در اين مقاله بنا داريم، به بيان عقيده رجعت در ادعيه و زيارات ماثوره از معصومین، بپردازيم که به اختصار به چند نمونه از آنها اشاره ميکنيم:
1- زيارت جامعه کبيره
«مُعتَرفٌ بِکم مُؤمِن بإيابکم، مُصَدِّقٌ بِرَجعَتِکم، منتظرٌ لأمرِکُم» [1]
به شما ايمان دارم، بازگشت شما را باور دارم، رجعت شما را تصديق ميکنم، امر شما را انتظار ميکشم.
2- زيارت آل يس
«و أنَّ رَجعتَکم حقٌّ لا رَيبَ فيها» [2]
همانا رجعت شما حق است و ترديدي در آن نيست.
3- زيارت حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله)
«إنّي لَمِن القائِلينَ بِفَضلِکُم، مُقِرٌّ بِرَجعَتِکُم، لا اُنکِرُ للهِ قدرةً و لا أزعَمُ إلّا ما شاء اللهُ» [3]
من به مقام والاي شما معتقدم، به رجعت شما باور دارم و قدرت خدا را انکار نميکنم و جز مشيّت حضرت پروردگار چيزي را اراده نميکنم.
4- زيارت امام حسين (عليه السلام)
«فَمَعَکُم مَعَکُم لا مَعَ عَدُوِّکُم، إنّي مِن المؤمنينَ بِرَجعَتِکُم» [4]
آن روز من با شمايم، حتماً با شما هستم، نه با دشمن شما، من به رجعت شما باور دارم.
5- زيارت وارث
«أَنّي بکم مؤمنٌ و بإيابکم مُوقن» [5]
من به شما ايمان دارم و بازگشت شما را يقين دارم.
6- زيارت حضرت بقيّه الله (عليه السلام) در روز نيمه شعبان
«و أَن يَجعَل لي کَرَّةً في ظهورِک و رَجعةً في ايّامک» [6]
به خداي تبارک و تعالي متوسل ميشوم و از او ميخواهم که براي من بازگشتي در ظهور شما و رجعتي در روزگار شما قرار دهد.
7- دعاي عهد
«أللّهمَّ إن حالَ بَيني و بَينه الموت ... فَأَخرِجني مِن قبري مؤتَزِراً کَفَني، شاهراً...» [7]
خداوندا اگر مانع شد ميان من و ايشان، آن مرگي که قرار دادهاي ... پس مرا از قبرم بيرون بياور در حاليکه کفنم را به خود پيچيدهام ... .
پينوشتها:
[1]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 102، ص 131 .
[2]. همان، ج 102، صص 82 و 94؛ طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 494 .
[3]. همان، ج 100، ص 189 .
[4]. ابن قولويه، کامل الزيارات، ص 218 .
[5]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 101، ص 200 .
[6]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 102، ص 118 .
[7]. محمد تقی اصفهانی، مکيال المکارم، ج 2، ص 235 .
با مراجعه به منابع اهل سنت به این نتیجه میرسیم که اعتقاد به رجعت در میان برخی خلفا و بزرگان اهل سنت وجود داشته است که در این مقاله به شواهدی در این زمینه اشاره مینماییم.
1- عمر بن خطاب و اعتقاد به رجعت
خليفه دوم، اولين کسي بود که رجعت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را ادعا نمود و بر آن اصرار ورزيد. او بعد از رحلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ميگفت: حضرت به ملاقات خداوند رفته و به زودي بر ميگردد و دست پاي منافقيني را که معتقد به مرگ آن حضرت شده باشند، قطع ميکند.
ابن هشام از ابوهريره چنین نقل ميکند: هنگامي که پيامبر اکرم (صلي الله و عليه و آله) رحلت فرمود، عمر بن خطاب برخاست و فرياد زد: عدهاي از منافقين خيال ميکنند که پيامبراکرم (صلي الله و عليه و آله) از دنيا رفته است. به خدا قسم او از دنيا نرفته است بلکه به سوي پروردگارش رفته است. همانند موسي بن عمران ميباشد که چهل شبانه روز از ميان قومش غايب شده، سپس به سوي آنان برگشت در حالي که گفته ميشد از دنيا رفته است. به خدا قسم! پيامبر اکرم (صلي الله و عليه و آله) بر ميگردد همانگونه که موسي برگشت و دست و پاي مرداني که خيال ميکنند پيامبراکرم از دنيا رفته و بر نميگردد را قطع خواهد نمود. [1]
2- قرطبي و اعتقاد به رجعت
قرطبی در رد ابن دحيه ميگويد:
«آنچه که ابن دحيه گفته (حديث را موضوع دانسته) اشکال دارد؛ زيرا فضايل و ويژگيهاي رسول خدا (صلي الله و عليه و آله) متتابع و پپايي تا هنگام مرگش ادامه دارد[2] . پس زنده شدن والدين آن حضرت از فضايل و کرامت آن حضرت به شمار ميرود که خداوند برايش عنايت فرموده است و زنده شدن و ايمان آوردن آنها هيچ امتناع عقلي و شرعي ندارد؛ زيرا در قرآن زنده شدن مقتول بنياسرائيل و خبر دادن از قاتلش وارد شده است و حضرت عيسي (عليه السلام) مردگان را زنده ميکرد. همانگونه که خداوند با دستهاي پيامبر ما (صلي الله و عليه و آله) جمعيتي از مردگان را زنده مي کرد، همان گونه که خداوند با دست هاي پيامبر ما صلي الله و عليه و آله جمعيتي از مردگان را زنده ميکرد. وقتي که اين مطالب ثابت شد، پس هيچ امتناعي از ايمان آنها بعد از زنده شدنشان به جهت کرامت و فضيلت پيامبر (صلي الله و عليه و آله) وجود ندارد. به تحقيق به استدلال واضحتر از آن برخوردم. روايت شده است که اصحاب کهف در آخر الزمان، برانگيخته ميشوند. از ابن عباس (رضي الله عنه) مرفوعاً [3] روايت شده که اصحاب کهف، از ياران حضرت مهدي (عليه السلام) خواهند بود. پديده بيسابقهاي نيست که خداوند، براي والدين آن حضرت عمري را مقرر کرده باشد که پيش از اتمام آن، آنها را قبض روح نموده و سپس برگردانده تا اين که مقدار باقي مانده از عمرشان را استفاده کنند و ايمان بياورند و دوباره از دنيا بروند».
3- ابن کثير و اعتقاد به رجعت
ابن کثير، در مقام داوري بين ابن دحيه و قرطبي ميگويد: «هذا کله متوقف علي صحه الحديث، فاذا صح فلا مانع منه»؛ [4] «اين زنده شدن، متوقف بر صحت حديث است، اگر حديث صحيح باشد مانعي از زنده شدن نيست».
بنابراين، رجعت متوقف بر صحت ادله است که اگر ادلهاي صحيح بر آن دلالت کند، هيچ مانع عقلي و شرعي وجود ندارد و دهها دليل از آيات و روايات بر آن دلالت ميکند.
4- استاد دانشگاه الازهر مصر و اعتقاد و به رجعت
شيخ حجازي استاد دانشگاه الازهر در ذيل آيه مبارکه «و اذا وقع القول عليهم أخرجنا لهم دابة من الارض» [5] مينويسد: به نظر ميرسد اين «جنبنده» که زنده ميشود، يک انسان عادي و عالم و به کتاب الله، سنت رسول خدا (صلي الله و عليه و آله) و احکام شريعت ميباشد که با مردم سخن ميگويد. در هنگامي خارج ميشود که علما و علم از ميان مسلمانان رخت بربسته و احکام قرآن از بين رفته باشد و عالم را فساد گرفته باشد.
دليل اين که اين «جنبده» انسان عادي است، حديث نبوي ميباشدکه میفرماید: «او از محترمترين مساجد- مسجد الحرام- خارج ميشود در دستش عصاي موسي و انگشتر سليمان است که مؤمن و کافر را با آن علامتگذاري ميکند [6] و هر کدام را با اسم خطاب ميکند که اي فلاني! تو اهل بهشتي و اي فلاني! تو اهل جهنم هستي. [7]
پينوشت :
[1]. سيره ابن هشام، ج 3، ص 305 - الملل النحل، ج 6، ص 364 - رساله عقائديه، ص 211 - الهجوم علي بيت فاطمة (عليها السلام)، ص 63.
[2]. سبل الهدي في سيرة خير العباد، ج 2، ص 124.
[3]. حديث مرفوع در اصطلاح اهل سنت عبارت است از حديثي که از رسول خدا نقل شود و قول خود صحابه نباشد .
[4]. تفسير القرآن العظيم ، ج 2، ص 394.
[5]. سوره نمل، آيه 82.
[6]. روح المعاني، آلوسی، جزوه 20، ص 19؛ کنز العمال، متقی هندی، ج 14، ص 623.
[7]. غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 5، ص 321 - الوسيط، ج 3، ص 385.
منبع: کتاب غيبت کبري
مرحوم شيخ حرّ عاملي بيش از 60 آيه [1] و مرحوم طبرسي بيش از 70 آيه [2] را بر رجعت منطبق و تفسير نمودهاند. اين آيات در ابتدا به دو دسته تقسيم ميشوند:
الف) آياتي که بر وقوع رجعت در امتهاي گذشته دلالت ميکنند.
ب) آياتي که از تحقق رجعت در آينده قبل از قيامت خبر ميدهند.
الف) رجعت در امّتهاي پيشين
دهها حديث از رسول اکرم از طريق شيعه و سني نقل شده که ايشان فرمودهاند: «آنچه در امتهاي پيشين واقع شده همانگونه در امت من نيز واقع خواهد شد.»[3]
در زير به بيان آياتي که به رجعت در امّتهاي پيشين اشاره دارد، ميپردازيم:
آيهي اول؛ «ثُمَّ بَعَثنا مِن بعد مَوتکم لعلّکم تشکرون» [4] آنگاه شما را پس از مرگتان برانگيختيم تا شايد سپاسگزار باشيد.
اين آيه در مورد هفتاد نفر از برگزيدگان قوم حضرت موسي (عليه السلام) است که حضرت موسي (عليه السلام) آنها را با خود به طور سينا برد تا بر جريان مکالمهاش با خدا و گرفتن الواح از جانب خدا شاهد باشند و در نتيجه بنياسرائيل صدور الـواح را از جانب خدا تکذيب نکنند. چون به طور رسيدند و مکالمهي حضرت موسي (عليه السلام) را با خدا مشاهده کردند، گفتند: «اي موسي، ما به تو ایمان نميآوريم مگر اينکه خداوند را آشکارا به ما بنماياني» [5]، هر چه حضرت موسي (عليه السلام) آنها را از اين خواستهي جاهلانه منع کرد، آنها بر خواهش خود اصرار ورزيدند تا سرانجام صاعقه آمد و همهي آنها را نابود کرد. حضرت موسي (عليه السلام) عرضه داشت: «بار پروردگارا! اگر اين هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوي قومم بروم؟ آنها مرا به قتل متّهم خواهند کرد.» خداوند بر او منت نهاد و آنها را زنده کرد و همراه حضرت موسي (عليه السلام) به سوي خانه و کاشانهي خود بازگشتند.
در مورد سرگذشت اين هفتاد نفر هيچ اختلافي نيست و تصريح قرآن است که آنها در اثر صاعقه جان سپردند و به درخواست حضرت موسي (عليه السلام) از نو زنده شدند که معناي «رجعت» چيزي جز زنده شدن پس از مرگ نيست. در اين آيه، قرآن کريم تعبير «مرگ» را به کار برده تا تصور نشود که آنها مثلاً به خواب رفته و يا از هوش رفته بودند، بلکه صريحاً ميفرمايد: «شما را پس از مرگتان برانگيختيم».
حضرت علي (عليه السلام) در مناظره با عبدالله بن ابي بکر يشکري - اولين انکار کنندهي رجعت- براي اثبات رجعت فرمودند: اين هفتاد نفر ـ برگزيدگان حضرت موسي ـ پس ازمرگ، زنده شدند و به خانههاي خود بازگشتند، آنگاه مدتي زندگي کردند، غذا خوردند، ازدواج کردند، صاحب اولاد شدند و پس از فرا رسيدن اجلشان از دنيا رفتند. [6]
آيهي دوم: «ألَم تَرَ إلی الذين خَرَجوا مِن ديارهم و هم أُلُوفٌ حَذَرَ الموتِ، فقال لهم اللهُ موتوا، ثُمَّ أحياهم، إنَّ اللهَ لذو فضلٍ علی النّاسِ» [7] آيا نديدي آنان را که از بيم مرگ از خانههاي خود بيرون رفتند و آنها هزاران تن بودند پس خداوند به آنها گفت بميريد. سپس آنها را زنده کرد، بيگمان خدا بر مردم صاحب فضل است ولي بسياري از مردم سپاسگزاري نميکنند.
اين آيه در مورد قومي است که از ترس بيماري از وطن خود گريختند و خداوند آنها را مدتي طولاني بميراند و به سبب دعاي يکي از پيامبران به نام «حزقيل» همهي آنها را زنده کرد و روزگاري زندگي کردند و به اجل طبيعي از دنيا رفتند.[8]
آيهي سوم: «وَکَذلِکَ بَعَثنا هُم لِيَتَسائَلُوا بَينهم، قال قائِلٌ مِنهُم کَم لَبِثتم قَالُوا يَوماً أو بعضَ يَومٍ قَالُوا ربُّکُم أعلَمُ بما لَبِثتُم» [9] اينچنين آنان را برانگيختيم تا از يکديگر بپرسند. يکي از آها گفت چقدر درنگ کردهايد؟ گفتند: يک روز يا قسمتي از يک روز گفتند: پروردگارتان داناتر است که چه قدر درنگ کردهايد.
اين آيه در مورد اصحاب کهف است که مدت 309 سال در غاري به سر بردند. داستان اصحاب کهف از شگفتيهاي تاريخ است و خود گواه روشني از قدرت بينهايت حضرت احديت و سند زندهاي بر امکان بازگشت انسان به اين جهان است.
ب) وقوع رجعت در آينده (قبل از قيامت):
آيهي اول: «و يوم نحشُرُ مِن کلِّ أُمّةٍ فَوجاً مِمَّن يُکَذِّبِ بِآياتنا فَهم ما يوزَعون» [10] به ياد آور روزي را که از هر امت يک گروه از کساني که آيات را تکذيب ميکردند، محشور ميکنيم پس آنها نگه داشته ميشوند.
اين آيه يکي از روشنترين آيات قرآن است که بر رجعت دلالت ميکند، زيرا مراد از حشر در آيه، حشر عمومي و قيامت کبري نيست. در حديثي از امام صادق (عليه السلام) آمده است آن حضرت با اشاره به اين آيه فرمودند: اي حماد! مردم از اين آيه چه دريافت ميكنند؟ عرض كرد: حشر قيامت را. حضرت فرمودند: اينگونه نيست. اين آيه مربوط به رجعت است. آيا خداوند در قيامت گروهي را محشور و بقيهي مردم را رها ميکند؟ [11] حشر قيامت در آيهي 47 سورهي كهف بيان شده است «و حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر منهم أحداً» همه را محشور ميكنيم، حتي يک نفر را رها نميکنيم.
همچنين کلمهي «فوجاً» در آيه دلالت بر حشر گروهي از مردم ميکند نه همهي مردم. [12]
آيهي دوم: «إنّ الّذي فَرَضَ عَليکَ القُرآنَ لَرَآدُّک إلی معاد» خداوندي که قرآن را بر تو فرض گردانيد، تو را به جايگاهت بازگرداند . [13]
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده که «منظور از اين آيه عالم رجعت است».[14]
ابوخالد کابلي از امام سجاد (عليه السلام) روايت ميکند که در تفسير اين آيه فرمودند: رسول اکرم، اميرمؤمنان (عليه السلام) و امامان (عليهم السلام) به سوي شما بازميگردند.» [15]
آيهي سوم: «إنّا لننصُرُ رُسُلَنا وَ الّذينَ امَنوا في الْحَيوةِ الدُّنيا يَوْمَ يَقُومُ الْاَشْهادُ» وَ همانا ما فرستادگان خويش و مؤمنان را در دنيا، آن روزي كه شاهدان اقامه شوند، ياري خواهيم کرد. [16]
اين آيه يادآوري ميکند، وعدهي الهي بر آن تعلق گرفته است كه همهي انبيا و مؤمنان را در همين دنيا ياري خواهد كرد. اين ياري و نصرت تاکنون به طور کامل تحقّق نيافته است و از طرفي خداوند هرگز خلف وعده نميکند. پس در آينده زماني فرا ميرسد که نصرت خداوند به طور تام و کامل شامل حال انبيا و ائمهي اطهار (عليهم السلام) خواهد شد. امام باقر (عليه السلام) در تفسير اين آيه ميفرمايند: حسين بن علي (عليه السلام) از آنهاست. او هنوز ياري نشده است. آري قاتلان او کشته شدند ولي هنوز انتقام او گرفته نشده است.» [17]
از طرفي، لفظ نصرت در جايي به کار ميرود كه دو گروه مشغول مخاصمه باشند و بعد شخصي يا گروهي يكي از طرفهاي مخاصمه را كمک كند تا بر طرف مقابل چيره شود و طبيعي است كه چنين معنايي با رجعت سازگاري دارد.
