 21/2/1372، به نقل از خبرگزاري فرانسه.
[16]. همان.
[17]. عبدالحسين نوايي، فتنه باب، ص14.
[18]. بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت، انتشارات سخن، ص114
[19]. خاطرات مستر همفر، جاسوس انگليس در ممالک اسلامي، ترجمه دکتر محسن مؤيدي، انتشارات اميرکبير، ص83.
[20]. احمد يزداني، مقام و حقوق زن در ديانت بهائي، ص92.
[21]. نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص147تا 152
[22]. صحيفه نور، ج1، ص56.
مقدمه:
لزوم پرداختن به بخش دشمنشناسي در مقوله مهدويّت
با تحقيق در طول تاريخ و بررسي حوادث گوناگون در بستر اديان الهي و آسيبشناسي علل تحريف، شکست و متروک ماندن اديان الهي به اين واقعيت پي ميبريم که همواره ميان هدايت بشر به سوي خداوند و گمراهي او کشمکشي هميشگي بوده است که گاه در ميان انسان و شيطان رخ مينموده و گاه ميان عقل و نفس و گاه ميان دنيا و آخرت که در نهايت هم اين ستيزها جنگ ميان حق و باطل بوده است که جبه باطل با تمام توان و قوايش سعي در دور نمودن انسان از حقيقت خود و هستي کرده است.
سنگ بناي اين ستيز تاريخي را ابتدا، شيطان در مقابل حضرت حق نهاد و براي اثبات خود، توانش را براي گمراهي گمارد تا بتواند هرچه بيشتر بر شمار همراهانش بيفزايد.
بشر در طول تاريخ همواره بر سر دو راهي حق و باطل بوده است و اين دو راهي پل امتحان و آزمايش نوع بشر در رسيدن به مراحل تکامل خود بوده است. اهل حق، اولياء و انبياء الهي، تلاش خود را در بيداري و رساندن انسان به حقيقت مبذول داشتهاند و همواره دشمن و مخالف آنها سپاه باطل و شيطان بوده است. مسير تکامل انسان پله پله از پيامبران مختلف طي شده و تکامل يافت و بشر را مرحله به مرحله به تکامل روح و عقل نزديک کرد تا کاملترين و جامعترين روش و مکتب را به بشر ارائه داد.
مکتبي که جامعيت و کامل بودن آن ابعاد گوناگون انسان را احاطه نموده و براي تکامل دنيا و آخرت بشر برنامهاي نوين و پويا ارائه نمود تا راهگشاي نسل بشر در ادام تاريخ باشد. جامعيت دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم پايان بخش کليه نيازها و درخواستهاي بشر بود و دين الهي از ابتداي ظهور انسان منتظر رسيدن اين مکتب کامل بشري بود و حال که به بشر اين عطيه داده شده نيازمند بستري بود تا بتواندکل جهان و کل بشريت را تحت پوشش قرار دهد و راه هدايت بندگان را به سوي حق هموار سازد. براي بستر سازي جامعه جهت پذيرش و اجراي دين خاتم، نيازمند جانشيناني بود که پس از پيامبر به امامت برسند و هريک در موقعيت زماني خويش مرحلهاي از اين بستر سازي را طي نمايد تا جهان و زمان آماد پذيرش اين دين الهي در کل جهان شود.
در راستاي اين بستر سازي صبر علي، حلم حسن، خون حسين، دعاي سجاد و....همه و همه پايههاي شکلگيري نهضت جهاني را بنا نهاد تا در نهايت در زمان منجي آخرالزمان بشر دست نياز به سمت ذخير الهي دراز نمايد و تقاضاي تشکيل حکومت عدل جهاني را داشته باشد. اين سير تکاملي بود که براي بشر از زمان آدم رقم خورده بود و همه انبياء الهي و اولياء حق تلاش نمودند تا بشر به اين درجه از عقل و فهم و شعور و نياز برسد که خواهان دين جامع و کامل در سطح جهان باشد و حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) وارث حرکت انبياء الهي در طول تاريخ است.
همراه حرکت انبياء الهي و روند تکامل دين حق، سپاه باطل نيز مرحله به مرحله، قواي خود را تکميل و تدارک ديد تا بتواند با هر مرحله از دين حق به مقتضاي زمان خود مقابله کند.
زماني، انسان را با خوردن يک ميو ممنوعه فريب داد، زمان ديگر دست استهزاء به سوي نوح برد و پس از هزار سال کمتر از ده نفر همراه برايش باقي گذاشت، گاه روح يک انسان را به طغيان سوق ميداد و ادعاي ربوبيّت ميکرد و نمرود و فرعون را به حرکت وا ميداشت و گاه بر تن گوسالهاي ميخزيد و صداي سِحرانگيزش مردم را از خداپرستي به گوسالهپرستي ميکشاند. زماني ديگر ريشههاي عناد و لجاجت را در ميان مردم و علماء دين محکم ميکرد تا جايي که به کشتن انبياء الهي دست ميزدند تا منافع خود را حفظ کنند، زماني دست به تحريف کتاب خدا برد و کلام باطل را جايگزين کلام حق نمود و آن را حق جلوه داد و با اين روش بسياري از بندگان را به نام حق گمراه نمود.
زماني مسيح را پسر خدا و زماني خودِ خدا قلمداد نمود و زمان ديگر حضرت محمّد (صليالله عليه و آله) را مجنون و ساحر و ديوانه شمرد. بر حضرت علي (عليه السلام) خاري در چشم شد و استخوان در گلو و بر حضرت زهرا (سلام الله عليها) گريههاي بيتالاحزان را همنشين ساخت.
بر حضرت امام حسن (عليه السلام)، سرداري و تنهايي را همراه کرد و بر امام حسين عليه السلام خونبهاي دين را رقم زد و با بردن حق بر روي نيزه جشن سربدار کردن حقيقت را گرفت. بر حضرت رضا (عليه السلام) زهر در غربت نوشاند و بر عسکريين (عليهما السلام)، حصر در منزل. اما شاهکار شيطان و سپاه باطل، هزار و صد و شصت و هشت سال غيبت و زندگي پنهانيست.
هزار و صد و شصت و هشت سال يعني چهارصد و بيست و شش هزار و سيصد و بيست روز زندگي در تنهايي و غربت، زندگي در خفاء و غيبت، زندگي در پس ابر، زندگي خورشيد در چاه و براي خورشيد در چاه بودن چقدر سخت و سنگين است و کسي جز خورشيد نميتواند سختي اين ايام را درک کند.
«دشمنترين اشخاص با اين عقيده و با شخص آن بزرگوار، ستمگران عالمند. از روز غيبت آن حضرت، بلکه از روز ولادت آن حضرت تا امروز آن کساني که وجودشان با ستم و زورگويي همراه بود، بر دشمني با اين بزرگوار، با اين پديد الهي، با اين نور و با اين شمشير الهي مشغول شدند. امروز هم مستکبرين و ستمگران عالم، با اين فکر و اين عقيده، مخالف و دشمناند و ميدانند که اين عقيده و اين عشق ـ که در دلهاي مسلمين، به خصوص در دلهاي شيعه است ـ براي هدفهاي ستمگران آنها مزاحم است.[1]
تمام پيامبران و امامان تلاش خود را انجام دادند تا ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) با غيبت طولاني همراه نباشد و مردم دنيا آمادگي ظهور او را داشته باشند ولي در آن سوي ميدان نيز سپاه باطل مشغول بود و با گسترش جهل و کجفهمي و کفر و شرک تلاش کرد تا مردم در گمراهي و فراموشي و دنيازدگي سير کنند و آن قدر جامعه را به قهقرا کشاند که زمان ظهور به درازا کشيد.
مؤثرترين قدمي که سپاه شيطان برداشت، عَلَم کردن جريان سقيفه بود که توانست سير حرکت تکاملي دين حق را کُند کند. پس از آن با مخالفت با جمعآوري احاديث و نقل آنها برجهل مردم خيمه زد و توانست سير تحريف حقايق را دست گيرد تا جايي که براي بيدار کردن مردم از جهلِ به نام بيداري ميبايست خون خدا به زمين ميريخت و دين الهي احيا ميشد.
پس از بيداري مردم به علت قيام امام حسين (عليه السلام) حيل جديد سپاه شيطان و کفر، شيوع فرقهگرايي و قيام گروههايي به اسم اسلام براي خونخواهي امام حسين (عليه السلام) بود که از مسير اهل بيت (عليهم السلام) خارج شدند و بناي فرقههاي مختلف جدا شده از تشيع را نهادند و هريک به اسم شيعه ضربهاي بر پيکر تشيع ميزدند.
پس از خنثي شدن اين حيله توسط اهل بيت (عليهم السلام) راهکار آخر براي تحريف حق به ميان آمد و آن ادعاي مهدويّت و ظهور مهدي (عليه السلام) بود که با پوشيدن لباس حقيقت سعي در جلب مردم به سوي خود مينمودند. اين ادعاها از آن زمانها ادامه داشت تا زمان کنوني که گاه منجر به ادعاي رسالت و در نهايت ادعاي الوهيّت ميشد.
آنچه که موجب ظهور و بروز اين ادعاها و گرايشات ميشد، جهل و ناآگاهي و غفلت مردم ميباشد که تمام تلاش امامان براي مبارزه با اين انحرافات به بيداري مردم معطوف ميشده است.
يکي از بهترين ابزار حرکت و پيروزي سپاه شيطان، جهل و ناداني و سست ايماني مردم است و تمام ابزارها و توانش را براي گسترش غفلت و جهل به کار ميبرد. علت عدم ظهور، ثمر تاريخ جهل و غفلت مردم است. غفلتي و ناداني که زمينه بروز فرقههاي ضاله و مدعي را ايجاد ميکند. ولي شيطان نيز تا وقت معلومي زنده است و فعال ميباشد. وهب بن جميع ميگويد: از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم: اين که خداوند به شيطان فرمود:[2] «فانَّک من المُنظرينَ الي يَومِ الوَقتِ المَعلوم» (خداوند فرمود): آري، به تو (شيطان) مهلت داده خواهد شد تا به وقت معيّن و روز معلوم، اين وقت معلوم چه زماني خواهد بود؟
فرمود: «آيا پنداشتهاي اين روز، روز قيامت است؟ خداوند تا روز قيام قائم ما، به شيطان مهلت داده است. وقتي خداوند او را مبعوث ميکند (و اجاز قيام ميدهد)، حضرت به مسجد کوفه ميرود. در آن هنگام شيطان در حالي که با زانوان خود راه ميرود، به آن جا ميآيد و ميگويد: اي واي بر من از امروز!
حضرت مهدي پيشاني او را ميگيرد و گردنش را ميزند و آن هنگام، روز وقت معلوم است که مهلت شيطان به پايان ميرسد. [3]
بزرگترين قدرت و هنر شيطان تحريف حقيقت است و تحريف در بستر جهل گسترش مييابد، تحريف مقدم خرافهپرستي و انگاشتن باطل به جاي حقيقت است.
زماني ابزار تحريف، مبلغان و راويان حديث بودند که با جعل احاديث باعث تحريف مباني اسلام گرديدند و زمان حال تکنولوژي و صنعت، ابزار ساده اين تحريف است. امروز سپاه باطل با در دست گرفتن ابزار تکنولوژي و رسانه، با روشي جديد و مدرن و مؤثر تحريف حقايق و معنويات الهي را شکل ميدهد.
قدم اول تحريف حقيقت است و گام دوم شکلدهي فرقهها و مکاتب گوناگون بر مبناي اين تحريفات است. شکلگيري فرقههاي اسماعيله، غلّات، بابيّه، بهائيت، وهابيت و در نهايت شاهکار قرن جديد طالبانيسم بر اين روش بوده است.
شکي نيست که شکلگيري اينگونه فرقههاي منحرف در کنار دين حق هدفي جز تحريف و ضربهزدن به دين الهي و عدم بستر سازي جهت بروز و ظهور جهاني دين حق توسط منجي آل محمد (صلي الله عليه و آله) ندارد. اين تلاشها در تحريف دين الهي جداي از گسترش کفر، فساد، بيبند و باري و رواج دينگريزي و شيطان پرستي ميباشد که آن خود مقولهاي جدا در اين راستا ميباشد.
اهل حق را با تحريف و اهل کفر را با تشديد فساد از همديگر جدا مينمايند.
آنچه بديهیست، عدم ظهور منجي بشريت به دليل آماده نبودن بستر جامعه و مردم جهان است و اين عدم آمادگي ناشي از جهل و غفلت ميباشد که توسط گروههاي انحرافي يا گروههاي شيطاني اهل کفر در طول تاريخ ايجاد شده است حقيقتي را بايد به انسانها عرضه نمود و آن اينکه بشريت بايد سراغ و دنبال امام معصوم برود نه اينکه امام عليه السلام به سوي آنها بيايد آنکه بايد سراغ بندگان بيايد و آنها را هدايت کند پيامبر است و امام همانند کعبه است که مردم بايد به سوي او بروند و تنها راه براي ظهور ذخير الهي آماده ساختن بستر آگاهي و اعتقاد مردم است که لازمهاش شناخت تفکرات انحرافي و باطل و آگاه کردن مردم نسبت به اين تفکرات است به اين ترتيب رسالت اهل حق در آخرالزمان، شناخت اهل باطل و کفر و شناساندن آنها به مردم است و اين يعني همان دشمنشناسي.
«علل ظهور مهدي ستيزي در طول تاريخ»
1- وجود تشکيلات حکومتي و قدرت حاکمه ميان علماي قوم يهود
2- کينهها و حسادتهاي قريش و اطرافيان پيامبر نسبت به او و حضرت علي (عليه السلام)
3- جهل و ناآگاهي مردم نسبت به معارف اهل بيت (عليهم السلام) و امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)
4- تحريف معارف و حقايق دين اسلام
5ـ قدرت طلبي، رياست طلبي و منفعت طلبي دشمنان، نفاق، عياشي و شهوتراني، حسادت و دنيا طلبي مخالفان و دشمنان.
6- لجاجت، عناد و تعصب بيجا نسبت به مقوله دين و مهدويت
7- پيشرفت علم و دانش در بين جوامع بشري به دور از ديانت واقعي و شناخت علمي از دين الهي
8- فقدان ايمان واقعي به جهان آخرت
9- وجود تفکرات نژادپرستانه در ميان مخالفان و دشمنان
10ـ برتري و پيشرفته بودن تمدن اسلام و مهدويت نسبت به ديگر تفکرات و تلاش مخالفان براي جلوگيري از رشد اين تمدن در سطح جهاني.
«راههاي نفوذ مهديستيزان و ابعاد فعاليتهاي آنها»
1- جهل و ناآگاهي مردم
2- نبودن روحيه و تفقّه در ميان علماء اسلام
3- ترويج دين به دور از عقلانيّت و شيوع خرافهپرستي و اوهام گرايي به جاي استدلال و منطق عقلي و شبهه افکني در مسائل اعتقادي
4- ارائه نکردن معارف ديني به زبان ساده براي مردم و پيچيده کردن آنها
5- روحيه سادهلوحي و قشريمابي در ميان مردم و نشناختن خطر دشمنان و معاندان دين توسط مردم و علما
6- ترويج روحيه دنيا طلبي و منفعت گرايي در ميان مردم و ترويج فساد و بيبند و باري و لغو گرايي و سرگرمي و سردرگمي.
7ـ کتب، رسانهها، بازيهاي کامپيوتري و اينترنت.
8ـ تلاش سطحي عوام جامعه براي پيشرفت و ترقي جامعه به سوي علم و تکنولوژي با اقتباس از جوامع غربي و به دور از درک عميق از دين.
9ـ تلاش براي اصلاحات اجتماعي و فرهنگي در بستر جوامع ديني به اسم رهايي از تحجر گرايي و خرافهزدگي و ارائه تفسيري نوار دين
10ـ ايجاد فاصله ميان عامه مردم و روحانيت محقق و آگاه به زمان
11ـ جلوگيري از اتحاد و همبستگي مسلمانان و شيعيان
12ـ ايجاد اتحاديههاي ضد اسلامي مانند ناصبيها، غُلّات، وهابيان، بهائيان، فراماسونها، و طالبانيزم، ماترياليزم، کومونيزم، سکولاريزم، ليبراليزم، ليبرال دموکراسي، صهيونيزم، گروههاي متال و شيطان پرستان.
13ـ تخريب شخصيت بزرگان دين و حکومت اسلامي مثل پيامبر و ائمه و رهبران حکومتي فعلي.
14ـ کارشکنيهاي اقتصادي در جوامع اسلامي براي تضعيف اقتصاد کشورهاي اسلامي و ايجاد بحرانهاي اقتصادي و رواج فرهنگ اقتصادي يهود مثل ربا.
15ـ ايجاد کُندي در ترويج و روند فعاليتهاي فرهنگي جوامع اسلامي در حيطه نشر مفاهيم اسلامي اصيل.
16ـ تقويت جبهههاي مخالف اسلام و مهدويت از نظر مالي، فکري و سياسي
17ـ بسترسازي تهاجم کفار و دشمنان به مسلمانان مثل جنگهاي صليبي و جنگهاي اول و دوم جهان
18ـ تضعيف روحيه مسلمانان با ايجاد فضاي عدم خودباوري و عقبماندگي آنها.
تاريخ مهديستيزي
اگر مفهوم مهدويّت را از اين ديدگاه بررسي کنيم که رسالت پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) به عنوان کاملترين دين، بر بقيه اديان تحريف شده مُهر باطل زده است و کليه پيروان ديگر اديان پس از ظهور اسلام ميبايست به اسلام روي آورند و گسترش اسلام در نهايت منجر به شکلگيري حکومت عدل جهاني و برپايي اسلام در سراسر جهان خواهد شد، بايد دانست که ستيز با تفکر مهدويّـت همراه با ضديّت با اسلام از همان ابتدا بوده است.
دشمني با اديان
درست مانند ادوار پيشين، يهوديان عقيده دارند که تمام پيغمبران از نژاد عبراني بوده و خارج از اين قوم، انساني که حائز شرايط والاي نبوّت باشد، زاده نشده است. به همين دليل پيغمبران اسلام و مسيحيت را قبول نمينمايند (کتاب موسي و يهوديگري). در بررسي زندگاني انبياء ملاحظه ميگردد که يهوديان رفتار بسيار خشن و ناملايمي را در مورد فرستادگان خدا، از خود نشان داده، حتّي بعضي از آنها، از جمله حضرت زکريا و حضرت يحيي (عليهما السلام) را به قتل رسانيدهاند. علّت اين امر، آيه 2 باب 13 سفر تثنيه تورات به شرح زير است:
تثنيه، باب 13، آيه: «اگر نبي، يا بينند خوابي از شما برخيزد و آيت يا معجزهاي براي شما ظاهر سازد و آن آيت يا معجزه واقع شود که از آن ترا خبر داده گفت که خدايان غير را که نميشناسي پيروي نمائيم و آنها را عبادت کنيم، سخنان آن نبي يا بينند خواب را مشنو زيرا که يهوه خداي شما، شما را امتحان ميکند تا بداند که آيا يهوه خداي خود را به تمامي دل و به تمامي جان خود محبت مينمائيد. يهوه، خداي خود را پيروي نمائيدو از او بترسيد و اوامر او را نگاه داريد و قول او را بشنويد و آن نبي يا بينند خواب کشته شود زيرا سخنان فتنهانگيز بر يهوه خداي شما گفته است.»
خاخامها، دشمني با دين و پيغمبران را از سنين طفوليّت در مخيّله قوم يهود القا نموده و با اين کار، انتقال شريعت منحطّ و منحرفي را که توسّط خودشان نوشته شده، به نسلهاي بعدي، موجب شدهاند. امروزه يهوديان در حمله به ساير اديان و مذاهب شيوههاي مختلفي به کار ميبندند در زمانهاي گذشته نيز دشمني با دين و پيامبران نتايج متفاوتي به بار آورده است.[4]
شهيد شدن زکريا
صحبت کردن حضرت عيسي (عليهالسلام) در گهواره، يهوديان را مُجاب کرد و افتراها و اتّهامات وارد شده به حضرت مريم از بين رفت، ولي پس از گذشت مدّت کمي، مجّدداً همان اتّهامات از سر گرفته شد. به ايشان نسبت زنازاگي ـ نعوذ بالله ـ داده ميگفتند: تاکنون فرزندي بدون پدر زاده نشده است. گفتند اينکار، کار زکريّاست، و اين چنين پيغمبر عالي مقامي مانند حضرت زکريّا را متّهم به انجام آن کار زشت نمودند. با پخش اين افکار مسموم کننده، مردم را بر عليه ايشان شوراندند. تا جائي که عدّهاي درصدد قتل حضرت زکريّا برآمدند، يهودياني که از طرف خاخامها تحريک شده بودند ظاهراً براي محافظت زکريا از دست مردم، او را داخل تنه درختي پنهان نموده و سپس درخت و حضرت زکريّا را يکجا بريده و آن حضرت را به قتل رساندند.
آيات قرآن کريم دربار قتل پيغمبران توسّط قوم يهود ميفرمايد:«و ما به موسي کتاب تورات عطا کرديم و از پي او پيامبرانی فرستاديم، و عيسي پسر مريم را به ادّله روشن حجّتها داديم و او را به واسطه روح القدس، اقتدار و توانائي بخشيديم، آيا هر پيامبري که بر خلاف هواي نفس ما اوامري از جانب خدا آورد، از امرش سرپيچي کرده، از راه حسد گروهي را تکذيب ميکنيد و گروهي را ميکُشيد.» سوره مبارکه بقره، آيه 87
و يا در آيهاي ديگر ميفرمايد:
«چون به يهود گفته شد که ايمان آريد به قرآني که خدا براي [هدايت بشر] فرستاده، پاسخ دادند که تنها به تورات چون به ما نازل شده ايمان آوريم و به غير تورات کافر شوند، در صورتي که قرآن حق است و کتاب آنها را تصديق ميکند. بگو اي پيغمبر اگر شما در دعوي ايمان به تورات راستگو بوديد به کدام حکم تورات پيغمبران را کُشتيد.» سوره مبارکه بقره، آيه 91
«پس سبب آن پيمان شکنيشان، و کفرشان به آيتهاي خدا و پيغمبر کشيشان به ناحق، و اين سخنشان که دلهاي ما در پرده است ـ گرچه خدا بسبب کفرشان بدان مهر نهاد ـ پس جز اندکي ايمان نميآورند» سوره مبارکه نساء، آيه155
يهود در قرآن
آياتي نيز دربار گمراه کردن انسانها توسّط قوم يهود در قرآن کريم ميباشد که به بعضي از آنها اشاره ميشود.
«يهود گفتند دست خدا بسته است [ديگر تغييري در خلقت نميدهد وچيزي از عدم به وجود نخواهد آورد] به واسط اين گفتار دروغ، دست آنها بسته شده به لعن خدا گرفتار گرديدند، بلکه دو دست خدا [دست قدرت و رحمت او] گشاده است هر گونه بخواهد انفاق ميکند. و همانا قرآني که به تو نازل گشت بر کفر و طغيان بسياري از اهل کتاب بيفزود و ما به کيفر آن تا قيامت آتش کينه و دشمني را در ميان آنها برافروختيم، هرگاه براي جنگ با مسلمانان آتشي برافروزند خدا آن آتش را خاموش سازد و آنها در روي زمين به ترويج فساد ميکوشند [ظالم بر ناتوان و پيرو شهوت و غضبند] و خدا هرگز مردم مفسد را دوست نميدارد.» سوره مبارکه مائده: آيه 64»
همانا دشمنترين مردم نسبت به مسلمانان، يهود و مشرکان را خواهي يافت. و با محبتتر از همه کسي با اهل ايمان، آنانند که گويند ما نصراني هستيم، اين دوستي نصاري با مسلمانان بدين سبب است که برخي از آنها دانشمند و پارسا هستند و آنها بر حکم خدا تکبّر و گردنکشي نميکنند.» سوره مبارکه مائده، آيه82
«گروهي از اهل کتاب انتظار و آرزوي آن دارند که شما را گمراه کنند به آرزو نخواهند رسيد و اين را نميدانند.» [5] سوره مبارکه آلعمران، آيه 69
يکي از دلايل مخالفت و دشمني يهود با پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) و دين اسلام همين خاتميت آن بوده است و اينکه اسلام قدرت عالمان ديني يهود را منحل کرده و چارچوب ديگري براي دين تعريف نمود و يهوديان بخاطر منافع دنيوي خود با اين روند مبارزه کردند و اين يکي از مباني مبارزه با مهدويت در اسلام گرديد. با اينکه پيامبر به صراحت عنوان کرده بود، که مهدي آخرالزمان از نسل اوست و همنام او ميباشد و در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و عدل جهاني را با حکومت جهاني همراه خواهد نمود، مغرضان و منفعتطلبان از همان ابتدا تلاش نمودند حکومت و امامت با هم در خاندان علي و پيامبر (عليها السلام) جمع نشود تا جلوي شکلگيري اين پيشگويي پيامبر را گرفته باشند.
«آيا طمع داريد که يهوديان به دين شما بگروند، در صورتي که گروهي از آنان کلام خدا را شنيده و به دلخواه خود آن را تحريف ميکنند با آنکه در کلام خدا تعقّل کرده معني آن را دريافتهاند.» سوره مبارکه بقره، آيه 75
«اي پيامبر، از بنياسرائيل سؤال کن که ما چقدر آيات و ادّله روشن بر آنها آورديم و هر کس نعمتي را که خداوند به او داد مبدّل کند پس عقاب خداوند بسيار سخت است.» سوره مبارکه بقره، آيه 211
اين ستيز با خاندان پيامبر در دورههاي مختلف در زمان پيامبر و پس از آن خود را با عناوين گوناگون نشان داد. ابتدا بر سر تصاحب خلافت و حکومت، بعد براي بيعتگيري و تبعيت امامان از خلفاي اموي و معاويه پس از رسيدن به قدرت با مخالفان متعدد، که انگيزهها و اهداف يکساني نداشتند، روبرو شد، اما براي او روشن بود که تمامي اين مخالفان از مقبوليت يکساني برخوردار نيستند. از اين جهت بودکه سمت و سوي اصلي مبارزه را با آن دسته مخالفاني که خطر آنها فراگير و مبتني بر تمايلات مذهبي و عاطفي تودههاي مردم بود، استوار کرد، وي مانع اصلي تحقق اهداف خود را در مرحله اول وجود سايه بلند پايه شخصيت علي (عليه السلام) و حضور ملموس پيروان شيعي آن حضرت ديد. و براساس شواهد و گزارشهاي تاريخي هيچ يک از خلفاي بعد از وي نيز، از سياست و روشن او عدول نکردند. پرسش اصلي اين است که معاويه و خلفاي بعدي براي رفع اين دو مانع بزرگ به چه ساز و کارهايي دست زدند؟ حزب اموي کانون اصلي سقوط حکومت و مانع قدرت خود را علي و پيروان مکتب اهل بيت تشخيص داد و البته در تشخيص خود به خطا نبود. از اين جهت است که وي مواجهه را با اين دو محور آغاز کرد.
يک. مقابله با شخصيت امام علي (عليه السلام:(
معاويه و امويانِ پس از او و بعد از فقدان حضور فيزيکي و محوريت امام علي (عليه السلام) ابتدا چاره را در اين ديدند که شخصيت و قداست او را در هم شکنند. آنان پس از پيروزي، مظلوميت عثمان را بهانه قرار داده، ادعاي جانشيني شرعي و قانوني وي را داشتند. هواخواهان معاويه در جريان جنگ جمل و صفين، شعار «دين عثمان» را در مقابل «دين علي» مطرح کردند و تفکر عثماني را در مقابل تفکر علوي شکل دادند. بعدها نيز واژ «عثماني» با هواخواهي بنياميه قرين شد. هدف اصلي آنها دلسوزي براي شخصي نبود که خود، اسباب قتلش را فراهم کرده بودند، انگيزه اصلي آنان وجود کينهاي ديرينه با پيامبر (صلي الله عليه و آله) و خاندانش و گرفتن انتقام تاريخي بود. صدور بخشنامه دولتي براي سب و لعن امام علي (عليه السلام)، جعل احاديث بر ضد ايشان و به نفع رقباي آن حضرت را ميتوان در راستاي رسيدن به اين مقصود دانست. [6] البته اين سياست با توجه به محبوبيت امام علي (عليه السلام) و فضايل فراوان او که معاويه و ديگر امويان از کار پافشاري ميکردند. [7] بنابر سخن خوارزمي سياست و هدف اصلي امويان و کارگزاران آنها، نه فقط کشتار شيعيان، بلکه نابودي بنيهاشم و آثار خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود.[8]
دو.مقابله با شيعيان
با توجه به نظريه سياسي شيعيان در غاصب دانستن خلافت اموي و مشروعيت حکومت علويان و از طرفي رقابت ديرينه حزبي و قبيلهاي امويان با هاشميان، تفکر شيعي براي آنان حسايت بيشتري پيدا کرد.[9] امويان با توجه به شناختي که از شيعه داشتند، آنان را به عنوان عنصرهاي مقاومتي که داراي پشتوانه مکتبي و مردمي هستند، مينگريستند. وحشت ويژهاي که امويان از علي (عليه السلام) و پيروانش داشتند. آنان را واداشت تا مقاومت و نيروي اين عناصر را با ابزارهايي چون قتل، حبس، اخراج و تحقير تحليل برند. [10] سپس به شکل قتل عام سادات و علويان و زندان کردن شيعيان علوي که در نهايت با قيامهاي شيعيان همراه شد. در عصر امويان قيامهاي زيد، يحيي بن زيد از بزرگترين قيامها بود که در مقابل دشمني امويان با علويان شکل گرفت. اين قيامها به تضعيف امويان انجاميد و با قيام عباسيان به همراهي ديگر قيامها توانست عباسيان را به جاي امويان بر سر کار آورد.
عباسيان در ابتدا با تشيع به طور علني و رسمي مبارزه نميکردند و سعي ميکردند از قدرت و نفوذ امامان شيعه بهره ببرند. عباسيان بر پايه گزارشهاي متعدد تاريخي ابتدا با طرح شعار «الرضا من آل محمد» و وعدههاي متعدد تاريخي ابتدا با طرح شعار «الرضا من آل محمد» و وعدههاي خود مبني بر سپردن قدرت به دست فردي نامشخص از خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) و سلم، حرکت خود را شروع کردند. [11] اساساً در ابتدا و قبل از سقوط امويان تمايز روشني بين علويان و عباسيان و يا بني علي و بني عباس نبود. در زمان اوج عباسيان در ابتدا و قبل از سقوط امويان تمايز روشني بين علويان و عباسيان و يا بني علي و بني عباس نبود. دو شاخه هاشمي (عباسي و علوي) اهداف سياسي خود را بر محور مشترکي به نام مبارزه با امويان سامان داده بودند. البته حرکت و دعوتي که در اواخر روزگار امويان شروع شد و موجبات سقوط اين حزب را فراهم کرد به نام عباسيان گره خورده است. با اين حال ترديدي نيست که زمينهسازي و قيامهاي قبلي علويان به ويژه زيد بن علي (عليه السلام) در کوفه و فرزندش در خراسان (دو مرکز مهم دعوت عباسيان) و جايگاه و مظلوميت ويژ اهل بيت در مناطق دعوت عباسي بود که توانست امر دعوت آنان را سرعت بخشيده، پيروزي آنان را استوار کند. [12]
با توجه به چنين جايگاهي بود که آنان حتي قبل از شروع حرکت رسمي قيام در جلسهاي که با همکاران هاشمي خود ترتيب داده بودند هيچ سخني از فرع عباسي به ميان نياورده، بلکه با محمد نفس زکيه به عنوان خليفه برگزيده بعد از پيروزي بيعت کردند. [13] اما پس از مدتي خطر تفکر شيعي را براي خود احساس کردند و بطور رسمي به ضديّت با علويان پرداختند. با علم به اينکه مهدي (عليه السلام) از خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) به دنيا خواهد آمد و از نسل امامان شيعه است از زمان امام نهم برنام تحت نظر داشتن امامان شيعه را پياده کردند تا بتوانند رهبران شيعي را کنترل کنند و از قدرت شيعيان در مقابل خود بکاهند و در عين حال تولّد مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را در خاندان آل محمد تحت کنترل خود داشته باشند. جالب توجه است در اکثر دورههايي که شيعيان در زمان امويان يا مروانيان، يا عباسيان تحت آزار و شکنجه و قتل عام بودهاند، ردپايي از مشاوران و کارگزاران و عاملان يهودي در دستگاه حاکم ديده ميشود و اين دشمني يهود از زمان پيامبر ادامه داشته و به عصر امامان شيعه نيز منتقل شده است. فشارها و مراقبتهاي دستگاه خلافت به ويژه در دوره عباسي بر امامان شيعه و پيروان آنها از يک طرف و سياست تقيه امامان به علاوه عدم بسط يد و اشراف کامل بر شيعيان که در مناطق مختلف نيز پراکنده بودند، پيامدهاي زيانباري را در عرصههاي فکري و سياسي در پي داشت. پيامدهاي ناخواسته و احياناً مستمري که در عصر امامان به وقوع پيوست و نيازمند گزارش و بررسي بيشتر است، عبارتند از:
1- انشعاب سادات علوي به دو شاخه حسني و حسيني
2- سر درگمي اصحاب امامان در ويژگيها و مصاديق واقعي امام
3- طرح دعاوي مهدويت و انديشه ناميرايي براي امامان
از اين رو ميتوان گفت آنچه که از همه بيشتر، اسباب آغازين انشعاب علويان را به دو شاخه بني الحسني و بني الحسيني فراهم ساخت و به شکلگيري رسمي و رواج تفکر زيديه نيز کمک کرد، ادعاهاي خارج از ظرفيت عبدالله محض بود. وي که نزد برخي شيعيان داناترين فرد از اهل بيت و صاحب سيف رسول به حساب ميآمد. [14] براي فرزندش محمد بن عبدالله معروف به «نفس زکيه» با عنوان قائم آل محمد بيعت گرفت و ادعاي مهديت وي را مطرح ساخت. قيام نفس زکيه در سال 145 هجري با زمينهسازيهاي قبلي پدرش موجب شد که برخي از شيعيان به او بپيوندند و با او به عنوان قائم و منجي موعود بيعت کنند. انتظار قائم و نجاتبخشي نفس زکيه به گونهاي در ميان برخي از شيعيان رسوخ کرده بود که حتي برخي بعد از کشتهشدن وي معتقد بودند که او نمرده و به زودي ظهور خواهد کرد. [15] در جريان همين قيام بود که امام صادق عليه السلام هيچ اقبالي به دعوت آنها نکرد. [16] تفاوت روشهاي سياسي و مباني عقيدتي اين گروه با امامان شيعه به گونهاي رقم خورد که برخي از آنها نه تنها امامان شيعه را آماج حملات و اتهامات قرار ميدادند و آن بزرگان را متهم به حسادت، سازشکاري و همکاري با خلفاي ستمکار ميکردند. بلکه احياناً از جاسوسي نزد دستگاه خلافت و زمينهسازي براي حبس و تعقيب آنان پرهيزي نداشتند. به علاوه اين که بنا بر برخي گزارشها، خلفاي عباسي نيز گاهي ترجيح ميدادند به اين دسته از رقباي سرسخت ائمه نزديک شوند و آنان را به همکاري بگيرند. [17]
بارزترين دور مهدي ستيزي در آن عصر هنگام تولد خود حضرت مهدي (عليه السلام) ميباشد.
حاکمان عباسي با علم به اينکه مهدي آل محمد (صلي الله عليه و آله) از نسل امام حسن عسکري (عليه السلام) خواهد بود، آن امام را از ابتدا در سامرا تحت نظر گرفته و همراه خانواده زنداني نمودند. کنترل شديد خانواد امام و جلوگيري از ارتباط با شيعيان به قصد آگاهي از تولّد امام مهدي (عليه السلام) شکل گرفت. شدت دشمني و نظارت دستگاه حاکم به حدي بود که انتخاب مادر امام زمان مخفيانه شکل گرفت و ايشان به عنوان کنيز به خان امام حسن (عليه السلام) وارد شد. دوران حمل ايشان و تولّد حضرت مهدي (عليه السلام) به دليل همين دشمني به شکل مخفيانه و پنهاني اتفاق افتاد تا دشمنان مهدويت از تولد او اطلاع نيابند و قصد جان آن حضرت را ننمايند.
پنهان بودن آن حضرت تا زمان شهادت پدرگراميشان، به همين دليل بوده است و هنگامي که ايشان بر امام قبل از خود نماز خواندند بر همگان وجود ايشان ثابت گرديد و شکل جديدي از مهديستيزي شروع گرديد که باعث آغاز دوران غيبت صغري شد.
اصل موضوع مهديت و ظهور و قيام فردي از خاندان پيامبر با عنوان و لقب «مهدي» از ديرباز و قبل از شکلگيري فرقههاي شيعي در ميان مسلمانان مطرح بوده است. [18] چنين باوري برخاسته از احاديث فراوان پيامبر (صلي الله عليه و آله) در باب ظهور مهدي موعود، در ميان بيشتر فرقههاي اسلامي استوار شده بود. امامان شيعه نيز اگر چه در طول زمان با بيان ويژگيهاي زمان ظهور تا حدود زيادي آن را روشنتر ساخته بودند، اما اين روشنايي به گونهاي نبود که راه را براي هر گونه شبهه و ادعايي ببندد. از اين رو همواره اختلاف بر سر تعيين مصداق آن در قرون نخست ادامه داشت و با توجه به آن گاه و بيگاه افرادي با بهرهبرداري از اين انديشه، مدعي آن ميشدند و يا آن را بر فردي از خاندان اهل بيت تطبيق ميکردند. از ويژگيها و رسالتهاي بارز و مورد اتفاقي که در احاديث نبوي براي اين منجي ذکر شده و امامان نيز به ترويج و تبيين آن پرداخته بودند، قيام و تشکيل دولت اسلامي و نجات مردم از ظلم و جور ستمکاران است.
در همين دوران، ظهور فرقههاي انحرافي، و ضاله نيز شروع شد و مدعياني با معرفي خود به عنوان نايب خاص امام و گاه معرفي خود به عنوان خود امام، ادعاي مهدويّت نمودند که با معرفي افراد خاص توسط امام به عنوان نايبان حضرت و تکذيب هرگونه نيابت ديگر ورود هر گونه ادعاي کذب روبرو شدند.
با شروع دوران غيبت کبري مهديستيزي خود را بيشتر به شکل دشمني با علويان و شيعيان نشان داد و چون شيعيان غالباً در اقليت قرار گرفتند و قدرت حاکمه را در دست نداشتند تحت آزار و اذيت حاکمان قرار ميگرفتند.
در قرنهاي چهارم وپنجم هجري بدليل گسترش مرزهاي جهان اسلام، مسلمانان بيشتر مشغول گسترش فرهنگ اسلام و تقابل فرهنگي با ديگر فرهنگها بودند و اين زمينه رشد فرهنگ اسلامي را از غرب آفريقا تا شرق چين مهيا نمود و در اين دوران کمتر تقابلي ميان فرهنگ شيعي و ديگر تفکرات فرق اسلامي صورت گرفت. تا جايي که پس از گذشت قرنها و بيدار شدن اروپا پس از رنسانس کمکم تقابل ميان جهان اسلام و مسيحيت شکل گرفت و اين دو تفکر به تقابل نظامي وفرهنگي پرداختند. جداي از جنگهاي صليبي که چند قرن ميان جهان اسلام و اروپا ادامه داشت، شروع اصلي اين رويارويي پس از بازپسگيري اندلس توسط اروپائيان از مسلمانان شروع شد. اروپائيان پس از بازپسگيري اندلس به علوم مسلمانان که در کتابخانهها و مراکز فرهنگي و دانشگاهي اندلس ذخيره شده بود دست يافتند و شروع به انتقال آنها به مراکز اروپا نمودند و دريافتند براي مقابله با اسلام بايد از راه تفکر و فرهنگ خودش وارد شوند. اين تفکر باعث شد اروپا از سياهي قرون وسطي بيرون آيد و تحولات اقتصادي، صنعتي، فرهنگي و ديني در جامعه اروپا شکل گيرد. در پيشبرد اين تحولات يهوديان اروپا نقش مهمي را ايفا نمودند.
با رسيدن اروپا در دو قرن اخير به پيشرفتهاي صنعتي و کهنهشدن روش استعماري پيشين، دنياي غرب به فکر شکلدهي امپراطوري جديدي افتاد، که بر مبناي عقايد ديني و مذهبي باشد تا بتواند براساس آن چتر استعماري خود را بر کشورهاي اسلامي دوباره مسلط نمايد.
براي اين منظور به بازخواني پيشگوييهاي کتاب عهدين يهود و مسيحيت پرداختند که در آن به شرايط و علائم آخرالزمان و چگونگي وقوع جنگ آخرالزمان اشاره ميکرد و اينکه جهان توسط يک منجي نجات خواهد يافت.اين پيشگويي آرمان و آميزهاي بود که در تمام اديان الهي ديده ميشد و چه روشي بهتر از اين ميتوان يافت تا با عقايد مردم همراه شد و آن را معرفي نمود که مردم آرزو دارند.
