مسأله امامت و رهبرى تنها يک مسأله دينى و تشريعى نيست، بلكه مجموعه جهان آفرينش و تكوين را نيز زير بال و پر خود گرفته و خداوند بزرگ، امام كل جهان هستى و مجموعههاى مختلف آن است، و همه آن را رهبرى و هدايت و تدبير مىكند.
قرآن مجيد نيز اهميت خاصى براى امامت قائل است و آن را آخرين مرحله سير تكاملى انسان شمرده كه تنها پيامبران اولوالعزم به آن رسيدهاند، چنانكه در آيه 124سوره «بقره» مىخوانيم: « وَ اِذا ابْتَلى اِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَاَتَمَّهُنَّ قال اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَ مَنْ ذُرَّيَّتى قالَ لايَنالُ عَهْدِى الظّالِمينَ» به خاطر آوريد هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده اين آزمايها بر آمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم. ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده) خداوند فرمود: پيمان من، به ستمكاران نمى رسد. (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقام هستند).
در اين آيه نخست به طور سربسته مى گويد: «بياد بياور هنگامى كه خداوند ابراهيم را به كلماتى آزمود». در اينكه اين كلمات چه بوده در ميان مفسّران گفتگو بسيار است و به گفته «روح المعانى» تا سيزده قول درباره آن ذكر كرده اند. [1]
ولى آنچه صحيحتر به نظر مىرسد اين است كه منظور از كلمات همان اوامر و نواهى مختلفى است كه وظايف سنگين و مشكلى را بر دوش ابراهيم (عليه السلام) مىگذارد، تا به خوبى در كوره امتحان آزموده شود و آنها عبارت بودند از قيام شجاعانه در برابر بتپرستان، شكستن بتها، قرار گرفتن در دل آتش و ثبات قدم در تمام اين مراحل.
همچنين آماده شدن براى قربانى فرزند دلبندش، او را به قربان گاه بردن و كارد بر گلوى او نهادن و نيز چشم پوشى از زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشک و سوزان مكه، در زمانى كه حتى يک نفر در آنجا سكونت نداشت و بالاخره مهاجرت از سرزمين بتپرستان و پشت پا زدن به تمام زندگى براى اداى رسالت خويش و براستى هر يک از آنها آزمايش سخت و سنگينى بود، ولى ابراهيم با نيروى ايمان و استقامت و صبر از عهده همه آنها بر آمد.
بعضى از مفسران مواد امتحانى ابراهيم را بالغ بر سى موضوع شمردهاند و مىگويند در سه سوره از قرآن اين سى ماده امتحانى ذكر شده است. در آيه 13 سوره «توبه» (ده صفت ذكر شده) و در سوره «احزاب» آيه 35 (ده صفت ذكر شده) و در آيات 1 تا 9 سوره «مؤمنون» نيز ده صفت آمده كه مجموعاً سى صفت يا سى ماده امتحانى مى شود [2] ولى با توجه به اينكه قسمت قابل ملاحظهاى از اين صفات مكرر است و شمارش دقيق آن به سى نمىرسد، اين قول چندان قابل قبول نيست.
به هر حال ابراهيم (عليه السلام) قهرمان بتشكن و پيامبر مخلص و ايثارگر، از عهده تمام آن امتحانات سخت و سنگين بر آمد. اينجا بود كه قامتش موزون براى لباس امامت شد و خداوند او را به اين خطاب پر افتخار مفتخر ساخت «إنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إماماً» من تو را امام و رهبر و پيشواى مردم قرار دادم.
اين چه مقامى بود كه ابراهيم بعد از دارا بودن مقام نبوت و رسالت و آن همه مبارزات در اواخر عمر به آن نائل گرديد؟!
حتماً مقامى والاتر و بالاتر از همه آنها بود كه ابراهيم (عليه السلام) بعد از آن همه امتحان، شايستگى دريافت آن را از سوى خداوند پيدا كرد.
مفسّران در تفسير معنى «امامت» در اينجا گفتگوهای بسياری كردهاند و چون بعضى نخواسته يا نتوانستهاند به عمق معنى والاى اين واژه برسند، گرفتار سرگردانى و توهّم عجيبى شدهاند.
از همه عجيبتر اينكه جمعى از مفسران معروف، آن را به نبوت تفسير كردهاند در حالى كه به طور قطع در آن هنگام ابراهيم (عليه السلام) پيامبر بود و سالها از نبوت و رسالتش مىگذشت و صاحب فرزندانى شده بود. به همين دليل در ادامه آيه تقاضاى مقام امامت را براى فرزندان خويش و دودمان خود كرد.
بسيارى از مفسران كلماتى كه خداوند ابراهيم (عليه السلام) را به وسيله آنها آزمود، عبارت از يک سلسله از تعليماتى كه از سوى خداوند دريافت داشته بود مىدانند و يا اينكه مبارزه با بتپرستان و بناى خانه كعبه و قربانى فرزند را در اين باب ذكر مىكنند، ولى با اين حال امامت را به معنى نبوت تفسير كردهاند با اينكه هم آن دستورات و هم اين ايثارگریها بعد از رسيدن ابراهيم (عليه السلام) به مقام نبوت بود و جمله: « اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً» در تفسير آنها كاملا نامفهوم است.
معنى ديگرى كه براى امامت گفتهاند، واجب الاطاعة شدن حضرت ابراهيم (عليه السلام) است. در حالى كه هر پيامبرى واجب الاطاعة است و اين صفت نياز به رسيدن به مقام ديگرى ندارد.[3]
بعضى تفسير سومى براى آن ذكر كردهاند و گفتهاند: منظور از امامت در اين آيه، رياست در امور دين و دنيا يا به تعبير ديگر رئيس حكومت بودن است.
اين تفسیر نیز هر چند از دو تفسير سابق بهتر است ولى باز عمق معنى امامت را مشخص نمىكند.
به عقيده ما با توجه به آيات ديگر قرآن كه در زمينه امامت بحث مى كند، منظور از امامت در اينجا مقامى والاتر و ارجمندتر از همه اينها است و آن تحقق بخشيدن به برنامههاى الهى، اعم از حكومت و اجراى احكام الهى و تربيت و پرورش نفوس انسانى در ظاهر و باطن است.
