پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم): براى شهادت حسین (علیه السلام)، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.

رسانه منجی - غیبت کبری

امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دارای دو غیبت هستند؛ یکی غیبت صغری و دیگری غیبت کبری. در این مقاله به شرح و بیان این دو دوره خواهیم پرداخت.

دوره غیبت صغری:

امام حسن عسکری (علیه السلام) در هشتم ربیع الاول سال 260 ق؛ یعنی در زمانی که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، پنج سال بیشتر نداشت، به دست معتمد، خلیفه عباسی به شهادت رسید و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بر پیکر پدر بزرگوار خویش نماز گزارد.[1] از این پس بود که دوره جدیدی از زندگی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، که به غیبت صغری معروف است، آغاز شد.

بنا به گفته بسیاری از صاحب نظران، دوران غیبت کوتاه مدتِ آن امام که از آن به «غیبت صغرا» تعبیر می‌شود، از همین زمان؛ یعنی سال 260 ق آغاز گردید. برخی از اهل تحقیق برآنند که غیبت صغرا از همان زمان تولد حضرت؛ یعنی سال 255 ه.ق آغاز شده است.[2]

دوران غیبت صغرا تا سال 329 ه.ق ادامه داشت که بدین ترتیب، بنابر دیدگاه اول، طول این دوران، 69 سال و بنا بر دیدگاه دوم، طول این دوران 74 سال خواهد بود.

گرچه در این مدت به دلیل برخی مصالح، از جمله در امان ماندن از خطراتی که جان آن حضرت را از سوی دشمنان تهدید می‌کرد، امام از نظرها پنهان بودند، اما حضرت تعدادی افراد وارسته و با تقوا را به عنوان نائب خاص خود به مردم معرفی کردند تا هر یک از ایشان سؤالات و مشکلات خود را به وسیله آنان به امام برسانند و از طریق امام پاسخ دریافت نمایند.

نوّاب خاص امام عصر

در طول دوران 69 ساله یا 74 ساله غیبت صغرا، چهار تن از بزرگان شیعه عهده دار مقام نیابت یا سفارت خاص امام عصر (علیه السلام) بودند که نام آنها بدین قرار است:

1. ابو عمرو، عثمان بن سعید، که از سن یازده سالگی در حضور ائمه قبلی مشغول خدمت بوده است و از اصحاب مورد اعتماد امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام) محسوب می‌شود. وی از سال 260 تا 267 ه.ق منصب نیابت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، را عهده دار بود.

2. ابوجعفر محمد بن عثمان: وی فرزند نائب اول امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، است که از سال 267 تا 305 ه.ق عهده دار منصب نیابت خاص بود.

همان گونه که هیچ امری در نظام هستی بدون علت نیست، غیبت امام زمان هم برای خود علل و ادله‌ای دارد و برای آن چندین دلیل در روایات ذکر شده است. از جمله، امتحان و آزمایش مردم، حفظ وجود امام از خطراتی که او را تهدید می‌کرد، فراهم شدن زمینه آمادگی فکری و فرهنگی و روانی در مردم برای تشکیل حکومت جهانی و...

3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی: این عالم بزرگوار از سال 305 ه.ق تا 326 ه.ق یعنی حدود بیست و یک سال نیابت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، را عهده دار بود.

4. ابوالحسن علی بن محمد سیمری: وی حدود سه سال یعنی از سال 326 تا 329 ه.ق به عنوان نایب خاص امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به انجام وظیفه مشغول بود.

نواب خاص دوره غیبت صغری در غیاب امام به انجام برخی وظایف مشغول بودند که از جمله آن ها، زدودن شک و حیرت مردم درباره تولد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، حفظ امام از خطراتی که او را تهدید می‌کند از راه پنهان داشتن مکان او، پاسخگویی به پرسشهای فقهی و اعتقادی مردم، مبارزه با مدعیان دروغین نیابت، آماده‌سازی مردم برای پذیرش غیبت کبری، کمک به نیازمندان و توزیع وجوه شرعی و... را می‌توان نام برد.

دوره غیبت کبری:

در سال 329 ه.ق و به دنبال رحلت چهارمین نائب خاص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوره غیبت صغری به پایان رسید و از این پس دوره غیبت کبری، که در آن نائب خاصی از سوی امام تعیین نشده است، آغاز گشت. این دوره یکی از برهه‌های سخت زندگی شیعیان است. اولا، طول مدت این دوره بر کسی مشخص نیست. به علاوه، در این دوره وقایع بسیار سخت و دشواری به وقوع پیوست که حفظ اعتقادات و پایبندی به احکام و مقررات دینی را مشکل ساخت. در این دوره از تاریخ حیات بشری، فقهای عظام از سوی ائمه اطهار (علیهم السلام) و از جمله امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به عنوان نائبان عام مسئولیت رهبری سیاسی و پاسخگویی به مسائل فکری و اعتقادی مردم را عهده‌دار هستند و همین مساله منشاء و ریشه «ولایت فقیه» در نظام سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی محسوب می‌شود.

اگر به حقیقت معنای امامت در جهان بینی مکتب اهل بیت (علیهم السلام) توجه شود، به خوبی این نکته روشن خواهد شد که امام علاوه بر وظیفه راهنمایی و ارشاد و رهبری مردم، در حفظ نظام هستی نیز مؤثر است. در روایت آمده است که اگر لحظه‌ای زمین از امام و حجت الهی خالی بماند، اهلش را در کام خود فرو می‌برد.

امام سجاد (علیه السلام) در این باره فرمودند:

«همان گونه که ستارگان و سیارات وسیله حفظ نظام کیهانی هستند، ما هم وسیله حفظ اهل زمین هستیم. به برکت وجود ماست که آسمان بر زمین فرود نمی‌آید. اگر ما نبودیم زمین اهلش را فرو می برد... آن گاه در ضمن یک تشبیه بسیار زیبا می‌فرمایند: استفاده مردم از امام غائب همانند استفاده آنان از خورشید در پشت ابر است...» [3]

 

 

منبع:

گروه دین و اندیشه تبیان

[1]. ر.ک: سیره معصومان، ص 259.

[2]. همان، ص 272.

