ساده ترين راه براي اثبات حقانيت شيعه دو چيز است:
1. اثبات ولايت مطلقه ائمه معصومين (عليهم السلام) از طريق تثبيت خلافت و ولايت بلافصل علي بن ابيطالب (عليه السلام)
2. نفي ولايت غير معصوم در اسلام و بررسي آثار شوم و خانمانسوز ولايت غير معصوم بر جامعه اسلامي.
عقل سليم حكم ميكند كه امام بايد، ويژگي ها و شرايطي داشته باشد كه عصمت و قداست روحي و سرشت پاک از جمله آنها است. غير از خداوند متعال هيچ كس توان شناسايي افراد معصوم را ندارد، بنابراين تعيين امام معصوم (عليه السلام) كه بتوان ولايت عامه و مطلقه جامعه اسلامي را بدو سپرد، تنها از جانب خداست و مردم تحت هيچ عنواني حق انتخاب امامي كه داراي ولايت الهي باشد را ندارند، لكن صد افسوس كه به قول ابوجعفر نقيب از علماي بنام اهل سنت، اصحاب، خلافت را از امور دنيوي فرض كردند و خلیفه را مانند امير و والي دانسته و با دستورات صريح پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) مخالفت نموده و آن چه به نظرشان صلاح بود را انجام دادند. مگر پيامبر (صلي الله عليه و آله) با كمال صراحت به شیخین امر نكردند كه با سپاه اسامه از مدينه خارج شوند؟ اما آنها چون مصلحت خویش را در ماندن ديدند، لذا با دستور پيامبر (صلي الله عليه و آله) مخالفت كردند. اصحاب اتفاق نظر دارند بر اینکه دادند كه شیخین در موارد زيادي (به خاطر مصالح خود) با دستورات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مخالفت كرده و به رأي و نظر خود عمل نمودهاند. [1]
همچنین وي ميگويد: از چيزهايي كه به عمربنخطاب جرأت داد كه از علي (عليه السلام) عدول نموده و با ابوبكر بيعت كند، با اين كه خودش از پيغمبر (صلي الله عليه و آله) شنيده بود كه ـ خليفه و جانشين من علي (عليه السلام) است ـ اين بود كه عمر در موارد زيادي با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مخالفت كرده بود.
يكي از موارد مخالفت او اين بود كه وقتي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در بستر بيماري، فرمود: کاغذ و قلمی به من دهید تا بنویسم برایتان آنچه را که بر اساس عمل بدان بعد از من هرگز گمراه نشوید،، عمر با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مخالفت نموده و گفت: این مرد هذيان و بيهوده مي گويد، و قرآن براي ما بس است و با این سخن، از آوردن كاغذ و دوات جلوگيري نمود. حاضرين اختلاف كردند، بعضي از حرف پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و بعضي از حرف عمر طرفداري كردند و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با نارحتی خطاب به آنان، فرمود: از نزد من برويد که نزاع و جدال نزد پيامبران سزاوار نيست.[2]
بعدها عمر به ابن عباس میگوید: وقتي پيامبر (صلي الله عليه و آله)، كاغذ و دوات خواست، من فهميدم كه مي خواهد امامت علي را يادآوري كند، لذا براي ترس از به وجود آمدن فتنه از آن جلوگیری کردم.[3]
سپس نقيب مي گويد: تا اين كه عمر حديثي جعل كرد و به دروغ آن را به رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، نسبت داد و گفت: من از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه گفت: آل ابيطالب، اولياء من نيستند و فقط ولي من خدا و خوبان از مؤمنينند. پس از آن اصحاب اين روايت مجعول را ناسخ كلام پيامبر خدا در غدیر كه فرمود: هر كس من مولاي او هستم، علي مولاي اوست، قرار دادند.[4]
مسلما، كسي كه با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به مخالفت برخاسته و جلوي خواست و اراده او را گرفته، تا خواست خود را برآورده سازد، خداوند در مورد آنان مي فرمايد: هر كس نافرماني خدا و رسولش كند به گمراهي آشكار گرفتار شده است.[5]
در آيه ديگر مي فرمايد: هر كس نافرماني خدا و رسولش كند، آتش از آن اوست و جاودانه در آن ميماند.[6]
بر همين اساس، باقلاني از علمای اهل سنت، مي گويد: لازم نيست امام از گناه و خطا معصوم بوده یا افضل امت باشد و یا علمش از ساير امت، بیشتر باشد. همچنتنکه غالب علمای اهل سنت معتقدند، اگر امام فاسق شده يا به مردم ظلم نمود و اموال آنان را غصب كرد يا به ناحق مردم را كشت، يا حقوق مردم را ضايع كرد و حدود را تعطيل كرد، باز هم از امامت خلع نشده و بر مردم جايز نيست كه بر او خروج كنند، بلكه اطاعت ائمه ظلم و جور هم واجب است.[7]
تفتازاني یکی دیگر از علمای اهل سنت نیز ميگويد: خلافت برای کسی که با قهر ، زور و غلبه بر مردم مسلط شده، منعقد شده و اطاعت از او بر دیگران لازم و واجب است... [8]
به راستی، چگونه میتوان کسی را که با ظلم و ستم و زور شمشیر بر مردم مسلط شده را خلیفه رسول خدا و امام امت دانست؟
بر این اساس، اهل سنت معتقدند که نه خدا و نه پیامبر او حدود و شرایط امام بعد از رسول خدا را در قرآن بیان نکرده و مصداق ان را هم تعیین نکردهاند. اما حقیقت این است که اين سخن يكي از اتهاماتي است كه اهل سنت به خدا و پيغمبر او بستهاند. زيرا اولاً اگر امر امامت به خود امت واگذار شده بود، بر خدا و پيغمبر لازم بود چگونگي تعيين و انتخاب امام را مفصلا براي امت بيان نمايند. به عنوان مثال باید مشخص میشد که امام با رأي چه تعدادي از امت تعيين ميشود.
ثانياً اگر تعيين امام به خود امت واگذار شده است، پس تعيين خليفه دوم از جانب ابوبكر و نیز تعيين اعضاي شوراي شش نفره عمر براي تعيين خليفه سوم چه توجیهی میتواند داشته باشد؟
ثالثاً چطور مي شود تصور كرد رسول مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) كه براي پياده نمودن احكام اسلام و عزت و قدرت مسلمانان سخت ترين رنج ها را تحمل كرد و براي امت از مهربانترين پدر، مهربانتر بود، هيچ فكري به حال امت خویش نكرده باشد و سرپرست و امامي براي آنها بعد از خود تعيين نكرده و آنان را به حال خود رها كرده باشد؟
اين گونه قضاوت در مورد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كمال بيانصافي و نسبت ناروا به ساحت مقدس آن حضرت خواهد بود. زيرا پيامبري كه خود حكم وصيت و تعيين وصي را براي حفظ افراد خانواده از اختلاف و پراكندگي، در اثر از دست دادن سرپرست، براي مسلمانان آورده است، كدام عقل و عاقلي قبول ميكند كه خودش امت اسلامي را بدون امام و سرپرست باقي گذاشته باشد.
رابعاً در ذهن همه مسلمانان ثابت و مرتكز بوده است، كه رها كردن امت بدون امام و رهبر، از كسي كه زمام امور به دست اوست، قبيح و ناپسند است. بر همين اساس است كه عايشه به پسر عمر ميگويد: پسرم سلام مرا به عمر برسان و به او بگو: امت محمد (صلي الله عليه و آله) را بدون امام و رهبر رها مكن.[9]
همچنین عبدالله به پدرش عمر مي گويد: مردم گمان دارند كه تو براي خود خليفه تعيين نميكني، اگر تو شبان شتر يا گوسفند داشته باشي و او گله را رها كند، به نظر شما گله را ضايع كرده است و حال اين كه امامت و رهبري مردم، از اهميت بيشتري برخوردار است.[10]
خامسا: نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) در جواب رئيس قبيله بني عامر كه گفت: ما به شرطي به تو ايمان مي آوريم كه جانشيني تو از آن ما باشد، فرمود: امر خلافت به دست خدا است. او خود خليفه را انتخاب ميكند.[11]
حال بسيار شگفت انگيز است كه اهل سنت چنین ادعا مي كنند، كه خداوند متعال، امام و جانشین رسول اکرم را تعیین نکرده و حدود و شرايط امامت هم در كتاب و سنت بيان نشده است، در حالي كه آيات و روايات فراواني در اين زمينه در كتب خود اهل سنت ذكر شده است، كه به عنوان نمونه به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف: آيه ولايت
سرپرست و ولي شما تنها خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله) او و آنهايي هستند كه ايمان آوردهاند. همانها كه نماز را بر پا داشته و در حال ركوع زكات مي دهند.[12]
در شان نزول این آیه، مفسرين از انس بن مالک و ديگران چنین روايت كردهاند که علي (عليه السلام) در حال ركوع بود كه سائلي وارد مسجد شد و از مردم كمک طلبید اما كسي چيزي به او نداد جز علی بن ابیطالب که با دست خود به سائل اشاره كرد كه بیا و این انگشتر را از دستم بگير. هنوز كسي از مسجد خارج نشده بود كه جبرئيل آیه مبارکه (إنّما وليكم الله...) را براي پيامبر (صلي الله عليه و آله) آورد. در اين آيه، خداوند متعال، سرپرست و امام بعد از پيامبرش را علي بن ابيطالب (عليه السلام) معرفي نموده است.
ب: آيه تبليغ
اي رسول، ابلاغ كن آن چه را كه پروردگارت بر تو نازل كرده است چرا که اگر آن را ابلاغ نكني، رسالتت را به انجام نرساندهای و خداوند تو را از مردم محافظت مي نمايد.[13]
ابن عساكر از علمای اهل سنت، به سند صحيح از ابي سعيد خدري نقل مي كند كه اين آيه در روز غدير خم بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در شأن علي (عليه السلام) نازل شد.[14]
خطيب بغدادي نیز به سند صحيح از ابيهريره نقل مي كند... که روز غدير، روزي است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله)، دست علي (عليه السلام) را گرفت و فرمود: آيا من ولي مؤمنين نيستم؟ گفتند: آري اي رسول خدا. آن گاه فرمود: پس هر كسي كه من مولاي او هستم، اين علي، مولاي اوست. در اين حال عمر بن خطاب دو بار به علي (عليه السلام) تبريك گفت و عرض كرد: اي پسر ابيطالب، تو اکنون، مولاي من و مولاي تمام مسلمانان گشتي و سپس آیه اکمال دین و اتمام نعمت، نازل گشت.[15] [16]
آيه اولي الأمر
قرآن کریم، در این آیه میفرماید: خداوند، رسول و صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنيد[17]
بر اساس نظر مفسران ،مقصود از اولي الامر، معصوميني هستند كه خداوند، اطاعت آنان را به طور مطلق همانند اطاعت خود و رسولش، واجب نموده است. البته تا کنون، در حق هیچ شخصی غير از دوازده امام شيعه ادعاي عصمت نشده است. پس آيه به طور یقین میتوان گفت که این در حق ائمه اثنی عشر، نازل شده است.
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كس مرا نافرماني كند خدا را نافرماني كرده است و هر كس علي (عليه السلام) را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس علي (عليه السلام) را نافرماني كند مرا نافرماني كرده است.[18]
اما روايات
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در غدير خم فرمود: هر كس من مولاي او هستم، اين علي، مولاي اوست.[19]
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) میفرمایند: بعد از من دوازده خليفه و امير خواهد بود كه همه آنها از قريش هستند.[20]
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) خطاب به امام علي (عليه السلام) فرمود: تو ولي و سرپرست هر مؤمن بعد از من هستي.[21]
آن حضرت همچنین در روایت دیگری، میفرمایند: همانا براي هر نبي، وصي و وارثي است و تحقيقاً علي (عليه السلام) وصي و وارث من است.[22]
علاوه بر اینها، در مصادر حديثي اهل سنت، روايات بسياري مي يابيم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) پيروان اهل بيت (عليهم السلام) را تحت عنوان شيعيان علي (عليه السلام) مورد مدح و ستايش قرار داده است. به عنوان نمونه، جابر بن عبدالله انصاري، مي گويد: نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بوديم كه علي (عليه السلام) وارد شد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: قسم به كسي كه جانم به دست اوست، همانا اين علي (عليه السلام) و شيعيان او قطعاً كساني هستند كه روز قيامت، به فوز بهشت و سعادت نائل خواهند شد.[23]
منابع و پینوشتها:
[1] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، نشر مؤسسه اسماعيليان، 1378، ج12، ص83.
[2] همان، ج12، ص78.
[3] همان، ص79.
[4] همان، ص88.
[5] احزاب، 36.
[6] جن، 23.
[7] خوانساري، محمد باقر، انصاف در امامت، نشر صدوق، ص49، به نقل از تمهيد محمد بن طيّ باقلاني.
[8] همان، ص51. به نقل از شرح المقاصد، مسعود بن عمر تفتازاني.
[9] ابن قتيبه دينوري، محمد بن عبدالله، الإمامة و السياسة، مؤسسه الحلبي و شرکاء للنشر و التوزيع، ج1، ص32.
[10] سبحاني، جعفر، محاضرات في الإلهيات، قم، دارالنشر اسلامي، ص518. به نقل از حلية الاولياء، ج1، ص44.
[11] ابن هشام، عبدالملک، السيرة النبوية، مصر، مکتبة محمد علي صبيح و اولاده، 1383ق، ج2، ص424.
[12] مائده، 55.
[13] مائده، 67.
[14] ابن عساکر، علي بن الحسن، ترجمه امام علي، ج2، ص86.
[15] مائده،3.
[16] خطيب بغدادي، احمد بن علي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالکتب العلميه، 1417ق، ج8، ص284.
[17] نساء، 59.
[18] ابن عساکر، علي بن الحسن، ترجمه امام علي، ج1، ص364.
[19] احمد حنبل، مسند احمد، بيروت، دارصادر، ج6، ص347.
[20] مسلم بن حجاج نيشابور، صحيح مسلم، بيروت، دارالفکر، ج6، ص3.
[21] طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الکبير، دار احياء التراث العربي، ج12، ص78.
[22] ابن عساکر، علي بن الحسن، تاريخ دمشق، بيروت، دارالفکر، 1415ق، ج42، ص392.
[23] طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الأوسط، دارالحرمين للطباعة و النشر و التوزيع، 1415ق، ج6، ص354.
پاسخ:
از ديدگاه قرآن، خداوند متعال مي فرمايد: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» [1]؛ «خدا و رسول و صاحبان امري را كه از ميان خود شماست اطاعت كنيد.»
از آيه فوق به خوبي استفاده ميشود كه در هر عصر و زماني بايد امام معصومي در قيد حيات باشد تا او را اطاعت نمايم، اطاعتي كه همانند اطاعت خداوند است.
مقصود از «اولي الامر»، در آيه فوق، همان صاحبان شان و امر و نهي است. كساني كه امور مردم در اختيار آنان است و آنان غير از معصومين (علیهم السلام)، كسان ديگری نيستند. زيرا آيه، دلالت بر وجوب اطاعت به طور مطلق و بدون هيچ قيد و شرطي دارد و اين مستلزم عصمت آنان است و گرنه منجر به تناقض ميشود. به جهت آنكه، اطاعت خدا و رسول بدون هيچ قيد و شرطي واجب است، حال اگر اولي الامر، معصوم نباشند و در برخي از موارد اشتباه يا سهو و نسيان داشته باشند و در عين حال اطاعت آنها به طور مطلق واجب باشد، مستلزم تناقض در وجوب اطاعت است. نتيجه اينكه مقصود از «اولي الامر» در آيه، معصومين است كه در هر زمان بايد فردي از آنها باشد تا اطاعت گردد و در اين زمان كسي جز امام زمان (عليه السلام)، معصوم نيست .
از جمله روايات متواتري كه انطباق آيه فوق را بر اهل بيت (عليهم السلام)، تاييد ميكند، حديث معروف «ثقلين» است؛ زيرا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، در آن حديث امر به اطاعت از كتاب و عترت و اهل بيت معصوم خود كرده كه همان «اولوالامر» در آيه فوق هستند و در آن نيز امر به اطاعت مطلق كرده است.
همچنین آيه شريفه «انما انت منذر و لكل قوم هاد» [2]؛ و احاديث «دوازده خليفه» نيز بر اين برداشت از آيه فوق دلالت دارند. به همين جهت است كه برخي از علماي اهل سنت نيز قائل به نزول آيه فوق در شان اهل بيت (عليهم السلام) شدهاند. بزرگانی همچون:
ابن حيان اندلسي [3]
نيشابوري [4]
محمد صالح كشفي ترمذي [5]
قندوزي حنفي [6]
حمويني شافعي [7]
حاكم حسكاني [8]
به عنوان مثال، حاكم حسكاني به سندش از مجاهد در تفسير آيه فوق نقل كرده كه اين آيه در شان امير المومنين (عليه السلام) نازل شد، هنگامي كه پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله)، او را جانشين خود در مدينه قرار داد.
پينوشتها:
[1]. سوره نساء ، آيه 59.
[2]. سوره رعد ، آيه 7.
[3]. البحر المحيط ، ج 3 ، ص 278.
[4]. حاشيه جامع البيان طبري ، ج 5 ، ص 208.
[5]. المناقب المرتضوي ، ص 56.
[6]. ينابيع المودة ، ص 134.
[7]. فرائد السمطين ، ج 1 ، ص 314.
[8]. شواهد التنزيل ، ج 3 ، ص 1200.
منبع اصلی: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران