پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله)، مهمترين بحثي كه در جامعه نوپاي اسلامي مطرح شد، موضوع خلافت و جانشيني رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بود. گروهي بر اساس آرای بعضي از بزرگان صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله)، خلافت ابوبكر را پذيرفتند و گروه ديگر، معتقد شدند كه جانشين پيامبر، بنابر تعيين آن حضرت، امام علي (عليه السلام) است. در زمانهاي بعد دسته اول به عامّه (اهل سنّت و جماعت) و گروه دوم به خاصّه (تشيع) معروف گرديدند. هر چند واژه تشیع و پیروان این گروه در زمان خود رسول خدا نیز وجود داشت و ان حضرت نیز آنها را مورد تایید و تمجید خود قرار داده بود.[1]
نكته قابل توجه اينكه اختلاف شيعه و سنّي تنها در شخص جانشين پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نيست. بلكه در ديدگاه هر يک از این دو گروه، «امام» معني و مفهوم و جايگاه ويژهاي دارد كه اين دو مذهب را از يكديگر متمايز ميكند.
براي روشن شدن موضوع، معناي امام و امامت را بررسي ميكنيم تا تفاوتِ ديدگاهها آشكار گردد.
«امامت» در لغت به معني پيشوايي و رهبري است و «امام» كسي است كه سرپرستي يک گروه را در مسيري مشخص به عهده ميگيرد و در اصطلاحِ علم دين، امامت به گونههاي مختلفی تفسير شده است.
به نظر اهل سنّت، امامت حاكميتي دنيوي (و نه منصبي الهي) است كه از رهگذر آن جامعه مسلمين، سرپرستي و اداره ميگردد و از آنجا كه هر جمعيتي نياز به پيشوا و بزرگي دارند، جامعه مسلمين نيز، پس از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، بايد براي خود رهبري برگزيند و چون براي اين گزينش راه و رسم ويژهاي در دين ترسيم نشده است، انتخاب جانشين پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، ميتواند از راههاي مختلفی همچون رجوع به آرای اكثريت مردم يا بزرگان آنها يا وصيت خليفه پيشين و يا حتي كودتا و غلبه نظامي باشد.
ولي شيعه كه امامت را ادامه نبوّت و امام را حجّت خدا در ميان خلق و واسطه فيض او به مخلوقات ميداند، معتقد است كه «امام» تنها به تعيين الهي انتخاب و از زبان پيامبر (صلي الله عليه و آله) که پيام آور وحي است، معرفي ميگردد. اين اعتقاد از جايگاه رفيع و بلند امامت در تفكر شيعي نشات میگیرد كه امام را نه تنها سرپرست و مدير جامعه مسلمين كه بيان كننده احكام الهي و مفسّر قرآن كريم و راهبر راه سعادت ميداند. به بيان ديگر در فرهنگ شيعه، امام، مرجع امور مردم در دو بخش دين و دنياست نه آنگونه كه اهل سنّت معتقدند كه تنها وظيفه خليفه، حكومت داري و اداره دنياي مردم باشد.
نياز به امام
پس از روشن شدن ديدگاهها، بجاست به اين سؤال پاسخ دهيم كه با وجود قرآن و سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله)، چه نيازي به امام و رهبر ديني آنگونه كه شيعه معتقد است، وجود دارد؟
براي ضرورت وجود امام، دليلهاي فراواني بيان شده است که ما در اینجا تنها به يک بيان ساده، اكتفا ميكنيم.
همان دليلي كه نياز به پيامبر را بيان ميكند، بيانگر نياز مردم به «امام» نيز هست. زيرا از سويي، اسلام آخرين دين و حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله)، آخرين پيامبر خداست. بنابراين، اسلام بايد پاسخگوي تمام نيازهاي بشر تا قيامت باشد. از سوي ديگر، قرآن كريم، اصول و كليات احكام و معارف الهي را بيان كرده است و تبيين و توضيح آن به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) واگذار شده است.[2]
روشن است كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به عنوان رهبر مسلمين، مطابق نيازها و ظرفيت جامعه اسلامي زمان خود، به بيان آيات الهي پرداخته است و لازم است براي او جانشينان لايقي باشد كه همچون او متصل به درياي بيكران علم خدا باشند تا آنچه را پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، تبيين نفرموده است، بيان كنند و نيازهاي جامعه مسلمين را در هر زمان، پاسخ گويند.
