پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم): براى شهادت حسین (علیه السلام)، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.

رسانه منجی - حدیث من مات

پاسخ:

مطابق با روايات صحیح و متواتر، شيعه و سني، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اهمیت شناخت امام و اطاعت از او، می‌فرمایند:

«من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية [1]

«هر كس بميرد در حالي كه امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است»

با كمترين تامل در اين روايت و نظاير آن به مصداق واقعي امام در روايت پي خواهيم برد. اين كدامين امام است كه اگر به او معرفت پيدا نكني، به مرگ جاهليت از دنيا رفته‌اي؟

مگر نه اين است كه بايد بين حكم و موضوع تناسب باشد؟ چه تناسبي بين عدم معرفت امام و مرگ جاهليت است؟ آيا اگر من طاغوت فاسق و فاجر زمان خود را نشناسم، به مرگ جاهليت از دنيا رفته‌ام؟ قطعا چنين نيست، بلكه مراد همان امام معصوم در هر زمان است كه از آن در روايت به امام، تعبير شده است كه اگر او را نشناسم و اطاعت او را ننمايم به مرگ جاهليت از دنيا خواهم رفت.

 

 

پي‌نوشت:

[1]. تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد ، ج 5، ص 239.

منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران

%ب ظ، %29 %694 %1394 ساعت %15:%دی

پاسخ:

ما شيعيان معتقد هستيم كه مراد پيامبر از «امام زمان» در اين حديث معروف و متواتر «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية»، که به حدیث معرفت یا من مات، مشهور است، امام معصوم (عليه السلام) است كه متصدي منصب امامت در عصر خود مي‌باشد و از امام علي (عليه السلام) شروع و به حجة بن الحسن العسكري (عليهما السلام) ختم مي‌شود.

علامه حلي در این زمینه مي‌فرمايد:

«بين شيعه و سني مشهور و متفق عليه است كه مراد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از واژه امام آنجا که فرمودند: من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة الجاهلية، امام زمان و قائم منتظر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است.[1]

اما بعضي از برادران اهل سنت آن را به معاني ديگري تفسير كرده‌اند از جمله اینکه

الف: گفته اند مراد از« امام زمان» در حديث پيامبر قرآن كريم است.

ولي چنين معنايي درست نيست. زيرا اگر مراد از قرآن تنها وجود آن است، شكي نيست كه به اين مقدار هيچ مسلماني نسبت به آن جاهل نخواهد بود و اگر مراد، معرفت محتواي قرآن به نحو كامل و اطلاع بر آن باشد، اين معرفت از قدرت بسياري از مردم خارج است. ما چطور مي توانيم از يک كارگر و كشاورز بخواهيم كه با محتواي قرآن كاملا آشنا شوند و مفاهيم عميق قرآن را دريافت كنند، همان مفاهيمي كه فهم آن بسيار دقيق و محتاج به مقدمات فراواني مي‌باشد و اگر نتوانست به عمق مفاهيم قرآن برسد در هنگام مرگ به مرگ زمان جاهليت از دنيا رفته باشد؟ پس چنين معنايي قطعا مراد نيست.

ب: گفته اند مراد از «امام زمان» حاكمان مي‌باشند.

ولي چنين معنايي هم درست نيست و جواب اين نظريه هم اين است كه حاكمان فراوان و مختلف هستند و اختلافات اساسي دارند چگونه متوجه شويم كه كدام يک مراد خداوند متعال هستند؟ و چطور ممكن است خداوند چنين تكليفي از انسان بخواهد؟ پس اين معني هم درست نيست.

و اما پاسخ سؤال دوم

بايد گفت اين حديث در مهمترين مصادر روايي شيعه و سني وارد شده است البته اين روايت در اين مصادر با اندكي تغيير در الفاظ وارد شده است.

اما منابع اهل سنت:

1. مسند احمد ج 4 صفحه 96

2. ابن ابي الحديد في شرح نهج البلاغه ج 9 ص147

3. طبقات ابن سعد ج 5 ص 144

4. معجم الاوسط طبراني ج 1 ص 175 و 227.