شکلگيري تفکر صهيونيست:
با شکلگيري تفکر پروتستاني در مسيحيت و دامن زدن به آميزههاي يهود مقدمات شکلگيري مکتب صهيونيزم فراهم شد و صهيونيزم فرزند نامشروع دو تفکر يهوديت افراطي و مسيحيت تفريطي شد. اين جذبها هنگامي که با جهان اسلام روبرو شدند با استفاده از ابزارهاي تبليغ خود مثل فراماسونرها، روشنفکران غربگرا، ماديگرايان غرب زده، رسانه، سينما، صنعت، تصوير و هزاران راه ديگر به ذهن مردم کشورهاي اسلامي اين باور را القا کنند که انسان آمريکايي، اروپايي، انسان برتر است، انسان متفکر است، راه او روش او، برتر و کارآمدتر است، او منجي و نجات دهند جوامع ديگر از فقر و بدبختي و عقبافتادگي است و راه نجات کشورهاي ديگر تنها و تنها کمک گرفتن از اين انسان است و با القائات خود، تفکر اروپايي آمريکايي را تفکر برتر و منجي جهان معرفي نمودند.
سيطر صهيونيسم بر رسانههاي جهان، اکنون بيش از پيش نمايان شده است. صهيونيستها با بهرهگيري از اين سلاح خطرناک، به اجراي ترفندهاي مهلک، بر ضدّ اسلام و مسلمانان ميپردازند. اگر چه در گوشه کنار جهان اسلام، همواره از گردهماييها، کنفرانسها و ميزگردها تصميمهاي قاطع و... در برابر اين ترفندها سخن گفته ميشود، متأسفانه هم آنها صوري و ظاهري بوده است. [20]
در اين جا بايد افزود که اگر کاري از پي نميبريم به اين سبب است که از عمق کار دشمن آگاه نيستيم يا حدّاکثر کلياتي ميدانيم که حتّي با آن نميتوانيم برابري کنيم. وقتي ميگوييم از جزئيات نبرد تبلغاتي دشمن ضدّ خود آگاه نيستيم، منظور اين است که پژوهشهاي مستند همراه با نام و نشان و آمار و ارقام را در زمين حقايق چنگاندازي صهيونيسم بر اين رسانهها در دست نداريم. وقتي چنين اطلّاعاتي در دست نباشد، به طور مسلّم هيچ گونه مقابل جدّي هم صورت نخواهد گرفت.
براي شناختن دشمنان، به قرآن کريم متوسّل ميشويم خداوند متعال در کتاب خود، آنان را با اين دو آيه شناسانده است:
«وَ لن تَرضي عَنکَ اليَهودَ وَ لَاالنَصاري حَتّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم».
«هرگز يهود و نصارا از تو راضي نخواهند شد تا (به طور کامل، تسليم خواستههاي آنان شوي، و) از آيين(تحريف يافته) آنان، پيروي کني».
«لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النَّاسَ عَداوً لِلَّذينَ آمَنُوا اليَهودَ وَ الَّذينَ اَشرَکُوا». [21]
«به طور مسلّم، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشرکان خواهي يافت».
در واقع، منظور از يهوديان، جنبشهاي صهيونيستي و فراماسونري و باشگاههاي روتاري و لاينز و نامهاي ديگر است که بيشتر رسانههاي جهاني را حتّي در کشورهاي بزرگي مانند آمريکا، انگليس و فرانسه در اختيار دارند. اين در حالي است که کمونيستها در زمان قدرت، پيش از فروپاشي بلوک شرق فقط رسانههاي کشورهايي را در چنگ داشتند که به طور مستقيم زير نفوذ کمونيسم بودند و غير از اينها فقط نشرياتي را که احزاب کمونيست منتشر ميکردند، در اختيار داشتند؛ اما مسأله شگفتانگيز در اين ميان، اين است که حتّي رسانههاي مسيحي و کمونيستي هم از چنگ اندازي مستقيم و غير مستقيم صهيونيستها در امان نماندهاند.
اکنون اين سؤال مطرح ميشود که هدف از سيطره بر اين رسانهها چيست؟
پاسخ بسيار ساده است. خداوند متعالي در قرآن کريم ميفرمايد:
«وَ لايَزالونَ يُقاتِلُونَکُم حَتَّي يَرُدُوکُم عَن دِينِکُم اِن استَطاعُوا». [22]
«... و مشرکان، پيوسته با شما ميجنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند».
بنابراين، هدف آشکار است و آنان قصد دارند با از ميان بردن اسلام، مسلمانان را بار ديگر به سمت کفر و شرک ببرند. با وجود اين، ما نيز وظيفهاي بر عهده داريم و نبايد از کردار و رفتار دشمنان غافل بمانيم بايد براساس اصل «دشمن خود را بشناس» عمل کنيم و اين نوشتار از اين شناسايي سخن ميگويد.
بايد به اين نکته توجه لازم را داشته باشيم که صهيونيستها به دليل اهميّت جهاني رسانهها و تأثير آنها در تسلط بر افکار بشر، از همان ابتداي تشکيل صهيونيسم بر اين مهم مبادرت ورزيده و برنامهريزيهاي اساسي را در سيطره بر رسانههاي گروهي جهان انجام دادهاند.
نخستين کنگره صهيونيسم در سال 1897 ميلادي، در «بال» سوئيس به رهبري تئودور هرتزل، مهمترن نقط تحول در شيو شست و شوي مغزي مردم بود. تا آن زمان، يهوديان در نظر جوامع اروپايي چهرهاي منفي داشتند. دليل نفرت مردم از يهوديان، قبضه کردن تمام فعاليتهاي اقتصادي بود. شاعران و اديبان اروپايي در بسياري از آثار خود اين چهره را به خوبي ترسيم کرده و در نوشتههايشان به مذّمت آنان برخواسته بودند. نمايشنام «تاجر ونيزي»، نوشت شاعر مشهور انگليسي که در آن، شخصيت شايلوک (تاجر آزمند يهودي) به تصوير کشيده شده بود، يکي از اين آثار است.
با توجه به اين چهره، طبيعي بود که صهيونيستهاي گرد آمده در کنگر بال، توجه خود را به تحقيق دربار نفرت از شخصيت يهود نزد افکار عمومي معطوف کنند. نظر اين عدّه بر اين امر مستقر شد که طرح کشور اسرائيل که هرتزل در کتاب خود، دولت يهود در سال1895 ميلادي به زبان آلماني نوشته، با وجود اين حسّ تنفّر از يهود نزد ملتهاي آمريکا و اروپا عملي نخواهد شد. ناگفته نماند که هرتزل در طرح خود، کشور اسرائيل را «سنگر مقدم تمدن غرب در برابر بشريت» ناميد.
اين کنگره، قطعنامهاي صادر کرد که به «پروتکلهاي رهبران صهيونيست» معروف شد. در بند دوازدهم اين قطعنامه، چگونگي سيطر يهود بر رسانههاي فراگير و به ويژه مطبوعات که در آن زمان، قويترين رسانه شمرده ميشد، تشريح شده است.[23]
در بند دوازدهم آمده است:
تمام کانال رسانههايي که بازگو کنند انديشهها است بايد به طور کلّي در دست ما باشد.
هرگونه چاپ و انتشارات بايد از آن ما باشد. ادبيات و مطبوعات، مهمترين و قدرتمندترين کانالهاي تبليغاتي و آموزشي است و بايد زير سيطر ما باشد. دشمنان ما نبايد رسانهاي در اختيار داشته باشند که به وسيل آن، انديشههاي خود را بروز دهند. در غير اين صورت بايد عرصه را چنان بر آنان تنگ کنيم که نتوانند از طريق اين رسانه به ما حمله کنند.
هيچ خبري به هيچ کجا درز پيدا نميکند، مگر اين که ما اجازه داده باشيم. براي دستيابي به اين خواسته بايد بر رسانههاي خبري که تعدادشان در جهان کم است، سيطره داشته باشيم. در آن صورت تنها خبرهايي که ما انتخاب ميکنيم، به گوش جهانيان ميرسد.
ما مطبوعات مختلف با گرايشهاي متفاوت خواهيم داشت. هر کدام از اين نشريات طرفدار طايفهاي خواهند بود؛ از سلطنت طلب گرفته تا جمهوريخواه و انقلابي و حتّي هرج و مرج طلب. اين مطبوعات، مانند «ويشنو» (خداي هندوها) صدها دست خواهد داشت و هر دستي نبض دگرگون شد افکار عمومي جهان را براي ما اندازه خواهد گرفت.
«نشرياتي خواهيم داشت که به ما حمله کنند و با ما مخالفت بورزند؛ اما اتّهامات اين نشريههاي بيپايه و بياساس است و از اين طريق ميتوانيم افکار عمومي را متقاعد کنيم که هيچ کدام از مخالفين ما براي مخالفت خود دليل حقيقي ندارند و فقط تهمت ميزنند.»