آيهي چهارم: «و إذا وقع القَولُ عَليهم أخرَجنا لهم دابّةً مِن الارض تُکَلِّمُهُم أنَّ النّاسَ کانوا بِآياتنا لايَوقِنون» چون سخن بر آها فرود آيد، از زمين جنبندهاي برايشان بيرون ميآوريم که با آنها سخن گويد به درستي که مردم به آيههاي ما يقين ندارند. [18]
امام رضا (عليه السلام) در تفسير آيهي فوق فرمودند: دابة الأرض علي بن ابيطالب (عليه السلام) است. [19]
پينوشتها:
[1]. حر عاملي، الايقاظ، ص 97 و 72 .
[2]. طبسي، الشيعه و الرجعة، ج 2 .
[3].حر عاملي، الايقاظ ص 41 و 99 / علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 59 .
[4]. بقره (2)، 56 .
[5]. بقره (2)، 55 .
[6]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، صص73 و 129 .
[7]. بقره (2)، 243 .
[8]. طباطبايی، الميزان، ج 2، ص283 / تفسير برهان، ج 1، ص234 .
[9]. کهف (18)، 19 .
[10]. نمل/ 83
[11]. بحارالانوار، ج 52، ص 326/ تفسير برهان، سيد هاشم بحراني، ج 3، ص 210
[12]. فوج به معنای دسته و گروهی است که از جايی به جايی ديگر به سرعت حرکت و عبور میکنند. (مفردات راغب، مادهی فوج)
[13]. قصص (28)، 85 .
[14]. مستدرک سفينه، ج 4، ص 120 .
[15]. تفسير برهان، ج 3، ص 239ريال نورالثقلين، ج 4، ص144 .
[16]. غافر (40)، 52
[17]. حائری يزدی، الزام الناصب، ج 2، ص 338 .
[18]. نمل (8)، 82 .
[19]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج1، ص 579 / علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 39، ص 242 .
در اين مقاله به معرفي جايگاه سلمان فارسي، اين صحابي ايراني پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در عصر ظهور ميپردازيم. در روايات متعددي از حضرت سلمان به عنوان يکي از رجعت کنندگان؛ يعني کساني که در عصر ظهور دوباره به جهان باز ميگردند تا امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ياري کنند و آن دوران خوش را دريابند، ياد شده است.
در يکي از اين روايات که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است، در اين باره چنين ميخوانيم: به همراه قائم -درود خدا بر او باد- بيست و هفت نفر مرد از پشت کوفه خارج ميشوند؛ پانزده نفر از قوم موسي همان کساني که به حق راهنمايي و به آن داوري ميکردند؛ هفت نفر از اصحاب کهف، يوشع بن نون [وصي حضرت موسي]، سلمان، ابودجانه انصاري، مقداد و مالک اشتر. آنها در پيشگاه او ياران و حاکمان خواهند بود». [1]
در روايت مفصلي که سلمان از پيامبر گرامي اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است، آن حضرت، پس از معرفي همه جانشينان خود از امام علي (علیه السلام) تا امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خطاب به سلمان ميفرمايد: «اي سلمان! به درستي که تو او را در خواهي يافت و هم چنين همه کساني که مانند تو هستند و کساني که ولايت او را پذيرفته و به معرفت او دست يافتهاند. [در اين جا سلمان ميگويد:] شکر خدا را به جاي آوردم و گفتم: آيا من تا زمان او عمر خواهم کرد؟ پس، آن حضرت اين سخن خداي تعالي را خواند: «پس آن گاه که وعده [تحقق] نخستين آن دو فرا رسد، بندگاني از خود را که سخت نيرومندند بر شما ميگماريم تا ميان خانهها[يتان براي قتل و غارت شما] به جست و جو در آيند و اين تهديد تحقق يافتني است. پس[از چندي] دوباره شما را بر آنان چيره ميکنيم و شما را با اموال و پسران ياري ميدهيم و [تعداد] نفرات شما را بيشتر ميگردانيم». [2]
سلمان ميگويد: [در اين هنگام] گريه و شوق من فزوني گرفت و گفتم: اي پيامبر خدا! آيا اين [موضوع] عهدي از سوي شماست؟
پس فرمود: آري به خدايي که مرا به حق فرستاد، اين بر عهدي است از سوي من، علي، فاطمه، حسن،حسين، نُه [امام جانشين]، همه کساني که از ماو با ما هستند و در راه ما ستمي ديدهاند. سوگند به خدا، بيترديد در آن زمان، ابليس و سپاهيان او و [هم چنين] همه کساني که ايمان خالص يا کفر خالص داشتهاند، براي او (امام مهدي) حاضر ميشوند تا [ستمگران] قصاص شوند و به مجازات خود برسند. پروردگارت به هيچ کس ستم نميکند. آن چه گفتم تأويل اين آيه است که: «و خواستيم بر کساني که در آن سرزمين فرودست شده بودند، منت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] کنيم و در زمين قدرتشان دهيم [و از طرفي] به فرعون و هامان و لشکريانشان آن چه را که از جانب آنان بيمناک بودند، بنمايانيم». [3]
سلمان ميگويد: «از پيشگاه آن حضرت برخاستم در حالي که هيچ نگران نبودم که من مرگ را ديدار کنم، يا مرگ مرا». [4]
در مورد آياتي که پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در ابتداي اين روايت شريف به آنها استناد ميکنند، بايد گفت که اين آيات در ابتداي سوره اسرا و پس از اشاره به ماجراي بنياسرائيل وارد شده است. در آيه قبل از اين دو آيه چنين ميخوانيم: «و در کتاب [آسمانيشان] به فرزندان اسرائيل خبر داديم که: «قطعاً دوباره در زمين فساد خواهيد کرد و قطعاً به سر کشي بسيار بزرگي بر خواهيد خاست». [5]
آيات ياد شده از جمله آياتي هستند که در روايات اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام) به هنگام گفت و گو از موضوع رجعت به آن ها استشهاد شده است. [6]
نويسنده:ابراهيم پور حسين
پينوشتها:
[1]. شيخ مفيد الارشاد، ص 365، بحارالأنوار، ج 52، ص 346، ح 92.
[2]. سوره اسرا (17)، آيات 5و6.
[3]. سوره قصص (28)، آيه 5.
[4]. محمد بن جرير طبري، دلائل الامامة، ص 447-450، ح 424، سيد هاشم بحراني، البرهان في تفسيرالقرآن، ج 4، ص 533، بحارالأنوار، ج 25، ص 7 و 8، ح 9.
[5]. سوره اسراء (7)، آيه 4.
[6]. ر.ک: دلائل الامامة، ص 539، ح 522، البرهان، ج4، ص 531-537.
منبع:نشريه موعود،شماره 106
با توجه به مستندات تاريخي ميتوان براي عقيده رجعت در بستر تاريخ، سه دوره را در نظر گرفت:
الف) دوره پيدايش عقيده رجعت
اعتقاد به رجعت همزمان با نزول آيات قرآن در مکه، در «سورههاي نمل، انبيا، اسرا و ...» مطرح و سپس در سورههاي مدني «بقره، نور و ...» دنبال شده است و قرآن اين عقيده را تحت عناوين «خروج، حشر، إحيا و ...» براي پيروان خودش بيان نموده است.
پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) براي افرادي چون اميرالمؤمنين (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام)، عمّار ياسر Tبريد أسلمي، سلمان فارسي و ... آيات مربوط به رجعت را قرائت و بعضي از مصاديق رجعت کنندگان را معرفي مينمودند.
در زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام)، به دليل عدم اطلاع خلفا از معارف ديني، جوگيری از نوشتن احاديث نبوي، رواج يافتن اجتهاد صحابه، محيط خفقانزا و تاريکي به وجود آمده بود، ولي حضرت امير (عليه السلام) در حدي که شرايط اجتماعي و اعتقادي جامعه نو پاي اسلامي اجازه ميداد، سعي کردند روايات و احاديثي که از طرف پيامبر اکرم در تفسير رجعت وارد شده و به بعضي از اصحاب آن حضرت گفته شده بود، براي مسلمانان شرح و تفسير نمايند.
در اين ميان کساني که ظرفيت شنيدن اين گونه معارف را نداشتند به انکار رجعت روي آوردند؛ اولين منکر رجعت، عبدالله بن ابي بکر يشکري، معروف به «ابن الکوا» از سران خوارج بود و با امير المؤمنين (عليه السلام) در مورد روايات رجعت مناظره کرد. [1]
در زمان امام حسين (عليه السلام) هم زمينه بيان اينگونه معارف فراهم نبوده است. فقط در کربلا هنگام تقابل دو گروه حق و باطل، امام حسين (عليه السلام) براي تسلّي و دلجويي اصحاب خود به نقل از جد بزرگوارشان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رجعت را مطرح و تبيين نموده و آنان را به رجعت خود و اصحاب بشارت دادند:
«فَأبشِرُوا (بِالجَنَّة) فَوَاللهِ لَئِن قَتَلُونا فَإنّا نُرَدُّ عَلَی نَبّيِّنا ثُمَّ نمکُثُ ماشاءَالله تَعالَی، فَأکُونُ أوّلَ مَن يَنشَقُّ الأرضُ عَنهُ ... .»؛ [2] «بشارت باد شما را به بهشت، به خدا قسم اگر کشته شويم، به سوي پيامبر خويش برميگرديم. سپس فرمودند: پس آن مقدار که خداوند بخواهد در قبر خواهيم ماند و من اولين کسي خواهم بود که رجعت ميکند ... »
اين وضعيت تا پايان عصر امام سجاد (عليه السلام) (95ه ق) ادامه داشت.
ب) دوره رشد و بالندگي عقيده رجعت (95 تا 260 ه .ق)
با توجه به انحرافات خلفاي سهگانه و خستگي مردم از درگيريهاي داخلي (مارقين، ناکثين، قاسطين)، و جوسازيهاي بني اميه بر عليه معارف ديني، مردم از خاندان وحي فاصله گرفتند و بخشي از معارف ديني را به فراموشي سپردند. [3]
در عصر امام باقر (عليه السلام)، به دليل زمينهسازيهاي امام سجاد (عليه السلام) در نشر معارف دين، آثار نهضت عاشورا و نفرت عمومي از هيئت حاکمه اموي، امام با درايت و بصيرت، جنبش علمي دامنهداري را پايهگذاري نمودند، که در زمان امام صادق (عليه السلام) به اوج رشد و بالندگي خود رسيد و اگر فعاليت فرهنگي اين دو امام همام عليهماالسلام نبود، امروز از معارف اسلام ناب محمدي خبري نبود. در ابتداي امامت امام باقر (عليه السلام) گروهي به نام «قَدَريه» [4] به انکار عقيده رجعت پرداختند.
همچنين، صاحبان قدرت، انديشه انکار رجعت را موافق با رفتار و اهداف خودشان يافتند، در نتيجه از آن حمايت نموده و معتقدين به آن را مورد اذيّت و آزار قرار ميدادند. لذا امام باقر (عليه السلام) به شاگردانشان سفارش ميکردند که از بردن اسم رجعت خودداري نموده و با احتياط درباره آن سخن بگويند.[5]
امام صادق (عليه السلام) نيز اعتقاد به رجعت را به عنوان يکي از ويژگيهاي فکري و فصل مميّز شيعه معرفي نموده و از منکران آن برائت جستند، لذا اعتقاد به رجعت يک فکر سياسي فعّال و مخالف با ظلم و ستم دستگاه خلافت به شمار ميرفته و معتقدان به آن به عنوان مجرمان سياسي قابل تعقيب بوده و شهادت آنها در هيچ دادگاهي قابل قبول نبودهاست.[6]
در زمان امام کاظم (عليه السلام) به دليل فشار و اختناق، از مباحث فکري و مناظرات فقهي و کلامي که در عصر امام صادق (عليه السلام) رايج بود، ديگر خبري نبود.
در عصر امام رضا (عليه السلام)، مأمون پس از تحميل مقام ولايت عهدي، جلسات بحث و مناظره تشکيل ميداد و امام هم از اين فرصتها براي نشر فرهنگ اسلام، استفاده مينمودند، يکي از مناظراتي که ايشان با مأمون داشتهاند، بحث رجعت است. [7]
از امام جواد (عليه السلام)، به دليل شدت فشارهاي دستگاه خلافت، اثري در مورد رجعت ديده نشده است. ولي عدهاي از شيعيان مثل فضل بن شاذان نيشابوري، [8] احمد بن داوود جرجاني، محمد بن مسعود عياشي و ...، با توجه به روايات ائمهي گذشته و با تشويق ائمه معاصر، کتابهاي مستقلي را درباره رجعت به رشته تحرير در آوردهاند. [9]
امام هادي و امام عسکري و خود امام مهدي (عليهم السلام) نيز با توجه به اهميّت و نقش سازنده رجعت در پايداري و استقامت شيعيان، اين عقيده قرآني را در قالب دعا و زيارتنامه بيان نمودهاند و با اين کار، اعتقاد به رجعت را نهادينه ساختند.
ج) دوره گسترش و تکامل (260 ه ق به بعد)
علماي شيعه به پيروي از امامان معصوم (عليهم السلام) در جهت گسترش و بالندگي اين عقيده، تلاش فراواني انجام دادند و با مناظرات علمي [10] و يا نوشتن کتاب و مقاله و با استفاده از آيات و روايات، اين عقيده نوراني را همراه با برهان و استدلال براي مردم بيان کردند. به موازات آن از طرف اهل سنت اين عقيده به شدت انکار شد و معتقدان به آن را به کفر، فسق، کذب، اهل هوي، بدعت و ... متهم شدند.
پينوشتها:
[1]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 72 / شيخ طوسي، رجال، ص 75 .
[2]. همان، ج 53، ص 62 .
[3]. مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 31 و 36 .
[4]. قدريه، قائل به جبر و عدم اختيار انسان بودند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مورد آنها میفرمايند: «القَدَرية مَجوسُ هذِهِ الأمّة»؛ «قدريه مجوس اين امت هستند». همچنين امام باقر (عليه السلام) در بياني، 3 بار در مورد اين گروه فرمودند: «قدريه رجعت را انکار ميکند»؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 67 و 72 .
[5]. همان، ص 39 .
[6]. همان، ص 132 .
[7]. شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 218 .
[8]. فضل بن شاذان از اصحاب امام جواد (عليه السلام)، امام هادي و امام عسکري (عليهم السلام)، کتابهايي به نام اثبات الرّجعه، الرّجعه و... تحرير کردهاست. جرجاني که از رجال اهل سنت بوده کتابهايي چون الرجعه را تأليف کردهاست.
[9]. شيخ طوسی، الفهرست، ص 212 .
[10]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 63 / شيخ صدوق، معانی الأخبار، ص 366 .
اعتقاد به رجعت، آثار مهم و موثری در زندگی افرادی دارد که به این مساله اعتقاد دارند. در این جا به برخی از این آثار، اشاره مینماییم
اميد و حرکت
اعتقاد به رجعت و بازگشت به دنيا در زمان دولت کريمه، نقش مهمي را در نشاط ديني و اميد به حضور در حکومت جهاني حضرت مهدي (عليه السلام) ايفا ميکند. زيرا ممکن است افرادي که تمام عمر خود را در انتظار ظهور ايشان سپري کردهاند، دچار يأس شوند! اما اگر شرايط بازگشت آنها به دنيا و حضور در محضر آخرين امام فراهم باشد، در اميدواري ايشان نقش به سزايي خواهد داشت.