5. كنز العمال متقي هندي ج 1 حديث 464

6. مصنف ابي شيبه جلد 15 ص 38.

7. تاريخ كبير بخاري ج 6 ص 445/ 2943.

8. مسند احمد ج 3/446.

9. كشف الاسرار ج 2 ص 252/1636.

10. مسند ابي داوود ص 259.

11. تفسير ابن كثير ج 1 ص 517.

12. شرح المقاصد تفتازاني ج 2 ص 275.

اما مصادر اهل شيعه: كه بسيار فراوان است از جمله:

1- الايضاح ص 75.

2- اعلام الوري ج 2 ص 253.

3- الثاقب في المناقب 495.

4- البحار ج 23 ص 76.

و مرحوم علامه اميني در الغدير ج 10 ص 358 تا 360 اين مصادر را جمع آوري كرده است.

 

 

 

منابع:

[1]. النافع يوم الحشر، ص 117

%ب ظ، %20 %572 %1394 ساعت %12:%آذر

معرفت و شناخت امام معصوم، در اسلام تا آن اندازه اهمیت دارد که در پاره‌ای از روایات، شناخت و معرفت امام، مساوی با شناخت خداوند متعال قرار داده شده است. این مساله آن چنان حائز اهمیت است که در برخی روایات دیگر،حتی قدم از این نیز فراتر گذاشته شده و چنین بیان شده که اصلا معرفت و عبادت خدا بدون معرفت به امام معصوم، ممکن و میسر نخواهد بود و گویا امام پل ارتباطی میان مولی و عبد برای شناخت مولی و عبادت اوست. چنان‌چه در فرازی از زیارت جامعه کبیره چنین وارد شده که (بنا عرف الله و بنا عبد الله)، به واسطه شناخت و اطاعت از اهل بیت (علیهم السلام) است که خدا شناخته و عبادت می‌شود. مفهوم این کلام این است که بدون شناخت و تبعیت از امام معصوم، شناخت و عبادت خدا نیز ممکن نخواهد بود. یا به عبارت دیگر کسی که به امام زمان خویش معرفت ندارد، نمی‌تواند خدای خویش را آن‌گونه که هست شناخته و عبادت نماید و اصلا عبادت وی، بدون اطاعت از امامی که خود خداوند متعال، انسان را ملزم به اطاعت از او نموده، پذیرفته نبوده و آثار تربیتی، اخلاقی و انسان‌سازی عبادت را نیز در پی نخواهد داشت.

حال جهت روشن‌تر شدن بیشتر این موضوع، در ادامه روایت دیگری را در همین زمینه بیان کرده و توضیح می‌دهیم.

در روایتی از سیدالشهداء، حضرت ابا عبدالله الحسین(علیه السلام)، خطاب به اصحابشان آمده است:

«أيها الناس إن الله جل ذكره ما خلق العباد إلا ليعرفوه فإذا عرفوه عبدوه فإذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ما سواه. فقال له: يابن رسول الله! بأبي أنت و أمي، فما معرفة الله؟ قال: معرفة أهل كل زمان إمامهم الذي يجب عليهم طاعته». [1]

ای مردم، همانا خداوند بندگان را خلق نکرد مگر برای اینکه او را بشناسند؛ زیرا هنگامی که او را شناختند، او را عبادت خواهند کرد و هنگامی که او را عبادت کنند، از عبادت و اطاعت غیرخدا بی‌نیاز خواهند شد. بدین معنا که نفع شناخت و عبادت خدا به خود بندگان باز خواهد گشت.

سپس شخصی سؤال کرد: ای فرزند رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، معرفت خدا چیست؟

امام فرمودند: اینکه مردم هر زمانی، امامی را که اطاعتش بر آنها واجب است، بشناسند.

