اعتقاد به ظهور منجی و هدایتگر واقعی بشریت، ایدهای بوده است که تاریخ آن به تمامی ادیان الهی باز میگردد و انبیاء بزرگ ما، از محقق شدن وعدههای الهی و گسترش عدل الهی در جهان خبر دادهاند و در طول عمر بشریت، تمامی فرستادگان الهی، مردم را با آیندۀ روشن، آشنا میساختند و آنان را آماده درک چنین ایامی مینمودند. چنانچه قرآن کریم بر این مطلب صحّه میگذارد و عقیده به فرهنگ عدل جهانی را به قرنها پیش منوط میدارد و میفرماید: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر انّ الارض یرثها عبادی الصالحون»؛ ما در کتاب تورات و زبور درج نمودیم که عاقبت زمین را بندگان شایسته به ارث خواهند برد؛ امام باقر (علیه السلام) در مورد این آیه میفرمایند: «هم اصحاب المهد فی آخرالزمان»، این وارثان زمین، یاوران حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آخرالزمان میباشند.
هشتمین امام شیعیان جهان نیز، در مورد مسائل و رخدادهای عصر غیبت و ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیانات شیوا و راهگشایی دارند که بیش از پیش، این آینه زلال الهی و آرامش بخش هستی را به ما مینمایاند که در ادامه به ابعاد مختلف این فرمایشات وحیانی میپردازیم:
۱ـ غیبت و فلسفه آن
بی شک، وجود اقدس حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بنابر مصالح الهی و تقادیری که به خیر و صلاح بندگان میباشد، از چشم بشریت پوشیده شدهاند و تا زمانی که زمینه کافی و لازم و بنابر مشیّت الهی برای ظهور آن حضرت فراهم نشود، آن حضرت طلوع نمیکنند. در اخبار و روایات فراوانی، معصومین بزرگوار ما، علّت و فلسفۀ عدم حضور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را مشخص نمودهاند. از آن جمله، برای غیبت امام، به بیعت نکردن او با افراد ـ ظالمان ـ اشاره شده است. پر واضح است که اگر چنین انسان کاملی بخواهد با آن علم و قدرت الهی خویش، جهان را از پلیدیها و مظالم پاک نماید، باید نسبت به هیچ حزب و گروهی، اغماض و سستی نشان ندهد و مقابل تمامی تباهیها و فسادهای افراد تجاوزگر را بگیرد و این مستلزم آن است که هیچ گونه توافق نامه یا معاهدۀ مبنی بر عدم تنش و یا رویارویی نداشته باشد تا بتواند با تدبیرات خاص الهی آن حکومت ایدهآل را سرپا کند و مشکلات بجا ماندۀ بشریت را مرتفع سازد و این مطلبی است که وجود مقدس امام رضا (علیه السلام) به آن اشاره کرده و میفرماید: «گویا شیعیانم را میبینم که هنگام به شهادت رسیدن امام حسن عسکری (علیه السلام) در جستجوی امام خود در همه جای دنیا، بر میآیند ولی او را نمییابند، راوی میگوید: عرض کردم برای چه یابن رسول الله؟ فرمودند: برای اینکه امام ایشان از نظرها غایب خواهد گشت. عرض کردم، چرا امام ایشان غایب میشود؟ حضرت فرمودند: «برای اینکه وقتی با شمشیر قیام کند، بیعت هیچکس بر گردن او نباشد.
۲ـ ناگهانی بودن ظهور
یکی از سنّتهای الهی، هماره در بین ادیان مختلف این بوده است که برای انجام کارهای خوب و نیکو به آنها مهلت داده میشود و این خود از لطف و مرحمت الهی میباشد، چنانچه به قوم موسی (علیه السلام) و اقوام دیگر در دوری آن حجج الهی از مردم مهلت داده میشد تا آنان سیره آن حجت الهی و دستورات او را اجرا کنند و اگر در این مدّت، به وظایف و دستورات الهی عمل نمیکردند، با ظهور وعیدهای الهی که از قبل به آنان تفهیم شده بود، مهلت توبه و انابه از آنان گرفته میشود و دیگر راهی برای نجات نداشتند.
چنانچه قرآن کریم میفرماید: «یوم یأتی بعض ایات ربک لاینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل ارکسبت فی ایمانها خیراً» ؛ یعنی روزی که وعیدهای الهی محقق شود و ناگهان فرا رسد، هیچ ایمانی دیگر کارگر نمیشود مگر آنکه قبل از آن ایمان آورده باشند یا کارهای خوب انجام داده باشند.
ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز به طور ناگهانی صورت میگیرد تا همین سنّت لایتغیر الهی، تحقق پذیرد و به خاطر همین است که وقت ظهور را کسی جز خداوند متعال نمیداند تا بندگان بیشتر به سوی اعمال نیک، بشتابند.
چنانچه امام هشتم شیعیان میفرمایند: «بعد از امام حسن عسکری (علیه السلام)، حجت قائم امام است که اصل ایمان در زمان غیبت انتظار وی را میکشند و بعد از ظهور از وی فرمان برداری میکنند. اگر عمر دنیا جز یک روز باقی باشد، خداوند آن روز را چنان طولانی میکند تا او بیاید و جهان را بعد از اینکه پر از ظلم و جور شده است، از عدل پر میکند. نمیتوان وقت آن را تعیین کرد، پدرم از پدرش و آن حضرت از پدرانش از امام علی (علیه السلام) روایت کردهاند که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سؤال شد، قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که از نسل شماست کی ظهور میکند؟ فرمودند: «آمدن وی مانند آمدن روز رستاخیز است که جز خدا وقت آن را نمیداند. این مطلب در آسمانها و زمین، گران آمده و به طور ناگهانی و و بغته به سوی شما خواهد آمد.
۳ـ آزمون دشوار الهی در عصر غیبت
با جرأت میتوان گفت که تمامی زندگی مردم از ابتدای تولد تا جدایی آنان از این دنیا، یک آزمایش نسبت به اعمال و رفتار آنان میباشد و خداوند مدّتی را که، به بندگان وقت داده است تا در این دنیا زندگی کنند، در آن امواجی از سختی ها و بلاها را خواهند دید و با صحنههای گوناگون زندگی مواجه میشوند تا سره از ناسره تشخیص داده شود و بندگان خوب و شایسته الهی محک بخورند و لایق نعمتهای خاص الهی گردند
قرآن کریم در این باره میفرماید: «الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایّکم احسن عملاً»، خداوند مرگ و زندگی را برای این خلق کرده است که بندگان خوب شناخته شوند و مورد آزمایش قرار گیرند.
عدم حضور حجت الهی نیز خود یک آزمایش عظیم الهی میباشد که بنابر نص صریح روایات ما، عدهای در دین پا برجا میمانند و عدهای نیز در غفلت کامل دین خود را از دست داده یا در اصول و ارزشهای خویش، ضعیف میشوند، چنانکه عدهای خبر از عدم وجود آن حضرت میدهند و آن حضرت را زیر سؤال میبرند و عدهای کاملاً غرق در شهوات و مستیهای دنیوی میشوند و با تمام وجود با ارزشهای دینی مقابله میکنند و از هیچ کوششی دریغ نمیکنند.
از آن طرف شیعیان خالص حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مانند کوهی آهنین در پی تقویت ایمان خود بر میآیند و روز به روز اشتیاق آنان به آن حضرت بیشتر میگردد تا آن حضرت طلوع کند و بتوانند در خدمت آن حضرت به اصلاحات جهانی و اصلاح بشری بپردازند.
محمد بن ابی یعقوب بلخی میگوید: از حضرت امام رضا (علیه السلام) شنیدم که میفرمودند: «به زودی مردم مبتلا به آزمایش و امتحان سختی خواهند شد، به این معنا که به وسیله طفلکی که در شکم مادر و یا شیرخوار میباشد امتحان میشوند و کار به جایی میرسد که در ایام غیبت، میگویند حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ناپدید شده و یا مرده است و دیگر امامی نیست، در حالی که پیغمبر خدا بارها (مانند مدتی که حضرت در غار حرا بودند و یا سه سال که در شعب ابی طالب بودند و یا سه روزی که در غار ثور بودند) از نظر مردم ناپدید میشوند، آگاه باشید که من هم به زودی وفات میکنم»
امید است که خداوند متعال همه ما را از شیعیان و دوستان واقعی امام رضا (علیه السلام) و یاوران واقعی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار دهد.
برگرفته از سایت :راسخون
طبق منابع و اخبار موجود، اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان اهل سنّت، احادیث مربوط به حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را صحیح و مورد قبول مىدانند. اما تنى چند، آنها را رد نموده یا مورد تشکیک قرار دادهاند که از آن جمله «ابن خلدون» است.
وى مى گوید: در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پیامبر ظهور میکند و دین را تأیید و عدل و داد را آشکار مىسازد، مسلمانان از او پیروى مىکنند، وى بر تمام کشورهاى اسلامى تسلّط پیدا مىکند، این شخص مهدى نامیده مىشود و ظهور دجال و حوادث بعدى که از مقدمات مسلّم قیامت است، به دنبال قیام او خواهد بود، عیسى فرود مىآید و دجّال را مىکشد یا در قتل دجّال او را یارى میکند و عیسى پشت سر او نماز مى خواند...گروهى از پیشوایان حدیث، مانند: ترمذى، ابوداود، بزّاز، ابن ماجه، حاکم، طبرانى، ابو یَعلى، احادیث مربوط به مهدى را در کتابهاى خود به نقل از گروهى از صحابه مانند: على، ابن عباس، عبد الله بن عمر، طلحه، عبد الله بن مسعود، ابو هریره، أنس، ابو سعید خُدرى، أُمّ حبیبه، أُمّ سلمه، ثوبان، قرّة بن اًیاس، على هلالى، عبد الله بن حارث، آوردهاند؛ ولى چه بسا منکران این احادیث، در سند آنها مناقشه کنند در میان دانشمندان اهل حدیث معروف است که (جَرح) بر (تعدیل) [1] مقدّم است. بنابراین اگر ما، در بعضى از راویان این احادیث نقطه ضعفى از قبیل: غفلت، کم حافظگى، ضعف یا انحراف عقیده یافتیم، اصل حدیث از درجه اعتبار ساقط مىشود...[2]
وى آنگاه به نقل تعدادى از این احادیث و بررسى وضع راویان آنها پرداخته و برخى از آنها را غیر موثق اعلام نموده و اضافه مىکند: این است مجموع احادیثى که پیشوایان حدیث درباره مهدى و قیام او در آخر الزمان نقل کردهاند و چنانکه ملاحظه کردید، همه آنها جز مقدار بسیار کمى مخدوش است. [3]
این بود خلاصه و فشرده نظریه ابن خلدون درباره احادیث مربوط به مهدى منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
دانشمندان صاحب نظر و متخصصان علم حدیث اعم از شیعه و سنى، سخنان وى را با دلائل روشن رد کرده و آن را بىپایه دانستهاند [4]
ولى ما، در اینجا به عنوان نمونه خلاصه سخنان (شیخ عبد المحسن عباد)، استاد و رئیس دانشگاه مدینه را نقل مىکنیم:
وى در کنفرانسى، زیر عنوان (عقیدة أهل السنّة و الأثر فى المهدى المنتظَر)، در ردّ نظریه ابن خلدون چنین مىگوید:
الف - اگر ابراز شک و تردید در مورد احادیث مهدى از طرف شخصى حدیث شناس بود، یک لغزش به شمار مىرفت،
چه رسد به مورّخانى که اهل تخصّص در علم حدیث نیستند. چه خوب گفته است (شیخ احمد شاکر): ابن خلدون چیزى را دنبال کرده است که به آن آگاهى ندارد و وارد میدانى شده است که مرد آن نیست. او در فصلى که در مقدمه خود به مهدى اختصاص داده، پریشان گویى عجیبى کرده و مرتکب اشتباهات روشنى شده است. اصولاً او متوجه نشده است که مقصود محدثان از این جمله که: (جرح بر تعدیل مقدّم است) چیست؟!
ب- وى در آغاز فصل مربوط به مهدى، چنین اعتراف کرده است: در میان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پیامبر ظهور مىکند.
با اعتراف به اینکه موضوع قیام مهدى در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امرى مشهور و مورد قبول بوده و هست، آیا صحیح است که او نیز این عقیده مشهور را مثل دیگران نپذیرد؟ آیا نظریه وى، با وجود اعتراف به اینکه همه مسلمانان بر خلاف او عقیده دارند، نوعى کجروى و تکروى نیست؟ آیا همه مسلمانان اشتباه کردهاند و فقط ابن خلدون درست فهیمده است؟!
اصولاً این موضوع اجتهادى نیست، بلکه یک موضوع نقلى و غیبى است و جایز نیست کسى آن را با دلیلى جز با کتاب خدا و سنت پیامبر (صلى الله علیه وآله) اثبات کند و دلیل مزبور در اینجا، نظریه مسلمانان را اثبات مىکند و آنان در این موضوع نقلى، داراى تخصص هستند.
ج - ابن خلدون پیش از نقد و بررسى این احادیث مىگوید: (اینک ما در اینجا احادیثى را که در این باره نقل شده، ذکر مىکنیم).[5] و پس از نقل احادیث مىگوید: (این است مجموع احادیثى که پیشوایان حدیث درباره مهدى و قیام او در آخر
الزمان نقل کردهاند). و در جاى دیگر مىگوید: (آنچه محدثان از روایات مهدى نقل کردهاند، ما همه را به قدر توان در اینجا آوردیم).[6] در حالى که وى بسیارى از احادیث مهدى را ناگفته گذاشته است، چنانکه این معنا با مراجعه به کتاب (العرف الوردى فى أخبار المهدى) تألیف (سیوطى) روشن مىگردد. همچنین او از حدیثى که با سند معتبر در کتاب (المناز المنیف) تألیف )ابن قیم) نقل شده، غفلت کرده است.
د- ابن خلدون تعدادى از این احادیث را نقل و به خاطر بعضى از راویان آنها در سند آنها اشکال مىکند، در حالى که راویان یاد شده، کسانى هستند که (بخارى) و (مسلم) یا حداقل یکى از آنها در صحیح خود از آنها نقل حدیث کردهاند و دانشمندان در سند آنها ایرادى نکردهاند.
ه- ابن خلدون اعتراف مىکند که تعداد کمى از احادیث مربوط به مهدى جاى هیچ نقد وایرادى از نظر سند ندارد.
بنابراین باید بگوییم: آن تعداد کم که به گفته وى مورد قبول است، براى اثبات مطلب کافى است و بقیه احادیث نیز مؤید آن تعداد خواهد بود. [7]
پینوشتها:
[1]. جرح و تعدیل از اصطلاحات علم حدیث شناسى است. مقصود از جرح این است که راوى یا راویان یک حدیث از طرف حدیث شناسان با تعبیراتى از قبیل: دروغگو، جاعل حدیث، اهل غلّو و تعبیرات دیگرى که در این علم مطرح شده، معرفى شود که طبعاً آن حدیث فاقد اعتبار خواهد بود و مقصود از تعدیل، این است که راوى به عنوان: شخص عادل، موثق و مانند اینها معرفى شود که طبعاً حدیث او مورد قبول خواهد بود. البته اینها معیارهاى جرح و تعدیل از دیدگاه دانشمندان شیعه است. دانشمندان اهل سنت نیز معیارهایى دارند که همه جا با معیارهاى شیعه یکسان نیست.
[2]. مقدمه، الطبعة الرابعة، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ص ۳۱۱ -۳۱۲.
[3]. مقدمه، ص۳۲۲.
[4]. ر. ک به: دادگستر جهان، ص ۳۰ - ۴۹، مهدى انقلابى بزرگ، ص ۱۵۹ - ۱۶۵، منتخب الأثر، ص ۵ - ۶، پاورقى.
[5]. ص.۳۱۱.
[6].ص.۳۲۷.
[7]. سخنان مبسوط شیخ عبد المحسن عباد، در مجله الجامعة الاسلامیة چاپ (مدینه) مورخ ذیقعده ۱۳۸۸ ه. ق، شماره ۳، سال اوّل منتشر شده و ما آن را از: (موسوعة الامام المهدى) ج ۱ نقل کردیم.
منبع: سیره پیشوایان - مهدى پیشوایى
يكي از رسالتهاي مهم مهدي موعود (عليهالسلام)، احياي قرآن و زنده كردن تعاليم اسلام است زيرا ميدانيم آن حضرت هنگامي ظهور خواهد كرد كه از قرآن جز اثري و از اسلام جز اسمي باقي نماند. ممكن است كسي بگويد مگر اسلام و قرآن ميميرد كه امام زمان (عليه السلام)، آن را زنده ميكند؟ با اين كه امام صادق (عليه السلام)، در يكي از سخنان ارزشمند خود، جاويد بودن "قرآن" را به دوام و استمرار نواميس حيرتانگيز طبيعت تشبيه كرده و فرموده است:
«ان القرآن حي لم يمت و انه يجري كما يجري الليل و النهار و كما يجري الشمس و القمر»؛ قرآن كتاب زندهاي است كه مرگ و نيستي در آن راه نمييابد و مانند شب و روز و آفتاب و ماه، ساري و جاري است. [1]
البته حقايق ديني و اصول كلي كه دين ذكر كرده است مردني نيست و هرگز نميميرد. چيزي در اجتماع قابل مردن و يا منسوخ شدن است كه يک اصل بهتري جاي آن را بگيرد. مثلا هيأت بطلميوس، به عنوان يک اصل علمي مدتي در دنيا زنده بود، بعد حقايق و اصول ديگري در هيات و آسمانشناسي پيدا شد و هيأت بطلميوس را از بين برد اما اين معني درباره اسلام با توجه به خاتميت آن صادق نيست.
پس اين كه در روايات وارد شده است كه قرآن يا سنت ميميرد، بايد كسي يا كساني باشند كه آن را زنده كنند، به چه معني است؟
حضرت علي (عليه السلام)، در نهج البلاغه از دوستان و ياران با وفاي خويش چون عمار و ابن تيهان و ذوالشهادتين به اين صفت ياد كرده است كه آنها دين را زنده كردند.
«و احيوا السنة و اماتوا البدعة»؛ آنها سنت پيامبر را زنده كردند و بدعت را ميراندند. [2]
و درباره امام زمان (عليه السلام)، با اين تعبير فرموده است كه: «و يحيي ميت الكتاب و السنة»؛ قرآن و سنت مرده را زنده ميكند. [3]
پس آنچه ميميرد حقيقت دين نيست، بلكه غرض آن است كه دين در ميان مردم ميميرد. آري وقتي كه به دستورات دين در جامعه عمل نشود و قوانين آن پياده نگردد، ميتوان گفت كه دين در آن جامعه مرده است. چرا كه مردن يک قانون متروک شدن آن است و اين كه امام زمان (عليه السلام)، آن را زنده ميكند به اين معني است كه تعاليم اسلام و قوانين متروكه قرآن را به جريان مياندازد و آن را در جامعه پياده ميكند. به عبارت ديگر آنقدر وصلهها و بدعتها به دين بسته ميشود كه حقيقت آن زير پردههاي ضخيم اوهام پنهان ميگردد و غبار كهنگي بر چهرهاش مينشيند و آن را فرسوده ميسازد. يكي از اقدامات اساسي حضرت ولي امر پيراستن اسلام از اين وصلهها، بدعتها، خرافات و تحريفها و تفسيرهاي نادرست و تلقيهاي غلطي است كه به مرور زمان در اسلام پديد آمده و ميآيد.
بنابراين ايشان اسلام را تجديد بنا ميكنند و لباس نو بر قامت آن ميپوشانند و گرد فرسودگي و كهنگي را از سيماي آن ميزدايند و سنتهاي مرده و فراموش شده را احياء مينمايند و مجموع اين نوسازي آنچنان وسيع و دگرگون كننده خواهد بود كه در برخي از روايات از آن به دين جديد تعبير شده است و سپس با پياده كردن تعاليم اسلام در جامعه، فكر ديني را در ميان مردم زنده ميكنند و در نتيجه دين مردم زنده ميشود و آنها نيز دين را زنده نگه ميدارند و بدعت را ميميرانند.
آيا با اين همه اختلاف و تشتت آرا و تعدد اسباب انحراف، قرآن كه اساسيترين پايه اسلام است اساسش به خطر نخواهد افتاد؟ و احكام آن متروک نخواهد شد؟ مسلماً هر فرقه و گروهي آن را مطابق عقيده و سليقه خود تاويل و توجيه خواهند كرد و عقايد باطل خود را به اسلام و دين منتسب خواهد كرد. پس با اين همه اختلاف مذهبها و مسلکها و فرقهها از قرآن چه باقي خواهد ماند مسلماً همان روزي خواهد بود كه علي (عليه السلام)، آن را پيش بيني كرده و فرمود: عصري از پرده زمان رخ مينمايد كه در آن از قرآن و اسلام جز اسم و رسم چيزي باقي نميماند. [4]
ناگفته نماند هر چند وجود قرآن - طبق وعده الهي - از تحريف و تفسير مصون مانده و تا حدودي جلو اين دگرگونيها را گرفته است ولي بايد اعتراف كرد كه بسياري از مفاهيمش نزد گروه كثيري از مسلمانان چنان مسخ و واژگون شده كه ميتوان گفت چندان شباهتي به اسلام اصيل عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله)، ندارد.
در چنين زماني است كه مهدي موعود (عليه السلام)، قيام ميكند و تمام بدعتها و تحريفها و رسومات جاهلي را از بين ميبرد و زنگار تفسيرهاي نادرست را ميزدايد. گرد و غبار كهنگي و فرسودگي را از آن پاک ميكند و دستهاي آلوده مغرضان و منحرفان را از آن كوتاه مينمايد و احكام خدا را همان طوري كه صادر شده، جاري ميسازد.
پس عمل آن حضرت در بيان و تبليغ دين دو صورت پيدا میكند:
يكي از بين بردن بدعتها و احياي سنتهاي متروكه و دعوت جديد به اسلام و قرآن خواهد بود.
دوم اظهار حقايق و تاويلات و تنزيلات قرآن كه تا آن زمان بيان نشده است.
در هردو صورت مردم چون تعاليم وي را بر خلاف عقايد و عادات خود ميبينند، آن را دين جديد مينامند در صورتي كه كتاب ايشان همان قرآن است و دعوت ايشان نيز به اسلام و قرآن خواهد بود.
اكنون رواياتي كه در اين باره رسيده است، نقل ميشود تا حقيقت موضوع كاملا روشن گردد.
1. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اذا خرج القائم يقوم بامر جديد و كتاب جديد و سنة جديدة و قضاء جديد...؛ هنگامي كه قائم خروج كند، امر تازه و كتاب تازه، روش تازه و داوري تازهاي با خود ميآورد. [5]
2. و نيز آن حضرت فرمود: هرگاه قائم، قيام كند:
جاء بامر جديد كما دعا رسول الله (صلي الله عليه و آله) في بدو الاسلام، به امر جديد خواهد آمد چنان كه پيامبراكرم در ابتداي امر به امر جديد دعوت كرد. [6]
3. امام باقر (عليه السلام) ميفرمايد: فو الله لكاني انظر اليه بين الركن و المقام يبايع الناس بامر جديد و كتاب جديد و سلطان جديد من السماء... ؛ به خدا قسم گويا ميبينم او را كه در بين ركن و مقام از مردم بيعت ميگيرد به امر تازه و كتاب تازه كه بر عرب سخت است و سلطنتي تازه از آسمان.
4. در روايتي ديگر از امام صادق (عليه السلام) ميخوانيم كه فرمود: اذا خرج القائم جاء بامر جديد كما دعي رسول الله في بدء الاسلام الي امر جديد؛ هنگامي كه قائم ظهور ميكند، آئين جديدي با خود ميآورد، همچنان كه رسول خدا در آغاز اسلام، مردم را به آيين جديد دعوت ميكرد. [7]
ناگفته پيداست كه تازه بودن امر نه به اين معني است كه مذهب جديدي با خود ميآورد بلكه آنچنان اسلام را از ميان انبوه خرافات و تحريف ها و تفسيرهاي ناروا، بيرون ميآورد كه كاملا به صورت نو جلوه ميكند. همچنين جديد بودن كتاب نيز به اين معني نيست كه آن حضرت با كتاب جديد آسماني سواي قران ظاهر ميشود زيرا امام حافظ دين است نه پيامبر و آورنده دين و كتاب جديد. بلكه قرآن اصيل فراموش شده را چنان از زنگار تحريفها و تفسيرهاي نادرست، پاک ميكند كه كاملا به نظر تازه مينمايد.
شاهد اين مطلب علاوه بر صراحت قرآن و احاديث فراوان درباره ختم نبوت و مصون بودن قرآن از هر گونه تحريف، احاديث متعددي است كه در آنها تصريح شده است كه امام زمان با همان روش پيامبر اسلام و كتاب و سنت و آيين او قيام خواهد كرد.
5. يكي از دوستان امام صادق (عليه السلام) به نام عبدالله بن عطا، ميگويد: از آن حضرت پرسيدم سيره و روش مهدي چگونه است؟ فرمود: يصنع ما صنع رسول الله (صلي الله عليه و آله)، يهدم ما كان قبله كماهدم رسول الله، امر الجاهلية و يستانف الاسلام جديدا؛ همان كاري را كه رسول خدا انجام داده انجام ميدهد، بدعتهاي موجود را ويران ميكند همچنان كه رسول خدا اساس جاهليت را ويران ساخت و اسلام را نوسازي مينمايد. [8]
6.امام صادق عليهالسلام فرمود:
اذا قام القائم دعا الناس اليالاسلام جديدا و هداهم الي امر قد دثر و ضل عنه الجمهور و انما سمي القائم مهديا لانه يهدي الي امر مضلول عنه و سمي القائم لقيامة بالحق؛ وقتي قائم قيام كند مردم را از نو به اسلام فراخواند و آنان را به امري كه پوشيده شده، رهنمون شود و عامه مردم از او به گمراهي افتادهاند و از آن جهت قائم مهدي ناميده شده كه راهنمايي ميكند به امري كه از مردم گمشده است و بدين جهت قائم ناميده شده است كه قيام و به حق است. [9]
اين حديث صراحت دارد به اين كه دعوت او به اسلام است وليكن از نو دعوت ميكند زيرا كه بسياري از امور از مردم پوشيده و از دست آنها خارج شده است. به اين معني گرد فرسودگي و كهنگي را آنچنان از سيماي اسلام ميزدايد و تعاليم واقعي اسلام را از نو زنده ميكند كه گويا آن حضرت مردم را به آيين جديد فرا ميخواند.
7. در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است:
اذا قام القائم سار بسيرة رسول الله الا انه يبين آثار محمد (صلي الله عليه و آله)؛ وقتي قائم قيام كرد، به سيرت رسول خدا رفتار ميكند و ليكن آثار محمد (صلي الله عليه و آله)، را تفسير و بيان مينمايد.[10]
8. امام حسن عسكري (عليه السلام) فرمود:
اذا قام القائم، امر بهدم المنار و المقاصير التي في المساجد؛ هنگامي كه قائم قيام كند، دستور ميدهد منارهها و اتاقهايي را كه در مساجد ميسازند، خراب نمايد.
راوي ميگويد، با خود گفتم: چرا قائم چنين كاري ميكند؟ ناگاه امام حسن عسكري (عليه السلام) رو كرد به جانب من و فرمود: معني هذا انها متحدثة مبتدعه لم يبنها نبي ولا حجة؛ معني اين كار اين است كه اينها چيز تازه و بدعتي است كه پيغمبر و امام آن را نساخته است.
يعني تمام انحرافاتي كه در زمينههاي مختلف در تعاليم اسلامي به وجود آمده است و پيرايههايي كه به اسلام بسته شده است همه را از بين ميبرد و اسلام را از نو تجديد بنا مينمايد.
اين احاديث صراحت دارد به اين كه امام قائم اسلام را دوباره تازه ميكند و احكام و سنتهاي مرده و فراموش شده را زنده مينمايد و قرآن را با تفسير و تاويل و تنزيل اصلي خود انتشار ميدهد و منظور از كتاب جديد و سنت جديد همين معني است نه اين كه كتاب تازه و دين تازه ميآورد چنانكه برخي از فِرق ضاله - گمراه- اين اخبار را براي خود مستمسک قرار دادهاند.
نتيجه اینكه يكي از مهمترين وظايف امام زمان (عليه السلام)، احياء احكام و سنن دين مبين اسلام ميباشد. در اين دوران طولاني كه امام حاضري در دسترس نبوده است در احكام و سنن، نوآوريهاي بسياري به وقوع پيوسته است كه متاسفانه برخي از آن ها ضرر قابل توجهي به دين وارد نمودهاند. امام عصر پس از ظهور، بدعتهاي نابجا و مضر را از دين خارج كرده و اسلام واقعي را به شيفتگان و تشنگان حقيقت معرفي مينمايد. اميد كه در آيندهاي نزديک نظاره گر دوران درخشان امامت حضرت ولي عصر باشيم.
منابع:
[1]. الخويي، السيد ابوالقاسم، تفسيرالبيان، چاپ نجف
[2]. نهجالبلاغه، شرح و ترجمه فيض الاسلام، خطبه 182
[3]. نهجالبلاغه، شرح و ترجمه فيضالاسلام، خطبه 138
[4]. المجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 90
[5]. الحرالعاملي، محمد بن الحسن، اثباتالهداة، ج3، ص 542، ح 521
[6]. المفيد، محمد بن محمد بن نعمان، ارشاد، خطبه343
[7]. المجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، ص 338
[8]. المجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، ص 352
[9]. المفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ص343
[10]. الطوسي، محمد بن الحسن، تهذيب الاحكام، ج 2، ص 52؛ الحرالعاملي، محمد بن الحسن، اثباتالهداة، ج3، ص 454؛ المجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، ص 381
از ديدگاه قرآن
خداوند متعال خطاب به پيامبرش كرده ميفرمايد:
«انما انت منذر و لكل قوم هاد» [1]؛ همانا تو بيم دهندهاي و براي هر قومي هدايتگري است.
از آيه فوق به وضوح استفاده ميشود كه براي هر قومي در هر عصر و زمان هدايت كنندهاي است به حق و حقيقت و اين مقتضاي ربوبيت خداوند است و نيز استفاده ميشود كه زمين هيچ گاه از هادي به حق خالي نميگردد خواه نبي باشد يا غير نبي. زيرا اطلاق آيه حصر مصداق هادي در انبيا را نفي مي كند همانگونه كه زمخشري در ذيل آيه شريفه فوق به آن اشاره كرده است، در غير اين صورت لازم مي آيد در عصرهايي كه از نبي خالي است حجت و هادي بشر وجود نداشته باشد.
طبري در تفسير خود در ذيل آيه فوق از ابن عباس به سند صحيح نقل كرده :لما نزلت «انما انت منذر و لكل قوم هاد» وضع (صلي الله عليه و آله) يده علي صدره، فقال : انا المنذر و لكل قوم هاد و اومیء بيده الي منكب عليّ، فقال انت الهادي يا علي، بک يهتدي المهتدون بعدي [2] ؛ هنگامي كه آيه «انما انت منذر و لكل قوم هاد» نازل شد، پيامبر (صلي الله عليه و آله) دست خود را بر سينه گذاشت و فرمود: من منذرم و براي هر قومي هادي است. آن گاه اشاره به شانه علي (عليه السلام) نمود و فرمود: تنها به واسطه تو است كه هدايت شوندگان بعد از من هدايت ميگردند.
حاكم نيشابوري به سند صحيح از امام علي (عليه السلام) در ذيل آيه فوق نقل كرده كه فرمود: رسول الله المنذر و انا الهادي. [3] رسول خدا منذر و من هاديم.
كليني به سند صحيح از امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه فوق نقل كرده كه فرمود: رسول الله (صلي الله عليه و آله) المنذر و لكل زمان هاد يهديهم الي ما جاء به نبي الله ... (4)؛ رسول خدا (صلي الله عليه و آله) منذر و براي هر زماني امام و هادي است كه مردم را به آنچه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) آورده دعوت ميكند....
و نيز از امام باقر (عليه السلام) نقل كرده كه در ذيل آيه فوق فرمود؛ رسول الله (صلي الله عليه و آله) المنذر و علي الهادي، اما و الله ما ذهبت منا و ما زالت فينا الي الساعة [5]؛ رسول خدا (صلي الله عليه و آله) منذر و علي هادي است. آگاه باش به خدا سوگند كه آيه از ما بيرون نخواهد رفت و دائما در بين ما است تا روز قيامت.
پينوشتها:
[1]. سوره رعد، آيه 7.
[2]. جامع البيان، ج 13، ص 142.
[3]. مستدرک حاكم، ج 3، ص 129.
[4]. كافي، ج 1، ص 191.
[5]. كافي، ج 1، ص 192.
منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران
مقدمه
ارتجاع همه جانبه پس از رحلت پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) و لزوم حضور جرياني روشني بخش و راهنما در عرصههاي گوناگون، عاملي بود كه «نظام امامت» را فلسفه وجودي بخشيد و طبق آن، نظام امامت بعد از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) عهدهدار مديريت جامعه اسلامي ميشد و خطر هر نوع ارتجاع به نظام فاسد قبل از پيامبر را منتفي ميساخت و آيه «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي» نيز بر اين اساس تحقق مييافت؛ زيرا با وجود ناظري عالم و توانا و كارگزاري مقتدر و اصولگرا، دين الهي براي هميشه محفوظ ميماند. اما سرنوشت به گونهاي رقم خورد كه سيستم امامت به حاشيه رانده شد و از كاركرد اصلي خود بازماند. از اين روي منصوبان اين نظام يكي پس از ديگري، چشم به راه آخرين امامي بودند كه با قدرت الهي كاركرد واقعي اين نظام را به آن بازگرداند و او كسي نيست جز موعود آل محمد.
حجم گسترده روايات امامان معصوم (عليهمالسلام)، بخصوص امام علي (عليهالسلام) كه حتّي خود موفق به تشكيل حكومت اسلامي شد، گوياي اين واقعيت است. به اين ترتيب انتظار معصومان، از جمله امام حسن (عليهالسلام)، براي ظهور مهدي موعود (عليهالسلام) را بايد از اين زاويه ديد؛ يعني ظهور امامي كه با قدرت الهي به يكباره همه موانع را به كنار خواهد زد و جريان اصولياي را كه به حاشيه رانده شده، به متن جامعه بازخواهد گرداند و تمام ارتجاعهاي سياسي، اقتصادي، اعتقادي، فرهنگي و... را نابود و پرچم جامعه نبوي را بر خواهد افراشت و به تمام معنا، اكمال دين و اتمام نعمت تحقّق خواهد يافت. با اين رويكرد به موضوع مهدويت، بر ساحل احاديث امام حسن مجتبي (عليهالسلام) پيرامون آخرين موعود آل محمد (صلي الله عليه و آله) مينشينيم.
سخنان امام حسن (عليهالسلام) پيرامون حضرت مهدي (عليهالسلام) از مجموع 438 روايتي كه براي امام حسن مجتبي (عليهالسلام) بر شمردهاند [1]، 10 روايت پيرامون حضرت مهدي (عليهالسلام) است و اين غير از روايتهايي است كه به طور غير مستقيم در باره آن حضرت است و ميتوان به روايات رجعت، روايات كلي پيرامون ائمه دين و... اشاره كرد. از مجموع 10 روايت مورد نظر ما، 6 روايت از خود امام حسن (عليهالسلام) و 2 روايت به نقل از امام حسن (عليهالسلام) از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، يک روايت به نقل از امام علي (عليهالسلام) و يك روايت از حضرت خضر (عليهالسلام) در حضور امام حسن (عليهالسلام) است.
الف) روايات نبوي
1. آخرين حجّت خدا
عبداللّه بن حسين (حسن) بن حسن، از پدرش، از امام حسن (عليهالسلام) نقل كرد: روزي پيامبر (صلي الله عليه و آله) خطبه خواند و پس از حمد و ثناي خداوند فرمود: «مردم! بزودي فراخوانده ميشوم و بايد اجابت كنم و من در ميان شما دو چيز گرانبها ـ كتاب خدا و عترت و خاندانم ـ را به جا ميگذارم كه اگر به آن دو تمسک جوييد، هرگز گمراه نميشويد. پس از آنان ياد بگيريد و به آنان ياد ندهيد، چون از شما داناترند. زمين از آنان خالي نميماند وگرنه اهل خود را به كام ميكشد.» سپس فرمود: «خدايا! من ميدانم كه دانش نابود نميشود و پايان نمييابد و تو زمين خود را از حجّت بر بندگانت ـ كه يا آشكار است و پيروي نميشود و يا بيمناک غائب است ـ خالي نميگذاري تا حجّتت تباه نگردد و اوليايت پس از هدايت، گمراه نشوند كه ايشان در شمار اندک ولي نزد خدا بزرگترين منزلت را دارند.» وقتي از منبر پايين آمد، عرض كردم: اي رسول خدا! تو حجّت بر همه آفريدههايي. فرمود: «حسن جانم! خداوند ميفرمايد: «همانا تو بيم دهندهاي و براي هر قومي هدايتگري است! [2] من بيم دهندهام و علي هدايتگر است.» عرض كردم: يا رسولاللّه! فقولک انّ الارض لاتخلو من حجّة؛ اي رسول خدا! پس اين سخن شما كه «زمين خالي از حجت نميماند» منظورتان چيست؟ فرمود: «نعم عليٌّ هو الامام والحجة بعدي، و انت الحجة والامام بعده والحسين الامام والحجة بعدک و... يخرج اللّه تعالي من صلب الحسن الحجة القائم امام شيعته زمانه و منقذ اوليائه يغيب حتّي لايري فيرجع عن امره قوم و يثبت آخرون «و يقولون متي هذا الوعد ان كنتم صادقين»[3] و لولم يبق من الدنيا الاّ يوم واحد لطوّل اللّه عزّوجلّ ذلک حتي يخرج قائمنا فيملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً فلاتخلوا الارض منكم اعطاكم اللّه علمي و فهمي و لقد دعوت اللّه تبارک و تعالي ان يجعل العلم والفقه في عقبي و عقب عقبي و مزرعي (زرعي) و زرع زرعي»[4]
آري، علي آن امام و حجّت پس از من است و تو حجّت و امام پس از اويي و حسين امام و حجّت پس از تو است... و خدا از صلب حسن، حجّت قائم را ميآورد، كه امام پيروان خود (امام زمان خود) و نجات بخش دوستان خود خواهد بود. او غائب ميشود؛ تا آنجا كه ديگر ديده نشود. پس گروهي از او برميگردند و گروهي پايدار ميمانند و ميگويند: «متي هذا الوعد ان كنتم صادقين»آن وعده چه شد اگر راستگوييد» و اگر از عمر دنيا جز يک روز نماند، خداي عزّوجلّ آن را روز را چنان بلند گرداند كه قائم ما ظهور كند و زمين را پر از عدل و داد سازد، همان گونه كه از ظلم و جور پرشده است. پس، زمين (از شما كه حجّت خدا هستيد) خالي نميماند و خدا به شما دانش و حكمت مرا داده است و من از خداوند ـ تبارك و تعالي ـ خواستهام كه علم و فقه را در نسل و نژادم به ميراث گذارد.»
2. دوازده امام از اهل بيت (عليهمالسلام)
خزّاز قمي، از هشام بن محمد و او از پدرش نقل كرد: بعد از شهادت اميرمؤمنان (عليهالسلام)، حسن بن علي بر منبر رفت و خواست سخن بگويد كه گريه گلويش را گرفت. لحظاتي نشست. بعد برخاست و فرمود: «الحمد للّه الذي احسن الخلافة علينا اهلالبيت و عند اللّه نحتسب عزاءنا فيخير الآباء رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) و عنداللّه نحتسب عزاءنا في اميرالمؤمنين و قد اصيبت (لقد اصبت) به الشرق و الغرب... و لقد حدّثني جدّي رسول اللّه (صلي الله عليه و آله): «انّ الامر يملكه اثناعشر اماماً من اهل بيته و صفوته ما منّا الاّ مقتول او مسموم؛[5]
«سپاس خدايي را كه جانشيني خود را بر ما خاندان نبوت ارزاني داشت. ما غمگساري خود را در (فراق) بهترين پدرمان ـ رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ـ به حساب خدا ميگذاريم. ما غمگساري خود را در (فراق) اميرمؤمنان به حساب خدا ميگذاريم. شرق و غرب عالم با او و داغدار شد... جدّم، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به من فرمود: «اين امر (ولايت) را 12 امام از برگزيدگان خاندانش دارا شوند. همه ما كشته يا مسموم خواهيم شد»
ب) روايت علوي
1. عدالت گستر زمين
طبرسي از زيد بن وهب جهني نقل كرده است: حسن بن علي (عليهماالسلام) در (راه) مدائن زخمي شد. در حالي كه درد ميكشيد، نزد او رفتم و عرض كردم:... اي فرزند رسول خدا! آيا شيعيان خود را همچون گوسفندان بيچوپان رها ميكني؟ فرمود: اي برادر جهني! من چيزي از منبعي موثق ميدانم. اميرمؤمنان (عليهالسلام) روزي مرا شادمان ديد، فرمود: «حسن جان! شادماني ميكني؟ چگونه خواهي بود وقتي پدرت را كشته ببيني؟ يا چگونه خواهي بود وقتي فرمانروايي جهان اسلام را بني اميه به دست گيرند؟ اميرشان آن حلقوم گشادِ روده فراخ است كه ميخورد و سير نميشود، ميميرد و در آسمان ياور و در زمين عذري ندارد، پس بر شرق و غرب آن چيره شود. در حالي كه مردم از او فرمان برند و پادشاهيش به درازا كشد؛ بدعتها و گمراهيها پديد آورد. حق و سنّت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را بميراند. اموال مسلمانان را در ميان هواداران خود تقسيم كند و آن را از سزاوارانش باز دارد...
فكذلک حتي يبعث اللّه رجلاً في آخر الزمان و كلب من الدّهر و جهل من الناس يؤيّده اللّه بملائكته و يعصم انصاره و ينصره بآياته و يظهره عليالارض حتّي يدينوا طوعاً و كرهاً يملأ الارض عدلاً و قسطاً و نوراً و برهاناً يدين له عرض البلاد و طولها حتّي لايبقي كافراً الاّ آمن و لا طالح الاّ صلح و تصطلح في ملكه السّباع و تخرج الارض نبتها و تنزل السّماء بركتها و تظهر له الكنوز، يملك ما بين الخافقين اربعين عاماً فطوبي لمن ادرك ايّامه و سمع كلامه؛[6]
اين گونه خواهد بود تا در آخر الزمان و سختي دوران و ناداني مردمان، خدا رادمردي را برانگيزد كه با فرشتگان خود به او ياري رساند و يارانش را عصمت دهد و با آيات خود به او كمک كند و او را بر زمين چنان چيره سازد كه خواه ناخواه فرمانش برند. زمين را پر از عدل، نور و برهان كند. تمام طول و عرض سرزمينها مطيعش گردند؛ تا جايي كه كافري نماند مگر ايمان آورد و بدكاري نماند مگر سامان گيرد. در حاكميت او درندگان آشتي كنند و زمين، سبزههاي خود را برآورد و آسمان، بركات خود را فرو ريزد و گنجها برايش آشكار شوند. او تا 40 سال در شرق و غرب عالم حكم ميراند. پس خوش به حال كسي كه روزگار او را دريابد و سخنش را بشنود»
ج) روايت از حضرت خضر (عليهالسلام)
امام هادي (عليهالسلام) فرمود: اميرمؤمنان (عليهالسلام) در حالي كه به دست سلمان تكيه كرده و حسن بن علي (عليهماالسلام) با او بود، آمد و وارد مسجد الحرام شد و نشست. در اين هنگام مردي خوش اندام با لباسي آراسته آمد و بر اميرمؤمنان (عليهالسلام) سلام كرد... گفت: اي اميرمؤمنان! در باره سه چيز از تو پرسش ميكنم؛ اگر پاسخ دادي، پيخواهم برد كه اين مردم از امر تو برچيزي مسلط شدهاند (كه شايسته آن نيستند). داوري من برايشان اين است كه در دنيا و آخرت خود در امان نخواهند بود... اميرمؤمنان به حسن بن علي (عليهماالسلام) رو كرد و فرمود: ابا محمد! به او پاسخ بده. حسن (عليهالسلام) فرمود:... وقتي جواب داد، آن مرد گفت: شهادت ميدهم كه هيچ معبودي جز خدا نيست و «... اشهد علي رجل من ولد الحسين لا يكنّي و لا يسمّي حتّي يظهر امره فيملأها عدلاً كما ملئت جوراً...[7]
شهادت ميدهم بر مردي از فرزندان حسين (عليهالسلام) كه كنيه و نام او را نميگويند تا امرش آشكار شود و زمين را از عدل پركند، آن گونه كه از ظلم پر است.»
اميرمؤمنان به امام حسن (عليهالسلام) فرمود: ابا محمد! دنبالش برو ببين كجا ميرود؟ حسن بن علي (عليهماالسلام) به دنبالش رفت و گفت: بود تا گام در بيرون مسجد نهاد، پس ديگر ندانستم كجاي زمين خداي سبحان، او را ربود، برگشتم* و به اميرمؤمنان (عليهالسلام) گزارش دادم. حضرت علي (عليهالسلام) فرمود: ابا محمد! آيا او را شناختي؟... او خضر (عليهالسلام) بود.
د) روايات امام حسن (عليهالسلام)
1. آزاد از بيعت با طاغوت
طبرسي از ابوسعيد عقيصا نقل كرده است، وقتي امام حسن (عليهالسلام) با معاويه صلح كرد، مردم نزد او آمده، برخي نكوهش كردند. امام حسن (عليهالسلام) فرمود : «... أما علمتم اَنّه ما منّا الاّ و يقع في عنقه بيعة لطاغية زمانه الاّ القائم الذي يصلّي خلفه روح اللّه عيسي بن مريم (عليهماالسلام) فان اللّه عزّوجلّ يخفي ولادته و يتغيّب شخصه لئلايكون لأحد في عنقه بيعة اذا خرج. ذلك التّاسع من ولد اخي الحسين ابن سيدة الإماء يطيل اللّه عمره في غيبته ثمّ يظهره بقدرته في صورة شابّ دون اربعين سنة، ذلك ليعلم انّ اللّه علي كلّ شيءٍ قدير[8]
آيا خبر نداريد كه هيچ يک از ما نيست مگر آنكه بيعت طاغوت زمان خود را به گردن دارد؛ جز قائم ما كه روح خدا ـ عيسي بن مريم ـ پشت سر او نماز ميگذارد. زيرا خداي سبحان ولادت او را پنهان و شخص او را غايب ميكند تا وقتي ظهور كرد، كسي بر عهدهاش پيماني نداشته باشد. او نهمين فرزند برادرم حسين (عليهالسلام) و فرزند سرور كنيزان عالم است كه خدا غيبتش را طولاني ميكند، بعد با قدرت خود در شكل جواني كمتر از چهل سال آشكار ميكند تا بدانند كه خدا بر هر چيزي تواناست.
2.مهدي امت از ماست
امام محمدباقر (عليهالسلام) به نقل از امام زين العابدين (عليهالسلام) فرمود: «قال الحسن بن علي (عليهماالسلام): الائمّة عدد نقباء بني اسرائيل و منّا مهديّ هذه الأمّة [9]
امامان به شمار نقيبان بنياسرائيل هستند و مهدي اين امت از ما است
3. دوازده امام شهيد
خزّاز قمي، با سند خود از جنادة بن ابياميه، چنین نقل كرده:
خدمت حسن بن علي (عليهماالسلام)، در آن بيماري كه با آن از دنيا رفت، تشرّف يافتم. جلو آن حضرت تشتي بود، فرمود:
«واللّه انّه لعهد عهده الينا رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) انّ هذا الامر يملكه اثنا عشر اماماً من ولد عليّ و فاطمه (عليهماالسلام) ما منّا الاّ مسموم او مقتول [10]
سوگند به خدا! رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) اين عهد را به ما سپرد كه اين ولايت خداوندي را دوازده امام كه يازده نفر آنان از فرزندان علي و فاطمه عليهماالسلام است، مالک خواهند شد، كه هيچ يک جز با زهر يا قتل از دنيا نخواهند رفت.
4. قائم منتظَر
ابن حمزه از علي بن رئاب نقل كرده كه امام صادق (عليهالسلام) فرمود: «كسي نزد حسن بن علي (عليهماالسلام) آمد و عرض كرد: در داستان خضر (عليهالسلام)، موسي (عليهالسلام از چه چيز ناتوان بود؟ فرمود: از بزرگترين گنج. سپس دست به شانه او زد و فرمود: باز بپرس. آنگاه پيش روي او دويد. ناگاه دو انسان بر صخرهاي آشكار شدند. از زهر كشنده بر ميخاست و در گردن هريک زنجيري شيطاني همراه بود و ميگفتند: يا محمد! يا محمد! و آن دو شيطان پاسخ ميدادند: دروغ گفتيد.
ثمّ قال: «انطبقي عليهما الي الوقت المعلوم. الذي لايقدّم و لا يؤخّر» و هو خروج القائم المنتظر[11]
سپس به صخره فرمود: آنان را تا روز معيّني كه پيش و پس نيفتد. يعني روز ظهور قائم كه انتظارش را ميكشند، نگهدار و آن مرد گفت: اين سحر است. پس رفت تا بر ضدّ آن خبر دهد كه لال شد.
5.خير كامل
شيخ طوسي از عمير، دختر نفيل نقل كرده: حسن بن علي (عليهماالسلام) ميفرمود:
«لايكون هذا الامر الذي تنتظرون حتّي يبرأ بعضكم من بعض و يلعن بعضكم بعضاً و يتفل بعضكم في وجه بعض و حتّي يشهد بعضكم بالكفر علي بعض»
اين امري را كه انتظار ميكشيد، واقع نخواهد شد، تا برخي از شما از بعض ديگر برائت جويد و يكي از شما ديگري را لعنت كند و در چهره ديگري آب دهن اندازد و يكي از شما بر كفر ديگري شهادت دهد. گفتم: اين كه خيري ندارد! فرمود: « الخير كلّه في ذلک. عند ذلک يقوم قائمنا فيرفع ذلك كلّه؛ [12]همه خير در آن است. در آن زمان قائم ما قيام ميكند و همه آنها را بر ميدارد.
6.شمار امامان
خزّاز قمي با سند خود از سليمان قصري نقل كرده: از حسن بن علي (عليهماالسلام) پرسيدم: امامان چند نفرند؟ فرمود: «عدد شهور الحول [13]؛ به تعداد ماههاي سال.
از اين بخش روايت آشكار ميشود كه امام حسن (علیه السلام)، خود اين روايت را نقل كرده و امام هادي (علیه السلام) به واسطه پدرانش از امام حسن (علیه السلام) نقل ميكند.
پینوشتها:
[1]. منبع ارجاعات مقاله: کتاب، موسوعة كلمات الامام الحسن، معهد تحقيقات باقرالعلوم.
[2]. سوره رعد، آیه7.
[3]. اين جمله قرآني در شش سوره تكرار شده است.
[4]. بحارالانوار، ج 36، ص 338، ح 201؛ كفايةالاثر، ص 162.
[5]. بحارالانوار، ج 43، ص 363، ح 6؛ العوالم، ج 16، ص 140، ح 5؛ كفايةالاثر، ص 160.
[6]. بحارالانوار، ج 44، ص 20، ح 4 و ج 52، ص 280، ح 6 (مختصر)؛ احتجاج، طبرسي، ج 2، ص 69، ح 158.
[7].علل الشرايع، ص 96، ح 6.
[8]. احتجاج، ج 2، ص 67، ح 157؛ بحارالانوار، ج 44، ص 19، ح 3.
[9]. بحارالانوار، ج 36، ص 383، ح 2؛ العوالم، ج 23، ص 53، ح 3؛ كفايةالاثر، ص 224.
[10].بحارالانوار، ج 44، ص 138، ح 6؛ العوالم، ج 16، ص 280، ح 5؛ كفايةالاثر، ص 226.
[11]. الثاقب فيالمناقب، ص 31، ح 259؛ مدينة المعاجز، ج 3، ص 259، ح 879.
[12]. كتاب الغيبة، ص 437، ح 429؛ الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 3، و 115، ح 59.
[13]. بحارالانوار، ج 36، ص 383، ح 3؛ كفايةالاثر، ص 224.
پاسخ:
در برخي روايات آمده كه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فردي خوش چهره، خوش قد و قامت، چهار شانه و كمان ابروست كه سفيد مايل به سرخي است. آن حضرت موي بلندي دارد و بر گونه راستش نيز خالي خود نمايي ميكند.
چهره امام (عجل الله تعالي فرجه الشريف) چنان درخشان است كه آن حضرت را به ماه تابان تشيبه كردهاند.
بر بازوی راست حضرت آیه (جاء الحق و زهق الباطل) [1] حک شده است. بدین معنا که با ظهور آن حضرت، حق آمده و باطل به کلی نابود خواهد شد.
[1]. سوره اسراء، آیه 81
پاسخ:
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حديثي صحیح و متواتر، فرمودند:
«انی تارک فيكم خليفتين ]و فی بعض النسخ، الثقلین[ كتاب الله، حبل ممدود ما بين السماء و الارض او ما بين السماء الي الارض و عترتي اهل بيتي و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» [1]
«همانا من دو جانشين ]و در بعضی نقلها به جای جانشین، دو گوهر گرانبها، آمده است[ را در ميان شما ميگذارم، كتاب خدا، ريسمان كشيده شده مابين آسمان و زمين يا مابين آسمان تا زمين و عترتم، اهلبيتم و همانا اين دو از يكديگر جدا نميشوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.»
گویا در اين حديث پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايند: كتاب خدا و عترت من تا قيامت از يكديگر جدا نميشوند، مطابق اين گفتار، اگر زماني، عِدلِ كتاب، كه همان عترت است در روي زمين نباشد، لازم ميآيد كه اين دو از يكديگر جدا شده باشند و اين با ظاهر حديث مخالف است
ابن حجر مكي از علمای بزرگ اهلسنت، ميگويد:
«در آن دسته از احاديثي كه سفارش به اهل بيت شده به اين نكته اشاره شده كه تا روز قيامت، زمين خالي از اهل بيتي كه اهليت هدايت دارند، نخواهد بود، همانگونه كه كتاب عزيز چنين است و لذا اهل بيت، امان براي اهل زمين معرفي شدهاند و نيز در روايات به نقل از رسول خدا، آمده است: « در هر قوم و دستهاي عدولي از اهل بيت من است». [2]
حافظ سمهودي ميگويد:
«از اين حديث –ثقلين- استفاده ميشود كه هر در زمان بايد فردي از اهل بيت كه سزاوار تمسک به اوست تا روز قيامت موجود باشد تا امر به تمسكي كه در روايت به آنها شده، معنا پيدا كند؛ همانگونه كه كتاب عزيز چنين است و لذا اهل بيت، امان اهل زمين معرفي شدهاند كه هر گاه از روي زمين بروند، زمين نيز نابود خواهد شد». [3]
همين معنا از علامه مناوي از علمای اهل سنت، در شرح جامع الصغير سيوطي نیز رسيده است[4].
نتيجه اينكه از حديث ثقلين كه مورد اتفاق بين شيعه و سني بوده و از احاديث متواتر است به خوبي استفاده ميشود كه در هر زمان، امام معصومي از عترت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و اهل بيت معصوم او بايد موجود باشد، امامي كه اهليت براي اقتدا و تمسک را داشته باشد كسي كه خود به هدايت مطلق رسيده و از ضلالت به دور است و لذا ميتواند ديگران را نيز به هدايت مطلق رسانده و از مطلق ضلالت گمراهي دور كند. چنين شخصي در اين زمان غير از حضرت مهدي (عليه السلام) نيست .
پينوشتها:
[1]. مسند احمد، ج 5، ص 181.
[2]. ابن حجر مکی، الصواعق المحرقه، ص 90
[3]. سمهودی، جواهر العقدين .
[4]. مناوی، فيض القدير، ج 3، ص 15.
منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران
پاسخ:
مطابق با روايات صحیح و متواتر، شيعه و سني، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اهمیت شناخت امام و اطاعت از او، میفرمایند:
«من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية [1]
«هر كس بميرد در حالي كه امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است»
با كمترين تامل در اين روايت و نظاير آن به مصداق واقعي امام در روايت پي خواهيم برد. اين كدامين امام است كه اگر به او معرفت پيدا نكني، به مرگ جاهليت از دنيا رفتهاي؟
مگر نه اين است كه بايد بين حكم و موضوع تناسب باشد؟ چه تناسبي بين عدم معرفت امام و مرگ جاهليت است؟ آيا اگر من طاغوت فاسق و فاجر زمان خود را نشناسم، به مرگ جاهليت از دنيا رفتهام؟ قطعا چنين نيست، بلكه مراد همان امام معصوم در هر زمان است كه از آن در روايت به امام، تعبير شده است كه اگر او را نشناسم و اطاعت او را ننمايم به مرگ جاهليت از دنيا خواهم رفت.
پينوشت:
[1]. تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد ، ج 5، ص 239.
منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران
از جابربن عبدالله انصاری نقل شده كه میگوید: خدمت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شرفیاب شدم، در برابر آن حضرت لوحی بود كه اسامی اوصیای از نسل او در آن ثبت شده بود، شمردم، تعدادشان، دوازده تن بود كه آخر آنها قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودف سه تن از آنها به نام محمد، چهار تن به نام علی و ... .
قسمتی از متن لوح:
«به نام خداوند بخشنده مهربان.
این نوشتاری است از جانب خدای عزیز و فرزانه به سوی پیامبر نور، سفیر و راهنمایش محمد (صلی الله علیه و آله) كه آنرا روح الامین از نزد پروردگار جهانیان فرو آورده است.
ای محمد! نامهای مرا گرامی دار، نعمتهای مرا سپاس گوی و آنها را انكار مكن ... من تو را بر همه پیامبران برتری دادم و جانشینت را بر همه اوصیا، برتری بخشیدم و تو را با دو فرزند دلبندت، حسن و حسین، گرامی داشتم.
حسن را- پس از سپری شدن مدت پدرش- معدن علم خود قرار دادم و حسین را مخزن وحی خود قرار داده، مدال شهادت را به او عطا كردم و مدت او را با سعادت پایان دادم كه او سالار شهیدان است ... معیار پاداش و كیفر من، اهل بیت اوست كه نخستین آنها سرور عبادت كنندگان و زینت دوستان گذشته من علی بن الحسین است و آنگاه پسرش- شبیه جد بزرگوارش- محمد است كه شكافنده علوم من و معدن حكمت من میباشد... این سخن از من به حقیقت پیوسته كه جایگاه جعفر را بس بلند گردانم و او را به وسیله دوستان و شیعیانش مسرور نمایم، پس از او فرزندش موسی را برگزیدم كه در عهد او فتنهای به پا گردد. پس از سپری شدن مدت بنده، دوست و برگزیدهام موسی، در مورد یار و یاورم علی به انكار گرایند... او را اهریمنی گردنكش میكشد و در شهری كه بنده شایستهام ذوالقرنین بنا كرده، در كنار بدترین مخلوقاتم به خاک سپرده میشود. این سخن به حقیقت پیوسته كه دیدگاه او را با فرزندش محمد روشن گردانم كه جانشین و وارث علوم اوست. او معدن علوم و محل اسرار من است... نیكبختی او را با فرزندش علی كامل گردانم كه یار و یاور من است و گواه من در میان بندگانم و امین بر وحی من است. از او حسن را پدید آوردم كه دعوت كننده به سوی من و مخزن علوم من است. آنگاه سعادت او را به اوج رساندم با فرزندش «م ح م د» كه رحمت است برای جهانیان. كمال موسی، شوكت عیسی و شكیبایی ایوب با اوست... .»
منبع:
کمال الدین صدوق، ج1، ص311
پاسخ:
مطابق روايات فريقين، اهلبيت پيامبر (عليهم السلام)، به عنوان امان اهل زمين معرفي شدهاند. چنانچه، ابن حجر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، نقل كرده كه فرمود: «اهل بيت من، امان براي اهل زمين هستند، پس هر گاه اهل بيتم، هلاک شوند، اهل زمين را آن چه خداوند وعده داده خواهد رسيد. [1]
سمهودي نیز که یکی دیگر از علمای اهلسنت است، بعد از نقل اين حديث ميگويد: محتمل است كه مراد از اهلبيتي كه امان امت هستندف همان علماي از آنها باشند كه مردم را هدايت مينمايند، آن گونه كه مردم به واسطه ستارگان هدايت مي يابند. [2]
اين حديث به خوبي دلالت بر اين نكته دارد كه بايد در هر زماني فردي از اهل بيت عصمت و طهارت كه اهليت براي تمسک دارد، موجود باشد و او غير از معصوم نيست و در اين زمان غير از مهدي موعود كسي ديگر نيست، پس بايد موجود باشد و گرنه زمين و آنچه در آن استف نابود خواهد شود.
پينوشت:
[1]. ابن حجر مکی، الصواعق المحرقه، ص 150.
[2]. رشقة الصادي، ص 78.
منبع: موعود شناسي وپاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران