پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم): براى شهادت حسین (علیه السلام)، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.

رسانه منجی - امامت در روایات

امام معصوم نه تنها برای آدمیان در ساحت تشریعی و اموری نظیر هدایت ظاهری و باطنی مورد نیاز است، بلکه وجودش در نظام آفرینش لازم است و عالم و آدم به او نیازمندند، از این رو در آموزه‌های دینی در این باب آمده:

«لو بقیت الارض بغیر امام لساخت ؛[1] اگر زمین بدون امام بماند، از هم متلاشی می گردد».

در روایت دیگري چنین وارد شده:

«لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها کما یموج البحر باهله؛ [2] اگر امام لحظه‌ای روی زمین نباشد، زمین همانند دریا دچار تلاطم شده و بر ساکنانش موج پیدا می‌کند».

با توجه به این گونه روایات که تعدادشان هم کم نیست[3] چنین به دست می‌آید که نیاز عالم و آدم به وجود امام از نیاز آن ها به هوا و اکسیژن بیشتر است؛ زیرا با نبود هوا تنها موجودات زنده از حیات ساقط می‌گردند، ولی با نبود امام عالم از هستی ساقط می‌شود.

از این رو در برخی دعاها درباره وجود مقدس حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده:

«ثم الحجه الخلف القائم المنتظر المهدی المرجی الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء» [3]

سپس حجت جانشین، قائم منتظر مهدی که امید جهانیان به اوست، آن که عالم به برکت فیض وجود او باقی است و به يمن وجود او مردم روزی می خورند و به وجود او، آسمان و زمین استوار و برقرار است».

بنابراین از هر نظر انسان نیازمند امام است و بدون امام، نظام هستی در هر دو ساحت تکوین و تشریع، دچار مشكل خواهد شد؛ بلکه از هم فرو خواهد پاشید.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]. کلینی، کافی ج 1، ص 179، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق.

[2]. همان.

[3]. همان.

[4]. مفاتیح الجنان، ص 156.

%ب ظ، %09 %604 %1394 ساعت %13:%بهمن

در روایات پیامبر اکرم و اهل‌بیت (علیهم السلام) به جایگاه، ويژگى‌ها، شرايط و وظايف امام و امت در برابر يكديگر توجه فراوانی شده است. در اینجا به بیان گوشه‌اى از اين روايات كه قطراتى از درياى بيكران معارف اهل‌بيت (علیهم السلام) است، مى ‏پردازيم.

امامت ركن ديانت‏

در روايتی از پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله)، عدم شناخت و پيروى امام مساوى با جاهليت و بى‌‏دينى تلقى شده است. آن حضرت می‌فرمایند: «من مات و هو لايعرف امامه مات ميتة جاهليه»[1]

«كسى كه بميرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است».

همچنین از آن حضرت وارد شده که می‌فرمایند: «هر كس بدون داشتن امام بميرد به مرگ جاهلیت مرده است».[2]

 

امام راهنماى خدا در ميان خلق‏

امام صادق (عليه السلام)، می‌فرمایند: «الامام علم بين الله و بين خلقه فمن عرفه كان مؤمنا و من انكره كان كافرا»[3]

«امام راهنماى ميان خدا و آفريدگان اوست. هر كه او را بشناسد، مؤمن است و هر كه منكرش شود، كافر است».

مفاد اين روايت با آنچه از پيامبر نقل شد، كاملًا هماهنگ و هم آوا است.

 

امامت حق، شرط قبولى اعمال‏

از منظر روايات، پيروى و اطاعت از امام حق تأثير مستقيم در پذيرش اعمال صالح دارد.

امام صادق (عليه السلام) می‌فرمایند: «اگر بندگان، پيشواى ستمگر را كه از جانب خدا نيست به زمامدارى گيرند، خداوند كارهاى شايسته‌اى را كه انجام مى‌دهند، نخواهد پذيرفت»[4].

راز اين نكته آن است كه عمل نيک در حكومت باطل عمدتاً به رفتارى شخصى و عزلت جويانه تبديل شده و به قطرات آبى در بيابان خشک مى ‏ماند كه به زودى مى‌خشكد و در مقابل نظام حاكم عملًا در جهت بسط فساد و تباهى مى‏‌كوشد. اما در پرتو امام بر حق و پيروى از او اعمال صالح جايگاه مناسب خود را در اجتماع بازيافته و بسط و گسترش مى‏يابند و چون جريانى جارى و پر مايه همه جا را سيراب مى‌كنند.

