پيامبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) بعد از مهاجرت به مدينه و حمايت بىدريغ مردم آن شهر از آن حضرت و از مسلمانانى كه از مكه مهاجرت مىكردند، يك جامعه اسلامى را پىنهاده و به تدبير امور آن پرداختند. آن حضرت به اداره امور دين و دنياى مردم پرداخته و مسلمانان نیز خود را موظف به تبعیت از دستورات آن حضرت میدانستند. زيرا خداى متعال، علاوه بر ايجاب مطلق اطاعت از آن حضرت[1] در خصوص مسائل سياسى، قضايى و نظامى، اوامر مؤكدى به فرمانبردارى از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله ) صادر كرده بود. [2]
به ديگر سخن، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) علاوه بر منصب نبوت، رسالت و تعليم و تبيين احكام اسلام، منصب الهى ديگرى به عنوان فرمانرواى جامعه اسلامى نيز داشتند كه منصبهاى فرعى قضاوت و فرماندهى نظامى و... از آن، اشتقاق مىيافت.بدین معنا که همانگونه كه دين اسلام، علاوه بر وظايف عبادى و اخلاقى، داراى احكام سياسى، اقتصادى و حقوقى و...بود، پيامبر اسلام هم علاوه بر وظايف تبليغ، تعليم و تربيت، از طرف خداى متعال عهدهدار اجراى احكام و قوانين الهى و داراى همه مقامات حكومتى بودند.
بديهى است دينى كه ادعاى رهبرى همه جوامع بشرى تا پايان جهان را دارد، نمىتواند نسبت به اينگونه مسائل، بىتفاوت باشد و جامعهاى هم كه بر اساس اين دين بوجود مىآيد نمىتواند فاقد چنين مناصب سياسى و حكومتى باشد. مناصبى كه تحت عنوان «امامت» مندرج مىشود.
اما سخن در اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، چه كسى بايد عهدهدار اين مقام شود؟ و آن را از چه كسى دريافت كند؟
آيا همانگونه كه خداى متعال اين منصب را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عطا فرموده بود، به كسان ديگرى نيز داده است و تصدى اين مقام تنها در سايه نصب الهى، مشروعيت مىيابد يا اعطاء اين مقام از طرف خداى متعال، اختصاص به پيامبر اكرم داشته و بعد از آن حضرت این مردم هستند كه بايد امامى براى خودشان برگزينند و او را فرمانرواى خودشان قرار دهند؟ آيا به راستى، مردم داراى چنين حقى هستند يا نه؟
اين درست همان نقطه اصلى اختلاف بين شيعه و سنى است. يعنى از يك سوى، شيعيان معتقدند كه امامت، منصبى است الهى كه بايد از طرف خداى متعال به كسانى كه صلاحيت آن را دارند داده شود و خداى متعال به وسيله پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين كار را انجام داده و امير مؤمنان على عليه السلام را جانشين بلا فصل وى قرار داده است و سپس يازده نفر از فرزندان او را يكى پس از ديگرى براى تصدى مقام امامت، تعيين و نصب فرموده است و از سوى ديگر، اهل سنت معتقدند كه امامت الهى همانند نبوت و رسالت، با رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، خاتمه يافت و از آن پس، تعيين امام به مردم واگذاشته شد. تا آن جا که بعضى از بزرگان اهل سنت، تصريح كردهاند كه اگر كسى به زور اسلحه بر مردم مسلط شود، بعد از تسلط، اطاعت از وى برديگران لازم خواهد بود. [3]
روشن است كه چنين نظریههایی تا چه حد مىتواند راه را براى سوء استفاده زورمندان، جباران و حيلهگران، باز کرده و موجبات پراكندگى و انحطاط مسلمانان را فراهم آورد.
در حقيقت، اهل سنت با پذيرفتن مشروعيت امامت بدون نصب الهى، نخستين پايه تفكيك دين از سياست را نهادهاند و به عقيده شيعيان، همين امر، بزرگترين نقطه انحراف از مسير صحيح اسلام راستين و پرستش خداى متعال، در همه ابعاد و شوؤن زندگى بوده و خاستگاه هزاران انحراف ديگرى است كه از زمان رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) در ميان مسلمانان، رخ داده يا خواهد داد .
از اين روى، ضرورت دارد كه شخص مسلمان، اين موضوع را با كمال جديت و دور از هر گونه تقليد و تعصب، مورد تحقيق و بررسى قرار داده[4] و پس از تشخیص مذهب حق، با تمام توان، از آن حمايت كند.