ايجاد روحيه استقامت براي مؤمنان
انساني که آينده را روشن ببيند، به راحتي ميتواند مشکلات زودگذر را تحمل کرده و استقامت کند، لذا ائمه اطهار (عليهم السلام) مؤمنان را به صبر و بردباري دعوت نموده، با وعده رجعت در زندگي در سايه دولت کريمه اهلبيت (عليهم السلام) آنان را اميدوار ميکردند. امام حسين (عليه السلام) در شب عاشورا اصحابشـان را با رجعت تسلّي داده و به صبر و بردباري امر نمودند. در زيارتنامههاي ائمه اطهار (عليهم السلام) و دعاها، اين امر بسيار مشهود است و سفارش به خواندن آنها، ما را به اين هدف راهنمايي ميکند.
تسکين دل مؤمنان
آنان که دلشان از ظلم ظالمان در طول تاريخ پر از درد شدهاست، با رجعت و انتقام تسکين و التيام پيدا ميکند.[1] زيرا انسان مظلوم وقتي با چشم خود ببيند که انتقامش گرفته شده دردهايش بهبود پيدا ميکند. اگرچه در قيامت از ظالمان به طور کامل انتقام گرفته خواهد شد.
مَولايَ، فَإن أدرِکني المَوتُ، قبلَ ظهورِکَ ... أن يجعَلَ لي کَرَّةً في ظُهورِکَ وَ رَجعَةً في ايّامکَ
إن شاء الله
پينوشتها:
[1]. مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص44
اعتقاد به رجعت از مباحث ريشهدارى است كه اعتقاد به آن از خصوصيات مكتب اهل بيت (عليهم السلام) است. گر چه اصل اين عقيده، سرچشمه قرآنى داشته و در احاديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نيز به آن اشاره شده است. لذا با مراجعه به كتابهاى تراجم اهلسنت مشاهده مىنماييم كه از اماميه با اين اعتقاد ياد مىكنند. در بين اصحاب امامان نيز مشاهده شده كه با مخالفان خود بر سر اين عقيده مباحثات زيادى داشته اند كه از آن جمله به مباحثات مومن الطاق با ابو حنيفه مىتوان اشاره كرد.
به همين جهت در طول تاريخ اسلام ، علماى شيعه سعى زيادى در راه تثبيت اين عقيده داشته اند به حدى كه برخى در اين باره كتاب تاليف كردهاند.
شيخ صدوق (رحمة الله عليه) مىفرمايد:
«قول صحيح آن است كه رجعت در ميان امتهاى پيشين بوده است و پيامبراکرم (صلى الله عليه و آله) فرمودهاند: هر آنچه در بين امتهاى پيشين اتفاق افتاده، در اين امت نيز اتفاق خواهد افتاد، پس واجب است كه در اين امت نيز رجعت باشد.» [1]
شيخ مفيد (رحمة الله عليه) نیز مىفرمايد:
«خداوند متعال گروهى از امت محمد (صلى الله عليه و آله) را بعد از وفاتشان و قبل از روز قيامت محشور خواهد نمود و اين عقيده مختص به آل محمد (صلى الله عليه و آله) است و قرآن نيز بر آن شاهد مىباشد». [2]
سيد مرتضى هم مىفرمايد:
«از اعتقادات شيعه آن است كه خداوند متعال هنگام ظهور امام مهدى (عليه السلام) گروهى از شيعيان را كه از دنيا رفتهاند باز مىگرداند تا به ثواب يارى و نصرت آن حضرت نايل شده و دولت او را مشاهده نمايند. همچنين گروهى از دشمنان را باز مى گرداند تا انتقامش را از آنان بستاند .[3]
پينوشت :
[1]. الاعتقادات، صدوق، ص 41 و 42.
[2]. المسائل السروية، ص 32؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 136.
[3]. رسائل الشريف المرتضى، ج 1، ص 25.
پاسخ:
در برخي از ادله ديني آمده است كه مومنين راستين و پاكباخته ميتوانند براي جهاد در ركاب مقدس امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دنيا آيند و در اين راه مقدس شربت شهادت نوشند. در دعاي عهد نيز اين آرمان بزرگ به عنوان يكي از خواستههاي شيعيان آن حضرت آمده است: «اللهم ان حال بيني و بينه الموت الذي جعلته حتما مقضيا فاخرجني من قبري موتزرا كفني شاهرا سيفي مجردا قناتي ملبيا دعوه الداعي في الحاضر و البادي».
پروردگارا! اگر مرگ ميان من و او فاصله انداخت مرا از قبر خويش بيرون آر درحالي كه كفن به تن كرده با سلاحي آماده...».
هر چند نمیتوان به طور قطع و یقین، افرادی را که مشمول این مساله میشوند معرفی و تعیین نمود.
پاسخ:
رجعت از جمله امور اعتقادي است كه با روايات صحيح [1] و متواتر [2] به اثبات رسيده و با صراحت ميتوان گفت در مورد هيچ يک از معارف ديني به اندازه رجعت، روايات صريح و روشن وارد نشده است.
علامه مجلسي پس از نقل نزديک به دويست روايت دربارة رجعت مينويسد:
«چگونه ممكن است كسي كه به حقانيت ائمه اطهار (علیهما السلام) ايمان دارد، در چيزي ترديد كند كه به صورت متواتر، نزديک به دويست روايت صريح از آنها نقل شده است. رواياتي كه چهل و اندي از بزرگان مورد اعتماد و علماي اعلام در افزون بر پنجاه مورد از تأليفهاي خود، آنها را آوردهاند، بزرگاني چون ثقة الاسلام كليني، محمد بن بابويه (شيخ صدوق)، ابو جعفر طوسي (شيخ طوسي)، سيد مرتضي، نجاشي، كشّي، علي بن ابراهيم، سليم هلالي، شيخ مفيد و... »[3]
شيخ حر عاملي نيز در كتاب خود پس از آن كه بيش از 170 روايت در اين باره نقل ميكند، مينويسد:
اينها بخشي از حديثهايي است كه من در اين زمان ـ با وجود كمي فرصت براي جستوجوي كامل و كمبود كتابهاي مورد نياز در اين زمينه ـ بدانها دست يافتم. بيترديد اين احاديث از حد تواتر معنوي فراتر است. احاديثي كه در ديگر ابواب اين كتاب آمده و خواهد آمد نيز بر اين موضوع دلالت دارد. عقل محال ميداند كه بگوييم تمام راويان اين احاديث به اتفاق اقدام به دروغگويي و نسبت ناروا كردهاند يا اين كه همه اين احاديث جعل شدهاند، يا اين كه رواياتي كه در اين زمينه به ما نرسيده بيش از رواياتي است كه به ما رسيده است. كاش ميدانستم كدام عاقل است كه همه راويان اين موضوع را دروغگو ميپندارند؛ گواهي همه بزرگاني كه در كتابهاي معتبر خود بر درستي اين روايات گواهي دادهاند، رد ميكنند و روايتهايي صريحي را كه در اين زمينه وارد شدهاند تأويل ميكنند. در حالي كه اين روايات از رواياتي كه در زمينه تعيين هر يک از امامان وارد شده است، بيشتر و از نظر دلالت صريحتر و واضحتر است. در هيچ يک از مسائل راجع به اصول و فروع [دين] به اندازه اين موضوع، دلايل، آيات و روايات يافت نميشود. [4]
رواياتي را كه در اثبات رجعت به آنها استدلال شده است، به دو دسته ميتوان تقسيم كرد: نخست، رواياتي كه به صراحت از رجعت سخن گفتهاند و دوم، رواياتي كه به همانندي رويدادهايي كه در امتهايي پيشين رخ داده با رويدادهايي كه در امت اسلام رخ خواهد داد، اشاره كردهاند و از آنها استفاده ميشود كه چون در امتهاي گذشته بازگشت به دنيا روي داده است، اين رويداد در امت اسلام هم اتفاق خواهد افتاد.
در اينجا به نمونههايي از هر يك از دو دسته روايات اشاره ميكنيم:
الف) رواياتي كه به صراحت از رجعت سخن گفتهاند: برخي از رواياتي كه دربارة رجعت از پيشوايان دين نقل شده، به شرح زير است:
1. امام صادق (علیه السلام)در روايتي، ظهور قائم (علیه السلام)، رجعت و رستاخيز را در يک راستا و از مصداقهاي روزهاي خدا دانسته است و ميفرمايد:
«روزهاي خدا سه تايند: روزي كه قائم به پا ميخيزد، روز رجعت و روز رستاخيز».[5]
2. آن حضرت در روايت ديگري كساني را كه به رجعت ايمان ندارند، از خود طرد ميكند و ميفرمايد:
«كسي كه به رجعت ما اعتقاد ندارد از ما [اهل بيت] نيست.» [6]
3. در حديث ديگري كه علامه مجلسي آن را از كتاب صفات الشيعه شيخ صدوق نقل ميكند، امام صادق (علیه السلام)، ايمان به رجعت را يكي از شروط هفتگانه ايمان دانسته است و ميفرمايد:
«هر كس به هفت چيز اقرار كند، از اهل ايمان خواهد بود. آن حضرت، يكي از هفت چيز را ايمان به رجعت برشمرد.»