از اين رو امام باقر (عليه السلام) می‌فرمایند: «خداوند تبارك و تعالى فرموده است: بى‌گمان هر شهروندى در اسلام كه ولايت پيشواى ستمگر غيرالهى را بپذيرد، عذابش خواهم كرد».[5]

افزون بر آنچه گذشت نصوص روايى آموزه‌هاى فراوان ديگرى دارند كه به جهت اختصار تنها به ذكر عناوين پاره‏اى از آنها اشاره مى‌شود

1- امامت مايه كمال دين است

2- امامت، بنيان اسلام است

3- امامت، ريشه همه خوبى‌هاست

4- امامت، جامع وحدت و رشته پيوند امور است

5- امامت، نور الهى است

6- امامت، راه خدا است

7- امامت، نيازى گريزناپذير است

8- امامت، برتر از نبوت است

9- امامت، راز پايدارى زمين است

10- خداشناسى و امام‏شناسى پيوندی ناگسستنى دارند. و ...[6]

اكنون جهت حسن ختام در ميان انبوه روايات وارد شده، به فرازهايى چند از روايتى طولانى از امام رضا (عليه السلام) اشاره مى‏ كنيم

آن حضرت می‌فرمایند: همانا امامت، زمام دين و نظام مسلمانان و صلاح دنيا و عزت مؤمنان است. امامت، بنيان اسلام بالنده و شاخه برافراشته آن است. به وسيله امام، نماز، زكات، روزه، حج و جهاد جامه عمل مى ‏پوشد. صدقات و غنايم گردآورى مى‌شود. حدود و احكام به اجرا در مى‏آيد و از مرزها پاسدارى مى‏گردد. امام، حلال خدا را آزاد و حرام خدا را ممنوع مى‏گرداند. حدود الهى را به پا مى‌دارد. از دين خدا پاسدارى مى‌كند و با حكمت و اندرز و حجت رسا مردم را به سوى دين خدا فرا مى‏خواند.

امام، خورشيد تابنده‏اى است كه با آنكه در افق قرار دارد و دست كسى به او نمى ‏رسد. اما جهان را به نور خود نور باران می‌کند. امام، ماه تابان، چراغ نور افشان، ستاره راهنما در شدت تاريكى‌ها در گذر كويرها و آبادى‏ها و گرداب درياهاست.

امام، آب گورا براى تشنه كامان و نشانگر راه هدايت و نجات دهنده از گمراهى است. امام، همچون آتشى بر بلندى مى‏ماند كه گرما جويان را حرارت بخشد و راه نجات را از هلاكت باز نمايد. پس آن كه از او بگريزد به هلاكت گرفتار آيد.

امام، براى مردم همدمى است، رفيق. پدرى است، مهربان. برادرى است، دلسوز و مادرى است، خدمتگذار فرزند خردسال خويش و پناه بندگان در گرفتارى‏هاى وحشتناک است

امام، امين خدا در ميان خلق، حجت خدا بر بندگان، جانشين خدا در سرزمين‏ها، دعوت كنده به سوى او و پاس دارنده احكام و محُرّمات الهى است.

امام، گسسته از گناهان و پيراسته از عيب‏ها است. دانش به او اختصاص يافته و با حلم و خويشتن‏دارى شناخته شده. او نظام دين، عزّت مؤمنان، سبب خشم منافقان و نگونسارى كافران است.

امام، يگانه روزگار خويش است. كسى همطراز او نباشد. دانشمندى با او برابرى نكند و وى را بديل، نظير و مانندى نباشد ...[7].

 

 

 

منابع:

[1] . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 8، ص 10 و ج 23، ص 76.

[2] . متقی هندی، كنزالعمال، ص 464.

[3] . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 23، ص 88.

[4] . تفسیر نور الثقلين، ج 4، ص 104.

[5] . محمد بن یعقوب، کلینی، اصول كافى، ج 1، ص 376.

[6] . جهت آگاهى بيشتر ر.ک. محمدمحمدى رى‌شهرى، ميزان الحكمه با ترجمه فارسى، ج 1، ص- 206 238، قم، دارالحديث، ويرايش سوم، 1377 ه. ش.

[7] . محمد بن یعقوب، کلینی، اصول كافى، ج 1، كتاب الحجة، باب نادر جامع فى فضل الامام و صفاته، ج 1، صص 290- 283، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام).

%ب ظ، %23 %733 %1394 ساعت %16:%آبان

پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله)، مهمترين بحثي كه در جامعه نوپاي اسلامي مطرح شد، موضوع خلافت و جانشيني رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بود. گروهي بر اساس آرای بعضي از بزرگان صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله)، خلافت ابوبكر را پذيرفتند و گروه ديگر، معتقد شدند كه جانشين پيامبر، بنابر تعيين آن حضرت، امام علي (عليه السلام) است. در زمان‌هاي بعد دسته اول به عامّه (اهل سنّت و جماعت) و گروه دوم به خاصّه (تشيع) معروف گرديدند. هر چند واژه تشیع و پیروان این گروه در زمان خود رسول خدا نیز وجود داشت و ان حضرت نیز آن‌ها را مورد تایید و تمجید خود قرار داده بود.[1]

نكته قابل توجه اينكه اختلاف شيعه و سنّي تنها در شخص جانشين پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نيست. بلكه در ديدگاه هر يک از این دو گروه، «امام» معني و مفهوم و جايگاه ويژه‌اي دارد كه اين دو مذهب را از يكديگر متمايز مي‌كند.

براي روشن شدن موضوع، معناي امام و امامت را بررسي مي‌كنيم تا تفاوتِ ديدگاه‌ها آشكار گردد.

«امامت» در لغت به معني پيشوايي و رهبري است و «امام» كسي است كه سرپرستي يک گروه را در مسيري مشخص به عهده مي‌گيرد و در اصطلاحِ علم دين، امامت به گونه‌هاي مختلفی تفسير شده است.