توضيح اينكه: هدف از بعثت انبياء و ارسال رسل، هدايت جامعه بشرى است و اين هدايت در دو بعد انجام مىشود، اول هدايت به معنى ارائه طريق (نشان دادن راه) يعنى همان چيزى كه وظيفه هر پيامبرى از پيامبرن خدا است و دوّم، ايصال به مطلوب (رساندن به مقصود) است كه آن نيز دو شاخه دارد:
شاخه اول، هدايت تشريعى به معنى تحقّق بخشيدن به برنامههاى دينى از طريق تشكيل حكومت و اجراى حدود و احكام الهى و بسط و ترويج عدالت اجتماعى از طريق تربيت و پرورش نفوس به طور عملى است و هر دو طريق سبب تحقّق يافتن اهداف پيامبران مىشود و برنامهاى بسيار سخت و سنگين است و نياز به ويژگىهاى فراوان از نظر علم و تقوا و شجاعت و مديريت دارد.
شاخه ديگر، هدايت تكوينى و رساندن به مقصود از طريق تأثير و نفوذ معنوى و روحانى و تابش شعاع هدايت در قلب انسانهاى آماده است و اين يک سير معنوى و درونى است. علاوه بر آن سير ظاهرى و برونى كه انبياى بزرگ و پيشوايان الهى نسبت به پيروان خود لازم مى ديدند. چنين برنامهاى صفات و ويژگىها و آمادگىهاى بيشترى را مىطلبد.
مجموعه اين دو برنامه به اهداف مذهب و رسالتهاى الهى تحقق مىبخشد، و انسانهاى آماده را به تكامل مادّى و معنى و ظاهرى و باطنى مىرساند و منظور از امامت در آيه فوق همين است و تا ابراهيم (عليه السلام) امتحان آن همه شايستگىها و صفات ويژه را نداد، لايق اين مقام نگشت.
از آنچه در بالا گفته شد اين نكته نيز به دست آمد كه مقام امامت با مقام نبوت در بسيارى از موارد جمع مى شود و پيامبر اولوالعزمى چون ابراهيم به مقام امامت نيز مىرسد و از آن روشنتر جمع مقام نبوت و رسالت و امامت در شخص پيغمبر خاتم (صلى الله عليه و آله) است. البته ممكن است گاهی مقام امامت، از نبوت و رسالت جدا شود. مانند امامان معصوم (عليهم السلام) كه تنها وظيفه امامت را بر عهده داشتند، بىآنكه وحى بر آنها نازل شود و رسول و نبى باشند.
به هر حال از صدر اين آيه عظمت مقام امام و منصوب بودن امام از سوى خداوند به خوبى روشن مىشود: «قالَ اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاس اِماماً» ذيل آيه هم تأكيد بيشترى بر اين موضوع مىكند، زيرا مىگويد: هنگامى كه ابراهيم (عليه السلام) به اين مقام منصوب شد، عرضه داشت: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده)»: «قالَ وَ مِنْ ذُرّيَّتى» در اين هنگام خطاب آمد كه «پيمان من، به ستمكاران نمىرسد (مگر آنها كه شايستهاند)» يعنى تنها آن گروه از فرزندانت كه از هر گونه ظلم، پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقام هستند « قالَ لا يَنالُ عَهْدى الظّالِمينَ».
از مجموع آنچه گفته شد، جلالت و عظمت مقام امام، از ديدگاه قرآن مجيد روشن مىشود و هدف ما در اينجا بيان همين نكته بود.
نویسنده: آیة الله مکارم شیرازی
منابع و پینوشتها:
[1]. روح المعانى، جلد اول، صفحه 336
[2]. روح المعانى جلد 1، صفحه 335 (بعضى از مفسران سوره «معارج» را نيز بر آن افزودهاند و گفتهاند اين كلمات در چهار سوره از قرآن آمده است.
[3]. تفسير روح البيان ده سنّت معروف ابراهيم، و در كشاف و مراغى اوامر و نواهى الهى، و در قرطبى و المنار مجموعه اين دستورات را ذكر كرده است.
منبع اصلی : پمجله یام قرآن جلد 9
چکیده
امامت در قرآن ازجایگاه رفیع وبلندی برخوردار است و از آیات هدایت قرآن بدست میآید که مقام امامت از مقام نبوت بالاتر است زیرا خداوند حضرت ابراهیم (علیه السلام) را بعد از آنکه دارای مقام نبوت و رسالت بود، مورد آزمونهای ویژهای قرار داد و هنگامی که از همه آزمایشات سربلند بیرون آمد، او را به مقام امامت برگزید
مقدمه
بانگاهی مدبرانه در آیات قرآن، این چنین در مییابیم که امامت شایسته و بر حق در نگاه قرآن چنان جایگاهی دارد که غافل شدن از آن مساوی با عدم اجرای اصل رسالت است .
در نگاه قرآن در قیامت هر کس با امام خود خوانده می شود. «یوم ندعوا کلُّ انسٍ بإمامهم»(اسری 71 ). این آیه نشانگر تاثیر بی بدیل پیشوایان در زندگی و سرنوشت انسان در سرای جاوید میباشد . پیشوای شایسته و برگزیده از جانب خداوند، پیشاهنگ سعادت جاودان و پیشوای نابکار رهروان خود را به سوی سقوط در آتش جهنم وا میدارد.
قرآن جایگاه امامت را برای رهروان خود تبیین نموده است و در آیاتی به این مسئله مهم پرداخته است. در این نوشتار در صددیم تا با توجه به بضاعت اندک خود اهمیت امامت و جانشینی پیامبر را به نگارش درآوریم
امامت اوج افتخار ابراهیم (علیه السلام)
در این آیه سخن از ابراهیم پیامبر بزرگ خدا و قهرمان توحید و بناى خانه كعبه و اهمیت این كانون بزرگ توحید و عبادت است كه ضمن هیجده آیه این مسائل را بر شمرده است.
هدف از این آیات در واقع سه چیز است:
1- مقدمهاى باشد براى مساله تغییر قبله كه بعدا مطرح مىشود تا مسلمانان بدانند این كعبه از یادگارهاى ابراهیم پیامبر بتشكن است و اگر امروز مشركان و بت پرستان آن را تبدیل به بتخانه كردهاند این یك آلودگى سطحى است و چیزى از ارزش و مقام كعبه نمىكاهد.
2- یهود و نصارى ادعا مىكردند ما وارثان ابراهیم و آئین او هستیم و این آیات (در ارتباط با آیات فراوانى كه در باره یهود گذشت) مشخص مىسازد كه آنها تا چه حد از آئین ابراهیم بیگانهاند.