4. در روايتي مشابه كه در همين كتاب از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است، آن حضرت، ايمان به يگانگي خدا، ايمان به رجعت و ايمان به روز جزا را از ويژگيهاي شيعيان اهل بيت (علیهما السلام) بر شمرده است و ميفرمايد:
«هر كس به يگانگي خدا... و رجعت اقرار كند... و به معراج و سؤال و جواب در قبر و... جزا و حساب [روز قيامت] ايمان داشته باشد، مؤمن راستين و از شيعيان ما خاندان است.» [8]
ب) رواياتي كه به همانندي امت اسلام با امتهاي پيشين اشاره كردهاند: عالمان و محدثان شيعه افزون بر اين دسته از روايات كه در آنها به صراحت از رجعت ياد شده است، به دستهاي ديگر از روايات نيز براي اثبات رجعت استدلال كردهاند.
در اين دسته از روايات كه معمولاً از پيامبر گرامي اسلام نقل شده است، بر اين نكته تأكيد شده كه همه آنچه در امتهاي پيشين رخ داده است، بيهيچ كم و كاست، در امت اسلام هم رخ خواهد داد. از آنجا كه آيات قرآن، اخبار و گزارشهاي تاريخي از وقوع رجعت در امتهاي پيشين خبر دادهاند، با توجه به اين روايات ميتوان گفت كه در امت اسلام هم رجعت رخ خواهد داد.
بنابراين، شيوه استدلال به اينگونه روايات چنين خواهد بود: چون پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) فرمودهاند: همه حوادثي كه در امتهاي پيشين روي داده است، بدون كمترين تفاوت در امت اسلام هم رخ خواهد داد» ما ميدانيم كه در امتهاي پيشين رجعت رخ داده است، نتيجه ميگيريم كه در امت اسلام هم رجعت واقع خواهد شد. [9]
برخي از اين گونه روايات به شرح زير است:
1. امام صادق (علیه السلام) از پدرش و او از پدرانش نقل ميكند كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود:
«همه آن چه در امتهاي پيشين رخ داده است، بيهيچ كم كاست در اين امت هم واقع ميشود.» [10]
2. امام رضا (علیه السلام) در پاسخ مأمون كه از ايشان درباره رجعت پرسيده بود، به همين روايت پيامبر استدلال ميكند و ميفرمايد:
«همانا رجعت حق است و در امتهاي پيشين رخ داده است و قرآن نيز از وقوع آن خبر ميدهد. رسول خدا ـ درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد ـ نيز فرمود: در ميان اين امت نيز همه آنچه در امتهاي پيشين رخ داده است بيهيچ تفاوت رخ خواهد داد».[11]
يادآوري اين نكته ضروري است كه احاديث يادشده در مقام بيان قانوني عام و فراگير بوده و با استناد به آنها ميتوان بر وقوع حوادثي مشابه با رويدادهايي كه در امتهاي پيشين رخ داده است، در امت اسلام استدلال كرد. مگر آنكه نسبت به حادثة خاصي، دليل قطعي بر مشابهت نداشتن اين امت با امتهاي گذشته در دست باشد. مثلاً در امتهاي گذشته، عذابهاي جمعي و گروهي (مانند مسخ) [12] به وقوع پيوسته و قرآن شريف برخي از اين عذابها را گزارش كرده است، ولي بنا به تصريح قرآن، در پرتو وجود پيامبر گرامي در ميان امت اسلامي و نيز به بركت استغفار در پيشگاه خدا، اينگونه عذابها از اين امت برداشته شده است:
]ولي] تا تو در ميان آنها هستي، خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند و تا آنان طلب آمرزش ميكنند، خدا عذاب كننده ايشان نخواهد بود.[13]
بنابراين، قانون يادشده جز در مواردي كه دليل قطعي بر تخصيص آن داريم، به قوت و استواري خود باقي است. از آنجا كه بازگشت به دنيا در امتهاي گذشته روي داده است و در اين امت نيز دليل بر نفي آن نداريم، با استناد به اين قانون ميتوانيم اصل رجعت را اثبات كنيم. گذشته از اينكه دلايل و شواهدي نيز بر قطعي بودن آن در دست است. [14]
رجعت در دعاها و زيارتها
دعاها و زيارتهاي نقل شده از معصومان (علیهما السلام)، مجموعهاي ارزشمند از معارف اسلامي به شمار ميآيند و بسياري از آموزههاي ناب اسلامي را ميتوان از دل آنها به دست آورد. يكي از آموزههاي مهم مكتب تشيع كه در دعاها و زيارت نامههاي مأثور به آن توجه شده، موضوع رجعت يا بازگشت به دنياست.
1. در ابتداي «دعاي عهد» كه از امام صادق (علیه السلام) روايت شده، به صراحت به موضوع بازگشت به دنيا در عصر ظهور اشاره و تأكيد شده است كه هر كس چهل روز اين دعا را بخواند، از رجعتكنندگان خواهد بود:
هر كس چهل بامداد، خدا را با اين دعا بخواند، از ياوران قائم ما خواهد بود. پس اگر پيش از [ظهور] قائم از دنيا برود، خداي تعالي او را از قبرش خارج ميسازد [تا قائم را ياري دهد]. [15]
در ادامه اين دعا نيز دعاكننده از خداوند ميخواهد كه اگر مرگ بين او و امام مهدي (علیه السلام) فاصله انداخت، او را زنده سازد تا بتواند، ياري دهنده آن حضرت باشد.
بار خدايا، اگر مرگي كه آن را بر تمام بندگانت قضاي حتمي قرار دادهاي، ميان من و او جدايي افكند، مرا از قبرم برانگيز در حاليكه كفنم را تنپوش خود قرار دادهام، شمشيرم را از نيام بركشيدهام، نيزهام را به دست گرفتهام و دعوتكنندهاي را كه در شهر و صحرا بانگ ميآورد، لبيک ميگويم.[16]
2. در زيارت جامعه كبيره كه از امام هادي (علیه السلام) روايت شده است و يكي از جامعترين، پرمحتواترين زيارتهاي ائمه به شمار ميآيد، در موارد متعددي از رجعت سخن به ميان آمده است. از جمله در بخشي از اين زيارت ميخوانيم:
«و من... به [جايگاه شما] اقرار ميكنم به بازگشت شما ايمان دارم، رجعت شما را تصديق ميكنم و امر شما را انتظار ميكشم.» [17]
در بخشي ديگر از همين زيارت چنين آمده است:
«خداوند تا زماني كه زندهام پيوسته مرا بر [پذيرش] سرپرستي شما، دوستي شما و دين شما پايدار بدارد... و مرا از كساني قرار دهد كه از شما پيروي ميكنند، راه شما را ميپويند، به هدايت شما راهبري ميشوند، در شمار شما محشور ميشوند، در رجعت شما [به دنيا] باز ميگردند، در دولت شما حاكميت مييابند و هنگام بازگشت شما اقتدار پيدا ميكنند. [18]
3. در زيارت «آل ياسين» كه از ناحيه مقدسه امام عصر (علیه السلام) نقل شده است، خطاب به ائمه معصومين (علیه السلام) چنين ميخوانيم:
«... رجعت شما [امامان] حق است و هيچ ترديدي در آن نيست. روزي كه ايمان كسي كه پيش از آن ايمان نياورده يا به هنگام ايمان كار نيكي انجام نداده است، براي او سودي نخواهد داشت.» [19]
در ادعيه و زيارتهاي زير نيز ميتوان آثار اعتقاد به رجعت را مشاهده كرد:
زيارت اربعين امام حسين (علیه السلام) [20]
زيارتي ديگر از زيارتهاي امام حسين (علیه السلام) [21]
زيارت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) [22]
زيارت رجبيه [23]
دعاي روز سوم شعبان [24]
زيارت حضرت قائم (علیه السلام) در سرداب مقدس [25]
دعاي روز دحوالارض و... [26]
پينوشتها:
[1]. علماي شيعي از قرن ششم به بعد برخيشرط حجيّت را عدالت راويها و برخي وثاقت آنان دانستهاند كه بر اساس همين عقيده روايات را به چهار قسم تقسيم ميكنند: صحيح، حسن، موثق و ضعيف. «روايت صحيح» در نظر اماميّه آن است كه از نظر سند به وسيله راويان عادل و امامي مذهب به معصوم اتصال پيدا كند. «روايت حسن» آن است كه به وسيله راوي امامي و خوش نام به امام برسد، بيآنكه تصريح به عدالت، و وثاقت آنها شده باشد. «روايت موثّق» آن است كه توسط راوي غيرامامي ولي ثقه و قابل اعتماد، به امام برسد. «روايت ضعيف» آن است كه شروط سهگانه فوق را نداشته باشد. ناصر مكارم شيرازي با همكاري جمعي از اساتيد و محققان حوزه علميه قم، دايرة المعارف فقه مقارن، چاپ اول، قم، مؤسسة الامام علي بن ابي طالب (علیه السلام)، 1385، ج1، ص 175.
[2]. بر اثر فاصله زماني ميان اكثر امّت اسلامي با حضرات معصمين (علیه السلام)، روايات، توسط واسطههاي متعددي به آنان ميرسد و هر چه فاصله ميان مردم و معصوم بيشتر شود، واسطهها بيشتر خواهند بود. اصطلاحاً به هر واسطهاي طبقه ميگويند. «خبر متواتر» آن است كه در هر يک از طبقات، گروهي وجود داشته باشند كه تباني آنان بر كذب و جعل خبر عادتاً امكانپذير نباشد و لذا تواتر يقين آور است. تواتر بر سه قسم است: اوّل: «تواتر لفظي» و آن عبارت است از خبري كه تمام راويان آن با الفاظ يكسان، از آن خبر دهند. دوم: «تواتر معنوي» كه همه از مدلول تضمّني يا التزامي واحدي خبر ميدهند. سوم: «تواتر اجمالي» كه عبارت است از اطمينان به صدور يكي از خبرها به نحو اجمال، بدون اين كه آن خبر مشخص باشد هر چند آن اخبار اشتراكي در محتوا نداشته باشند. همان، ص 173
[3]. مجلسی، بحارالانوار، ج 53، صص 122 و 123.
[4]. الإيقاظ من الهجع بالبرهان علي الرجع، صص 391 و 392.
[5]. مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 63، ح 53.
[6]. همان، ص 92، ح 101.
[7]. همان، ص 121، ح 161.
[8]. همان.
[9]. ر.ک: شیخ صدوق، الإعتقادات، مندرج در مجموعه مصنفات الشيخ المفيد، ج 5، ص 62.
[10]. شیخ صدوق، كمال الدين و تمام النعم، ج 2، ص 576؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 28، ص 10، ح 15.
[11]. مجلسی، بحارالأنوار، ج 53، ص 59، ح 45.
[12]. ر.ک: سورة بقره (2)، آية 65 و سورة اعراف (7)، آية 166.
[13]. ر.ک: سورة انفال (8) و آية 33.
[14]. رجعت از ديدگاه عقل، قرآن، حديث، صص 47 و 48.
[15]. مجلسی، بحارالأنوار، ج 53، ص 95، ح 111؛ ج 102، ص 111.
[16]. همان.
[17]. شیخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 373؛ شیخ عباس قمی، مفاتيحالجنان.
[18]. مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 92، ح 99.
[19]. مجلسی، بحارالأنوار، ج 99، ص 82؛ شیخ عباس قمی، مفاتيح الجنان.
[20]. مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 92، ح 100.
[21]. همان، ص 94، ح 104.
[22]. همان، ح 105.
[23]. همان، ح 106.
[24]. همان، ح 107.
[25]. همان، ص 95، ح 108.
[26]. همان، ص 99، ح 118. براي مطالعه بيشتر در اين باره ر.ک: الإيقاظ من الهجع بالبرهان علي الرجع، صص 319-301.
منبع: ماهنامه موعود شماره 91
پاسخ:
«رجعت» را كه عبارت است از «بازگشت گروهى از مؤمنان خالص و طاغيان و كفار بسيار شرور بعد از ظهور حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در آستانه رستاخيز» [1] بايد از جمله امورى دانست كه اعتقاد بدان خاصه پيروان مكتب تشيع است و از جانب امامان بزرگوار شيعه (علیهم السلام)، تأكيدات فراوانى بر اعتقاد بدان وارد گرديده است؛ تا بدانجا كه در حديثى از امام جعفر صادق (علیه السلام)، عدم ايمان به آن، همسنگ و هموزن انكار ايشان قرار داده شده و كسانى را كه بدين موضوع اعتقاد ندارند، خارج از دايره «امامت و ولايت»، معرفى فرمودهاند:
«از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت نداشته باشد...» [2]
بايد دانست؛ امر رجعت اگر چه در ابتدا براى ما آدميان - كه محصور در حصار ماديات هستيم - شگفتآور و عجيب به نظر مىرسد و به همين دليل گاهى در اين امر شک و ترديد مىنماييم و حتى زمانى هم پا را فراتر نهاده و به انكار آن مىپردازيم !ولى اگر عقل معادانديش را كه با حجابهاى هوى و هوس پوشيده نشده باشد، به كار گيريم و در اين امر كمى انديشه كنيم؛ خواهيم ديد كه بنا به چندين و چند دليل عقلانى، وقوع رجعت، جاى هيچگونه استبعاد و شگفتى ندارد. همچنین اگر در آيات قرآن كريم، غور و بررسى نماييم؛ بدين نكته پى مىبريم كه در اين كتاب آسمانى، دهها آيه وجود دارد كه هر يک به نوعى اثبات كننده موضوع رجعت مىباشند و نه تنها آيات قرآن كريم كه احاديث و روايات بسيارى را در كتب معتبر حديثى مىتوان مشاهده كرد كه بر وقوع رجعت تأكيد دارند.
اما همان طور كه از تعريف رجعت كه در صدر اين نوشتار ذكر شد، برمىآيد، رجعت يعنى اعتقاد به بازگشت «مؤمنان خالص» و «كفار و ظالمان خالص»، آنانكه در طول حيات دنيوى خود جزو رهبران و سردمداران ايمان و كفر محسوب مىشدهاند و بدين ترتيب در مىيابيم كه امر رجعت تنها شامل عدهاى از انسانها مىشود و نه همه آنها! همانطور كه در حديثى از امام جعفر صادق (علیه السلام)، مىخوانيم كه فرمود:
«رجعت عمومى نيست بلكه جنبه خصوصى دارد؛ تنها گروهى بازگشت مىكنند كه ايمان خالص يا شرك خالص دارند.» [3]
مطابق اين حديث شريف از جمله كسانى كه در هنگامه رجعت به اين عالم برمىگردند، كسانى هستند كه در ايمان، خالص و ناب بودهاند و به تعبير رساتر، امام مؤمنان و مولاى صالحان و مقتداى پرهيزگاران گرديدهاند، كه يكى از آنها سالار شهيدان و سرور آزادگان حضرت ابا عبداللَّهالحسين (علیه السلام)، است، كه در برخى از آيات قرآن كريم و نيز تعداد كثيرى از روايات و احاديث به رجعت آن حضرت تصريح گرديده است و آن را امرى حتمىالوقوع دانستهاند، كه ذيلاً به دو نمونه از آيات قرآن كريم و تعدادى از روايات اسلامى كه در خصوص رجعت آن حضرت وارد شده است اشاره مىنماييم:
الف) رجعت امام حسين (علیه السلام) در قرآن كريم:
همانطور كه قبلاً گفتيم در قرآن كريم پيرامون مسئله رجعت و نيز رجعت حسين بن على (علیه السلام)، آيات فراوانى وجود دارد تا بدانجا كه گفتهاند: «در قرآن 18 آيه صريح در باب رجعت است» [4] از جمله اين آيات، آيات ششم و هفتم از سوره مباركه نازعات مىباشد: «در آن روز كه زلزلههاى وحشتناک همه چيز را به لرزه درمىآورند و به دنبال آن حادثه دومين رخ مىدهد»
اين دو آيه شريفه اشاراتى دارند به حوادثى كه قبل از وقوع قيامت و رستاخيز روى مىدهند كه از جمله آنها زلزلهاى وحشتناک است كه همه چيز را درهم ريخته و نظام جهان را دگرگون مىسازد.
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)، در (تأويل) اين آيه شريفه فرمودهاند:
«لرزاننده حسين بن على (علیه السلام)، و حادثه دومين، على بن ابيطالب (علیه السلام)، است. نخستين فردى كه (در رجعت) قبر او شكافته شده (و از آن بيرون مىآيد) و خاک را از سر مىزدايد، حسين بن على (علیه السلام) است.[5]
در اين زمينه بايد به آيه 6 از سوره مباركه اسراء نیز اشاره كرد، كه خداوند عزيز در اين آيه مىفرمايد:
«آنگاه شما را روبهروى آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهيم و به مال و فرزندان نيرومند، مدد بخشيم و عده جنگجويان شما را بسيار گردانيم. »
اين آيه شريفه نيز طبق روايتى كه از امام جعفر صادق (علیه السلام)، وارد گرديده، به موضوع رجعت امام حسين (علیه السلام)، اشاره دارد، چرا كه آن حضرت فرمود: اول كسى كه به دنيا برمىگردد؛ حضرت امام حسين (علیه السلام)، و اصحاب او و يزيد و اصحاب او خواهند بود. پس همه ايشان را بكشد مثل آنكه ايشان كشتهاند. چنانچه حق تعالى فرموده است: «ثم رددنا لكم...» [6]
باز در روايت ديگرى امام صادق (علیه السلام)، در تأويل همين آيه میفرمايد: «... ثم رددنا لكم الكره عليهم» اشاره است به خروج امام حسين (علیه السلام)، با هفتاد نفر از اصحابش... و به مردم گويند كه اين حسين است كه بيرون آمده است تا مؤمنان شک در او نكنند و بدانند كه دجال و شيطان نيست و حضرت قائم در آن وقت در ميان ايشان باشد... »[7]
با توجه به دو آيه فوقالذكر اين نكته به دست مىآيد كه امر رجعت و نيز رجعت امام حسين (علیه السلام)، از نظر اين كتاب آسمانى، امرى شدنى خواهد بود و به همين دليل جاى شگفتى در آن وجود ندارد.
ب) رجعت امام حسين (علیه السلام)، در روايات:
يكى از منابع چهارگانه فقه اسلامى، حديث و سنت است و به همين خاطر براى اثبات بعضى از احكام، قواعد و اعتقادات دينى ناگزير از رجوع به احاديث و سنن منقول از پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله)، و ائمه اطهار (علیهم السلام)، هستيم، كه اين مطلب درباره «رجعت» نيز صادق است. يعنى براى پى بردن به كم و كيف رجعت، در كنار استدلال به قرآن كريم و عقل، بايد از احاديث و روايات نيز بهره گرفت.
بايد دانست درباره امر رجعت و حوادث پيرامون آن، روايات و احاديث فراوانى در كتب روایى و حديثى مضبوط است تا جايى كه «شيخ حر عاملى در كتاب الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه، 600 حديث [درباره رجعت] روايت كرده است.» [8] ولى از آنجا كه بحث ما پيرامون رجعت امام سوم (علیه السلام)، است، فقط به برخى از رواياتى كه در آنها به رجعت آن حضرت تصريح گرديده مىپردازيم.
روايت اول:
قطب راوندى و ديگران از جابر از امام محمد باقر (علیه السلام)، روايت كرده است كه حضرت امام حسين (علیه السلام)، در صحراى كربلا، پيش از شهادت فرمودند: «... اول كسى كه زمين شكافته مىشود و از زمين بيرون مىآيد من خواهم بود و بيرون آمدن من موافق مىافتد با بيرون آمدن اميرالمؤمنين و قيام قائم ما...» [9]
اين روايت كه علامه مجلسى نیز آن را در حقاليقين آورده است بر اين نكته تصريح مىفرمايد كه اولين رجعت كننده در هنگامه رجعت، امام حسين (علیه السلام)، است و در اين مورد، احاديث فراوانى نقل گرديده كه نمونهاى از آن را قبلاً و در شرح آيات سوره مباركه نازعات نيز ذكر كرديم.
روايت دوم:
...عياشى از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)، روايت كرده است كه اول كسى كه به دنيا برمىگردد حضرت امام حسين (علیه السلام)، است و اصحاب او و يزيد و اصحاب او، پس همه ايشان را بكشد مثل آن كه ايشان را كشتهاند. [10]
در اين روايت علاوه بر آنچه قبلاً بدان اشاره نموديم يعنى اولويت امام حسين (علیه السلام)، در رجعت، به رجعت اصحاب آن حضرت و نيز مخالفان و دشمنان ايشان هم اشاره گرديده و همانطور كه ملاحظه مىشود تصريح گرديده كه در واقعه رجعت، گوئى صحنه حماسه آفرين عاشورا بار ديگر تكرار گرديده و مجدداً مقاتلهاى بين آن حضرت و سپاه يزيد درمىگيرد كه سرانجام و عاقبت آن، پيروزى و غلبه سپاه امام (علیه السلام)، بر سپاه كفر است و در واقع انتقام فجايع حادثه عاشورا از يزيديان گرفته مىشود.
البته اين انتقامگيرى از ظالمان و ستمگران، تنها منحصر به واقعه عاشورا نبوده، بلكه مطابق روايتى كه از امام كاظم (علیه السلام)، وارد شده، در هنگامه رجعت بسيارى از مؤمنان از دشمنان خود، طلب حقوق پايمال شده خويش را مىنمايند و علاوه بر آن از عدهاى از دشمنان خود، انتقام مىگيرند :
«...ارواح مؤمنان با ارواح دشمنان ايشان به سوى بدنها برمىگردند تا حق خود را از ايشان استيفاء كنند. هر كه ايشان را عذاب و شكنجه كرده باشد، انتقام از او بكشند و... » [11]
روايت سوم :
... از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام)، روايت گرديده كه اول كسى كه در رجعت برخواهد گشت حضرت امام حسين (علیه السلام)، خواهد بود و آن مقدار پادشاهى خواهد كرد كه از پيرى، موهاى ابروهاى او بر روى ديدهاش آويخته شود. [12]
مطابق اين روايت و روايات مشابه ديگر، در هنگامه رجعت براى برخى از ائمه (علیهم السلام)، دورانى است كه در طى آن در پهنه گيتى به حكمرانى پرداخته و حكومت مىنمايند، كه از جمله آنها امام حسين (علیه السلام)، است كه دوران حاكميت آن حضرت بسيار طولانى خواهد بود.
بايد دانست كه از اين روايت استفاده مىشود كه فاصله بين قيام حضرت صاحب (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و رجعت تا وقوع رستاخيز و برپا شدن قيامت، فاصلهاى طولانى خواهد بود كه در اين فاصله همانطور كه گفتيم عدهاى از اولياى الهى حكومت مىكنند و دنيا، روزگارى سرشار از صلح و صفا را به خود خواهد ديد. دورانى كه نشانى از ظلم و ستم وجود ندارد و «نيكان به ديدن دولت ائمه (علیهم السلام) خوشحال شده و ديدههاى ايشان روشن مىگردد...»[13]
از آنچه گفتيم نتيجه گرفته مىشود كه اولاً امر رجعت، امرى حتمى الوقوع است و ثانياً اين امر منحصر به برخى از صلحا و اشقيا مىشود و نه همه آنها، كه از آن جملهاند، امام حسين (علیه السلام)، كه نخستين مراجعت كننده به دنيا است و پس از انتقامگيرى از پديدآورندگان فاجعه عاشورا و گستردن صلح و صفا و آرامش در عرصه گيتى، مدت بسيارى را به اداره امور عالم و حاكميت بر جهان بشريت مىپردازند.
پینوشتها :
[1]. تفسير نمونه ج15، ص555.
[2]. علامه مجلسى، حقاليقين، ج2، ص2.
[3]. تفسير نمونه ج15، ص560.
[4]. حسين عماد زاده، منتقم حقيقى، ص481.
[5]. فضائل و سيره امام حسين (علیه السلام)، در كلام بزرگان، عباس عزيزى، ص69.
[6]. حق اليقين ج2، ص12
[7]. حقاليقين ج2، ص16
[8]. حسين عماد زاده، منتقم حقيقى، ص482.
[9]. علامه مجلسى، حقاليقين، ج2، ص7.
[10]. همان، صص12- 11.
[11]. همان، ص7.
[12]. همان
[13]. همان، ص10.