[3]. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 92

%ب ظ، %09 %756 %1394 ساعت %17:%اسفند

مرحوم صدوق (رحمة الله عليه) به سند خود از ابي‌هاشم داوود بن قاسم جعفري نقل مي‌كند كه از حضرت ابوالحسن (امام هادي عليه السلام) شنيدم كه مي‌فرمود:

«... و من بعدي الحسن ابني فكيف للناس بالخلف من بعده؟ قال: فقلت: و كيف ذاک يا مولاي؟! قال: لانه لا يري شخصه و لا يحل ذكره باسمه ...»[1]

«جانشين بعد از من، فرزندم حسن است، پس چگونه است شما را به خلف بعد از خلف؟

عرض كردم: چگونه، خداوند مرا فدايت گرداند؟

حضرت فرمود: زيرا شخصش ديده نمي‌شود و حلال نيست كه نامش برده شود ...»

 

 

پي‌نوشت:

[1]. ابن بابویه، كمال الدين، ص 379 و 380؛ اعلام الوري، ص 437 و 438.

منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران

%ب ظ، %09 %749 %1394 ساعت %16:%اسفند

امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شباهت‌های بسیاری با انبیای گذشته دارند، در اینجا، به بیان شباهت‌ آن حضرت با حضرت موسی (علیه السلام) می‌پردازیم.

1- دوران حمل حضرت موسي (عليه السلام) مخفي بود.

حضرت قائم (عليه السلام) نيز همين طور، دوران حملش مخفي بود.

2- همانگونه که ولادت حضرت موسي (عليه السلام) مخفيانه انجام شد.

ولادت حضرت قائم (عليه السلام ) نيز مخفيانه انجام شد.

3- حضرت موسي (عليه السلام) از قومش دو غيبت داشت كه يكي از ديگري طولاني‌تر بود، غيبت اول از مصر بود و غيبت دوم هنگامي كه به سوي ميقات پروردگارش رفت، مدت غيبت نخستين بيست و هشت سال بود، چنانكه در روايت شيخ صدوق در كمال الدين به سند خود از عبدالله بن سنان آمده كه گفت: شنيدم، حضرت ابي عبدالله الصادق (عليه السلام) مي‌فرمود:

«در قائم (عليه السلام) سنتي از موسي بن عمران هست. عرضه داشتم: سنتي كه از موسي بن عمران در او هست چيست؟ فرمود: مخفي بودن ولادتش و غيبت از قومش. گفتم: موسي بن عمران (عليه السلام) چند وقت از قوم و اهلش غايب بود؟ فرمود: بيست و هشت سال. [1] و مدت دومين غيبت چهل شب بود، خداوند متعال فرموده: «فَتَمَّ ميقات ربه اربعين ليلة» [2]؛ كه ميقات (وعده‌گاه) پروردگارش چهل شب به پايان رسيد.

حضرت قائم (عليه السلام) نيز دو غيبت داشته که يكي از ديگري طولاني‌تر است.

4- خداوند تعالي با حضرت موسي (عليه السلام) سخن گفت و چنين فرمود: «اني اصطفيتک علي الناس برسالاتي و بكلامي فخذما اتيتک و كن من الشاكرين» [3]؛ همانا من به وسيله رسالت‌ها و كلام خودم تو را بر مردم برتري دادم پس آنچه به تو دادم بگير و از سپاسگزاران باش.

حضرت قائم (عليه السلام) نيز همين طور، خداوند متعال با او سخن گفت هنگامي كه آن حضرت را به سراپرده عرش بالا بردند، چنانكه در بحارالانوار  از حضرت ابو محمد عسكري (عليه السلام) آمده كه فرمود: هنگامي كه پروردگار من مهدي اين امت را به من موهبت فرمود، دو فرشته فرستاد، او را به سراپرده عرش بردند تا اينكه او را در پيشگاه خداوند عزوجل نگه داشتند، از جانب خداوند خطاب آمد: مرحبا به تو اي بنده من؛ براي ياري دينم و آشكار نمودن امر و راهنمايي بندگانم، (برگزيده شده‌اي) سوگند خورده‌ام كه به (خاطر) تو بگيرم و به (راه) تو بدهم و به تو ببخشايم و به تو عذاب كنم. [4]

5- حضرت موسي (عليه السلام) از قوم خود و ديگران از ترس دشمنانش غايب شد، خداوند عزوجل مي‌فرمايد: «فخرج منها خائفا يترقب» [5]؛ پس از آن (ديار) ترسان و نگران بيرون رفت.

حضرت قائم (عليه السلام) نيز از ترس دشمنان از قومش و غير آنها غايب شد.

6- وقتی حضرت موسي غايب شد، قومش در منتهاي رنج و فشار و مشقت و ذلت واقع شدند، كه دشمنانشان پسران آنها را مي‌كشتند و زنانشان را زنده مي‌گذاشتند. حضرت قائم (عليه السلام) نيز شيعيانش و دوستانش در زمان غيبتش در منتهاي سخن و فشار و ذلت مي‌افتند (تا خداوند كساني را كه ايمان آورده‌اند، پاک كند و كافرين را هلاک سازد)[6]

در كمال الدين از حضرت باقر (عليه السلام) در بيان شباهت حضرت قائم (عليه السلام) به جمعي از پيغمبران آمده است كه فرود: و اما روش موسي (عليه السلام) ترس مداوم و طول غيبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شيعيان بعد از او بر اثر آزار و خواري كه از دشمنان ببينند تا آنگاه كه خداي عزوجل ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را ياري كند و بر دشمنش تاييد نمايد».[7]

7- حضرت موسي (عليه السلام) هنگامي كه قومش در بيابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سالها به سر بردند، هرگاه فرزندي بر ايشان متولد مي‌شد، پيراهني بر او بود به قامت خودش ـ مانند پوست بدنـ اين را طبرسي در مجمع البيان نقل كرده است. [8]

برای شیعیان حضرت قائم (عليه السلام)، در عصر ظهور هم همين امر خواهد بود، چنانكه در كتاب المحجه از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود : وقتي قائم ما بپاخيزد زمين به نور پررودگارش روشن مي‌گردد و بندگان از نور خورشيد بي‌نياز مي‌شوند و شب و روز يكسان مي‌گردد و مرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر كند و هر سال برايش پسري متولد شود و دختري برايش متولد نگردد، پيراهني به قامت او مي‌پوشاند و هر چه بزرگتر شود آن پوشش نيز بزرگتر مي‌گردد و به هر رنگي كه بخواهد مي‌شود. [9]

8- بني‌اسرائيل منتظر قیام حضرت موسي (عليه السلام)، بودند. چون كه به آنها خبر داده شده بود كه فرج آنها به دست او است.