بزرگان ما مثل شیخ صدوق [2]، ابوالفتح کراجکی [3]، علامه مجلسی [4] و دیگران در توضیح این روایت که چگونه سائل از معرفت «الله» سؤال کرد ولی امام حسین (علیه السلام)، در پاسخ او، از معرفت امام معصوم (علیه السلام) جواب داد؛ فرموده‌اند: زیرا امام از جانب خداوند متعال برای هدایت خلق به سوی خدا نصب گردیده و واسطه بین خدا و خلق می‌باشد؛ در نتیجه کسی که معرفت به امام معصوم (علیه السلام) پیدا نکند، هرگز خدا را نخواهد شناخت.

نتیجه عملی معرفت

بنابر آنچه بیان شد، می‌گوییم: با توجه به این که از یک طرف مامور به تحصیل معرفت امام (علیه السلام)، هستیم و از طرف دیگر بین معرفت و اطاعت، تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد ، لذا هرچه معرفت بیشتر باشد، اطاعت نیز بیشتر می‌شود و هرچه اطاعت بیشتر باشد معرفت نیز بیشتر خواهد شد. به عبارت دیگر شناخت امام، همان شناخت خدا و در نتیجه، اطاعت از امام، همان اطاعت از خدا، خواهد بود.

 

 

 

منابع:

[1]. ابن بابویه، علل الشرایع، ج1، ب9

[2]. ابن بابویه، علل الشرایع، ج1، ص9

[3]. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص151

[4]. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص83

%ب ظ، %23 %728 %1394 ساعت %16:%آبان

انسان بر اساس فطرتی که خداوند متعال در او قرار داده، همیشه به دنبال تکامل و پیشرفت به سوی کمالات است. نیازمند بودنِ انسان به یک پیشوای الهی، همیشه و در همه دوران‌ها دیده شده، چرا که انسان برای طی کردن مسیر زندگی و فائق آمدن بر ناهمواریهای آن، احتیاج دارد به کسی که او را از خصوصیات این مسیر آگاه سازد تا بتواند با استفاده از شناخت درست، از مصالح و مفاسدی که در پیش راه دارد، برای طی کردن این مسیر با مشکلی برخورد نکند و به کمال لائق خود دست یابد و این تکامل بشری، جز از راه وحی الهی، ممکن نیست. چرا که خالق، تنها کسی است که به مصالح و مفاسدِ مخلوقش و این راه آگاه است و فقط او می‌تواند به یاری انسان بیاید. لذا بر خداوند لازم و ضروری می‌شود که انسان را در همه زمانها، از مصالح و مفاسد این مسیر پر تلاطم، آگاه سازد و او را به مسیر واقعی خویش راهنمایی کند.

حال، این آگاهی در برهه‌ای از زمان، با ارسال رسل و آوردن دین و شریعت جدید ممکن است صورت گیرد و یا در برهه‌ای از زمان با قرار دادن امام و پیشوایی الهی از سوی خود به عنوان حافظ دین و شریعت، واسطه فیض الهی و مشعلی فروزان که به انسان، راه صحیح را از راه نادرست نشان می‌دهد، ممکن است صورت پذیرد. بنابراین، این مسئله که باید همیشه و در همه زمانها کسی از سوی خداوند تعیین شده باشد به عنوان خلیفه الله تا ارتباط انسان با خدا مسدود نشود، یک مسئله معقول و غیر قابل انکار است و الاّ نقض غرض و خلف در فرض در مورد خداوند می‌شود و این محال است، چراکه در این صورت خداوند متعال مرتکب قبیح شده و این در مورد خداوند حکیم درست نیست.

به بیان دیگر :

چون انسان موجودی مرکب از عواطف و غرایز گوناگون و عقل و اندیشه است و دائما با جنگی درونی بین عقل و عاطفه و هوسها مواجه می‌شود و از آنجا که بر تمام اسرار و حقائق مضرّات و منافع (مصالح ومفاسد) آگاه نیست به خودی خود نمی‌تواند مسیر سعادت را طی کند بلکه نیاز به کسی دارد که راه صحیح را به او نشان دهد و به عقل و عواطف او جهت دهد تا به سعادت برسد. آن شخص ولی خدا (همان امام) است.