به نظر اهل سنّت، امامت حاكميتي دنيوي (و نه منصبي الهي) است كه از رهگذر آن جامعه مسلمين، سرپرستي و اداره مي‌گردد و از آنجا كه هر جمعيتي نياز به پيشوا و بزرگي دارند، جامعه مسلمين نيز، پس از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، بايد براي خود رهبري برگزيند و چون براي اين گزينش راه و رسم ويژه‌اي در دين ترسيم نشده است، انتخاب جانشين پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، مي‌تواند از راههاي مختلفی همچون رجوع به آرای اكثريت مردم يا بزرگان آن‌ها يا وصيت خليفه پيشين و يا حتي كودتا و غلبه نظامي باشد.

ولي شيعه كه امامت را ادامه نبوّت و امام را حجّت خدا در ميان خلق و واسطه فيض او به مخلوقات مي‌داند، معتقد است كه «امام» تنها به تعيين الهي انتخاب و از زبان پيامبر (صلي الله عليه و آله) که پيام آور وحي است، معرفي مي‌گردد. اين اعتقاد از جايگاه رفيع و بلند امامت در تفكر شيعي نشات می‌گیرد كه امام را نه تنها سرپرست و مدير جامعه مسلمين كه بيان كننده احكام الهي و مفسّر قرآن كريم و راهبر راه سعادت مي‌داند. به بيان ديگر در فرهنگ شيعه، امام، مرجع امور مردم در دو بخش دين و دنياست نه آنگونه كه اهل سنّت معتقدند كه تنها وظيفه خليفه، حكومت داري و اداره دنياي مردم باشد.

 

 

 

نياز به امام

پس از روشن شدن ديدگاه‌ها، بجاست به اين سؤال پاسخ دهيم كه با وجود قرآن و سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله)، چه نيازي به امام و رهبر ديني آن‌گونه كه شيعه معتقد است، وجود دارد؟

براي ضرورت وجود امام، دليل‌هاي فراواني بيان شده است که ما در این‌جا تنها به يک بيان ساده، اكتفا مي‌كنيم.

همان دليلي كه نياز به پيامبر را بيان مي‌كند، بيانگر نياز مردم به «امام» نيز هست. زيرا از سويي، اسلام آخرين دين و حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله)، آخرين پيامبر خداست. بنابراين، اسلام بايد پاسخگوي تمام نيازهاي بشر تا قيامت باشد. از سوي ديگر، قرآن كريم، اصول و كليات احكام و معارف الهي را بيان كرده است و تبيين و توضيح آن به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) واگذار شده است.[2]

روشن است كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به عنوان رهبر مسلمين، مطابق نيازها و ظرفيت جامعه اسلامي زمان خود، به بيان آيات الهي پرداخته است و لازم است براي او جانشينان لايقي باشد كه همچون او متصل به درياي بيكران علم خدا باشند تا آنچه را پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، تبيين نفرموده است، بيان كنند و نيازهاي جامعه مسلمين را در هر زمان، پاسخ گويند.

در روايتي كه شيعه و سنّي از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)، نقل كرده‌اند، آمده است:

«اِنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتي؛ ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلّوُا بَعْدي اَبَداً...[3]

به راستي كه من دو چيز گرانبها در ميان شما باقي مي‌گذارم، قرآن و اهل‌بيتم. تا وقتي به اين دو چنگ بزنيد، هرگز پس از من گمراه نخواهيد شد.»

طبق اين حديث، هيچ زماني خالي از حضور عترت پيامبر در كنار قرآن، نخواهد بود.

همچنين امامان معصوم (عليهم السلام)، نگهبان ميراث به جا مانده از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و نيز مبين و مفسّر حقيقي قرآن كريم هستند تا دين خدا دستخوش تحريفِ غرض ورزان و دشمنان قرار نگيرد و اين سرچشمه زلال تا قيامت، پاك و پاكيزه باقي ماند.

به علاوه، «امام» به عنوان انسان كامل و الگوي جامعي در همه ابعادِ انساني است و بشر نياز جدّي به چنين نمونه‌اي دارد كه با دستگيري و هدايت او، آن‌گونه كه در خور كمال انساني اوست، تربيت گردد و در پرتو راهنمايي‌هاي اين مربي آسماني از انحراف‌ها و دام‌هاي نفس سركش خود و شيطان‌هاي بيروني محفوظ بماند.

از مطالب فوق روشن شد كه نياز مردم به امام، يک نياز حياتي است و برخي از وظايف امام به شرح زير است:

رهبري و اداره امور جامعه (تشكيل حكومت)

حفظ دين و آئين پيامبر از تحريف و بيان صحيح قرآن

تزكيه نفوس و هدايت معنوي مردم   [4]

 

 

 

پي نوشت ها:

[1]. قال رسول الله: شیعة علی هم الفائزون یوم القیامة.

[2]. قرآن كريم خطاب به پيامبر اسلام، فرموده است: «ما قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه را بر مردم نازل شده است براى ايشان بيان كنى». سوره نحل، آيه 44

[3]. بحارالانوار، ج 2، ص 100.

[4]. گفتنى است كه «تشكيل حكومت» توسط امام معصوم وابسته به زمينه‌ها و شرايط آن است ولى ساير وظايف، حتى در زمان غيبت، انجام مى گيرد. اگرچه در زمان ظهور امام و حضور آشكارش در ميان مردم، ملموس و عينى است. نكته ديگر اينكه آنچه در اين بخش گفته شد نياز مردم به امام در حيات معنوى آنهاست و اما نيازِ مجموعه عالم به «وجود امام» در بحث «فوائد امام غايب» خواهد آمد.

%ب ظ، %23 %732 %1394 ساعت %16:%آبان

برای درک معنا ، مفهوم و جایگاه امام و مقام امامت،شایسته است به روایت نسبتا مفصلی که از امام رضا (علیه السلام) در این زمینه نقل شده نظری بیفکنیم.

عبد العزيز بن مسلم گويد: ما در ايام على بن موسى الرضا (علیه السلام)، در مرو بوديم. در آغاز ورود خود، روز جمعه در مسجد جامع گرد آمديم و در موضوع امر امامت كه مورد اختلاف فراوان مردم بود گفتگو كرديم و من حضور سيد خود امام رضا (علیه السلام)، شرفیاب شدم و بررسي‌هاى مردم را در امر امامت به عرض آن حضرت رسانيدم. آن حضرت، تبسمى كرد و فرمود: اى عبد العزيز، اين مردم نادانند و از رأى و دين خود فريب خورده‏اند... بدان، آيا مى‏دانند قدر و موقعيت امامت را در ميان امت تا اختيار و انتخاب آنان در آن روا باشد؟

به راستى امامت اندازه‏اى فراتر و مقامى والاتر و موقعى بالاتر و آستانى منيع‏تر و عمقى فروتر از آن دارد كه مردم با عقل خود بدان رسند يا با رأى و نظر خود آن را درک كنند يا به انتخاب خود امامى بگمارند.

امامت مقامى است كه حضرت ابراهيم (علیه السلام)، پس از آنكه مقام نبوت و خلت را پا بر جا كرد، بدان رسيد. اين امامت، سومين درجه و فضيلتى بود كه خداي متعال، آن حضرت را بدان مشرف كرد و نامش را به وسيله آن بلند نمود...به راستى امامت زمام دين و نظام مسلمين و عزت مؤمنين است.

امامت بنياد پاک اسلام و شاخه با بركت آن است. به وسيله امامت، نماز، روزه، زكاة، حج و جهاد درست مى‏شوند. غنيمت و صدقات بسيار مى‏گردند. حدود و احكام اجرا شده و مرزها و نواحى كشور مصون مى‏شوند.

امام حلال و حرام خدا را بيان مى‏كند و حدود خدا را بر پا مى‏دارد و از دين خدا دفاع مى‏كند و با حكمت و پند نيک و دليل رسا به راه خدا دعوت مى‏نمايد.

امام مانند آفتاب در عالم طلوع می‌كند و بر افق قرار می‌گيرد كه دست و ديده مردم بدان نرسد. امام ماه تابنده، چراغ فروزنده، نور بر افروخته و ستاره رهنما در تاريكى شبها و بيابانهاى تنها و گرداب درياها است. امام آب گوارایى است براى تشنگى و رهبر به حق و نجات بخش از نابودى است.

امام چون آتشى است بر تپّه براى سرمازدگان و دليلى است در تاريكى‏ها كه هر كه از آن جدا شود هلاک گردد.

امام ابرى است بارنده، بارانى است سيل‌آسا، آفتابى است فروزان و آسمانى است سايه بخش و زمينى است گسترده و چشمه‏اى است جوشنده و غدير و باغ است.

امام پدرى است مهربان و برادرى است دلسوز و پناه بندگان خدا است در موقع ترس و پيشامدهاى بد. امام امين خداى عز و جل است در ميان خلقش و حجت او است بر بندگانش و خليفه او است در بلادش و دعوت‏كننده به سوى خداى عز و جل و دفاع‏كننده از حقوق خداست.

امام كسى است كه از گناهان پاک و از عيوب بر كنار است. به دانش مخصوص و به حلم و بردبارى موسوم است. نظام دين و عزت مسلمين و خشم منافقين و هلاك كفار است.

امام يگانه روزگار خود است. كسى با او برابر نيست و دانشمندى با او برابری نمی کند. جايگزينی و مانند و نظيری ندارد. بدون تحصيل، مخصوص به فضل است. كيست كه‏ به حق شناسائى امام برسد يا بتواند او را انتخاب كند؟

هيهات هيهات. خردها درباره‏اش گمراهند و خاطرها در گمگاه. عقلها سرگردان و چشمها نابینا. بزرگان در برابرش كوچكند و حكيمان در حيرت و بردباران كوته‏نظر و هوشمندان گيج و نادان و شعرا لال و گنگ و ادباء درمانده و سخندانان بى‏زبان شرح يک مقامش نتوانند و وصف يكى از فضائلش را ندانند. همه به عجز معترفند. چگونه توان كنهش را وصف كرد و اسرارش فهميد؟

چطور كسى به جاى او ايستد و حاجت مربوط به او را برآورد؟ نه، چطور؟ از كجا؟

او در مقام خود اخترى است كه بر افروزد و از دسترس دست‏يازان و وصف واصفان فراتر است. انتخاب بشر كجا به اين پايه رسد؟ عقل كجا و مقام امام كجا؟

كجا چنين شخصيتى يافت شود؟ ...».[1]

 

 

منبع:

[1]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول الكافي، ج‏1، ص 198

%ب ظ، %23 %729 %1394 ساعت %16:%آبان

اعتقاد شيعه بر آن است كه تمام مقامات پيامبر اکرم (صلي الله عَليهِ وَ آله)، غير از مقام نبوت و رسالت و جواز تعدد زوجات و برخی خصائص آن حضرت مثل وجوب خواندن نماز شب، براي دوازده امام معصوم (عليهم السلام) نيز ثابت است و اين اعتقاد از ضروريات مكتب شيعه به شمار ميآيد.[1]

مهمترين مقامات و اهداف مشترك پيامبر اکرم (صلي الله عَليهِ وَ آله) و امامان اهل بیت (عليهمالسلام) عبارتند از:

1. تبيين مفاهيم قرآن

2. داوري در منازعات

3. ارشاد و هدايت انسان‌ها

4. اتمام حجت بر بندگان

5. برقراري امنيت و عدل

حال با توجه به اين اهداف و قبل از بيان تفصيلي آنها، ميتوان به ضرورت و نياز به وجود امام (عليه السلام )، پي برد. زيرا اهداف و آرمان‌های ياد شده از ضرورتهاي حيات دنيوي و اخروي انسان ميباشد كه رسيدن به آن‌ها بدون وجود امام، غير ممكن است. لزوم وجود رهبر در يك جامعه تا حدي است كه اگر دسترسي به امام عادل امكان نداشته باشد، وجود امام هر چند غیر عادل، از اصل نبود امام و حاکم، بهتر است. زيرا فقدان امام به هرج و مرج اجتماعي و سلب امنيت همگاني منجر ميشود كه پيآمدهاي تلخ آن به مراتب از پيآمدهاي ناگوار وجود امام و پيشواي غير عادل، بدتر است.

از اين رو امیرالمومنین (عليهالسلام )، ميفرمايند:

لا بّد للناس من امير برّاً او فاجراً [2]

«مردم به پيشوا و امیر نيازمندند. خواه عادل آن امیر عادل باشد و خواه فاسق.

 

ضرورت وجود امامت و قاعده لطف :

مفاد قاعده لطف، كه يكي از قواعد كلامي مورد قبول متكلمان عدليه است، اين است كه هر فعلي كه در سعادت مكلفان مؤثر است، مقتضاي عدل و حكمت خداوند است. نبوت از مصاديق بارز اين قاعده است و از ديدگاه متكلمان اماميه، امامت نيز حكم نبوت را دارد و از مصاديق قاعده لطف است. مرحوم سيد مرتضي در توضيح اين مطلب چنین مينگارد:

هر عاقلي كه از شيوه زندگي اجتماعي و عادات مردم آگاه است، ميداند كه هر گاه در ميان مردم، رهبري با تدبير و قدرتمند وجود داشته باشد، ظلم و تباهي از بين رفته و يا دست كم مردم به رعايت عدل و انصاف نزديکتر خواهند شد و هر گاه چنين رهبري وجود نداشته باشد، امر برعكس خواهد شد. پس واجب است كه خدا مكلفان را از آن محروم نسازد.[3]

حال در ادامه به توضيح فلسفه و اهداف امامت می‌پردازیم:

1. تبيين مفاهيم قرآني

يكي از وظايف پيامبر  اکرم  (صلي الله عَليهِ وَ آله)، تبيين معاني و مفاهيم قرآن كريم بود. خداوند متعال خطاب به آن حضرت ميفرمايد:

«و انزلنا اليك الذكرَ لتُبَيّن للناسِ ما نزل اليهم»[4]

ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا آن چه بر مردم نازل شده را برايشان تبيين نمایی.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيز در حديث معروف و متواتر ثقلين،  عترت خود را ملازم و همراه با قرآن قرار داده و فرموده است:

اني تاركٌ فيكم الثقلين؛ كتاب الله و عترتي.

من دو شي، گرانبها در ميان شما باقی ميگذارم که یکی كتاب خدا و دیگری اهل بیتم است.بدین معنا که فهم حقايق قرآن بايد با راهنمايي عترت (عليهم السلام) باشد. چنان‌چه تأويل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نميدانند.‌ قرآن كريم ميفرمايد:

«و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم»[5]

در روايات آمده است كه ائمه معصومين (عليهم السلام)، راسخان در علم ميباشند.[6]

2. داوري در منازعات

يكي از اهداف نبوت داوري در اختلافات و منازعات بوده است.

خداوند در این‌باره ميفرمايد:

فبعث الله النبيّينَ مبشّرين و منذرين و اَنزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختفلوا فيه»[7]

خدا پيامبران بشارت دهنده و بيم دهنده را برانگيخت و كتاب را به حق با آنان نازل كرد تا در اختلافات مردم داوري كنند.