3- اینكه مشركان عرب نیز پیوند ناگسستنى میان خود و ابراهیم قائل بودند، باید به آنها نیز فهمانده شود كه برنامه شما هیچ ارتباطى با برنامه این پیامبر بزرگ بتشكن ندارد.
در آیه مورد بحث نخست مىگوید: بخاطر بیاورید هنگامى را كه خداوند ابراهیم را با وسائل گوناگون آزمود و او از عهده آزمایش به خوبى بر آمد «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ».
این آیه از مهمترین فرازهاى زندگى ابراهیم (علیه السلام) یعنى آزمایشهاى بزرگ او و پیروزیش در صحنه آزمایشها سخن مىگوید، آزمایشهایى كه عظمت مقام و شخصیت ابراهیم را كاملا مشخص ساخت، و ارزش وجود او را آشكار كرد.
هنگامى كه از عهده این آزمایشها بر آمد، خداوند مىباید جایزهاى به او بدهد، لذا فرمود: من تو را امام و رهبر و پیشواى مردم قرار دادم «قالَ إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً».
ابراهیم تقاضا كرد كه از دودمان من نیز امامانى قرار ده، تا این رشته نبوت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد «قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی». اما خداوند در پاسخ او فرمود: پیمان من، یعنى مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسید «قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ».
تقاضاى تو را پذیرفتم، ولى تنها آن دسته از ذریه تو كه پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند!
امام كیست؟
از آیه مورد بحث اجمالا چنین استفاده مىشود که مقام امامتى كه به ابراهیم بعد از پیروزى در همه این آزمونها بخشیده شد، فوق مقام نبوت و رسالت بود.
امامت معانى مختلفى دارد:
درمورد تعریف امامت اختلاف نظر زیادی وجود دارد .
از نظر پیروان اهل البیت (علیهم السلام) امامت، از اصول دین و ریشههای اعتقادی است درحالیکه از نظر اهلسنت جزء فروع دین و دستورات عملی محسوب میشود به همین دلیل میبینیم که از دید یک دانشمند سنی، امامت یعنی رئاسه عامه فی امور الدین و الدنیا خلافه عن النبی. امامت، ریاست و سرپرستی عمومی در امور دین و دنیا به عنوان جانشینی از پیامبر است. [1]
مطابق این تعریف امامت یک مسؤلیت ظاهری درحد ریاست حکومت است منتها حکومتی که شکل دینی داردو عنوان جانشینی پیامبر را به خود گرفته است و روشن است که چنین امامی می تواند از طرف مردم انتخاب گردد.
بعضی نیز امامت را به معنی «جانشینی یک شخص از پیامبردر بر پا داشتن احکام شرع و پاسداری از حوزه دین طوری که اطاعت او بر همه امت واجب می باشد» دانستهاند. [2]
تعریف اول با تعریف دوم تفاوت چندانی ندارد و هردو یک مفهوم را میرساند.
و اما با توجه دقیق به آیات قرآن و راهنمایی اهل بیت (علیهم السلام) درمییابیم که امامت عبارت است از تحقق بخشیدن برنامههاى دینى اعم از حكومت به معنى وسیع كلمه و اجراى حدود و احكام خدا و اجراى عدالت اجتماعى و همچنین تربیت و پرورش نفوس در "ظاهر" و "باطن" و این مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است، زیرا "نبوت" و "رسالت" تنها اخبار از سوى خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است اما در مورد "امامت" همه اینها وجود دارد به اضافه "اجراى احكام" و "تربیت نفوس از نظر ظاهر و باطن" (البته روشن است كه بسیارى از پیامبران داراى مقام امامت نیز بودهاند).
در حقیقت مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنى "ایصال به مطلوب" است، نه فقط "ارائه طریق".
علاوه بر این "هدایت تكوینى" را نیز شامل مىشود یعنى تاثیر باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهاى آماده و هدایت معنوى آنها .
باید این را در نظر داشت که امام همچون خورشیدی مىماند كه با اشعه زندگى بخش خود گیاهان را پرورش مىدهد و به موجودات زنده جان و حیات مىبخشد. نقش امام در حیات معنوى نیز همین نقش است.
در قرآن مجید مىخوانیم «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِیُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً» خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود مىفرستند تا شما را از تاریكیها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤمنان مهربان است. (احزاب- 43).
شکی نیست كه مراد از امامت در آیه مورد بحث معنى سوم است، زیرا از آیات متعدد قرآن استفاده مىشود كه در مفهوم امامت مفهوم "هدایت" افتاده، چنان كه در آیه 24 سوره سجده مىخوانیم «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ» و از آنها امامانى قرار دادیم كه به فرمان ما هدایت كنند، چون استقامت به خرج دادند و به آیات ما ایمان داشتند.
این هدایت به معنى ارائه طریق نیست، زیرا ابراهیم پیش از این، مقام نبوت و رسالت و هدایت به معنى ارائه طریق را داشته است.
حاصل اینكه قرائن روشن گواهى مىدهد كه مقام امامت كه پس از امتحانات مشكل و پیمودن مراحل یقین و شجاعت و استقامت به ابراهیم بخشیده شد، غیر از مقام هدایت به معنى بشارت و ابلاغ و انذار بوده است. پس هدایتى كه در مفهوم امامت افتاده چیزى جز "ایصال به مطلوب" و "تحقق بخشیدن روح مذهب" و پیاده كردن برنامههاى تربیتى در نفوس آماده نیست.
این حقیقت اجمالا در حدیث پر معنى و جالبى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده:
ان اللَّه تبارك و تعالى اتخذ ابراهیم عبدا قبل ان یتخذه نبیا، و ان اللَّه اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا، و ان اللَّه اتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا، و ان اللَّه اتخذه خلیلا قبل ان یجعله اماما، فلما جمع له الاشیاء قالَ: "إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً" قال: فمن عظمها فى عین ابراهیم قالَ: "وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ" قال: لا یكون السفیه امام التقى.
خداوند ابراهیم را بنده خاص خود قرار داد پیش از آنكه پیامبرش قرار دهد و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب كرد پیش از آنكه او را رسول خود سازد و او را رسول خود انتخاب كرد پیش از آنكه او را به عنوان خلیل خود برگزیند و او را خلیل خود قرار داد پیش از آنكه او را امام قرار دهد، هنگامى كه همه این مقامات را جمع كرد، فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم، این مقام به قدرى در نظر ابراهیم بزرگ جلوه كرد كه عرض نمود: خداوندا از دودمان من نیز امامانى انتخاب كن، فرمود: پیمان من به ستمكاران آنها نمىرسد ... یعنى شخص سفیه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد. [3]
امامت یا آخرین سیر تكاملى ابراهیم
از آنچه که در بیان حقیقت امامت گفته شد بخوبى استفاده مىشود كه ممكن است كسى مقام پیامبرى و تبلیغ و رسالت را داشته باشد اما مقام امامت در او نباشد. این مقام، نیازمند به شایستگى فراوان در جمیع جهات است و همان مقامى است كه ابراهیم پس از آن همه امتحانات و شایستگىها پیدا كرد و این آخرین حلقه سیر تكاملى ابراهیم بود.
آنها كه گمان مىكنند منظور از امامت تنها "فرد شایسته و نمونه بودن" است، گویا به این حقیقت توجه ندارند كه چنین مطلبى از آغاز نبوت در ابراهیم بوده است و آنها كه گمان مىكنند منظور از امامت "سرمشق و الگو بودن" براى مردم است، باید به آنها گفت که این صفت براى ابراهیم و تمامى انبیاء و رسل از آغاز دعوت نبوت وجود دارد و به همین دلیل پیامبر باید معصوم باشد چرا كه اعمالش الگو است. بنابراین مقام امامت، مقامى است بالاتر از اینها و حتى برتر از نبوت و رسالت و این همان مقامى است كه ابراهیم پس از امتحان شایستگى از طرف خداوند دریافت داشت
ظالم كیست؟
منظور از "ظلم" در جمله "لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ" تنها ستم کردن به دیگران نیست، بلكه ظلم (در برابر عدل) در اینجا به معنى وسیع كلمه به كار رفته و نقطه مقابل عدالت به معنى گذاردن هر چیز به جاى خویش است. بنابراین ظلم آن است كه شخص كار یا چیزى را در موقعیتى كه شایسته آن نیست قرار دهند. حال از آنجا كه مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق، مقام فوق العاده پر مسئولیت و با عظمتى است، یک لحظه گناه و نافرمانى و سوء پیشینه سبب مىگردد كه لیاقت این مقام سلب گردد لذا در احادیث مىخوانیم كه امامان اهل بیت (علیهم السلام) براى اثبات انحصار خلافت بلافصل پیامبر به امام على (علیه السلام) به همین آیه مورد بحث استدلال مىكردند. اشاره به اینكه دیگران در دوران جاهلیت بتپرست بودند و تنها كسى كه یک لحظه در مقابل بت سجده نكرد، امام على (علیه السلام) بود. چه ظلمى از این بالاتر كه انسان بتپرستى كند؟ مگر لقمان به فرزندش نگفت: «یا بُنَیَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» اى فرزندم شریك براى خدا قرار مده كه شرك ظلم عظیمى است (لقمان- 13).
به عنوان نمونه "هشام بن سالم" از "امام صادق" (علیه السلام) نقل مىكند كه فرمود:
قد كان ابراهیم نبیا و لیس بامام، حتى قال اللَّه إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً، قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی فقال اللَّه لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ، من عبد صنما او وثنا لا یكون اماما
ابراهیم پیامبر بود پیش از آنكه امام باشد، تا اینكه خداوند فرمود: من تو را امام قرار مىدهم، او عرض كرد: از دودمان من نیز امامانى قرار ده، فرمود: پیمان من به ستمكاران نمىرسد، آنان كه بتى را پرستش كردند امام نخواهند بود.[4]
امام از سوى خدا تعیین مىشود
از آیه مورد بحث، ضمنا استفاده مىشود كه امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم) باید از طرف خدا تعیین گردد، زیرا اولا، امامت یک نوع عهد و پیمان الهى است و بدیهى است چنین كسى را باید خداوند تعیین كند كه او طرف پیمان است.
ثانیا، افرادى كه رنگ ستم به خود گرفتهاند و در زندگى آنها نقطه تاریكى از ظلم- اعم از ظلم به خویشتن یا ظلم به دیگران- و حتى یک لحظه بتپرستى وجود داشته باشد، قابلیت امامت را ندارند و به اصطلاح امام باید در تمام عمر خود معصوم باشد
نتیجه
امامت از نظرخداوند جایگاه ویژه ای دارد و کسی شایستگی این منصب را پیدا میکند که
الف: از نظر ذات و فطرت و خلقت برجستگى داشته، و طهارت و صفاء و نورانیّت و استعداد مخصوصى در وجود او باشد.
ب: از جهت مجاهدات نفسانى قلبى و أعمال ظاهرى و رفتار و گفتار و اطاعت و عبودیّت در حدّ تمام باشد.
ج: انتخاب و تعیین او صد در صد باید از جانب خداوند متعال باشد و كسی كه درباره خود از ستمكارى و تجاوز خوددارى نمىكند، به هیچ وجه مورد اطمینان نبوده و به حقوق دیگران نیز تجاوز كرده و سزاوار پیشوایى و امامت نخواهد بود.
پینوشتها
[1]. شرح تجرید قوشچی، ص 472
[2]. شرح قدیم تجرید ازشمس الدین اصفهانی اشعری بنا به نقل توضیح المراد تعلیقه بر شرح عقاید تالیف سید هاشم حسینی تهرانی ص 672
[3]. اصول كافى جلد اول باب طبقات الانبیاء و الرسل و الأئمه صفحه 133
[4]. اصول كافى جلد اول باب "طبقات الانبیاء و الرسل" حدیث 1.
فهرست منابع و ماخذ
قرآن کریم
ترجمه جوامع الجامع، ج1، ص: 164 مولف فضل بی حسن طبرسی
امالى شیخ مفید و مناقب ابن مغازلى، طبق نقل تفسیر المیزان
اصول كافى جلد اول باب "طبقات الانبیاء و الرسل" حدیث 1.
انوار درخشان، ج1، ص: 324
ترجمه بیان السعادة، ج2، مولف حشمت الله ریاضی
تفسیر المیزان سید محمد حسین طباطبایی
ترجمه تفسیر المیزان سید محمد طباطبایی
تفسیر نمونه ناصر مکارم شیرازی
پیام قرآن ج 9 ناصر مکارم شیرازی
امام شناسی محمد رضا کاشفی
در قرآن مجید، آیات فراوانی در بیان اهمیت، جایگاه و اثبات امامت ائمه طاهرین (علیهم السلام)، وجود دارد. البته دلالت این آیات با توجه به احادیث متواتری است که از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، در شأن نزول این آیات وارد شده است. احادیثی که مورد قبول شیعه و سنی است.[۱] ما در اینجا به چند آیه اشاره میکنیم:
1- «وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِكلَمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىِّ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتىِ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» [۲]
به خاطر آوريد هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهدۀ ـن آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمىرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند).
