از ميان روايات فراوان، ميتوان اين مطالب را درباره رجعت بيان کرد.
1- رجعت از روزهاي بزرگ و مهم عالم است که از آن در قرآن به «ايام الله» [روزهاي خدا] ياد شده است.
امام صادق (عليه السلام) در این باره میفرمایند:
ايام الله سه روز است: روز قيام قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) روز رجعت و روز قيامت.[1]
2- اعتقاد به رجعت از نشانههاي شيعيان اهل بيت (عليه السلام) است.
امام صادق (عليه السلام) در این باره میفرمایند:
از ما نيست کسي که به رجعت ما ايمان نداشته باشد. [2]
3- رجعت براي همه مردم نيست؛ بلکه مخصوص مؤمنان خالص و کفار و منافقان خالص است. [3]
4- از جمله مؤمنان رجعت کننده، پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام) هستند و اولين امامي که در زمان رجعت و پس از امام مهدي (عليه السلام) حکومت عدل جهاني را بر عهده ميگيرد، حضرت امام حسين (عليه السلام) است که سالهاي بسيار حکومت خواهد کرد.[4]
5- براي همه مومنان و منتظران واقعي ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) که پيش از ظهور آن عزيز از دنيا رفتند، امکان رجعت به دنيا و ياري آن امام وجود دارد.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده که هر کس چهل بامداد خدا را با [دعاي] عهد بخواند از ياوران قائم، خواهد بود و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد، خداوند او را از قبرش بيرون آورد [و قائم (عليه السلام) را ياري دهد] [5]
6- کفار و منافقان هرگز به ميل و ارادۀ خود به دنيا باز نميگردند بلکه از روي اجبار به رجعت تن ميدهند ولي رجعت مؤمنين اختياري به نظر ميرسد. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: هنگامي که حضرت مهدي (عليه السلام) قيام کند، مأمورين الهي در قبر با اشخاص مؤمن تماس ميگيرند و به آنها ميگويند: اي بندۀ خدا! مولايت ظهور کرده است اگر ميخواهي به او بپيوندي آزاد هستي و اگر ميخواهي در نعمتهاي الهي (برزخي) متنعم بماني باز هم آزاد هستي. [6]
رجعتكنندگان
بر اساس روايات، گروه پيامبران (عليهم السلام)، امامان معصوم (عليهم السلام)، مؤمنان خالص و نيز كفار خالص، از جمله كساني هستند كه در زمان رجعت، به اين دنيا باز ميگردند.
1- رجعت پيامبران و امامان (عليهم السلام)
روايات مربوط به انبياء (عليهم السلام)
الف): رواياتي كه بطور عام از بازگشت پيامبران و ائمه (عليهم السلام) سخن به ميان آوردهاند مثل كلام امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه «اناّ لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يوْمَ يقُومُ الْأَشْهَادُ».
به خدا سوگند اين آيه در زمان رجعتT عملي خواهند شد. آيا نميدانيد كه پيامبران (عليهم السلام) در دنيا ياري نشدند و كشته شدند و نيز ائمه (عليهم السلام) كشته شدند اما اين ياري و پيروزي در رجعت تحقق خواهند يافت. [7]
ب): رواياتي كه با ذكر عدد، رجعت انبياء را ياد آور شده است.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: هنگامي كه امام حسين (عليه السلام) همراه با ياران شهيدش رجعت ميكنند، هفتاد نفر از پيامبران نيز با او رجعت مينمايند چنانكه با موسي بن عمران هفتاد نفر از پيامبران همراه بودند. [8]
ج) رواياتي كه بطور خاص از رجعت بعضي از پيامبران و امامان (عليهم السلام) با ذكر نام آنان، سخن به ميان آوردهاند.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «همانا دانيال و يونس (عليهما السلام) هر دو در زمان رجعت اميرالمؤمين (عليه السلام) به دنيا باز ميگردند و اقرار به رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله) مينمايند و همراه آنان هفتاد نفر برانگيخته ميشوند.» [9]
امام زين العابدين (عليه السلام) ميفرمايد: «يرجع اليكم بينكم و اميرالمؤمنين و الائمه» [10]؛ پيامبر شما و اميرالمؤمنين و امامان معصوم (عليهم السلام) به سوي شما مجدداً باز ميگردند.
اولين فرد رجعت كننده كيست؟
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «اول من يرجع الي الدنيا الحسين بن علي» [11]؛ اولين كسي كه به دنيا باز ميگردد، حسين بن علي (عليه السلام) است.
د): رواياتي كه از بازگشت افراد صالح از امتهاي گذشته و امت اسلام، خبر دادهاند. بر اساس اين روايات از ميان امتهاي پيشين رجعت اصحاب كهف و مؤمن آلفرعون نام برده شده است. همچنين از ميان اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) افرادي مثل: سلمان فارسي، مقدار، مالک اشتر، ابو دجانه انصاري، مفضل بن عمر، عبدالله بن شريک عامري، اسماعيل بن جعفر (عليه السلام)، حارث، عقيل، جبير و... نام برده شده است. [12]
پينوشتها:
[1]. بحارالانوار، ج53، ص 63، ح53.
[2]. همان، ص92، ح101.
[3]. بحارالانوار، ج53، ص 39، ح1.
[4]. همان، ص 46 ، ح19.
[5]. ر.ک به مفاتیح الجنان، دعای عهد.
[6]. بحارالانوار، ج53، ص 95.
[7]. معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ج5، ص384.
[8]. همان، ج3، ص89.
[9]. بحارالانوار، ج53، ص62.
[10]. معجم احاديث الامام المهدي، ج5، ص327.
[11]. بحارالانوار، ج5، ص90.
[12]. الشيعة و الرجعة، ج1، ص158، چشم اندازي به حكومت حضرت مهدي (عليه السلام)، ص95.
واژه «رجعت» در کتاب هاي لغت، به معني برگشت آمده است. هر چند برخي بزرگان لغت، اين معنا را با تعبير متفاوتي نوشتهاند.
معناي اصطلاحي آن، اعتقاد به بازگشت دو گروه از مردگان مؤمن محض و کافر محض پس از ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است تا مؤمنان از برپايي حکومت جهاني عدل شاد شوند و کافران عذاب بکشند.
رجعت از مباحث مهم اعتقادي شيعه است و در طول قرنها، دهها کتاب به شکل مستقل يا موردي به این موضوع، پرداختهاند، ولي اين اعتقاد نيز مانند برخي باورهاي ديگر شيعه، دستخوش مشکلاتي بوده است. به ويژه ديدگاه علماي اهل سنت، به اختلاف در اين موضوع دامن زده است. «رجعت از جمله مسائل شرعي است و عقل را مثل هميشه راهي به اثبات آن نيست. البته دلايل شرعي بسياري براي اثبات آن وجود دارد». [1]
پيشينه بحث
قدمت اين بحث به اديان پيش از اسلام باز مي گردد، ولي به يقين، بحث رجعت، از شمار موضوعهايي است که پيامبر اسلام و ائمه معصومین (علیهم السلام)، از آن به تفصيل سخن گفتهاند. در همين زمينه، نوشتههاي فراواني نيز به چشم ميخورد. کتاب سليم بن قيس هلالي، جزو نخستينهاست. با توجه به تاريخ نگارش آن ميتوان ادعاي کرد، اين اعتقاد از دهههاي نخست تاريخ اسلام، مطرح بوده است. [2]
از مجموعه آيات و روايات به دست ميآيد که رجعت، عالمي است با ويژگيهاي خاص خود که نه دقيقاً مثل دنياست و نه مثل آخرت. در عين حال بزرخ هم نيست. اگر چه رجعت در همين دنياي مادي و با اين ويژگيها رخ خواهد داد، مقياسهايي که در آن روز بزرگ به وقوع خواهد پيوست، آن را به کلي از شکل حيات در زمان ما جدا ميکند. بيشک، امروز تبيين زواياي آن، کاري بس مشکل خواهد بود. [3]
مهمترين پرسشي که در برابر اين عقيده مطرح ميشود، اين است که هدف از رجعت پيش از رستاخيز عمومي انسانها چيست؟
با توجه به آنچه از روايات استفاده ميشود، اين موضوع جنبه همگاني ندارد، بلکه به مؤمنان نيکوکاري اختصاص دارد که در يک مرحله عالي از ايمان قرار دارند. چنين به نظر ميرسد که بازگشت مجدد کفار و ستمگران به زندگي دنيا به منظور تکميل يک حلقه تکاملي گروه اول و چشيدن کيفر دنيوي گروه دوم است. به تعبير ديگر، گروهي از مؤمنان خالص که در مسير تکامل معنوي با موانع و محدوديتهايي در زندگي خود روبه رو شدهاند و تکامل آنها ناتمام مانده است به اين جهان باز گردند و به سير تکاملي خود ادامه دهند. آنها بايد شاهد و ناظر حکومت جهاني حق و عدالت باشند و در بناي اين حکومت شرکت جويند؛ زيرا شرکت در تشکيل چنين حکومتي، بزرگترين افتخار است. به عکس، گروهي از منافقان افزون بر کيفر خاص در رستاخيز، بايد مجازاتهايي در اين جهان ببينند و تنها راه آن رجعت است.