در روايتي كه شيعه و سنّي از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)، نقل كردهاند، آمده است:
«اِنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتي؛ ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلّوُا بَعْدي اَبَداً...[3]
به راستي كه من دو چيز گرانبها در ميان شما باقي ميگذارم، قرآن و اهلبيتم. تا وقتي به اين دو چنگ بزنيد، هرگز پس از من گمراه نخواهيد شد.»
طبق اين حديث، هيچ زماني خالي از حضور عترت پيامبر در كنار قرآن، نخواهد بود.
همچنين امامان معصوم (عليهم السلام)، نگهبان ميراث به جا مانده از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و نيز مبين و مفسّر حقيقي قرآن كريم هستند تا دين خدا دستخوش تحريفِ غرض ورزان و دشمنان قرار نگيرد و اين سرچشمه زلال تا قيامت، پاك و پاكيزه باقي ماند.
به علاوه، «امام» به عنوان انسان كامل و الگوي جامعي در همه ابعادِ انساني است و بشر نياز جدّي به چنين نمونهاي دارد كه با دستگيري و هدايت او، آنگونه كه در خور كمال انساني اوست، تربيت گردد و در پرتو راهنماييهاي اين مربي آسماني از انحرافها و دامهاي نفس سركش خود و شيطانهاي بيروني محفوظ بماند.
از مطالب فوق روشن شد كه نياز مردم به امام، يک نياز حياتي است و برخي از وظايف امام به شرح زير است:
رهبري و اداره امور جامعه (تشكيل حكومت)
حفظ دين و آئين پيامبر از تحريف و بيان صحيح قرآن
تزكيه نفوس و هدايت معنوي مردم [4]
پي نوشت ها:
[1]. قال رسول الله: شیعة علی هم الفائزون یوم القیامة.
[2]. قرآن كريم خطاب به پيامبر اسلام، فرموده است: «ما قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه را بر مردم نازل شده است براى ايشان بيان كنى». سوره نحل، آيه 44
[3]. بحارالانوار، ج 2، ص 100.
[4]. گفتنى است كه «تشكيل حكومت» توسط امام معصوم وابسته به زمينهها و شرايط آن است ولى ساير وظايف، حتى در زمان غيبت، انجام مى گيرد. اگرچه در زمان ظهور امام و حضور آشكارش در ميان مردم، ملموس و عينى است. نكته ديگر اينكه آنچه در اين بخش گفته شد نياز مردم به امام در حيات معنوى آنهاست و اما نيازِ مجموعه عالم به «وجود امام» در بحث «فوائد امام غايب» خواهد آمد.
برای درک معنا ، مفهوم و جایگاه امام و مقام امامت،شایسته است به روایت نسبتا مفصلی که از امام رضا (علیه السلام) در این زمینه نقل شده نظری بیفکنیم.
عبد العزيز بن مسلم گويد: ما در ايام على بن موسى الرضا (علیه السلام)، در مرو بوديم. در آغاز ورود خود، روز جمعه در مسجد جامع گرد آمديم و در موضوع امر امامت كه مورد اختلاف فراوان مردم بود گفتگو كرديم و من حضور سيد خود امام رضا (علیه السلام)، شرفیاب شدم و بررسيهاى مردم را در امر امامت به عرض آن حضرت رسانيدم. آن حضرت، تبسمى كرد و فرمود: اى عبد العزيز، اين مردم نادانند و از رأى و دين خود فريب خوردهاند... بدان، آيا مىدانند قدر و موقعيت امامت را در ميان امت تا اختيار و انتخاب آنان در آن روا باشد؟
به راستى امامت اندازهاى فراتر و مقامى والاتر و موقعى بالاتر و آستانى منيعتر و عمقى فروتر از آن دارد كه مردم با عقل خود بدان رسند يا با رأى و نظر خود آن را درک كنند يا به انتخاب خود امامى بگمارند.