«بايد در صورت نياز، توانايي برانگيختن احساسات ملّت و آرام کردن آن را داشته باشيم. ما اين کار را هر طور که شد، يعني با خبرهاي راست يا دروغ انجام ميدهيم. ما خبرها را طوري رواج ميدهيم که مردم بپذيرند؛ اما پيش از آن بايد ببينيم جاي پايمان چقدر محکم است. بايد مطبوعات مهم و به خصوص مطبوعات ظاهراً مخالف را به دست کساني بسپاريم که سوء سابقه اخلاقي دارند. در اين صورت، اگر اين اشخاص نافرماني کنند، فوراً سوابق آنان را افشا ميکنيم تا ديگران عبرت بگيرند»
چند سالي از کنگره بال نگذشته بود که بسياري از رسانههاي فراگير اروپا و امريکا به دست صهيونيستها افتاد و آنان عمليات گستردهاي را براي زيباسازي چهر خود نزد افکار عمومي آغاز کردند.
اين تلاشها در چهار ده اول قرن بيستم توفيق چنداني نداشت، زيرا تصوير زشت آنان در باورهاي مردم ريشه دوانده بود و به اين آسانيها از بين نميرفت، اما ناگهان بادهايي وزيد که فضا را براي اجراي تبليغات صهيونيستي موافق ساخت. نازيها به رهبري هيتلر به تعقيب يهوديان پرداختند و مطبوعات صهيونيستي، فرصت را غنيمت شمردند و از جوّ موجود بهرهبرداري لازم را جهت تحقّق خواستههاي خويش به عمل آوردند. آنان از کشتارهاي دستهجمعي و از کورههاي آدمسوزي داستانها بافتند. اين نشريهها صفحات خود را با عکسهايي پر کردند که نشان ميداد مسلسلهاي نازيها، يهوديان را درو ميکنند يا آنان را به سمت کورههاي آتشسوزي ميبرند. رسانهاي صهيونيستي در اين کار، بيشتر از عکس زنان و کودکان استفاده ميکردند ميکوشيدند تا بر چهرهشان نشانههاي هراس باش تا حس همدردي ملتهاي اروپا و امريکا را برانگيزند.
بايد گفت که هيتلر، هر چند ستمهايي بر يهوديان روا داشت، بزرگترين خدمت را نيز به آنان کرد؛ خدمتي که صهوينيستها هنوز ميوههاي آن را ميچينند. صهيونيستها از اين طريق توانستند احساسات افکار عمومي جهان به ويژه اروپا و آمريکا را به نفع خود برانگيزند و کاري کنند که اين ملتها در برابر آنان احساس گناه کنند. اين احساسات رفته رفته به جايي رسيد که زمين تشکيل کشوري براي يهوديان را در سرزمين فلسطين آماده کرد با اين شرط که حقوق اهالي فلسطين مراعات شود؛ اما اين احساسات نيز دگرگون شد و به جايي رسيد که به يهوديان، حق مطلق داده شد و هيچ گونه حقّي براي ملت فلسطين باقي نگذاشتند.[24]
اين باور در ميان مردم جوامع اسلامي به قدري ريشه دوانيده که تا هنوز هم در بسياري از مناطق پابرجاست. همزمان با ترويج اين باور در ميان مسلمانان تحريف عقايد و باورهاي ديني آنها نيز شکل گرفته بود و جوامع اسلامي را با خرافهپرستي و عقل گريزي و باورهاي غلط از دين آميخته بودند و دين پويا و نقاد اسلام را تبديل به ديني خمود، بيرمق و بي جنبو جوش بازگو نمودند که فقط در کنج خانقاهها و روي قبرها تصويري از آن ديده ميشد.
يکي از باورهايي که استعمارگران با آن مشکل داشتند روحيه و عقيد ظهور و در انتظار منجي ماندن بود، که باعث شده بود مسلمانان خصوصاً شيعه در مقابل ظلم و استعمار سرخم فرود نياورند و هميشه روحي قيام و اعتراض داشته باشند. براي اينکه بتوانند اين نيروي اعتراض و قيام در برابر ظلم را خاموش کنند، سعي در تبديل عقيد معترض بودن را به عقيد نشستن و منتظر بودن تبديل کردند.
يعني شيعه مسلمان منتظر امام منجي و عدالت گستر به جاي آنکه خود در راه عدالت و گسترش آن در جامعه تلاش کند و مقدمات ظهور منجي را با اصلاح خود و جامعه مهيا کند، بايد در مقابل ظلم ساکت باشد. جامعه را اصلاح نکند و بنشيند تا امام زمان ظهور کند و دنيا را پر از عدل و داد کند. جيمز دارمستر ميگويد: قومي چنين را [ که هر لحظه منتظر ظهور است و...] ميتوان کشتار کرد. اما مطيع نميتوان ساخت.
اين افيون استعمار توانست تا يک قرن جامعه مسلمان شيعه را به خواب انتظار فرو برد و به جاي مبارزه با ظلم، با ظالم مدارا کند.
در اين ميان قيامهاي بيدارگران علماي شيعه توانست برخي جوامع مسلمان را بيدار کند و تا حدودي در مقابل آنها مقاومت نمايند. اما به دليل عدم تمرکز و عدم حمايت گسترده از اين حرکتها، روند استعمار فکري و ديني مسلمانان خصوصاً شيعيان ادامه داشت تا رسيدن انقلاب مردمي و الهي جمهوري اسلامي ايران توسط امام خميني (رحمة الله علیه) در پايان قرن بيستم. اين انقلاب کليه مسيرها و راهها و برنامههاي مسيرحرکت سلطه جهاني صهيونيسم را بر هم زد.
با بيداري اسلامي در ايران، مرحله به مرحله جوامع ديگر نيز از خواب افيوني استعمار زدگي بيدار ميشدند و تشيع با مطرح کردن منجيگرايي در تفکر خود و مختص کردن آن به خاندان پيامبر، جهان مسيحيت و يهوديت را به چالش کشيد و نبود هزار آخرالزمان را بنا نهاد، که نبرد منجيان دروغين در مقابل منجي حقيقي خواهد بود.
صهيونيستها که توانسته بودند با به راه انداختن فرقههايي چون بابيت و بهائيت، انحرافاتي در تفکر منجيگرايي شيعه به وجود آورند اين بار با تفسير و تبيين مستدل تري از مقول مهدويت روبرو ميشدند که ريشه در تفکر اصيل تشيع اثني عشري داشت که توانسته بود با اتکا به زعامت علماي شيعه جعفري خود را حفظ نموده در هزار سوم با منطقي به روز و به زبان جهاني مطرح شود.
اين بار دشمن تشيع و مهدويت علاوه بر عقايد انحرافي و گروههاي ديگر مسلمان که شيعيان را رافضي و بدعتگذاري ميدانستند، مسيحيت صهيونيستي و يهوديت صهيونيستي بود که براي تسلط بر جهان ميبايست، تفکر شيعي را از سر راه برميداشت.
استعمار اين بار نيز دست به دامان سلاح قديمي خود يعني تحريف و تفرقه زد و با ترويج تفکرات فرقهگرايي مثل دامن زدن به سني و شيعي بودن، دامن زدن به وهابيت افراطي، تحريف مباني معارف مهدويت مثل ارتباط با امام زمان و نايبان حضرت و رواج خرافهپرستي و ظاهر بيني در دين سعي به زانو درآوردن شيعه نمود.
از سوي ديگر با وارد کردن بحث آخرالزمان و منجيگرايي در رسانهها و سينماي خود به مباني اعتقاد به منجي را به نفع خود تفسير نمود.
اين بار شايد سلاح استعمار کارآمدتر باشد به دليل استفاد به روز از تکنولوژي و فنآوري در مبارزه با تفکر مهدويت، مثل ساخت فيلم و مستندهايي مثل فيلمهاي «مردي که فردا را ديد» و «آرماگدون» و در زمينه تغيير ذهنيّت نسل نوجوان در سراسر جهان با ساخت بازيهاي کاميپوتري ضد اسلام و مهدويت سعي در شکلدهي ذهنيت نسل آيند اسلام بر ضد مهدويت ميباشد.