2- «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيرْاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَوةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَوةِ وَ كاَنُواْ لَنَا عَابِدِينَ» [۳]
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما، (مردم را) هدايت مىكردند و انجام كارهاى نيک و برپاداشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم و تنها ما را عبادت مىكردند.
3- «وَ جَعَلْنَا مِنهُمْ أَئمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبرُواْ وَ كَانُواْ بِايَاتِنَا يُوقِنُونَ» [۴]
و از آنان امامان (و پيشوايانى) قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مىكردند، چون شكيبايى نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.
4- «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک…» [۵]
ای پیامبر! آن چه را از سوی پروردگارت نازل شده است، به طور کامل (به مردم) برسان و اگر این کار را انجام ندهی، رسالت خدا را انجام ندادهای و خداوند تو را از (خطرهای احتمالی) مردم نگاه میدارد و او جمعیت کافران لجوج را هدایت نمیکند.
خداوند متعال پیامبرش را با شدّت هر چه تمامتر، امر فرمود که رسالت خود را ابلاغ نماید و طبق روایات، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به دنبال نزول این آیه، در جایی به نام غدیرخم، حضرت علی (علیه السلام) را با عبارت مشهور «هر کس من مولای او هستم، این علی، مولای اوست.» به جانشینی خود برگزید.[۶]
5- «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلاة…»[۷]
ولی و سرپرست شما تنها خدا و پیامبر او و آنهایی هستند که ایمان آورده، نماز را به پا داشته و در حال رکوع زکات میپردازند.
بسیاری از مفسران و محدثان گفتهاند که این آیه در شأن امام علی (علیه السلام) نازل شده است.[۸]
«سیوطی» از دانشمندان اهلسنت در تفسیر «الدر المنثور» در ذیل این آیه از «ابن عباس» نقل میکند که «علی(علیه السلام) در حال رکوع نماز بود که سائلی تقاضای کمک کرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) از سائل پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو صدقه داد؟ سائل به حضرت علی (علیه السلام) اشاره کرد و گفت: آن مرد که در حال رکوع است. در این هنگام این آیه نازل شد.[۹]
هم چنین از میان دانشمندان اهلسنت، افرادی چون واحدی [۱۰] و زمخشری [۱۱] این روایت را نقل کرده و تصریح کردهاند که آیۀ «انما ولیکم الله …» درباره حضرت علی (علیه السلام)، نازل شده است.
فخر رازی در تفسیر خود از عبدالله بن سلام چنین نقل میکند که هنگامی که این آیه نازل شد، من به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کردم که با چشم خود دیدم که علی (علیه السلام) انگشترش را در حال رکوع به نیازمندی صدقه داد، به همین دلیل ما ولایت او را میپذیریم. وی هم چنین روایت دیگری نظیر همین روایت را از ابوذر در شأن نزول این آیه نقل میکند.[۱۲]
طبری نیز در تفسیر خود روایات متعددی در ذیل این آیه و شأن نزول آن نقل میکند که اکثر آنها میگویند: این آیه، درباره حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است.[۱۳]
مرحوم علامه امینی، در کتاب الغدیر، نزول این آیه درباره حضرت علی (علیه السلام)، را با روایاتی از حدود بیست کتاب معتبر از کتاب های اهلسنت، با ذکر دقیق مدارک و منابع آن، نقل کرده است.[۱۴]
در این آیه، ولایت حضرت علی (علیه السلام) در ردیف ولایت خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار داده شده است.
6- «یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم…»[۱۵]
ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا و رسول خدا و اولی الامر از خودتان را اطاعت نمایید.
بسیاری از علما و مفسران [۱۶] معتقدند که آیه اولی الامر درباره حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است. مثلا حاکم حسکانی حنفی نیشابوری (مفسر معروف اهل سنت) در ذیل این آیه، پنج حدیث نقل کرده که در همه آنها عنوان «اولی الامر» بر امام علی (علیه السلام) تطبیق شده است.[۱۷]
ابوحیان اندلسی مغربی در میان اقوالی که درباره اولیالامر نقل کرده، از مقاتل و میمون و کلبی (سه نفر از مفسران) نقل میکند که منظور از آن ائمه، اهل بیت (علیهم السلام) هستند.[۱۸]
ابوبکر بن مؤمن شیرازی یکی دیگر از علمای اهلسنت نیز در رسالۀ «اعتقاد» از ابن عباس نقل میکند که آیه فوق درباره حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است.[۱۹]
از سویی دیگر در اين آيه شريفه با سبک و سياق واحد و عدم تکرار لفظ (اطيعوا)، اطاعت خدا و رسول و اولی الامر واجب شده است. از این جهت اولی الامر، معصوم است و گرنه دستور به اطاعت از آنها به نحو اطلاق معنا نداشت. همان طور که خدا و پیامبرش معصوم هستند. همچنین طبق آن چه در روایات آمده، معصومین منحصر در امامان شیعه هستند.
7- «انما انت منذر و لکل قوم هاد» [۲۰]
]ای پیامبر[،تو تنها بیم دهندای و برای هر گروهی هدایت کنندهای است.
مفسرین شیعه و بعضی از مفسرین اهلسنت از جمله فخر رازی، مفسر صاحب نام اهلسنت میگویند: انذار کننده پیامبر و هدایت کننده علی (علیه السلام) است؛ زیرا ابن عباس میگوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست مبارکش را بر سینه خود گذاشت و فرمود «انا المنذر» (من بیم دهنده هستم) سپس اشاره به شانه علی (علیه السلام) کرد و فرمود: «و انت الهادی یا علی! بک یهتدی المهتدون من بعدی» تو هدایت کنندهای ای علی! و به وسیله تو بعد از من هدایت شوندگان هدایت میشوند».[۲۱]
تفسیر الدر المنثور که از معروفترین تفاسیر اهلسنت است، روایات متعددی در تفسیر این آیه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل میکند که «پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هنگامی که این آیه نازل شد، دست خود را به سینه مبارکشان گذاشته و فرمودند: من بیم دهنده هستم و آن گاه به شانه حضرت علی (علیه السلام) اشاره کرده و فرمودند: هادی تویی ای علی …».[۲۲]
روایات دیگری به همین مضمون را جمعی از دانشمندان معروف اهلسنت از جمله حاکم نیشابوری در «مستدرک»، ذهبی در «تلخیص»، فخر رازی و ابن کثیر در تفاسیر خود، ابن صباغ مالکی در «الفصول المهمة»، گنجی شافعی در «کفایة الطالب»، طبری در تفسیر خود، ابن حیان اندلسی در «بحر المحیط»، نیشابوری در تفسیر خویش، حموینی در «فرائد السمطین» و گروه دیگری در کتابهای تفسیری خود آورده اند.[۲۳]
8- «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین»[۲۴]
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از (مخالفت فرمان خدا) بپرهیزید و با صادقان باشید.
فخر رازی در تفسیر کلمه «الصادقین» میگوید: مراد از صادقین، افراد معصوم و مراد از معصومان، جمیع امتند.[۲۵] در حالی که هیچ عرب زبانی در هنگام نزول این آیه از کلمه «صادقین»، مجموع امت را نمیفهمیده است. پس چگونه میتوان آن را حمل بر این معنا کرد؟ لذا باید بپذیریم که در هر عصر و زمانی، فرد صادقی که هیچ اشتباه و خطایی در سخنان او نیست، وجود دارد که ما باید پیرو او باشیم!
بسیاری از مفسران و محدثان اهلسنت از ابن عباس نقل کردهاند که آیه فوق درباره حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) نازل شده است. مثلا ثعلبی در تفسیر خود، گنجی در «کفایة الطالب» و سبط الجوزی در «تذکره» از گروهی از علما چنین نقل میکنند: «علمای سیره (تاریخ پیامبر) گفتهاند: معنای این آیه آن است که با علی (علیه السلام) و خاندانش همراه باشید. ابن عباس می افزاید: علی (علیه السلام) سید و سرور صادقان است.[۲۶]
در روایات متعددی که از طریق اهلبیت (علیهم السلام) به ما رسیده، بر این معنا تاکید شده است.[۲۷]
لازم به ذکر است که مراد از همراهی با صادقان در اینجا، اقتدا کردن به آنها و اطاعت نمودن از آنهاست.
9- «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی»[۲۸]
]ای پیامبر، به مردم[ بگو: «براى آن [رسالت] از شما هيچ مزدى طلب نمىكنم، مگر دوستى در حق نزديكان».
علاوه بر این آیات، آیات دیگری، بازگو کننده فضیلتی از فضیلتهای حضرت علی (علیه السلام) و برتری آن حضرت بر سایر صحابه و یاران و نزدیکان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است. حال با استناد به حکم عقل که تقدیم “مرجوح” بر “ارجح” را قبیح میشمارد، میتوان نتیجه گرفت که امامت و جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، حق حضرت علی (علیه السلام) است.
این مقام گاهی با مقام نبوت و رسالت، جمع شده است؛ مثل امامت حضرت ابراهیم (علیه السلام) و پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و گاهی جدای از مقام نبوت و رسالت بوده است؛ مثل امامت ائمۀ معصومین (علیهم السلام).[۲۹]
این آیات نشانگر این است که امام باید از جانب خدا منصوب شود؛ زیرا در همۀ این آیات، جعل امامت به خدا نسبت داده شده و نیز خداوند، در آیۀ ابتلا، امامت را عهد و پیمان خود شمرده است؛ از این رو باید متصدی آن را خدا، که طرف عهد و پیمان است، تعیین کند نه مردم. هم چنین طبق این آیات، امام باید معصوم، کاملترین و فاضلترین مردم باشد. روشن است که هیچکس جز خدا نمیتواند از وجود این صفات و کمالات نفسانی آگاه شود. بنابراین، امام باید از جانب خدا نصب شود. فلسفۀ انتصاب امامان نور از ناحیۀ خدا، هدایت و رهبری جامعۀ بشری است.
پی نوشت:
[۱]. برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به نمایه: دلایل اعتقاد به امامت و امامان، سؤال ۹۹۹ (سایت اسلام کوئست).
[۲]. بقره، ۱۲۴
[۳]. انبیاء، ۷۳
[۴]. سجده، ۲۴
[۵]. مائده، ۶۷
[۶]. مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج ۹، امامت در قرآن، ص ۱۸۲ به بعد.
[۷]. مائده، ۵۵٫
[۸]. چون طبق روایات معتبر آن که در رکوع انگشترش را به سائل داد حضرت علی (علیه السلام) بوده است.
[۹]. الدرالمنثور، ج ۲، ص ۲۹۳
[۱۰]. اسباب النزول، ص ۱۴۸
[۱۱]. تفسیر فخر رازی، ج ۱۲، ص ۲۶
[۱۲]. همان.
[۱۳]. تفسیر طبری، ج ۶، ص ۱۸۶
[۱۴]. الغدیر، ج ۲، ص ۵۲ و ۵۳
[۱۵]. نساء، ۵۹٫
[۱۶]. در تفسیر برهان نیز دهها روایت از منابع اهلبیت (علیهم السلام) در ذیل این آیه آمده است که میگوید: آیه مزبور درباره امام علی (علیه السلام) یا آن حضرت و سایر ائمه اهلبیت (علیه السلام) نازل شده و حتی در بعضی از روایات نام دوازده امام یک به یک ذکر شده است. تفسیر برهان، ج ۱، ص ۳۸۱ و ۳۸۷
[۱۷]. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۴۸ – ۱۵۱
[۱۸]. بحر المحیط، ج ۳، ص ۲۷۸
[۱۹]. احقاق الحق، ج ۳، ص ۴۲۵
[۲۰]. رعد، ۷
[۲۱]. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۱۹، ص ۱۴
[۲۲]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج ۴، ص ۴۵
[۲۳]. نفیس احقاق الحق، جلد ۳، ص ۸۸ – ۹۲
[۲۴]. برائة، ۱۱۹٫
[۲۵]. تفسیر فخر رازی، ج ۱۶، ص۲۲۱
[۲۶]. احقاق الحق، ج۳، ص۲۹۷
[۲۷]. تفسیر نورالثقلین ، ج ۲، ص۲۸۰، ح ۳۹۲و۳۹۳
[۲۸]. شوری، ۲۳
[۲۹]. اقتباس از نمایه: دلایل عقلی امامت، سؤال ۶۱۴ (سایت اسلام کوئست: ۶۷۱).
شيعه دوازده امامي يگانه مذهبي است كه بر سنت اصيل اسلام واقعي استوار مانده و عقيده دارد كه اسلام مكتب جامع و جاويد است و براي تمام اعمال و اخلاق و عقايد انسان از سادهترين مسائل مثل خوردن و خوابيدن گرفته تا عاليترين مسائل مثل مبدا و معاد دستور و برنامه دارد. به عقيده شيعه چنين مكتبي امكان ندارد در مسأله مهمی مثل رهبري و امامت و تعيين جانشين براي پيامبر، سكوت اختيار كند و يا انتخاب چنين منصبي را به عهده انسانهاي معمولي بگذارد.
اين عقيده صحيح را قرآن و سنت و عقل تاييد ميكند. در اين مقاله، به شواهد قرآني بسنده و به نمونههايي از آيات قرآني اشاره ميكنيم و تفصيل آن را به منابع مربوطه ارجاع ميدهيم .
اول:
آيه «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً» [1] در كنار آيه شريفه «يا ايّها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله يعصمک من الناس...» [2] با توجه به شأن نزول آنها كه در حجة الوداع نازل شده و پيامبر (صلي الله عليه و آله) صريحاً علي بن ابيطالب (عليه السلام) را به عنوان مولا و سرپرست مسلمين معرفي كردند، جاي شک و ترديد باقي نميگذارد كه حق با مذهبي است كه امام منصوص را اطاعت و تبعيّت ميكند.
در منابع مهم تفسيري ذيل اين دو آيه، قرائن و شواهد متعددي بر نصب علي (عليه السلام) وارد شده است كه در اين مقال نميگنجد لذا در اين قسمت به ذكر نمونهاي بسنده ميشود
جويني از علمای اهلسنت، در كتاب فرائدالسمطين چنین نقل ميكند كه در زمان خلافت عثمان در مسجد رسولاللّه (صلي الله عليه و آله)، مجلسي با شركت بيش از دويست تن از جمله سعد بن ابي وقاص، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبير، مقداد، ابوذر، امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و ابن عباس و... تشكيل شده بود كه قريش و انصار هر يک فضايل خود را يادآور ميشدند. اما امام علي (عليه السلام)، كناري نشسته و ساكت بود. لذا جمعيت از او خواستند تا فضايل خود را يادآور شود. آن حضرت، شماري از فضائل اهل بيت (عليهم السلام) و فضيلتهاي خويش را بر شمرد و از آنان تصديق و گواهي خواست و آنان گواهي دادند.
از جمله فرمود: ای مردم، شما را به خدا سوگند ميدهم آيا ميدانيد آيات «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون» و «ام حسبتم ان تتركوا و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و لم يتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنون وليجة»، در شان چه کسی نازل شدهاند؟
مردم گفتند: يا رسولالله اين آیات، مخصوص برخي از مومنان است يا شامل همه آنها میشود؟
اينجا بود كه خداوند پيامبرش را امر فرمود، تا سرپرستان آنان را در امور، براي آنان معرفي كند. همانگونه كه نماز و زكات و حج را معرفي كرده است و امر فرمود تا مرا در غدير خم نصب كند. لذا فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه ...» در آن هنگام، سلمان برخاست و گفت: يا رسولاللّه اين چه ولايتي است؟
پیامبر فرمود: همان ولايتي كه من دارم... آنگاه اين آيه نازل شد «اليوم اكملت لكم...» سپس، ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسولالله، آیا اين آيه مخصوص علي (عليه السلام) است؟
پیامبر فرمود: بلي مخصوص علي (عليه السلام) و ديگر اوصياء من تا روز قيامت است.
سپس گفتند: يا رسولاللّه، اوصیای خود بعد از علی را به ما معرفي فرما.
حضرت فرمود: علي (عليه السلام) سپس فرزندم حسن (عليه السلام) و سپس حسين (عليه السلام) و...[3]
چنانكه در منابع متعدد اهل سنت از پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) روايت شده كه فرمودند: وصي و جانشين بعد از من علي بن ابيطالب (عليه السلام) است و بعد از او دو فرزندم حسن و حسين و 9 امام ديگر از صلب حسين که در پي هم ميآيند... يعني وقتي حسين از دنيا رفت پسرش علي، بعد پسرش محمد، بعد پسرش جعفر، بعد پسرش موسي، بعد پسرش علي، بعد پسرش محمد، بعد پسرش علي، بعد حسن، سپس حجت بن الحسن اينها امامان دوازده گانهاند به تعداد نقباي بني اسرائيل[4]
دوم: «يا ايّها الَّذين آمنُوا أطيعُوا اللَّه وَ اَطيعُوا الرَسولَ وَ اُولي الأمرِ مِنْكُمُ، فَاِنْ تَنَازَعْتُمْ في شيء فَرُدُّوهُ الي اللّه» [5]
آيه شريفه، ابتدا دستور به اطاعت مطلق و بيچون و چرا از خدا را داده و سپس با همان لحن و سياق، دستور اطاعت از پيامبر را صادر ميكند. شكي نيست كه خداوند معصوم مطلق و بري از خطاء و گناه و سهو است. پس دستوراتش همواره صحيح و هميشه مطاع است. حال از اينكه قرآن عين همين اطاعت را براي پيامبر از مردم خواسته است معلوم مي شود که پيامبر هم كاملا معصوم است چنانكه در آيه ديگر هم چنین دستور داده و فرموده: «وَ اَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكم تُرحَمون» [6] در این آیه، بدون تكرار لفظ «اطيعوا»، اطاعت پيامبر، عين اطاعت خداوند شمرده شده است.
قرآن کریم، در قدم سوم مؤمنين را به اطاعت مطلق و بيچون و چرا، از اولوالامر فرا ميخواند كه معلوم ميشود اولوالامر نیز معصومند و هيچگاه دستور به گناه و ناصواب نميدهند و گرنه اطاعت مطلق از آنها صحيح نبود. چنانكه قرآن در ساير موارد كه پاي خطا و اشتباه در ناحيه مطاع متصور است، اطاعت را مقيد ميكند مثلا در مورد احترام و اطاعت پدر و مادر ميفرمايد: «وَ وَصينا الأنسانَ بِوالِدَيهِ حُسناً وَ اِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعْهُما» [7]
تا اينجاي استدلال فخر رازي از علماي مشهور اهل سنت ما را همراهي ميكند. اما اينكه اولوالامر معصوم، چه كساني هستند، حق اين است كه آنها اهل بيت (عليهم السلام) و امامان دوازده گانه از فرزندان پيامبر خاتم هستند.
چرا که اولا:
حاکم حسکانی از علمای اهلسنت، در حديث منزلت [8] مي گويد: اين همان حديث منزلت است كه شيخ ما ابوحازم حافظ ميگفت: من آن را به پنج هزار سند تخريج كردهام. پس در اعتبار حديث، ترديدي نيست و محدّثان بزرگ مانند ابن عساكر آن را از صحابه بسياری، روايت كردهاند.[9]
ثانیا:
حاكم نيشابوري در مستدرک خود درباره حدیث اطاعت، چنین نقل ميكند [10] که اين حديث به طور واضح بر واجب الاطاعة بودن علي (عليه السلام) مانند خود پيامبر و عصمت علي (عليه السلام) دلالت داشته و مضمون آن آيه اولي الامر است و در واقع حديث، مفسر آيه شريفه است.
ثالثا:
همانگونه كه فخر رازي با استدلال به اين نتيجه رسيد كه اولوالامر بايد معصوم باشند [11]، شیعه هم همين عقيده را دارند. از طرفي اهلسنت، تنها پيامبر را معصوم ميدانند اما شیعه، علاوه بر پيامبر، ائمه دوازدهگانه را نیز معصوم ميدانند. بنابراين اجماع قائم است بر این كه غير از پيامبر و ائمه اهلبيت، معصومي كه مصداق اولوالامر باشد، وجود ندارد.[12]
توضيح اينكه، عدهاي ميگويند: عصمت شرط امامت نيست و عدهاي هم ميگويند: عصمت شرط امامت است. قول اول با آيه شريفه اولوالامر و به اقتضاي سخن و تفسير فخر رازي باطل شد. پس حق منحصر در قول دوم ميشود يعني امام بايد معصوم باشد و تمام كساني كه عصمت را شرط امامت ميدانند اجماعاً و اتفاقاً علي بن ابي طالب را امام ميدانند.[13]
در اينجا به چند نمونه ديگر از آيات قرآني كه مسأله نصب و معرفي امامت و حقانيت مذهب اهل بيت را ميرساند اشاره نموده و در ذيل هر كدام، منابع مهم اهل سنت را كه دلالت آيات را پذيرفتهاند ذكر ميكنيم.
1- «... فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين» [14] زمخشري ميگويد: این آيه كريمه قويترين دليل بر فضيلت اصحاب كساء است.[15]
آلوسي نیز ميگويد: دلالت آيه كريمه بر فضيلت آل پيامبر(عليهم السلام)كه آل الله هستند، براي هيچ مؤمني قابل ترديد نيست...[16]
در صحيح مسلم [17] و سنن ترمذي [18] و مسند احمد بن حنبل [19] وارد شده كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) علي (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) و حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) را با خود به صحراي مباهله آوردند، در اين آيه از علي (عليه السلام) تعبير به نفس پيامبر شده و ابتهال و دعا خواندن كار مشترک پيامبر و اهل بيتش بوده كه در نزول لعنت بر كاذبين مؤثر بوده است.
2- «انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً» [20] اين آيه عصمت اهل بيت را بيان ميكند و بدیهی است که تا شخص معصوم در عالم وجود داشته باشد، نوبت به غير معصوم در ولايت و امامت و رياست مذهب نميرسد.
پینوشتها
[1]. مائده:3.
[2]. مائده:67.
[3]. ابراهيم بن محمد جويني، فرائد السمطين، بيروت، مؤسسه المحمودي للطباعة و النشر، ج1، ص312.
[4]. فرائد السمطين، تحقيق شيخ محمد باقر محمودي، بيروت، موسسه المحمودي، چاپ اول، 1400 هـ ، ج 2، ص 134. ايضاً سبط ابن جوزي، تذكرة الخواص، بيروت، مؤسسه اهل البيت، 1401 هـ ، ص 327. ايضاً سليمان قندوزي، ينابيع المودة، اسلامبول، مطبعه اختر، 1301 هـ ، ص 444، باب 77.
[5]. نساء:59.
[6]. آل عمران:32.
[7]. عنكبوت:8.
[8]. حاکم حسکانی، در تفسير آيه اولي الامر آورده به اسناد خويش از مجاهد چنین روايت كرده که این آيه كريمه در مورد اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نازل گرديده است، آنجا كه رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) در مدينه وي را جانشين خويش قرار داد آنگاه علي (عليه السلام) فرمود: مرا بر زنان و كودكان جانشين قرار ميدهي؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: آيا نميپسندي كه نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسي باشي؟ «اخلفني في قومي» در ميان قوم من جانشينم باش و اصلاح كن. اينجا بود كه آیه: «اولي الامر منكم» در حق علي (عليه السلام) نتزل شد. حاكم حسكاني، شواهد التنزيل، مؤسسه الطبع و النشر، ج 2، ص 190.
[9]. همان، ص 195.
[10]. حاکم نیشابوری چنین نقل میکند که پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «كسي كه مرا اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسي كه مرا معصيت كند، خدا را معصيت كرده و كسي كه علي (عليه السلام) را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده و كسي كه علي (عليه السلام) را معصيت كند، مرا معصيت كرده است»، حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين، مؤسسه طبع و نشر، ج 3، ص 195.
[11]. فخر رازي، تفسير، تهران، دارالكتب العلمية، چاپ دوم، سطر 2، ج 10، ص 144.
[12]. حلي، كشف المراد، تحقيق آيت الله سبحاني، انتشارات مؤسسه امام صادق (عليه السلام) ، چاپ اول، ص 188.
[13]. كشف المراد، تحقيق استاد حسن زاده، جامعه مدرسين قم، چاپ چهارم، ص 367.
[14]. آل عمران:61.
[15]. جار الله زمخشري، تفسير الكشاف، بيروت، دار الكتاب العربي، ج 1، ص 370.
[16]. آلوسي، روح المعاني، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 3، ص 189.
[17]. صحيح مسلم، كتاب فضايل الصحابه باب فضايل علي بن ابيطالب، مؤسسه عز الدين للعبادة و النشر، ج 5، ص 23، حديث 32.
[18]. سنن ترمذي، دارالفكر، ج 5، ص 565.
[19]. مسند احمد بن حنبل، بيروت، دار صادر، ج 1، ص 185.
[20]. احزاب:33.