به همان دلیل که انسان برای حیات معنوی و به دست آوردن معارف وحیانی نیاز به پیامبر دارد، به همان دلیل هم نیاز به امام دارد، چون انسان، موجودي مکلف است و تکالیف دینی خود را از طریق پیامبر و بعد از او، از طریق امام معصوم به دست میآورد و راه دیگری برای آن وجود ندارد.
در اين ميان، مناظره هشام با برخي از عالمان اهل سنت شنيدني است.
هشام ميگويد:
روزي نزد عمرو بن عبيد، عالم اهل بصره رفتم و به او گفتم: مسافرم، اجازه دهيد سؤالي از شما داشته باشم، اجازه داد
گفتم: چشم داريد؟
گفت: اين چه سؤالي است كه ميپرسي؟
گفتم: سؤالات من از همين نوع است!
گفت: گرچه سؤال احمقانهاي است، ولي بپرس.
سؤال خود را مجددا تكرار كردم.
گفت: بلي چشم دارم.
گفتم: با آن چكار ميكنيد؟
گفت: رنگها را ميبينم.
سؤال كردم: آيا زبان داريد؟
گفت: بلي.
گفتم: با آن چكار ميكنيد؟
گفت: طعم غذا را ميچشم.
سؤال كردم: قلب داريد؟
گفت: بلي.
گفتم: با آن چكار ميكنيد؟
گفت: هرچه حواس پنجگانه درک كند، با آن تمييز و تشخيص ميدهم.
گفتم: آيا اين حواس، از قلب تو بينياز نيست؟
گفت: هر گاه حواس در درک آنچه مييابند، دچار اشتباه شوند، به قلب مراجعه ميكنند و مشكل درکشان را برطرف ميسازند.
به او گفتم :پس خدا قلب را براي برطرف كردن شک و اشتباه در درک حواس پنجگانه آفريده، پس چگونه خداوند بندگان خود را بدون امام و راهنما رها كند كه هنگام حيرت، شک و اختلاف به او مراجعه نكنند؟
او سكوت كرد و چيزي نگفت. [1]
بنابراين معلوم ميشود كه نياز انسان به امام معصوم كمتر از نياز اعضا و حواس او به قلب نيست! اگر انسان در زندگي به قلب نياز دارد، در امور حيات معنوي هم به امام معصوم نيازمند است.
منبع:
[1]. کلینی، كافي ج1، ص170، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق.
اعتقاد شيعه بر آن است كه تمام مقامات پيامبر (صلي الله عَليهِ وَ آله) غير از مقام نبوت و رسالت براي دوازده امام معصوم (عليهم السلام) نيز ثابت است و اين اعتقاد از ضروريات مكتب شيعه به شمار ميآيد. [1] مهمترين مقامات و اهداف مشترک پيامبراکرم (صلي الله عَليهِ وَ آله) و امامان (عليهم السلام) عبارت است از:
1. تبيين مفاهيم قرآن
2. داوري در منازعات
3. ارشاد و هدايت انسانها
4. اتمام حجت بر بندگان
5. برقراري امنيت و عدل
با توجه به اين اهداف و قبل از بيان تفصيلي آنها ميتوان به ضرورت و نياز به وجود امام (عليه السلام) پيبرد. زيرا اهداف و آرمان ياد شده از ضرورتهاي حيات دنيوي و اخروي انسان ميباشد كه رسيدن به آنها بدون وجود امام، غير ممكن است. لزوم وجود رهبر در يک جامعه تا حدي است كه اگر دسترسي به امام عادل امكان نداشته باشد، حتي وجود امام غير عادل از نبودن آن بهتر است. زيرا فقدان امام به هرج و مرج اجتماعي و سلب امنيت همگاني منجر ميشود كه پيامدهاي تلخ آن به مراتب از پيامدهاي ناگوار امام و پيشواي غير عادل بدتر است. از اينرو امام علي (عليه السلام) ميفرمايد: «لا بّد للناس من امير برّاً او فاجراً». [2] مردم به پيشوا نيازمندند، خواه عادل باشد يا فاسق.
ضرورت وجود امامت و قاعده لطف، مفاد قاعده لطف ـ كه يكي از قواعد كلامي مورد قبول متكلمان عدليه است ـ اين است كه هر فعلي كه در سعادت مكلفان مؤثر است، مقتضاي عدل و حكمت خداوند است، نبوت از مصاديق بارز اين قاعده است و از ديدگاه متكلمان اماميه، امامت نيز حكم نبوت را دارد و از مصاديق قاعده لطف است.
سيد مرتضي در توضيح اين مطلب مينگارد: هر عاقلي كه از شيوه زندگي اجتماعي و عادات مردم آگاه است، ميداند كه هر گاه در ميان مردم، رهبري با تدبير و قدرتمند وجود داشته باشد، ظلم و تباهي از بين رفته و يا دست كم مردم به رعايت عدل و انصاف نزديكتر خواهند بود و هر گاه چنين رهبري وجود نداشته باشد، امر برعكس خواهد شد، پس واجب است كه خدا مكلفان را از آن محروم نسازد.[3]
اينک به توضيح فلسفه و اهداف امامت میپردازیم:
1. تبيين مفاهيم قرآني:
يكي از وظايف پيامبراکرم (صلي الله عَليهِ وَ آله)، تبيين معاني و مفاهيم قرآن كريم بود، خداوند خطاب به پيامبر ميفرمايد: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم» [4]
ما ذكر و قرآن را بر تو نازل كرديم تا آن چه را براي مردم نازل ميشود، براي آنها تبيين كني.
پيامبراكرم (صلي الله عَليهِ وَ آله)، نيز در حديث ثقلين، عترت خود را ملازم و همراه با قرآن قرار داده و فرموده است: «اني تاركٌ فيكم الثقلين. كتاب الله و عترتي...» من دو شي، گرانبها در ميان شما ميگذارم، اين دو عبارتند از كتاب خدا و عترت من. يعني فهم حقايق قرآن بايد با راهنمايي عترت (عليهم السلام) باشد، هم چنين تأويل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نميدانند، چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم» [5]
در روايات آمده است كه ائمه معصومين (عليهم السلام) راسخان در علم ميباشند. [6]
2. داوري در منازعات:
يكي از اهداف نبوت، داوري در اختلافات و منازعات بوده است، خداوند ميفرمايد:
«فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيه» [7]
خدا پيامبران را بشارت دهنده و بيم دهنده برانگيخت و كتاب را به حق با آنان نازل كرد تا در اختلافات مردم داوري كنند.
نكته جالب توجه در اين آيه شريفه آن است كه داوري به كتاب نسبت داده شده است. زيرا معيار داوري همان احكام الهي است كه كتاب دربرگيرنده آنهاست.
بديهي است، اختلافات و نزاعها به زمان پيامبر اختصاص ندارد ليكن از آنجا كه حل اين اختلافات به وجود افراد برگزيده از جانب خدا نياز دارد، پس از ختم نبوت نيز اين ضرورت وجود دارد و در نتيجه وجود امام بسان پيامبر، امري ضروري است.
3. ارشاد و هدايت انسانها:
ارشاد و هدايت انسانها در زمينه عقايد، احكام ديني و مسائل اخلاقي و اجتماعي يكي ديگر از اهداف رسالت پيامبران الهي است، خداوند ميفرمايد: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِين» [8]
خداوند بر مؤمنان منت نهادT زيرا از خود آنان رسولي را در ميان آنها برانگيخت تا آيات الهي را بر آنان فرا خواند آنان را تزكيه نمايد و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد، اگرچه آنان پيش از اين در گمراهي آشكار بودند، اين هدف نيز از ويژگيهاي نبوت نيست و به انسانهايي كه در عصر پيامبر زندگي ميكردند، اختصاص ندارد، بنابراين، اگر تعليم و ارشاد و هدايت بشر كاري بايسته و لازم بوده است، اين بايستگي و لزوم در مورد امامت نيز موجود است.
4. اتمام حجت بر بندگان:
يكي از اهداف رسالت پيامبران، اتمام حجت از جانب خداوند بر بندگان است، قرآن در اينباره ميفرمايد: «رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» [9] پيامبراني بشارت دهنده و بيم دهنده را برانگيخت تا پس از فرستادن رسولان، مردم بر خدا حجت نداشته باشند.
اين امر نيز اختصاص به زمان خاصي ندارد، از اينرو امام علي (عليه السلام) فرموده است:
«لا تخلوا الارض من قائمٍ بحجةٍ اما ظاهراً او خائفاً مغموراً لئلا تبطل ححج الله و بيناته ...يحفظ الله بهم حججه و بيناته اولئک خلفاء الله في ارضه و الدعاة الي دينه» [10]
زمين از حجت خدا خالي نخواهد بود، يا آشكارا و مشهور است و يا خائف و پنهان تا حجتها و دلائل الهي باطل نگردد... خدا به وسيله آنها حجتها و دلائل خود را حفظ ميكند... آنان جانشينان خدا در زمين و دعوت كنندگان به دين او ميباشند.
5. برقراري امنيت و عدل:
از اهداف ديگر نبوت، برقراري عدل و امنيت اجتماعي است، قرآن ميفرمايد:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» [11]رسولان خود را با دلايل فرستاديم و كتاب و ميزان را با آنان نازل كرديم تا مردم به قسط پايدار گردند.
اين هدف نيز از ويژگيهاي نبوت نبوده و به انسانهاي گذشته اختصاص ندارد، بلكه از نيازهاي هميشگي بشر ميباشد، در نتيجه تحقق بخشيدن به آن يك آرمان الهي است كه پس از نبوت از طريق امامت تحقق ميپذيرد.
امام علي (عليه السلام) درباره اهداف حكومت ديني كلامي دارد كه بيانگر فلسفه امامت از جنبه سياسي و حكومتي آن است، آنجا كه ميفرمايد:
«اللهم انک تعلم انه لم يكن الذي كان منّا منا فسه في سلطان و لا التماس شي من فُضُولِ الحطام و لكن لنردا المعالم في دينك و نُظْهِرُ الاصلاح في بلادك فَيَأمَنَ المظلومون من عبادك و تقام المعطّله من حدودك. [12]
خدايا! تو ميداني كه آن چه را انجام داديم انگيزه مسابقه در كسب سلطنت و به دست آوردن متاع پست دنيوي نبود، بلكه به خاطر اين بود كه نشانههاي از بين رفته دينت را باز گردانيم و اصلاح و آبادي را در شهرها و روستاها آشكار سازيم، تا بندگان مظلومت امنيت يابند و قوانين و حدود تعطيل شده، برپا گردد.
منابع و پاورقی:
[1]. ر.ک: مصباح يزدي، محمد تقي، راه و راهنماشناسي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، چاپ دوم، سال 1379، ج5، ص 203.
[2]. نهج البلاغه، خطبه40.
[3]. سيد مرتضي، الذخيره في علم الكلام، ص 410.
[4]. نحل: 44.
[5]. آل عمران: 7.
[6]. اصول كافي، كتاب حجت باب الراسخين في العلم، ج1.
[7]. بقره: 213.
[8]. آل عمران: 164.
[9]. نساء: 165.
[10]. صبحي صالح، نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 139.
[11]. حديد: 25.
[12]. نهج البلاغه، خطبه 131.
دلیلی كه ضرورت وجود امام را میرساند، همان دلیلی است که برای ضرورت وجود پیامبر وجود دارد که خلاصه آن به صورت زیر است:
مقدّمات:
1- انسان برای رسیدن به كمال خلق شده است و دلیل این حرف، همان نهاد و فطرت بینهایت طلب آدمی است.