به هر حال با بررسي روند تاريخي مهديستيزي در طول تاريخ اسلام به اين نتيجه ميرسيم که در حال حاضر علاوه بر دشمناني چون وهابيت افراطي، بهائيت و بابيت و فرقههاي گوناگون انحرافي که به شکلي با تفکر مهدوي در اسلام مخالف هستند و علاوه بر جوامع غيرمذهبي و غير ديني مثل کشورهاي لائيک و کمونيست، مهمترين و بزرگترين دشمن تفکر و حقيقت مهدويت، مسيحيت صهيونيستي و يهوديان صهيونيست هستند که ريشه در همان عداوتهاي تاريخي يهود بر ضد اسلام دارند. اين دشمني است که ديگر دشمنان را تقويت و سازماندهي ميکند مثل شکلدهي طالبان در قرن حاضر. شناخت ماهيت، فعاليتها و روشهاي اين جنبش جهانيِ زيرزميني تنها راه کار مقابله با مهدي ستيزي در زمان حال است. تحريفي که اسلام و تشيع در زمان حاضر با آن روبرو هستند بسيار گستردهتر از تحريفي است که در صدر اسلام در مقابل علويان صورت گرفت. ابعاد آن در سطح کل جهان است و سايههاي آن بر روي تمام سطوح زندگي بشريت افتاده است.
نويسنده: احمد رضا سالک
منبع : راسخون
پينوشتها:
[1]. مقام معظم رهبري، فصلنامه انتظار، ش 2، ص32 نقل از روزنامه جمهوري اسلامي.
[2]. حجر، آيه 38.
[3]. عياشي، تفسير، ج2، ص 243؛ اثبات الهداه، ج3، ص551؛ تفسير صافي، ج1، ص906؛ تفسير برهان؛ ج2، ص343؛ بحارالانوار، ج60، ص254. علامه سيد محمدحسين طباطبايي، روايت ديگري را به همين مضمون از تفسير قمي آورده، در دنباله آن ميفرمايد: روايات وارد شده ازاهل بيت عليهم السلام در تفسير اکثر آيات قيامت که گاهي آيات را به ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و گاهي به رجعت و گاهي به قيامت تفسير ميکند، شايد بدين لحاظ است که اين سه روز در ظاهر شدن حقايق شريکند؛ هرچند از حيث شدت و ضعف با هم اختلاف دارند؛ الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص184؛ الرجعه في احاديث الفريقين4
[4].مباني فراماسونري، گروه تحقيقات علمي ترکيه، ترجمه: جعفر سعيدي، ص114.
[5]. مباني فراماسونري،گروه تحقيقات علمي ترکيه، ترجمه: جعفر سعيدي، ص114.
[6]. گزارش مفصل آن را نک: ابن ابي الحديد، ج11، ص43 به بعد. تحليل چرايي و جگونگي و پيامدهاي اين حرکت را بنگريد، عليرضا مسجد جامعي، زمينههاي تفکر سياسي در دو قلمرو شيعه و سني، ص101ـ111 ؛ جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج2، ص621ـ 627.جالب اينکه وقتي از مروان سؤال ميشود که «چرا دست به اين کارها ميزنيد؟ وي ميگويد براي رسيدن به مراد چارهاي جز اين نداريم».
[7]. ابن ابي الحديد، ج2، ص200؛ جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج2، ص 1 به بعد.
[8]. جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج1، ص93؛ به نقل از رسائل خوارزمي، ص164.
[9]. خوب است بدانيم نه تنها در بيشتر اعتراضها قيامها و شورشهايي که بعد از شهادت امام علي عليه السلام عليه امويان به وقوع پيوست ردپايي از شيعيان به چشم ميخورد بلکه عباسيان نيز در آغاز با شيعه نمايي توانستند سقوط نکبت بار خلافت اموي را رقم بزنند. درست است که بُعد سياسي تفکر شيعي تا ايام امام باقر عليه السلام به ديگر ابعاد غلبه داشت و شيعه در قرن نخست به عنوان جماعتي مذهبي و مکتبي کلامي و حقوقيِ متمايز ظهورِ برجستهاي نداشت، اما آنچه موجب حساسيت بيشتر امويان ميشد همين انديشه سياسي شيعيان و اعتقاد آنان به برتري خاندان نبوت بود. چرا که امويان کساني نبودند که دغدغه کسب مشروعيت ديني داشته باشند و نياز هم بدان نداشتند. گو اين که آنان از سوژههاي مذهبي، بهره سياسي ميبردند و گاهي آن را مطرح ميکردند اما آنچه اهميت داشت حفظ قدرت سياسي بود و بس.
[10]. تفصيل آن را بنگريد: ابن اعثم، الفتوح ج5 و نيز جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ص508، احمد امين ضحي الاسلام، ج3، ص276ـ
[11. احمد امين، ضحي الاسلام، ج3، ص280ـ 281.
[12]. تاريخ سياسي عصر غيبت امام دوازدهم، ص62ـ 64؛ جعفريان، حيات فکري ـ سياسي امامان شيعه، ص363 تا366.
[13]. اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبين،ص185 به بعد ؛ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج4، ص370
[14]. بحارالانوار، مجلسي، ج1، ص349.
[15]. درباره اختلافات و مشاجرات نفس زکيه با امام صادق (عليه السلام)، نک : کليني، ج1، ص358؛ ج2، ص155؛ ج3، ص507؛
[16]. کليني در اصول کافي درباره برخورد صاحب اين قيام با امام صادق (عليه السلام) گزارشي آورده است که نقل آن مناسب مينمايد:«... در اين هنگام محمد بن عبدالله ظهور کرد و مردم را به بيعت خود دعوت نمود و من سومين کسي از بيعتکنندگانش بودم. مردم اجتماع کردند... چيزي نگذشت که امام صادق (عليه السلام) را آوردند و در برابرش نگه داشتند. عيسي بن زيد به او گفت: أسلم تسلم(تسليم شو تا سالم بماني) امام صادق عليه السلام فرمود: مگر تو بعد از محمد (صلي الله عليه و آله) پيغمبري تازه آوردهاي؟ (محمد صلي الله عليه) در نامههاي خود به سلاطين کفار مينوشت: أسلم محمد گفت: نه، بلکه مقصود اين است که : بيعت کن تا جان و مال و فرزندانت در امان باشند و به جنگ کردن هم تکليف نداري. امام صادق (عليه السلام) فرمود: من توانايي جنگ و کشتار ندارم و به پدرت دستور دادم و او را از بلايي که او را احاطه کرده بود برحذر داشتم ولي حذر در برابر قدر سودي نبخشد. پسر برادم! به فکر استفاده از جوانها باش و پيران را واگذار. محمد گفت: سن من و سن تو خيلي نزديک به هم است. امام صادق (عليه السلام) فرمود: من در مقام مبارزه با تو نيستم و نيامدهام تا نسبت به کاري که در آن مشغولي بر تو پيشي گيرم. محمد گف: نه به خدا، ناچار بايد بيعت کني. امام صادق (عليه السلام) فرمود: من حال بازخواس و جنگ ندارم،همانا من ميخواهم به بيابان روم، ناتواني مرا باز ميدار و بر من سنگيني ميکند تا آنکه بارها خانوادهام در اين باره به من تذکر ميدهند ولي تنها ناتواني مرا از رفتن باز ميدارد، تو را به خدا و خويشاندي ميان ما سوگند که مبادا از ما روبگرداني و ما به دست تو بدبخت و گرفتار شويم. محمد گفت: اباعبدالله! به خدا ابوالدوانيق يعني ابوجعفر منصور درگذشت. امام صادق (عليه السلام) فرمود: از مردن او با من چکار داري؟ گفت ميخواهم به سبب تو زينت و آبرو پيدا کنم. فرمود: بدانچه ميخواهي راهي نيست، نه به خدا ابالدوانيق نمرده است، مگر اينکه مقصودت از مردن به خواب رفتن باشد. محمد گفت: به خدا که خواه ناخواه بايد بيعت کني و در بيعتت ستوده باشي، حضرت به شدّت امتناع ورزيد، و محمد دستور داد تا امام را به زندان ببرند. کافي،ج 1، کتاب الحجه، ص358ـ 366.
[17]. جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص70.
[18]. براي اطلاع از احاديث مهدويت نک: لطفالله صافي، منتخب الاثر.
[19]. جهان زير سلطه صهيونيست، ص66، به نقل از :حکم غيابي؛ ترجمه م. ح روحاني، ص158 و 159.
[20]. بقره (2)، 120؛ ترجمه ناصر مکارم شيرازي
[21]. مائده (5)، 82؛ ترجمه ناصر مکارم شيرازي.
[22]. بقره (2)، 217؛ ترجمه ناصر مکارم شيرازي.
.[23]زياد ابوغيمه، فصلنامه وقف ميراث جاويدان، ص135.
[24]. عملکرد صهيونيسم نسبت به جهان اسلام، علي جديد بناب ص 78.