نكته جالب توجه در اين آيه شريفه آن است كه خدا در این آیه، داوري کردن را به كتاب نسبت داده است. زيرا معيار داوري همان احكام الهي است كه كتاب دربرگيرنده آنهاست.

بديهي است اختلافات و نزاع ها به زمان پيامبر اختصاص ندارد ليكن از آنجا كه حل اين اختلافات به وجود افراد برگزيده از جانب خدا نياز دارد، ‌پس از ختم نبوت نيز اين ضرورت وجود دارد و در نتيجه وجود امام بسان پيامبر، امري ضروري است.

3. ارشاد و هدايت انسانها

ارشاد و هدايت انسانها در زمينه عقايد، احكام ديني و مسائل اخلاقي و اجتماعي يكي ديگر از اهداف رسالت پيامبران الهي است.

خداوند ميفرمايد:

«لقَد مَنّ الله علي المُؤمنين اِذْ بَعَثَ فيهم رسولاً من انفسهم يَتْلُوا عليهم آياته و يزكيّهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبلُ لفي ضلالٍ مبينٍ»[8]

خداوند بر مؤمنان منت نهاد؛ زيرا از خود آنان رسولي را در ميان آنها برانگيخت تا آيات الهي را بر آنان فرا خواند، آنان را تزكيه نمايد و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد. اگرچه آنان پيش از اين در گمراهي آشكار بودند.

اين هدف نيز از ويژگيهاي نبوت نيست و به انسانهايي كه در عصر پيامبر زندگي ميكردند اختصاص ندارد. بنابراين، اگر تعليم و ارشاد و هدايت بشر كاري بايسته و لازم بوده است، اين بايستگي و لزوم در مورد امامت نيز موجود است.

4. اتمام حجت بر بندگان

يكي از اهداف رسالت پيامبران، اتمام حجت از جانب خداوند بر بندگان است.

قرآن کریم در اينباره ميفرمايد:

«رسلاً مبشرين و منذرين لئلا يكونَ للناس علي الله حجة بعد الرسل»[9]

]خداوند متعال[، پيامبراني بشارت دهنده و بيم دهنده را برانگيخت تا پس از فرستادن رسولان، مردم بر او حجتی ]بهانه‌ای[، نداشته باشند.

اين امر نيز اختصاص به زمان خاصي ندارد، از اينرو امیرالمومنین (عليهالسلام) فرموده است:

لا تخلوا الارض من قائمٍ بحجةٍ اما ظاهراً او خائفاً مغموراً لئلا تبطل ححج الله و بيناته ...يحفظ الله بهم حججه و بيناته اولئك خلفاء الله في ارضه و الدعاة‌ الي دينه[10]

زمين از حجت خدا خالي نخواهد بود. آن حجت يا آشكار و مشهود است و يا خائف و پنهان، تا حجتها و دلائل الهي باطل نگردد... خدا به وسيله آنها حجتها و دلائل خود را حفظ ميكند... آنان جانشينان خدا در زمين و دعوت كنندگان به دين او ميباشند.

5. برقراري امنيت و عدل

از اهداف ديگر نبوت برقراري عدل و امنيت اجتماعي است.

قرآن کریم در این زمینه، ميفرمايد:

«لقد ارسلنا رُسلنا بالبيناتِ و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط»[11]

رسولان خود را با دلايل فرستاديم و كتاب و ميزان را با آنان نازل كرديم تا مردم به قسط پايدار گردند.

اين هدف نيز از ويژگيهاي نبوت نبوده و به انسانهاي گذشته اختصاص ندارد، بلكه از نيازهاي هميشگي بشر است. در نتيجه تحقق بخشيدن به آن يك آرمان الهي است كه پس از نبوت از طريق امامت تحقق ميپذيرد.

حضرت امام علي (عليهالسلام)، درباره اهداف حكومت ديني كلامي دارد كه بيانگر فلسفه امامت از جنبه سياسي و حكومتي آن است. آنجا كه ميفرمايد:

اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منّا منافسه في سلطان و لا التماس شي من فُضُولِ الحطام ولكن لنردا المعالم في دينك و نُظْهِرُ الاصلاح في بلادك فَيَأمَنَ المظلومون من عبادك و تقام المعطّله من حدودك[12]

خدايا! تو ميداني كه آن چه را انجام داديم انگيزه مسابقه در كسب سلطنت و به دست آوردن متاع پست دنيوي نبود، بلكه به خاطر اين بود كه نشانههاي از بين رفته دينت را باز گردانيم و اصلاح و آبادي را در شهرها و روستاها آشكار سازيم،‌ تا بندگان مظلومت، امنيت يابند و قوانين و حدود تعطيل شده، برپا گردد.

جهت مطالعه بيشتر در این موضوع می‌توانید به منابع ذیل مراجعه فرمایید

1. راه و راهنما شناسي، آيت الله محمد تقي مصباح يزدي.

2. عقايد استدلالي، جلد2،‌ علی رباني گلپايگاني.

3. آموزش كلام اسلامي جلد2، محمد سعيديمهر.

4. درسهايي از علم كلام جلد2، دكتر طاهري.

5. الهيات و معارف اسلامي، آيت الله شیخ جعفر سبحاني.

 

 

 

منابع:

[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، راه و راهنما شناسي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، چاپ دوم،‌ سال 1379، ج5، ص 203.

[2] . نهج البلاغه، خطبه40.

[3] . سيد مرتضي، الذخيره في علم الكلام، ص 410.

[4] . نحل/ 44.

[5] . آل عمران/ 7.

[6] . کلینی، اصول كافي، ‌كتاب حجة باب الراسخين في العلم، ج1.

[7] . بقره/ 213.

[8] . آل عمران/ 164.

[9] . نساء/ 165.

[10] . صبحي صالح، نهج البلاغه،‌ كلمات قصار، شماره 139.

[11] . حديد/ 25.

[12] . نهج البلاغه، خطبه 131.

%ب ظ، %23 %727 %1394 ساعت %16:%آبان

پيامبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) بعد از مهاجرت به مدينه و حمايت بى‌دريغ مردم آن شهر از آن حضرت و از مسلمانانى كه از مكه مهاجرت مى‏كردند، يك جامعه اسلامى را پى‌نهاده و به تدبير امور آن پرداختند. آن حضرت به اداره امور دين و دنياى مردم پرداخته و مسلمانان نیز خود را موظف به تبعیت از دستورات آن حضرت می‌دانستند. زيرا خداى متعال، علاوه بر ايجاب مطلق اطاعت از آن حضرت[1] در خصوص مسائل سياسى، قضايى و نظامى، اوامر مؤكدى به فرمانبردارى از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله ) صادر كرده بود. [2]

به ديگر سخن، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) علاوه بر منصب نبوت، رسالت و تعليم و تبيين ‏احكام اسلام، منصب الهى ديگرى به عنوان فرمانرواى جامعه اسلامى نيز داشتند كه منصب‌هاى فرعى قضاوت و فرماندهى نظامى و... از آن، اشتقاق مى‏يافت.بدین معنا که همانگونه كه دين اسلام، علاوه بر وظايف عبادى و اخلاقى، داراى احكام سياسى، اقتصادى و حقوقى و...بود، پيامبر اسلام هم علاوه بر وظايف تبليغ، تعليم و تربيت، از طرف خداى متعال عهده‏دار اجراى احكام و قوانين الهى و داراى همه مقامات حكومتى بودند.

بديهى است دينى كه ادعاى رهبرى همه جوامع بشرى تا پايان جهان را دارد، نمى‏تواند نسبت به اينگونه مسائل، بى‏تفاوت باشد و جامعه‏اى هم كه بر اساس اين دين بوجود مى‏آيد نمى‏تواند فاقد چنين مناصب سياسى و حكومتى باشد. مناصبى كه تحت عنوان «امامت» مندرج مى‏شود.

اما سخن در اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، چه كسى بايد عهده‏دار اين مقام شود؟ و آن‌ را از چه كسى دريافت كند؟

آيا همان‌گونه كه خداى متعال اين منصب را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عطا فرموده بود، به كسان ديگرى نيز داده است و تصدى اين مقام تنها در سايه نصب الهى، مشروعيت مى‏يابد يا اعطاء اين مقام از طرف خداى متعال، اختصاص به پيامبر اكرم داشته و بعد از آن حضرت این مردم هستند كه بايد امامى براى خودشان برگزينند و او را فرمانرواى خودشان قرار دهند؟ آيا به راستى، مردم داراى چنين حقى هستند يا نه؟

اين درست همان نقطه اصلى اختلاف بين شيعه و سنى است. يعنى از يك سوى، شيعيان معتقدند كه امامت، منصبى است الهى كه بايد از طرف خداى متعال به كسانى كه صلاحيت آن‌ را دارند داده شود و خداى متعال به وسيله پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين كار را انجام داده و امير مؤمنان على عليه السلام را جانشين بلا فصل وى قرار داده است و سپس يازده نفر از فرزندان او را يكى پس از ديگرى براى تصدى مقام امامت، تعيين و نصب فرموده است و از سوى ديگر، اهل سنت معتقدند كه امامت الهى همانند نبوت و رسالت، با رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، خاتمه يافت و از آن پس، تعيين امام به مردم واگذاشته شد. تا آن‌ جا که بعضى از بزرگان اهل سنت، تصريح كرده‏اند كه اگر كسى به زور اسلحه بر مردم مسلط شود، بعد از تسلط، اطاعت از وى برديگران لازم خواهد بود. [3]

روشن است كه چنين نظریه‌هایی تا چه حد مى‏تواند راه را براى سوء استفاده  زورمندان، جباران و حيله‏گران، باز کرده و موجبات پراكندگى و انحطاط مسلمانان را فراهم آورد.

در حقيقت، اهل سنت با پذيرفتن مشروعيت امامت بدون نصب الهى، نخستين پايه تفكيك دين از سياست را نهاده‏اند و به عقيده شيعيان، همين امر، بزرگترين نقطه انحراف از مسير صحيح اسلام راستين و پرستش خداى متعال، در همه ابعاد و شوؤن زندگى بوده و خاستگاه هزاران انحراف ديگرى است كه از زمان رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) در ميان مسلمانان، رخ داده يا خواهد داد .

از اين روى، ضرورت دارد كه شخص مسلمان، اين موضوع را با كمال جديت و دور از هر گونه تقليد و تعصب، مورد تحقيق و بررسى قرار داده[4] و  پس از تشخیص مذهب حق، با تمام توان، از آن حمايت كند.

بدیهیست که در این میان، بايد مصلحت كلى جهان اسلام را در نظر گرفت و از فراهم كردن زمينه براى بهره‏بردارى دشمنان اسلام از اختلاف و رويارويى طرفداران مذاهب مختلف، دورى جست و نبايد كارى كرد كه موجب بروز شكاف در صفوف مسلمانان شده یا هماهنگى ايشان در برابر كفار را از بين ببرد. چرا كه زيان چنین کاری، عائد همه مسلمانان شده و نتيجه‏اى جز ضعف جامعه اسلامى نخواهد داشت.

از سوى ديگر، نبايد حفظ وحدت و هماهنگى مسلمانان، مانع از تحقيق و تلاش در راه شناختن مذهب حق و ايجاد جو سالم براى بررسى مسائل امامت گردد. مسائلى كه حل صحيح آنها تأثير به سزايى در سرنوشت مسلمانان و سعادت دنيا و آخرت آنان دارد.

 

مفهوم امامت

 

حال پس از بیان این مقدمه، نوبت به بیان مفهوم امامت می‌رسد. امامت در لغت به معناى پيشوايى و رهبرى است و هر كسى كه متصدى رهبرى گروهى شود «امام» ناميده مى‏شود. خواه در راه حق باشد يا در راه باطل. چنانكه در قرآن كريم، واژه ائمة الكفر [5] درباره سران كفار به كار رفته است و كسى كه نمازگزاران به او اقتدا مى‏كنند، «امام جماعت» ناميده مى‏شود.

اما در اصطلاح علم كلام، امامت عبارت است از «رياست همگانى و فراگير بر جامعه اسلامى در همه امور دينى و دنيوى». ذكر كلمه «دنيوى» براى تأكيد بر وسعت قلمرو امامت است و گرنه تدبير امور دنيوى جامعه اسلامى، جزيى از دين اسلام است.

از ديدگاه شيعه، چنين رياستى هنگامى مشروع خواهد بود كه از طرف خداى متعال باشد و كسى كه اصالتا (نه به عنوان نيابت) داراى چنين مقامى باشد، معصوم از خطا در بيان احكام و معارف اسلامى و نيز مصون از گناهان خواهد بود. در واقع، امام معصوم همه منصب‏هاى پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به جز نبوت و رسالت را دارد و سخنان او در تبيين حقايق، قوانين و معارف اسلام، حجت است. فرمان‌هاى وى نیز در امور مختلف حكومتى واجب الاطاعه مى‏باشد.

بدين ترتيب، اختلاف شيعه و سنى در موضوع امامت، در سه مسأله ظاهر مى‏شود:

نخست آنكه امام بايد از طرف خداى متعال، نصب شود.

دوم آنكه بايد داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد.

سوم آنكه بايد معصوم از گناه باشد.

البته معصوم بودن، مساوى با امامت نيست. زيرا به اعتقاد شيعه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله و حضرت مريم (سلام الله عليهما) نيز داراى مقام عصمت بوده‏اند و شايد در ميان اولياء خدا كسان ديگرى نيز چنين مقامى را داشته‏اند، اما امام نبوده‌اند و اساسا شناختن شخص معصوم جز از طريق‏ معرفى الهى، ميسر نيست.

منبع اصلی: مصباح یزدی،  آموزش عقايد، ص 295

 

 

پى‏نوشت‏ها:

[1] .آل عمران، 32، و نساء، 12، 14، 69، 80 و مائده، 92 و انفال، 1، 20، 46 و توبه، 71 و نور، 51، 54، 56 و احزاب، 66، 71 و حجرات، 14 و فتح ـ 16، 17 و محمد، 32 و مجادله، 12و ممتحنه ،12 و تغابن، 12 و جن، 23

[2] . آل عمران، 152 و نساء، 42، 59، 65، 105 و مائده، 48 و حج، 67 و احزاب، 6، 36 و مجادله ،8 ، 9 و حشر، 7

[3] . الاحكام السطانيه از ابويعلى و ترجمه «السواد الاعظم» از ابوالقاسم سمرقندى، ص 40، 42

 [4].خوشبختانه دانشمندان بزرگ در اين زمينه هزاران كتاب به زبان هاى مختلف و با شيوه‏هاى گوناگون نوشته و راه تحقيق را كاملا بر روى جويندگان حق و حقيقت گشوده‏اند و براى نمونه مى‏توان به کتاب عبقات الانوار، الغدير، دلائل الصدق، غاية المرام و اثبات الهداة اشاره کرد. همچنین كتاب «المراجعات» كه مجموعه‏اى از مكاتبات بين علمای شيعه و سنى است و كتاب «اصل الشيعة و اصول ها» كه هر دو به زبان فارسى نيز ترجمه شده را مطالعه كنند.

[5] . سوره توبه، آيه 12

%ب ظ، %27 %866 %1394 ساعت %19:%مهر

برترین مطالب