از نظر شیعه این مسئله ضروری است و آن را « امامت » می‌نامد. یعنی باید همیشه خلیفه‌ای الهی (با همان شرایط خاص یک خلیفه الهی) باشد تا انسان را به تکامل واقعی و سعادت ابدی راهنمایی کند و آن کسی نیست جز امام معصوم. «لولا الحجه لساخت الأرض بأهلها»

یکی دیگر از دلایلی که انسان در تمام زمانها به امام نیازمند است را می‌توان در فرمایش علامه طباطبایی یافت. ایشان می‌فرمایند:

چنانکه در قرآن و بیانات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اشاره شده، بخشی از دین، شامل حقایق و معارفی است که بالاتر از فهم عادی ماست و خداوند آنها را در قالب بیاناتی در سطح فکری ما و با زبانی قابل فهم برای ما نازل نموده است؛ از آن جمله، میان اعمال آنچه که در جهان ابدیت و زندگی و خصوصیات آن هست، رابطه واقعی برقرار می‌باشد که سعادت و شقادت زندگی آینده، به خواست خدا مولود آن است.

هر یک از اعمال نیک و بد ما، در درون ما، واقعیتی به وجود می‌آورد که سرنوشت ما مرهون آن می‌باشد و این واقعیت نشان دهنده آن است که انسان در باطن این حیات ظاهری، حیات باطنی و معنوی دارد که از اعمال وی سرچشمه می‌گیرد و رشد می‌کند و آینده او را ترسیم می‌نماید. حیاتی که قرآن برای انبیاء و صدیقین و شهدا و مومنین صابر، بالاتر از این حیات ظاهری اثبات کرده و نتایج باطنی اعمال را پیوسته ملازم با انسان شمرده، اشاره به این حقیقت است.

«مَن عَمِلَ صالِحاً من ذَکَرٍ و اُنثی وَ هُوَ مُومِنٌ فَلنُحیینّه حَیاه ًطَیّبَه» [1] «هرکس عمل شایسته‌ای انجام دهد در حالی که او مومن است، ما او را با زندگی پاکیزه خاصی حیات می‌بخشیم.»

در این حیات معنوی و باطنی انسان، شیوه و راه و رسم، بسی باریک و پیچیده است که جز با راهنمایی و رهبری انسانی که خود عامل و رهرو راستین این راه بوده و دارای همان حیات معنوی باشد، میسّر نیست، زیرا تا خدا کسی را هدایت نکند، هدایت دیگران را به او نمی‌سپارد.[2]

از این روست که عرفا، امامت و ولایت را باطن شریعت دانسته و آن را یک مسئله شناخته شده برای افراد عمیق و تیزبینی دانسته‌اند که از قشر به مغز و لبّ رسیده‌اند. در این زمینه روایات صرحی نقل شده است که حائز اهمیت و بررسی است [3] به ویژه روایاتی که بیانگر عَرضِ اعمال بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام (علیه السلام) می‌باشد.[4]

واژه «أمر» در قرآن که در آیات متعدد آمده و بیانگر مهم‌ترین امور و فیض همه جانبه الهی و هدف اساسی آفرینش است، به عنوان هدف و محتوای امامت معرفی شده است «وَ جَعَلناهُم أئِمه یَهدونَ بأمرِنا» [5] «ما آنان (انبیاء) را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت کنند.»

دلیل دیگری که ذکر کرده‌اند این است که تا وقتی که تکلیف ثابت است و مکلف‌هایی وجود دارند، عده‌ای هستند که مصون و محفوظ از خطا نیستند و باید امام معصوم و پیشوایی وجود داشته باشد تا آنها را هدایت کند و زمین یدون انسان کامل مانند جسم بدون روح است.

حدیث ثقلین «انی تارک فیکم الثقلین کتاب لله و عترتی ...» [6] که شناخت امامت را در ردیف شناخت قرآن و ملازم آن و جزئی از اعتقادات اساسی اسلامی قرار داده است هم به این معناست که بدون امامت دین کامل نیست و فهم دین هم غیر ممکن است. پس انسان برای فهم درست دین و اکمال دین خود نیازمند امام است و إلاّ که بدون دینی کامل، معلوم نیست از چه جایی سر در می‌آورد.

بر اساس روایت مستفیض از شیعه و سنّی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند: «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة» هرکس امام خود را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است هم، این مسئله روشن می‌شود که انسان بدون امام، انسان بدون دین است.

 

 

پی‌نوشتها

[1]. سوره نحل، آیه 97

[2]. رک: علامه طباطبایی، شیعه در اسلام

[3]. ر.ک: کلینی، اصول کافی ج،1 ص160 تا 169

[4]. ر.ک: همان مأخذ ص170

[5]. سوره انبیاء، آیه73

[6]. صحیح مسلم ج7 ص122

%ب ظ، %17 %812 %1394 ساعت %18:%آبان

مي‌دانيم كه در ميان ما شيعيان مسأله امامت از اهميت فوق‌العاده‌ای برخوردار است به خلاف ساير فرق اسلامي که اهميت چندانی برای این مساله، قائل نيستند. سر مطلب اين است كه مفهوم امامت در نزد شيعه با مفهوم امامت در نزد ساير فرق اسلامي متفاوت است. البته جهات مشتركي در كار هست ولي يك جهات اختصاصي هم در معتقدات شيعه در باب امامت هست كه به همين جهت مسأله امامت اهميت فوق العاده پيدا مي‌كند مثلا ما شيعيان وقتي كه مي‌خواهيم اصول دين را بر طبق مذهب خود بيان کنیم، مي‌گوئيم؛ اصول دين توحيد و نبوت و عدل و امامت و معاد است. یعنی ما امامت را جزء اصول دين مي‌شماريم.[1]

ما امامت را به معناي عام و گسترده‌اش مي‌گيرم که هم امامت به معناي رهبري اجتماع و هم امامت به معناي مرجعيت ديني و هم امامت به معناي ولايت تامه يعني زمين هيچ گاه از حجت و انسان كامل خالي نيست، می‌باشد. اهل تسنن هم قائل به امامت به يک معنايش هستند آنها امامت به معناي رهبري اجتماع را قبول دارند ولي در شخص امام و رهبر و كيفيت آن با شيعيان اختلاف دارند و اساسا منكر امامت به معناي رهبري و رياست عمومي بر اجتماع نيستند ولي به آن معنا كه قائل به امامت هستند از نظر آنها امامت اصول دين نيست بلكه جزء فروع دين محسوب مي‌شود.

بالاخره ما در مسأله امامت اختلاف داريم. آنها قائل به نوعي امامتند و ما قائل به نوعي ديگر. پس مي توان گفت كه اهل سنت منكر امامت به تمام معنا نيستند ولي آن گونه كه شيعيان قائل به توسعه در دايره امامت و معناي آن هستند، اهل تسنن قائل نيستند و در آن قسمت و جهت كه با هم اشتراك دارند باز در كيفيت و شخص امام با هم اختلاف نظر دارند. يعني هم شيعه قائل است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اجتماع و جامعه مسلمين نياز به يک رهبر دارد و هم اهل تسنن به این معنا معتقدند ولي شيعيان مي‌گويند: پيامبر رهبر بعد از خودش را معين كرده است و او شخص امير المومنين علي بن ابي طالب است اما اهل سنت مي‌گويند: پيامبر تعيين رهبر بعد از خودش را به امت واگذار فرموده است و امت هم ابوبكر را انتخاب نموده‌اند.

به هر حال آن چه در اسلام موجب كفر و ارتداد مي‌گردد، اين است كه كسي منكر امري گردد كه از ضروريات دين اسلام در نزد همه مسلمين و فرق اسلامي محسوب شود،  يعني جزء دين به حساب بيايد و اهل سنت منكر امامت به تمام معنا آنگونه كه همه مسلمين اشتراک نظر دارند يعني امامت به معناي رهبري اجتماع، نيستند تا حكم به تكفير آنها گردد بلكه آن را جزء فروع دين ميدانند و امامت به معناي تشيعي كه شيعيان بدان قائلند و از اصول دين عند الشيعه محسوب مي‌شود، از ضروريات مذهب شمرده مي شود.

 

 

منابع

[1]. رک :امامت و رهبري ،استاد شهيد مطهري

%ب ظ، %04 %641 %1394 ساعت %14:%آبان

در اين بخش به تبيين برخي روايات عام امامت مي‌پردازيم و چگونگي دلالت آن را بر حضرت مهدي (عليه السلام) به عنوان يکي از امامان معصوم‌ (عليهم السلام) بررسي مي‌کنيم.

1- حديث «ثِقلَين»

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله):

«إِنّي تارِکٌ فِيکُمُ الثِّقلَينِ کتابَ اللهِ و عِترَتي (أهل‌بيتي) ما إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا أبداً وَ لَن يَفتَرِقا حًتّی يَرِدا عَلَیَّ الحَوض ...»؛[1]

پیامبر ارکم می‌فرمایند: «من دو چيز گران‌بها را ميان شما باقي مي‌گذارم، کتاب خدا و عترتم، (اهل‌بيتم)؛ اگر به اين دو تمسک جوييد، هرگز گمراه نخواهيد شد و اين دو هرگز از هم جدا نمي‌شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. ...»

حدود 34 تن از اصحاب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اين حديث را نقل کرده‌اند و 187 نفر از بزرگان اهل سنت (مانند مسلم، تِرمِذي و احمد بن حنبل) در کتاب‌هاي خود آورده‌اند که پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين حديث را در موقعيت‌هاي مختلف بيان کرده است.[2]

بر اساس اين حديث، پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) دستاورد رسالت خود را دو چيز گرانمايه مي‌دانند: «کتاب خدا» و «عترت آن حضرت» که از هم جدايي‌ناپذير و عامل راه‌يابي و رستگاري انسان‌ها تا روز قيامت هستند. اين حديث شريف و زيبا حاوي نکات ارزشمندي است:

الف:  همان‌گونه که کتاب خدا جاويدان است و تا پايان عمر دنيا وجود دارد، يک نفر از اهل‌بيت نيز هميشه در کنار قرآن تا پايان عمر دنيا خواهد بود. اين نکته از واژه‌ «لن يفترقا» به خوبي روشن مي‌شود. چنان که ابن حجر عسقلانی در کتاب صواعق مي‌گويد:

«احاديثي که مردمان را به تمسک به اهل‌بيت فرا مي‌خواند، به اين اشاره دارد که از اهل‌بيت تا روز قيامت کسي که براي تمسک شايسته است، همواره وجود دارد؛ چنان که کتاب خدا چنين است و از اين رو آنان سبب ايمني و بقا براي اهل زمين هستند ... سزاوارترين از ميان ايشان براي تمسک، امام و عالم آن‌ها علي بن ابيطالب است که علم فراوان و استنباط‌هاي دقيق و موشکافانه دارد و به همين جهت ابوبکر گفته است: «علي (عليه السلام) عترت رسول خدا است»؛ يعني، از کساني است که پيامبر خواسته و ترغيب کرده مردمان به آنان تمسک جويند.» [3]

ب: همچنان که قرآن حجّت بوده و بر مردم واجب است از آن پيروي کنند؛ همچنين بايد از اهل‌بيت‌ (عليهم السلام) نيز پيروي و اطاعت کنند. از اين رو اهل‌بيت ‌(عليهم السلام) تنها کساني‌ هستند که شايستگي دارند رهبري، امامت و سرپرستي امور مردم را به عهده گيرند. معناي دو ثقل اکبر و اصغر نيز همین است.

ج: در قرآن کریم، هيچ خطا و اشتباهي نيست و پيروان واقعي قرآن در هيچ زماني دچار اشتباه نشده و دچار گمراهي و ضلالت نمي‌گردند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، اهل‌بيت‌ (عليهم السلام) را در کنار قرآن قرار داده و مي‌فرمايد: «اگر به هر دو تمسک بجوييد، هرگز دچار گمراهي نمي‌شويد.»

از اين سخن، فهميده مي‌شود که اهل‌بيت‌ (عليهم السلام) نيز هرگز دچار خطا نمي‌شوند (يعني داراي ملکه‌ عصمت بوده و معصوم مي‌باشند)، زيرا اگر به خطا دچار شوند، حتماً دچار گمراهي و ضلالت مي‌گردند.

د: تنها اهل‌بيت ‌(عليهم السلام) هستند که مي‌توانند محتواي آيات و دقايق لطيف آن‌ها را به صورت درست و کامل در اختيار مردم قرار دهند؛ از اين رو براي استفاده‌ صحيح از قرآن بايد از رهنمودها و هدايت‌هاي آنان بهره برد.

ه: قرآن درياي بي‌کران معرفت است. اتصال اهل‌بيت‌ (عليهم السلام) به قرآن، نشانه‌ وسعت علم و ژرفاي معرفت آنان است.

از آنچه گذشت، روشن شد که طبق حديث معروف ثقلين، هميشه فردي از اهل‌بيت ‌(عليهم السلام) بايد در کنار قرآن وجود داشته باشد. بر اساس احاديث، حضرت مهدي (عليه السلام) فردي از «عترت»، «اهل‌بيت» و فرزندان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و يکي از دو امر گران‌قدري است که پيامبر اکرم  در «حديث ثقلين» بدان سفارش کرده است.

 

2- حديث «مَن ماتَ» یا «معرفت»

پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايند:

«مَن مَاتَ و لَم يعرِف إمامَ زمَانِه ماتَ ميتةً جاهلية»؛ [4]

«هر کس بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.»

علامه مجلسي اين حديث را با چهل سند از طرق اختصاصي شيعه در بحارالانوار آورده [5] و علماي اهل سنت نیز اين حديث را با الفاظ مختلف و مضامین واحد، در بيش از هفتاد کتاب از منابع حديثي خود نقل کرده‌اند که بعضي از آن‌ها عبارت است از:

سنن ابو داود

مصنف حافظ عبدالرزاق بن همام صنعاني

سنن سعيد بن منصور خراساني

طبقات الکبري محمّد بن سعد کاتب واقدي

مسند حافظ ابوالحسن علي بن جعد جوهري

مصنف ابن شيبه

صحيح بخاري

صحيح مسلم و ... [6]

بر اساس اين روايت امامي که نشناختن او مرگ جاهلي و سرپيچي از دستوراتش جهنم را در پي دارد، امام واجد شرايط و دعوت کننده به امر الهي است، نه امام کفر صفت و دعوت کننده به آتش و آلوده به انواع فسق و فجور. در نتيجه چنين امامي قبل از هر چيز بايد:

اولاً: داراي بالاترين مقام علمي و شايستگي همه جانبه‌اي باشد که بتواند در قلمروي وسيع و پهناور، امامت و رهبري اسلامي را بر عهده گيرد تا مسلمانان در صورت شناخت او و پيروي از دستوراتش، از جهل رهايي يابند.

ثانياً: از پاکي همه جانبه و مصونيت از هوي و خطا، برخوردار باشد تا نه تنها خود دچار کجروي‌هاي عقيدتي، علمي و عملي نگردد؛ بلکه گروه‌ها و افراد را نيز به حق رهنمون شود. چنين امامي است که شناخت يا عدم شناخت او، سرنوشت‌ساز است و بهشت يا جهنم را براي آدمي رقم مي‌زند.

با دقت در حديث «مَن ماتَ ...» و آن‌چه گفته شد نکات زير به دست مي‌آيد:

ضرورت اصل امامت و رهبري واجد شرايط در نظام عقيدتي اسلام

ضرورت استمرار امامت و وجود امام در هر زماني

تعداد امام بر حسب زمان مختلف است، نه بر حسب کشورها و نژادها

عدم شناخت امام زمان در هر عصري، انسان را به مرگ جاهليت مي‌ميراند

با توجه به قطعي بودن حديث، تنها شيعه‌ دوازده امامي در پرتو عقيده‌ راستين به امامت ائمه‌ اثني عشر ـ که آخرين آن‌ها حضرت مهدي موعود (عليه السلام) است ـ مصداق بي‌چون و چراي اين حديث است (شرايطي که امام بايد داشته باشد، تنها در امامان دوازده‌گانه يافت مي‌شود)

بر اساس اين حديث و احاديث ديگر درباره‌ تعداد خلفا، شکي نيست که دوازدهمين امام و خليفه‌ رسول خدا (صلي الله عليه و آله) حضرت مهدي موعود (عليه السلام) است. [7]

 

3- حديث «إثني عَشَر خليفه»

جابر بن سمره مي‌گويد: «سَمِعتُ رسُول الله يقُولُ: لايزالُ الإسلام عزيزاً إلي إثني عَشر خَليفة ثُمَّ قال کَلمةً لم أسمعها فقلت لأبي: ما قال؟ فقال: کُلُّهم مِن قُريش»؛[8]

«پيامبر گرامي در دوران حيات خود تصريح فرمود: پس از ايشان دوازده نفر به خلافت خواهند رسيد که همگي از قريشند و عزّت اسلام در سايه‌ خلافت آنان خواهد بود. سپس کلمه‌اي فرمود که من نشنيدم، پس به پدرم گفتم: پیامبر چه فرمود؟ پدرم گفت: پیامبر فرمود: همه‌ آنان از قريش هستند.»

اين حديث را شيعه و سني [9] در کتاب‌هاي حديثي خود نقل کرده‌اند و همگي صدور آن را از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) قبول دارند. بنابراين مهم آن است که بدانيم اين دوازده خليفه‌ پيامبر (صلي الله عليه و آله) چه کساني‌ هستند.

از دو طريق مي‌توان به مراد آن حضرت پي‌برد که يکي مراجعه به روايات و ديگري بررسي تاريخي است.

بنابراين با استناد به روايات معتبر و شواهد تاريخي صحيح، مجموع اخباري که با عنوان «اثني عشر خليفه» و تعابير همانند آن آمده، نشانگر اين است که:

وجود امامان دوازده تن است.

امامت آنان تا پايان دنيا مستمر است؛ (با توجه به جمله‌ «لايزالُ الإسلام»).

همگي آنان از قريش هستند.

پس در این دوران، آن ثقل همدوش قرآن که بايد به آن تمسک نمود و خليفه‌اي که در پرتو امامت او، اسلام عزيز مي‌گردد و نشناختن او باعث خروج از اسلام مي‌شود، همان حضرت مهدي (عليه السلام) است.

 

 

 

پي‌نوشت‌ها:

[1]. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ج 1، صص 265 – 281 .

[2]. عبقات الانوار، ص 824 .

[3]. ابن حجر، صواعق المحرقه، ص 90 .

[4]. بخاری، صحيح، ج 5، ص 13 / مسلم، صحيح، ج 6، صص 21، 22 .

[5]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 23، صص 76 – 95 .

[6]. فقيه ايمانی، شناخت امام مهدی (عليه السلام)، صص 30 – 40 .

[7]. فقيه ايمانی، شناخت امام مهدی (عليه السلام)، صص 78 – 80 .

[8]. مسلم، صحيح، ج 6، ص 102 .

[9]. بخاری، صحيح، ج 2، ص 147، ح 79 / مسلم، صحيح ، ج 3، ص 1453، ح 5 / طوسي، غيبت، ص 88 / نعمانی، غيبت، ص 75 .

نويسنده:احمدی-فرزانه فرد- تنها راه

%ب ظ، %26 %790 %1394 ساعت %17:%مهر

برترین مطالب