حضرت قائم (عليه السلام) نيز شيعيانش منتظرش هستند، زيرا كه به آنها خبر داده‌اند كه فرجشان به دست آن حضرت است.

9- خداوند متعال درباره حضرت موسي (عليه السلام) مي‌فرمايد: «و لقد اتينا موسي الكتاب فاختلف فيه» [10]؛ ما به موسي كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد.

طبرسي در مجمع البيان گفته: منظور اين است كه قومش در آن اختلاف كردند. يعني در صحت كتابي كه بر او فرود آمد.[11]

حضرت قائم (عليه السلام) نيز همين طور، در كتابي كه با اوست ـ كه امير المومنين (عليه السلام) جمع كرده روايتي است كه در روضه كافي به سند خود از حضرت ابوجعفر باقر (عليه السلام) درباره آيه «و لقد آتينا موسي الكتاب فاختلف فيه» [12]؛ ما به موسي كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد، آمده كه آن حضرت فرمود: در آن اختلاف كردند همچنان كه اين امت در كتاب اختلاف نمودند و در كتابي كه با قائم هست نيز اختلاف خواهند كرد تا جايي كه مردم بسياري، آن را منكر خواهند شد، كه آنها را پيش مي‌كشد و گردنشان را مي‌زند. [13]

10- خداوند متعال به حضرت موسي (عليه السلام) عصايي عنايت فرمود و آن را معجزه آن جناب قرار داد.

حضرت قائم (عليه السلام) نیز به همان عصا اختصاص يافته است، چنانكه در كمال الدين از حضرت ابو جعفر باقر (عليه السلام)  آمده كه فرمود: عصاي موسي از آن آدم بود، سپس به شعيب رسيده بود و آنگاه به موسي بن عمران رسيد، آن عصا نزد ما است و من آن را پيشتر ديده‌ام، سبز رنگ است به همان وضعي كه از درختش گرفته شده و اگر استنطاق شود، سخن مي‌گويد، براي قائم ما (عليه السلام) آماده شده، به وسيله آن همان كارها را انجام دهد كه موسي انجام مي‌داد و هر چه مامور شود انجام مي‌دهد و هر كجا افكنده شود، با زبان خود نيرنگ‌هاي دشمنان را بر مي‌گيرد.[14]

11- حضرت موسي (عليه السلام) با ترس از مصر فرار كرد، خداوند عزوجل به نقل از او مي‌فرمايد: «ففررت منكم لما خفتكم» [15]؛ پس آنگاه كه از (كيفر) شما بيمناک شدم از شما گريختم.

حضرت قائم (عليه السلام) نیز از ترس اشرار، از شهرها گريخت و در بيابانهاي بي‌آب و علف مسكن گزيد، با وجود اين به نزد مردم مي‌آيد و در ميان آنها راه مي‌رود و از احوالشان با خبر مي‌شود درحالي كه آنها حضرتش را نمي‌شناسند.

12-  خداوند قارون، دشمن حضرت موسي (عليه السلام) را به زمين فرو برد چنانكه خداوند عزوجل مي‌فرمايد: «فخسفنا به و بداره الارض» [16]؛ پس او و خانه‌اش را در زمين فرو برديم.

حضرت قائم (عليه السلام) نيز خداوند متعال دشمنانش ـ لشكر سفياني ـ را به زمين فرو خواهد برد.

13- حضرت موسي (عليه السلام) چون دستش را بر مي‌آورد، مي‌درخشيد و سفيدي آن بينندگان را خيره مي‌ساخت ... . [17]

حضرت قائم (عليه السلام) نیز نورش مي‌درخشد تا جايي كه مردم از نور آفتاب و ماه بي‌نياز شوند.

14- برای حضرت موسي (عليه السلام) از سنگ، دوازده چشمه جوشيد.

در بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (عليه السلام) آمده كه فرمود: هرگاه قائم (عليه السلام)  ظهور نمايد، با پرچم رسول الله و انگشتري سليمان و سنگ و عصاي موسي قيام خواهد كرد، پس دستور  مي‌دهد كه منادي آن حضرت اعلام كند كه هيچ كس از شما آب و غذا و علوفه بر ندارد. اصحاب آن حضرت مي‌گويند: مي‌خواهد ما و چهارپايانمان را از گرسنگي و تشنگي بكشد! پس آن حضرت حركت مي‌كند اصحاب هم در خدمتش حركت مي‌كنند و اولين منزلي كه فرود مي‌آيد به سنگ مي‌زند از آن غذا و آب و علوفه بيرون مي‌آيد، پس از آن مي‌خورند و مي‌آشامند و چهار پايان را نيز علوفه مي‌دهند تا در پشت كوفه به نجف برسند. [18]

15- فرعون برای رسیدن به حضرت موسي (عليه السلام) افراد بسياري را كشت، ولي آنچه خدا خواست همان شد.

فرعون‌هاي زمان ائمه اطهار (عليهم السلام)  نیز به منظور قتل حضرت قائم چه بسيار از فرزندان پيغمبر را كشتند.

 16- خداوند متعال در یک شب امر موسي (عليه السلام) را اصلاح فرمود.

خداوند متعال امر حضرت قائم (عليه السلام) را نیز در يک شب اصلاح خواهد كرد. چنانكه در كمال الدين از حضر امام جواد (عليه السلام) در وصف حضرت قائم (عليه السلام) روايت شده كه فرود: و به تحقيق كه خداوند تبارک و تعالي امر او را در يک شب اصلاح خواهد كرد، همچنان كه امر كليم خود موسي (عليه السلام) را در يک شب اصلاح خواهد كرد.

17- خداوند متعال به منظور امتحان قوم موسی، ظهور آن حضرت را تاخير انداخت تا كساني كه گوساله پرسيتدند از كساني كه خداي عزوجل  را پرستيدند جدا شوند.

خداوند متعال ظهور حضرت قائم (عليه السلام) را نيز به همين منظور به تاخير انداخته است.

 

 

پي‌نوشتها:

[1]. ابن بابویه، كمال الدين، ج1، ص340

[2]. سوره اعراف، آيه 142

[3]. سوره اعراف، آيه 144

[4]. مجلسی، بحار الانوار، ج51 / 27

[5]. سوره قصص، آيه 21

[6]. سوره آل عمران، آيه 141

[7]. ابن بابویه، كمال الدين، ج1 / 327

[8]. محمع البيان، 1 / 117

[9]. المحجه، 184 ـ 185

[10]. سوره هود، آيه 110

[11]. مجمع البيان، 5 / 198

[12]. سوره هود، آيه 110 .

[13]. کلینی، روضه كافي، 287

[14]. ابن بابویه، كمال الدين، 2 / 673

[15]. سوره شعرا، آيه 21

[16]. سوره قصص، آيه 81

[17]. سوره اعراف، آيه 108

[18]. مجلسی، بحار الانوار، 52 / 351 و الغیبة، نعماني، 238

امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شباهت‌های بسیاری با انبیای گذشته دارند، در اینجا، به بیان شباهت‌ آن حضرت با حضرت عیسی (علیه السلام) می‌پردازیم.

1- حضرت عيسي (عليه السلام ) فرزند بهترين زنان زمانش مي‌باشد.

حضرت قائم (عليه السلام) نيز فرزند بهترين زنان زمانش مي‌باشد.

2- حضرت عيسي (عليه السلام): در شكم مادر تكلم كرده و تسبيح مي‌گفت، چنانكه این مطلب را فاضل مجلسي در حاشيه مجلد پنجم بحار از ثعلبي از طريق عامه روايت كرده است.

حضرت قائم (عليه السلام) نيز در شكم مادر سخن گفته است.

3- حضرت عيسي (عليه السلام) در كودكي در گهواره سخن گفت.

حضرت قائم (عليه السلام) نيز در كودكي در گهواره سخن گفت، كه چند روايت بر آن دلالت مي‌كند

4- خداوند حكمت و ويژگي‌هاي نبوت را در كودكي به حضرت عيسي (عليه السلام)، عنايت فرمود.

همچنین خداوند حكمت و ويژگي‌هاي امامت را در كودكي به حضرت قائم (عليه السلام) عنايت كرد.

5- خداوند متعال حضرت عيسي (عليه السلام) را به سوي خود بالا برد.

چنانچه حضرت قائم (عليه السلام) را نيز به سوي خود بالا برد.

6- مردم درباره حضرت عيسي (عليه السلام) اختلاف كردند.

چنانچه مردم درباره حضرت قائم (عليه السلام) نيز اختلاف كردند.

امام صادق (عليه السلام) در بيان وجه شباهت حضرت حجت (عليه السلام) به حضرت عيسي (عليه السلام) می‌فرماید: «يهود و نصاري اتفاق كردند بر اينكه عيسي كشته شده ولي خداوند عزوجل آنها را تكذيب كرد و فرمود: «و ماقتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم» [1]؛ او را نكشتند و به دار نياويختند ولي امر بر آنان مشتبه شد.

غيبت قائم (عليه السلام) نيز همين طور است كه عاقبت، اين امت آن را انكار خواهد كرد به خاطر طولاني شدن آن. بعضي هدايت نشوند و خواهند گفت: اصلا" متولد نشده و بعضي ديگر خواهند گفت: متولد شده و مرده و كساني كفر مي‌ورزند چون  مي‌گويند: يازدهمين نفر از ماعقيم بوده و برخي سركش خواهند شد به اينكه امامت را به سيزده نفر و بيشتر سرايت دهند و ديگراني خداي عزوجل  را معصيت كنند به اينكه بگويند: روح قائم (عليه السلام) در كالبد ديگري وارد شده و او سخن از زبان آن حضرت مي‌گويد.

7- حضرت عيسي (عليه السلام) به اذن خداوند متعال مرده زنده مي‌كرد، خداوند عزوجل از زبان او در قرآن چنين آورده: (و احيي الموتي باذن الله) [2]؛  و به اذن خداوند مردگان را زنده مي‌كنم و خطاب  به او فرموده: (و اذتخرج الموتي باذني) [3]؛ و آنگاه كه تو مردگان را به اذن من از خاک بر آوري.

حضرت قائم (عليه السلام) نيز مردگان را زنده مي‌كند به اذن خداي تعالي و دليل بر آن روايات بسياري است .

به عنوان مثال، از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه هر گاه قائم (عليه السلام) ظهور كند، مردي از آذربايجان، استخوان پوسيده‌اي در دست گرفته و به خدمت آن جناب مي‌آيد و مي‌گويد: اگر تو حجت خدا هستي، دستور بده اين استخوان به نطق در آيد. پس به دستور حضرت، استخوان به نطق آمده، مي‌گويد: من هزار سال است كه در عذاب هستم و اميدوارم با دعاي تو خداوند متعال مرا از عذاب خلاص فرمايد. پس آن مرد خواهد گفت: اين سحر است. آنگاه به فرمان آن حضرت به دار آويخته مي‌شود و تا هفت روز بالاي دار فرياد مي‌زند: اين جزاي كسي است كه معجزه امام را به سحر نسبت دهد، سپس مي‌ميرد.

8- حضرت عيسي (عليه السلام) فرمود: «انبئكم بما تاكلون و ما تدّخرون في بيوتكم» [4]؛ من به شما خبر مي‌دهم از آنچه در خانه‌هايتان ذخيره مي‌كنيد.

حضرت قائم (عليه السلام) نیز بر اساس روایات متعدد، بر تمام احوال و كارهاي ما مطلع است

 

 

 

پي‌نوشت‌ها:

[1]. سوره نساء، آيه 157

[2]. سوره آل عمران، آيه 49

[3]. سوره مائده، آيه 110

[4]. سوره آل عمران، آيه 49

امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شباهت‌های بسیاری با انبیای گذشته دارند، در اینجا، به بیان شباهت‌های آن حضرت با حضرت شعیب (علیه السلام) می‌پردازیم.

1- حضرت شعيب (عليه السلام) قوم خود را به سوي خدا دعوت كرد تا اينكه عمرش طولاني و استخوانهايش كوفته شد سپس از نظرشان غايب گشت ـ تا آنجا كه خدا خواسته بود ـ و دوباره به صورت جواني به آنها بازگشت. اين را فاضل مجلسي (عليه السلام) در مجلد پنجم بحار از اميرالمومنين (عليه السلام) روايت كرده است.[1]

حضرت قائم (عليه السلام) نيز با وجود طول عمر، به صورت جواني ظاهر مي‌شود كه كمتر از چهل سال دارد. در بحارالانوار از حضرت ابي عبد الله الصادق (عليه السلام) آمده كه: آنكه از چهل سال بيشتر داشته باشد، صاحب اين امر نيست. [2]

2- حضرت شعيب (عليه السلام)، چنانكه در حديث نبوي آمده، از محبت خداوند آنقدر گريست تا ديدگانش از بين رفت، خداي عزوجل چشمانش را باز گرداند، دوباره گريست تا آنكه نابينا شد، باز خداوند ديدگانش را بينا كرد و باز هم گريست تا كور شد، بار ديگر خداوند بينايي را به او باز گرداند. [3]

در زيارت ناحيه مقدسه نیز از حضرت قائم (عليه السلام) خطاب به جدش امام حسين (عليه السلام)، چنين آمده است: و لابكين عليك بدل الدموع دما؛ و به جاي اشک بر تو خون مي‌گريم.

3- حضرت شعيب (عليه السلام) به قوم خود گفت: «بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين».

حضرت قائم (علیه السلام) نیز مي‌گويد: من بقية الله در زمين و خليفه خدا و حجت او بر شما هستم، پس هيچ مسلماني بر او سلام نمي‌كند، مگر اينكه چنين مي‌گويد: السلام عليک يا بقية الله في ارضه. و چون شماره يارانش به يک عقد كه ده هزار نفر است رسيد، خروج مي‌كند. پس در زمين هيچ معبودي جز خداوند عزوجل باقي نمي‌ماند، بتها و اصنام و غير آنها نابود مي‌شود و آتش در آنها مي‌افتد و اين امر پس از غيبتي طولاني خواهد بود تا خداوند معلوم سازد چه كسي در غيبت ايمان مي‌آورد و اطاعت مي‌كند. [4]

4- تکذیب کنندگان حضرت شعيب (عليه السلام) به آتشي كه از ابري كه بر آنها سايه افكنده بود، بيرون آمد، سوختند، چنانكه خداوند عزوجل مي‌فرمايد: «فكذبوه  فاخذهم عذاب يوم الظلة انه كان عذاب يوم عظيم» [5]؛ پس او را تكذيب كردند و آنگاه عذاب روز سايبان (ابر صاعقه خيز) آنان را فرو گرفت كه همانا آن عذاب روز بزرگي بود.

حضرت قائم (عليه السلام) نيز تمام بتها و معبودهاي غير خدا در زمان ظهورش خواهد سوخت.

 

 

 

پي‌نوشت‌ها:

[1]. مجلسی، بحار الانوار، 12، ص 385

[2]. مجلسی، بحارالانوار، 52، ص319

[3]. مجلسی، بحار الانوار، 12،ص380

[4]. ابن بابویه، كمال الدين، 1، ص331

[5]. سوره شعراء، آيه 189

امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شباهت‌های بسیاری با انبیای گذشته دارند، در اینجا، به بیان شباهت‌های آن حضرت با حضرت داوود (علیه السلام) می‌پردازیم.

1-  خداوند متعال، حضرت داوود (عليه السلام) را در زمين، خليفه خود ساخت و فرمود: «يا داود انا جعلناک خليفة في الارض» [1]؛ اي داوود ما تو را در زمين خلافت داديم.

حضرت قائم (عليه السلام) را نيز خداوند، خليفه خود در زمين نمود و فرمود « امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض» [2]؛ آيا چه كسي (جز خداوند) دعاي مضطر را به اجابت مي‌رساند و گرفتاري را برطرف مي‌سازد و شما را خلفاي زمين قرار مي‌دهد؟

در دعايي از حضرت امام رضا (عليه السلام) چنين آمده است: «ادفع عن وليک و خليفتک...» [3]

2- خداوند آهن را برای حضرت داوود (عليه السلام)، نرم كرد. در قرآن آمده: «و النا له الحديد» [4]؛ و آهن را برايش نرم ساختيم.

خداوند متعال، آهن را براي حضرت قائم، نیز نرم كرده است، چنانكه در بعضي از كتابها از محمد بن زيد كوفي از امام صادق (عليه السلام) مروي است كه فرمود: «مردي از عمان به خدمت حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) مي‌آيد و عرض مي‌كند: آهن براي داوود نرم شد، اگر تو هم مانند او (معجزه) بياوري تصديقت مي‌كنيم. پس آن حضرت، معجزه داوود را به او نشان مي‌دهد، ولي آن شخص منكر مي‌شود، پس حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، عمود آهنيني به گردن او مي‌اندازد كه هلاک مي‌شود و مي‌فرمايد: اين سزاي كسي ا ست كه آيات خدا را دروغ انگارد».

3- سنگ با حضرت داوود (عليه السلام ) ، سخن گفته و او را چنین صدا می‌زد: اي داوود، مرا بگير و جالوت را با من به قتل برسان.

علم و شمشير حضرت قائم نیز او را صدا زده و مي‌گويند: اي ولي خدا، خروج كن و دشمنان خدا را به قتل برسان.

تمام اين روايات را شيخ صدوق در كتاب كمال الدين و تمام النعمه آورده است

همچنین در روايتی چنین آمده كه: سنگ در زمان ظهور آن حضرت هنگامي كه كافري زير آن پنهان مي‌شود، مومن را صدا مي‌زند و مي‌گويد: اي مومن، زير من كافري هست، او را بكش، پس مومن مي‌آيد و آن كافر را مي‌كشد.

4- حضرت داوود (عليه السلام)، جالوت را كشت.

حضرت قائم (عليه السلام) نیز دجال را ـ كه از جالوت بدتر است ـ مي‌كشد.

5- حضرت داوود (عليه السلام) به الهام در ميان مردم حكم مي‌كرد.

حضرت قائم (عليه السلام) نیز به حكم داوود، قضاوت خواهد كرد و در قضاوت کردن، از بينه و شاهد نمي‌پرسد و نيازي به آن ندارد.

6- نوشته‌ای از آسمان بر حضرت داوود (عليه السلام) نازل شد كه مهري از طلا بر آن بود. در آن نوشته سيزده مسئله بود كه خداوند متعال به داوود وحي كرد: اينها را از پسرت سليمان بپرس، اگر آنها را پاسخ داد او خليفه بعد از تو است. پس داوود هفتاد كشيش و هفتاد حبر را فرا خواند و آنها را نشاند، سليمان را نيز در حضور آنها نشاند و گفت: اي پسرم به من بگو نزديكترين اشياء چيست و دورترين اشياء و مانوس‌ترين اشياء و موحش‌ترين اشياء و زيباترين و زشت‌ترين اشياء و كمترين اشياء و بيشترين اشياء كدام است؟ دو بر پاي مانده و قائم چيست؟ و دو مختلف چيست؟ و دو متباغض و كينه توز كدام است؟ و آن چيست كه هرگاه مرد بر آن نشيند، آخرش پسنديده است؟ آن چييست كه هرگاه مرد بر آن نشيند، آخرش مذموم است؟

سليمان گفت: نزديكترين اشياء، آخرت، دورترين اشياء، هر چيزي كه از امور دنيا از دست برود، مانوس‌ترين اشياء، ايمان بعد از كفر، زشت‌ترين اشياء، كفر بعد از ايمان، كمترين اشياء، يقين و بيشترين اشياء، شک است، آن دو بر پاي مانده آسمان و زمين است، دو مختلف، شب و روز است و دو متباغض، مرگ و زندگي است، آنچه هرگاه انسان بر آن سوار شود، عاقبتش نيک و پسنديده است، حلم و بردباري بر غضب است، آنچه هرگاه انسان بر آن نشيند، عاقبتش مذموم است، تندي و غضب است.

(راوي گويد:) چون مهر از نوشته برداشت، تمام اين پاسخها مطابق در آمد... پس كشيشها و احبار پرسيدند: آن چيست كه اگر صالح شود، همه چيز انسان، صالح ميشود و اگر فاسد شود، همه چيز انسان، فاسد مي‌گردد؟ فرمود: دل. پس به خلافتش رضا دادند.

حضرت قائم(عليه السلام) نيز نوشته‌اي با مهر طلايي به همراه دارد، كه در کتاب كمال الدين از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: گويي قائم (عليه السلام) را بر منبر كوفه مي‌نگرم كه يارانش سيصد و سيزده تن ـبه عدد اصحاب بدر ـ پيرامونش هستند و آنهايند صاحبان پرچم‌ها و آنهايند حكمرانان الهي در زمين بر خلايقش، تا اينكه از قباي خود نوشته‌اي بيرون آورد كه با مهري زرين مهمور باشد، پيماني از رسول الله (صلي الله عليه و آله)، پس مانند گوسفندان بي‌زبان از دور و برش پراكنده مي‌شوند و كسي از آنها باقي نماند، مگر وزير و يازده نقيب ـچنانكه با موسي بن عمران (عليه السلام) باقي ماندندـ پس در زمين مي‌گردند ولي راهي جز او نمي‌يابند، پس به خدمتش باز مي‌گردند. [5]

 

 

 

پي‌نوشت‌ها:

[1]. سوره ص، آيه 17

[2]. سوره نمل، آيه 62

[3]. کفعمی، البلد الامين، 81

[4]. سوره سباء، آيه 10

[5]. ابن بابویه، كمال الدين، 2 / 672

[6]. مجلسی، بحار الانوار، 52 / 326

 

امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شباهت‌های بسیاری با انبیای گذشته دارند، در اینجا، به بیان شباهت‌های آن حضرت با حضرت دانیال (علیه السلام) می‌پردازیم.

حضرت دانيال (عليه السلام) از بني‌اسرائيل مدتي غايب بود و در چاهي بزرگ او را با شيري درنده زنداني كرده بودند تا آن شير او را طعمه خود سازد، پس خداوند تعالي او را حفظ كرد و به يكي از پيغمبران بني‌اسرائيل دستور داد كه غذا و آبش را ببرد و به دلیل غیبت او، گرفتاري پيروانش شدت یافت.

حضرت قائم (عليه السلام) نیز از نظر ما غايب مانده و با غيبتش گرفتاري ما بسيار شده است. دشمنان آن حضرت قصد كشتنش را داشتند ولي خداوند آن حضرت را به وسیله غیبت، حفظ و حراست فرمود.

نقش اثرگذار «مهدويّت» و آموزه‌هاي آن، بر فرد و جامعه، بر کسي پوشيده نيست. اين كه مسلمانان ـ به ويژه شيعيان ـ به اين امر بنيادين، باوري استوار دارند و آن را يكي از اعتقادهاي ريشه‌اي خويش بر مي‌شمرند، روشن و غير قابل انكار است.

بي‌گمان، هر چه باوري، ژرفاي بيشتري داشته، به حقيقت نزديک‌تر باشد و در دل‌ها جاي گيرد، افراد سوداگر و سودنگر، بيشتر در پي بهره‌هاي ناپاک از آن بر خواهند.

آموزه‌هاي مهدويّت، به سبب ويژگي‌هاي ممتاز و پرجاذبة خود، و اين که همواره در عمق قلب‌هاي توده انسان‌ها نفوذ كرده است، بيشتر مورد بهره‌جويي و استفادة نادرست افراد كژرو قرار گرفته است. پيشينه پُردامنة انحراف‌هاي پديد آمده در اين عرصه، به ويژه فرقه‌هاي منحرف در مهدويّت كه به قرن‌هاي نخست اسلام باز مي‌گردد، گواهي روشن بر اين مدعا است.

بررسي اين انحراف‌ها و زمينه‌هاي پيدايي آن، مي‌تواند در پيشگيري از فرو افتادن دوباره در اين لغزش‌ها، نقش مهمي داشته باشد.

ادعاي دروغين نيابت، آغاز انحراف‌هاي بزرگ

از آن‌جا كه پس از شهادت امام عسكري (عليه السلام) و آغاز غيبت صغری، ارتباط رودرروي مردم با پيشواي معصوم قطع شد، «سفيران خاص» به گونه‌اي ويژه، براي راهنمايي مردم، تلاش‌هاي پردامنه‌اي را آغاز کردند. ايشان از پراكندگي پيروان مكتب اهل بيت (عليهم السلام) جلوگيري كرده و رهبري شيعيان را به دست گرفتند.

پيروان اهل بيت (عليهم السلام) رفته رفته، با اين روش خو گرفته و كارهاي خود را از راه «سفيران چهارگانه» انجام دادند و اين خود جايگاه بلندي را براي اين سفيران رقم زد.

در اين ميان، افرادي سست‌ايمان و كژ انديش براي رسيدن به اهدافي چند، به دروغ، مدعي نيابت امام غايب شد.

در يک بررسي کوتاه مي‌توان برخي سرچشمه‌هاي اين ادعاهاي دروغين را در موارد زير خلاصه كرد:

الف- سستي ايمان

يكي از عوامل مهم در چنين ادعاهاي نادرستي، سستي باورهاي ديني است؛ چرا كه كساني كه داراي قوت مناسب ايمان هستند، هرگز برابر خواست پيشواي معصوم ـ در پيروي از سفيران خود ـ به بيراهه نمي‌روند. بيشترين افرادي که به دروغ چنين ادعايي کردند، از اين کاستي برخوردار بودند.

يکي از افرادي که به دليل سستي ايمان، دست به ادعاهاي نادرست پرداخت، شلمغاني از علمای اهل سنت، بود.

پس از اين، اشاره خواهد شد که شلمغاني از ياران امام حسن عسكري (عليه السلام) و از دانشمندان، دبيران و محدثان زمان خود در بغداد بود. كتاب‏هاي بسياري داشت که در آن‌ها، انبوه سخنان اهل‏بيت (عليهم السلام) به چشم مي‌خورد.[1]

هنگامي ‏كه راه‏ انحراف و ارتجاع‏ را پيش گرفت و از نظر انديشه، عقيده و رفتار تغيير کرد، در روايات تغييراتي پديد مي‌آورد؛ هر چه مي‌خواست بر آن‌ها مي‏افزود و هر چه مي‌خواست كم مي‏كرد. نجاشي در رجال خود به اين انحراف اشاره کرده است.[2]

ب- طمع در اموال امام

در زمان غيبت صغری، برخي براي آن‌كه اموال امام زمان (عليه السلام) را به وكيل و نماينده واقعيش تحويل ندهند، ادعاي نيابت و بابيت كردند.

ابو طاهر محمد بن علي بن بلال از كساني است كه براي ثروت‌اندوزي، ادعاي بابيت کرد. وي در آغاز كار، نزد امام عسكري (عليه السلام) فردي مورد وثوق بود و رواياتي از آن حضرت نقل كرده است؛ ولي رفته رفته به دليل پيروي از هواي نفس، راه انحراف در پيش گرفت و مورد مذمت خاندان وحي واقع شد. وي ادعا كرد كه وكيل حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. او نيابت نايب دوم حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را منكر شد و درباره اموالي كه نزد وي جمع شده بود تا به حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) برساند، خيانت كرد.[3]

نايب دوم، راه ديدار وي را با حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) آسان نمود و امام (عليه السلام) به وي دستور داد، اموال را به نايبشان برگرداند؛ امّا او در دشمني و کژي خود باقي ماند. پايان كارش آن شد كه توقيعي از ناحيه مقدسه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر لعن و نفرين و بيزاري از وي ـ در ضمن افرادي ديگر از جمله حلاج و شلمغاني ـ صادر شد. [4]

ج- رسيدن به شهرت

شهرت‌‌طلبي نيز از عوامل بسيار مهم در پيدايي باورهاي خرافي و مذهب‌هاي ساختگي است. اشتياق به بزرگ شدن و خودنمايي از صفات نکوهيده اخلاقي است كه انسان را به سوي كارهاي خطرناک مي‏كشاند. [5]

4- انگيزه‌هاي سياسي

يكي ديگر از عوامل پديد آمدن مدعيان بابيّت، انگيزه‌هاي سياسي است. دشمنان، گاهي به طور مستقيم و زماني غيرمستقيم ـ براي آن‌كه باور شيعيان را سست كرده و آنان را در پراكندگي فرو برند ـ برخي را تحريک مي‏كنند تا ادعاي بابيت كنند.

در اين راه، برخي عناصر را به دلخواه خويش تربيت كرده، به آنان دستور دادند ادعاي بابيت كنند و آنان را با همه امكانات در اين راه ياري كردند كه براي نمونه مي‏توان به «علي محمد باب» اشاره كرد.

آغاز شكل‌گيري مدعيان دروغين

آغاز اين جريان، بيشتر به دوران نايب دوم ـ محمد بن عثمان ـ بر مي‏گردد؛ چرا كه در زمان نايب نخست (عثمان بن سعيد) به دلايل مختلفي، منحرفان نتوانستند فعاليت چشمگيري از خود نشان دهند.

علل وجود نداشتن اين دروغگويان در دوره نايب اوّل عبارتند از:

1- جايگاه ويژة نايب نخست

عثمان بن سعيد از افراد مشهور و مورد اطمينان ميان شيعيان بود. وي پيش از غيبت صغری، از طرف امام هادي و امام عسكري (عليهما السلام) و به نظر برخي حتي از طرف امام جواد (عليه السلام) نيز وكالت داشته است. گذشته طولاني او با امامان (عليهم السلام)، باعث شده بود شهرت و جايگاه ويژه‌اي ميان شيعيان داشته باشد؛ از اين رو منحرفان در دورة نيابت وي، نتوانستند ابراز وجود كنند.

2- شرايط سياسي و اجتماعي

از آنجا كه در اوايل غيبت صغری، دولتمردان عباسي به شدت مراقب اوضاع بودند و با تمام قوا تلاش مي‏كردند ردپايي از مهدي و ياران او بيابند و آنها را نابود سازند؛ بدين سبب كسي غير از عثمان بن سعيد، جرأت نمي‏كرد خود را در چنگال مرگ گرفتار كند؛ لذا فعاليت و نيابت او در آن دوره، يك جهاد بزرگ به شمار مي‏رفت.

3-  عدم عادت مردم

در آن دوره، هنوز براي مردم ارتباط با امام از طريق «نواب» به روشني تجربه نشده بود؛ از اين‏رو عادت كردن مردم به زمان احتياج داشت. اين كار، در دوره اوّل صورت گرفت. وقتي منحرفان ديدند مردم به چنين كارهايي عادت كرده‏اند، خواستند با ادعاي دروغين، خود را نايب خاص امام زمان معرفي كنند. [6]

براي اثبات دروغ بودن ادعاهاي بابيت در غيبت كبری و بخشي از غيبت صغری، دليل‏هاي فراواني ذكر شده است؛ اما بهترين دليل، زندگي اين افراد است. زندگي خصوصي اين افراد نشان مي‏دهد، افزون بر آن که از ايماني سست برخوردار بودند، انسان‌هايي حسود و آزمند بودند که براي رسيدن به اهدافشان به كارهاي ناشايستي دست مي‌زدند.

البته بيشتر شيعيان با توجه به دليل‌هايي چند، هرگز در دام چنين دروغگوياني گرفتار نشدند. برخي از اين دليل‌ها عبارت بود از:

1- وقتي علي بن محمد سمري، نايب چهارم، در بستر وفات افتاد، مردم از او خواستند نايب پس از خود را معرفي كند؛ او فرمود: لِلّهِ اَمرٌ هُوَ بالِغُه؛ خدا را امري است كه بايد به اتمام رساند.

اين سخن علي بن محمد نشان مي‏دهد، هنگام غيبت كبری فرا رسيده است و ديگر نايبي معرفي نمي‏شود. چنان‌كه در محل خود ثابت شد، هر نايب بايد به وسيله نايب قبل از خود، مشخص شود؛ بنابراين، معرفي نكردن نايب به وسيله علي بن محمد سمري، نشان‌دهنده نبود نايب و نادرستي همه ادعاهاي نيابت است.

2- امام زمان در توقيعي به علي بن محمد سمري چنين نگاشت:

... وَلا تُوصِ اِلي اَحَدٍ يَقُومُ مَقامَكَ بَعْدَ وَفاتِكَ، فَقَدْ وَقَعَتِ الغَيْبَةُ الثانِيَةُ [7]

... و به هيچ كس وصيت نكن كه پس از تو، جانشينت باشد كه غيبت دوم و كامل واقع شد‍.

3- در هيچ روايتي به صراحت يا اشاره از وجود نايب و باب امام زمان پس از نواب اربعه سخن به ميان نيامده است.

4- وجود نص خاص و كرامت، از شرطهاي اثبات نيابت امام زمان است. نواب اربعه از اين شرطها برخوردار بودند؛ اما مدعيان بابيت توان ارائه نص و کرامت را نداشتند.

5- در روايات، غيبت امام زمان (عليه السلام) به صغری و كبری يا تام و غير تام تقسيم شده است. بي‏ترديد غيبت صغری را بدان سبب، غير تام مي‏نامند كه در آن دسترسي به امام ـ به صورت غيرمستقيم و از طريق نايب ـ ممكن است. اگر در زمان غيبت كبری نيز امام زمان نايب يا باب داشته باشد، اصل اين تقسيم درست نيست و حتي در زمان غيبت كبری، غيبت تام محقق نمي‏شود.

6- يكي از بهترين راه‏هاي اثبات دروغگويي مدعيان نيابت، آن است كه اين گروه، مردم را به طرف دين خدا و امام زمان دعوت نمي‏كردند. آنان مردم را به خويش فرا مي‏خواندند؛ بر خلاف نواب اربعه كه كسي را به خود دعوت نمي‏كردند. به عبارت ديگر، آن‌كه هواي نفس دارد، نمي‏تواند نايب امام زمان باشد. هواپرستي بسياري از مدعيان دروغين، چنان بود كه به ادعاي نيابت بسنده نمي‏كردند و به تدريج به سمت ادعاي «مهدويّت» و «نبوّت» پيش مي‏رفتند.

در پايان، گفتني است كه اجماع شيعه بر آن است كه پس از علي بن محمد سمري، هيچ كس نايب خاص امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نخواهد بود. افزون بر اجماع، ضرورت مذهب شيعه نيز بر اين است كه با وفات علي بن محمد سمري، رشته وكالت و نيابت خاص منقطع شد. [8]

 

 

 

پي‌نوشت ها:

[1]. رجال نجاشی، ج 2، ص 239.

[2]. شيخ طوسي، الفهرست، ص 305؛ رجال نجاشی، ح 2، ص 294.

[3]. ر.ک: كتاب الغيبة، ص 400.

[4]. طبرسی، الاحتجاج، ح 2، ص 474.

[5]. ر.ک: تاريخ الغيبة الصغري، ص490.

[6]. ر.ک: همان، ص494.

[7]. شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 395؛ شيخ صدوق، كمال‏الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 516؛ اربلي، كشف‌الغمة، ج 2، ص 53.

[8]. ر.ک: مكيال المكارم، ج 2، ص 357.

%ب ظ، %30 %759 %1394 ساعت %17:%دی

پاسخ:

آری، مرحوم شيخ صدوق (رحمة الله عليه) به سندش از امام زين العابدين (عليه السلام) نقل كرده كه آن حضرت، فرمودند:

«تمتد الغيبة بولي الله الثاني عشر من اوصياء رسول الله و الائمة بعده (عليهم السلام). يا ابا خالد ان اهل زمان غيبته القائلين بامامته و المنتظرين لظهوره افضل من اهل كل زمان، لان الله تبارک و تعالي اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة …[1]

آن گاه غيبت به ولي خداي عزوجل دوازدهمين از اوصياي رسول خدا و امامان بعد از او امتداد مي‌يابد، اي ابا خالد، همانا اهل زمان غيبت او كه به امامتش قائلند و منتظر ظهور او مي‌باشند، افضل از اهل هر زمان هستند؛ زيرا خداوند تبارک و تعالي به آنها چنان عقل و فهم و معرفتي داده كه غيبت نزد آنان به منزله حضور و مشاهده است ...

 

 

پي‌نوشت:

[1]. ابن بابویه، كمال الدين، ص 319؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 36، ص 386.

منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران

%ب ظ، %29 %843 %1394 ساعت %19:%دی

پاسخ:

مرحوم شیخ صدوق (رحمة الله عليه) به سند خود از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت، فرمودند:

«ياتي علي الناس زمان، يغيب عنهم امامهم فيا طوبي للثابتين علي امرنا في ذلک الزمان ان ادني ما يكون لهم من الثواب ان يناديهم الباري جل جلاله فيقول عبادي امائي آمنتم بسري و صدقتم بغيبي فابشروا بحسن الثواب مني ...» [1]زماني بر مردم بيايد كه امامشان از آنها غايب گردد، پس خوشا به حال كساني كه بر امر ما در آن زمان ثابت قدم باشند. همانا كمترين ثوابي كه براي آنها در نظر گرفته شده اين است كه خداوند باري جل جلاله مي‌فرمايد:

اي بنده‌ها و كنيزان من، به سّر من ايمان آورديد و غيب مرا تصديق كرديد، بشارت باد شما را به حسن ثواب از جانب من ...

 

 

 

پي‌نوشتها:

[1]. ابن بابویه، كمال الدين، ص 330؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 145، ح 66.

منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران

%ب ظ، %29 %836 %1394 ساعت %19:%دی
صفحه1 از3

برترین مطالب