امامت مقامى است كه حضرت ابراهيم (علیه السلام)، پس از آنكه مقام نبوت و خلت را پا بر جا كرد، بدان رسيد. اين امامت، سومين درجه و فضيلتى بود كه خداي متعال، آن حضرت را بدان مشرف كرد و نامش را به وسيله آن بلند نمود...به راستى امامت زمام دين و نظام مسلمين و عزت مؤمنين است.
امامت بنياد پاک اسلام و شاخه با بركت آن است. به وسيله امامت، نماز، روزه، زكاة، حج و جهاد درست مىشوند. غنيمت و صدقات بسيار مىگردند. حدود و احكام اجرا شده و مرزها و نواحى كشور مصون مىشوند.
امام حلال و حرام خدا را بيان مىكند و حدود خدا را بر پا مىدارد و از دين خدا دفاع مىكند و با حكمت و پند نيک و دليل رسا به راه خدا دعوت مىنمايد.
امام مانند آفتاب در عالم طلوع میكند و بر افق قرار میگيرد كه دست و ديده مردم بدان نرسد. امام ماه تابنده، چراغ فروزنده، نور بر افروخته و ستاره رهنما در تاريكى شبها و بيابانهاى تنها و گرداب درياها است. امام آب گوارایى است براى تشنگى و رهبر به حق و نجات بخش از نابودى است.
امام چون آتشى است بر تپّه براى سرمازدگان و دليلى است در تاريكىها كه هر كه از آن جدا شود هلاک گردد.
امام ابرى است بارنده، بارانى است سيلآسا، آفتابى است فروزان و آسمانى است سايه بخش و زمينى است گسترده و چشمهاى است جوشنده و غدير و باغ است.
امام پدرى است مهربان و برادرى است دلسوز و پناه بندگان خدا است در موقع ترس و پيشامدهاى بد. امام امين خداى عز و جل است در ميان خلقش و حجت او است بر بندگانش و خليفه او است در بلادش و دعوتكننده به سوى خداى عز و جل و دفاعكننده از حقوق خداست.
امام كسى است كه از گناهان پاک و از عيوب بر كنار است. به دانش مخصوص و به حلم و بردبارى موسوم است. نظام دين و عزت مسلمين و خشم منافقين و هلاك كفار است.
امام يگانه روزگار خود است. كسى با او برابر نيست و دانشمندى با او برابری نمی کند. جايگزينی و مانند و نظيری ندارد. بدون تحصيل، مخصوص به فضل است. كيست كه به حق شناسائى امام برسد يا بتواند او را انتخاب كند؟
هيهات هيهات. خردها دربارهاش گمراهند و خاطرها در گمگاه. عقلها سرگردان و چشمها نابینا. بزرگان در برابرش كوچكند و حكيمان در حيرت و بردباران كوتهنظر و هوشمندان گيج و نادان و شعرا لال و گنگ و ادباء درمانده و سخندانان بىزبان شرح يک مقامش نتوانند و وصف يكى از فضائلش را ندانند. همه به عجز معترفند. چگونه توان كنهش را وصف كرد و اسرارش فهميد؟
چطور كسى به جاى او ايستد و حاجت مربوط به او را برآورد؟ نه، چطور؟ از كجا؟
او در مقام خود اخترى است كه بر افروزد و از دسترس دستيازان و وصف واصفان فراتر است. انتخاب بشر كجا به اين پايه رسد؟ عقل كجا و مقام امام كجا؟
كجا چنين شخصيتى يافت شود؟ ...».[1]
منبع:
[1]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول الكافي، ج1، ص 198
پيامبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) بعد از مهاجرت به مدينه و حمايت بىدريغ مردم آن شهر از آن حضرت و از مسلمانانى كه از مكه مهاجرت مىكردند، يك جامعه اسلامى را پىنهاده و به تدبير امور آن پرداختند. آن حضرت به اداره امور دين و دنياى مردم پرداخته و مسلمانان نیز خود را موظف به تبعیت از دستورات آن حضرت میدانستند. زيرا خداى متعال، علاوه بر ايجاب مطلق اطاعت از آن حضرت[1] در خصوص مسائل سياسى، قضايى و نظامى، اوامر مؤكدى به فرمانبردارى از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله ) صادر كرده بود. [2]
به ديگر سخن، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) علاوه بر منصب نبوت، رسالت و تعليم و تبيين احكام اسلام، منصب الهى ديگرى به عنوان فرمانرواى جامعه اسلامى نيز داشتند كه منصبهاى فرعى قضاوت و فرماندهى نظامى و... از آن، اشتقاق مىيافت.بدین معنا که همانگونه كه دين اسلام، علاوه بر وظايف عبادى و اخلاقى، داراى احكام سياسى، اقتصادى و حقوقى و...بود، پيامبر اسلام هم علاوه بر وظايف تبليغ، تعليم و تربيت، از طرف خداى متعال عهدهدار اجراى احكام و قوانين الهى و داراى همه مقامات حكومتى بودند.
بديهى است دينى كه ادعاى رهبرى همه جوامع بشرى تا پايان جهان را دارد، نمىتواند نسبت به اينگونه مسائل، بىتفاوت باشد و جامعهاى هم كه بر اساس اين دين بوجود مىآيد نمىتواند فاقد چنين مناصب سياسى و حكومتى باشد. مناصبى كه تحت عنوان «امامت» مندرج مىشود.
اما سخن در اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، چه كسى بايد عهدهدار اين مقام شود؟ و آن را از چه كسى دريافت كند؟
آيا همانگونه كه خداى متعال اين منصب را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عطا فرموده بود، به كسان ديگرى نيز داده است و تصدى اين مقام تنها در سايه نصب الهى، مشروعيت مىيابد يا اعطاء اين مقام از طرف خداى متعال، اختصاص به پيامبر اكرم داشته و بعد از آن حضرت این مردم هستند كه بايد امامى براى خودشان برگزينند و او را فرمانرواى خودشان قرار دهند؟ آيا به راستى، مردم داراى چنين حقى هستند يا نه؟
اين درست همان نقطه اصلى اختلاف بين شيعه و سنى است. يعنى از يك سوى، شيعيان معتقدند كه امامت، منصبى است الهى كه بايد از طرف خداى متعال به كسانى كه صلاحيت آن را دارند داده شود و خداى متعال به وسيله پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين كار را انجام داده و امير مؤمنان على عليه السلام را جانشين بلا فصل وى قرار داده است و سپس يازده نفر از فرزندان او را يكى پس از ديگرى براى تصدى مقام امامت، تعيين و نصب فرموده است و از سوى ديگر، اهل سنت معتقدند كه امامت الهى همانند نبوت و رسالت، با رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، خاتمه يافت و از آن پس، تعيين امام به مردم واگذاشته شد. تا آن جا که بعضى از بزرگان اهل سنت، تصريح كردهاند كه اگر كسى به زور اسلحه بر مردم مسلط شود، بعد از تسلط، اطاعت از وى برديگران لازم خواهد بود. [3]
روشن است كه چنين نظریههایی تا چه حد مىتواند راه را براى سوء استفاده زورمندان، جباران و حيلهگران، باز کرده و موجبات پراكندگى و انحطاط مسلمانان را فراهم آورد.
در حقيقت، اهل سنت با پذيرفتن مشروعيت امامت بدون نصب الهى، نخستين پايه تفكيك دين از سياست را نهادهاند و به عقيده شيعيان، همين امر، بزرگترين نقطه انحراف از مسير صحيح اسلام راستين و پرستش خداى متعال، در همه ابعاد و شوؤن زندگى بوده و خاستگاه هزاران انحراف ديگرى است كه از زمان رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) در ميان مسلمانان، رخ داده يا خواهد داد .
از اين روى، ضرورت دارد كه شخص مسلمان، اين موضوع را با كمال جديت و دور از هر گونه تقليد و تعصب، مورد تحقيق و بررسى قرار داده[4] و پس از تشخیص مذهب حق، با تمام توان، از آن حمايت كند.
بدیهیست که در این میان، بايد مصلحت كلى جهان اسلام را در نظر گرفت و از فراهم كردن زمينه براى بهرهبردارى دشمنان اسلام از اختلاف و رويارويى طرفداران مذاهب مختلف، دورى جست و نبايد كارى كرد كه موجب بروز شكاف در صفوف مسلمانان شده یا هماهنگى ايشان در برابر كفار را از بين ببرد. چرا كه زيان چنین کاری، عائد همه مسلمانان شده و نتيجهاى جز ضعف جامعه اسلامى نخواهد داشت.
از سوى ديگر، نبايد حفظ وحدت و هماهنگى مسلمانان، مانع از تحقيق و تلاش در راه شناختن مذهب حق و ايجاد جو سالم براى بررسى مسائل امامت گردد. مسائلى كه حل صحيح آنها تأثير به سزايى در سرنوشت مسلمانان و سعادت دنيا و آخرت آنان دارد.
مفهوم امامت
حال پس از بیان این مقدمه، نوبت به بیان مفهوم امامت میرسد. امامت در لغت به معناى پيشوايى و رهبرى است و هر كسى كه متصدى رهبرى گروهى شود «امام» ناميده مىشود. خواه در راه حق باشد يا در راه باطل. چنانكه در قرآن كريم، واژه ائمة الكفر [5] درباره سران كفار به كار رفته است و كسى كه نمازگزاران به او اقتدا مىكنند، «امام جماعت» ناميده مىشود.
اما در اصطلاح علم كلام، امامت عبارت است از «رياست همگانى و فراگير بر جامعه اسلامى در همه امور دينى و دنيوى». ذكر كلمه «دنيوى» براى تأكيد بر وسعت قلمرو امامت است و گرنه تدبير امور دنيوى جامعه اسلامى، جزيى از دين اسلام است.
از ديدگاه شيعه، چنين رياستى هنگامى مشروع خواهد بود كه از طرف خداى متعال باشد و كسى كه اصالتا (نه به عنوان نيابت) داراى چنين مقامى باشد، معصوم از خطا در بيان احكام و معارف اسلامى و نيز مصون از گناهان خواهد بود. در واقع، امام معصوم همه منصبهاى پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به جز نبوت و رسالت را دارد و سخنان او در تبيين حقايق، قوانين و معارف اسلام، حجت است. فرمانهاى وى نیز در امور مختلف حكومتى واجب الاطاعه مىباشد.
بدين ترتيب، اختلاف شيعه و سنى در موضوع امامت، در سه مسأله ظاهر مىشود:
نخست آنكه امام بايد از طرف خداى متعال، نصب شود.
دوم آنكه بايد داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد.
سوم آنكه بايد معصوم از گناه باشد.
البته معصوم بودن، مساوى با امامت نيست. زيرا به اعتقاد شيعه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله و حضرت مريم (سلام الله عليهما) نيز داراى مقام عصمت بودهاند و شايد در ميان اولياء خدا كسان ديگرى نيز چنين مقامى را داشتهاند، اما امام نبودهاند و اساسا شناختن شخص معصوم جز از طريق معرفى الهى، ميسر نيست.
منبع اصلی: مصباح یزدی، آموزش عقايد، ص 295
پىنوشتها:
[1] .آل عمران، 32، و نساء، 12، 14، 69، 80 و مائده، 92 و انفال، 1، 20، 46 و توبه، 71 و نور، 51، 54، 56 و احزاب، 66، 71 و حجرات، 14 و فتح ـ 16، 17 و محمد، 32 و مجادله، 12و ممتحنه ،12 و تغابن، 12 و جن، 23
[2] . آل عمران، 152 و نساء، 42، 59، 65، 105 و مائده، 48 و حج، 67 و احزاب، 6، 36 و مجادله ،8 ، 9 و حشر، 7
[3] . الاحكام السطانيه از ابويعلى و ترجمه «السواد الاعظم» از ابوالقاسم سمرقندى، ص 40، 42
[4].خوشبختانه دانشمندان بزرگ در اين زمينه هزاران كتاب به زبان هاى مختلف و با شيوههاى گوناگون نوشته و راه تحقيق را كاملا بر روى جويندگان حق و حقيقت گشودهاند و براى نمونه مىتوان به کتاب عبقات الانوار، الغدير، دلائل الصدق، غاية المرام و اثبات الهداة اشاره کرد. همچنین كتاب «المراجعات» كه مجموعهاى از مكاتبات بين علمای شيعه و سنى است و كتاب «اصل الشيعة و اصول ها» كه هر دو به زبان فارسى نيز ترجمه شده را مطالعه كنند.
[5] . سوره توبه، آيه 12