2- باید قانونی برای هدایت انسانها به طرف كمال وجود داشته باشد؛ چون وقتی كوچکترین كارهای انسان در زندگی نیاز به برنامه و قانون داشته باشد، پس طبیعتاً هدف خلقت انسان و مقصد نهایی او نیز باید یک برنامه و قانون منسجم داشته باشد.
3- به دلیل طبع اجتماعی انسان و ناگزیری او از زندگی بین مردم، این قانون باید كلّی و فراگیر باشد، به صورتی كه هم تمام جامعه را در بر گیرد و هم دو بعد جسم و روح خود انسان را.
4- انسان به تنهایی قادر به وضع چنین قانونی نیست؛ زیرا منفعتطلبی و امیال نفسانی همیشه در كمین انسان هستند. از طرفی درک انسان هم محدود به عقل و حس اوست. در نتیجه او نمیتواند قانونی جامع و كامل برای خود و همنوعانش بسازد، همانطور كه تا به حال هم این نتیجه را بارها دیده و تجربه کردهایم که هر مكتب فكری که ظهور میکند، بعد از مدّتی انحطاط و كجروی آن روشن میشود و هنوز هم بشر با توجه به تمام پیشرفتهای مادّی از نظر روحی در حدّ حیوانات است و رشدی معنوی نداشته یا حتّی میتوان گفت که به عقب برگشته است.
5- این قانون باید از طرف كسی باشد كه به تمام گوشههای وجود بشر آگاه باشد و او كسی نیست جز خدای بزرگ مهربان.
6- رسیدن قانون به بشر به صورت مستقیم امكان ندارد؛ چون درجات وجودی انسانها مختلف است و هر كسی این گنجایش و ظرفیّت را ندارد كه بتواند مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار نماید. به همین دلیل باید بعضی از انسانهای برگزیده دارای این ظرفیّت و گنجایش باشند تا بتوانند قوانین مربوط را به بشر منتقل كنند.
نتیجه:
اگر افرادی برگزیده در بین انسانها باشند كه بتوانند قوانین خداوند را به بشر منتقل كرده و آنها را در راه رسیدن به كمال كمک كنند، كافی است و آن اشخاص همان پیامبران هستند.
ولی طبق آیۀ قرآن، پیامبر ما (صلّی الله علیه و آله)، آخرین پیامبر خدا است؛ پس بعد از او این جای خالی را چه كسی باید پر كند؟ در اینجاست كه بر اساس همین دلایلی كه گفته شد و البتّه آیات و روایات، وجود امام بعد از پیامبر و البته در حال حاضر اثبات میشود.
امام رضا (علیه السلام) میفرماید:
«خداوند به دلایل زیادی أولی الأمر (امامان) را نصب فرمود و به اطاعت آنها فرمان داد یکی از آن دلایل اینست که چون بناست مردم از حدود الهی تجاوز نکنند چرا که باعث فساد امور آنها میشود پس باید خداوند کسی را بر آنها بگمارد تا آنها را در محدوده احکام الهی نگه دارد و اجازه تجاوز از آن حدود را به آنها ندهد و اگر چنین شخصی در رأس امور جامعه نباشد هیچکس از لذت و منفعت خود حتی آنجا که به فساد دیگران می انجامد دست برنخواهد داشت!
دلیل دیگر قرار دادن امام از سوی خدا این است که هیچ قوم و ملتی نیست مگر آنکه جهت بقای خود نیاز به رئیس و رهبر دارند و معلوم است که أهل اسلام نیز برای بقای خود و مبارزه با دشمنان خود و منع ظالمین از ظلم و تقسیم عادلانه اموال بین خود و... نیاز به رهبر و رئیسی دارند و حکمت خداوند اجازه نمیدهد که اهل اسلام را از چنین نیازی محروم کند و امامی برای آنها قرار ندهد... [1]
[1]. مجلسی، بحار ج23، ص32، ح52
امامت به عنوان اصلی از اصول اعتقادی شیعه، تفاوت فراوانی با معنای لغوی آن دارد. اصل امامت اعتقادی تشیع، هماهنگ و همتراز امامت مطرح در قرآن است؛ آنجا که میفرماید: «و إذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِمامًا» [۱]
«و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی همه را به انجام رسانید، خداوند به او فرمود: من تو را پیشوا و امام مردم قرار دادم». مسلم آن است که حضرت ابراهیم پس از نائل آمدن به مقامهای نبوت، رسالت و مقام خلیل الرحمنی، به وسیله آزمایش الهی و ابتلائات و امتحانات شگرف و بینظیر همچون انداخته شدن در دریایی از آتش، ذبح اسماعیل و... خداوند وی را شایسته اعطای مقام «امامت» دانسته و فرمود: «إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً» [۲]. «امامت» منظور در مکتب تشیع مقامی است معنوی و بسیار عالی که دارای ویژگیهای عصمت، علم خدادادی، مفترض الاطاعه بودن و دارای بار علمی، محتوای معنوی و غنای قدسی نامحدود از طرف خداوند سبحان است. این امامت و امام است که بعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در دوازده نفر منحصر و یکی پس از دیگری جانشین آن حضرت میشوند.
با التفات و عنایت به ادله عقلی و نقلی فراوان، امامت از دیدگاه مکتب تشیع، منصبی الهی است که به امر الهی و توسط پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) معرفی و اعلان میگردد. به همین دلیل شیعه در اثبات ضرورت وجود امام برای هدایت جامعه اسلامی هم از طریق دلایل شرعی و هم از طریق براهین عقلی، قادر به اثبات وجوب آن است. البته دلایل اصلی اثبات ضرورت وجود امام با براهین عقلی است و عقل به تنهایی میتواند چنین ضرورتی را درک کند. دلایل شرعی نیز مکمل آن از جهات ارشاد و تأییدات شارع مقدس است که درک عقل را امضاء مینماید.
برخی دلایل عقلی ضرورت وجود امام
دانشمندان مکتب امامیه بر ضرورت عقلی وجود امام در جامعه ادلهای اقامه کردهاند که به اختصار بیان میداریم:
۱. وحدت در فلسفه وجودی امامت و نبوت
علمای اسلامشناس برای فلسفه وجودی پیامبران به ویژه حضرت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)، دلایل متعدد و متقنی را بیان نمودهاند که ضرورت بعثت پیامبران را به ما نشان میدهد. آن ادله در جای خود بیان شده و در میان تمامی امت اسلام پذیرفته شده است. «از مهمترین ادله ضرورت وجود امام، همان ادله ضرورت وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله) است» [۳] الا اینکه پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله)، علّت حدوث اسلام و امام عامل و علت استمرار و بقای آن است.
علامه مجلسی مینویسد: همان ادلهای که بر ضرورت برانگیخته شدن پیام آوران الهی دلالت دارد، بر لزوم تعیین و نصب امام نیز دلالت دارد. [۴]. حکمت بیانتهای الهی ایجاب میکند که پس از پیغمبر اعظم (صلی الله علیه و آله)، نیز مردم بدون امام و رهبر نباشند و باید پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، کسانی باشند که بتوانند جامعه را همانند خود آن حضرت به سوی سعادت دنیوی و اخروی هدایت نمایند؛ به تحقیق به جز امام هیچ شخص دیگری قادر نیست که همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله)، جامعه را رهبری نماید.
۲. امامت حافظ دیانت
اسلام دین جهان شمولی است که جاودانگی آن سعادت بشر را برای همیشه به ارمغان میآورد. همه مکلفان نیز از آغاز رسالت تا قیام قیامت موظفند به آن عمل نمایند. به اتفاق جمیع فرقههای اسلامی، چنین دینی نیاز به حافظ و نگهبان دارد، به گونهای که نسلهای بعدی بتوانند بدون کمترین تغییر و تحریفی به جمیع اصول و فروع شرع دست یابند. اگر شرع به صورت تمام و کمال از کانال مطمئنی به مکلفین نرسد، تکلیف به غیر معلوم و یا دین ناقص لازم میآید. اکنون پرسش آن است که حافظ دین و شرع چه کسی میتواند باشد؟ اگر گفته شود قرآن، که هم خود نیازمند حافظ از تغییر و تحریف است و هم اینکه شرح و تفصیل شریعت به صورت کامل در آن نیامده است. اگر گفته شود سنت قطعی و اجماع حافظ باشد که باز هم تمام شرع و احکام اسلامی از جمله مسائل مستحدثه دینی در آن بیان نشده است. اخبار آحاد و رأی و قیاس نیز اعتبار خود آنها مورد تردید و سؤال است. بنابراین کسی میتواند از جمیع جهات حافظ شرع بوده تا عمل به آن برای آیندگان اطمینان بخش و سعادت آفرین باشد، که اوصافی همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله)، داشته و از هر گونه خطا و لغزش نیز مصون باشد، تنها مصداق و مورد باقی مانده با این شرایط امام معصوم است که مطلوب ماست.
۳. برهان لطف
لطف موهبتی الهی است که زمینه ساز اطاعت از دستورات خداوند و دوری از معصیت اوست. حکمت و محبّت گسترده الهی ایجاب میکند در میان مردم، حاکم و زمامدار مطاعی باشد تا مردم و جامعه را در نیل به سعادت دنیا و آخرت رهبری نماید؛ کمال این لطف و حکمت با وجود امام امکان پذیر میگردد و گرنه نقض غرض خواهد شد. در نتیجه: «نصب امام، لطف است و لطف بر خداوند واجب است، پس نصب امام بر حکیم تعالی واجب است». [۵]
۴. ندای عقل و فطرت بر ضرورت وجود امامت
رسیدن به کمال و پیمودن مسیر الی الله و خدا خواهی به صورت فطری و ذاتی در وجود انسان به ودیعه گذاشته شده است. عقل حکم میکند که پیمودن این راه بدون راهنمایی برگزیده و کامل امکان ندارد. به همین دلیل پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، هرگاه میخواست چند روز برای جنگ یا حج از مدینه خارج شود، برای اداره مردم کسی را به جای خود میگماشت. هرگز نمیتوان باور کرد که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله)، که به تعبیر قرآن نسبت به امت دلسوز و مهربان است مردم را رها کرده و نسبت به امامت و جانشینی پس از خودش بیتفاوت بوده و امت را در مسئله مهم و اساسی رهبری بلاتکلیف گذاشته باشد. عقل و فطرت سالم انسانی حکم میکند پیامبری که تمامی اصول و فروع، حتی مستحبات و مکروهات را بیان داشته و از جزئیترین مسائل مادی و معنوی امت غفلت نداشته است از مسئله مهم رهبری و امامت جامعه بعد از خودش بیتوجه نباشد. بنابراین اقتضای عقل و فطرت آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله)، نیز موضوع امامت و رهبری پس از خویش را با صراحت و دقیق بیان نموده باشند... .
برخی دیگر از دلایل عقلی ضرورت وجود امامت
۵. برهان لزوم ضمانت اجرایی در قانون الهی
هر عاقل منصف و محقق مدققی در مییابد که جهان ساخته خدای دانا و حکیم است که همه چیز را بر اساس تدبیر به وجود آورده است. خداوند عزّوجلّ بر اساس این دانایی و حکمت برای رسیدن بشر به سعادت جاودان، دو رکن اساسیِ عملی را پیش روی بندگان قرار داده که تمسک و عمل به این دو رکن، پایه و اساس رستگاری است:
الف: قوانین و روش عملی محکمی را جهت نیل به سعادت دنیا و آخرت بندگان، ارائه نموده است. خداوند متعال و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، بر لزوم و ضرورت تبعیت از این قوانین تأکید نمودهاند: آنجا که فرمودهاند: کسانی که به قانون خدایی حکم نکنند (تبهکاران مخالف حق و عدالت) ستمکارانند. [۶]
ب: رکن دوم، ضمانت اجرایی قوانین و احکام الهی که شایسته است بدون دخل و تصرف همواره اجرا گردد. این ضامن اجرایی یعنی همان زمامدار جامعه که نوع الهی آن، انبیاء و پس از آنان امامان (علیهم السلام) هستند که میتوانند ولی امر و رهبری شایسته و بایسته برای انجام صحیح قوانین الهی باشند. ناگفته پیداست کسانی میتوانند ضامن اجرای قوانین الهی و رهبر خوبی برای انجام صحیح آن باشند که در مرحله اول: به این قوانین و شرایع الهی به اندازهای دانا باشند که اَعْلم و اَفْهم در دین بوده تا بتوانند ترجمان و بیان کننده حکمت و علم الهی برای همه عالم و دعوت کننده به دین الهی با حکمت و موعظه حسنه باشند.
دوم: از چنان تقوی و پرهیزگاری برخوردار باشند، که خدا را پیوسته حاضر و ناظر بر پندار و کردار خویش بدانند. آن چنان مراقب باشند که هرگز به اشتباه و فراموشی گرفتار نشوند.
سوم: عشق و علاقه و اعتقاد قلبی آنان به ذات اقدس الهی به قدری قوی و محکم باشد که بر جمیع تمایلات و علاقات عادی بشری، غلبه پیدا کنند به گونهای که هیچ چیزی نتواند مانع اجرای احکام الهی گردد.
چهارم: اعتقاد عمیق به صحت و کمال قوانین الهی؛ به گونهای که هیچ گاه تحت تأثیر دیگران و اغوای نااهلان قرار نگیرد، تا در اجرای احکام الهی دچار تزلزل نشود؛ بنابراین با توجه به اهمیت موارد یاد شده که شرط اصلی در صحت انجام کار و ضمانت اجرایی در عمل به قوانین و شرایع الهی است، کسی جز امام ـ به معنای واقعی آن ـ برخوردار از چنین ویژگیهایی نیست تا بتواند همچون انبیاء الهی به رهبری و ولی امر بودن جامعه اقدام نماید. از این رو علمای مکتب امامیه بدون تعصب و با تحقیق منصفانه به این اندیشه صحیح رسیده و اعتقاد به وجوب وجود امام و ضرورت عقلی آن در جامعه پیدا نمودهاند.
چنین اندیشهای نسبت به امامت که ماندگاری و پایداری دین و معرفت دینی به وجود آن باشد، نه تنها وجود آن در جامعه واجب است، بلکه یکی از مهمترین اصول، ارکان و مقومات جامعه دین مدار و اسلام محور است. این برداشت و تلقی از باورهایی است که جزء ماهیت دین و درون دینی است.
نیاز مبرم به وجود چنین امامی را عقول سالم، ضرورتی انکار ناپذیر میدانند؛ چنانکه اکابر و اعاظم از علمای شیعه در منابع و کتب معتبرشان به صورت منطقی و استدلالی بر آن تأکید نموده و همگی نه تنها بر ضرورت وجود و ولایت امام در جامعه تأکید نمودهاند بلکه این وجود ولایت امام را واجب و حتی جزء اصول دین و مقومات دین برشمردهاند. ضرورت و وجوب وجود امام در جامعه از چهار طریق، آیات، روایات، اجماع، و ضرورت عقلی قابل بررسی و تحقیق است. تا اینجا ما تنها به بررسی ضرورت عقلی آن در مکتب تشیع پرداختهایم و پس از بیان ادله ضرورت عقلی، طرق دیگر را نیز انشاء الله مورد بررسی و بیان قرار خواهیم داد...
۶. حاکمیت منصب مخصوص امامت و ولایت
آیا خلافت بر مسلمانان قاعدهای دارد؟ آیا طبق قانون و روش اسلام، باید خلیفهٔ مسلمانان را انتخاب نمود یا اینکه با هر شیوهای امکانپذیر است؟
ضرورت وجود خلافت و جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، برای گسترش و استمرار اسلام بر احدی پوشیده نیست. دین اسلام اعم از محتوای درونی و تحقق خارجی، مرز مشترک دنیا و آخرت، برای رساندن انسانها به مطلوبها و رستگاری جاودان است. رابطهٔ خلافت و دیانت مانند رابطهٔ مقدمه و ذیالمقدمه، رابطهای وثیق و منطقی است. این ارتباط در صورتی مشروع است که از قرآن و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، سرچشمه گرفته، سعادت انسانها را به ارمغان آورد؛ در غیر این صورت خلافت مسلمانان در اندک زمانی گرفتار دنیا طلبی، غفلت زدگی، تفرقه، استبداد و... خواهد شد. جامعیت و کمال اسلام ویژگی منحصر به فردی است که قادر به پاسخگویی تمام نیازها و برنامههای جوامع بشری است. این جامعیت، در حوزهٔ هدایت انسانها، نیازمند وجود رهبری خدا محور است که همچون پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و آله)، یا جانشین واقعی آن بتواند جامعهٔ آرمانی، قانونمند، عدالت گستر و امور دنیا و آخرت امت اسلام را هدایت و رهبری نماید.
از وظایف اصلی خلیفهٔ مسلمانان، استمرار اسلام اصیل و تداوم آن است. آیا بدون وجود رهبری الهی و پیامبر گونه، انتظار اسلام اصیل و استقرار و تداوم آن بدون انحراف و لغزش، انتظاری عبث و بیهوده نخواهد بود؟ در اسلام دین وسیلهٔ تحکیم حکومتها نیست تا هر کسی به هر طریق ممکن به آن برسد و ادعای خلافت و جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، برای ادارهٔ جامعهٔ مسلمانان را داشته باشد و هر روز به طریقی بر مسلمانان حکومت نماید؛ بلکه خلافت و ولایت در اسلام از پیکره و کالبد اصلی آن است و از دیدگاه اسلام ولی، خلیفه و امام در جامعه، پاسبان اصلی تعالیم اساسی و اصول مسلم اسلام است.
در انواع حکومتها اعم از دیکتاتوری، طبقاتی، دموکراسی محض انسانی و... تمام سلطهها، قدرتها، قانونها و تصمیم سازی آنان با یک یا چند نفر از مردم بوده، طبق قوانین و حدود الاهی عمل نمیکنند. اما در اسلام نوع حکومت و اساس آن اعتقادات دینی است. تمامی دانشمندان و عالمان اسلامی معتقدند: «در حکومت دینی منشأ قدرت و سلطه، خداوند متعال است و حاکمان با واسطه یا بدون واسطه، مشروعیت سلطهٔ خود را از خداوند متعال أخذ نمودهاند». [۷]
در حکومت اسلامی، امام مأمور است تا طبق قوانین و حدود الهی عمل کند و مبنای حکم او عدالت الهی باشد. خداوند متعال به پیامبرش میفرماید: «و أنِ احْکمْ بَینَهُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ» [۸]«حکم کن به چیزی که خداوند نازل کرده است». آیا حاکمان اسلامی در دوران خلفا همه خود را در برابر قانون الهی و احکام اسلامی مسئول و موظف میدیدند و به قوانین ثابت الهی عمل مینمودند؟ آیا مسلمانان از تجربهٔ تلخ حکومت عثمان و خلفای بنی امیه عبرت نگرفتهاند تا به ضرورت وجود امام به معنای واقعی کلمه بر منصب رهبری امت اسلام پی ببرند؟
در زمان خلافت عثمان کار از داد خواهی به عصیان کشید؛ مسلمانان و اکثر اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، که سرخورده و ناراضی از بیعدالتی حاکم، جان بر لبشان رسیده بود، دست از جان شسته، چهل شبانه روز خانهٔ وی را محاصره کردند، او را کشتند و... .
اساس حکومت در اسلام بر مبنای علم الهی، تقوا و معنویت، ایثار جان و مال در راه خدا و حکم بر مبنای قرآن و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، است. میزان و معیار در انتخاب حاکم اسلامی، قانون اسلام از جمله کلام خدا و رسول اوست؛ (در مبحث ادلهٔ نقلی ضرورت وجود امام به بیان آیات و روایات مرتبط خواهیم پرداخت) در غیر این صورت «و مَنْ لَمْ یحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ فَأولئِک هُمُ الْکافِرُونَ» [۹] «و هر کس طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکند، پس آنان همان کافرانند».
بنابراین حکومت، زمانی اسلامی است که امام و رهبر آن، طبق آنچه خداوند نازل کرده عمل نماید، عدالت را به پا دارد، حق را گسترش دهد و نابود کنندهٔ باطل باشد.
۷. وجود امامت، اتمام حجت الهی
هفتمین دلیل از ادلهٔ عقلی ضرورت وجود امام را به صورت اجمال بیان مینماییم: هدایت الهی در دو بُعد تکوینی و تشریعی انجام میپذیرد. در نوع هدایت تکوینی، اختیار جایگاهی نداشته و آفرینش به گونهای است که ناگزیر باید تن در داد و عدول از آن امکانپذیر نیست، مثل رشد و نمو، جوانی و پیری، که هیچ کس نمیتواند تقاضای همیشه جوان ماندن را بکند. نعمت هدایت تکوینی موجودات را قرآن نیز تأیید فرموده است:
«قالَ رَبُّنَا الَّذی أعْطی کلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» [۱0]
«پروردگار ما کسی است که هر چیز را آفرید و آن را به سوی غایت وجودیش هدایت نموده است.»
اما در هدایت تشریعی و رسیدن به کمالات معنوی و سیر و سلوک الهی، خداوند به انسان قدرت انتخاب داده است، تا به هر طریق ممکن خود در ارتقاء و کمال نفسانی خویش سهیم باشد. در هدایت تشریعی، خواست، جدیت، پشتکار، اطاعت محض و تقوای الاهی فوق العاده تأثیر گذار هستند و انسان خود مخیر است، در مسیر سعادت و یا راه مخوف ضلالت گام بردارد؛ البته خداوند متعال، پیامبران و کتابهای آسمانی فرستاده و راه را از بیراهه نشان داده است. این انسان که در نوع هدایت تشریعی به او اختیار داده شده است، میتواند در مسیر خیر و نیکی، حرکت نموده، به تکامل معنوی و اوج کمال برسد و بالعکس. «إِنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکراً وَ إِمّا کفُوراً» [۱1] با مطالعهٔ دقیق در معارف اصیل اسلامی به ویژه قرآن مجید، در مییابیم که یکی از دلایل و اهداف بعثت پیامبران، اتمام حجت از طرف خداوند متعال است. در نوع هدایت تشریعی چون به انسان اختیار داده شده است، او در مقابل افعال و اعمال خود مسئول است و باید پاسخگو باشد، اما ممکن است در قیامت و هنگام حسابرسی انسان بگوید: «اگر کسی را میفرستاد و راه هدایت را از راه ضلالت برای ما تبیین میکرد و نشان میداد، ما به راه هدایت میرفتیم». خداوند متعال به وسیلهٔ فرستادن پیامبران، اتمام حجت میکند:
«رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ لِئَلاّ یکونَ لِلنّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ». [۱2]
«پیامبرانی فرستادیم بشارت دهنده و بیم کننده تا مردمان پس از آن حجتی نداشته باشند.»
«همین هدایت عمومی و اتمام حجت خداوند که فرستادن پیامبران را ایجاب میکند، عیناً اقتضا میکند که پس از درگذشت پیامبر خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله)، کسی که در اوصاف کمال، مانند او باشد، به جای وی گماشته شود، تا مردم معارف دین را از او گرفته و در موارد حیرت و اختلاف، به او مراجعه نمایند؛ در غیر این صورت، لازم است که خداوند مردمان را پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، به حال خود رها کند و آنان را از نعمت هدایت محروم، و از وجود حجت، بیبهره سازد». [۱3]
اگر گفته شود، این لطف و حجت الهی، چرا اکنون ظاهر نیست و اِعمال امامت نمیکند؟ جواب آن است که مشکل از خود ماست.
علامه حلی مینویسد: لطف بودن امامت، منوط به تمام بودن امور سهگانهٔ زیر است:
۱. خلق امام و مجهز نمودن وی به قدرت، علم و نصّ بر اسم و نصب آن
۲. قبول امامت و تحمل آن از طرف امام
۳. نصرت و یاری کردن امام و دفاع از حریم امامت و قبول نمودن امر و نهی امام، از طرف امت و بندگان.
امر نخست بر خداوند لازم است و انجام شده است، دومی بر امام واجب است و انجام شده است، سومی بر امت واجب است که متأسفانه برخی زیر بار مسئولیت پذیرش و دفاع از امام (علیه السلام) نرفتهاند. بنابراین انجام نشدن تصرف در امور و اِعمال امامت به صورت علنی و صریح، نه به خاطر قصور خداوند و امام، بلکه به علت تقصیر امت است. [۱4]
همانطور که خداوند برای اتمام حجت بر خلایق، پیامبران را فرستاد و بشر را از وجود حجت الهی، بیبهره نفرمود، اقتضای حکمت و مشیت الهی این است که پس از پیامبران نیز، هادیانی که همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله)، حافظ دین و رهبر حقیقی مردم باشند، بفرستد؛ کسانی که همانند انبیاء، عالم و داناترین خلق در عصر خویش باشند؛ کسانی که در تمام عمر، هیچ گونه لغزش و گناهی نداشته، تا بتوانند الگو و حجت باشند، کسانی که دارای فضائل اخلاقی و صفات عالیه انسانی باشند، از قدرت، شجاعت، زهد و تقوای برخوردار بوده و از اوصاف و اخلاق ناپسند و زشت به دور باشند، به گونهای که همچون پیامبر، بتوانند هدایت عمومی را عهدهدار بوده و در قیامت نیز حجت بر اعمال بندگان باشند.
چنین کسانی نیست، مگر وجود مقدس امامان معصوم (علیهم السلام) ، که میتوانند بشر را از حیرت و ضلالت و گمراهی نجات بخشند، هدایتگر به سعادت دنیا و آخرت و حجت الاهی بر بندگان باشند...
بیان شد که شیعه در اثبات ضرورت وجود امام برای جامعه، از طریق براهین عقلی و هم از طریق دلایل معتبر شرعی قادر به اثبات ضرورت وجود امام است.
۸. امامت مکمل و جایگزین خاتمیت
خاتمیت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، از ضروریات و بدیهیات در نظر امت اسلام است. در اینکه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، آخرین پیامبر الاهی و سلسلهٔ نبوت (۱۲۴۰۰۰ پیامبر) به او ختم شده است؛ کمترین اختلاف نظری در بین تمامی فرقههای اسلامی وجود ندارد. خداوند حکیم در قرآن کریم میفرماید:
«ما کانَ مُحَمَّدٌ أبا أحَدٍ مِنْ رِجالِکمْ وَ لکنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیینَ». [۱5]
حضرت ختمی مرتبت خود نیز چنین میفرماید:
«أنا خاتم النبیین و المرسلین.»
نکته قابل تأمل و سؤال برانگیز آن است که همه میدانیم جامعه، پیوسته در حال تغییر و تحول است. این دگرگونی، نیازها و خواستههای جدیدی را پیش روی انسانها میگذارد. چگونه میتوان با قوانین ثابت و بدون تغییر، پاسخگوی همهٔ نیازهای جدید جامعه در ادوار مختلف تاریخ بود؟
آیا انسانهای بعد از خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله)، دیگر نیازمند هدایت و رهبری نیستند؟
انسان عاقل و هوشمند تأمل میکند که چه گزینهای در دیگر ادیان نبوده و در اسلام وجود داشته که به خاتمیت، مشروعیت بخشیده است.
عقل سلیم حکم میکند که باید شخصی با اوصاف و ویژگیهای خاص پیامبر (صلی الله علیه و آله)، موجود باشد تا بتواند همچون او به ادامه و هدایت آیین و رسالت او پرداخته و با رهبری او سعادت و رستگاری جاودان را به ارمغان آورد.
با بررسی دقیق درمییابیم که، تمامی ادیان الهی، پیامآور و آموزنده توحید، نبوت، عدل و معاد بودهاند، اما ویژگی منحصر به فرد در مکتب اسلام خاتمیت نبوت و استمرار حرکت انبیاء توسط امامت است.
صد البته شخصیتی با اوصاف نبوت یافت نمیشود، مگر وجود مقدس «امام» که میتواند همچون پیامبران (علیهم السلام) به هدایت جامعه اقدام نماید.
مقام و عظمت امامت تنها در رهبری سیاسی امت اسلام خلاصه نشده؛ بلکه امامت دنبالهٔ نبوت و کاملکنندهٔ رسالت در ادوار مختلف تاریخ و آیندهٔ بشریت است.
امام، نه تنها شأنیت و لیاقت کامل تفسیر و معنا نمودن دین (کتاب و سنت) را دارد؛ بلکه اوست که بعد از نبوت، حافظ دین و حجت خدا بر بندگان است.
عقل سالم حکم میکند که خداوند هرگز پس از خاتمیت، انسانها را بدون رهبر الاهی و حجت شرعی رها نمیسازد.
مسلم آن است که پس از خاتمیت، بدون وجود امام و بلکه بدون شناخت و تمسک به امام در عقاید دینی، گسست و انحراف به وجود میآید. چرا که از یک طرف انسان دستخوش لغزش، خطا، عصیان و نسیان است و از طرف دیگر، ارسال سلسلهٔ نبوت، خاتمیت پذیرفته است.
بنابراین تنها رشته اتصال مطلوب خالق و مخلوق و تنها راه قطعی و مسلم به دست آوردن هدایت و سعادت از طریق امام امکان پذیر خواهد بود. در غیر این صورت هدف و فلسفه وجودی آفرینش انبیاء محقق نشده و زمین برای بشریت خالی از حجت خواهد ماند.
در نتیجه، امامت، مکمل و جایگزین خاتمیت و مشروعیت خاتمیت به مقبولیت امامت و ولایت است.
تا کنون، هشت دلیل از دلایل عقلی ضرورت وجود امام در جامعه از دیدگاه تشیع، مورد بررسی قرار گرفت. اکنون دلیل و برهان دیگری از ادله عقلی لزوم امام را بیان مینماییم.
۹. «امامت مفسر شریعت» (نیاز شرع به مفسر)
برهان «لزوم مفسر» از دیگر دلایل عقلی ضرورت وجود امام در جامعه است. از موضوعات اجماعی بین تمامی اندیشمندان امت اسلام، آن است که شرع مقدس اسلام (قرآن و سنت) به قطع و یقین نیاز به مفسر واقع بین و حق شناس دارد. از مسلمات است که، دریافت حقایق واقعی قرآن کریم، بدون توضیح و تفسیر امکانپذیر نخواهد بود؛ چه اینکه یکی از مهمترین وظایف پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)، همین توضیح و تفسیر آیات مبارکه قرآن بوده است. اگر گفته شود که برای تفسیر و تبیین قرآن و سنت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، هر کسی که دارای نیروی اجتهاد و استنباط باشد، میتواند به عمق احکام و معارف اسلامی پی برده و تفسیر و تبیین کاملی از آیات قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، به دست آورد؛ در جواب میگوییم وجود اختلاف فراوان در مبانی شرعی و حتی در اصول اعتقادی و تقسیم جامعه اسلامی به فرقههای مختلف که باعث پیدایش مذاهب متعدد گردیده، همگی نشانگر آن است که در امت اسلام، پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، اجتهادی که بتواند بدون تکیه بر علوم اهل بیت (علیهم السلام) و امام معصوم مفسر واقعی شریعت و دیدگاه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، باشد وجود نداشته است. با وجود اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) و شخصیتهای برجسته فراوانی که در تاریخ اسلام و در ادوار مختلف تاریخی قدرت اجتهاد داشتهاند، همچنان اختلاف در مبانی، اصول و فروع معارف اسلام، به قوت خود باقی است. در حقیقت این همه اختلاف و افتراق نتیجه همان عدم تمسک به ثقلین یعنی قرآن و امامان معصوم (علیهم السلام) است.
مقام امامت برخوردار از الهامات، اشراقات ربانی و بهرهمند از مواهب رفیع خداوندی و متصل به منبع علم الهی است. بنابراین تبدیل شناخت ظاهری و سطحی از قرآن به شناختی همه جانبه، تفسیر صحیح، تطبیق مصادیق، بیان دقیق زوایای گوناگون و شرح بطون متعدد آن، نیازمند علم و عرفان خارق العاده و لدّنی وجود مقدس امام و وصی به حق رسول اعظم (صلی الله علیه و آله)، است.
قرآن قلیل اللفظ و کثیرالمعانی، موجز اما در اوج کمال، شامل بر ناسخ و منسوخ، منقطع و مستمر، تنزیل و تأویل، محکم و متشابه، ظاهر و باطن، عام و خاص، مطلق و مقید، و... است. با تکیه بر ازدحام دلایل، فحص غالب و ضرس قاطع میتوان گفت: استیلا بر حدود و صغور، رمز و رازهای سر به مهر، بطون متعدد باطنی، حقیقت واقعی اعجاز آن و علم به ضمیر واقعی وحی در انحصار فهم نبی (صلی الله علیه و آله)، وصی (علیه السلام) و امامان معصوم (علیهم السلام) است.
قرآن کریم معجزه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و مهمترین برنامه و دستور امت اسلام برای همیشه تاریخ و نیازمند توضیح و تفسیر صحیح است. از طرفی دیگر، تبیین و توضیح سیره و سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) و تفسیر کامل قرآن به گونهای که مسلمانان پس از دوران رسالت را از وجود رهبر و هدایتگری پیامبرگونه بینیاز کند انجام نشده است. در نتیجه جهان اسلام نیازمند شخص و مرجعی است که بتواند، همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله)، به تفسیر و تبیین قرآن و معارف اسلام بپردازد تا مسلمین در سایه هدایت و رهبری آن، راه سعادت و جاودانگی را بپیمایند. به همین دلیل عقلای متشرع، نصب و تعیین امام (علیه السلام) را از طرف خداوند حکیم لازم دانسته و معتقدند، با وجود مقام مقدس امام (علیه السلام) تفسیر صحیح و کامل از دین و شریعت اسلام امکانپذیر میگردد. با عنایت به اینکه مجال تحریر بر تفصیل نیست به این مقدار از ادلهٔ عقلی ضرورت وجود امام، بسنده مینماییم.
منابع
[۱]. بقره / ۱۲۴.
[۲]. بقره / ۱۲۴.
[۳]. ملاحسن فیض کاشانی، علم الیقین، ج ۱، ص ۳۷۵.
[۴]. حق الیقین، ص ۲۸.
[۵]. علامه حلی، مناهج الیقین، ص ۴۳۹؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبهًْ، ص ۴؛ علامه کاشف الغطاء، اصل الشیعه و اصولها، ص ۱۷۹؛ محمد رضا مظفر، عقائد الامامیه، ص ۶۵.
[۶]. مائده / ۴۶.
[۷]. موسوعهْ السیاسهْ، ج ۱، ص ۱۴۷.
[۸]. مائده / ۴۹.
[۹]. مائده / ۴۴.
[۱0]. طه / ۵۰.
[۱1]. انسان / ۳.
[۱2]. نساء / ۱۶۵.
[۱3]. معارف اسلامی، ج ۲، ص ۹۸.
[۱4]. علامه حلی، الالفین، ص ۴۸؛ مناهج الیقین، ص ۴۴۶؛ ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج ۲، ص ۴۷۵.
[۱5]. احزاب / ۴۰.
قبل از بیان فلسفه نیاز به امام توجه به چند نکته لازم و ضروریست
الف: از نظر شيعه همانگونه كه مقام نبوت يك مقام و منصب الهي ميباشد كه بايد از طرف خداوند به انبيا و رسولان داده شود، مقام و منصب امامت نيز چنين است يعني امام كه جانشين پيامبر است بايد توسط شخص پيغمبر و به اذن و دستور خداوند معين و نصب شود و اهميت اين مساله به حدي است كه خداوند متعال به پيامبرش ميفرمايد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» [1] «اي پيامبر آنچه بر تو نازل شد (مساله جانشيني اميرالمومنين) را تبليغ كن و به مردم برسان و اگر تبليغ نكني، رسالت الهي را تبليغ نكردهاي» يعني اگر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، موضوع امامت و امام بعد از خودش را به مردم بيان نكند، گويا اصلا به وظيفه و رسالت خودش عمل نكرده است.
قرآن، در آيه ديگر، مساله امامت و ولايت را اكمال دين و اتمام نعمت ميداند و ميفرمايد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» [2] «امروز با بيان مساله خلافت و امامت و تعيين امام بعد از پيامبر، دين خاتم كامل و نعمت بر شما تمام گرديد»
همچنین در برخی از احاديث چنین وارد شده كه: «من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهليه» [3] «هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، مرگش از نوع مردن جاهليت است».
ب: ائمه طاهرين (عليهم السلام)، علوم و معارف را از يک طريق رمزي و غيبي كه بر ما مجهول است از پيغمبر گرفته اند.[4]
د: دليل لزوم و ضرورت وجود امام و حجت الهي در هر عصري تنها و صرفا اتمام حجت بر خلق نيست كه با شوون امام معصوم و ابلاغ احكام به واسطه علما حجت بر مردم تمام شود بلكه گذشته از مسايل و آثار تشريعي، آثار تكويني و خيلي از مسايلي كه بر ما پوشيده است نیز، وجود دارد. چنانچه در روايات وارد شده كه «لولا الحجه، لساخت الارض باهلها» [5] يعني اگر حجت خدا در زمين نباشد، زمين اهلش را در خود فرو خواهد برد و چنانچه در زيارت جامعه كبيره ميخوانيم، به واسطه اهل بيت است که باران نازل ميگردد و آسمان برپاست. لذا در زمان غيبت هم انسانها نياز به وجود امام و حجت الهي دارند، همانگونه كه در زمان حضور نياز دارند و لو در زمان غيبت از دسترسي ظاهري به آن حضرت محروم باشند و بر اساس بيان پيامبراكرم كه فرمود: « اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ما ان تمسكم بهما لن تضلوا ابدا، لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» [6] ائمه طاهرين (عليهم السلام)، عِدل قرآن هستند و هيچ گاه از هم جدا نخواهند شد تا بر حوض بر پيامبر وارد شوند و مادامي كه انسانها به آن دو تمسک نمايند، گمراه نخواهند شد. يعني همانگونه كه بشريت و انسانيت هميشه و الي الابد نياز به قرآن دارند، از ائمه طاهرين نيز بينياز نخواهند بود و لو احيانا امكان دسترسي مستقيم به حجت الله وجود نداشته باشد مثل دوران غيبت.
از توجه و دقت در نكات چهارگانهای كه ذكر گرديد، جواب سوال مورد نظر، خود به خود روشن خواهد شد. چرا که از آنجا که مقام امامت، مقامی انتصابی بوده و امام معصوم در تمام شئون پيامبر غير از نبوت، جانشين آن حضرت است و علوم ائمه علومي مخصوص و ويژه است و ائمه معصومين (علیهم السلام)، عدل قرآن هستند، روشن میشود که دليل لزوم وجود امام در هر عصري تنها قيام حجت و بيان احكام نيست و هيچ شخص و شخيصتي در شرايط عادي كه دسترسي به معصوم امكان دارد، نميتواند جايگزين امام معصوم شود و اين كه گفته ميشود در زمان غيبت به علما مراجعه شود و در مسايل شرعي و مبتلیبه، گفتههاي فقهای عظام، حجت است، در شرايط عادي نبوده و در صورتي است كه دسترسي به امام معصوم به دلايلي وجود نداشته باشد. آن هم در بعضي از شئون امام، مثل بيان احكام كه مستفاد از آيات و روايات است و مثل قضاوت و بعضي از امور ديگر كه علما و فقها با مهارت و آگاهي و تخصصي كه دارند، احكام و وظايف مكلفين را با اجتهاد و استنباط از آيات و روايات به دست ميآورند و اين هرگز به اين معني نيست كه علما و فقها جاي ائمه (عليهم السلام) را ميگيرند و با وجود فقها از ائمه ديگر بينياز مي شويم. در حالي كه علوم تمام علما در تمام اعصار و در تمام ابواب احكام و مسائل علمي، تنها قطرهای از اقيانوس بيكران علوم خدادادي اهل بيت است.
منابع:
[1]. سوره مائده، آيه67.
[2]. سوره مائده، آيه3.
[3]. دلايل الصدوق، ص13-6.
[4]. امامت و رهبري علامه شهيد مطهري، ص52.
[5]. مستدرك سفينة البحار، ج5، ص278.
[6]. بحار الانوار, ج2، ص285، كتاب سليم بن قيس، ص201، كمال الدين، ص64.
انسان بر اساس فطرتی که خداوند متعال در او قرار داده، همیشه به دنبال تکامل و پیشرفت به سوی کمالات است. نیازمند بودنِ انسان به یک پیشوای الهی، همیشه و در همه دورانها دیده شده، چرا که انسان برای طی کردن مسیر زندگی و فائق آمدن بر ناهمواریهای آن، احتیاج دارد به کسی که او را از خصوصیات این مسیر آگاه سازد تا بتواند با استفاده از شناخت درست، از مصالح و مفاسدی که در پیش راه دارد، برای طی کردن این مسیر با مشکلی برخورد نکند و به کمال لائق خود دست یابد و این تکامل بشری، جز از راه وحی الهی، ممکن نیست. چرا که خالق، تنها کسی است که به مصالح و مفاسدِ مخلوقش و این راه آگاه است و فقط او میتواند به یاری انسان بیاید. لذا بر خداوند لازم و ضروری میشود که انسان را در همه زمانها، از مصالح و مفاسد این مسیر پر تلاطم، آگاه سازد و او را به مسیر واقعی خویش راهنمایی کند.
حال، این آگاهی در برههای از زمان، با ارسال رسل و آوردن دین و شریعت جدید ممکن است صورت گیرد و یا در برههای از زمان با قرار دادن امام و پیشوایی الهی از سوی خود به عنوان حافظ دین و شریعت، واسطه فیض الهی و مشعلی فروزان که به انسان، راه صحیح را از راه نادرست نشان میدهد، ممکن است صورت پذیرد. بنابراین، این مسئله که باید همیشه و در همه زمانها کسی از سوی خداوند تعیین شده باشد به عنوان خلیفه الله تا ارتباط انسان با خدا مسدود نشود، یک مسئله معقول و غیر قابل انکار است و الاّ نقض غرض و خلف در فرض در مورد خداوند میشود و این محال است، چراکه در این صورت خداوند متعال مرتکب قبیح شده و این در مورد خداوند حکیم درست نیست.
به بیان دیگر :
چون انسان موجودی مرکب از عواطف و غرایز گوناگون و عقل و اندیشه است و دائما با جنگی درونی بین عقل و عاطفه و هوسها مواجه میشود و از آنجا که بر تمام اسرار و حقائق مضرّات و منافع (مصالح ومفاسد) آگاه نیست به خودی خود نمیتواند مسیر سعادت را طی کند بلکه نیاز به کسی دارد که راه صحیح را به او نشان دهد و به عقل و عواطف او جهت دهد تا به سعادت برسد. آن شخص ولی خدا (همان امام) است.
از نظر شیعه این مسئله ضروری است و آن را « امامت » مینامد. یعنی باید همیشه خلیفهای الهی (با همان شرایط خاص یک خلیفه الهی) باشد تا انسان را به تکامل واقعی و سعادت ابدی راهنمایی کند و آن کسی نیست جز امام معصوم. «لولا الحجه لساخت الأرض بأهلها»
یکی دیگر از دلایلی که انسان در تمام زمانها به امام نیازمند است را میتوان در فرمایش علامه طباطبایی یافت. ایشان میفرمایند:
چنانکه در قرآن و بیانات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اشاره شده، بخشی از دین، شامل حقایق و معارفی است که بالاتر از فهم عادی ماست و خداوند آنها را در قالب بیاناتی در سطح فکری ما و با زبانی قابل فهم برای ما نازل نموده است؛ از آن جمله، میان اعمال آنچه که در جهان ابدیت و زندگی و خصوصیات آن هست، رابطه واقعی برقرار میباشد که سعادت و شقادت زندگی آینده، به خواست خدا مولود آن است.
هر یک از اعمال نیک و بد ما، در درون ما، واقعیتی به وجود میآورد که سرنوشت ما مرهون آن میباشد و این واقعیت نشان دهنده آن است که انسان در باطن این حیات ظاهری، حیات باطنی و معنوی دارد که از اعمال وی سرچشمه میگیرد و رشد میکند و آینده او را ترسیم مینماید. حیاتی که قرآن برای انبیاء و صدیقین و شهدا و مومنین صابر، بالاتر از این حیات ظاهری اثبات کرده و نتایج باطنی اعمال را پیوسته ملازم با انسان شمرده، اشاره به این حقیقت است.
«مَن عَمِلَ صالِحاً من ذَکَرٍ و اُنثی وَ هُوَ مُومِنٌ فَلنُحیینّه حَیاه ًطَیّبَه» [1] «هرکس عمل شایستهای انجام دهد در حالی که او مومن است، ما او را با زندگی پاکیزه خاصی حیات میبخشیم.»
در این حیات معنوی و باطنی انسان، شیوه و راه و رسم، بسی باریک و پیچیده است که جز با راهنمایی و رهبری انسانی که خود عامل و رهرو راستین این راه بوده و دارای همان حیات معنوی باشد، میسّر نیست، زیرا تا خدا کسی را هدایت نکند، هدایت دیگران را به او نمیسپارد.[2]
از این روست که عرفا، امامت و ولایت را باطن شریعت دانسته و آن را یک مسئله شناخته شده برای افراد عمیق و تیزبینی دانستهاند که از قشر به مغز و لبّ رسیدهاند. در این زمینه روایات صرحی نقل شده است که حائز اهمیت و بررسی است [3] به ویژه روایاتی که بیانگر عَرضِ اعمال بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام (علیه السلام) میباشد.[4]
واژه «أمر» در قرآن که در آیات متعدد آمده و بیانگر مهمترین امور و فیض همه جانبه الهی و هدف اساسی آفرینش است، به عنوان هدف و محتوای امامت معرفی شده است «وَ جَعَلناهُم أئِمه یَهدونَ بأمرِنا» [5] «ما آنان (انبیاء) را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت کنند.»
دلیل دیگری که ذکر کردهاند این است که تا وقتی که تکلیف ثابت است و مکلفهایی وجود دارند، عدهای هستند که مصون و محفوظ از خطا نیستند و باید امام معصوم و پیشوایی وجود داشته باشد تا آنها را هدایت کند و زمین یدون انسان کامل مانند جسم بدون روح است.
حدیث ثقلین «انی تارک فیکم الثقلین کتاب لله و عترتی ...» [6] که شناخت امامت را در ردیف شناخت قرآن و ملازم آن و جزئی از اعتقادات اساسی اسلامی قرار داده است هم به این معناست که بدون امامت دین کامل نیست و فهم دین هم غیر ممکن است. پس انسان برای فهم درست دین و اکمال دین خود نیازمند امام است و إلاّ که بدون دینی کامل، معلوم نیست از چه جایی سر در میآورد.
بر اساس روایت مستفیض از شیعه و سنّی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند: «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة» هرکس امام خود را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است هم، این مسئله روشن میشود که انسان بدون امام، انسان بدون دین است.
پینوشتها
[1]. سوره نحل، آیه 97
[2]. رک: علامه طباطبایی، شیعه در اسلام
[3]. ر.ک: کلینی، اصول کافی ج،1 ص160 تا 169
[4]. ر.ک: همان مأخذ ص170
[5]. سوره انبیاء، آیه73
[6]. صحیح مسلم ج7 ص122
امامت در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است و قرآن مجید آن را آخرین مرحله سیر تکاملی انسان میداند که تنها پیامبران اولوالعزم بدان رسیدهاند و در باره حضرت ابراهیم (علیه السلام) میفرماید: «به یاد آور هنگامی که پروردگار ابراهیم او را با وسایل گوناگونی آزمود و او آزمایش خود را کامل کرد (و از عهده آنها برآمد) خدا به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از دودمان من (نیز امامانی قرار ده)، خداوند فرمود: پیمان و عهد من (امامت) هرگز به ستمکاران نمی رسد.» [1] (و تنها آن گروه از فرزندان تو که پاک و معصومند، شایسته این مقامند).
از این آیه استفاده می شود که مقام امامت، مقامی بس والا ست که حضرت ابراهیم (علیه السلام) بعد از دارا بودن مقام نبوت و رسالت در آخر عمر و پس از پشت سر گذاشتن آزمایشهای سخت بدان نایل آمد. مقام امامت در بسیاری از موارد با مقام نبوت جمع میشود و پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) به مقام امامت نیز میرسد و از آن روشن تر جمع شدن مقام رسالت و نبوت و امامت در شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است.
همچنین ممکن است در مواردی این مقام (امامت) از رسالت و نبوت جدا شود. همانند ائمه (علیهم السلام) که تنها وظیفه امامت را بر عهده داشتند، بدون آن که وحی بر آنان نازل شود.
ادله عقلی امامت عامه در تمام زمانها :
الف: برهان لطف:
نبوت و امامت یک فیض معنوی از جانب خداوند است که بر اساس قاعده لطف باید همیشه وجود داشته باشد. قاعده لطف اقتضا میکند که در میان جامعه اسلامی امامی باشد که محور حق بوده و جامعه را از خطای مطلق باز دارد.
الطاف وجود امام غایب را میتوان در موارد زیر برشمرد:
1.حراست از دین خداوند در سطح کلی. [2]
2. تربیت نفوس مستعد.
3. بقای مذهب.
4. وجود الگویی زنده که بتواند مقتدای مردم قرار بگیرد [3] .
ب: برهان علت غایی:
در علم کلام ثابت شده که خداوند از افعال خود هدف و غرضی دارد و چون خداوند کمال مطلق است و نقص در او راه ندارد، غایت افعال الهی به مخلوقات برمیگردد و غایت وجود انسان، انسان کامل است؛ یعنی انسان مانند درختی است که میوه آن وجود انسان کامل است [4] .
ج: برهان امکان اشرف:
در فلسفه قاعدهای مطرح میشود، به نام قاعده امکان اشرف و معنای آن این است که ممکن اشرف باید در مراتب وجود اقدم از ممکن اخس باشد... [5]
در عالم وجود، انسان اشرف مخلوقات است و محال است که وجود، حیات، علم، قدرت و جمال و... به افراد انسان برسد قبل از آن که این کمالات به انسان کاملی که حجت روی زمین است، رسیده باشد.
د: برهان مظهر جامع:
هویت مطلقه خداوند در مقام ظهور، احکام وحدت بر او غلبه دارد و در وحدت ذاتی مجالی برای اسمای تفصیلی نیست. از طرف دیگر در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر میشوند، احکام کثرت ، غالب بر وحدت است. این جاست که فرمان الهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد، تا بتواند مظهری برای حق از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه باشد و آن صورت اعتدال همان انسان کامل است. [6]
علامه حلی (رحمة الله علیه) در توضیح کلام خواجه نصیرالدین طوسی به بعضی از این ضرورتهای وجود امام اشاره کرده و میفرماید:
1. وجود پیامبر ضروری است تا شناخت عقلی بشر، به واسطه بیان نقلی تقویت شود؛ زیرا اگر چه انسان با نیروی عقل بسیاری از حقایق از اصول و فروع دین را درک میکند، ولی گاهی در اعماق وجودش وسوسهها و تزلزلهایی وجود دارد که مانع از اعتماد بر آن و انجام آنها میگردد، اما هنگامی که این احکام عقلی با بیان پیشوای الهی تقویت گردد، هر گونه تزلزل و شک و دودلی زدوده خواهد شد و انسان با قوت قلب به سوی یافتههای عقلی خود خواهد رفت.
2. بسیاری از امور وجود دارد که عقل، حسن و قبح آن را درک نمیکند و باید دست به دامان پیشوایان الهی گردد، تا بتواند خوبی و بدی آنها را دریابد.
3. بسیاری از اشیا مفید و برخی دیگر زیان بارند و انسان تنها با فکر خود قادر به درک سود و زیان همه آنها نیست. این جاست که احساس نیاز میکند، تا کسی سود و زیان اشیا را برای او بیان نماید و این کار تنها از عهده پیشوایان الهی که با منبع وحی در ارتباط هستند بر میآید.
4. انسان موجود اجتماعی است و اجتماع بدون داشتن قوانینی که حقوق همه افراد را حفظ کند و آنها را در مسیر صحیح پیش ببرد؛ سامان نخواهد یافت و به کمال مطلوب نخواهد رسید، تشخیص این قوانین به طور صحیح و اجرای آنها جز به وسیله رهبران آگاه، پاک و معصوم صورت نخواهد گرفت.
5. انسانها در درک کمالات و تحصیل علوم و معارف و کسب فضایل متفاوتند، بعضی از آنها توانایی حرکت در این مسیر را دارند و برخی عاجز و ناتوانند. رهبران الهی گروه اوّل را تقویت و گروه دوم را یاری میکنند تا هر دو گروه به کمال ممکن برسند.
6.با توجه به تفاوت مراتب اخلاق در انسانها، تنها راه برای پرورش این فضایل، رهبران پاک و معصوم هستند.
7. پیشوایان الهی از ثواب و عقاب و پاداش و کیفر الهی در برابر طاعت و گناه آگاهی کامل دارند و هنگامی که دیگران را از این امور آگاه کنند، انگیزه نیرومندی برای انجام وظیفه در آنان پیدا میشود. [7]
با توجه به این که امامت چیزی جز استمرار خط نبوت نیست، غالب این فلسفهها که در ضرورت نبوت بیان شده است، در مورد امامان معصوم نیز ثابت است. به بیان دیگر خداوندی که نوع بشر را برای پیمودن راه کمال و سعادت آفریده است، همان گونه که باید برای هدایت او پیامبرانی را که متکی بر نیروی وحی و دارای مقام عصمت باشند مبعوث کند، لازم است برای تداوم این راه، بعد از رحلت پیامبران، جانشینان معصومی قرار دهد تا جامعه انسانی را در رسیدن به سر منزل مقصود کمک کنند و به یقین بدون آن (جانشینان پیامبر) این هدف ناتمام خواهد ماند؛ زیرا اولاً: عقول انسانی به تنهایی برای تشخیص تمام عوامل و اسباب پیش رفت و کمال، قطعاً کافی نیست و گاهی حتی یک دهم آن را نیز تشخیص نمیدهد.
ثانیاً: آیین انبیا بعد از رحلت آنان، ممکن است دست خوش انواع تحریفات گردد. برای جلوگیری از تحریف لازم است پاسدارانی معصوم و الهی باشند، تا از آن پاسداری کنند. درست است که خداوند در باره قرآن مجید فرمود: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون [8] » یعنی «ما قرآن را فرستادیم و خود حافظ و نگهبان آن هستیم.» اما حفظ دین باید از طریق علل و اسباب آن باشد که این اسباب همانا امامان معصوم (علیه السلام) هستند.
ثالثاً: تشکیل حکومت الهی و برقراری عدل و قسط و رسانیدن انسان به اهدافی که برای آن آفریده شده است، جز از طریق انسان های معصوم ممکن نیست؛ زیرا به گواهی تاریخ حکومتهای انسانی همیشه در مسیر منافع مادی افراد یا گروههای خاصی سیر کرده و تمام تلاش آنها در همین راستا بوده است و همان گونه که بارها آزمودهایم. عناوینی مثل دموکراسی و حکومت بر مردم یا حقوق بشر و مانند آن پوششی است برای رسیدن به اهداف شیطانی قدرتها و آنها با استفاده از همین ابزار مقاصدشان را به شکل مرموزی بر مردم تحمیل کردهاند.
رابعاً: ادامه و استمرار دستورات دین در جوامع نیاز به وجود امامان خبیر و آگاه به تمام جزئیات و دقایق دین دارد، تا در هیچ لحظهای کوچک ترین نقطه ابهامی برای کسی باقی نماند. از آنچه گفتیم به خوبی ضرورت و فلسفه وجود امامان معصوم معلوم میگردد [9] .
پینوشتها
[1] . « و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین »بقره، 124.
[2] .شریف العلماء، کشف القناع، ، ص148.
[3] . نک: نمایه مبانی کلامی مهدویت، سؤال220.
[4] . نک: نمایه مبانی فلسفی مهدویت، سؤال 221.
[5] .طبا طبایی، نهایة الحکمة، صص319و 320.
[6] . نک: تمهید القواعد، ص 172؛جوادی آملی، عبد الله، تحریر تمهید القواعد، ، ص 548- 555.
[7] . نک. شرح تجرید، ص 271 (با کمی تلخیص و اقتباس) ،به نقل از پیام قرآن ، ج 9، ص 38-37 .
[8] . حجر، 9.
دلايل عقلي بسياري بر لزوم وجود امام در ميان جامعه و نياز جامعه به وجود وي در هر عصر و زمان، دلالت دارند و اين ضرورت و نياز را اثبات مينمايند، كه از باب نمونه به يكي از آنها اشاره ميشود.
قبل از پرداختن به این دلیل میبایست سه مقدمه بیان شود.
1. هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام دادن افعال اختياري، مسير تكامل خود را به سوي كمال نهايي بپيمايد، كمالي كه جز از مجراي اختيار و انتخاب به دست نمي آيد و ارادۀ حكيمانۀ الهي اصالتا به كمال و سعادت انسان تعلّق گرفته است اما از آن جا كه اين كمال و سعادت جز از راه انجام دادن افعال اختياري، حاصل نميشود. مسير زندگي بشر، دو راهه و دو سويه قرار داده شده تا زمينه انتخاب و گزينش براي وي فراهم شود و طبعا يك راه آن هم به سوي شقاوت و عذاب خواهد بود كه بالتّبع (و نه بالإصالۀ) مورد ارادۀ الهي واقع ميشود.
2. اختيار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام كار و فراهم شدن زمينههاي بيروني براي كارهاي گوناگون و وجود ميل و كشش دروني به سوي آنها، نياز به شناخت صحيح نسبت به كارهاي خوب و بد و راههاي شايسته و ناشايسته دارد و در صورتي انسان ميتواند راه تكامل خويش را آزادانه و آگاهانه، انتخاب كند كه هم هدف و هم راه رسيدن به آن را بشناسد و از فراز و نشيبها و پيچ و خمها و لغزشگاههاي آن آگاه باشد. پس مقتضاي حكمت الهي اين است كه ابزار و وسايل لازم براي تحصيل چنين شناختهايي را در اختيار بشر قرار دهد و گرنه همانند كسي خواهد بود كه مهماني را به مهمانسرايي دعوت كند ولي محلّ مهمانسرايش و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد! و بديهي است كه چنين رفتاري خلاف حكمت و موجب نقض غرض است.[1]
3. شناختهاي عادي و متعارف انسانها كه از همكاري حس و عقل به دست ميآيد، هر چند نقش مهمّي را در تأمين نيازمنديهاي زندگي، ايفا ميكند امّا براي باز شناختن راه كمال و سعادت حقيقي در همۀ ابعاد فردي و اجتماعي و مادّي و معنوي و دنيوي و اخروي، كافي نيست زيرا روند تغيير حقوقي و قانوني در طول تاريخ بشر، نشان ميدهد كه با وجود پژوهشها و تلاشهاي هزاران دانشمند متخصّص، در طول هزاران سال، هنوز هم يك نظام حقوقي صحيح و كامل و همه جانبه به وجود نيامده است و همواره محافل حقوقي و قانونگذاري جهان به نقص قوانين خود ساخته شان پي ميبرند و با لغو و نسخ مادّهاي با اضافه كردن مادّه و تبصرۀ جديدي به اصلاح و تكميل آن ها ميپردازند.
بايد توجه داشته باشيم كه تمام همّ و تلاش حقوقدانان و قانونگذاران، صرف تأمين مصالح دنيوي و اجتماعي شده و ميشود و هرگز اهتمامي به تأمين مصالح اخروي و كسر و انكسار آنها با مصالح مادّي و دنيوي نداشته و ندارد و اگر ميخواستند اين جهت را كه مهمترين جهات مسئله است رعايت كنند، هرگز نميتوانستند به نتيجۀ قطعي دست يابند. زيرا مصالح مادي و دنيوي را تا حدودي مي توان به وسيلۀ تجارب علمي تشخيص داد امّا مصالح معنوي و اخروي قابل تجربۀ حسي نيست.
با توجه به پيشرفت اعجاب انگيز دانش بشر و استفادۀ وي از تجارب هزاران مسالۀ پيشنيان و وضع ناقص و نارساي قوانين فعلي، ضعف و ناتواني دانش انسان امروز نيز از تشخيص مصالح و مفاسد خويش به روشني آشكار ميشود.
پس اگر راه ديگري براي شناخت حقايق زندگي و وظايف فردي و گروهي و رفع كمبودها وجود داشته باشد، هدف الهي از آفرينش انسان از آغاز تا انجام تحقق خواهد يافت.[1]
از ملاحظه اين مقدمات به اين نتيجه مي رسيم كه مقتضاي حكمت الهي اين است كه پيامبراني را مبعوث فرمايد تا راه سعادت دنيا و آخرت را به بشر بياموزند و اين نياز وي را بر طرف سازند و نيز به تربيت افراد مستعد بپردازند و آنها را تا آخرين مرحلۀ كمالي كه براي ايشان ميسر است، برسانند. هم چنين در صورتي كه شرايط اجتماعي، مساعد باشد اجراي قوانين اجتماعي دين را به عهده بگيرند.[3]
از سوي ديگر دين مقدس اسلام، همگاني و جاوداني و نسخ ناشدني است و بعد از پيامبر اسلام )صلي الله عليه و آله( پیامبری نخواهد آمد و ختم نبوّت در صورتي با حكمت بعثت انبياء وفق ميدهد كه آخرين شريعت آسماني پاسخگوي همۀ نيازمنديهاي بشر باشد و بقاء آن تا پايان جهان تضمين شده باشد.
اين ضمانت، در مورد قرآن كريم، وجود دارد و خداي متعال، مصونيّت اين كتاب عزيز را از هر گونه تغيير و تحريفي تضمين كرده است. ولي همۀ احكام و قوانين اسلام، از ظاهر آيات كريمه استفاده نميشود. في المثل تعداد ركعات نماز و كيفيت انجام آن و صدها حكم واجب و مستحب آن را نميتوان از قرآن كريم به دست آورد و معمولا قرآن در صدد بيان تفاصيل احكام و قوانين نيست و تعليم و تبيين آنها را به عهدۀ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گذاشته تا با علمي كه خدا به او عطا فرموده آنها را براي مردم بيان كند، امّا از جانب سوّم شرايط دشوار زندگي آن حضرت مانند چند سال محصور بودن در شعب ابي طالب و ده سال جنگ با دشمنان اسلام، اجازه نميداد كه همۀ احكام و قوانين اسلام را براي عموم مردم بيان كند و همان اندازه هم كه اصحاب فرا ميگرفتند ضمانتي براي محفوظ ماندن نداشت و حتّي كيفيّت وضو گرفتن آن حضرت كه سالها در مرئي و منظر مردم بود مورد اختلاف واقع شد.
با توجه به اين نكات، روشن ميشود كه هنگامي دين اسلام ميتواند به عنوان يك دين كامل و پاسخگوي نيازهاي همۀ انسانها تا پايان جهان، مطرح باشد كه در متن دين، راهي براي تأمين مصالح ضروري جامعه، پيش بيني شده باشد مصالحي كه با رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در معرض تهديد و تفويت قرار ميگرفت و اين راه، چيزي جز نصب جانشين شايسته براي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نخواهد بود، ختم نبوّت هنگامي موافق با حكمت الهي خواهد بود كه توأم با نصب امام معصوم باشد. امامي كه همۀ ويژگيهاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به جز نبوت و رسالت را دارا باشد[4] تا معارف و احكام الهي را براي مردم بيان نموده و از شريعت محافظت نموده و با اجراي احكام الهي ظلم و فساد را از ميان بردارد.
با توجه به نكاتي كه ذكر شد، هم ضرورت وجود امام عالم معصوم منصوب از طرف خدا تا روز قيامت ثابت ميشود و هم نياز جامعه و مردم تا روز قيامت به وجود امام ثابت ميشود، زيرا همان نياز جامعه كه نصب امام را بعد از پيغمبر ضروري مينمايد عين همان نياز وجود امام را تا روزي كه يك فرد از انسان در روي زمين وجود دارد ضروري مينمايد.
در پايان توجه به اين نكته مهم لازم است كه آنچه گذشت ضرورت وجود امام را ثابت ميكند. يعني بر اساس اين استدلال بايد در هر زمان امامي باشد. اما اگر هم اكنون بشريت از فيض ظهور امام محروم است اين به خاطر سوء تدبير خود اوست و سوء تدبير بشريت و انجام رفتارهايي كه به غيبت امام (عليه السلام) انجاميد ضرورت وجود امام را نفي نمي كند. هم چنان كه وجود بيماري اقتضا ميكند در يك شهر پزشك يا پزشكان حضور يابند. حال اگر مردم از روي بيتوجهي به پزشك مراجعه نكردند اين باعث مستغني شدن مردم از پزشك نميشود.
با توجه به توضيحات ياد شده روشن شد كه با وجود نياز مردم به امام بر خداوند است كه براي هدايت مردم امامي نصب نمايد و خداوند اين وظيفه را انجام ميدهد. از اين به بعد بر مردم است كه به امام رجوع كنند و يا اگر مانع ظهورش شده اند موانع را مرتفع نمايند.
پینوشتها:
[1]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، دوره کامل سه جلدي، ص 177، شرکت چاپ و نشر بين الملل وابسته به انتشارات امير کبير، 1377.
[2]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، ص 178، پيشين.
[3]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، ص 304، پيشين.
[4]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، ص 305، پيشين.
براى ضرورت وجود امام از راه عقل به دو وجه مىتوان استدلال كرد
دليل اول
با توجه به این كه افراد انسان در طريق حركت و استكمال هستند و بالفطره به سوى آخرين مرتبه كمال انسانى رهسپارند، بايد يك مسير حقيقى و تكوينى را طى كنند تا به عالم سرور و نورانيت و كمال رجوع نمايند آن راه، راه تكوينى و داراى درجات و مراتبى است. هر مرتبه فوق غايت مرتبه ناقصتر بوده و بين درجاتش پيوند و اتصال ناگسستنى برقرار است. غايت حركت استكمالى قافله انسانيت همان مرتبه عالى است، جميع افراد انسان به سوى غايت و آخرين مرتبه كمال توجه دارند صراط مستقيم يك حقيقت بيش نيست و با مراتب و درجاتش اتصال و پيوند ناگسستنى برقرار است. مادام كه نوع انسان باقى است بايد مسير تكوينى و راه تكامل انسانيت و غايت نوع نيز موجود باشد و بين عالم غيب و نوع انسان ارتباط و اتصاف برقرار باشد.
بايد فرد كاملى در بين بشر باشد كه تمام كمالات ممكنه انسانيت در او به فعليت و تحقق رسيده و به باطن احكام و قوانين شريعت متحقق باشد، حامل مجموع مراتب كمالى باشد كه به وسيله نبى اكرم نازل شده است. آن فرد برگزيده در متن صراط تكامل انسانيت واقع شده و از جاده كمال منحرف نيست. زيرا كسى كه به پارهاى از كردارهاى نيك نائل شده ولى از ساير آنها بىبهره باشد در متن صراط نبوده و از جاده حقيقت منحرف است و اگر دقت بيشترى به عمل آيد، راه و راهپيما در اينجا يك حقيقت بيش نيست.
چنين فرد برگزيدهاى در اصطلاح شرع، امام ناميده مىشود. امام فرد كاملى است كه به تمام عقائد حقه الهيه عقيدهمند است و به تمام اخلاق و صفات نيك آراسته مىباشد و تمام احكام و قوانين شريعت را به كار بسته است. امام شخصى است كه كمالاتى كه از جانب خدا نازل شده و ممكن است در افراد انسان تحقق يابد در شخص او فعليت و تحقق يافته است. امام جايگاه افاضات الهى و واسطه بين انسان و عالم غيب است. امام پيشرو و امام قافله انسانيت و غايت تكامل نوع انسان است. بايد هميشه در بين نوع انسان فرد كاملى باشد كه همواره مورد هدايت و تأييدات و افاضات خداى متعال بوده و به واسطه افاضات معنوى و جذبههاى باطنى، هر فردى از انسانها را بر طبق استعدادش به كمال مطلوب برساند.
وجود مقدس امام بدون واسطه با عالم ربوبى ارتباط داشته و درهاى كمالات غيبى به رويش گشوده شده و تحت هدايت و ولايت مستقيم پروردگار جهان زندگى مىكند.
آرى بايد چنين انسان برگزيدهاى هميشه در بين بشر وجود داشته باشد و الا لازم مىآيد كه حركت استكمالى افراد انسان بىغايت باشد و بين عالم ربوبى و نوع انسان ارتباط نباشد. درصورتى كه نوع بىغايت، انقراض برايش ضرورى است.
دليل دوم
می دانیم که خداوند حكيم كه انسان را به نيروى استكمال مجهز نموده و براى ترقى و تكامل آمادهاش ساخته است ممكن نيست راه رسيدن به كمال را در اختيارش قرار ندهد. لطف بىپايانش اقتضا دارد كه يك برنامه كامل و قوانين جامعى در اختيار بشر قرار دهد كه اگر بدانها عمل كردند، امور دنياى آنان به بهترين وجه ممكن اداره شود و به سعادت و آسايش جاويدان آخرت نيز نائل گردند.
برنامه زندگانى آنان جورى تنظيم شود كه به زندگى روحانى لطمه نزند، محيط صالحى به وجود آيد كه براى پرورش روح و روان و كسب فضائل و كمالات انسانيت آماده باشد، بر خداوند حكيم لازم است چنين برنامهاى را توسط پيمبران برگزيدهاش براى بشر بفرستد.
در صورتى منظور حق تعالى تأمين مىشود كه اولا تمام احكام و قوانين دين، بدون كم و زياد، در بين بشر محفوظ بماند و هميشه در دسترس آنان باشد و ثانيا چون دين از دنيا جدا نيست و تكامل و سعادت روحانى را نمىشود از زندگى دنيوى جدا دانست و در بين آنها كمال ارتباط برقرار است بدين جهت احكام خدايى بايد ضامن اجرا داشته باشد. بايد هميشه شخصى در بين بشر باشد كه در حفظ قوانين دين كوشش كند و برنامهها و طرح هاى آسمانى را به اجرا گذارد .
در زمانى كه رسول خدا زنده بود خودش حافظ و مجرى قوانين دين بود. ليكن چون پيغمبر نمىتواند هميشه باقى بماند، ناچار بايد بعد از او شخصى باشد كه عهدهدار حفظ و اجراى قوانين الهى باشد. لذا بر خداوند حكيم لازم است كه بعد از پيغمبر شخصى را تعيين كند كه صد در صد مورد اعتماد باشد تا در غياب پيغمبر حافظ و خزينهدار احكام الهى باشد. با اين فرض، مىتوان گفت: احكام و قوانين شريعت كه بر پيغمبر نازل شده هميشه در بين بشر محفوظ است و مردم اگر بخواهند مىتوانند از آنها استفاده نمايند. با اين فرض مىتوان گفت كه راه تكامل انسانيت و صراط مستقيم ديانت كه يك راه بيش نيست همواره در بين بشر برپا خواهد بود. زيرا آن فرد برگزيده در گرفتن احكام و ضبط و ابلاغ و اجراى آنها از خطا و اشتباه معصوم است.
چون به تمام احكام دين عمل مىكند و از حيث عمل، از گناه و عصيان و خطا معصوم است در متن صراط ديانت واقع شده و به حقيقت و باطن احكام متحقق بوده و فرد نمونهاى است كه تمام كمالات انسانيت در وى تحقق يافته است. بدين جهت، مىتواند امام و پيشواى مردم باشد و مردم مىتوانند از اخلاق و اعمال و گفتارش سرمشق گيرند و در طريق كمال سير كنند. او در تعليم و تربيت از ما سوى الله بىنياز و به باطن و جان احكام نايل شده و در مدارج كمال سير مىكند و به واسطه ارشاد و افاضه و جذبههاى معنوى، هر فردى را به كمال لايق مىرساند. به علاوه، آن فرد معصوم در اجراى برنامههاى اجتماعى و سياسى ديانت كوشش مىكند، محيط صالح و پاكى را طبق خواسته خدا، به وجود مىآورد تا اجتماعشان با بهترين وجه اداره شود و به سعادت دنيوى و اخروى نائل گردند. محيطى كه براى پرورش روح و روان و تحصيل فضائل و كمالات و سير در معارف و معنويات آماده باشد.
خدايى كه مىداند دين از دنيا جدا نيست و نمىتوان بين برنامههاى مربوط به زندگى جسمانى و برنامههاى مربوط به زندگى نفسانى حد فاصل و مرز مشخصى تعيين كرد و براى هر يك از آنها مسؤول معينى قرار داد، دو فرد مسؤول و زمامدار براى مردم تعيين نخواهد كرد. بلكه لطف بىپايان و مقام پروردگاريش اقتضا دارد كه زمامدار معصوم و مورد اعتمادى تعيين كند و زمام امور دنيا و آخرت مردم و حفظ و اجراى قوانين را در اختيارش قرار دهد. تا جامعه را در همان مسيرى كه خودش خواسته رهبرى نمايد. چنين فرد ممتاز و معصومى در اصطلاح شرع، امام ناميده مىشود.
اشكال اول
ممكن است كسى بگويد: ما مىتوانيم تصور كنيم كه امام معصوم در بين مردم نباشد در عين حال، احكام و قوانين شريعت در بين بشر محفوظ بماند. ممكن است چنين باشد كه مجموع قوانين دين در بين مجموع ملت باقى بماند. يعنى هر دستهاى حافظ يك سلسله معين از احكام باشند، آنها را بدانند و مورد عمل قرار دهند. با اين فرض، نيز تمام احكام دين از حيث علم و عمل در بين نوع انسان باقى مىماند و صراط مستقيم ديانت و ربط بين عالم غيب و جهان شهود برقرار خواهد ماند.
پاسخ
چنانكه قبلا گفته شد، احكام و قوانينى كه از جانب خداوند متعال براى هدايت مردم نازل شده بايد هميشه در بين آنان محفوظ و ثابت باشد، به طوري كه تمام راه هاى تغير و تبدل و تحريف و نابودى بر آنها مسدود و از هر خطرى در امان باشند، تا مردم در مورد احتياج بدانها مراجعه و استفاده كنند و به بركت وجود آن قوانين راه تكامل انسانى و نيل به صلاح و سعادت حقيقى باز و در اختيار انساها باشد. اين مطلب در صورتى امكان پذير است كه حافظ و نگهدار آنها شخصى باشد كه از سهو و نسيان و فراموشى و گناه معصوم و در امان باشد.
اما بنابر فرض مذكور چنين موضوعى تحقق ندارد، زيرا هر يك از افراد ملت جايز الخطا است . براى هر كدام از آنان امكان دارد كه در ياد گرفتن يا عمل كردن به احكام مرتكب اشتباه و فراموشى و معصيت شود. مجموع ملت هم جز آحاد و افراد وجودى ندارد بنابراين، وقتى هر فردى از آنان جايز الخطا و غير معصوم شد مجموع هم جايز الخطا و غير معصوم خواهد بود . در اين صورت چنان نيست كه احكام الهى بطور قطع از تغير و تبدل و تحريف و نابودى در امان باشد. علاوه بر اين، اگر افراد ملت خواستند قوانين حقيقى شريعت را پيدا كنند و از آنها متابعت نمايند، برايشان مقدور نيست زيرا فرد معصومى را كه مورد اعتماد همگانى و از خطا و اشتباه معصوم باشد و حافظ و خزينهدار احكام الهى باشد سراغ ندارند. بنابراين، نمىدانند حق مورد نظرشان را از كجا و به چه وسيلهاى بدست آورند، در نتيجه، از مخالفت احكام معذور خواهند بود و راه رسيدن به كمال برايشان مسدود خواهد بود.
به علاوه، با اين فرض هيچ يك از افراد ملت در متن صراط مستقيم ديانت كه يك راه بيش نيست واقع نشده و به جان و باطن احكام نائل نشدهاند. كمالات ممكنه انسانى به فعليت نرسيده و حركت تكاملى افراد بىغايت خواهد بود، صراط مستقيم ديانت مسدود، و بين جهان غيب و عالم شهود ربطى باقى نخواهد ماند.
اشكال دوم
شما مىگوييد: وجود امام براى بشر ضرورى و لازم است و خداوند متعال زمامداران معصومى را براى مردم تعيين كرده تا طرح و نقشهها و برنامههاى دين را به اجرا گذارند و به وسيله قوانين الهى جوامع بشرى را با بهترين وجه اداره كنند، در حفظ نگهدارى احكام و قوانين خدايى كوشش نمايند. بنابر گفته شما كه خدا على بن ابى طالب (عليه السلام ) و يازده فرزندش را به عنوان زمامدار مسلمانان تعيين نموده، خدا كار لغو و بي فايدهاى انجام داده است . زيرا از اين دوازده نفر جز على بن ابى طالب ( عليه السلام ) كسى در مسند حكومت و زمامدارى قرار نگرفت على (عليه السلام ) هم بعد از پيغمبر تا مدت ها از خلافت محروم بود، بعدا هم حكومتش چندان دوامى نداشت.
آيا مىتوان گفت: خدا دوازده نفر امام براى زمامدارى مردم تعيين كرده كه يازده نفرشان اصلا به حكومت نرسيدند، و تنها يك نفرشان در مدت محدودى در مسند خلافت نشست؟ ! آيا عقلا يك چنين عملى را مىپسندند؟ ! آيا حاضرند چنين كارى را به خدا نسبت دهند؟ !
پاسخ
در طى مباحث گذشته اين مطلب به اثبات رسيد كه بر خداوند حكيم لازم است براى ارشاد و تكميل نوع انسان نهايت لطف را به عمل آورد و زمامداران معصومى را برگزيده و به آنان معرفى كند تا به زمامدار معصوم دسترسى داشته باشند و برايشان عذرى باقى نماند. ما مىگوييم، خدا اين كار را انجام داده و افرادى را كه از هر گونه خطا و اشتباه و گناه معصوم و صد در صد بيمه بودهاند به عنوان امام و زمامدار به مردم معرفى نموده است. بعد از پيغمبر مردم مىتوانستند از آن افراد برگزيده الهى استفاده كنند. براى تشكيل حكومت عدل و داد كوشش و فداكارى كنند و زمينه را فراهم سازند تا آن افراد برگزيده را در رأس كار قرار دهند، در تأييد و تقويت حكومتشان سعى و كوشش نمايند آنگاه از نتايج درخشان حكومت معصوم برخوردار گردند. اما اگر مردم در انجام وظيفه كوتاهى كردند تقصير از جانب خدا و رسول نيست. كارها بايد بر طبق جريان عادى و از روى علل و اسباب انجام گيرد. خدا وظيفه ندارد كه ناموس كلى علل و اسباب را برهم بزند و بطور خرق عادت حكومت معصوم را بر مردم تحميل كند.
به علاوه، امام داراى چندين مزيت و شان است:
1 ـ نمونه كامل انسانيت است كه همه شؤون دين به نحو اكمل در او تجلى نموده و محل فيوضات الهى است.
2 ـ حافظ احكام و قوانين دينى است كه به وسيله پيغمبر تلقى شده است. مبلغ و مروج احكام و دستورات شريعت است.
3 ـ به خلافت پيغمبر و زمامدارى مسلمانان از جانب خدا برگزيده شده است.
گيرم كه مسلمانان به علت سستى و عدم استعداد و بعضى علل ديگر، موفق نشدند از فايده سوم كاملا بهرهمند گردند، ليكن از فايده اول و دوم بدون ترديد برخوردار شدند. زيرا فايده اول كه يك امر تكوينى و واقعى است بر وجود امام مترتب مىشود چه در مسند حكومت بنشيند، چه از حق مشروعش محروم گردد.
در مورد فائده دوم نيز فوائد بيشمارى از ناحيه ائمه اهل بيت به اسلام و مسلمين عائد شد. به واسطه راهنماييهاى سودمند و فداكاريهاى آنان بود كه اصل ديانت باقى ماند و نقشههاى سوء دشمنان نقش بر آب شد. به بركت وجود آنان بود كه هزاران حديث درباره معارف اسلام و تفسير قرآن در بين مسلمانان پخش شد. توسط آنان بود كه هزاران حديث اخلاقى و سير و سلوك روحانى در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. به وسيله آنان بود كه هزاران حديث در ابواب مختلف فقه در اختيار دانشمندان گذاشته شد.
البته نباید از این نکته مهم غافل بود که حکومت و خلافت تنها شانی از شئون امامت است و نه شرط آن لذا اگر این شان برای امام فراهم گشت که چه بهتر و الا با نبود نیز آن ضرری به امامت امام وارد نمیشود.
منبع:
برگرفته از کتاب: بررسى مسائل كلى امامت صفحه 123
نويسنده: ابراهيم امينى