بدیهیست که در این میان، بايد مصلحت كلى جهان اسلام را در نظر گرفت و از فراهم كردن زمينه براى بهرهبردارى دشمنان اسلام از اختلاف و رويارويى طرفداران مذاهب مختلف، دورى جست و نبايد كارى كرد كه موجب بروز شكاف در صفوف مسلمانان شده یا هماهنگى ايشان در برابر كفار را از بين ببرد. چرا كه زيان چنین کاری، عائد همه مسلمانان شده و نتيجهاى جز ضعف جامعه اسلامى نخواهد داشت.
از سوى ديگر، نبايد حفظ وحدت و هماهنگى مسلمانان، مانع از تحقيق و تلاش در راه شناختن مذهب حق و ايجاد جو سالم براى بررسى مسائل امامت گردد. مسائلى كه حل صحيح آنها تأثير به سزايى در سرنوشت مسلمانان و سعادت دنيا و آخرت آنان دارد.
مفهوم امامت
حال پس از بیان این مقدمه، نوبت به بیان مفهوم امامت میرسد. امامت در لغت به معناى پيشوايى و رهبرى است و هر كسى كه متصدى رهبرى گروهى شود «امام» ناميده مىشود. خواه در راه حق باشد يا در راه باطل. چنانكه در قرآن كريم، واژه ائمة الكفر [5] درباره سران كفار به كار رفته است و كسى كه نمازگزاران به او اقتدا مىكنند، «امام جماعت» ناميده مىشود.
اما در اصطلاح علم كلام، امامت عبارت است از «رياست همگانى و فراگير بر جامعه اسلامى در همه امور دينى و دنيوى». ذكر كلمه «دنيوى» براى تأكيد بر وسعت قلمرو امامت است و گرنه تدبير امور دنيوى جامعه اسلامى، جزيى از دين اسلام است.
از ديدگاه شيعه، چنين رياستى هنگامى مشروع خواهد بود كه از طرف خداى متعال باشد و كسى كه اصالتا (نه به عنوان نيابت) داراى چنين مقامى باشد، معصوم از خطا در بيان احكام و معارف اسلامى و نيز مصون از گناهان خواهد بود. در واقع، امام معصوم همه منصبهاى پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به جز نبوت و رسالت را دارد و سخنان او در تبيين حقايق، قوانين و معارف اسلام، حجت است. فرمانهاى وى نیز در امور مختلف حكومتى واجب الاطاعه مىباشد.
بدين ترتيب، اختلاف شيعه و سنى در موضوع امامت، در سه مسأله ظاهر مىشود:
نخست آنكه امام بايد از طرف خداى متعال، نصب شود.
دوم آنكه بايد داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد.
سوم آنكه بايد معصوم از گناه باشد.
البته معصوم بودن، مساوى با امامت نيست. زيرا به اعتقاد شيعه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله و حضرت مريم (سلام الله عليهما) نيز داراى مقام عصمت بودهاند و شايد در ميان اولياء خدا كسان ديگرى نيز چنين مقامى را داشتهاند، اما امام نبودهاند و اساسا شناختن شخص معصوم جز از طريق معرفى الهى، ميسر نيست.
منبع اصلی: مصباح یزدی، آموزش عقايد، ص 295
پىنوشتها:
[1] .آل عمران، 32، و نساء، 12، 14، 69، 80 و مائده، 92 و انفال، 1، 20، 46 و توبه، 71 و نور، 51، 54، 56 و احزاب، 66، 71 و حجرات، 14 و فتح ـ 16، 17 و محمد، 32 و مجادله، 12و ممتحنه ،12 و تغابن، 12 و جن، 23
[2] . آل عمران، 152 و نساء، 42، 59، 65، 105 و مائده، 48 و حج، 67 و احزاب، 6، 36 و مجادله ،8 ، 9 و حشر، 7
[3] . الاحكام السطانيه از ابويعلى و ترجمه «السواد الاعظم» از ابوالقاسم سمرقندى، ص 40، 42
[4].خوشبختانه دانشمندان بزرگ در اين زمينه هزاران كتاب به زبان هاى مختلف و با شيوههاى گوناگون نوشته و راه تحقيق را كاملا بر روى جويندگان حق و حقيقت گشودهاند و براى نمونه مىتوان به کتاب عبقات الانوار، الغدير، دلائل الصدق، غاية المرام و اثبات الهداة اشاره کرد. همچنین كتاب «المراجعات» كه مجموعهاى از مكاتبات بين علمای شيعه و سنى است و كتاب «اصل الشيعة و اصول ها» كه هر دو به زبان فارسى نيز ترجمه شده را مطالعه كنند.
[5] . سوره توبه، آيه 12