امام صادق (عليه السلام) در حديثي ميفرمايند: «ان الرجعة ليست بعامة و هي خاصة لايرجع الا من محض الايمان محضاً او محض الشرک محضاً»؛ رجعت عمومي نيست، بلکه جنبه خصوصي دارد. تنها، گروهي بازگشت ميکنند که ايمان خالص يا شرک خالص دارند.
اين احتمال نيز وجود دارد که بازگشت اين دو گروه در آن مقطع خاص تاريخ بشر، به عنوان دو درس بزرگ و دو نشانه مهم از عظمت خدا و مسئله رستاخيز (مبدأ و معاد) براي انسانهاست تا با مشاهده آن به اوج تکامل معنوي و ايمان برسند و از هيچ نظر کمبودي نداشته باشند.
نويسنده: رقيه نديري
پينوشتها :
[1]. ميرزا حسن بن عبدالرزاق لاهيجي، سر محزون در اثبات رجعت، انتشارات نور، ولايت بنياد نيمه شعبان، مسجد آيت الله انگجي، تبريز، 1384، ص38.
[2]. خدا مراد سليميان، بازگشت به دنيا در پايان تاريخ، مؤسسه فرهنگي انتظار نور، وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، ج4، 1387، ص 26.
[3]. همان، ص 37.
منبع: اشارات شماره 123
مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) نقل ميفرمايد که مرداني هم از گذشتگان در عصر ظهور امام زمان (علیه السلام) رجعت ميکنند و جزء ياران امام زمان (علیه السلام) قرار ميگيرند .
اسامي اين عده از شخصيتها را مفضل بن عمر از قول امام صادق (علیه السلام) اين گونه نقل ميکند: هنگامي که امام زمان (علیه السلام) ظهور کند از پشت کعبه 27 نفر از قوم موساي پيغمبر (علیه السلام) محشور و زنده شده و به ايشان ميپيوندند . هفت نفر از اصحاب کهف که در قرآن کريم ماجرايشان در سوره کهف آمده، هم به سپاهيان آن حضرت، ملحق ميشوند .
يوشع، وصي حضرت موسي هم جزء بازگشت کنندگان عصر ظهور است.
مومن آل فرعون نيز جزء همين شخصيتهاست و دو نفر از مهمترين شخصيتها در عصر پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله) و عصر اميرالمومنين (علیه السلام) يعني يکي از مهمترين صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ابودجانه انصاري و سلمان فارسي و از مهمترين اصحاب اميرالمومنين (علیه السلام) مالک اشتر جزء ياران امام زمان (علیه السلام) و جزء سربازان ايشان خواهند بود. [1]
بر حسب اين روايات در عصر ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عدهاي از شخصيتهاي برجسته الهي و کساني که در عصر حيات خودشان به عنوان نخبگان از ميان زنان و مردان مومن بودند، رجعت خواهند کرد. در نتيجه و بر اساس اين باور به همديگر توصيه ميکنيم تا در صدد اصلاح اعمال و رفتار و عقايد و نيات خود برآييم، خودمان را اصلاح کنيم، به عنوان کسي که منتظر ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، خودسازي را در رأس همه امور خود قرار دهيم؛ بر دعاهايي که رابطه قلبي بين ما و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زياد ميکند، مداومت داشته باشيم.
به هر حال بيش از هر چيز به ياد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشيم، براي آن حضرت دعا کنيم، به نام او صدقه بدهيم، به ذکر نام او مشغول باشيم، ان شاءالله همين حالات، ما را از ارتکاب معاصي و محرمات و جدا نشدن از معنويات کمک ميکند و ان شاءالله جزء کساني باشيم که در عصر ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خداوند ما را جزء سربازان آن حضرت قرار بدهد .
پینوشت:
[1]. روضة الواعظين، 266/2.
منبع: کتاب ذکر نور در حضور مشتاقان ظهور
با مراجعه به منابع اهل سنت به این نتیجه میرسیم که اعتقاد به رجعت در میان برخی خلفا و بزرگان اهل سنت وجود داشته است که در این مقاله به شواهدی در این زمینه اشاره مینماییم.
1- عمر بن خطاب و اعتقاد به رجعت
خليفه دوم، اولين کسي بود که رجعت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را ادعا نمود و بر آن اصرار ورزيد. او بعد از رحلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ميگفت: حضرت به ملاقات خداوند رفته و به زودي بر ميگردد و دست پاي منافقيني را که معتقد به مرگ آن حضرت شده باشند، قطع ميکند.
ابن هشام از ابوهريره چنین نقل ميکند: هنگامي که پيامبر اکرم (صلي الله و عليه و آله) رحلت فرمود، عمر بن خطاب برخاست و فرياد زد: عدهاي از منافقين خيال ميکنند که پيامبراکرم (صلي الله و عليه و آله) از دنيا رفته است. به خدا قسم او از دنيا نرفته است بلکه به سوي پروردگارش رفته است. همانند موسي بن عمران ميباشد که چهل شبانه روز از ميان قومش غايب شده، سپس به سوي آنان برگشت در حالي که گفته ميشد از دنيا رفته است. به خدا قسم! پيامبر اکرم (صلي الله و عليه و آله) بر ميگردد همانگونه که موسي برگشت و دست و پاي مرداني که خيال ميکنند پيامبراکرم از دنيا رفته و بر نميگردد را قطع خواهد نمود. [1]
2- قرطبي و اعتقاد به رجعت
قرطبی در رد ابن دحيه ميگويد:
«آنچه که ابن دحيه گفته (حديث را موضوع دانسته) اشکال دارد؛ زيرا فضايل و ويژگيهاي رسول خدا (صلي الله و عليه و آله) متتابع و پپايي تا هنگام مرگش ادامه دارد[2] . پس زنده شدن والدين آن حضرت از فضايل و کرامت آن حضرت به شمار ميرود که خداوند برايش عنايت فرموده است و زنده شدن و ايمان آوردن آنها هيچ امتناع عقلي و شرعي ندارد؛ زيرا در قرآن زنده شدن مقتول بنياسرائيل و خبر دادن از قاتلش وارد شده است و حضرت عيسي (عليه السلام) مردگان را زنده ميکرد. همانگونه که خداوند با دستهاي پيامبر ما (صلي الله و عليه و آله) جمعيتي از مردگان را زنده مي کرد، همان گونه که خداوند با دست هاي پيامبر ما صلي الله و عليه و آله جمعيتي از مردگان را زنده ميکرد. وقتي که اين مطالب ثابت شد، پس هيچ امتناعي از ايمان آنها بعد از زنده شدنشان به جهت کرامت و فضيلت پيامبر (صلي الله و عليه و آله) وجود ندارد. به تحقيق به استدلال واضحتر از آن برخوردم. روايت شده است که اصحاب کهف در آخر الزمان، برانگيخته ميشوند. از ابن عباس (رضي الله عنه) مرفوعاً [3] روايت شده که اصحاب کهف، از ياران حضرت مهدي (عليه السلام) خواهند بود. پديده بيسابقهاي نيست که خداوند، براي والدين آن حضرت عمري را مقرر کرده باشد که پيش از اتمام آن، آنها را قبض روح نموده و سپس برگردانده تا اين که مقدار باقي مانده از عمرشان را استفاده کنند و ايمان بياورند و دوباره از دنيا بروند».
3- ابن کثير و اعتقاد به رجعت
ابن کثير، در مقام داوري بين ابن دحيه و قرطبي ميگويد: «هذا کله متوقف علي صحه الحديث، فاذا صح فلا مانع منه»؛ [4] «اين زنده شدن، متوقف بر صحت حديث است، اگر حديث صحيح باشد مانعي از زنده شدن نيست».
بنابراين، رجعت متوقف بر صحت ادله است که اگر ادلهاي صحيح بر آن دلالت کند، هيچ مانع عقلي و شرعي وجود ندارد و دهها دليل از آيات و روايات بر آن دلالت ميکند.
4- استاد دانشگاه الازهر مصر و اعتقاد و به رجعت
شيخ حجازي استاد دانشگاه الازهر در ذيل آيه مبارکه «و اذا وقع القول عليهم أخرجنا لهم دابة من الارض» [5] مينويسد: به نظر ميرسد اين «جنبنده» که زنده ميشود، يک انسان عادي و عالم و به کتاب الله، سنت رسول خدا (صلي الله و عليه و آله) و احکام شريعت ميباشد که با مردم سخن ميگويد. در هنگامي خارج ميشود که علما و علم از ميان مسلمانان رخت بربسته و احکام قرآن از بين رفته باشد و عالم را فساد گرفته باشد.
دليل اين که اين «جنبده» انسان عادي است، حديث نبوي ميباشدکه میفرماید: «او از محترمترين مساجد- مسجد الحرام- خارج ميشود در دستش عصاي موسي و انگشتر سليمان است که مؤمن و کافر را با آن علامتگذاري ميکند [6] و هر کدام را با اسم خطاب ميکند که اي فلاني! تو اهل بهشتي و اي فلاني! تو اهل جهنم هستي. [7]
پينوشت :
[1]. سيره ابن هشام، ج 3، ص 305 - الملل النحل، ج 6، ص 364 - رساله عقائديه، ص 211 - الهجوم علي بيت فاطمة (عليها السلام)، ص 63.
[2]. سبل الهدي في سيرة خير العباد، ج 2، ص 124.
[3]. حديث مرفوع در اصطلاح اهل سنت عبارت است از حديثي که از رسول خدا نقل شود و قول خود صحابه نباشد .
[4]. تفسير القرآن العظيم ، ج 2، ص 394.
[5]. سوره نمل، آيه 82.
[6]. روح المعاني، آلوسی، جزوه 20، ص 19؛ کنز العمال، متقی هندی، ج 14، ص 623.
[7]. غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 5، ص 321 - الوسيط، ج 3، ص 385.
منبع: کتاب غيبت کبري
با توجه به مستندات تاريخي ميتوان براي عقيده رجعت در بستر تاريخ، سه دوره را در نظر گرفت:
الف) دوره پيدايش عقيده رجعت
اعتقاد به رجعت همزمان با نزول آيات قرآن در مکه، در «سورههاي نمل، انبيا، اسرا و ...» مطرح و سپس در سورههاي مدني «بقره، نور و ...» دنبال شده است و قرآن اين عقيده را تحت عناوين «خروج، حشر، إحيا و ...» براي پيروان خودش بيان نموده است.
پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) براي افرادي چون اميرالمؤمنين (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام)، عمّار ياسر Tبريد أسلمي، سلمان فارسي و ... آيات مربوط به رجعت را قرائت و بعضي از مصاديق رجعت کنندگان را معرفي مينمودند.
در زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام)، به دليل عدم اطلاع خلفا از معارف ديني، جوگيری از نوشتن احاديث نبوي، رواج يافتن اجتهاد صحابه، محيط خفقانزا و تاريکي به وجود آمده بود، ولي حضرت امير (عليه السلام) در حدي که شرايط اجتماعي و اعتقادي جامعه نو پاي اسلامي اجازه ميداد، سعي کردند روايات و احاديثي که از طرف پيامبر اکرم در تفسير رجعت وارد شده و به بعضي از اصحاب آن حضرت گفته شده بود، براي مسلمانان شرح و تفسير نمايند.
در اين ميان کساني که ظرفيت شنيدن اين گونه معارف را نداشتند به انکار رجعت روي آوردند؛ اولين منکر رجعت، عبدالله بن ابي بکر يشکري، معروف به «ابن الکوا» از سران خوارج بود و با امير المؤمنين (عليه السلام) در مورد روايات رجعت مناظره کرد. [1]
در زمان امام حسين (عليه السلام) هم زمينه بيان اينگونه معارف فراهم نبوده است. فقط در کربلا هنگام تقابل دو گروه حق و باطل، امام حسين (عليه السلام) براي تسلّي و دلجويي اصحاب خود به نقل از جد بزرگوارشان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رجعت را مطرح و تبيين نموده و آنان را به رجعت خود و اصحاب بشارت دادند:
«فَأبشِرُوا (بِالجَنَّة) فَوَاللهِ لَئِن قَتَلُونا فَإنّا نُرَدُّ عَلَی نَبّيِّنا ثُمَّ نمکُثُ ماشاءَالله تَعالَی، فَأکُونُ أوّلَ مَن يَنشَقُّ الأرضُ عَنهُ ... .»؛ [2] «بشارت باد شما را به بهشت، به خدا قسم اگر کشته شويم، به سوي پيامبر خويش برميگرديم. سپس فرمودند: پس آن مقدار که خداوند بخواهد در قبر خواهيم ماند و من اولين کسي خواهم بود که رجعت ميکند ... »
اين وضعيت تا پايان عصر امام سجاد (عليه السلام) (95ه ق) ادامه داشت.
ب) دوره رشد و بالندگي عقيده رجعت (95 تا 260 ه .ق)
با توجه به انحرافات خلفاي سهگانه و خستگي مردم از درگيريهاي داخلي (مارقين، ناکثين، قاسطين)، و جوسازيهاي بني اميه بر عليه معارف ديني، مردم از خاندان وحي فاصله گرفتند و بخشي از معارف ديني را به فراموشي سپردند. [3]
در عصر امام باقر (عليه السلام)، به دليل زمينهسازيهاي امام سجاد (عليه السلام) در نشر معارف دين، آثار نهضت عاشورا و نفرت عمومي از هيئت حاکمه اموي، امام با درايت و بصيرت، جنبش علمي دامنهداري را پايهگذاري نمودند، که در زمان امام صادق (عليه السلام) به اوج رشد و بالندگي خود رسيد و اگر فعاليت فرهنگي اين دو امام همام عليهماالسلام نبود، امروز از معارف اسلام ناب محمدي خبري نبود. در ابتداي امامت امام باقر (عليه السلام) گروهي به نام «قَدَريه» [4] به انکار عقيده رجعت پرداختند.
همچنين، صاحبان قدرت، انديشه انکار رجعت را موافق با رفتار و اهداف خودشان يافتند، در نتيجه از آن حمايت نموده و معتقدين به آن را مورد اذيّت و آزار قرار ميدادند. لذا امام باقر (عليه السلام) به شاگردانشان سفارش ميکردند که از بردن اسم رجعت خودداري نموده و با احتياط درباره آن سخن بگويند.[5]
امام صادق (عليه السلام) نيز اعتقاد به رجعت را به عنوان يکي از ويژگيهاي فکري و فصل مميّز شيعه معرفي نموده و از منکران آن برائت جستند، لذا اعتقاد به رجعت يک فکر سياسي فعّال و مخالف با ظلم و ستم دستگاه خلافت به شمار ميرفته و معتقدان به آن به عنوان مجرمان سياسي قابل تعقيب بوده و شهادت آنها در هيچ دادگاهي قابل قبول نبودهاست.[6]
در زمان امام کاظم (عليه السلام) به دليل فشار و اختناق، از مباحث فکري و مناظرات فقهي و کلامي که در عصر امام صادق (عليه السلام) رايج بود، ديگر خبري نبود.
در عصر امام رضا (عليه السلام)، مأمون پس از تحميل مقام ولايت عهدي، جلسات بحث و مناظره تشکيل ميداد و امام هم از اين فرصتها براي نشر فرهنگ اسلام، استفاده مينمودند، يکي از مناظراتي که ايشان با مأمون داشتهاند، بحث رجعت است. [7]
از امام جواد (عليه السلام)، به دليل شدت فشارهاي دستگاه خلافت، اثري در مورد رجعت ديده نشده است. ولي عدهاي از شيعيان مثل فضل بن شاذان نيشابوري، [8] احمد بن داوود جرجاني، محمد بن مسعود عياشي و ...، با توجه به روايات ائمهي گذشته و با تشويق ائمه معاصر، کتابهاي مستقلي را درباره رجعت به رشته تحرير در آوردهاند. [9]
امام هادي و امام عسکري و خود امام مهدي (عليهم السلام) نيز با توجه به اهميّت و نقش سازنده رجعت در پايداري و استقامت شيعيان، اين عقيده قرآني را در قالب دعا و زيارتنامه بيان نمودهاند و با اين کار، اعتقاد به رجعت را نهادينه ساختند.
ج) دوره گسترش و تکامل (260 ه ق به بعد)
علماي شيعه به پيروي از امامان معصوم (عليهم السلام) در جهت گسترش و بالندگي اين عقيده، تلاش فراواني انجام دادند و با مناظرات علمي [10] و يا نوشتن کتاب و مقاله و با استفاده از آيات و روايات، اين عقيده نوراني را همراه با برهان و استدلال براي مردم بيان کردند. به موازات آن از طرف اهل سنت اين عقيده به شدت انکار شد و معتقدان به آن را به کفر، فسق، کذب، اهل هوي، بدعت و ... متهم شدند.
پينوشتها:
[1]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 72 / شيخ طوسي، رجال، ص 75 .
[2]. همان، ج 53، ص 62 .
[3]. مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 31 و 36 .
[4]. قدريه، قائل به جبر و عدم اختيار انسان بودند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مورد آنها میفرمايند: «القَدَرية مَجوسُ هذِهِ الأمّة»؛ «قدريه مجوس اين امت هستند». همچنين امام باقر (عليه السلام) در بياني، 3 بار در مورد اين گروه فرمودند: «قدريه رجعت را انکار ميکند»؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 67 و 72 .
[5]. همان، ص 39 .
[6]. همان، ص 132 .
[7]. شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 218 .
[8]. فضل بن شاذان از اصحاب امام جواد (عليه السلام)، امام هادي و امام عسکري (عليهم السلام)، کتابهايي به نام اثبات الرّجعه، الرّجعه و... تحرير کردهاست. جرجاني که از رجال اهل سنت بوده کتابهايي چون الرجعه را تأليف کردهاست.
[9]. شيخ طوسی، الفهرست، ص 212 .
[10]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 63 / شيخ صدوق، معانی الأخبار، ص 366 .
روايات در يک تقسيمبندي به «واحد» و «متواتر» تقسيم ميشوند. منظور از خبر واحد، روايتي است که به سر حدّ يقين نرسيده باشد، در حاليکه مراد از خبر متواتر، روايتي است که در اثر کثرت نقل آن، يقيني شده و جاي هيچگونه ابهامي در آن وجود نداشته باشد. پس از روشن شدن اين دو اصطلاح، بايد گفت که اخبار و رواياتي که از ائمه معصومين (عليهم السلام) در موضوع رجعت نقل شده، آن قدر فراوان است که به طور قطعي ميتوان متواتر بودن آنها را پذيرفت. در اينباره اظهار نظر برخي کارشناسان احاديث را مرور ميکنيم:
مرحوم مجلسي ميگويد: «اگر مثل اين روايات [روايات رجعت] متواتر نباشد پس در چه چيزي ميتوان ادعاي تواتر نمود.» [1]
مرحوم علّامه طباطبايي ميفرمايد: «همانا روايات رجعت، متواتر معنوي است و اگر بعضي از اين روايات، قابل خدشه و مناقشه هم باشد، ضرري به تواتر آنها نميرساند.» [2]
مرحوم شيخ حر عاملي مينويسد: «هيچ شکي نيست که احاديث رجعت به حد تواتر معنوي رسيده است، زيرا موجب يقين هستند؛ براي هر کسي که قلب خويش را از هر شبههاي و تقييدي پاک کند.» [3]
محدث جزايري در شرح تهذيب ادعا کرده که 620 حديث پيرامون رجعت ديده است.[4]
براي آشنايي اجمالي و مختصر با روايات، لازم است که آنها را دستهبندي کرده و مفاد هر دسته را اجمالاً بررسي کنيم:
الف) رواياتي که رجعت را به عنوان يک عقيده حق و لازم در رديف ساير معارف و اعتقادات اسلام ذکر ميکند.
ب) رواياتي که آيات مربوط به «رجعت» را تفسير ميکنند. علامه مجلسي بيش از 125 آيه را همراه با روايت ذکر نمودهاند.
ج) رواياتي که رجعت کنندگان را معرفي ميکند. مرحوم شيخ حر عاملي بيش از 170 روايت را در اين زمينه گردآوري کرده است که ذکر آنها در محدودهي اين مقاله نميگنجد.
پينوشتها:
[1]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 123 .
[2]. طباطبايی، الميزان، ج 2، ص 107 .
[3]. حر عاملي، الايقاظ، ص 33 .
[4]. قزويني خراسانی، بيان الفرقان، ج 5، ص 288 .