پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم): براى شهادت حسین (علیه السلام)، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.

رسانه منجی - حقیقت امامت

با مراجعه به روایات اهل بیت (علیهم السلام)، پى مى بریم که امامت، دارای معناى جامع و کاملى است که مرجعیت دینى و سیاسى در حقیقت، یکی از شئونات آن به حساب مى آید.

حال در این جا به برخى از روایات اشاره مى کنیم:

1 ـ در حدیث معروفى که شیعه و سنى آن را نقل کرده اند پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) می‌فرمایند: «من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة».[1] هر کس بمیرد و امام و پیشواى زمان خود را نشناسد، در واقع به مرگ جاهلیت مرده است).

و از آنجا که در زمان جاهلیت مردم مشرک بوده و حتّى اعتقادی به توحید و نبوّت نیز نداشتند، به این نتیجه دست می‌یابیم که امامت به معناى ولایت معنوى، از اصول دین بوده  و عدم شناخت آن باعث مردن به مرگ جاهلى می‌گردد.

2 ـ در سیره ابن هشام آمده است: «قبیله بنى عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) رسیدند. حضرت آنان را به سوى خدا دعوت نمود و نبوّت خود را بر آنان عرضه کرد... در این هنگام یک نفر از آن جماعت به نام بحیرة بن فراس به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) عرض کرد: به من بگو! اگر ما با تو بر اسلام بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفانت غلبه داد، آیا ما در خلافت بعد از تو سهمى خواهیم داشت؟

آن حضرت فرمودند: امر خلافت به دست خداست و آن را هر کجا که بخواهد قرار مى دهد.

در این هنگام بحیره به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) عرض کرد: آیا ما جان خود را براى دفاع از تو بدهیم ولى هنگامى که خداوند تو را بر دشمنانت غلبه داد خلافت به غیر ما برسد؟ نه ما احتیاجى به اسلام تو نداریم.»[2]

3 ـ در روایت دیگری، امام رضا (علیه السلام) به عبدالعزیز بن مسلم فرمود: «مردم مگر مقام و منزلت امامت در میان امّت را مى دانند تا روا باشد که انتخاب آن به اختیار ایشان واگذار شود؟ همانا امامت، قدرش والاتر و شأنش بزرگ‌تر و منزلتش عالى‌تر و مکانش رفیع‌تر و عمقش ژرف‌تر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا با آراى  خود آن را دریابند و یا به انتخاب خویش امامى را منصوب کنند؟

همانا امامت مقامى است که خداى ـ عزّ‌ و جلّ ـ بعد از رتبه نبوّت و خلّت در مرتبه سوم به حضرت ابراهیم (علیه السلام) اختصاص داد و به آن فضیلت، مشرّفش ساخت و نامش را بلند و استوار نمود و فرمود: «همانا من تو را امام مردم قراردادم.» ابراهیم خلیل (علیه السلام) از نهایت شادى به خداوند عرض کرد: «از فرزندان من هم کسی به این مقام می‌رسد؟» و خدای متعال در پاسخ آن حضرت فرمود: «پیمان و عهد من هرگز به ستمکاران نمى رسد....

سپس حضرت رضا (علیه السلام) در ادامه می‌فرمایند: همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و مقام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و میراث حسن و حسین (علیهما السلام) است. همانا امامت، زمام دین و مایه نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزّت مؤمنان است. همانا امامت، ریشه بانموّ اسلام و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز، روزه، حجّ، جهاد و زیاد شدن غنیمت و صدقات وابسته به آن است.

امام، مانند خورشید طالع است که نورش عالم را فرا گیرد و خودش در افق است به نحوى که دست ها و دیدگان به آن نرسد.

امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره راهنما در شدّت تاریکى ها است.

امام، آب گواراى زمان تشنگى، رهبرى به سوى هدایت و نجات بخش از هلاکت است.

امام، مانند آتش روى تپّه (رهنماى گمشدگان)، گرما دِه سرمازدگان و راهنماى در مهلکه‌ها است. هر که از او جدا گردد هلاک شود.

امام، ابرى بارنده، بارانى شتابنده، خورشیدى فروزنده، سقفى سایه دهنده، چشمه‌اى جوشنده و برکه و گلستان است.

امام، از گناهان پاک و از عیب‌ها برکنار است. به دانش مخصوص و به خویشتن دارى نشانه‌دار است. موجب نظام دین و عزّت مسلمین و باعث خشم منافقان و هلاکت کافران است.

پس کیست که بتواند امام را بشناسد و یا انتخاب امام براى او ممکن باشد؟

هیهات! هیهات! در اینجا خردها گم گشته و خویشتن دارى‌ها به بیراهه رفته است. عقل‌ها سرگردان، دیده‌ها بى‌نور، بزرگان کوچک، حکیمان متحیّر، خردمندان کوتاه فکر، خطیبان درمانده، شاعران وامانده، ادیبان ناتوان، و سخندانان درمانده‌اند که بتوانند یکى از شؤون و فضایل امام را توصیف کنند و آنان همگى به عجز و ناتوانى معترفند.

چگونه مى توان تمام اوصاف و حقیقت امام را بیان کرد، یا مطلبى از امر او را فهمید و جایگزینى که کار او را انجام دهد برایش پیداکرد؟!

ممکن نیست، چگونه و از کجا؟ در صورتى که او از دست یاران و وصف کنندگان اوج گرفته و مقام ستاره در آسمان را دارد، او کجا و انتخاب بشر کجا؟ او کجا و خرد بشر کجا؟ او کجا و مانندى براى او کجا؟.»[3] , [4]

 

 

پی نوشت:

[1] . سعد الدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 239.

. [2]سیره ابن هشام،ج 2، ص 32

[3] .محمد بن یعقوب کلینی، الکافى،ج 1، ص 198 ـ 203.

[4] . گردآوري از کتاب: امام شناسی و پاسخ  به شبهات، علی اصغر رضوانی، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم،ج 1، ص 32.

%ق ظ، %04 %443 %1394 ساعت %09:%آبان

پيامبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) بعد از مهاجرت به مدينه و حمايت بى‌دريغ مردم آن شهر از آن حضرت و از مسلمانانى كه از مكه مهاجرت مى‏كردند، يك جامعه اسلامى را پى‌نهاده و به تدبير امور آن پرداختند. آن حضرت به اداره امور دين و دنياى مردم پرداخته و مسلمانان نیز خود را موظف به تبعیت از دستورات آن حضرت می‌دانستند. زيرا خداى متعال، علاوه بر ايجاب مطلق اطاعت از آن حضرت[1] در خصوص مسائل سياسى، قضايى و نظامى، اوامر مؤكدى به فرمانبردارى از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله ) صادر كرده بود. [2]

به ديگر سخن، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) علاوه بر منصب نبوت، رسالت و تعليم و تبيين ‏احكام اسلام، منصب الهى ديگرى به عنوان فرمانرواى جامعه اسلامى نيز داشتند كه منصب‌هاى فرعى قضاوت و فرماندهى نظامى و... از آن، اشتقاق مى‏يافت.بدین معنا که همانگونه كه دين اسلام، علاوه بر وظايف عبادى و اخلاقى، داراى احكام سياسى، اقتصادى و حقوقى و...بود، پيامبر اسلام هم علاوه بر وظايف تبليغ، تعليم و تربيت، از طرف خداى متعال عهده‏دار اجراى احكام و قوانين الهى و داراى همه مقامات حكومتى بودند.

بديهى است دينى كه ادعاى رهبرى همه جوامع بشرى تا پايان جهان را دارد، نمى‏تواند نسبت به اينگونه مسائل، بى‏تفاوت باشد و جامعه‏اى هم كه بر اساس اين دين بوجود مى‏آيد نمى‏تواند فاقد چنين مناصب سياسى و حكومتى باشد. مناصبى كه تحت عنوان «امامت» مندرج مى‏شود.

اما سخن در اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، چه كسى بايد عهده‏دار اين مقام شود؟ و آن‌ را از چه كسى دريافت كند؟

آيا همان‌گونه كه خداى متعال اين منصب را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عطا فرموده بود، به كسان ديگرى نيز داده است و تصدى اين مقام تنها در سايه نصب الهى، مشروعيت مى‏يابد يا اعطاء اين مقام از طرف خداى متعال، اختصاص به پيامبر اكرم داشته و بعد از آن حضرت این مردم هستند كه بايد امامى براى خودشان برگزينند و او را فرمانرواى خودشان قرار دهند؟ آيا به راستى، مردم داراى چنين حقى هستند يا نه؟

اين درست همان نقطه اصلى اختلاف بين شيعه و سنى است. يعنى از يك سوى، شيعيان معتقدند كه امامت، منصبى است الهى كه بايد از طرف خداى متعال به كسانى كه صلاحيت آن‌ را دارند داده شود و خداى متعال به وسيله پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين كار را انجام داده و امير مؤمنان على عليه السلام را جانشين بلا فصل وى قرار داده است و سپس يازده نفر از فرزندان او را يكى پس از ديگرى براى تصدى مقام امامت، تعيين و نصب فرموده است و از سوى ديگر، اهل سنت معتقدند كه امامت الهى همانند نبوت و رسالت، با رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، خاتمه يافت و از آن پس، تعيين امام به مردم واگذاشته شد. تا آن‌ جا که بعضى از بزرگان اهل سنت، تصريح كرده‏اند كه اگر كسى به زور اسلحه بر مردم مسلط شود، بعد از تسلط، اطاعت از وى برديگران لازم خواهد بود. [3]

روشن است كه چنين نظریه‌هایی تا چه حد مى‏تواند راه را براى سوء استفاده  زورمندان، جباران و حيله‏گران، باز کرده و موجبات پراكندگى و انحطاط مسلمانان را فراهم آورد.

در حقيقت، اهل سنت با پذيرفتن مشروعيت امامت بدون نصب الهى، نخستين پايه تفكيك دين از سياست را نهاده‏اند و به عقيده شيعيان، همين امر، بزرگترين نقطه انحراف از مسير صحيح اسلام راستين و پرستش خداى متعال، در همه ابعاد و شوؤن زندگى بوده و خاستگاه هزاران انحراف ديگرى است كه از زمان رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) در ميان مسلمانان، رخ داده يا خواهد داد .

از اين روى، ضرورت دارد كه شخص مسلمان، اين موضوع را با كمال جديت و دور از هر گونه تقليد و تعصب، مورد تحقيق و بررسى قرار داده[4] و  پس از تشخیص مذهب حق، با تمام توان، از آن حمايت كند.

بدیهیست که در این میان، بايد مصلحت كلى جهان اسلام را در نظر گرفت و از فراهم كردن زمينه براى بهره‏بردارى دشمنان اسلام از اختلاف و رويارويى طرفداران مذاهب مختلف، دورى جست و نبايد كارى كرد كه موجب بروز شكاف در صفوف مسلمانان شده یا هماهنگى ايشان در برابر كفار را از بين ببرد. چرا كه زيان چنین کاری، عائد همه مسلمانان شده و نتيجه‏اى جز ضعف جامعه اسلامى نخواهد داشت.

از سوى ديگر، نبايد حفظ وحدت و هماهنگى مسلمانان، مانع از تحقيق و تلاش در راه شناختن مذهب حق و ايجاد جو سالم براى بررسى مسائل امامت گردد. مسائلى كه حل صحيح آنها تأثير به سزايى در سرنوشت مسلمانان و سعادت دنيا و آخرت آنان دارد.

 

مفهوم امامت

 

حال پس از بیان این مقدمه، نوبت به بیان مفهوم امامت می‌رسد. امامت در لغت به معناى پيشوايى و رهبرى است و هر كسى كه متصدى رهبرى گروهى شود «امام» ناميده مى‏شود. خواه در راه حق باشد يا در راه باطل. چنانكه در قرآن كريم، واژه ائمة الكفر [5] درباره سران كفار به كار رفته است و كسى كه نمازگزاران به او اقتدا مى‏كنند، «امام جماعت» ناميده مى‏شود.

اما در اصطلاح علم كلام، امامت عبارت است از «رياست همگانى و فراگير بر جامعه اسلامى در همه امور دينى و دنيوى». ذكر كلمه «دنيوى» براى تأكيد بر وسعت قلمرو امامت است و گرنه تدبير امور دنيوى جامعه اسلامى، جزيى از دين اسلام است.

از ديدگاه شيعه، چنين رياستى هنگامى مشروع خواهد بود كه از طرف خداى متعال باشد و كسى كه اصالتا (نه به عنوان نيابت) داراى چنين مقامى باشد، معصوم از خطا در بيان احكام و معارف اسلامى و نيز مصون از گناهان خواهد بود. در واقع، امام معصوم همه منصب‏هاى پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به جز نبوت و رسالت را دارد و سخنان او در تبيين حقايق، قوانين و معارف اسلام، حجت است. فرمان‌هاى وى نیز در امور مختلف حكومتى واجب الاطاعه مى‏باشد.

بدين ترتيب، اختلاف شيعه و سنى در موضوع امامت، در سه مسأله ظاهر مى‏شود:

نخست آنكه امام بايد از طرف خداى متعال، نصب شود.

دوم آنكه بايد داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد.

سوم آنكه بايد معصوم از گناه باشد.

البته معصوم بودن، مساوى با امامت نيست. زيرا به اعتقاد شيعه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله و حضرت مريم (سلام الله عليهما) نيز داراى مقام عصمت بوده‏اند و شايد در ميان اولياء خدا كسان ديگرى نيز چنين مقامى را داشته‏اند، اما امام نبوده‌اند و اساسا شناختن شخص معصوم جز از طريق‏ معرفى الهى، ميسر نيست.

منبع اصلی: مصباح یزدی،  آموزش عقايد، ص 295

 

 

پى‏نوشت‏ها:

[1] .آل عمران، 32، و نساء، 12، 14، 69، 80 و مائده، 92 و انفال، 1، 20، 46 و توبه، 71 و نور، 51، 54، 56 و احزاب، 66، 71 و حجرات، 14 و فتح ـ 16، 17 و محمد، 32 و مجادله، 12و ممتحنه ،12 و تغابن، 12 و جن، 23

[2] . آل عمران، 152 و نساء، 42، 59، 65، 105 و مائده، 48 و حج، 67 و احزاب، 6، 36 و مجادله ،8 ، 9 و حشر، 7

[3] . الاحكام السطانيه از ابويعلى و ترجمه «السواد الاعظم» از ابوالقاسم سمرقندى، ص 40، 42

 [4].خوشبختانه دانشمندان بزرگ در اين زمينه هزاران كتاب به زبان هاى مختلف و با شيوه‏هاى گوناگون نوشته و راه تحقيق را كاملا بر روى جويندگان حق و حقيقت گشوده‏اند و براى نمونه مى‏توان به کتاب عبقات الانوار، الغدير، دلائل الصدق، غاية المرام و اثبات الهداة اشاره کرد. همچنین كتاب «المراجعات» كه مجموعه‏اى از مكاتبات بين علمای شيعه و سنى است و كتاب «اصل الشيعة و اصول ها» كه هر دو به زبان فارسى نيز ترجمه شده را مطالعه كنند.

[5] . سوره توبه، آيه 12

%ب ظ، %27 %866 %1394 ساعت %19:%مهر

برترین مطالب