پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم): براى شهادت حسین (علیه السلام)، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.

رسانه منجی - مهدویت

طبق منابع و اخبار موجود، اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان اهل سنّت، احادیث مربوط به حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را صحیح و مورد قبول مى‌دانند. اما تنى چند، آنها را رد نموده یا مورد تشکیک قرار داده‌اند که از آن جمله «ابن خلدون» است.
وى مى گوید: در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پیامبر ظهور می‌کند و دین را تأیید و عدل و داد را آشکار مى‌سازد، مسلمانان از او پیروى مى‌کنند، وى بر تمام کشورهاى اسلامى تسلّط پیدا مى‌کند، این شخص مهدى نامیده مى‌شود و ظهور دجال و حوادث  بعدى که از مقدمات مسلّم قیامت است، به دنبال قیام او خواهد بود، عیسى فرود مى‌آید و دجّال را مى‌کشد یا در قتل دجّال او را یارى می‌کند و عیسى پشت سر او نماز مى خواند...گروهى از پیشوایان حدیث، مانند: ترمذى، ابوداود، بزّاز، ابن ماجه، حاکم، طبرانى، ابو یَعلى، احادیث مربوط به مهدى را در کتابهاى خود به نقل از گروهى از صحابه مانند: على، ابن عباس، عبد الله بن عمر، طلحه، عبد الله بن مسعود، ابو هریره، أنس، ابو سعید خُدرى، أُمّ حبیبه، أُمّ سلمه، ثوبان، قرّة بن اًیاس، على هلالى، عبد الله بن حارث، آورده‌اند؛  ولى چه بسا منکران این احادیث، در سند آنها مناقشه کنند در میان دانشمندان اهل حدیث معروف است که (جَرح) بر (تعدیل) [1] مقدّم است. بنابراین اگر ما، در بعضى از راویان این احادیث نقطه ضعفى از قبیل: غفلت، کم حافظگى، ضعف یا انحراف عقیده یافتیم، اصل حدیث از درجه اعتبار ساقط مى‌شود...[2]

وى آنگاه به نقل تعدادى از این احادیث و بررسى وضع راویان آنها پرداخته و برخى از آنها را غیر موثق اعلام نموده و اضافه مى‌کند: این است مجموع احادیثى که پیشوایان حدیث درباره مهدى و قیام او در آخر الزمان نقل کرده‌اند و چنانکه ملاحظه کردید، همه آنها جز مقدار بسیار کمى مخدوش است. [3]

این بود خلاصه و فشرده نظریه ابن خلدون درباره احادیث مربوط به مهدى منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
دانشمندان صاحب نظر و متخصصان علم حدیث اعم از شیعه و سنى، سخنان وى را با دلائل روشن رد کرده  و آن را بى‌پایه دانسته‌اند [4]
ولى ما، در اینجا به عنوان نمونه خلاصه سخنان (شیخ عبد المحسن عباد)، استاد و رئیس دانشگاه مدینه را نقل مى‌کنیم:
وى در کنفرانسى، زیر عنوان (عقیدة أهل السنّة و الأثر فى المهدى المنتظَر)، در ردّ نظریه ابن خلدون چنین مى‌گوید:
الف - اگر ابراز شک و تردید در مورد احادیث مهدى از طرف شخصى حدیث شناس بود، یک لغزش به شمار مى‌رفت،
چه رسد به مورّخانى که اهل تخصّص در علم حدیث نیستند. چه خوب گفته است (شیخ احمد شاکر): ابن خلدون چیزى را دنبال کرده است که به آن آگاهى ندارد و وارد میدانى شده است که مرد آن نیست. او در فصلى که در مقدمه خود به مهدى اختصاص داده، پریشان گویى عجیبى کرده و مرتکب اشتباهات روشنى شده است. اصولاً او متوجه نشده است که مقصود محدثان از این جمله که: (جرح بر تعدیل مقدّم است) چیست؟!
ب- وى در آغاز فصل مربوط به مهدى، چنین اعتراف کرده است: در میان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پیامبر ظهور مى‌کند.

با اعتراف به اینکه موضوع قیام مهدى در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امرى مشهور و مورد قبول بوده و هست، آیا صحیح است که او نیز این عقیده مشهور را مثل دیگران نپذیرد؟ آیا نظریه وى، با وجود اعتراف به اینکه همه مسلمانان بر خلاف او عقیده دارند، نوعى کجروى و تکروى نیست؟ آیا همه مسلمانان اشتباه کرده‌اند و فقط ابن خلدون درست فهیمده است؟!
اصولاً این موضوع اجتهادى نیست، بلکه یک موضوع نقلى و غیبى است و جایز نیست کسى آن را با دلیلى جز با کتاب خدا و سنت پیامبر (صلى الله علیه وآله) اثبات کند و دلیل مزبور در اینجا، نظریه مسلمانان را اثبات مى‌کند و آنان در این موضوع نقلى، داراى تخصص هستند.

ج - ابن خلدون پیش از نقد و بررسى این احادیث مى‌گوید: (اینک ما در اینجا احادیثى را که در این باره نقل شده، ذکر مى‌کنیم).[5] و پس از نقل احادیث مى‌گوید: (این است مجموع احادیثى که پیشوایان حدیث درباره مهدى و قیام او در آخر
الزمان نقل کرده‌اند). و در جاى دیگر مى‌گوید: (آنچه محدثان از روایات مهدى نقل کرده‌اند، ما همه را به قدر توان در اینجا آوردیم).[6]  در حالى که وى بسیارى از احادیث مهدى را ناگفته گذاشته است، چنانکه این معنا با مراجعه به کتاب (العرف الوردى فى أخبار المهدى) تألیف (سیوطى) روشن مى‌گردد. همچنین او از حدیثى که با سند معتبر در کتاب (المناز المنیف) تألیف )ابن قیم) نقل شده، غفلت کرده است.
 د- ابن خلدون تعدادى از این احادیث را نقل و به خاطر بعضى از راویان آنها در سند آنها اشکال مى‌کند، در حالى که راویان یاد شده، کسانى هستند که (بخارى) و (مسلم) یا حداقل یکى از آنها در صحیح خود از آنها نقل حدیث کرده‌اند و دانشمندان در سند آنها ایرادى نکرده‌اند.
ه- ابن خلدون اعتراف مى‌کند که تعداد کمى از احادیث مربوط به مهدى جاى هیچ نقد وایرادى از نظر سند ندارد.
بنابراین باید بگوییم: آن تعداد کم که به گفته وى مورد قبول است، براى اثبات مطلب کافى است و بقیه احادیث نیز مؤید آن تعداد خواهد بود. [7]



پی‌نوشتها:
[1]. جرح و تعدیل از اصطلاحات علم حدیث شناسى است. مقصود از جرح این است که راوى یا راویان یک حدیث از طرف حدیث شناسان با تعبیراتى از قبیل: دروغگو، جاعل حدیث، اهل غلّو و تعبیرات دیگرى که در این علم مطرح شده، معرفى شود که طبعاً آن حدیث فاقد اعتبار خواهد بود و مقصود از تعدیل، این است که راوى به عنوان: شخص عادل، موثق و مانند اینها معرفى شود که طبعاً حدیث او مورد قبول خواهد بود. البته اینها معیارهاى جرح و تعدیل از دیدگاه دانشمندان شیعه است. دانشمندان اهل سنت نیز معیارهایى دارند که همه جا با معیارهاى شیعه یکسان نیست.
[2]. مقدمه، الطبعة الرابعة، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ص ۳۱۱ -۳۱۲.
[3].  مقدمه، ص۳۲۲.
[4]. ر. ک به: دادگستر جهان، ص ۳۰ - ۴۹، مهدى انقلابى بزرگ، ص ۱۵۹ - ۱۶۵، منتخب الأثر، ص ۵ - ۶، پاورقى.
[5]. ص.۳۱۱.
 [6].ص.۳۲۷.
[7]. سخنان مبسوط شیخ عبد المحسن عباد، در مجله الجامعة الاسلامیة چاپ (مدینه) مورخ ذیقعده ۱۳۸۸ ه. ق، شماره ۳، سال اوّل منتشر شده و ما آن را از: (موسوعة الامام المهدى) ج ۱ نقل کردیم.
منبع: سیره پیشوایان - مهدى پیشوایى

%ق ظ، %03 %356 %1395 ساعت %07:%ارديبهشت

خداوند بلند مرتبه و بزرگ در كتاب گران قدر خويش مي‌فرمايد: «و قضينا إلي بني اسرائيل في الكتاب لتفسدّن في الأرض مرّتين و لتعلنّ علوّاً كبيراً فاذا جاء وعد اولاهما بعثنا عليكم عباداً لنا اُولي بأسٍ شديدٍ فجاسوا خلال الدّيار و كان وعداً مفعولاً»

و در كتاب [آسماني‌شان] به فرزندان اسرائيل خبر داديم كه قطعاً دو بار در زمين فساد خواهيد كرد و قطعاً به سركشي بسيار بزرگي برخواهيد خاست ٭ پس آنگاه كه وعده نخستين آن دو فرارسد، بندگاني از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مي‌گمارم تا ميان خانه‌ها[يتان براي قتل و غارت شما] به جستجو درآيند و اين [تهديد] تحقق يافتني است.

كتاب‌ها و متون مختلف تأكيد مي‌كنند كه جبه يهود از جمله جبهه‌هاي اثرگذار و فعّال در دنياي سياست به ويژه در منطقة خاورميانه خواهد بود. با اينكه يهوديان متحمّل سخت‌ترين شكست‌ها در زمان پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شده‌اند و پس از آن ديگر تا مدت‌ها هيچ گونه نقش فعّال و اثرگذاري نداشته‌اند و به صورت اقليّت‌هايي در آمده‌اند، با اين حال، پيامبر (صلی الله علیه و آله)  در سخنان خود، در مورد آخرالزّمان دقيقاً تأكيد نموده‌اند كه يهوديان در آينده داراي قدرت و نفوذ و توان زيادي خواهند شد، به همين دليل متون شريفه رسيده از اهل بيت (علیهم السلام) در مورد دجّال و شورش او، حاكي از آن است كه جنبش و شورش او، با گرايش‌هاي جنبشي لا ابالي‌گري است كه هدف آن، از بين بردن تمام ارزش‌هاي موجود در جوامع و كشاندن اين جوامع به پرتگاه سقوط است و در رأس جبهة دجّال نيز يهوديان حضور دارند. تأكيد پيامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بيت (علیهم السلام) در مورد نقش يهوديان در آخرالزّمان، يكي از اخبار غيبي است و خود، گواهي بر عظمت پيامبر و راست و درست بودن سخن ايشان است؛ زيرا ايشان از روي هوا و هوس سخن نمي‌گفت و آن سخنان، چيزي جز وحي الهي نبود.

به همين دليل، چيزي كه باعث شد نگارنده به اين موضوع بپردازد، نفوذ و رخنة يهوديان در جوامع ما است كه روز به روز شاهد بروز و گسترش روز افزون آن هستيم. ما همواره مي‌بينيم كه از شبكه‌هاي ماهواره‌اي، برنامه‌هاي عريان‌گرايي و فسق و فجور پخش مي‌شود و جدا از اين، فعاليت‌هاي ويرانگر بسيار زيادي وجود دارد كه اصل عقيدة اسلامي را نشانه گرفته‌اند، مطالبي كه آنها در نشريات مختلف مي‌نويسند، و به مسخره گرفتن دين اسلام و ... همه و همه از جملة اين موارد هستند. در اين بخش سعي خواهيم كرد بر مسئلة نقش دستگاه‌هاي اطلاع‌رساني يهودي ضدّ مسئلة مهدويّت، پرتوافكني نماييم و آن را روشن سازيم. اميدواريم كه به نظر درست در اين مورد و حقيقت اين مسئله، هر چند به مقدار اندك رسيده باشيم.

1.يهوديان و پيش‌بيني آينده

 ما پيوسته شاهد حوادث و رويدادهايي در كشورهاي مختلف هستيم و اخبار گوناگوني از آن را مي‌شنويم و اطلاع داريم كه چه چيزي بر كشورهاي جهان حاكم است و كشورهاي مختلف به چه سمت و سويي پيش مي‌روند. ما اكنون به خوبي معضل مفصّل كوركورانه گام برداشتن و پرده‌دري و لجام گسيختگي به معناي دقيق اين كلمات را در جوامع مختلف مشاهده مي‌كنيم.

بي‌گمان، اين خط، خطّ و جبهه مخالف و نقطة مقابل دين پاك اسلام و نقطة مقابل خطّ اهل بيت (علیه السلام) است كه امام مهدي (علیه السلام) زمان ظهور شريفشان در آن گام برمي‌دارند و شكي نيست، امام مهدي (علیه السلام) براي گسترش دين اسلام در جاي جاي جهان تلاش خواهد كرد. روايات، اين دين را كه امام آن را در همه جا مي‌گستراند، «اسلام جديد» ناميده‌اند، يعني امام ظهور خواهند كرد و مردم را دعوت به آن اسلامي مي‌كند كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) آن را آورده است. به همين دليل، پيش‌بيني مي‌كنيم كه اسرائيل، با تلاش زياد، در پي آن است كه حركت و جنبش امام را در نطفه خفه كند و خود را براي مقابله با ايشان و جنبش مباركشان پس از ظهور آماده مي‌كند و سعي مي‌كند آتش جنگ با ايشان را بيفروزد، البته يهوديان وسيله و روشي كارآمدتر و اثرگذارتر از جنگ نظامي و كلاسيك و استفاده از ارتش براي اين كار يافته‌اند و آن، سلاحِ سخن‌پراكني و تبليغات است. بي‌گمان، اسلحة سخن‌پراكني و تبليغات، بسيار قدرتمندتر از سلاح‌هاي كلاسيک و توپ و تفنگ و جنگ و خونريزي است.

آمارها و پژوهش‌ها در دوران ما اشاره به اين دارد كه هر كس بر دستگاه‌هاي اطلاع‌رساني و تبليغاتي سيطره داشته باشد، مي‌تواند حاكم مطلق جامعه و جهان باشد و حتّي ممكن است قدرت او از قدرت دولت‌ها و كشورهاي قدرتمند نيز بيشتر باشد و البته يهوديان به خوبي از اين مسئله آگاه هستند. اين درحالي است كه مسلمانان در اين مورد، در خواب سنگين غفلت به سر مي‌برند و سعي مي‌كنند از دسيسه‌چيني‌هاي اطراف خود چشم‌پوشي كنند؛ توطئه‌ها و دسيسه‌هايي كه هدف آن نابود كردن دين اسلام و گسترش نژادپرستي و قوم‌گرايي و مذهب‌گرايي در ميان طيف‌هاي مختلف مسلمانان است.

به همين دليل، آنها دستگاه‌هاي تبليغاتي و اطلاع‌رساني را بهترين وسيله و كارآمدترين ابزار براي نابود ساختن دين پاك محمّدي ديده‌اند. آنها در اين راستا، بذر افكار مادّي را در ذهن مسلمانان مي‌كارند و اين‌گونه، مردم با تمام همّ و غم و حواسشان، متوجّه عالم مادّي و سرمايه‌داري مي‌شوند و پيوسته پريشان فكراند و اين‌گونه كم كم زنگار ماديات، روح پاك آنها را مي‌پوشاند و وجدان بيدار آنها را به خوابي عميق مي‌برد. اين روش آنها بسيار موفقيت‌آميز بوده است. ما در جهان منحرفي زندگي مي‌كنيم و در اين جهان هويت وجودي انسان چيزي جز گرايش‌هاي مادي برنامه‌ريزي شده نيست و عموماً همه رفتارهاي انسان با غريزه توجيه مي‌شود. به همين دليل، يهوديان اين شعارشان را مطرح كردند: «ما يهوديان، تنها سروران جهان و تنها مفسدان آن و محرّكان فتنه‌ها در آن و جلّادان آن هستيم؛ دكتر يهودي، اسكار ليوي».

امروزه، ما در نقشة سياسي، قدرت اثرگذار يهوديان را كه بسيار سؤال برانگيز است، به خوبي مشاهده مي‌كنيم، چه كسي با يهوديان همكاري مي‌كند، يهودياني كه امروزه ششمين قدرت بلامنازع هسته‌اي جهان به شمار مي‌آيند.

آنها با پشتكار فراوان سعي مي‌كنند تمام ارزش‌ها و باورهاي ديني اسلامي را نابود كنند. در پروتكل سيزدهم از پروتكل‌هاي دانشمندان صهيونيست آمده است: «ما بايد مردم را با وسايل و راه‌هاي گوناگون به لهو و لعب بكشانيم. پس از آن، مردم به تدريج نعمت انديشة آزاد و مستقل را از دست مي‌دهند و همگي با ما هم‌صدا مي‌شنوند، زيرا پس از آن، ما تنها اعضاي جامعه‌اي هستيم كه شايستگي ارائة برنامه‌هاي فكري جديد را داريم و آنها پيرو ما مي‌شوند».

 

2.يهوديان و ساخت فيلم‌هاي توهين‌آميز نسبت به دين اسلام

افلاطون، فيلسوف شهير يوناني مي‌گويد: «كساني كه داستان‌ها را روايت مي‌كنند، بر جوامع حكومت نيز مي‌كنند». او بر سيطرة داستان‌ها و روايات خيالي در تكوين و جهت‌دهي فكر و انديشة جامعه و اعتقادات و باورهاي آن، تأكيد مي‌كند.

اين نكته، اصل و جوهري است كه حاكمان و بزرگان اوّلية هاليوود در سينما آن را به خوبي دريافته بودند و از آن به عنوان يك ابزار موفقيت‌آميز و بسيار قدرتمند و اثرگذار براي روايت داستان‌ها و طرح انديشه‌هاي مادي و توهين به دين اسلام و نابودي آن، استفاده كردند.

در تأكيد اين مطلب بايد گفت: در پروتكل دوازدهم دانشمندان يهود آمده است: «ما از طريق مطبوعات و روزنامه‌ها، نفوذ قابل توجهي به دست آورديم. با اين حال، خود همچنان پشت پرده مانديم».

به همين دليل، يهوديان نقش مهم و غيرقابل انكاري در تسلّط بر همة وسايل اطلاع‌رساني، از سيما گرفته تا صدا و مطبوعات، بازي كردند. به عنوان نمونه، تاريخ، هيچ گاه رسوايي بيل كلينتون، رئيس جمهور آمريكا را فراموش نمي‌كند و در حقيقت، دستان يهوديان در بر افروخته شدن آتش اين مسئله در كار بود و آنها بودند كه اين مطلب را در سطحي بسيار گسترده منتشر كردند.

مهم‌ترين چيزي كه توجه و نگاه ما مسلمانان را به عنوان پيروان اهل بيت (علیهم السلام) به خود جلب مي‌كند، تأكيد بر يک نقه بي‌نهايت مهم و بسيار حسّاس در اين دوران است. آن نقطه، حمايت از مسلمانان در مقابل وسايل اطلاع‌رساني و شبكه‌هاي ماهواره‌اي است، به ويژه پس از آنكه ما از تسلط يهوديان بر بيشتر وسايل اطلاع‌رساني و تلاش‌هاي پي در پي و خستگي‌ناپذير و جدي آنها براي ترسيم تصويري نادرست و زشت از اسلام و مسلمانان، آگاه هستيم. اسكات. جي. سيمون يكي از پژوهشگران مشهور در مورد اين تصوير در كتابش تحت عنوان «عرب‌ها در هاليوود، تصويري كه آنها سزاوار آن نيستند» مي‌گويد: «صنعت فيلم‌سازي در هاليوود مسئول جا انداختن و القاي تصويري [زشت و نادرست] از عرب‌ها در ذهن ميليون‌ها آمريكايي و ميليون‌ها نفر در جهان غرب و در تمام جهان است».

عرب‌ها و مسلمانان در فن و تكنيك متنفر ساختن مردم از چيزي كه خود هاليوود مبتكر آن است، هدف قرار گرفته‌اند و پيوسته آنها مظهر شرّ و بدي و خشونت و عقب ماندگي و جهل و غوطه خوردن در لذت‌جويي و بدي‌ها معرفي شده‌اند. بنابراين، تصوير عرب‌هاي مسلمان از چارچوب اين روش هدفمند و اين تصاوير خارج نشده و نخواهد شد؛ تصوير يك عرب بيابانگرد كه دائم در حال كوچ است و در كنارش شتر و چادر و در اطرافش بيابان بي‌آب و علف است يا يك عرب مسلمان غرق در لهو و لعب و لذت‌جويي و فساد و شراب‌خوار و معتاد به مشروبات الكلي يا شخصي بدون تمدن و فرهنگ كه حتّي آداب اخلاقي و رفتاري در راه‌هاي عمومي و در رفتار با ديگران و حتّي آداب نظافت و غذا خوردن را نيز نمي‌داند يا تصوير مسلماني تندرو و افراطي و خشك مغز كه چندين همسر با لباس‌هاي سياه و پوشيده دارد يا تصوير يك عرب نادان و ابله غربزده كه دائماً مات و مبهوت حيران تمدن غرب است. امّا بيشترين تصوير كه در ميان غربي‌ها از مسلمانان گسترش يافته و مسلمانان را با آن مي‌شناسند، تصوير يک تروريست جنايتكار و رباينده هواپيما و كاميون‌ها و منفجر كننده ساختمان‌ها و قاتل بي‌گناهان است.

همچنين، هاليوود همواره تلاش مي‌كند در فيلم‌هاي خود صحنه‌هايي داشته باشد كه در آن يک مسلمان با صداي بلند فرياد الله اكبر مي‌دهد يا يک مناره به نمايش در مي‌آيد يا صداي اذان به گوش مي‌رسد يا تصوير كعبه نشان داده مي‌شود.

با مطالعه و تحقيق در تاريخ هاليوود و فيلم‌هاي ضدّ اسلامي و ضدّ مسلمانان كه در آن ساخته شده، ميزان كينة يهوديان نسبت به اسلام مشخص مي‌شود.

در كتاب «عرب‌ها، قومي شرور و بد» شاهين بر مسئلة بد جلوه دادن عرب‌ها و مسلمانان در هاليوود اشاره مي‌كند و مي‌گويد: اين كار بر اساس اصول علمي و مسائل روانشناسي و سياسي بسيار دقيق و حساب شده‌اي انجام مي‌گيرد. آنها كارشناساني دارند كه به خوبي از فرهنگ و زبان عربي، همچنين از تاريخ و سمبل‌هاي ديني مسلمانان و عرب‌ها آگاهي دارند، هاليوود از سال 1896م. تاكنون حدود 900 فيلم آمريكايي دربارة عرب‌ها و مسلمانان ساخته است.

نقطة عطف پرداختن به عرب‌ها در هاليوود، فيلم «اسير بيابانگرد بدوي» در سال 1912م. است. در اين فيلم يک سناريو وجود دارد كه دائماً تكرار مي‌شود و آن اينكه، گروهي از راهزنان بيابانگرد، يك زن سفيدپوست غربي كه نقش اوّل فيلم را دارد، مي‌ربايند و در نتيجه، نيروهاي نظامي غربي براي نجات او به سرزمين عرب‌ها مي‌روند و او را نجات مي‌دهند.

جدا از اين، فيلم‌هاي ديگري در اين مورد ساخته شد، از جمله فيلم «ترانه‌هاي عشق» در سال 1923م. عرب‌ها در اين فيلم اشخاصي بيابانگرد و داراي پوستي گندمگون و سبزه هستند كه از فرمان‌برداري غربي‌ها سر باز مي‌زنند و به گونه‌اي عجيب بر آنها شورش مي‌كنند و خود را با روشي زيركانه و مكّارانه، حاكم تمام شمال آفريقا قرار مي‌دهند.

در فيلم «قهوه‌خانه در قاهره»، سال 1924م. نيز عرب‌ها به صورت قاتلاتي نشان داده مي‌شوند. در اين فيلم يك عرب، يك مرد انگليسي و همسرش را به قتل مي‌رساند، امّا دختر اين خانواده را نجات مي‌دهد تا او را از آن خود سازد و او را به همسري خود برگزيند. البتّه نويسنده تلاش مي‌كند در اين مورد خود را بي‌طرف نشان دهد. فيلم «افتخار صحرا» 1928 م. به زندگي‌نامة شخصي به نام قاسم بن علي مي‌پردازد. او رهبر قبيله‌اي در صحرا است و يك مسئول فرانسوي و همسرش را دستگير مي‌كند تا آنها را شكنجه كند. در سال‌هاي آغازين دهة 30، تصويري كارتوني از عرب‌ها و مسلمانان در سينماي هاليوود حاكم شد. اين سال‌ها، فيلم‌هايي ساخته شد كه در آن مسلمانان در ظاهر به صورت افرادي كه هواپيما مي‌ربايند و تهديد به انفجار آن مي‌كنند، ظاهر شدند و آغاز اين جريان در فيلم «ارز سياه» در سال 1936 بود، پس از آن، تصوير مهاجر جنايتكار كه امنيت آمريكا را تهديد مي‌كند، در فيلم «گشتي راديو» 1937 نصيب مسلمانان و عرب‌ها شد. پس از آن مجموعة فيلم‌هايي ساخته شد كه مسلمانان در آن به عنوان تروريست و تشنة خون، به تصوير كشيده مي‌شدند. در دهة چهل و پنجاه قرن گذشته نيز هاليوود شاهد توليد بيش از 100 فيلم بود كه تصويري كارتوني و منفي از مسلمانان ارائه مي‌داد. اين فيلم‌ها دقيقاً هم‌زمان با كشف ميدان‌هاي بزرگ نفتي در كشورهاي اسلامي بود.

پس از اين «عرب‌ها و مسلمانان» شيوخ نفت معرفي مي‌شدند كه در چادرهاي خود در صحراها زندگي مي‌كردند و پشت چادرهاي آنها ماشين‌هاي ليموزين و شترها و زناني كه لباس سياه پوشيده بودند، وجود داشت يا در اين فيلم‌ها نشان داده مي‌شود اين شيوخ در كشورهاي غربي به خوش‌گذراني و عيش و نوش مشغول شده و پول‌هاي خود را به پاي زنان بور و زيباي غربي مي‌ريزند.

با رشد جنبش و جريان پان عربيسم و اوج گرفتن جنبش‌هاي آزادي‌بخش عربي، عرب‌ها، هم پيمان كمونيسم و دشمن سرسخت غرب معرفي شدند.

در آن زمان، فلسطيني‌ها (تروريست) به صورت ربايندگان هواپيما در حدود 45 فيلم معرفي شدند و فيلم عروج (1960) كه پل نيومن در آن بازي مي‌كرد، يكي از آن گونه فيلم‌ها است. حوادث اين فيلم در فلسطين در سال 1947 م. روي مي‌دهد. عرب‌ها در اين فيلم به صورت اشخاصي شرور و بد سيرت و هم پيمان نازي‌ها معرفي مي‌شوند كه باعث به وجود آمدن فاجعه‌هاي انساني بسياري در حقّ ديگران، به خصوص يهوديان مي‌شوند.

امّا در فيلم «زنداني» كه نيمة سال 1974 ساخته شد، ديويد جانسون قهرمان، براي كشتن تروريست‌هاي فلسطيني به نيروهاي اسرائيلي مي‌پيوندد.

انقلاب اسلامي و ايران و انقلابيون نيز در دهة هشتاد از نگاه هاليوودي‌ها دور نماندند. آنها تلاش كردند مسلمانان را به صورت اصولگراياني تروريست كه شعار مرگ بر اسرائيل، مرگ بر آمريكا و مرگ بر تمام دشمنان اسلام سر مي‌دهند، معرفي كنند. آنها اين اشخاص را به صورت كساني كه از دين براي توجيه اعمال خشونت‌آميز، هواپيماربايي، انفجار اماكن مختلف و تلاش حتّي براي به قتل رساندن رئيس جمهور آمريكا استفاده مي‌كنند، معرفي مي‌كنند.

در سال 2000 م. هاليوود، فيلم «قوانين ارتباط» را ساخت. اين فيلم، نژادپرستانه‌ترين فيلم ضدّ مسلمانان و عرب‌ها توصيف شده است. در اين فيلم يمني‌ها به عنوان تروريست‌هايي معرفي مي‌شوند كه همانند ديوانگان در مقابل سفارت آمريكا، بر ضدّ آمريكا فرياد سر مي‌دهند و آن را سنگ‌باران مي‌كنند و تفنگ‌داران مارينز (نيروي دريايي) را كه تلاش مي‌كردند گروگان‌هاي داخل سفارت را آزاد كنند، مي‌كشند.

در گزارشي كه روجر دابسون در روزنامة انگليسي ايندپندنت، منتشر كرده، گفته است، در زماني كه ديدگاه مردم به طور كامل در مورد سرخ‌پوستان تغيير كرده و با آنها به عنوان ساكنان اصلي و حقيقي آمريكا رفتار مي‌شود و همچنين در زماني كه پرده‌هاي آهنين كمونيسم با فروپاشي اتّحاد جماهير شوروي، فرو افتاده است، اكنون تمام شرارت‌هاي مطلوب در فيلم‌هاي هاليوودي، به عرب‌ها نسبت داده مي‌شود.

دابسون اشاره مي‌كند، بسياري از فيلم‌هايي كه هاليوود از سال‌هاي پاياني دهة نود قرن گذشته تا سال 2006 توليد كرد مسلمانان تنها به صورت تروريست‌ها يا ميلياردرهاي شرور معرفي مي‌شوند و زنان مسلمان نيز يا در فيلم‌هاي آنها خواننده‌اند يا رقّاص رقص‌هاي شرقي، اين مسئله‌اي است كه از زمان توليد فيلم‌هاي وسترن، كابويي و سرخ‌پوستي، روي نداده بود؛ زيرا هاليوود، چنين دشمني گسترده‌اي را در مقابل هيچ گروه خاصّي آن گونه كه دابسون مي‌گويد، به چشم خود نديده بود.

شايد همة اينها انگيزه‌هايي داشته كه باعث شده اين سازمان و دستگاه تبليغاتي جهاني تمام نيروهايشان را به كار گيرند تا عرب‌ها و مسلمانان را از چشم ميليون‌ها نفر انسان در جهان كه با شور و شعف خاصّي فيلم‌هاي هاليوودي را دنبال مي‌كنند، بيندازد و اينجا نمي‌توان منكر دست داشتن يهوديان در اين كار شد. يهوديان با سينما و وسايل ارتباط جمعي و تبليغاتي آمريكا بازي مي‌كنند و آنها را در تسخير خود در آورده و از آن، در جهت منافع يهودي خود استفاده مي‌كنند. منافعي كه ريشه در دوران آغازين حكومت اسلامي توسط پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)  دارد.

همچنين مي‌توان نفوذ دستان آلوده يهوديان را در كارگرداني حوادث، در بياناتي كه در تاريخ 5 آوريل 1996، براندر نمايندة آمريكايي بر زبان آورد، لمس كرد. او در طيّ گفت‌وگويي در برنامه آمريكايي لاري كينگ شو كه تهيه كنندگي آن را لاري كينگ يهودي بر عهده داشت، به صورت زنده اعلام كرد كه «يهوديان بر هاليوود فرمانروايي مي‌كنند و آنها اكنون، مالک هاليوود هستند». اين گونه، طوفاني كه اين سخنان او به راه انداخت، وزيدن گرفت و سؤالات زيادي در مورد هاليوود و تصميم گيرندگان آن مطرح شد و بسياري از مردم سؤال مي‌كردند، چگونه ممكن است يک اقليت در آمريكا كه جمعيتشان بيش از دو و نيم درصد كلّ جمعيت آمريكا نيست، بتواند نه تنها بر صنعت سينما، بلكه بر تصميم‌گيري‌هاي سياسي ايالات متحده، تأثيرگذار و حاكم باشد.

در شمارة آگوست مجله «مومنت» كه به يك يهودي تعلّق دارد، مايكل مدفيد كه او نيز يک نويسنده يهودي است. سؤال مي‌كند، چگونه است و چه رازي در كار است كه تمام فيلم‌سازان و دست‌اندركاران اصلي سينما در آمريكا از يهوديان هستند؟ به نظر نگارنده، راز اين كار در اين نكته است كه آنها بسيار تمايل دارند بر عقل، انديشه و فكر عرب‌ها و مسلمانان حاكم شوند و بذر افكار و انديشه‌هاي لاابالي‌گري و فراماسونري را در ذهن و وجود آنها بكارند و مسلمانان را دچار پريشان فكري كنند و آنها را از دين دور كرده، در مرداب كفر و الحاد و رذايل اخلاقي غرق كنند. شايد يكي ديگر از اهداف آنها، ريشخند كردن به مسلمانان و به تمسخر گرفتن اسلام باشد.

اكنون، آنها مشغول به اجرا در آوردن طرح‌ها و نقشه‌هايي هستند كه در زمان حكومت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نتوانستند آن را عملي كنند. آنها امروزه تلاش مي‌كنند آن را به روش‌هاي مختلف به مرحلة اجرا درآوردند. آن روش، سيطره بر حكومت‌ها و مردم از طريق صنعت سينما و برخي دستگاه‌هاي اطلاع‌رساني و تبليغاتي است و آنها با اين وسايل، اسلام را به صورت مستقيم يا غيرمستقيم، ديني تروريست پرور معرفي مي‌كنند.

اينجا بايد اشاره كرد كه سينماي صهيونيستي كه در طيّ سال‌هاي گذشته، خطر بزرگي براي مسائل اسلامي به وجود آورده، از بهره‌برداري از متغيرهاي بين‌المللي اخير و آينده چشم‌پوشي نخواهد كرد و شايد به زودي شاهد فيلم‌هايي با گرايش‌هاي صهيونيستي باشيم كه به دين اسلام به عنوان دين ترور مي‌پردازد و در اين راستا از تبليغات آمريكا ضدّ اسلام و مسلمانان بهره‌برداري مي‌كند و از درك و فهم نادرست آمريكايي‌ها و غربي‌ها نسبت به اسلام و مسلمانان سوء استفاده كند، به ويژه پس از انفجارات نيويورك و واشنگتن در تاريخ 11/9/2000 و پس از حملات ستمگرانة آنان بر ضدّ اسلام، كه سازمان‌هاي يهودي و راست‌گراي آمريكا و اروپا از آن به دور نبوده‌اند.

كار به آنجا رسيده كه شايعاتي مبني بر اين وجود دارد كه قرار است هاريسون بازيگر نقش قهرمان فيلمي شود كه مربوط به زندگي پيامبر است و اين خبر در «روزنامه الاخبار المصريّـ»، در تاريخ 28/1/2008 به چاپ رسيده و در مجلة الاهرام العربي در تاريخ 4/3/2000 بار ديگر اين خبر منتشر شده است.

اين گونه به نظر مي‌رسد كه هدف آنها از همه اين كارها، اهانت به پيامبر و زير سؤال بردن ايشان است و كاريكاتورهاي موهن نيز چيزي جز از اين قبيل كارها نيست كه سعي مي‌كند پيامبر اسلام را زير سؤال ببرند و اين خود مصداق بسيار روشني از اين‌گونه كارها است كه منشأ آن، يهوديان يا مسيحيان اصولگرا هستند كه باورهاي ديني مسلمانان را به ريشخند مي‌گيرند؛ زيرا آنها حقانيت دين اسلام و اينكه آن آخرين دين است و همچنين، حقيقت داشتن ظهور رهايي دهنده و نجات‌بخش بشريّت را خوب مي‌دانند.

با در نظر گرفتن اين نكته، علّت تمايلات واقعي و پنهان اين حكومت كوچك براي تصاحب و در اختيار داشتن چنين زرّادخانة بزرگي از سلاح‌هاي اتمي، براي ما روشن مي‌شود.

آنها خود را براي جنگ بسيار بزرگ «آرمگدون»، آماده مي‌كنند. آنها پيش بيني مي‌كنند جنگ آرمگدون، جنگي همه جانبه و بزرگ و هسته‌اي خواهد بود كه با آن كشورهاي شرور از بين مي‌روند.

3. دستان آلوده وهابيت و سرمايه‌گذاري در هاليوود

نبايد فراموش كرد كه وهابيت چه نقشي در اهانت به دين اسلام و بد جلوه دادن آن با تلاش‌هاي بسيار جدّي آنها در ميان تمام مردم جهان، ايفا كرده است، آنها دين اسلام را به گونة ديني نژادپرستانه معرفي كرده‌اند كه پيروان آن بسيار متعصّب و خشک مغز هستند و از زنان سوءاستفاده مي‌كنند و ديگران را به ريشخند مي‌گيرند.

به همين دليل است كه مي‌بينيم دستان پليد وهابيت در ضربه زدن به دين اسلام به همراه وفادارترين هم‌پيمان خود يعني يهوديان، نمود پيدا مي‌كند. شاهد اين مسئله، اين است كه رابرت مردوخ ميلياردر استراليايي، صاحب شبكة فاكس نيوز كه شبكه‌اي راست گرا و بسيار تندرو است، در خواب هم نمي‌ديد عربستاني‌هاي وهابي در امپراتوري اطلاع‌رساني و تبليغاتي او كه دشمني آن با اسلام زبانزد همه است و پيوسته بي‌قيد و شرط در تمام اخبار خود از اسرائيل حمايت مي‌كند، سرمايه‌گذاري كنند. وليد بن طلّال، اين رؤيا را تبديل به واقعيت كرد، اين در حالي بود كه علماي ديني و روشنفكران عربستان كه شيعيان را كافر به شمار مي‌آورند، تنها به خاطر اينكه شيعيان پيروان اهل بيتند، در اين مورد سكوت اختيار كردند. آنها در مورد شيعيان، فتواهاي عجيبي صادر مي‌كنند و حتّي ريختن خون شيعيان را مباح مي‌دانند و با خاك يكسان كردن قبرهاي امامان شيعيان را كاري پسنديده مي‌شمارند. در حالي كه در برابر اين معامله، سكوت مرگ‌باري اختيار كردند.

شايان ذكر است كه شركت «المملكـة القابضة» كه وليد بن طلال يكي از شاهزاده‌هاي سعودي، مالك آن است 7/30 درصد برابر با 6/2 ميليارد دلار از سهام‌هاي شركت «نيوز كورب» تابع شبكة «فاكس نيوز» و شبكه‌هاي ديگر اين مجموعه را دارا است، شهروندان عربستاني در رياض و القصيم و مكّه مي‌توانند براي خريد سهام شركت «المملكـ القابضـ» نام نويسي كنند و سهام آن را خريداري كنند. اين شركت مستقيماً در شبكة فاكس نيوز و نيوز كورب سرمايه‌گذاري مي‌كند و وليد بن طلال رابطه مستقيم و گرمي با شريک خود رابرت مردوخ كه در نيويورک زندگي مي‌كند دارد و خريد و فروش سهام‌هاي شركت المملكـة القابض در حال انجام است.

شايان ذكر است از زماني كه وليد اقدام به خريداري سهام در شركت مردوخ كرده، شبكة فاكس نيوز و شبكه‌هاي تابع آن، به طور كامل دست از انتقاد از خانواده سلطنتي عربستان و افراد خانوادة حاكم شسته و از ميزباني مخالفان يا منتقدان حكومت عربستان و سياست‌هاي آن، خودداري كرده‌اند. با اين حال، اين مجموعه، دست از حمله به اسلام و كمک به منافع يهوديان در هر موقعيتي و به هر شكلي بر نداشته است و مي‌توان دريافت كه هدف آن، نابودي اسلام و بد و زشت و نادرست جلوه دادن تشيّع از طريق سرمايه‌گذاري در ايجاد فرقه‌ها و عقايد مختلف كه بنيان جامعه را ويران مي‌سازد، است.

4. دستگاه‌هاي اطلاع‌رساني و تبليغاتي يهودي ـ هاليوودي و سياست آمريكا

بسياري از منتقدان بر اين باورند كه هاليوود و واشنگتن از يک منبع تغذيه مي‌شوند و آن دو در يک خط و در جهت تحقق يک هدف مشترك تلاش مي‌كنند.

اين گونه به نظر مي‌آيد كه اين آمادگي زود هنگام به خاطر ترس از مجهولات آينده و سرنوشت حتمي و پيش‌بيني شده آنها به دست امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و حضرت عيسي (علیه السلام) است. در تفسير آيه «و إن من أهل الكتاب إلّا ليؤمننّ به قبل موته» آمده است. علي بن ابراهيم در تفسير خود با استناد به شهر بن حوشب گفته است: حجاج گفت، اي شهر، در كتاب خداوند آيه‌اي هست كه مرا رنجور ساخته است، پس حجاج گفت: من دستور مي‌دهم گردن مسيحيان و يهوديان را بزنند، سپس با چشمان خود مراقب آنها هستم، امّا نمي‌بينم كسي از آنان به دين اسلام در آيد. او گفت: آن‌گونه كه شما آن را تأويل كرديد، نيست. او گفت: پس چگونه است؟ ابن حوشب گفت: حضرت عيسي (علیه السلام) پيش از روز قيامت در دنيا فرود مي‌آيد و هيچ يهودي و غيريهودي باقي نمي‌ماند مگر آنكه به او ايمان مي‌آورند و او پشت سر مهدي (علیه السلام) نماز مي‌گذارد.

جري فالويل در يك سخنراني در سال 1978 در اسرائيل گفت: خداوند آمريكا را دوست دارد؛ زيرا آمريكا اسرائيل را دوست دارد و در تجسّم بخشيدن به آنچه كه گفته شد، دستگاه‌هاي اطلاع‌رساني و تبليغاتي و سينماي آمريكايي ـ يهودي نقش غيرقابل انكاري در مقدمه چيني براي وارد شدن به اين از طريق آماده ساختن امكانات و بودجة لازم براي مقابله با مسلمانان به رهبري امام مهدي(ع) كرده‌اند. تا آنجا كه آنها يك فيلم به نام آرمگدون ساختند كه شبكه MBC روز 12 جولاي سال 2006، آن را پخش كرد و بوس ويلز قهرمان اين فيلم است.

دكتر جک شاهين، مؤلف كتاب «عرب‌ها، قومي شرور و بد» دربارة اينكه هاليوود چگونه توانست يک امّت را بد و شرور جلوه دهد، مي‌گويد: مسئولان فيلم‌ها در وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون) پيوسته در پي تصويري خوب از خود در هاليوود هستند. دكتر شاهين در طيّ پژوهش خستگي ناپذير خود در سينماي آمريكا كه 20 سال زمان برده است، به اين حقيقت رسيده است كه پنتاگون و ارتش و نيروي دريايي و گارد ملّي آمريكا (FBI) همه در حال آماده ساختن خود بر اساس تفكر توليدكنندگان هاليوودي هستند و تلاش مي‌كنند فيلم‌هايي مردمي و قدرتمند و تأثيرگذار بسازند كه هدف از آن، تمجيد از آمريكا و ستايش از آن به خاطر پيروزي بر انواع شرها كه در مسلمانان نمود مي‌يابد، است و در فيلم‌هايي مانند «اصول بازي» در سال 2000 و «دروغ‌هايي واقعي» در سال 1994 م، «تصميم‌هاي نافذ» سال 1996، «حملة آزادي» سال 1998، FBI مستقيماً در آن شركت داشته و به توليد كنندگان اين فيلم‌ها كمک كرده است. همچنين در فيلم «حصار»، سال 1998 كه داستان آن اين گونه است كه چند آمريكايي عرب تبار دست به حملة مسلّحانه در شهر مانهاتن مي‌زنند، نيز از اين قبيل است.

پس از حملات يازدهم سپتامبر، كميته‌اي متشكل از مشاوران رئيس جمهور آمريكا، جورج بوش پسر و رهبران حزب او و توليدكنندگان و سازندگان بزرگ سينماي آمريكا بر ضرورت آماده ساختن ذهن و فكر و آراي عمومي براي ورود به جنگي طولاني مدت ضدّ تروريسم كه عرب‌ها و مسلمانان نماد آن به شمار مي‌آمدند، تأكيد كردند و اين گونه شد كه در صفحات تلويزيون و صفحات نمايش فيلم‌ها و در جامعه، عرب‌ها و مسلمانان دشمن آمريكايي‌ها معرفي شدند و جاي سرخپوستان و روس‌ها و آلماني‌ها را گرفتند.

اينجا براي هر پژوهشگر روشن بيني كه تلاش مي‌كند به حقيقت برسد، روشن مي‌شود كه تمام اين اتّفاقات همه به خاطر در اختيار گرفتن تمام قدرت‌ها و نيروها و تلاش براي مقابله با عرب‌ها و مسلمانان و پيروان اهل بيت (علیهم السلام)، به ويژه مقابله با كسي است كه حكومت حقّ و عدالت را بر پا مي‌دارد و حكومت جهاني را بنيان‌گذاري مي‌كند و او كسي جز امام مهدي (علیه السلام) نيست.

از جابر نقل شده است: مردي نزد امام صادق (علیه السلام) رفت. امام مطالبي بيان كرد سپس فرمود: «او (امام مهدي (علیه السلام)) تورات و ديگر كتاب‌هاي آسماني را از غار انطاكيه خارج مي‌سازد و ميان اهل تورات با تورات و ميان اهل انجيل با انجيل و ميان اهل زبور با زبور حكم مي‌كند».

خاتمه

سخن اينكه ما با جنگي روبه‌رو هستيم كه بسيار سخت‌تر و وحشتناک‌تر از جنگ‌هاي كلاسيک است. اين جنگ، جنگ افكار و ارزش‌ها و اعتقادات و باورها است. آنها تلاش مي‌كنند افكار و انديشه‌ها و ايده‌هاي ويرانگر خود را به هر روش ممكن با كارتون‌ها كه مخاطبان آن عموماً كودكان و نوجوانان هستند القا كنند، تا سرشت سالم و پاک ما را آلوده سازند و افكار مادّه‌گرايي و الحادي در آن تزريق كنند و مي‌خواهند اسلام و مسلمانان را نابود كنند. آنها به بزرگان اين دين، از جمله پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و اهل بيت ايشان، حمله مي‌كنند و اين تنها يک علّت دارد، آن هم هراس آنها از اينكه مؤمنان وارث زمينند و اين كاري است كه امام مهدي (علیه السلام) كه با آنها با كتابشان احتجاج مي‌كند، به انجام مي‌رساند.

منبع:www. mouood.org

%ق ظ، %27 %378 %1395 ساعت %08:%فروردين

علل ظهور شيوه‌هاي مهدي ستيزان

الف ـ وجود تشکيلات حکومتي ميان علماي قوم يهود بر يهوديان:

علماي يهود که توانسته بودند در طول تاريخ با تحريف مفاهيم و مباني الهي تورات، آن را مطابق با اهداف و اميال خود شکل دهند، پس از پيامبران بزرگي چون حضرت موسي (عليه السلام)، حضرت سليمان (عليه السلام) و حضرت داوود (عليه‌السلام)، توانستند اداره حکومت بر قوم خود را به دست گيرند و مردم را آن گونه که خود مي‌خواستند تربيت نمايند. اين تشکيلات در زمان حضرت عيسي (عليه‌السلام) خود را به شکلِ دادگاه نشان داد و اين مجمع در طول تاريخ همواره بين علماي يهود به عنوان تشکيلات حکومتي و نظارتي علما بر قوم خود داير بود و به وسيله آن مي‌توانستند احکام و قوانين خود را پياده نمايند. اين تشکيلات مافيايي يهود ادامه داشت تا زمان پيامبر و ظهور دين اسلام که با تبليغ دين اسلام جامعه يهود مي‌بايست به اسلام مي‌پيوست بنابراين يهود خصوصاً علما يهود براي اينکه قدرت و جايگاه خود را از دست ندهند، شروع به مخالفت و دشمني با اصل اسلام و پس از آن با مقوله مهدويت نمودند. يکي از بارزترين اعمال يهوديان تحريف احاديث و تفاسير اسلام و پيامبر بود که يهوديان تازه مسلمان بعنوان راويان احاديث پيامبر دست به تحريف دين زدند که «کعب الاحبار» نمونه بارز آن مي‌باشد.

مخالفت يهوديان با خاندان پيامبر و مولا علي (عليه السلام) در تاريخ به طور وضوح ديده شده است تا نگذارند اسلام واقعي بدست صاحبان اصلي آن قرار گيرد و رسالت پيامبر خاتم در تمام ابعاد آن به ظهور رسد.

ب ـ کينه‌ها و حسادتهاي قريش و اطرافيان پيامبر با آل‌ علي (عليه السلام) و شيعيان او.

يکي ديگر از علل ظهور و بروز مهدي‌ستيزي در اسلام، مخالفت و کينه‌ها و حسادتهاي اطرافيان پيامبر در صدر اسلام بود که بخاطر منفعت طلبي و حبّ رياست و مقامي که قبل از اسلام داشتند با پيامبر مخالفت مي‌نمودند و اين دشمني پس از اسلام آوردن آنها نيز ادامه داشت تا اينکه براي به دست گرفتن قدرت پس از پيامبر جريان سقيفه را علم نمودند تا هم خلافت را از آل علي (عليه‌السلام) بگيرند و هم خود را به قدرت برسانند و کينه‌هاي احد و بدر را بر سر آل علي (عليه السلام) خالي نمايند. اين عداوت و دشمني مبناي ستيز عليه علويان و شيعيان علي شد تا قريش توانست پس از پيامبر جايگاه زمان جاهلي خود را حفظ نمايد و يکي از ابزارهاي آنها ترويج دشمني با علي و آل او بود چون از حضرت علي ضربه‌هاي بسياري درصدر اسلام خورده بودند و اين ستيز باعث نرسيدن خاندان پيامبر به حق خود شد که سبب شد امامان شيعه يا در اسارت باشند و يا در شرايط مناسب نتوانند معارف خود را بازگو نمايند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مقابل دشمني‌ها و ستيزه‌جويي‌هاي دشمنان چنين با خدا مناجات مي‌کند: «اَللَّهمَّ اِهدِ قَومي فَانَّهُم لايَعلَمون» [1]

ج_ جهل و ناآگاهي مردم نسبت به مقام و معارف اهل بيت( عليهم السلام) و امام زمان (عليه السلام)

مهمترين عاملي که شرايط بروز مهدي‌ستيزي را در جامعه مهيا مي‌کند جهالت و ناآگاهي توده‌هاي مردم نسبت به معارف دين و حقايق الهي مي‌باشد. شناخت سطحي و ظاهري از معارف و علوم اسلامي زمينه را براي شيوع بسياري از مشکلات اعتقادي و فرهنگي ايجاد مي‌کند. مردم هنگامي که باور شناخت صحيحي از مقوله مهدويت داشته باشند و حقيقت آن را بدور از خرافات و اوهام و تخيلات درک کرده باشند، هيچ گاه تحت تأثير القائات شيطاني گروه‌ها و فرقه‌هاي انحرافي قرار نمي‌گيرند و بستر رشد دشمني و عداوت در دين را فراهم نمي‌کنند. مهمترين سلاح دشمنان اسلام براي پيشبرد اهداف خود جهل و ناآگاهي و کم عمقي انديشه است و تمام توان خود را به کار مي‌برد تا مردم را در اين سطح از تفکر نگاه دارد تا بتوانند سوار بر مرکب جهل، اسطوره‌هاي باطل خود را بر جايگاه حق بنشاند.

«... تا زماني که انسان توام شناخت امام را نداشته باشد، سخن گفتن از ظهور او بي‌معناست. ظهور امام، واقعه‌اي نيست که ناگهان روزي اتفاق افتد، بلکه امري است که هر روز در وجدان مؤمنان شيعي، حاصل مي‌شود... ظهور آينده امام، مستلزم استحاله قلب انسانهاست و اين ظهور تدريجي به ايمان پيروان و نفس وجود آنان بستگي دارد. اخلاق جوانمردي از همين جا ناشي مي‌شود و اين انديشه همه خلقيات شيعي را در خود دارد.» [2]

اين روند را حتي در عصر امروز به شکل مدرن و پيشرفته در سطح جهان قابل مشاهده است. ابزارهاي هنر و صنعت و رسانه همگي دست به دست هم مي‌دهند تا بشر را يک گام بيشتر به سوي فراموشي سوق دهند. شبکه‌هاي ماهواره‌اي، سايتهاي اينترنتي. همايشها و جشن و مراسمات گوناگون، بازيها و مسابقات و اجتماعات مختلف، انواع فيلمها و عکسها، لباسهاي گوناگون، انواع مشروبات الکلي و مواد مخدّر، ترويج انواع فساد به روشهاي مختلف در سطوح گوناگون جامعه، همگي تلاشهاي اهل باطل است براي نگه‌داشتن مردم در جهل و فراموشي و غفلت.

دـ تحريف حقايق و معارف الهي

«مطالبي که اگر به حقيقت آنها توجه کنيم تبديل به يک موتور حرکت دهنده جامعه اسلامي مي‌شود؛ وقتي دشمن توانست آن را خراب و معناي آن را عوض کند و ذهن ما به سمت ديگري سوق دهد؛ همين موتور متحرک، به يک داروي مخرب و خواب آور تبديل مي‌شود».[3]

وقتي دشمن نتوانست، عقيده اثربخش مهدويت را از مردم بگيرد، سعي مي‌کند آن را در ذهن مردم خراب کند تبديل مقوله انتظار مهدي عليه السلام که آثار و پيامدهاي بسيار شگرف و معجزه‌آسا و مثبتي دارد؛ به انتظار منفي و تلخ و ناگوار و... از اين قبيل تبديل شود.

تحريف نوعي نفاق در دين است باطل خود را با نام و شکل حقيقت معرفي مي‌کند و ويژگيهاي حقيقت را به خود نسبت مي‌دهد و از جهل و خمودي عقل استفاده مي‌کند تا خود را توجيه کند. تحريف همواره در بستر تاريخ بوده است و سلاح کارسازي براي اهل باطل است. تحريف در معاني و مباني دين، تحريف در نص روايات، تحريف در تفسير و استنباط معاني، تحريف در برداشت و انتخاب، همه و همه ابزارهاي دشمن دين مي‌باشد. مفاهيم حقيقي چون مهدويّت، انتظار، نيابت، ارتباط و ديدار با امام، ظهور، قيام امام، مفاهيمي هستند که چون در طول تاريخ اسلام به درستي براي مردم تبيين نشد از توضيح و تبيين واقعي آن بدست اهل بيت جلوگيري مي‌شد و اگر هم امکان داشت در آن تحريف مي‌نمودند، و اين زمينه‌ساز بروز حرکتها و انحرافاتي شد که بيشترين نقش مهدي ستيزي در دوران غيبت را ايفا نمود.

ذـ قدرت طلبي، رياست طلبي و منفعت طلبي

يکي از علل مهم بروز مهدي‌ستيزي درميان جوامع اسلامي وجود روحيه انحصار قدرت و حبّ رياست در ميان حاکمان و عالمان اسلامي است. در طول دوران ظهور اسلام تا عصر غيبت بسياري از حاکمان و عالمان با علم به حقانيّت اهل بيت و حقانيت مبحث مهدويت در اهل بيت چون وقوع چنين مطلبي در زمان آنها با منافع و اميال آنها موافق نبود و قدرت و سلطه آنها را زير سؤال مي‌برد، تمام تلاش خود را در ضربه‌زدن به اهل بيت و مفهوم مهدويت به کار بردند تا جلوي قدرت گيري آنرا بگيرند.

اين منفعت طلبي و رياست طلبي در دوره‌اي به شکل غصب خلافت خود رانشان داد، در زمان ديگر به شکل جنگ و مخالفت صريح با اهل بيت و شهادت آنها، زماني به شکل زنداني کردن و محصور کردن و دورنگه‌داشتن از مردم جلوه مي‌کرد و زمان ديگر جلوگيري از تولّد امام زمان و در زمان غيبت با مرتبط کردن خود با مفاهيم مهدويت و سوء استفاده از عقايد و جهل مردم به جمع کردن مريد و طرفدار مي‌پرداختند و هنگامي که کارشان رونقي مي‌گرفت ادعاي نيابت و بابيّت امام زمان را مي‌نمودند و چون در زمانهايي بستر جهل مردم مناسب بود ادعاي مهدويت و سپس الوهيّت مي‌نمودند تا بتوانند هرچه بيشتر بر قدرت سلطه خود بيفزايند. زمان امروز نيز قدرت سلطه و اقتصاد در دست کساني است که براي سلطه بر جهان نيازمند به معرفي خود به عنوان منجي جهان هستند و به وسيله ابزار تبليغات خود مردم را در جهل و خواب نگه دارند با بررسي روان شناختي شکل‌گيري جريانهاي مختلف ذکر شده به اين يقين مي‌رسيم که عاملان اصلي اين جريانها در پي کسب قدرت و رياست در ميان اطرافيان خود بوده‌اند و منفعت طلبي آنها باعث مي‌شد با علم به حقانيت اهل بيت در مقابل آنها مقابله نمايند.

ه‍ ـ لجاجت، عناد و تعصب بي‌جا

با اين که مقوله مهدويت بطور صريح در اسلام مطرح شده است و در احاديث و روايات پيامبر و اهل بيت به طور متواتر و در متن قرآن به آن پرداخته شده است و مقوله اميد و انتظار منجي در فطرت و نهاد آدميان قرار گرفته و حتي مذاهب غير الهي نيز به آن پرداخته‌اند ولي در طول تاريخ برخي معاندان و مخالفان بخاطر لجاجت و تعصب بي‌مورد و کورکورانه دست به تحريف و حذف اين مقوله در دين اسلام زده‌اند.

نمونه اينگونه معاندت‌ها در طول تاريخ به شکل‌هاي گوناگون بوده است مثل جلوگيري از کتابت و نقل احاديث نبوي در قرن اول اسلام، پس از آن در قرن دوم جعل احاديث در تعابير آن توسط مخالفان اهل بيت. از نمونه‌هاي بارز اينگونه معاندات حذف کتب و نوشته‌هاي پيرامون بحث مهدويت در کتب اهل سنت توسط برخي از علماي متعصب اهل سنت است که بخاطر عناد و تعصب نسبت به اين مقوله دست به حذف کتابهاي مهم اهل سنت مثل کتاب ابن عربي پيرامون مقوله مهدويت در فتوحات مکيه، زدند. اين عناد و مخالفت هم در فرقه‌هاي اسلامي ظهور و بروز دارد و هم در مذاهب غير اسلامي چون مسيحيت و يهوديت. از جمله شيوه‌هاي عناد و مخالفت مسيحيان و يهوديان با مقوله مهدويت حمايت و ترويج و تأييد شکل‌گيري فرقه‌هاي چون بابيت و بهائيت و وهابيت است که نتيجه ظهور اينگونه فرقه‌ها، تفرقه و جدايي ميان صفوف مسلمانان و تضعيف آنها در مقابل مسيحيت و يهوديت است.

اميرمؤمنان علي (عليه السلام) پس از شکست خوارج به هنگام گذشتن از کشتگان آنان فرمود: «آن کس شما را به کشتن داد که شما را فريفت».

پرسيده شد: او کيست؟ فرمود: «شيطان و نفس‌هاي پليد» اصحاب گفتند: خداوند، ريشه آنان را تا پايان دنيا قطع کرد؟

حضرت پاسخ داد: «خير، سوگند به آن که جانم در دست اوست، آنان در صلب‌هاي مردان و رحم زنان خواهند بود و پي‌در پي خروج خواهند کرد تا آن که به سرکردگي شخصي به نام اشمط بين رودهاي دجله و فرات خروج کنند. در آن روزگار مردي از اهل بيت ما به جنگ او مي‌رود و او را به هلاکت مي‌رساند و از آن پس هيچ قيامي از خوارج تا روز قيامت نخواهد بود».[4]

نيز آن حضرت درباره فرقه بتريه مي‌فرمايد: «هنگامي که حضرت قائم عليه السلام قيام کند، به سوي کوفه رهسپار مي‌شود. در آنجا تعداد ده هزار نفر ـ که آنان را بتريه [5] مي‌نامند، در حالي که سلاح بر دوش گرفته‌اند ـ جلوِ حضرت را مي‌گيرند و مي‌گويند: از همان جا که آمده‌اي باز گرد؛ زيرا ما به فرزندان فاطمه نيازي نداريم. حضرت شمشير مي‌کشد و همگي را از دم تيغ مي‌گذراند». [6]

راههاي نفوذ مهدي ستيزان و ابعاد فعاليت آنها

1- انکار مهدويت

منظور از انکار مقوله‌ي مهدويّت و انتظار، اين است که آن را مقوله‌ي وارداتي و برگرفته از ديگران و پيامد نابه‌ساماني‌ها و مشکلات معرفي کنند. بسياري از دائره المعارف‌ها که بايستي مرجعي قابل اعتماد در موضوعات متفاوت باشند، گويي رسالت خود را فراموش کرده و اهداف ديگري دنبال مي‌کنند.

1- در دائره المعارف بريتانيکا، در واژه‌ي مهدي و اسلام و زرتشت آمده است:

اسلامي، ديني نيست که در آن، ظهوري انتظار برود و جايي براي مسيح نجات‌بخش در آن جود ندارد و اين همه، به طور تدريجي و شايد تحت تأثير مسيحيّت مطرح گرديده است.

قرآن، اشاره‌اي به آن ندارد. به هيچ حديث ـ گفته‌ي منسوب به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ـ قابل اعتمادي نيز در مورد مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نمي‌توان استناد کرد.

2- در دائره المعارف دين و اخلاق، مارگلي يوت (اسلام شناسي بزرگ اروپايي) در مقاله‌ي خود درباره مهدي عليه السلام در سال 1915، اين تفکر را وارداتي و برگرفته از يهود و مسيحيّت تلقّي مي‌کند.جميز دارمستر همين نظريه را ارائه مي‌دهد.

3- موسوعه المورود، (منير بعلبکي) در ذيل واژه‌ي، «مهدي المنتظر» آورده: «در قرآن و در روايات نبوي، هيچ اشاره‌اي به مهدي (عليه السلام) نشده است.»

البته، پيش از اين دايره المعارف‌ها، افراد ديگري نيز اگر نگوييم مغرضانه، لااقل با عدم تحقيق کافي، مسئله را نظريّه‌ي مهدويّت را از نظريّه‌ي عاريّتي از يهود دانسته و بر اين افسانه پا مي‌فشارد که شيعه و عقايد آنان، برگرفته از عبدالله بن سباي يهودي است. (گفتني است وجود خارجي عبدالله بن سبا، از نظر تاريخي و روايي، مخدوش و ساخته‌ي دروغ پردازان و روايت سازان حرفه‌اي است، تا چه رسد به اينکه منشأ شيعه و معتقداتي چون انتظار باشد.)

ابن خلدون نيز فقط با بررسي بيست و سه حديث از انبوه احاديث و نقد نوزده حديث مسئله‌ي مهدويت را بي‌پايه مي‌داند و....

برخي ديگر از روشنفکران، مسئله‌ي مهدويّت را بازتاب نابه ساماني‌ها و حوادث تاريکي که در دوران مسلمانان، به ويژه شيعه رخ داد، مطرح مي‌سازند.

مارگلي يوت مي‌گويد:

درگيري و آتش جنگ در ميان يک نسل واحد، پس از وفات پيامبر (صلي الله عليه و آله) و در همي و آشفتگي جهان اسلام که بر اثر اختلافات آنان با هم روي داد، موجب اقتباس فکر ظهور منجي از يهود و مسيحيان گرديد که به ترتيب، در انتظار ظهور و بازگشت مسيح به سر مي‌برند.

بريتانيکا نوشته است:

به نظر مي‌رسد که عقيده به مهدي (عليه السلام) در دوره‌هاي اغتشاش و عدم امنيّت مذهبي، بر تحوّلات سياسي... اوايل اسلام (قرن‌هاي هفتم و هشتم ميلادي) رواج يافته باشد.

برناردلوييس، در مقاله‌ي خود به نام شيعه در تاريخ اسلام، در کنفرانس تل آويو مي‌گويد:

سرکوبي‌ بسياري از قيامها و ناپديد شدن رهبران آنها، باعث ظهور ويژگي ديگري در دکترين شيعه شد و موضوعات و مسايلي مانند مسئله‌ي غيبت و رجعت رهبر شيعيان، حضرت مهدي (عليه السلام)، آخرين امام شيعيان، به وجود آمد و اين منجي‌گري، تبديل به يکي از جنبه‌هاي اسلام و تشيّع شد.

2ـ جهل و ناآگاهي توده مردم

مردم به عنوان بدنه اجتماع و نيروي محرکه هر جامعه‌اي در اتفاقات و جريانات هسته جامعه نقش مهمي ايفا مي‌کنند و اگر توده مردم از نظر بينش و آگاهي در مرتبه و سطح بالايي باشند روند جريانات جامعه و مسير اتفاقات در هر کشور رو به تعالي و پيشرفت خواهد داشت ولي هنگامي که مردم سطحي‌نگري، ظاهر بين، عوام زده، موج گرا و اوهام پرست و همرنگ جماعت شدن باشند روند جامعه روبه خمودگي، انحراف، و قبول سلطه قدرتهاي فاسد خواهد رفت. اين بستر هميشه مورد توجه دو قطب حق و باطل قرار گرفته است و تلاش اهل حق به سمت آگاهي مردم پيش رفته است و تلاش اهل باطل به سوي غفلت و ناآگاهي مردم.

3ـ نبودن روحيه تحقيق و تفقه در ميان علما

از جمله راههاي نفوذ و توفيق مهدي‌ستيزان در مبحث مهدويت، مشغول کردن علما و دانشمندان اسلام به مباحث ظاهري و تکراري و رواج مباحث عوام پسند ميان علما به جاي مباحث کارشناسانه و محققانه در ميان آنهاست. علما و دانشمندان در تشيع به عنوان نايبان امام زمان وظيفه هدايت و ارشاد و بيداري مردم را دارند اينکه مردم را با ماهيت مهدويت آشنا نمايند و زمينه اصلاح جامعه و بستر سازي ظهور را فراهم سازند ولي متأسفانه در بسياري از محافل علمي علماي دين شناخت صحيح از مقوله مهدويت وجود نداشته و با نداشتن شاخت کارشناسانه و پژوهشهاي اساسي و بنيادي در اين مقوله نه تنها ارائه دين به شکل محققانه شکل نمي‌گيرد بلکه پرداختن به مبحث مهدويت نيز در سطح دعا براي سلامتي امام زمان و گرفتن حاجات خود از امام زمان، نگه داشته است. شايد اين يکي از بارزترين ضربه‌هايي باشد که توسط خود طرفداران مهدويت به مقوله مهدويت زده مي‌شود. که پرداختن کارشناسانه به آن مبحثي جدا مي‌طلبد. ذکر اين حديث به زبان ديگر حائز اهميت مي‌باشد که امام باقر (عليه السلام) مي‌فرمايد:

«... حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به سوي کوفه رهسپار مي‌شود. در آن جا شانزده هزار نفر از بتريه مجهز به سلاح در برابر حضرت مي‌ايستند؛ آنان قاريان قرآن و دانشمندان ديني هستند که پيشاني‌هاي آنان ازعبادت زياد پينه بسته، چهره‌هاي‌شان در اثر شب زنده‌داري زرد شده است و نفاق سراپاي‌شان را پوشانده است. آنان يک صدا فرياد بر‌مي آورند: اي فرزند فاطمه! از همان راه که آمده‌اي بازگرد، زيرا به تو نيازي نداريم.

حضرت مهدي (عليه السلام) در پشت شهر نجف، از ظهر روز دوشنبه تا شامگاه بر آنان شمشير مي‌کشد و همه را از دم تيغ مي‌گذراند. در اين نبرد از ياران حضرت حتي يک نفر زخمي نمي‌شود»

ابوحمزه ثمالي مي‌گويد: امام باقر (عليه السلام) مي‌فرمود: «مشکلاتي که صاحب اين امر، هنگام ظهور از مردم مي‌بيند، به اندازه‌اي مشکلات پيامبر (صلي الله عليه و آله) يا بيش‌تر از آن است».[7]

4ـ شيوع خرافه‌پرستي و اوهام‌گرايي به جاي منطق گرايي و عقل‌گرايي

پايه‌هاي دين اسلام در تمام ابعادش بر عقلانيت وتدبّر استوار است و ويژگي مهم شيعه در طول تاريخ استفاده و ملاک قرار دادن عقل در احکام و استنباط از دين بوده است. مقوله مهدويت نه تنها يک بحث فردي و ديني و اعتقادي در اسلام است بلکه يک نظريه عقل‌گرايي انساني در حيطه زندگي بشري مي‌باشد. ولي در سير تاريخ مخالفان و معاندان اسلام براي فلج کردن عقل و انديشه در بين مردم براي سلطه بر آنان تلاشهاي بسياري نمودند که در قسمتهاي قبل توضيح داده شد و در مقوله مهدويت نيز با تحريف احاديث در اين زمينه، غلو کردن در پيشگوئي‌ها و اعداد و ارقام احاديث و متن آنها، تبديل کردن مقوله عقلاني مهدويت به يک اسطوره خرافاتي و غير عقلاني که بيشتر به افسانه و قصه شبيه است، با تبديل کردن اعتقاد مردم از روحيه اصلاح جامعه و انتظار عدالت به خمودگي و توسلات غير عقلاني به همه چيز غير از خدا، توانستند خرافه‌پرستي و موهوم گرايي را به جاي تفکر و تدبّر و عقلانيت در جامعه شيعي و اسلامي حاکم کنند.

5ـ ارائه نکردن معارف ديني به زبان ساده براي مردم و پيچيده کردن مفاهيم آن.

هنگامي که مباني و اصول و معارف دين به زبان عوام فهم به مردم ارائه شود در بين توده مردم قدرت تشخيص و تميز تفکرات انحرافي و التقاطي بوجود خواهد آمد ولي هنگامي که مباحث ديني با اصطلاحات و زبان پيچيده معرفي شود و مردم نتوانند درک صحيحي از مفاهيم آن داشته باشند، قدرت تشخيص و فهم حق از باطل را پيدا نکرده و آسيب‌پذير خواهند بود. با بررسي چگونگي شکل‌گيري فرقه‌هاي انحرافي مثل اسماعيليه، شيخيه، بابيه و بهائيت به اين سير و روند پي مي‌بريم که اين فرقه‌ها در ابتدا با بيان حقايق دين و تفسير پيچيده و راز و رمز گونه آن به نفع خود توانستند طرفداراني را در اطراف خود جمع کنند و اين افراد چون قدرت نقد و تشخيص مطالب آنان را نداشتند بدون استدلال و تدبّر مطالب آنها را که در قالب مذهب ارائه مي‌شد مي‌پذيرفتند.

6و 7 ـ روحيه ساده‌لوحي و قشري‌مابي در ميان مردم و نشناختن خطر دشمنان و معاندان

يکي ديگر از نقاط ضعف جامعه، وجود روحيه ساده لوحي و ساده انگاري خطر دشمنان و معاندان است.هنگامي که مردم يک جامعه قدرت تشخيص دوست از دشمن را نداشته باشند و قدرت تحليل و درک سياسي‌شان آنقدر نباشد که با تحليل و بررسي بتوانند حرکتهاي دشمنان خود را بشناسند، دشمن به راحتي خود را در لباس دوست به آنها ارائه مي‌دهد و افکار و مقاصد خود را پياده مي‌نمايد و با تبليغات و جو سازي عليه دوستان دين آنها را دشمن و مغرض معرفي مي‌کند.

اين معضل در جوامع هميشه وجود داشته است و اهل باطل هميشه از آن بيشترين بهره‌برداري را نموده است تاريخ اسلام مملو از اين اتفاقات است، عدم شناخت و قدرت تشخيص مردم زمان علي بين حق و باطل و عدم توانايي آنها از شناخت دوست و دشمن اسلام بين امام علي و معاويه، بين امام علي و اصحاب جمل، بين امام علي و خلفاي قبلي و پس از آن بين امام حسن (عليه‌ السلام) و معاويه و امام حسين (عليه‌ السلام) و يزيد.

اين عدم تشخيص مردم و ساده لوحي و جدي نگرفتن خطر دشمنان اسلام را به سمتي سوق داده که براي بيدار شدن مردم از خطر تحريف اسلام نياز به کشته شدن امام حسين (عليه‌ السلام) بود و آنگاه مردم تازه خطر را درک کردند. همين جريان در زمان حاضر نيز جاريست. آنان که دشمن مهدويت هستند خود را دوست و طرفدار مردم نشان مي‌دهند و با مطرح کردن نيازهاي دنيايي مردم آنها را به سوي خود مي‌کشند و دوستان دين و اهل بيت را دشمن معرفي مي‌کنند و باعث ايجاد ذهنيت منفي ميان مردم از آنها مي‌شوند، يکي از فرقه‌هايي که در اين زمينه تلاش فراوان مي‌نمايد، بهائيت است که به بررسي مختصر آن مي‌پردازيم:

تاريخچه پيدايش فرقه بهائيت

جاي پاي روس و انگليس

فتنه «باب و بهاء» از توطئه‌هاي مهمي است که از اواسط دوره قاجاريه، با هدف آسيب‌رساندن به اسلام و خصوصاً تشيع از سوي کانونهاي استعماري طراحي شد و در مسير تداوم حيات سياه و تباهش همواره در کنار دشمنان اسلام، در صدد ضربه‌زدن به اين دين مبين و از بين بردن خصلت‌هاي ضد استکباري و ظلم ستيز آن بود و در يک کلام هدف طراحان اين فتنه، تلاش براي شکستن کيان و اقتدار ملي ايرانيان که از زمان صفويان حول محور تشيع پديد آمده و منافع قدرت‌هاي استکباري و استعماري را تهديد مي‌کرد، بود.

نخستين گروههاي خارجي و عناصري که با هدفهاي استعماري پا به سرزمين ايران گذاشتند، جامعه ايران را جامعه‌اي مستحکم و يکدست در سايه اتحاد عقيدتي و باورهاي اسلامي يافتند و پس از دهها سال آمد و رفت و مطالعه و رايزني به اين نتيجه رسيدند که براي نفوذ در اين جامعه و کشاندن ايران به جاده استعمار و استثمار، چاره‌اي جز ايجاداختلاف در عقايد ديني مردم وتقسيم اين رودخانه خروشان به جويبارهاي کوچک و کم‌رمق و بي‌اهميت ندارند. به همين سبب تلاش در راه تضعيف بنيانهاي اعتقادي مردم ايران و ايجاد اختلاف در ميان آنان را در دستور کار خود قرار دادند.[8]

براين اساس، يکي از محورهاي عمده تلاشهاي کارگزاران استعماري و مأموران و دبيرهاي شعبه اديان وزارت مستعمرات و نيمه مستعمرات و مستملکات دولت انگلستان، پيدا کردن، تشويق و پشتيباني و حمايت از مدعيان مهدويت ـ به عنوان يکي از اصول اعتقادي شيعه ـ با هدف ايجاد تشتت و پريشاني و چند دستگي در ميان مسلمين شد. اين حرکت در ايران که در همسايگي هندوستان، يعني بزرگترين و زرخيزترين مستعمره بريتانيا قرار داشت، واجد ويژگي و اهميت خاص بود. اين نکته قابل تعمق و انديشه است که تنها در فاصله زماني پنجاه سال چندين مدعي مهدويت در سرزمين‌هاي اسلامي پيدا شدند که به شهادت اسناد و مدارک تاريخي همگي و بدون استثناء از حمايت دولت انگلستان برخوردار بودند و به شهادت همان اسناد تاريخي سه تن از اين مدعيان مهدويت، ايراني و عبارت بودند از ميرزا سيدعلي محمد شيرازي (باب) وميرزا حسينعلي نورکجوري(بهاء الله) و ميرزا يحيي صبح ازل؛ که «سيد علي‌محمد شيرازي» فتنه بابيگري را در ايران پديد آورد و موجب خونريزي و کشتار در ايران شد و «ميرزا حسينعلي نوري» فرقه ضاله بهائيت را ايجاد کرد که آن هم باعث صدمات جبران ناپذيري به مردم اين آب و خاک گرديد و «ميرزا يحيي صبح ازل» هم فرقه ازليگري را ايجاد کرد.[9]

تروريسم؛ مشخصه بهائيان

تروريسم سياسي در تاريخ معاصر ايران از اواسط دهه 1840 م/1260ق، با بابيگري آغاز شد و چنان با بابيگري پيوند خورد که در دوران متأخر قاجار نام «بابي» و «تروريست» مترادف بود. بابي‌ها ترور اميرکبير را طراحي کردند و در شوال 1268ق، به ترور نافرجام ناصرالدين شاه دست زدند. از آن پس اين شيوه در ايران تداوم يافت و بويژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت. بهائيان در عتبات نيز بيکار نبودند و سيد اسدالله مازندراني در عتبات به جرم سوء قصد به آيت الله خراساني گرفتار شد.[10]

صبحي نيز در خاطرات خود به اين مسأله اشاره کرده است که «سيد عبدالحسين اردستاني» مردمي کم‌دانش و پرهوش، از مبلغين بهائيت بود که به همراه شيخ اسداله بارفروش [فاضل مازندراني] به فرمان عبدالبهاء به نجف و کربلا رفت. در نجف با دستاويزهايي به بارگاه دانشمند بي‌مانند شيعه آخوند ملامحمد کاظم خراساني بار يافتند. اطرافيان مرحوم آخوند نسبت به آن دو بدگمان شدند و پس از بررسي در کارها و بازرسي اموالشان، هفت تيري يافتند و گمانشان بر اين بود که آنها براي کشتن آن بزرگوار آمده‌اند. با وساطت آخوند خراساني هر دو جان سالم به در بردند و در مرز ايران به نگهبانان مرز تحويل داده شدند و پس از چندي آزاد شدند. [11]و اين تنها نمونه‌اي از تلاش بهائيان براي نفوذ در جامعه روحانيت و خيانت به عطوفت اسلامي آنان است.[12]

دولت روسيه تزاري نخستين يار و مددکار بهائيان بود. آنان نه تنها از اقتدارشان براي نجات جان ميرزا حسنيعلي نوري (بهاء الله) سود بردند، بلکه اولين کشوري بودند که مرزهاي خود را بر روي بهائيان گشودند و اولين معبد آنها، يعني نخستين «مشرق الاذکار» بهائيان را در شهر عشق‌آباد ايجاد کردند.

تصور بر اين بود که همکاري بهائيان و دولت روسيه با انقلاب کمونيستي به پايان راه خود مي‌رسد، اما مدارک نويافته، حکايت از همکاري بهائيان با روس‌هاي بلشويک و انقلابي دارد و هم اکنون مدارکي منتشر شده است که نقش بهائيان را در شکست نهضت جنگل و ميرزا کوچک خان نشان مي‌دهد.

يکي از نويسندگان معاصر به نقل از عبدالحسين آيتي، مُبلّغ پيشين بهائيان، مواردي از همکاري بهائيان ساکن عشق‌آباد با سازمان جاسوسي شوروي«کا.گ.ب» را ارائه مي‌کنند و متذکر مي‌شود که اينان به عنوان جاسوسان چند جانبه در خدمت روسيه و پس از آن «اتحاد شوروي» بوده‌اند.[13]

با توجه به اسناد معتبري که تاکنون به دست آمده مي‌توان گفت بهائيت نوعي فرقه‌سازي براي پوشش دادن فعاليت يهودي‌هاي صهيونيست در کشورهاي اسلامي به منظور تخريب ارکان حاکميتي و حفاظت از تعرضات احتمالي مسلمانان بوده است و به همين دليل بهائيان از ابتداي پيدايش اين فرقه در «عکا» واقع در فلسطين اشغالي کنوني، متحد صهيونيست‌ها در برخورد با عرب‌هاي بومي و مسلمان بوده‌اند. آنان هموارده براساس يک سلسله منافع مشترک در کنار يکديگر قرار مي‌گرفتند و در جهت مقابله با اسلام گام برمي‌داشتند.

نکته قابل توجه آنکه بررسي‌ها نشان مي‌دهد يهوديان نقش بسزايي در پيدايش، گسترش و رشد فرقه بابيه و بهائيه داشته‌اند و همچنين با توجه به نقش کليدي و مؤثر زنان در تمام ارکان جامعه و حرکت‌هاي اجتماعي، سران فرقه ضاله و استعماري بهائيت، از همان ابتداي تشکيل اين فرقه يعني زمان سيدعلي محمدباب ـ با به کارگيري دستورات کانون‌هاي قدرت صهيونيستي ـ از زنان به عنوان عامل اصلي انحراف از حق وجذب افراد به اين کيش استعماري استفاده کرده و مي‌کنند.

روشهاي مبارزه غيرمستقيم بهائيت

استعمارگران با مطالعه در رفتارها و آموزه‌هاي مسلمانان دريافته‌اند که هرگز نمي‌توان به صورت مستقيم مسلمين را از دين الهي و راه راست خود منحرف کرد، به همين سبب با مطالعات عميقي که در آيات قرآن و سنن و آداب ديني داشته‌اند، دستورالعمل‌هاي کليدي آن را يافته و در صدد نفي و خدشه‌دار کردن آنها در اذهان عمومي مسلمانان برآمده‌اند و آنقدر روي اين مسائل کار کرده‌اند که عملاً بخش عظيمي از پيکر امت اسلامي مصداق آيه شريفه «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» شده‌اند و دشمنان را به ادامه راهشان اميدوار کرده‌اند. از جمله کليدي‌ترين نکات آموزه‌هاي مسلمين مي‌توان به موارد زير اشاره کرد:

1- ارتباط و جهت‌گيري مسلمين از روحانيون و عالمان عامل به دين

2- نماز جماعت به عنوان يکي از بهترين شيوه‌هاي جذب و اتحاد مسلمين و آگاهي از اوضاع مسلمانان و محيط اطرافشان.

3ـ ارتباط تنگاتنگ دين و سياست که دست هر بيگانه‌اي را از امور مسلمانان کوتاه مي‌کند.

4ـ طهارت نسل که ضامن بقاي نسل بشر است.

5ـ حيا و عفت زنان که در سايه حجاب آنان بخش اعظم سلامت جامعه تضمين مي‌شود.

6ـ نقش زنان در تربيت مردان آينده و کل جامعه.

7ـ جهاد در راه خدا

از همين رو مي‌بينيم که دشمنان در کيش ساختگي خود، «بهائيت»، به صراحت وجود طبقه‌اي با نام روحانيّت را نفي کرده [14] و مدعي جدايي دين از سياست شده‌اند. ديويد کيپز نماينده بهائي‌هاي فرانسه در اين مورد مي‌گويد: «اين مذهب نه روحانيت و نه مرجع مذهبي را به رسميت نمي‌شناسد و برابري بين زنان و مردان را ترغيب مي‌نمايد...» [15]

آنها با وجودي که در ظاهر دخالت در سياست را نفي مي‌کنند اما در تمام سخنراني‌هاي و کتاب‌ها و آموزه‌هاي خود، دخالت در همه امور آن هم دخالت تمام و کمال را خواستارند. ديويد کيپز نماينده بهايي‌هاي فرانسه، در مراسم يکصد و پنجاهمين سال پايه گذاري فرقه ضاله بهائيت، مي‌گويد:

«بهائيان براي تسريع روند تغييرات به سوي صلح جهاني در اقدامات آموزشي و بهبود وضعيت اجتماعي در سراسر جهان دخالت مي‌کنند».[16]

برخي از عقايد و احکام بهائيت

بهائيان از هر حرکت جمعي مذهبي نيز نهي شده‌اند. به همين سبب آنان چيزي به نام نماز جماعت و... ندارند و البته اين به معناي آن نيست که آنها با يکديگر متحد نيستند بلکه تنها از اعمال مذهبي به صورت جماعت در جامعه مسلمين جلوگيري مي‌کنند و در عين حال حضور کليه افراد بهايي در مراسم جمعي از ضيافت 19 روزه و کلاسهاي اخلاق ويژه کودکان و نوجوانان و... اجباري است.

بهائيان همچنين ازدواج با همه محارم را جز با زن پدر جايز مي‌شمردند (يعني ازدواج با خواهر، خاله، عمه، خواهر زاده، برادرزاده، و... همگي جايز بود)و اين از کثيف‌ترين دستورالعملهايي بودکه بهائيان براي حفظ و ازدياد نسل خود به آن تن دادند و علاوه بر اين مانند پيشينيان خود از راه فطرت و اخلاق خارج شده و روابط فاسد و لجام گسيخته و غير طبيعي را به عنوان امري پذيرفته شده در ميان خود قبول کرده‌اند و مرتکب مي‌شوند و در صدد آن هستند همانطور که در غرب برخي کشورها اين عمل زشت اخلاقي را قانوني کرده‌اند در تمام دنيا به صورت اصلي قانوني درآورند.

با نگاهي گذار به سير تاريخي اين فرقه و دستورالعمل‌هاي مکتوب و منتشر شده آنان، مشاهده مي‌کنيم که اين اعمال از ابتداي حرکت اين افراد جاسوس و خود فروخته غرق در لجنزار هواهاي پست نفساني يکي از مهمترين اصول پذيرفته شده آنان بوده است. آنها عقيده داشتند:

«... ايام فترت است و هيچ تکليفي بر مردم واجب نيفتاده. اگر چه در شريعت ازدواج يک زن با نُه شوهر جايز است، لکن اگر افزون بخواهد منعي نباشد و هريک از آن جماعت نامي از انبياء کبار و ائمه اطهار را بر خويش مي‌نهادند و زنان و دختران خويش را به نام و نشان زنان خانواده طهارت مي‌خواندند و هرجا که جمع مي‌شدند به شرب خمر و منهيات شرعيه ارتکاب مي‌نمودند و زنان خويش را اجازه مي‌دادند تا بي‌پرده به مجلس نامحرمان در آمده و به خوردن شراب مشغول شوند و سقايت نمايند.» [17]

ارتشبد حسين فردوست در خاطرات خود نمونه‌هاي بسياري از رفتارهاي ناهنجار مردان بي‌بند و بار بهائي همچون هويدا را ذکر مي‌کند و علاوه بر آن افرادي مانند صبحي، بهائي تواب، نيز نمونه‌هاي بسيار ديگري را در کتاب«خاطراتِ صبحي» خود نقل مي‌کند که به دليل عفت قلم و احترام به خوانندگان محترم از بازگويي و بازنويسي آن معذوريم.

قره العين، زن فاسد و بي‌عفتي که باگفتار و رفتار فاسدش نقش مؤثري در معرفي و جذب افراد منحرف به اين فرقه داشت خطاب به پيروان بابي‌گيري گفته است:

«اي اصحاب، اين روزگار از ايام فترت شمرده مي‌شود، امروز تکاليف شرعيه به يکباره ساقط است و اين صوم (روزه) و صلوه (نماز) و ثنا و صلوات کاري بيهوده است... پس زحمت بيهوده بر خويش روا نداريد و زنان خود را در مضاجعت (همخوابگي و همبستري ) طريق مشارکت! بسپاريد!» [18]

و البته اين جملات از کسي که مريد فرقه‌اي استعمار ساخته است، بعيد نيست، چرا که وزارت مستعمرات انگليس ـ از مؤسسان و حاميان فرقه‌هاي ضاله ـ نيز خطاب به يکي از جاسوسان خود در کشورهاي اسلامي مي‌گويد:

«در مسئله بي‌حجابي زنان بايد کوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي‌حجابي و رها کردن چادر، مشتاق شوند... پس از آنکه حجاب زن با تبليغات وسيعي از ميان رفت، وظيفه مأموران ماست که جوانان را به عشق‌بازي و روابط جنسي نامشروع با زنان تشويق کنند و به اين وسيله فساد را در جوامع اسلامي گسترش دهند».[19]

بهائيان همچنين با توجه به تأثير پذيري کودکان و نوجوان بيشترين تلاش تبليغي خود را بر روي اين نسل متمرکز کرده‌اند و لجنه‌هاي گلشن توحيد با احداث مهد‌کودک‌ها و مدارس و ترتيب دادن اردوهاي تبليغي کودکان و نوجوانان را به خود جذب مي‌کنند.

آنها همچنين به بهانه صلح و شعار تساوي زن و مرد، زنان را در تمام عرصه‌ها به عنوان عروسک‌هاي خيمه شب‌بازي که سر نخ آنان دست صهيونيست‌ها است، به روي صحنه آورده و مي‌خواهند به وسيله آنان صلحي منطبق بر نظم نوين و تک قطبي جهاني برقرار سازند. عبدالبهاء در يکي ازمطالب خود مي‌نويسد:

«... و چون [هنگاميکه] نسوان در عالم انساني نفود و تأثير کلي يابند، از جنگ محققاً جلوگيري نمايند... نفرت و انزجار آنان [زنان] نسبت به جنگ بايد براي استقرار و حفظ صلح عمومي [!!] مورد استفاده قرار گيرد».[20]

با توجه به آثار منتشره بهائيان مشاهده مي‌شود که آنان دنباله‌رو فرقه استعماري وهابيت هستند که با تلقين جاسوس انگليسي، مستر همفر، حمايت‌هاي قواي نظامي و مالي انگليس ايجاد شد.[21] حضرت امام «رضوان الله تعالي عليه» سالها پيش، از اين هماهنگي پرده برداشته و مي‌فرمايند:

«يک حقايقي در کار است، شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهائي‌ها مراجعه کنيد، در آنجا مي‌نويسد: تساوي حقوق زن و مرد، رأي عبدالوهاب، آقايان هم از او تبعيت مي‌کنند... نظامي کردن زن، رأي عبدالوهاب، آقا تقويمش موجود است، نگوئيد نيست...»[22]

شکل‌گيري بهائيت در ايران

شکل‌گيري بهائيت در ايران با سوء استفاده از دو پشتوانه جامعه ايران بوجود آمد. اول تفسير انحرافي از مذهب تشيع و دوم استفاده از احساسات ملي‌گرايانه و هويت ايراني. بهائيت را مي‌توان تفسيري يهودي از مذهب تشيع دانست، همانگونه که پروتستانتيزم در مقابل کاتوليک مسيحي قد علم کرد و با بازخواني تفسيرات توراتي و يهودي از انجيل شکل گرفت و در جامعه ملي‌گراي آسمان ظهور پيدا کرد، بهائيت نيز تفسير يهودي از تشيع براي مقابله با تشيع اصول‌گراي ايران بود. هدف بهائيت، تشکيک در ساختار مذهب تشيّع و حذف رهبري علماي شيعه و هدايت مردم توسط آرمانهاي غربي بود.

مهمترين اشتراک يهوديت، پروتستاتيزم و بهائيت که اساس شکل‌گيري و جبهه گيري آنها در مقابل، کاتوليک و تشيع است، فرديّت ديني يا تديّن فردي است.

اين بدين معناست که معرفت ديني مختص به کانونهاي روحانيت ديني و علما نمي‌باشد و هر فرد به خودي خود مي‌تواند برداشتي آزادانه و شخصي داشته باشد و طبق آن برداشت عمل کند و برداشت خودش برايش ملاک و معيار باشد. اين فرديّت در بهائيت به اوج مي‌رسد و بر الهامات فردي و عرفاني و عبادت در معبدهاي سوکت تکيه مي‌کند.

اين تدّين فردي در ابعاد گوناگون خود جلوه‌هاي مختلفي نشان مي‌دهد و هنگامي که به مقوله سياست مي‌رسد، ثمره آن جدايي دين از سياست و سکولاره شدن مذهب مي‌شود چه مذهب و دين امري شخصي و فردي است و در جامعه نمود پيدا نمي‌کند و در معاملات سياسي و حکومتي وارد نمي‌شود. اين تفسير از دين فلسفه جديد غرب را شکل داد، که همان فلسفه کانت و عقل کانتي است. فلسفه کانت روح فلسفي آنگوساکسونهاست و به آنها يک سياست جهاني براي اداره جهان دارد که آن ايجاد، «فرديّت ديني» در کل جهان است و اين همان جهاني سازي معرفت ديني يهوديت است که جلوه آن در ايران بهائيت است.

هنگامي که ما مذهب را به «تدّين فردي» تبديل کنيم، سرنوشت ما تنها وابسته به عمل ماست و تقدير و مشيّت الهي و فيض الهي در ساختار زندگي و جهان تفسيري و نمودي نخواهد داشت با اين تعبير تاريخ و فلسفه تاريخ تابع عمل‌هاي انسانها مي‌شود و رابطه تاريخ و مشيّت الهي حذف مي‌شود و فيض الهي در سرنوشت و تاريخ بشر دخالتي نخواهد داشت.

تفاوت بهائيت و تشيع نيز در همين است که بهائيت چون دين را فردي و شخصي مي‌داند، نبودن امام و وليّ را مؤثر در حرکت تاريخي بشر نمي‌داند و پس از مرگ حسينعلي بهاه نيز هيچ مشکلي براي روند و سير تکاملي بشر پيش نيامد. ليکن چون تشيّع امام زمان را واسطه فيض الهي مي‌داند و فيض الهي را دخيل در سرنوشت و سير تاريخي بشر مي‌داند، بقاء بشر و دين را ملازم با وجود و حضور امام در جهان مي‌داند.

بهائيت براي اينکه بتواند اين تفکر را در ميان جامعه مذهبي ايران پياده کند ابتدا بوسيله روشنفکران سکولار شروع به مطرح کردن مناطق فراقت بشر و عدم نياز به انسانکامل و انسان الهي نمود و مواردي را مطرح نمود که بشر بدون وجود انسان کامل و الهي مي‌تواند به زندگي و سير تکامل تاريخي خود ادامه دهد. پس از مطرح کردن اين فرضيات و تشکيک در ذهن مخاطبان خود مرحله دوم نفي انسان کامل و الهي و واسطه فيض را شروع کرد و از انسان کامل به ذهن فعال بشر تفسير نمود. در اين تفسير وجود امام و انسان الهي کامل را غير ضروري نشان مي‌داد و احاديث و آياتي را که پيرامون وجود انسان کامل در هر زمان براي بشر آمده بود، به دليل رشد عقل بشر فعلي به ذهن و عقل سيّآل تفسير نمود تا بتواند عدم نياز به امام را وجه عقل بدهد.

هنگامي که روشنفکران بتوانند عقل کانتي و عقل مادي بشر را به جاي عقل ديني و ولايي جايگزين کنند و عقل را از حيطه دين و مذهب و کانونهاي ديني خارج کنند، با تشکيک در اصول و عقايد و اخلاقيات دين، آنها را به چالش مي‌کشانند و با جايگزين کردن روشنفکران سکولار به جاي روحانيون و منابع اهل بيت، دين سکولاريته را به مردم ارائه مي‌دهند که همان هدف استعمار و سلطه بر جوامع مذهبي است. اين روش عملکرد بهائيت مدرن است که با توجه به نيازهاي زمان عملکرد متفاوتي در راستاي اهداف صهيونيستها و استعمار پيدا مي‌کند. در حال حاضر اهداف بهائيت مدرن بر عناوين زير استوار است:

1ـ نفي عقل شيعي و ولايي و پناه بردن به عقل معتزلي يا عقل کانت يا يهودي

2ـ نفي حجيبت لفظي قرآن و جدايي لفظ قرآن از معناي آن

3ـ نفي امامت ظاهر و غايب و جايگزيني عقل مفسر به جاي آن

4ـ ايجاد فضاي لازم براي يهوديت معرفتي به منظور ايجاد فضاي لازم براي نظريه جهاني سازي انگوساکسوني.

5ـ سياست معرفت ديني براي پذيرش انديشه‌هاي جهاني سازي ليبراليستي انگلوساکسوني و سپس پذيرش ارزشهاي زرسالاران يهودي جهاني و مصرف زدگي جهاني.

جهاني سازي ليبراليستي آنگوساکسوني و آفات آن

اولين چيزي که در اين مقوله به نظر مي‌رسد اين است که مقوله جهاني شدن مطرح است يا غربي شدن، چون مسير روند جوامع و فعاليتهاي گسترده غرب به سمت غربي شدن و جهاني سازي غربي است نه جهاني شدن به معناي تمام ابعاد جهات با تمام فرهنگها و تمدنهاي بشري.

در اين ميان تمدن اسلامي، خصوصاً تمدن شيعي بخاطر مباحث کلامي پيرامون مهدويت تفاوتهاي ماهيتي با جهاني شدن غربي دارد که باعث شده است اين روند جهاني شدن غرب به چالش کشيده شود. تفکر شيعي بدليل غني و عمق انديشه سرچشمه گرفته از اهل بيت براي خود شيعيان حرفهاي بسياري دارد ولي براي غير شيعيان هنوز زبان بيان را پيدا نکرده است. براي پيدا کردن و ايجاد اين ارتباط ابتدا بايد ابعاد مختلف جهان و جامعه جهاني شناخته شود و پس از آن زبان ارتباط و ارائه مفاهيم خود را براي مخاطبان جهاني پيدا کند.

در صورتي که شيعه نتواند اين جايگاه را پيدا کند، در جهان محکوم به هضم شدن هستيم. براي اينکه در سير تحولات جهاني هضم نشويم ابتدا بايد هويت شيعه را بشناسيم، سپس اين هويت را با توجه به نيازهاي روز، به زبان روز ارائه دهيم.

شرايطي که در ابتداي انقلاب ايران حاکم بود، باعث شد که انقلاب ايران موج عظيمي در تحولات جهاني و معادلات جهاني ايجاد کند و به دليل فضاي بعد از جنگ سرد روند اسلام گرايي و اسلام شناسي گسترش يابد. اما در حال حاضر شرايط با اول انقلاب فرق دارد و هجمه‌ها بسيار زيادتر از آن زمان است و براي مقابله در ابعاد گوناگون بايد فعاليت نمود.

جهاني شدن در لايه‌هاي فرهنگ نفوذ کره است و گاه جهانبيني‌ها را مي‌سازد. و تا اين قلمرو را نشناسيم نمي‌توانيم، آفات جهاني شدن را دفع نماييم.

ـ آسيب‌شناسي انقلاب اسلامي در حيطه جهاني شدن و شناخت آفات و دفع آنها

آسيب‌پذيري ما نسبت به جهاني شدن از ضعف ايمان و ضعف قدرت ما نيست بلکه مباني فکري ما از غناي بالايي برخوردار است ولي نتوانسته‌ايم آنها را بطور کامل و جامع بشناسيم و اين معارف را با توجه به نياز زمان حال به روز کنيم و مشکل ديگر ما عدم شناخت از جهان و جامعه جهاني و نيازهاي آن است.

غرب به وسيله دو اهرم قدرتمند هر جامعه‌اي را به سوي جهاني شدن مي‌برد:

1ـ اقتصاد 2ـ فرهنگ

2ـ جهاني شدن اقتصاد

تأثيري که اقتصاد بر زندگي انسان دارد بسيار مؤثر و مستقيم است و اثر آن نه تنها در زندگي انسان بلکه در دين و عقايد انسان نيز بطور مستقيم خواهد بود و اين اثرگذاري خود را در معارف اسلامي نشان مي‌دهد و تأکيدي که اسلام بر اقتصاد سالم و اهميت درآمد و فقر زدايي دارد. ليکن اقتصاد در زندگي معاصر هويت ابزاري خود را از دست داده و به هدف تبديل شده است.

روند جهان فعلي به سويي مي‌رود که اقتصاد هدف زندگي شده است و چون شکل‌دهي فرهنگ متأثر از تکنولوژي شده است، اقتصاد فرهنگ را تحت سيطره خود درآورده است.

تکنولوژي براي اينکه بتواند اقتصاد را جهاني سازد دو اهرم بسيار قوي در دست دارد.

1ـ کامپيوتر

2ـ سينما

1ـ کامپيوتر: اطلاعات هويّت هر انساني را شکل مي‌دهد و امروز هجم وسيع اطلاعات بوسيله کامپيوتر باعث شده است زندگي انسان کامپيوتريزه شود و انسان توسط کامپيوتر کنترل شود نه کامپيوتر توسط انسان.

فضاي گسترده و وسيع احاطه کامپيوتر بر زندگي انسان و شکل‌دهي به روند زندگي انسان باعث شده است که امروز بشر به جاي اينکه بگويد خدا به ما چنين گفت، بگويد: کامپيوتر به ما چنين مي‌گويد.

2ـ سينما: جهان امروز، جهان تصوير است، در جهان امروز تمدنهايي موفق هستند که بتوانند معاي تصوير را ترجمه کنند. هر تصوير معادل هزار کلمه است و تأثير تصوير ماندگارتر از کلام است. فيلم ماتريکس از آينده جهان که تسلط تکنولوژي و اقتصاد است سخن مي‌گويد.

در بحث اقتصاد و جهاني شدن، مي‌توان گفت که جهاني سازي اقتصاد باعث شکاف طبقاتي شديد ميان فقير و غني مي‌شود وجوامع کارگري و در حال رشد بيشترين ضربه را از اين روند خواهند خورد.

اقتصاد بنا به هويتش و سيطره‌اش، تمام رفتارها و منابع رفتاري انسان را کنترل مي‌کند، با اينکه فرهنگ در قلمرو جهاني شدن مهمتر از اقتصاد است ولي هويت فرهنگ از اقتصاد و فورمولهاي آن تأثير مي‌گيرد. نمونه سينماي اين تأثير و تأثر فيلم عصر نوين چارلي چاپلين است. که در آن انسان قرن بيستم تحت تأثير تکنولوژي و ماشين، تبديل مي‌شود به انسان ماشيني و مسخ شده در برابر صنعت نمونه ديگر آن در عصر حاضر کشور پاکستان است که بخاطر داد و ستدهاي جهاني خود با کشورهاي ديگر مجبور شد روز تعطيل رسمي خودر از جمعه به يکشنبه تبديل کند، چون کشورهاي غربي و آسياي جنوب شرقي تعطيلي رسميشان يکشنبه بود و در پاکستان جمعه، تنها سه روز کاري و داد و ستد اداري و مالي براي آنها باقي مي‌ماند و پاکستان اولين کشور اسلامي بود که بخاطر تأثيرگيري از روابط اقتصادي، مجبور به تغيير روز تعطيل رسمي خود کرد. روز جمعه و رسميت تعطيلي آن در کشورهاي اسلامي ريشه فرهنگي و معنوي دارد.

براي شيعه زمان شناسي مهم است و زماني موفق خواهد بود که به استقبال آينده برود. اين تأثيرپذيري اقتصاد و فرهنگ در عملکردهاي ده‌هاي شصت و هتفاد ايران کاملاً مشهود بود. در دهه هفتاد همه چيز ما اقتصاد شد، افزايش تبليغات تلويزيون،تبليغ اقتصاد مصرف‌گرا و جهت‌گيري برنامه‌هاي دولت به سوي اهداف اقتصادي باعث شد فضاي دهه هفتاد با دهه شصت کاملاً متفاوت باشد و در نتيجه نسل دهه هفتاد با نسل دهه شصت از نظر فرهنگي تفاوتهاي بسياري داشته باشد.

2ـ جهاني شدن فرهنگ

الف ـ رسانه‌هاي اطلاعات: اين رسانه‌هاي جهاني مرزهاي جغرافيايي و فرهنگي را از بين برده‌اند و به مرزهاي شيشه‌اي تبديل کرده‌اند. اين رسانه‌ها اگر به عنوان ابزار اطلاع‌رساني مطرح شدند مشکل‌زا نيست ولي زماني که اين رسانه‌ها خود به عنوان پيام مطرح شوند قطعاً مشکل‌زا خواهد بود.

ملک‌لوهان، نظريه‌پرداز دهکده جهاني ارتباطات مي‌گويد: رسانه يک ابزار نيست خودِ پيام است، تلويزيون ابزار نيست بلکه خود پيام است.

رسانه، وسيله‌اي است که عمل رساندن اطلّاعاتي را از يک منبع به منبع ديگر به عهده مي‌گيرد. گيرنده اطلاعات احتمال دارد شخص، گروه، افکار عمومي محلي يا افکار عمومي بين‌الملي باشد و رسانه‌ها، شنيداري، نوشتاي يا تصويري هستند.

رسانه‌هاي ارتباطي قدرتمند يکي از ابزارهاي جهاني شدن هستند و اينترنت، پرچم جهاني شدن فرهنگ است. مشکل دولتهاي شرقي در جهاني شدن اين است که وقتي با يک تکنولوژي مدرن مواجه مي‌شوند ذوق زده مي‌شوند و بدون آنکه آن تکنولوژي را آسيب‌شناسي کنند از آن استفاده مي‌کنند و صدماتي مي‌خورند که چند برابر صدمات تجاري و مالي است.

اين پديده را در اينترنت به وضوح مي‌توان ديدکه به جاي رسالت اصلي خود يعني آگاهي و اطلاع‌رساني تبديل شده است به وسيله‌اي براي تجارت فحشا و فساد بطوري که شصت درصد تجارت اينترنتي در حيطه سکس انجام مي‌پذيرد و هويت اينترنت، را به اينترسکس تبديل کرده است.

هنگامي که فرهنگ در سطح جهاني شروع به شکل‌گيري کند و فرهنگ غربي قانون آن را تعريف کند مرزهاي فرهنگي و اخلاقي در فرهنگهاي ديگر از بين مي‌رود و مرزهاي تعريف مي‌شود که مطابق با قانون تعريف شده از سوي دهکده جهاني غرب باشد. مرزها حدود انساني و بشري از بين مي‌رود چون قانون از بين رفتن آنرا تأثير مي‌کند. هنگامي که قانون به شخص اجازه مي‌دهد مرزهاي انساني را جابجا مي‌کند، مرزها و حدود انساني از بين مي‌روند. ولي در زندگي جمعي انسان حدود ذاتي است و حريم هويت انسان است و نفي حدود و قوانين انساني، نفي هويت انسان است.

پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد: روزي مي‌رسد که مردم آمر به منکراند و ناهي از معروف، نه از آن جهت که منکر منکر است و معروف را معروف مي‌دانند، بلکه از آن جهت که تعريفشان از منکر، معروف است.

در فرهنگ جهاني، انسان به جايي مي‌رسد که ديگر انحراف را انحراف نمي‌داند. جهاني شدن براي جهان سوم آفت است. اقتصاد جهاني فرهنگ مصرف خاص خود را دارد و باعث تخريب فرهنگ جهان سوم و شرق مي‌شود و هويت فرهنگي جوامع را از بين مي‌برد. در فرهنگ غرب اصل مصرف مهم نيست بلکه تنوع در مصرف مهم است چون مصرف پس از مدتي ملال‌آور مي‌شود و تنوع مي‌تواند ملالت را از بين ببرد. پس در غرب گسترش فساد مطرح نيست بلکه تنوع فساد مطرح است و اين فرهنگ تنوع طلبي در فساد بوسيله رسانه‌هاي قدرتمندي چون اينترنت و ماهواره در سطح جهان شيوع پيدا مي‌کند. نمونه اين تنوع طلبي تماشاي لحظه‌هاي خصوصي زندگي زناشويي در يک خانواده است که بطور مخفيانه فيلم برداري شود يا بطور علني و اين چون نوعي تنوع و هيجان دارد براي تنوع طلبان جنسي جذابيّت دارد ولي ابتدا از سوي گروههايي مورد مخالفت قرار گرفت بدليل اينکه بطور غيرقانوني به زندگي خصوصي ديگران وارد مي‌شود و غرب براي حل اين مشکل قانوني را تصويب کرد که با بستن قرار داد با فرد و تصويربرداري از زندگي خصوصي‌اش آن را يک تجارت و قرار داد تجاري عنوان کرد که قانوني است. اين يعني انحراف با اهرم قانون تبديل به معروف مي‌شود.

تنها ايران با پرنوگرافي يا تصويربرداري از زندگي خصوصي مقابله کرد، آن هم با پخش و تکثير آن نه توليد و داشتن آن.

در بحث پرنوگرافي که سابقه طولاني در ميان شيوه‌هاي يهوديت براي ترويج فساد و فحشا در ميان مردم دارد، سابقه آن به نوشتن رمانها و داستانهاي مستحجن توسط نويسندگان يهود و حساسيت يهوديان از نويسندگان اين گونه آثار، مي‌رسد يهود در طول تاريخ سعي در ترويج فساد به گونه‌هاي مختلف در ميان جوامع مسيحي و بعد از آن مسلمان داشته است که با سوق دادن طبع مخاطبان به سوي تنوع طلبي، شيوه‌هاي مختلف ترويج فساد رابه کار مي‌برد. پس از ماهواره و فيلم‌هاي مستهجن که از هاليوود به دنيا صادر مي‌شد، دنيا وارد عصر ديگر ارتباطات يعني اينترنت شد و اين رسانه فراگير بهترين ابزار براي گسترش اهداف دشمنان بشر و دين يعني يهوديان و وابسته‌هايشان شد.

شکل‌هاي جديد پرنوگرافي (هرزه نويسي) در حيطه اينترنت در شکلهاي کليپ‌ها و فيلمهاي تصويري و کارتوني، عکسهاي مستهجن، داستانهاي مستهجن و غيره بود که گام جديد يهوديت براي انهدام کانون خانواده مي‌باشد.

اين همان تفکر و عقيده بهائيت پيرامون داشتن رابطه جنسي با محارم است که در عقايد بهائيت به طور کامل به آن پرداخته شده است و حال تفکر بهائيت و صهيونيسم با استفاده از ابزار قدرتمند رسانه تمام سعي خود را بر اين مبذول داشته است تا با تبليغ و تلاش عقايد مستهجن خود را در سطح جهاني حاکم سازد.

محقق: احمد رضا سالک

منبع : راسخون

 

 

 

پي نوشت :

[1]. طبرسي، اعلام الوري، باب 4، ص83.

[2]. کربن در اثبات اين امر که تا مردم به بلوغ و رسش روحي نرسند، ظهور امام عصر (عليه السلام) متحقق نخواهد شد، به سخن سعدالدين حمودي استناد مي‌کند:«امام غايب تا زماني که اسرار توحيد را از بند نعلين او استماع نکنند، ظهور نخواهد کرد، يعني تا زماني که معناي باطني توحيد درک نشود» (تاريخ فلسفه اسلامي، ص106).

[3]. فصلنامه انتظار شماره5، مرکز تخصصي مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عليه السلام(

[4]. فصلنامه انتظار شماره5، مرکز تخصصي مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عليه السلام).

[5]. بتريه يکي از فرقه‌هاي زيديه از پيروان کثير النوي مي‌باشند. آنان عقايد مشابهي با سليمانيه يکي ديگر از فرقه‌هاي زيديه دارند. در اسلام و کفر عثمان توقف و ترديد دارند. در مسائل اعتقادي مشرب اعتزال و در فروع فقهي بيش‌تر پيرو ابوحنيفه هستند. گروهي از آنان نيز پيرو شافعي يا مذهب شيعه مي‌باشند؛ بهجه الامال، ج1، ص95؛ ملل و نحل، ج1، ص161.

[6]. بحارالانوار، ج52، ص328.

[7]. نعماني، غيبه ص297؛ حليه الابرار، ج2، ص361؛ بحارالانوار، ج52، ص362؛ بشاره الاسلام، ص222.

[8]. نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص13 و 14.

[9]. همان، ص 16و 17.

[10]. نورالدين چهاردهمي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص30.

[11]. فضل‌اله صبحي مهتدي، خاطرات انحطاط و سقوط، به اهتمام علي امير مستوفيان، پيام پدر، نشر علم، چاپ اول 1384، ص325

[12]. نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص105و106

[13]. شهبازي، عبداله، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 27، به نقل از عبدالحسين آيتي، کشف الحيل، جلد3، صص87ـ85.

[14]. آئين جهاني، ص71.

[15].خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران، مورخه 21/2/1372، به نقل از خبرگزاري فرانسه.

[16]. همان.

[17]. عبدالحسين نوايي، فتنه باب، ص14.

[18]. بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت، انتشارات سخن، ص114

[19]. خاطرات مستر همفر، جاسوس انگليس در ممالک اسلامي، ترجمه دکتر محسن مؤيدي، انتشارات اميرکبير، ص83.

[20]. احمد يزداني، مقام و حقوق زن در ديانت بهائي، ص92.

[21]. نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص147تا 152

[22]. صحيفه نور، ج1، ص56.

%ب ظ، %25 %796 %1395 ساعت %18:%فروردين

مقدمه:

لزوم پرداختن به بخش دشمن‌شناسي در مقوله مهدويّت

با تحقيق در طول تاريخ و بررسي حوادث گوناگون در بستر اديان الهي و آسيب‌شناسي علل تحريف، شکست و متروک ماندن اديان الهي به اين واقعيت پي مي‌بريم که همواره ميان هدايت بشر به سوي خداوند و گمراهي او کشمکشي هميشگي بوده است که گاه در ميان انسان و شيطان رخ مي‌نموده و گاه ميان عقل و نفس و گاه ميان دنيا و آخرت که در نهايت هم اين ستيزها جنگ ميان حق و باطل بوده است که جبه باطل با تمام توان و قوايش سعي در دور نمودن انسان از حقيقت خود و هستي کرده است.

سنگ بناي اين ستيز تاريخي را ابتدا، شيطان در مقابل حضرت حق نهاد و براي اثبات خود، توانش را براي گمراهي گمارد تا بتواند هرچه بيشتر بر شمار همراهانش بيفزايد.

بشر در طول تاريخ همواره بر سر دو راهي حق و باطل بوده است و اين دو راهي پل امتحان و آزمايش نوع بشر در رسيدن به مراحل تکامل خود بوده است. اهل حق، اولياء و انبياء الهي، تلاش خود را در بيداري و رساندن انسان به حقيقت مبذول داشته‌اند و همواره دشمن و مخالف آنها سپاه باطل و شيطان بوده است. مسير تکامل انسان پله پله از پيامبران مختلف طي شده و تکامل يافت و بشر را مرحله به مرحله به تکامل روح و عقل نزديک کرد تا کاملترين و جامعترين روش و مکتب را به بشر ارائه داد.

مکتبي که جامعيت و کامل بودن آن ابعاد گوناگون انسان را احاطه نموده و براي تکامل دنيا و آخرت بشر برنامه‌اي نوين و پويا ارائه نمود تا راهگشاي نسل بشر در ادام تاريخ باشد. جامعيت دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم پايان بخش کليه نيازها و درخواستهاي بشر بود و دين الهي از ابتداي ظهور انسان منتظر رسيدن اين مکتب کامل بشري بود و حال که به بشر اين عطيه داده شده نيازمند بستري بود تا بتواندکل جهان و کل بشريت را تحت پوشش قرار دهد و راه هدايت بندگان را به سوي حق هموار سازد. براي بستر سازي جامعه جهت پذيرش و اجراي دين خاتم، نيازمند جانشيناني بود که پس از پيامبر به امامت برسند و هريک در موقعيت زماني خويش مرحله‌اي از اين بستر سازي را طي نمايد تا جهان و زمان آماد پذيرش اين دين الهي در کل جهان شود.

در راستاي اين بستر سازي صبر علي، حلم حسن، خون حسين، دعاي سجاد و....همه و همه پايه‌هاي شکل‌گيري نهضت جهاني را بنا نهاد تا در نهايت در زمان منجي آخرالزمان بشر دست نياز به سمت ذخير الهي دراز نمايد و تقاضاي تشکيل حکومت عدل جهاني را داشته باشد. اين سير تکاملي بود که براي بشر از زمان آدم رقم خورده بود و همه انبياء الهي و اولياء حق تلاش نمودند تا بشر به اين درجه از عقل و فهم و شعور و نياز برسد که خواهان دين جامع و کامل در سطح جهان باشد و حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) وارث حرکت انبياء الهي در طول تاريخ است.

همراه حرکت انبياء الهي و روند تکامل دين حق، سپاه باطل نيز مرحله به مرحله، قواي خود را تکميل و تدارک ديد تا بتواند با هر مرحله از دين حق به مقتضاي زمان خود مقابله کند.

زماني، انسان را با خوردن يک ميو ممنوعه فريب داد، زمان ديگر دست استهزاء به سوي نوح برد و پس از هزار سال کمتر از ده نفر همراه برايش باقي گذاشت، گاه روح يک انسان را به طغيان سوق مي‌داد و ادعاي ربوبيّت مي‌کرد و نمرود و فرعون را به حرکت وا مي‌داشت و گاه بر تن گوساله‌اي مي‌خزيد و صداي سِحر‌انگيزش مردم را از خداپرستي به گوساله‌پرستي مي‌کشاند. زماني ديگر ريشه‌هاي عناد و لجاجت را در ميان مردم و علماء دين محکم مي‌کرد تا جايي که به کشتن انبياء الهي دست مي‌زدند تا منافع خود را حفظ کنند، زماني دست به تحريف کتاب خدا برد و کلام باطل را جايگزين کلام حق نمود و آن را حق جلوه داد و با اين روش بسياري از بندگان را به نام حق گمراه نمود.

زماني مسيح را پسر خدا و زماني خودِ خدا قلمداد نمود و زمان ديگر حضرت محمّد (صلي‌الله عليه و آله) را مجنون و ساحر و ديوانه شمرد. بر حضرت علي (عليه ‌السلام) خاري در چشم شد و استخوان در گلو و بر حضرت زهرا (سلام‌ الله عليها) گريه‌هاي بيت‌الاحزان را همنشين ساخت.

بر حضرت امام حسن (عليه ‌السلام)، سرداري و تنهايي را همراه کرد و بر امام حسين عليه السلام خون‌بهاي دين را رقم زد و با بردن حق بر روي نيزه جشن سربدار کردن حقيقت را گرفت. بر حضرت رضا (عليه ‌السلام) زهر در غربت نوشاند و بر عسکريين (عليهما السلام)، حصر در منزل. اما شاهکار شيطان و سپاه باطل، هزار و صد و شصت و هشت سال غيبت و زندگي پنهاني‌ست.

هزار و صد و شصت و هشت سال يعني چهارصد و بيست و شش هزار و سيصد و بيست روز زندگي در تنهايي و غربت، زندگي در خفاء و غيبت، زندگي در پس ابر، زندگي خورشيد در چاه و براي خورشيد در چاه بودن چقدر سخت و سنگين است و کسي جز خورشيد نمي‌تواند سختي اين ايام را درک کند.

«دشمن‌ترين اشخاص با اين عقيده و با شخص آن بزرگوار، ستمگران عالمند. از روز غيبت آن حضرت، بلکه از روز ولادت آن حضرت تا امروز آن کساني که وجودشان با ستم و زورگويي همراه بود، بر دشمني با اين بزرگوار، با اين پديد الهي، با اين نور و با اين شمشير الهي مشغول شدند. امروز هم مستکبرين و ستمگران عالم، با اين فکر و اين عقيده، مخالف و دشمن‌اند و مي‌دانند که اين عقيده و اين عشق ـ که در دلهاي مسلمين، به خصوص در دلهاي شيعه است ـ براي هدف‌هاي ستمگران آنها مزاحم است.[1]

تمام پيامبران و امامان تلاش خود را انجام دادند تا ظهور حضرت مهدي (عليه ‌السلام) با غيبت طولاني همراه نباشد و مردم دنيا آمادگي ظهور او را داشته باشند ولي در آن سوي ميدان نيز سپاه باطل مشغول بود و با گسترش جهل و کج‌فهمي و کفر و شرک تلاش کرد تا مردم در گمراهي و فراموشي و دنيازدگي سير کنند و آن قدر جامعه را به قهقرا کشاند که زمان ظهور به درازا کشيد.

مؤثرترين قدمي که سپاه شيطان برداشت، عَلَم کردن جريان سقيفه بود که توانست سير حرکت تکاملي دين حق را کُند کند. پس از آن با مخالفت با جمع‌آوري احاديث و نقل آنها برجهل مردم خيمه زد و توانست سير تحريف حقايق را دست گيرد تا جايي که براي بيدار کردن مردم از جهلِ به نام بيداري مي‌بايست خون خدا به زمين مي‌ريخت و دين الهي احيا مي‌شد.

پس از بيداري مردم به علت قيام امام حسين (عليه ‌السلام) حيل جديد سپاه شيطان و کفر، شيوع فرقه‌گرايي و قيام گروه‌هايي به اسم اسلام براي خون‌خواهي امام حسين (عليه‌ السلام) بود که از مسير اهل بيت (عليهم‌ السلام) خارج شدند و بناي فرقه‌هاي مختلف جدا شده از تشيع را نهادند و هريک به اسم شيعه ضربه‌اي بر پيکر تشيع مي‌زدند.

پس از خنثي شدن اين حيله توسط اهل بيت (عليهم السلام) راهکار آخر براي تحريف حق به ميان آمد و آن ادعاي مهدويّت و ظهور مهدي (عليه السلام) بود که با پوشيدن لباس حقيقت سعي در جلب مردم به سوي خود مي‌نمودند. اين ادعاها از آن زمانها ادامه داشت تا زمان کنوني که گاه منجر به ادعاي رسالت و در نهايت ادعاي الوهيّت مي‌شد.

آنچه که موجب ظهور و بروز اين ادعاها و گرايشات مي‌شد، جهل و ناآگاهي و غفلت مردم مي‌باشد که تمام تلاش امامان براي مبارزه با اين انحرافات به بيداري مردم معطوف مي‌شده است.

يکي از بهترين ابزار حرکت و پيروزي سپاه شيطان، جهل و ناداني و سست ايماني مردم است و تمام ابزارها و توانش را براي گسترش غفلت و جهل به کار مي‌برد. علت عدم ظهور، ثمر تاريخ جهل و غفلت مردم است. غفلتي و ناداني که زمينه بروز فرقه‌هاي ضاله و مدعي را ايجاد مي‌کند. ولي شيطان نيز تا وقت معلومي زنده است و فعال مي‌باشد. وهب بن جميع مي‌گويد: از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم: اين که خداوند به شيطان فرمود:[2] «فانَّک من المُنظرينَ الي يَومِ الوَقتِ المَعلوم» (خداوند فرمود): آري، به تو (شيطان) مهلت داده خواهد شد تا به وقت معيّن و روز معلوم، اين وقت معلوم چه زماني خواهد بود؟

فرمود: «آيا پنداشته‌اي اين روز، روز قيامت است؟ خداوند تا روز قيام قائم ما، به شيطان مهلت داده است. وقتي خداوند او را مبعوث مي‌کند (و اجاز قيام مي‌دهد)، حضرت به مسجد کوفه مي‌رود. در آن هنگام شيطان در حالي که با زانوان خود راه مي‌رود، به آن جا مي‌آيد و مي‌گويد: اي واي بر من از امروز!

حضرت مهدي پيشاني او را مي‌گيرد و گردنش را مي‌زند و آن هنگام، روز وقت معلوم است که مهلت شيطان به پايان مي‌رسد. [3]

بزرگترين قدرت و هنر شيطان تحريف حقيقت است و تحريف در بستر جهل گسترش مي‌يابد، تحريف مقدم خرافه‌پرستي و انگاشتن باطل به جاي حقيقت است.

زماني ابزار تحريف، مبلغان و راويان حديث بودند که با جعل احاديث باعث تحريف مباني اسلام گرديدند و زمان حال تکنولوژي و صنعت، ابزار ساده اين تحريف است. امروز سپاه باطل با در دست گرفتن ابزار تکنولوژي و رسانه، با روشي جديد و مدرن و مؤثر تحريف حقايق و معنويات الهي را شکل مي‌دهد.

قدم اول تحريف حقيقت است و گام دوم شکل‌دهي فرقه‌ها و مکاتب گوناگون بر مبناي اين تحريفات است. شکل‌گيري فرقه‌هاي اسماعيله، غلّات، بابيّه، بهائيت، وهابيت و در نهايت شاه‌کار قرن جديد طالبانيسم بر اين روش بوده است.

شکي نيست که شکل‌گيري اينگونه فرقه‌هاي منحرف در کنار دين حق هدفي جز تحريف و ضربه‌زدن به دين الهي و عدم بستر سازي جهت بروز و ظهور جهاني دين حق توسط منجي آل ‌محمد (صلي ‌الله عليه و آله) ندارد. اين تلاشها در تحريف دين الهي جداي از گسترش کفر، فساد، بي‌بند و باري و رواج دين‌گريزي و شيطان ‌پرستي مي‌باشد که آن خود مقوله‌اي جدا در اين راستا مي‌باشد.

اهل حق را با تحريف و اهل کفر را با تشديد فساد از همديگر جدا مي‌نمايند.

آنچه بديهیست، عدم ظهور منجي بشريت به دليل آماده نبودن بستر جامعه و مردم جهان است و اين عدم آمادگي ناشي از جهل و غفلت مي‌باشد که توسط گروه‌هاي انحرافي يا گروه‌هاي شيطاني اهل کفر در طول تاريخ ايجاد شده است حقيقتي را بايد به انسانها عرضه نمود و آن اينکه بشريت بايد سراغ و دنبال امام معصوم برود نه اينکه امام عليه السلام به سوي آنها بيايد آنکه بايد سراغ بندگان بيايد و آنها را هدايت کند پيامبر است و امام همانند کعبه است که مردم بايد به سوي او بروند و تنها راه براي ظهور ذخير الهي آماده ساختن بستر آگاهي و اعتقاد مردم است که لازمه‌اش شناخت تفکرات انحرافي و باطل و آگاه کردن مردم نسبت به اين تفکرات است به اين ترتيب رسالت اهل حق در آخرالزمان، شناخت اهل باطل و کفر و شناساندن آنها به مردم است و اين يعني همان دشمن‌شناسي.

«علل ظهور مهدي ستيزي در طول تاريخ»

1-  وجود تشکيلات حکومتي و قدرت حاکمه ميان علماي قوم يهود

2- کينه‌ها و حسادت‌هاي قريش و اطرافيان پيامبر نسبت به او و حضرت علي (عليه السلام)

3- جهل و ناآگاهي مردم نسبت به معارف اهل بيت (عليهم السلام) و امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)

4-  تحريف معارف و حقايق دين اسلام

 قدرت طلبي، رياست طلبي و منفعت طلبي دشمنان، نفاق، عياشي و شهوت‌راني، حسادت و دنيا طلبي مخالفان و دشمنان.

6- لجاجت، عناد و تعصب بي‌جا نسبت به مقوله دين و مهدويت

7- پيشرفت علم و دانش در بين جوامع بشري به دور از ديانت واقعي و شناخت علمي از دين الهي

8- فقدان ايمان واقعي به جهان آخرت

9- وجود تفکرات نژادپرستانه در ميان مخالفان و دشمنان

10ـ برتري و پيشرفته بودن تمدن اسلام و مهدويت نسبت به ديگر تفکرات و تلاش مخالفان براي جلوگيري از رشد اين تمدن در سطح جهاني.

«راههاي نفوذ مهدي‌ستيزان و ابعاد فعاليت‌هاي آنها»

1- جهل و ناآگاهي مردم

2- نبودن روحيه و تفقّه در ميان علماء اسلام

3- ترويج دين به دور از عقلانيّت و شيوع خرافه‌پرستي و اوهام گرايي به جاي استدلال و منطق عقلي و شبهه افکني در مسائل اعتقادي

4- ارائه نکردن معارف ديني به زبان ساده براي مردم و پيچيده کردن آنها

5- روحيه ساده‌لوحي و قشري‌مابي در ميان مردم و نشناختن خطر دشمنان و معاندان دين توسط مردم و علما

6- ترويج روحيه دنيا طلبي و منفعت گرايي در ميان مردم و ترويج فساد و بي‌بند و باري و لغو گرايي و سرگرمي و سردرگمي.

7ـ کتب، رسانه‌ها، بازيهاي کامپيوتري و اينترنت.

8ـ تلاش سطحي عوام جامعه براي پيشرفت و ترقي جامعه به سوي علم و تکنولوژي با اقتباس از جوامع غربي و به دور از درک عميق از دين.

9ـ تلاش براي اصلاحات اجتماعي و فرهنگي در بستر جوامع ديني به اسم رهايي از تحجر گرايي و خرافه‌زدگي و ارائه تفسيري نوار دين

10ـ ايجاد فاصله ميان عامه مردم و روحانيت محقق و آگاه به زمان

11ـ جلوگيري از اتحاد و همبستگي مسلمانان و شيعيان

12ـ ايجاد اتحاديه‌هاي ضد اسلامي مانند ناصبي‌ها، غُلّات، وهابيان، بهائيان، فراماسونها، و طالبانيزم، ماترياليزم، کومونيزم، سکولاريزم، ليبراليزم، ليبرال دموکراسي، صهيونيزم، گروه‌هاي متال و شيطان پرستان.

13ـ تخريب شخصيت بزرگان دين و حکومت اسلامي مثل پيامبر و ائمه و رهبران حکومتي فعلي.

14ـ کارشکني‌هاي اقتصادي در جوامع اسلامي براي تضعيف اقتصاد کشورهاي اسلامي و ايجاد بحران‌هاي اقتصادي و رواج فرهنگ اقتصادي يهود مثل ربا.

15ـ ايجاد کُندي در ترويج و روند فعاليت‌هاي فرهنگي جوامع اسلامي در حيطه نشر مفاهيم اسلامي اصيل.

16ـ تقويت جبهه‌هاي مخالف اسلام و مهدويت از نظر مالي، فکري و سياسي

17ـ بسترسازي تهاجم کفار و دشمنان به مسلمانان مثل جنگهاي صليبي و جنگ‌هاي اول و دوم جهان

18ـ تضعيف روحيه مسلمانان با ايجاد فضاي عدم خودباوري و عقب‌ماندگي آنها.

تاريخ مهدي‌ستيزي

اگر مفهوم مهدويّت را از اين ديدگاه بررسي کنيم که رسالت پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) به عنوان کامل‌ترين دين، بر بقيه اديان تحريف شده مُهر باطل زده است و کليه پيروان ديگر اديان پس از ظهور اسلام مي‌بايست به اسلام روي آورند و گسترش اسلام در نهايت منجر به شکل‌گيري حکومت عدل جهاني و برپايي اسلام در سراسر جهان خواهد شد، بايد دانست که ستيز با تفکر مهدويّـت همراه با ضديّت با اسلام از همان ابتدا بوده است.

دشمني با اديان

درست مانند ادوار پيشين، يهوديان عقيده دارند که تمام پيغمبران از نژاد عبراني بوده و خارج از اين قوم، انساني که حائز شرايط والاي نبوّت باشد، زاده نشده است. به همين دليل پيغمبران اسلام و مسيحيت را قبول نمي‌نمايند (کتاب موسي و يهودي‌گري). در بررسي زندگاني انبياء ملاحظه مي‌گردد که يهوديان رفتار بسيار خشن و ناملايمي را در مورد فرستادگان خدا، از خود نشان داده، حتّي بعضي از آنها، از جمله حضرت زکريا و حضرت يحيي (عليهما السلام) را به قتل رسانيده‌اند. علّت اين امر، آيه 2 باب 13 سفر تثنيه تورات به شرح زير است:

تثنيه، باب 13، آيه: «اگر نبي، يا بينند خوابي از شما برخيزد و آيت يا معجزه‌اي براي شما ظاهر سازد و آن آيت يا معجزه واقع شود که از آن ترا خبر داده گفت که خدايان غير را که نمي‌شناسي پيروي نمائيم و آنها را عبادت کنيم، سخنان آن نبي يا بينند خواب را مشنو زيرا که يهوه خداي شما، شما را امتحان مي‌کند تا بداند که آيا يهوه خداي خود را به تمامي دل و به تمامي جان خود محبت مي‌نمائيد. يهوه، خداي خود را پيروي نمائيدو از او بترسيد و اوامر او را نگاه داريد و قول او را بشنويد و آن نبي يا بينند خواب کشته شود زيرا سخنان فتنه‌انگيز بر يهوه خداي شما گفته است.»

خاخام‌ها، دشمني با دين و پيغمبران را از سنين طفوليّت در مخيّله قوم يهود القا نموده و با اين کار، انتقال شريعت منحطّ و منحرفي را که توسّط خودشان نوشته شده، به نسل‌هاي بعدي، موجب شده‌اند. امروزه يهوديان در حمله به ساير اديان و مذاهب شيوه‌هاي مختلفي به کار مي‌بندند در زمانهاي گذشته نيز دشمني با دين و پيامبران نتايج متفاوتي به بار آورده است.[4]

شهيد شدن زکريا

صحبت کردن حضرت عيسي (عليه‌السلام) در گهواره، يهوديان را مُجاب کرد و افتراها و اتّهامات وارد شده به حضرت مريم از بين رفت، ولي پس از گذشت مدّت کمي، مجّدداً همان اتّهامات از سر گرفته شد. به ايشان نسبت زنازاگي ـ نعوذ بالله ـ داده مي‌گفتند: تاکنون فرزندي بدون پدر زاده نشده است. گفتند اينکار، کار زکريّاست، و اين چنين پيغمبر عالي مقامي مانند حضرت زکريّا را متّهم به انجام آن کار زشت نمودند. با پخش اين افکار مسموم کننده، مردم را بر عليه ايشان شوراندند. تا جائي که عدّه‌اي درصدد قتل حضرت زکريّا برآمدند، يهودياني که از طرف خاخامها تحريک شده بودند ظاهراً براي محافظت زکريا از دست مردم، او را داخل تنه درختي پنهان نموده و سپس درخت و حضرت زکريّا را يکجا بريده و آن حضرت را به قتل رساندند.

آيات قرآن کريم دربار قتل پيغمبران توسّط قوم يهود مي‌فرمايد:«و ما به موسي کتاب تورات عطا کرديم و از پي او پيامبرانی فرستاديم، و عيسي پسر مريم را به ادّله روشن حجّتها داديم و او را به واسطه روح القدس، اقتدار و توانائي بخشيديم، آيا هر پيامبري که بر خلاف هواي نفس ما اوامري از جانب خدا آورد، از امرش سرپيچي کرده، از راه حسد گروهي را تکذيب مي‌کنيد و گروهي را مي‌کُشيد.» سوره مبارکه بقره، آيه 87

و يا در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد:

«چون به يهود گفته شد که ايمان آريد به قرآني که خدا براي [هدايت بشر] فرستاده، پاسخ دادند که تنها به تورات چون به ما نازل شده ايمان آوريم و به غير تورات کافر شوند، در صورتي که قرآن حق است و کتاب آنها را تصديق مي‌کند. بگو اي پيغمبر اگر شما در دعوي ايمان به تورات راستگو بوديد به کدام حکم تورات پيغمبران را کُشتيد.» سوره مبارکه بقره، آيه 91

«پس سبب آن پيمان شکني‌شان، و کفرشان به آيت‌هاي خدا و پيغمبر کشي‌شان به ناحق، و اين سخنشان که دلهاي ما در پرده است ـ گرچه خدا بسبب کفرشان بدان مهر نهاد ـ پس جز اندکي ايمان نمي‌آورند» سوره مبارکه نساء، آيه155

يهود در قرآن

آياتي نيز دربار گمراه کردن انسانها توسّط قوم يهود در قرآن کريم مي‌باشد که به بعضي از آنها اشاره مي‌شود.

«يهود گفتند دست خدا بسته است [ديگر تغييري در خلقت نمي‌دهد وچيزي از عدم به وجود نخواهد آورد] به واسط اين گفتار دروغ، دست آنها بسته شده به لعن خدا گرفتار گرديدند، بلکه دو دست خدا [دست قدرت و رحمت او] گشاده است هر گونه بخواهد انفاق مي‌کند. و همانا قرآني که به تو نازل گشت بر کفر و طغيان بسياري از اهل کتاب بيفزود و ما به کيفر آن تا قيامت آتش کينه و دشمني را در ميان آنها برافروختيم، هرگاه براي جنگ با مسلمانان آتشي برافروزند خدا آن آتش را خاموش سازد و آنها در روي زمين به ترويج فساد مي‌کوشند [ظالم بر ناتوان و پيرو شهوت و غضبند] و خدا هرگز مردم مفسد را دوست نمي‌دارد.» سوره مبارکه مائده: آيه 64»

همانا دشمن‌ترين مردم نسبت به مسلمانان، يهود و مشرکان را خواهي يافت. و با محبت‌تر از همه کسي با اهل ايمان، آنانند که گويند ما نصراني هستيم، اين دوستي نصاري با مسلمانان بدين سبب است که برخي از آنها دانشمند و پارسا هستند و آنها بر حکم خدا تکبّر و گردنکشي نمي‌کنند.» سوره مبارکه مائده، آيه82

«گروهي از اهل کتاب انتظار و آرزوي آن دارند که شما را گمراه کنند به آرزو نخواهند رسيد و اين را نمي‌دانند.» [5] سوره مبارکه آل‌عمران، آيه 69

يکي از دلايل مخالفت و دشمني يهود با پيامبر اعظم (صلي‌ الله عليه و آله) و دين اسلام همين خاتميت آن بوده است و اينکه اسلام قدرت عالمان ديني يهود را منحل کرده و چارچوب ديگري براي دين تعريف نمود و يهوديان بخاطر منافع دنيوي خود با اين روند مبارزه کردند و اين يکي از مباني مبارزه با مهدويت در اسلام گرديد. با اينکه پيامبر به صراحت عنوان کرده بود، که مهدي آخرالزمان از نسل اوست و همنام او مي‌باشد و در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و عدل جهاني را با حکومت جهاني همراه خواهد نمود، مغرضان و منفعت‌طلبان از همان ابتدا تلاش نمودند حکومت و امامت با هم در خاندان علي و پيامبر (عليها السلام) جمع نشود تا جلوي شکل‌گيري اين پيش‌گويي پيامبر را گرفته باشند.

«آيا طمع داريد که يهوديان به دين شما بگروند، در صورتي که گروهي از آنان کلام خدا را شنيده و به دلخواه خود آن را تحريف مي‌کنند با آنکه در کلام خدا تعقّل کرده معني آن را دريافته‌اند.» سوره مبارکه بقره، آيه 75

«اي پيامبر، از بني‌اسرائيل سؤال کن که ما چقدر آيات و ادّله روشن بر آنها آورديم و هر کس نعمتي را که خداوند به او داد مبدّل کند پس عقاب خداوند بسيار سخت است.» سوره مبارکه بقره، آيه 211

اين ستيز با خاندان پيامبر در دوره‌هاي مختلف در زمان پيامبر و پس از آن خود را با عناوين گوناگون نشان داد. ابتدا بر سر تصاحب خلافت و حکومت، بعد براي بيعت‌گيري و تبعيت امامان از خلفاي اموي و معاويه پس از رسيدن به قدرت با مخالفان متعدد، که انگيزه‌ها و اهداف يکساني نداشتند، روبرو شد، اما براي او روشن بود که تمامي اين مخالفان از مقبوليت يکساني برخوردار نيستند. از اين جهت بودکه سمت و سوي اصلي مبارزه را با آن دسته مخالفاني که خطر آنها فراگير و مبتني بر تمايلات مذهبي و عاطفي توده‌هاي مردم بود، استوار کرد، وي مانع اصلي تحقق اهداف خود را در مرحله اول وجود سايه بلند پايه شخصيت علي (عليه السلام) و حضور ملموس پيروان شيعي آن حضرت ديد. و براساس شواهد و گزارش‌هاي تاريخي هيچ يک از خلفاي بعد از وي نيز، از سياست و روشن او عدول نکردند. پرسش اصلي اين است که معاويه و خلفاي بعدي براي رفع اين دو مانع بزرگ به چه ساز و کارهايي دست زدند؟ حزب اموي کانون اصلي سقوط حکومت و مانع قدرت خود را علي و پيروان مکتب اهل بيت تشخيص داد و البته در تشخيص خود به خطا نبود. از اين جهت است که وي مواجهه را با اين دو محور آغاز کرد.

يک. مقابله با شخصيت امام علي (عليه ‌السلام:(

معاويه و امويانِ پس از او و بعد از فقدان حضور فيزيکي و محوريت امام علي (عليه السلام) ابتدا چاره را در اين ديدند که شخصيت و قداست او را در هم شکنند. آنان پس از پيروزي، مظلوميت عثمان را بهانه قرار داده، ادعاي جانشيني شرعي و قانوني وي را داشتند. هواخواهان معاويه در جريان جنگ جمل و صفين، شعار «دين عثمان» را در مقابل «دين علي» مطرح کردند و تفکر عثماني را در مقابل تفکر علوي شکل دادند. بعدها نيز واژ «عثماني» با هواخواهي بني‌اميه قرين شد. هدف اصلي آنها دلسوزي براي شخصي نبود که خود، اسباب قتلش را فراهم کرده بودند، انگيزه اصلي آنان وجود کينه‌اي ديرينه با پيامبر (صلي الله عليه و آله) و خاندانش و گرفتن انتقام تاريخي بود. صدور بخشنامه دولتي براي سب و لعن امام علي (عليه السلام)، جعل احاديث بر ضد ايشان و به نفع رقباي آن حضرت را مي‌توان در راستاي رسيدن به اين مقصود دانست. [6] البته اين سياست با توجه به محبوبيت امام علي (عليه السلام) و فضايل فراوان او که معاويه و ديگر امويان از کار پافشاري مي‌کردند. [7] بنابر سخن خوارزمي سياست و هدف اصلي امويان و کارگزاران آنها، نه فقط کشتار شيعيان، بلکه نابودي بني‌هاشم و آثار خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود.[8]

دو.مقابله با شيعيان

با توجه به نظريه سياسي شيعيان در غاصب دانستن خلافت اموي و مشروعيت حکومت علويان و از طرفي رقابت ديرينه حزبي و قبيله‌اي امويان با هاشميان، تفکر شيعي براي آنان حسايت بيشتري پيدا کرد.[9] امويان با توجه به شناختي که از شيعه داشتند، آنان را به عنوان عنصرهاي مقاومتي که داراي پشتوانه مکتبي و مردمي هستند، مي‌نگريستند. وحشت ويژه‌اي که امويان از علي (عليه السلام) و پيروانش داشتند. آنان را واداشت تا مقاومت و نيروي اين عناصر را با ابزارهايي چون قتل، حبس، اخراج و تحقير تحليل برند.  [10] سپس به شکل قتل عام سادات و علويان و زندان کردن شيعيان علوي که در نهايت با قيامهاي شيعيان همراه شد. در عصر امويان قيامهاي زيد، يحيي بن زيد از بزرگترين قيامها بود که در مقابل دشمني امويان با علويان شکل گرفت. اين قيامها به تضعيف امويان انجاميد و با قيام عباسيان به همراهي ديگر قيامها توانست عباسيان را به جاي امويان بر سر کار آورد.

عباسيان در ابتدا با تشيع به طور علني و رسمي مبارزه نمي‌کردند و سعي مي‌کردند از قدرت و نفوذ امامان شيعه بهره ببرند. عباسيان بر پايه گزارشهاي متعدد تاريخي ابتدا با طرح شعار «الرضا من آل محمد» و وعده‌هاي متعدد تاريخي ابتدا با طرح شعار «الرضا من آل محمد» و وعده‌هاي خود مبني بر سپردن قدرت به دست فردي نامشخص از خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) و سلم، حرکت خود را شروع کردند. [11] اساساً در ابتدا و قبل از سقوط امويان تمايز روشني بين علويان و عباسيان و يا بني علي و بني عباس نبود. در زمان اوج عباسيان در ابتدا و قبل از سقوط امويان تمايز روشني بين علويان و عباسيان و يا بني علي و بني عباس نبود. دو شاخه هاشمي (عباسي و علوي) اهداف سياسي خود را بر محور مشترکي به نام مبارزه با امويان سامان داده بودند. البته حرکت و دعوتي که در اواخر روزگار امويان شروع شد و موجبات سقوط اين حزب را فراهم کرد به نام عباسيان گره خورده است. با اين حال ترديدي نيست که زمينه‌سازي و قيام‌هاي قبلي علويان به ويژه زيد بن علي (عليه السلام) در کوفه و فرزندش در خراسان (دو مرکز مهم دعوت عباسيان) و جايگاه و مظلوميت ويژ اهل بيت در مناطق دعوت عباسي بود که توانست امر دعوت آنان را سرعت بخشيده، پيروزي آنان را استوار کند. [12]

با توجه به چنين جايگاهي بود که آنان حتي قبل از شروع حرکت رسمي قيام در جلسه‌اي که با همکاران هاشمي خود ترتيب داده بودند هيچ سخني از فرع عباسي به ميان نياورده، بلکه با محمد نفس زکيه به عنوان خليفه برگزيده بعد از پيروزي بيعت کردند. [13] اما پس از مدتي خطر تفکر شيعي را براي خود احساس کردند و بطور رسمي به ضديّت با علويان پرداختند. با علم به اينکه مهدي (عليه‌ السلام) از خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) به دنيا خواهد آمد و از نسل امامان شيعه است از زمان امام نهم برنام تحت نظر داشتن امامان شيعه را پياده کردند تا بتوانند رهبران شيعي را کنترل کنند و از قدرت شيعيان در مقابل خود بکاهند و در عين حال تولّد مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را در خاندان آل محمد تحت کنترل خود داشته باشند. جالب توجه است در اکثر دوره‌هايي که شيعيان در زمان امويان يا مروانيان، يا عباسيان تحت آزار و شکنجه و قتل عام بوده‌اند، ردپايي از مشاوران و کارگزاران و عاملان يهودي در دستگاه حاکم ديده مي‌شود و اين دشمني يهود از زمان پيامبر ادامه داشته و به عصر امامان شيعه نيز منتقل شده است. فشارها و مراقبت‌هاي دستگاه خلافت به ويژه در دوره عباسي بر امامان شيعه و پيروان آنها از يک طرف و سياست تقيه امامان به علاوه عدم بسط يد و اشراف کامل بر شيعيان که در مناطق مختلف نيز پراکنده بودند، پيامدهاي زيانباري را در عرصه‌هاي فکري و سياسي در پي داشت. پيامدهاي ناخواسته و احياناً مستمري که در عصر امامان به وقوع پيوست و نيازمند گزارش و بررسي بيشتر است، عبارتند از:

1- انشعاب سادات علوي به دو شاخه حسني و حسيني

2- سر درگمي اصحاب امامان در ويژگي‌ها و مصاديق واقعي امام

3- طرح دعاوي مهدويت و انديشه ناميرايي براي امامان

از اين رو مي‌توان گفت آنچه که از همه بيشتر، اسباب آغازين انشعاب علويان را به دو شاخه بني الحسني و بني الحسيني فراهم ساخت و به شکل‌گيري رسمي و رواج تفکر زيديه نيز کمک کرد، ادعاهاي خارج از ظرفيت عبدالله محض بود. وي که نزد برخي شيعيان داناترين فرد از اهل بيت و صاحب سيف رسول به حساب مي‌آمد.  [14] براي فرزندش محمد بن عبدالله معروف به «نفس زکيه» با عنوان قائم آل محمد بيعت گرفت و ادعاي مهديت وي را مطرح ساخت. قيام نفس زکيه در سال 145 هجري با زمينه‌سازي‌هاي قبلي پدرش موجب شد که برخي از شيعيان به او بپيوندند و با او به عنوان قائم و منجي موعود بيعت کنند. انتظار قائم و نجات‌بخشي نفس زکيه به گونه‌اي در ميان برخي از شيعيان رسوخ کرده بود که حتي برخي بعد از کشته‌شدن وي معتقد بودند که او نمرده و به زودي ظهور خواهد کرد. [15] در جريان همين قيام بود که امام صادق عليه السلام هيچ اقبالي به دعوت آنها نکرد. [16] تفاوت روشهاي سياسي و مباني عقيدتي اين گروه با امامان شيعه به گونه‌اي رقم خورد که برخي از آنها نه تنها امامان شيعه را آماج حملات و اتهامات قرار مي‌دادند و آن بزرگان را متهم به حسادت، سازشکاري و همکاري با خلفاي ستمکار مي‌کردند. بلکه احياناً از جاسوسي نزد دستگاه خلافت و زمينه‌سازي براي حبس و تعقيب آنان پرهيزي نداشتند. به علاوه اين که بنا بر برخي گزارش‌ها، خلفاي عباسي نيز گاهي ترجيح مي‌دادند به اين دسته از رقباي سرسخت ائمه نزديک شوند و آنان را به همکاري بگيرند. [17]

بارزترين دور مهدي ستيزي در آن عصر هنگام تولد خود حضرت مهدي (عليه ‌السلام) مي‌باشد.

حاکمان عباسي با علم به اينکه مهدي آل محمد (صلي ‌الله عليه و آله) از نسل امام حسن عسکري (عليه السلام) خواهد بود، آن امام را از ابتدا در سامرا تحت نظر گرفته و همراه خانواده زنداني نمودند. کنترل شديد خانواد امام و جلوگيري از ارتباط با شيعيان به قصد آگاهي از تولّد امام مهدي (عليه السلام) شکل گرفت. شدت دشمني و نظارت دستگاه حاکم به حدي بود که انتخاب مادر امام زمان مخفيانه شکل گرفت و ايشان به عنوان کنيز به خان امام حسن (عليه السلام) وارد شد. دوران حمل ايشان و تولّد حضرت مهدي (عليه السلام) به دليل همين دشمني به شکل مخفيانه و پنهاني اتفاق افتاد تا دشمنان مهدويت از تولد او اطلاع نيابند و قصد جان آن حضرت را ننمايند.

پنهان بودن آن حضرت تا زمان شهادت پدرگراميشان، به همين دليل بوده است و هنگامي که ايشان بر امام قبل از خود نماز خواندند بر همگان وجود ايشان ثابت گرديد و شکل جديدي از مهدي‌ستيزي شروع گرديد که باعث آغاز دوران غيبت صغري شد.

اصل موضوع مهديت و ظهور و قيام فردي از خاندان پيامبر با عنوان و لقب «مهدي» از ديرباز و قبل از شکل‌گيري فرقه‌هاي شيعي در ميان مسلمانان مطرح بوده است. [18] چنين باوري برخاسته از احاديث فراوان پيامبر (صلي الله عليه و آله) در باب ظهور مهدي موعود، در ميان بيشتر فرقه‌هاي اسلامي استوار شده بود. امامان شيعه نيز اگر چه در طول زمان با بيان ويژگي‌هاي زمان ظهور تا حدود زيادي آن را روشن‌تر ساخته بودند، اما اين روشنايي به گونه‌اي نبود که راه را براي هر گونه شبهه و ادعايي ببندد. از اين رو همواره اختلاف بر سر تعيين مصداق آن در قرون نخست ادامه داشت و با توجه به آن گاه و بيگاه افرادي با بهره‌برداري از اين انديشه، مدعي آن مي‌شدند و يا آن را بر فردي از خاندان اهل بيت تطبيق مي‌کردند. از ويژگي‌ها و رسالت‌هاي بارز و مورد اتفاقي که در احاديث نبوي براي اين منجي ذکر شده و امامان نيز به ترويج و تبيين آن پرداخته بودند، قيام و تشکيل دولت اسلامي و نجات مردم از ظلم و جور ستمکاران است.

در همين دوران، ظهور فرقه‌هاي انحرافي، و ضاله نيز شروع شد و مدعياني با معرفي خود به عنوان نايب خاص امام و گاه معرفي خود به عنوان خود امام، ادعاي مهدويّت نمودند که با معرفي افراد خاص توسط امام به عنوان نايبان حضرت و تکذيب هرگونه نيابت ديگر ورود هر گونه ادعاي کذب روبرو شدند.

با شروع دوران غيبت کبري مهدي‌ستيزي خود را بيشتر به شکل دشمني با علويان و شيعيان نشان داد و چون شيعيان غالباً در اقليت قرار گرفتند و قدرت حاکمه را در دست نداشتند تحت آزار و اذيت حاکمان قرار مي‌گرفتند.

در قرنهاي چهارم وپنجم هجري بدليل گسترش مرزهاي جهان اسلام، مسلمانان بيشتر مشغول گسترش فرهنگ اسلام و تقابل فرهنگي با ديگر فرهنگها بودند و اين زمينه رشد فرهنگ اسلامي را از غرب آفريقا تا شرق چين مهيا نمود و در اين دوران کمتر تقابلي ميان فرهنگ شيعي و ديگر تفکرات فرق اسلامي صورت گرفت. تا جايي که پس از گذشت قرنها و بيدار شدن اروپا پس از رنسانس کم‌کم تقابل ميان جهان اسلام و مسيحيت شکل گرفت و اين دو تفکر به تقابل نظامي وفرهنگي پرداختند. جداي از جنگهاي صليبي که چند قرن ميان جهان اسلام و اروپا ادامه داشت، شروع اصلي اين رويارويي پس از بازپس‌گيري اندلس توسط اروپائيان از مسلمانان شروع شد. اروپائيان پس از بازپس‌گيري اندلس به علوم مسلمانان که در کتابخانه‌ها و مراکز فرهنگي و دانشگاهي اندلس ذخيره شده بود دست يافتند و شروع به انتقال آنها به مراکز اروپا نمودند و دريافتند براي مقابله با اسلام بايد از راه تفکر و فرهنگ خودش وارد شوند. اين تفکر باعث شد اروپا از سياهي قرون وسطي بيرون آيد و تحولات اقتصادي، صنعتي، فرهنگي و ديني در جامعه اروپا شکل گيرد. در پيشبرد اين تحولات يهوديان اروپا نقش مهمي را ايفا نمودند.

با رسيدن اروپا در دو قرن اخير به پيشرفت‌هاي صنعتي و کهنه‌شدن روش استعماري پيشين، دنياي غرب به فکر شکل‌دهي امپراطوري جديدي افتاد، که بر مبناي عقايد ديني و مذهبي باشد تا بتواند براساس آن چتر استعماري خود را بر کشورهاي اسلامي دوباره مسلط نمايد.

براي اين منظور به بازخواني پيشگويي‌هاي کتاب عهدين يهود و مسيحيت پرداختند که در آن به شرايط و علائم آخرالزمان و چگونگي وقوع جنگ آخرالزمان اشاره مي‌کرد و اينکه جهان توسط يک منجي نجات خواهد يافت.اين پيشگويي آرمان و آميزه‌اي بود که در تمام اديان الهي ديده مي‌شد و چه روشي بهتر از اين مي‌توان يافت تا با عقايد مردم همراه شد و آن را معرفي نمود که مردم آرزو دارند.

شکل‌گيري تفکر صهيونيست:

با شکل‌گيري تفکر پروتستاني در مسيحيت و دامن زدن به آميزه‌هاي يهود مقدمات شکل‌گيري مکتب صهيونيزم فراهم شد و صهيونيزم فرزند نامشروع دو تفکر يهوديت افراطي و مسيحيت تفريطي شد. اين جذب‌ها هنگامي که با جهان اسلام روبرو شدند با استفاده از ابزارهاي تبليغ خود مثل فراماسونرها، روشنفکران غرب‌گرا، ماديگرايان غرب‌ زده، رسانه، سينما، صنعت، تصوير و هزاران راه ديگر به ذهن مردم کشورهاي اسلامي اين باور را القا کنند که انسان آمريکايي، اروپايي، انسان برتر است، انسان متفکر است، راه او روش او، برتر و کارآمدتر است، او منجي و نجات دهند جوامع ديگر از فقر و بدبختي و عقب‌افتادگي است و راه نجات کشورهاي ديگر تنها و تنها کمک گرفتن از اين انسان است و با القائات خود، تفکر اروپايي آمريکايي را تفکر برتر و منجي جهان معرفي نمودند.

سيطر صهيونيسم بر رسانه‌هاي جهان، اکنون بيش از پيش نمايان شده است. صهيونيست‌ها با بهره‌گيري‌ از اين سلاح خطرناک، به اجراي ترفند‌هاي مهلک، بر ضدّ اسلام و مسلمانان مي‌پردازند. اگر چه در گوشه کنار جهان اسلام، همواره از گردهمايي‌ها، کنفرانس‌ها و ميز‌گردها تصميم‌هاي قاطع و... در برابر اين ترفندها سخن گفته مي‌شود، متأسفانه هم آنها صوري و ظاهري بوده است. [20]

در اين جا بايد افزود که اگر کاري از پي نمي‌بريم به اين سبب است که از عمق کار دشمن آگاه نيستيم يا حدّاکثر کلياتي مي‌دانيم که حتّي با آن نمي‌توانيم برابري کنيم. وقتي مي‌گوييم از جزئيات نبرد تبلغاتي دشمن ضدّ خود آگاه نيستيم، منظور اين است که پژوهش‌هاي مستند همراه با نام و نشان و آمار و ارقام را در زمين حقايق چنگ‌اندازي صهيونيسم بر اين رسانه‌ها در دست نداريم. وقتي چنين اطلّاعاتي در دست نباشد، به طور مسلّم هيچ گونه مقابل جدّي هم صورت نخواهد گرفت.

براي شناختن دشمنان، به قرآن کريم متوسّل مي‌شويم خداوند متعال در کتاب خود، آنان را با اين دو آيه شناسانده است:

«وَ لن تَرضي عَنکَ اليَهودَ وَ لَاالنَصاري حَتّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم».

«هرگز يهود و نصارا از تو راضي نخواهند شد تا (به طور کامل، تسليم خواسته‌هاي آنان شوي، و) از آيين(تحريف يافته) آنان، پيروي کني».

«لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النَّاسَ عَداوً لِلَّذينَ آمَنُوا اليَهودَ وَ الَّذينَ اَشرَکُوا». [21]

«به طور مسلّم، دشمن‌ترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشرکان خواهي يافت».

در واقع، منظور از يهوديان، جنبش‌هاي صهيونيستي و فراماسونري و باشگاه‌هاي روتاري و لاينز و نام‌هاي ديگر است که بيش‌تر رسانه‌هاي جهاني را حتّي در کشورهاي بزرگي مانند آمريکا، انگليس و فرانسه در اختيار دارند. اين در حالي است که کمونيست‌ها در زمان قدرت، پيش از فروپاشي بلوک شرق فقط رسانه‌هاي کشورهايي را در چنگ داشتند که به طور مستقيم زير نفوذ کمونيسم بودند و غير از اين‌ها فقط نشرياتي را که احزاب کمونيست منتشر مي‌کردند، در اختيار داشتند؛ اما مسأله شگفت‌انگيز در اين ميان، اين است که حتّي رسانه‌هاي مسيحي و کمونيستي هم از چنگ اندازي مستقيم و غير مستقيم صهيونيست‌ها در امان نمانده‌اند.

اکنون اين سؤال مطرح مي‌شود که هدف از سيطره بر اين رسانه‌ها چيست؟

پاسخ بسيار ساده است. خداوند متعالي در قرآن کريم مي‌فرمايد:

«وَ لايَزالونَ يُقاتِلُونَکُم حَتَّي يَرُدُوکُم عَن دِينِکُم اِن استَطاعُوا». [22]

«... و مشرکان، پيوسته با شما مي‌جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيين‌تان برگردانند».

بنابراين، هدف آشکار است و آنان قصد دارند با از ميان بردن اسلام، مسلمانان را بار ديگر به سمت کفر و شرک ببرند. با وجود اين، ما نيز وظيفه‌اي بر عهده داريم و نبايد از کردار و رفتار دشمنان غافل بمانيم بايد براساس اصل «دشمن خود را بشناس» عمل کنيم و اين نوشتار از اين شناسايي سخن مي‌گويد.

بايد به اين نکته توجه لازم را داشته باشيم که صهيونيست‌ها به دليل اهميّت جهاني رسانه‌ها و تأثير آنها در تسلط بر افکار بشر، از همان ابتداي تشکيل صهيونيسم بر اين مهم مبادرت ورزيده و برنامه‌ريزي‌هاي اساسي را در سيطره بر رسانه‌هاي گروهي جهان انجام داده‌اند.

نخستين کنگره صهيونيسم در سال 1897 ميلادي، در «بال» سوئيس به رهبري تئودور هرتزل، مهم‌ترن نقط تحول در شيو شست و شوي مغزي مردم بود. تا آن زمان، يهوديان در نظر جوامع اروپايي چهره‌اي منفي داشتند. دليل نفرت مردم از يهوديان، قبضه کردن تمام فعاليتهاي اقتصادي بود. شاعران و اديبان اروپايي در بسياري از آثار خود اين چهره را به خوبي ترسيم کرده و در نوشته‌هايشان به مذّمت آنان برخواسته بودند. نمايشنام «تاجر ونيزي»، نوشت شاعر مشهور انگليسي که در آن، شخصيت شايلوک (تاجر آزمند يهودي) به تصوير کشيده شده بود، يکي از اين آثار است.

با توجه به اين چهره، طبيعي بود که صهيونيست‌هاي گرد آمده در کنگر بال، توجه خود را به تحقيق دربار نفرت از شخصيت يهود نزد افکار عمومي معطوف کنند. نظر اين عدّه بر اين امر مستقر شد که طرح کشور اسرائيل که هرتزل در کتاب خود، دولت يهود در سال1895 ميلادي به زبان آلماني نوشته، با وجود اين حسّ تنفّر از يهود نزد ملت‌هاي آمريکا و اروپا عملي نخواهد شد. ناگفته نماند که هرتزل در طرح خود، کشور اسرائيل را «سنگر مقدم تمدن غرب در برابر بشريت» ناميد.

اين کنگره، قطعنامه‌اي صادر کرد که به «پروتکل‌هاي رهبران صهيونيست» معروف شد. در بند دوازدهم اين قطعنامه، چگونگي سيطر يهود بر رسانه‌هاي فراگير و به ويژه مطبوعات که در آن زمان، قوي‌ترين رسانه شمرده مي‌شد، تشريح شده است.[23]

در بند دوازدهم آمده است:

تمام کانال رسانه‌هايي که بازگو کنند انديشه‌ها است بايد به طور کلّي در دست ما باشد.

هرگونه چاپ و انتشارات بايد از آن ما باشد. ادبيات و مطبوعات، مهم‌ترين و قدرتمندترين کانال‌هاي تبليغاتي و آموزشي است و بايد زير سيطر ما باشد. دشمنان ما نبايد رسانه‌اي در اختيار داشته باشند که به وسيل آن، انديشه‌هاي خود را بروز دهند. در غير اين صورت بايد عرصه را چنان بر آنان تنگ کنيم که نتوانند از طريق اين رسانه به ما حمله کنند.

هيچ خبري به هيچ کجا درز پيدا نمي‌کند، مگر اين که ما اجازه داده باشيم. براي دستيابي به اين خواسته بايد بر رسانه‌هاي خبري که تعدادشان در جهان کم است، سيطره داشته باشيم. در آن صورت تنها خبرهايي که ما انتخاب مي‌کنيم، به گوش جهانيان مي‌رسد.

ما مطبوعات مختلف با گرايش‌هاي متفاوت خواهيم داشت. هر کدام از اين نشريات طرفدار طايفه‌اي خواهند بود؛ از سلطنت طلب گرفته تا جمهوريخواه و انقلابي و حتّي هرج و مرج طلب. اين مطبوعات، مانند «ويشنو» (خداي هندوها) صدها دست خواهد داشت و هر دستي نبض دگرگون شد افکار عمومي جهان را براي ما اندازه خواهد گرفت.

«نشرياتي خواهيم داشت که به ما حمله کنند و با ما مخالفت بورزند؛ اما اتّهامات اين نشريه‌هاي بي‌پايه و بي‌اساس است و از اين طريق مي‌توانيم افکار عمومي را متقاعد کنيم که هيچ کدام از مخالفين ما براي مخالفت خود دليل حقيقي ندارند و فقط تهمت مي‌زنند

«بايد در صورت نياز، توانايي برانگيختن احساسات ملّت و آرام کردن آن را داشته باشيم. ما اين کار را هر طور که شد، يعني با خبرهاي راست يا دروغ انجام مي‌دهيم. ما خبرها را طوري رواج مي‌دهيم که مردم بپذيرند؛ اما پيش از آن بايد ببينيم جاي پايمان چقدر محکم است. بايد مطبوعات مهم و به خصوص مطبوعات ظاهراً مخالف را به دست کساني بسپاريم که سوء سابقه اخلاقي دارند. در اين صورت، اگر اين اشخاص نافرماني کنند، فوراً سوابق آنان را افشا مي‌کنيم تا ديگران عبرت بگيرند»

چند سالي از کنگره بال نگذشته بود که بسياري از رسانه‌هاي فراگير اروپا و امريکا به دست صهيونيست‌ها افتاد و آنان عمليات گسترده‌اي را براي زيباسازي چهر خود نزد افکار عمومي آغاز کردند.

اين تلاش‌ها در چهار ده اول قرن بيستم توفيق چنداني نداشت، زيرا تصوير زشت آنان در باورهاي مردم ريشه دوانده بود و به اين آساني‌‌ها از بين نمي‌رفت، اما ناگهان بادهايي وزيد که فضا را براي اجراي تبليغات صهيونيستي موافق ساخت. نازي‌ها به رهبري هيتلر به تعقيب يهوديان پرداختند و مطبوعات صهيونيستي، فرصت را غنيمت شمردند و از جوّ موجود بهره‌برداري لازم را جهت تحقّق خواسته‌هاي خويش به عمل آوردند. آنان از کشتارهاي دسته‌جمعي و از کوره‌هاي آدم‌سوزي داستانها بافتند. اين نشريه‌ها صفحات خود را با عکس‌هايي پر کردند که نشان مي‌داد مسلسل‌هاي نازي‌ها، يهوديان را درو مي‌کنند يا آنان را به سمت کوره‌هاي آتش‌سوزي مي‌برند. رسانه‌اي صهيونيستي در اين کار، بيش‌تر از عکس زنان و کودکان استفاده مي‌کردند مي‌کوشيدند تا بر چهره‌شان نشانه‌هاي هراس باش تا حس همدردي ملت‌هاي اروپا و امريکا را برانگيزند.

بايد گفت که هيتلر، هر چند ستم‌هايي بر يهوديان روا داشت، بزرگ‌ترين خدمت را نيز به آنان کرد؛ خدمتي که صهوينيست‌ها هنوز ميوه‌هاي آن را مي‌چينند. صهيونيست‌ها از اين طريق توانستند احساسات افکار عمومي جهان به ويژه اروپا و آمريکا را به نفع خود برانگيزند و کاري کنند که اين ملت‌ها در برابر آنان احساس گناه کنند. اين احساسات رفته رفته به جايي رسيد که زمين تشکيل کشوري براي يهوديان را در سرزمين فلسطين آماده کرد با اين شرط که حقوق اهالي فلسطين مراعات شود؛ اما اين احساسات نيز دگرگون شد و به جايي رسيد که به يهوديان، حق مطلق داده شد و هيچ گونه حقّي براي ملت فلسطين باقي نگذاشتند.[24]

اين باور در ميان مردم جوامع اسلامي به قدري ريشه دوانيده که تا هنوز هم در بسياري از مناطق پابرجاست. همزمان با ترويج اين باور در ميان مسلمانان تحريف عقايد و باورهاي ديني آنها نيز شکل گرفته بود و جوامع اسلامي را با خرافه‌پرستي و عقل گريزي و باورهاي غلط از دين آميخته بودند و دين پويا و نقاد اسلام را تبديل به ديني خمود، بي‌رمق و بي جنب‌و جوش بازگو نمودند که فقط در کنج خانقاه‌ها و روي قبرها تصويري از آن ديده مي‌شد.

يکي از باورهايي که استعمارگران با آن مشکل داشتند روحيه و عقيد ظهور و در انتظار منجي ماندن بود، که باعث شده بود مسلمانان خصوصاً شيعه در مقابل ظلم و استعمار سرخم فرود نياورند و هميشه روحي قيام و اعتراض داشته باشند. براي اينکه بتوانند اين نيروي اعتراض و قيام در برابر ظلم را خاموش کنند، سعي در تبديل عقيد معترض بودن را به عقيد نشستن و منتظر بودن تبديل کردند.

يعني شيعه مسلمان منتظر امام منجي و عدالت گستر به جاي آنکه خود در راه عدالت و گسترش آن در جامعه تلاش کند و مقدمات ظهور منجي را با اصلاح خود و جامعه مهيا کند، بايد در مقابل ظلم ساکت باشد. جامعه را اصلاح نکند و بنشيند تا امام زمان ظهور کند و دنيا را پر از عدل و داد کند. جيمز دارمستر مي‌گويد: قومي چنين را [ که هر لحظه منتظر ظهور است و...] مي‌توان کشتار کرد. اما مطيع نمي‌توان ساخت.

اين افيون استعمار توانست تا يک قرن جامعه مسلمان شيعه را به خواب انتظار فرو برد و به جاي مبارزه با ظلم، با ظالم مدارا کند.

در اين ميان قيامهاي بيدارگران علماي شيعه توانست برخي جوامع مسلمان را بيدار کند و تا حدودي در مقابل آنها مقاومت نمايند. اما به دليل عدم تمرکز و عدم حمايت گسترده از اين حرکتها، روند استعمار فکري و ديني مسلمانان خصوصاً شيعيان ادامه داشت تا رسيدن انقلاب مردمي و الهي جمهوري اسلامي ايران توسط امام خميني (رحمة الله علیه) در پايان قرن بيستم. اين انقلاب کليه مسيرها و راهها و برنامه‌هاي مسيرحرکت سلطه جهاني صهيونيسم را بر هم زد.

با بيداري اسلامي در ايران، مرحله به مرحله جوامع ديگر نيز از خواب افيوني استعمار زدگي بيدار مي‌شدند و تشيع با مطرح کردن منجي‌گرايي در تفکر خود و مختص کردن آن به خاندان پيامبر، جهان مسيحيت و يهوديت را به چالش کشيد و نبود هزار آخرالزمان را بنا نهاد، که نبرد منجيان دروغين در مقابل منجي حقيقي خواهد بود.

صهيونيست‌ها که توانسته بودند با به راه انداختن فرقه‌هايي چون بابيت و بهائيت، انحرافاتي در تفکر منجي‌گرايي شيعه به وجود آورند اين بار با تفسير و تبيين مستدل تري از مقول مهدويت روبرو مي‌شدند که ريشه در تفکر اصيل تشيع اثني عشري داشت که توانسته بود با اتکا به زعامت علماي شيعه جعفري خود را حفظ نموده در هزار سوم با منطقي به روز و به زبان جهاني مطرح شود.

اين بار دشمن تشيع و مهدويت علاوه بر عقايد انحرافي و گروههاي ديگر مسلمان که شيعيان را رافضي و بدعت‌گذاري مي‌دانستند، مسيحيت صهيونيستي و يهوديت صهيونيستي بود که براي تسلط بر جهان مي‌بايست، تفکر شيعي را از سر راه برمي‌داشت.

استعمار اين بار نيز دست به دامان سلاح قديمي خود يعني تحريف و تفرقه زد و با ترويج تفکرات فرقه‌گرايي مثل دامن زدن به سني و شيعي بودن، دامن زدن به وهابيت افراطي، تحريف مباني معارف مهدويت مثل ارتباط با امام زمان و نايبان حضرت و رواج خرافه‌پرستي و ظاهر بيني در دين سعي به زانو درآوردن شيعه نمود.

از سوي ديگر با وارد کردن بحث آخرالزمان و منجي‌گرايي در رسانه‌ها و سينماي خود به مباني اعتقاد به منجي را به نفع خود تفسير نمود.

اين بار شايد سلاح استعمار کارآمدتر باشد به دليل استفاد به روز از تکنولوژي و فن‌آوري در مبارزه با تفکر مهدويت، مثل ساخت فيلم و مستندهايي مثل فيلمهاي «مردي که فردا را ديد» و «آرماگدون» و در زمينه تغيير ذهنيّت نسل نوجوان در سراسر جهان با ساخت بازي‌هاي کاميپوتري ضد اسلام و مهدويت سعي در شکل‌دهي ذهنيت نسل آيند اسلام بر ضد مهدويت مي‌باشد.

به هر حال با بررسي روند تاريخي مهدي‌ستيزي در طول تاريخ اسلام به اين نتيجه مي‌رسيم که در حال حاضر علاوه بر دشمناني چون وهابيت افراطي، بهائيت و بابيت و فرقه‌هاي گوناگون انحرافي که به شکلي با تفکر مهدوي در اسلام مخالف هستند و علاوه بر جوامع غيرمذهبي و غير ديني مثل کشورهاي لائيک و کمونيست، مهمترين و بزرگترين دشمن تفکر و حقيقت مهدويت، مسيحيت صهيونيستي و يهوديان صهيونيست هستند که ريشه در همان عداوتهاي تاريخي يهود بر ضد اسلام دارند. اين دشمني است که ديگر دشمنان را تقويت و سازماندهي مي‌کند مثل شکل‌دهي طالبان در قرن حاضر. شناخت ماهيت، فعاليتها و روشهاي اين جنبش جهانيِ زيرزميني تنها راه کار مقابله با مهدي ستيزي در زمان حال است. تحريفي که اسلام و تشيع در زمان حاضر با آن روبرو هستند بسيار گسترده‌تر از تحريفي است که در صدر اسلام در مقابل علويان صورت گرفت. ابعاد آن در سطح کل جهان است و سايه‌هاي آن بر روي تمام سطوح زندگي بشريت افتاده است.

 

نويسنده: احمد رضا سالک

منبع : راسخون

 

 

 

پي‌نوشت‌ها:

[1]. مقام معظم رهبري، فصلنامه انتظار، ش 2، ص32 نقل از روزنامه جمهوري اسلامي.

[2]. حجر، آيه 38.

[3]. عياشي، تفسير، ج2، ص 243؛ اثبات الهداه، ج3، ص551؛ تفسير صافي، ج1، ص906؛ تفسير برهان؛ ج2، ص343؛ بحارالانوار، ج60، ص254. علامه سيد محمدحسين طباطبايي، روايت ديگري را به همين مضمون از تفسير قمي آورده، در دنباله آن مي‌فرمايد: روايات وارد شده ازاهل بيت عليهم السلام در تفسير اکثر آيات قيامت که گاهي آيات را به ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و گاهي به رجعت و گاهي به قيامت تفسير مي‌کند، شايد بدين لحاظ است که اين سه روز در ظاهر شدن حقايق شريکند؛ هرچند از حيث شدت و ضعف با هم اختلاف دارند؛ الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص184؛ الرجعه في احاديث الفريقين4

 [4].مباني فراماسونري، گروه تحقيقات علمي ترکيه، ترجمه: جعفر سعيدي، ص114.

[5]. مباني فراماسونري،گروه تحقيقات علمي ترکيه، ترجمه: جعفر سعيدي، ص114.

[6]. گزارش مفصل آن را نک: ابن ابي الحديد، ج11، ص43 به بعد. تحليل چرايي و جگونگي و پيامدهاي اين حرکت را بنگريد، عليرضا مسجد جامعي، زمينه‌هاي تفکر سياسي در دو قلمرو شيعه و سني، ص101ـ111 ؛ جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج2، ص621ـ 627.جالب اينکه وقتي از مروان سؤال مي‌شود که «چرا دست به اين کارها مي‌زنيد؟ وي مي‌گويد براي رسيدن به مراد چاره‌اي جز اين نداريم».

[7]. ابن ابي الحديد، ج2، ص200؛ جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج2، ص 1 به بعد.

[8]. جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج1، ص93؛ به نقل از رسائل خوارزمي، ص164.

[9]. خوب است بدانيم نه تنها در بيشتر اعتراض‌ها قيام‌ها و شورش‌هايي که بعد از شهادت امام علي عليه السلام عليه امويان به وقوع پيوست ردپايي از شيعيان به چشم مي‌خورد بلکه عباسيان نيز در آغاز با شيعه نمايي توانستند سقوط نکبت بار خلافت اموي را رقم بزنند. درست است که بُعد سياسي تفکر شيعي تا ايام امام باقر عليه السلام به ديگر ابعاد غلبه داشت و شيعه در قرن نخست به عنوان جماعتي مذهبي و مکتبي کلامي و حقوقيِ متمايز ظهورِ برجسته‌اي نداشت، اما آنچه موجب حساسيت بيشتر امويان مي‌شد همين انديشه سياسي شيعيان و اعتقاد آنان به برتري خاندان نبوت بود. چرا که امويان کساني نبودند که دغدغه کسب مشروعيت ديني داشته باشند و نياز هم بدان نداشتند. گو اين که آنان از سوژه‌هاي مذهبي، بهره سياسي مي‌بردند و گاهي آن را مطرح مي‌کردند اما آنچه اهميت داشت حفظ قدرت سياسي بود و بس.

[10]. تفصيل آن را بنگريد: ابن اعثم، الفتوح ج5 و نيز جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ص508، احمد امين ضحي الاسلام، ج3، ص276ـ

 [11. احمد امين، ضحي الاسلام، ج3، ص280ـ 281.

[12]. تاريخ سياسي عصر غيبت امام دوازدهم، ص62ـ 64؛ جعفريان، حيات فکري ـ سياسي امامان شيعه، ص363 تا366.

[13]. اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبين،ص185 به بعد ؛ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج4، ص370

[14]. بحارالانوار، مجلسي، ج1، ص349.

[15]. درباره اختلافات و مشاجرات نفس زکيه با امام صادق (عليه السلام)، نک : کليني، ج1، ص358؛ ج2، ص155؛ ج3، ص507؛

[16]. کليني در اصول کافي درباره برخورد صاحب اين قيام با امام صادق (عليه السلام) گزارشي آورده است که نقل آن مناسب مي‌نمايد:«... در اين هنگام محمد بن عبدالله ظهور کرد و مردم را به بيعت خود دعوت نمود و من سومين کسي از بيعت‌کنندگانش بودم. مردم اجتماع کردند... چيزي نگذشت که امام صادق (عليه السلام) را آوردند و در برابرش نگه داشتند. عيسي بن زيد به او گفت: أسلم تسلم(تسليم شو تا سالم بماني) امام صادق عليه السلام فرمود: مگر تو بعد از محمد (صلي الله عليه و آله) پيغمبري تازه آورده‌اي؟ (محمد صلي الله عليه) در نامه‌هاي خود به سلاطين کفار مي‌نوشت: أسلم محمد گفت: نه، بلکه مقصود اين است که : بيعت کن تا جان و مال و فرزندانت در امان باشند و به جنگ کردن هم تکليف نداري. امام صادق (عليه السلام) فرمود: من توانايي جنگ و کشتار ندارم و به پدرت دستور دادم و او را از بلايي که او را احاطه کرده بود برحذر داشتم ولي حذر در برابر قدر سودي نبخشد. پسر برادم! به فکر استفاده از جوان‌ها باش و پيران را واگذار. محمد گفت: سن من و سن تو خيلي نزديک به هم است. امام صادق (عليه السلام) فرمود: من در مقام مبارزه با تو نيستم و نيامده‌ام تا نسبت به کاري که در آن مشغولي بر تو پيشي گيرم. محمد گف: نه به خدا، ناچار بايد بيعت کني. امام صادق (عليه السلام) فرمود: من حال بازخواس و جنگ ندارم،همانا من مي‌خواهم به بيابان روم، ناتواني مرا باز مي‌دار و بر من سنگيني مي‌کند تا آنکه بارها خانواده‌ام در اين باره به من تذکر مي‌دهند ولي تنها ناتواني مرا از رفتن باز مي‌دارد، تو را به خدا و خويشاندي ميان ما سوگند که مبادا از ما روبگرداني و ما به دست تو بدبخت و گرفتار شويم. محمد گفت: اباعبدالله! به خدا ابوالدوانيق يعني ابوجعفر منصور درگذشت. امام صادق (عليه السلام) فرمود: از مردن او با من چکار داري؟ گفت مي‌خواهم به سبب تو زينت و آبرو پيدا کنم. فرمود: بدانچه مي‌خواهي راهي نيست، نه به خدا ابالدوانيق نمرده است، مگر اينکه مقصودت از مردن به خواب رفتن باشد. محمد گفت: به خدا که خواه ناخواه بايد بيعت کني و در بيعتت ستوده باشي، حضرت به شدّت امتناع ورزيد، و محمد دستور داد تا امام را به زندان ببرند. کافي،ج 1، کتاب الحجه، ص358ـ 366.

[17]. جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص70.

[18]. براي اطلاع از احاديث مهدويت نک: لطف‌الله صافي، منتخب الاثر.

[19]. جهان زير سلطه صهيونيست، ص66، به نقل از :حکم غيابي؛ ترجمه م. ح روحاني، ص158 و 159.

[20]. بقره (2)، 120؛ ترجمه ناصر مکارم شيرازي

[21]. مائده (5)، 82؛ ترجمه ناصر مکارم شيرازي.

[22]. بقره (2)، 217؛ ترجمه ناصر مکارم شيرازي.

 .[23]زياد ابوغيمه، فصلنامه وقف ميراث جاويدان، ص135.

[24]. عملکرد صهيونيسم نسبت به جهان اسلام، علي جديد بناب ص 78.

%ب ظ، %21 %823 %1395 ساعت %18:%فروردين

«باب» در لغت فارسي به معناي پدر، سزاوار، ملايم، متعارف و حاجب است. در عربي نيز به معناي «در» و «محل ورود و خروج» به كار مي‏رود.

راغب اصفهاني مي‏گويد: محل دخول و ورود به چيزي را باب مي‏خوانند؛ مانند «باب‏ المدينه» يا «باب‏ البيت».

در روايات فراواني، از پيشوايان معصوم (عليهم السلام) با عنوان «بابُ اللّه» ياد شده است.[1] در دعاي ندبه مي‏خوانيم: «أيْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤتي؟»[2]

بنابراين باب، يعني چيزي كه مي‏توان به وسيله آن به چيز ديگر رسيد. حديث «اَنَا مَدِينَةُ العِلْمِ وَ عَليٌّ بابُها»[3] بدان معنا است كه به وسيله حضرت علي (عليه السلام) مي‏توان به شهر علم دست يافت. از ديگر موارد، مي‌توان به «بابُ ‏الحَوائج»، «بابُ حِطّه»، «بابُ مَدينَةِ عِلْمِ النَّبي (صلي الله عليه و آله)»[4] ، «بابُ الحِكْمَة» و «بابُ ‏اللَّه» اشاره کرد.

اما «باب» امامان (عليهم السلام) در اصطلاح، به كسي گفته مي‌شود كه به معصومان (عليهم السلام) بسيار نزديک است و در همه كارها يا كاري خاص، نماينده مخصوص آنان شمرده مي‏شود.[5] بر اين اساس، مي‏توان وكيل يا نماينده امام را «باب» امام ناميد.

چنانكه ابن شهرآشوب مي‏نويسد: جمعي از اصحاب امامان (عليهم السلام) باب آن بزرگواران بوده‏اند؛ مانند «رشيد هجري»، باب سيّد الشهداء (عليه السلام) [6]، «يحيي بن ام الطويل مطعمي»، باب حضرت سجّاد (عليه السلام) [7]، «جابربن يزيد جعفي»، باب امام باقر (عليه السلام)[8].

متأسفانه رفته رفته اين واژه با سوء استفاده مدعيان دروغين ـ به‌ويژه «بابيّت» ـ روبه‏رو شد. ادعاهاي نادرست كساني چون سيّد علي‌ محمد باب، اين واژه را از جايگاه واقعيش دور و متروک ساخت؛ به گونه‏اي كه امروزه كمتر درباره نمايندگان امام معصوم (عليه السلام) به كار مي‏رود و بيشتر براي اشاره به كساني است كه به دروغ، خود را نماينده معصومان معرفي مي‏كنند.

در عصر حاضر مشهورترين مدعي بابيّت، سيّد علي محمد شيرازي است. از آنجا كه او در ابتداي دعوتش، مدعي بابيت امام دوازدهم شيعه بود و خود را راه ارتباط با امام زمان (عليه السلام) مي‏دانست، ملقب به «باب» گرديد و پيروانش «بابيه» ناميده شدند.

سيّد علي‏ محمد در سال 1235 ق در شيراز به دنيا آمد. او در كودكي پدرش را از دست داد و تحت سرپرستي عموي خود حاج سيّد علي تربيت يافت. در نوزده سالگي همراه دايي خود رهسپار بوشهر شد و مدت پنج سال در آن شهر به کسب مشغول بود. وي جواني عابد و رياضت کش بود. زي سيادت و طلبگي و کسوت روحانيت و خوي خوش و سيماي جذاب و قيافه محجوب او توجه بوشهريان را جلب کرد و جمعي را مجذوب و مريد او ساخت. وي براي طلب علم رهسپار عراق شد و در کربلا در سلک شاگردان و مريدان سيّد کاظم رشتي (1203ـ1259) در آمد. در آن ايام، بعضي شيعيان ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را نزديک مي‌دانستند. سيّد رشتي نيز در مقالات و دروس خود، آتش انتظار ايشان را دامن مي‌زد. سيّد علي محمد، ضمن دو سه سالي که در حوزه سيّد محمد کاظم دانش مي‌آموخت توجه استاد را به خود جلب کرد.

پس از درگذشت سيّد کاظم رشتي، شاگردان و مريدانش براي يافتن «رکن رابع» به تکاپو افتادند. در اين‌باره، ميان چند تن از شاگردان سيّد کاظم از جمله سيّد علي‌ محمد رقابت سختي در گرفت. سرانجام سيّد علي محمد پا را از جانشيني سيّد کاظم فراتر نهاده خود را «باب امام دوازدهم» معرفي كرد و هجده تن از شاگردان سيّد کاظم که نزد بابيان، به حروف حيّ مشهورند، به باب ايمان آوردند. هر کدام از آنان، در شهرستاني به تبليغ پرداخته و جمعي را به آيين باب در آوردند.

در زماني كه علي ‏محمد هنوز از ادعاي بابيت امام زمان (عليه السلام) فراتر نرفته بود، به دستور والي فارس در سال 1261 ق دستگير و به شيراز فرستاده شد. پس از آن، وقتي در مناظره با علماي شيعه شكست خورد، اظهار پشيماني كرد و در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر كسي كه مرا وكيل امام غايب بداند! لعنت خدا بر كسي كه مرا باب امام بداند!». پس از اين واقعه، شش ماه در خانه پدري خود تحت نظر بود و از آن‌جا به اصفهان و سپس به قلعه ماكو تبعيد شد.

در همين قلعه، با مريدانش مكاتبه داشت و از اين كه مي‏شنيد آنان در كار تبليغ دعاوي او مي‏كوشند، به شوق افتاد و كتاب بيان را در همان قلعه نوشت. دولت محمد شاه قاجار براي آن‌كه پيوند او را با مريدانش قطع كند، در سال 1264ق وي را از قلعه ماكو به قلعه چهريق در نزديكي اروميه منتقل كرد. پس از چندي، وي را به تبريز برده و در حضور چندتن از عالمان محاكمه كرد.

علي ‏محمد، در آن مجلس آشكارا از مهدويّت خود سخن گفت و «بابيت امام زمان» را كه پيش از آن ادعا كرده بود، به «بابيت علم اللّه» تأويل‏كرد.

علي محمد در مجالس عالمان نتوانست ادعاي خود را اثبات كند و چون از او درباره برخي مسايل ديني پرسيدند، از پاسخ فرو ماند و جمله‌هاي ساده عربي را غلط خواند. در نتيجه وي را چوب زده و تنبيه كردند. او از دعاوي خويش تبرّي جست و توبه‌نامه نوشت؛ اما اين توبه نيز مانند توبه قبلي، واقعي نبود؛ از اين‏رو پس از مدتي ادعاي پيامبري كرد. پس از مرگ محمدشاه قاجار در سال 1264ق مريدان علي ‌محمد، آشوب‏هايي در كشور پديد آوردند و در مناطقي به قتل و غارت مردم پرداختند. در اين زمان، ميرزا تقي خان اميركبير ـ صدر اعظم ناصرالدين شاه ـ تصميم به قتل علي ‏محمد و فرو‌نشاندن فتنه بابيه گرفت و براي اين كار، از عالمان فتوا خواست. برخي عالمان به دليل دعاوي گوناگون و متضاد او و رفتار جنون آميزش، شبهه ديوانه بودن را مطرح كرده و از صدور حكم اعدام او خودداري كردند؛ اما برخي ديگر وي را مردي دروغگو و رياست طلب شمردند و به قتل او حكم دادند. علي ‌محمد همراه يكي از پيروانش در 27 شعبان 1266 در تبريز اعدام شد. [9] وي پيش از مرگ خود، ميرزا يحيي نوري، معروف به صبح ازل را جانشين خود معرفي کرد.

آرا و عقايد باب

عقايد باب را مي‌توان عقايدي آميخته از تعاليم صوفيان، باطني‌ها، غاليان شيعه و شيخيه دانست که با برداشتي باطني از برخي آيات و روايات و تغيير و تبديل آن و احکام و قوانين به صورت يک مذهب و مسلک، بين بابيان ترويج شده است؛ از اين رو مي‌توان گفت سيّد علي‌محمد باب از آغاز دعوت خود، عقايد و آراي متناقضي ابراز داشت.

آنچه از مهم‌ترين کتاب او نزد پيروانش، يعني کتاب بيان، فهميده مي‌شود آن است که وي خود را برتر از همه انبياي الهي و مظهر نفس پروردگار مي‌پنداشته است. [10] و عقيده داشته که با ظهورش، آيين اسلام منسوخ و قيامت موعود در قرآن، به پا شده است.[11] به ‌علاوه، سيّد علي محمد خود را «من يظهره الله» خوانده است و در ايمان پيروانش بر آن، تأکيد فراوان دارد.[12] سيّد علي محمد در حقانيت اين آرا پافشاري کرده و در برخورد با افرادي که بابي نباشند، خشونت بسياري را سفارش کرده است. در بيان فارسي، فرمان مي‌دهد همه کتاب‌ها را محو و نابود کنند؛ جز کتبي که درباره آيين وي پديد آمده يا مي‌آيد. همچنين تأکيد کرده است پيروانش جز کتاب بيان و آنچه بدان وابسته مي‌شود، نياموزند. [13] افکار سيّد علي‌ محمد باب، مجموعه‌اي است از برخي آراي شيخيان و باطنيان (تأويل‌گرايان) و صوفيان و کساني که به علم حروف و اعداد گرايش داشته‌اند و نيز پاره‌اي از دعاوي.[14]

از آنچه گفته شد مي‌توان برخي باورهاي بابيه را در موارد زير خلاصه كرد:

1- اعتقاد به تجسد خداوند در «هيکل» ميرزا حسين ‌علي با تجلي و جلوه خدا در بهاء

2- منسوخ بودن اديان پيشين و رسالت جديد

3- انکار قيامت

4- اعتقاد به «من يظهره الله»

 

 

 

پي‌نوشت ها:

[1]. شيخ كليني، كافی، ج 1، ص 145، ح 7؛ و ر.ك: شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 589؛ تهذيب، ح 6، ص 27.

[2]. سيد بن طاوس، الاقبال، ص 297.

[3]. وسائل الشيعة، ج 27، ص 34، ح 33146؛ شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص66.

[4]. ر.ك: ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 323؛ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 48، ص 6؛ شيخ صدوق، خصال، ج 2، ص 626؛ شيخ طوسی, أمالی، ص 525؛ الاقبال، ص 610.

[5]. ر.ك: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 17، ص 253.

[6]. مناقب آل ابی طالب، ج3، ص232.

[7]. همان، ص311.

[8]. همان، ص340.

[9]. ر.ك: اعتضاد السلطنه، فتنه باب.

[10]. بيان عربي، ص1.

[11]. لوح هيکل الدين، ص18.

[12]. بيان عربي، ص 5ـ6.

[13]. بيان عربي، ص15.

[14]. دانشنامه جهان اسلام، ج1، ص19.

%ب ظ، %18 %746 %1395 ساعت %16:%فروردين

ايدئولوژي شیخیه و بابیه، با دست گذاشتن روي مفهوم «نايب امام زمان» از مكتب شيعه فاصله مي‌گيرد و نهايتاً با تدوين اصول و فروع دين جديد كاملاً از دين اسلام جدا مي‌شود.

در دوره آقا محمدخان و فتحعلي شاه قاجار با رشد دانش دين در نزد ايران و عتبات عاليات، مخالفت با تصوف و اخباري‌گري فزوني مي‌يابد و در همين اوان است كه رشد شيخيه و بعد از دوران بابيگري و بهائي‌گري از سویي و مخالفت با آنان از سوي ديگر اتفاق مي‌افتد. اصولي‌ها و اخباري‌ها به نبوغ علمي رسيده بودند ، اصولي‌ها با نوشتن كتاب «جواهر» به نقطه‌اي از تكامل در كاربرد عقل به عنوان ابزاري براي استخراج احكام دين از متون مذهبي دست مي‌يابند و برخي از اخبارين (شيخيه) براي اجتناب از بكارگيري عقل در پاسخ به انتقاد كسانيكه روش آنان را موجب تهجر وكهنه شدن دين مي‌دانستند با ابداع «ركن رابع» ادعاي ارتباط مستقيم با معصوم را طرح مي‌كنند بدين وسيله ادعا مي‌كنند كه از طريق مكاشفه و خواب و نظاير اينها فرامين در هر زمان را از خود امام معصوم مي‌گيرند تا نيازي به بكارگيري عقل در تفسير دين نداشته باشند.

از طرفي فتحعلي شاه در دوره خود به تجديد بقاع متبركه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعيت خود از طريق جلب پشتيباني نهاد دين بيفزايد.

رهبران و مبدعان اصلي فرقه شيخيه كه خود مستقلاً از بهائيت تا به امروز به حيات خويش ادامه داده است، سيدكاظم دشتي و شيخ احمد احسايي مي‌باشد.

شيخ احمد احسايي همانند ديگر دانشمندان شيعــه اعتقـاد بــه خاتميــت حضــرت رسول و امــامت و حيـات حضرت حجة ابن الحسن المهدي (عليه السلام) دارد. او در كتاب جوامع الكلام مي‌نويسد:

«حضرت محمد بن عبد الله (صلي الله عليه و آله) خاتم الانبيا است و پس از او پيغمبري نخواهد آمد زيرا كه خداوند فرموده: «و لكن رسول الله و خاتم النبيين…» و پيامبر فرموده است: لا نبي بعدي. پس فرمايش آن حضرت حق است و بايد بپذيريم.... سپس حسن بن علي العسكري منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشين شود كه درود خدا بر همه ايشان باد.»

يكي از نقاط افتراق شيخ احمد احسايي با علماي شيعه نوع عقيده او در مورد نواب امام زمان (عليه السلام) مي‌باشد. به نظر او ميان امام غايب و مردم بايد رجال الهي باشند كه ايشان واسطه فيض و رابط بين خلق و حجت خدا گردند و ايشان را به تقليد از قرآن كريم «قريه ظاهره» بين امام و رعيت مي‌ناميد. او صفات بسياري از جمله آشنايي به علوم ائمه و مذاق ايشان را براي قراء ظاهره قائل مي‌شد و اين صفات را به گونه‌اي عنوان مي‌نمود كه نهايتاً به شنونده القا شود كه خود او داراي آن صفات است و همان قريه ظاهره است در حقيقت با توجه به انديشه علماي شيعه باب نيابت خاصه امام غايب را كه از سال 329 (با شروع غيبت كبري) مسدود شده بود بار ديگر شيخ احمد باز نمود و خود را به تلويح همان نايب خاص يا باب امام و يا قريه ظاهره بين امام و مردم خواند. تنها تفاوتي كه او ميان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مي‌شد اين بود كه آنان از جانب خود امام به طور رسمي تعيين شده بودند و حال آن كه اينان به سبب بزرگي مرتبت خود حائز چنين مقامي مي‌گشتند.

اغلب بيانات شيخ توسط او به خوابهايي نسبت داده مي شد كه از امامان معصوم مي‌ديد. از اين رو در بسياري از موارد روش او از نظر استناد با روش علماي اصولي كه مطالب خويش را به قرآن كريم و روايات ارجاع مي‌دهند متفاوت است و مرجع مكتوبي ندارد. همانطور كه گفته شد مشرب فقهي او مشرب اخباري است. شيخ احمد احسايي عقايد خويش را صريح و روشن بيان نمي‌كرد. سيد كاظم رشتي نيز مانند شيخ احمد خود را مسلمان و شيعه دوازده امامي مي‌داند و معرفي مي‌كند. او اعتقادات خود را در وصيت نامه‌اش كه در ابتداي كتاب مجموعه الرسائل آمده چنين مي‌نگارد:

«وصيت من آن است كه شهادت مي‌دهم… كه محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرايع منسوخ شده‌اند جز اسلام كه تا روز قيام باقي خواهد بود… شهادت مي‌دهم به دوازده نفركه بنص پيامبر اسلام به جانشيني معرفي گشته‌اند و عبارتند از ابوالحسن علي بن ابيطالب سپس… سپس ابوالقاسم حجة ابن الحسن كه عدل و دادگري را روي زمين بگستراند. او نمي‌ميرد تا آن گاه كه بت پرستي را از جهان براندازد. خدايا اينان پيشوايان منند… آنچه پيغمبر اسلام فرمود حق است و شكي در آن نيست و شريعت او تا پايان روزگار پا بر جا خواهد بود.»

سيد كاظم رشتي ، به موضوع قريه ظاهره اهميت زياد مي‌داد و پياپي مردم را به يافتن اين رجل الهي دعوت مي‌نمود و در واقع به طور غيرمستقيم آنان را به سوي خويشتن مي‌خواند. وي مدعي بود كه اساس دين بر شناسايي چهار ركن استوار است: خدا، پيغمبر، امام و باب امام يا قريه ظاهره. اما مردم نمي‌توانند به معرفت خدا و پيامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زيرا كه از دسترسشان بدورند. پس بناچار بايد به دنبال ركن چهارم و يا شيعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت اركان بعد نائل آيند. بر اين پايه وي مريدان بسياري را گرد آورد.

اصول عقايد شيخيه:

غير از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخي اصول عقايد شيخيه با عقايد متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، مي‌گويد: عقيده شيعيان و ديگر پيروان مذاهب اسلام معاد جسماني است ولي شيخ احمد معاد را روحاني مي‌دانست البته پس از آن كه معاد را روحاني از نوع جسم هور قليايي دانست. اصل معاد را مانند اصل عدالت از رديف اصول دين و مذهب كنار گذاشت و حذف كرد. او مي گفت كسي كه به آيات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود.

اصل عدالت: شيخيان اين اصل را از اصول دين حذف كرده و گفتند لزومي ندارد كه صفت عدالت خدا را از ميان صفت هاي ديگر او جدا كنيم و اصل دين قرار دهيم. ولي شيعيان عدالت را جزء اصول دين قبول دارند. البته از نظر شيعيان عدالت چنين نيست و يكي از صفات خداست ولي چون عده‌اي از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند براي اعلام موضع شيعه در مقابل اشاعره اين صفت جزء اصول مذهب شيعه قرار گرفت.

اصل امامت:

شيعيان اصولي وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روي زمين مي‌دانند و رهبران ديني خود را نايب امام زمان مي‌خوانند و شرط اين فقاهت و عدالت و رهبري امت مي‌شمارند در شيخيه امام عنوان مقتدا و پيشوا است و بر شيعه كامل و ركن رابع هم اطلاق مي‌شود .از نظر آنان ركن رابع يا امام زمان يا شيعه كامل بايد از نجبا باشد كه دين را حفظ كند و هر بدعت گذاري را دفع نمايد. از نظر شيخيه، زندگي امام زمان در جسم هور قليايي است و زندگي روحاني دارد و آزادي او مانند زندگاني ما نيست و بلكه به اراده خداست و داراي زندگي برزخي است به اين ترتيب در هنگام ظهور ممكن است در قالب خود نباشد.

معراج:

معتقد به معراج روحاني پيامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاک پاره شدني نيست و محال است تا انسان با جسم عنصري خود آسمانها را پاره كرده بالا برود.

در مورد فقهي روش استنباط احكامشان شبيه روش اخباريون است و معتقدند كه عقل حجيت ندارد و بايد از ظاهر روايات پيروي نمود و تفسير قرآن را جايز نمي‌دانند.

ايدئولوژي بابيه

عمده فعاليت‌هاي آنان نيز حول محور مهدويت دور مي‌زند. ابتدا به پيروي از شيخيه علي محمد باب خود را ركن چهارم يا قريه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفي مي‌نمايد و اين درحالي بود كه پيروانش گرد هم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلام نمودند. البته علي محمد باب در شعبان سال 1264 يك هفته بعد از ادعاي مهدويت در حضور ناصرالدين ميرزا وليعهد زمان توبه كرد. اما در اواخر سال 1264 دوباره ادعاي مهدويت نمود و به نسخ احكام اسلام پرداخت و خويشتن را پيامبر خواند و سرانجام خود را به مقام الوهيت رسانید!

اصول عقايد بابيان: 

1- اصول تعاليم باب، علي محمد باب با توجه به شماره ابجد علي محمد با حروف رب خود را رب اعــلي ناميــده است

2- علي محمد باب خاتميت پيامبر اكرم را نفي و پيامبري خود را اعلام مي‌كند و نويد آمدن پيامبران بعدي را مي‌دهد و معتقد است كه مقام او از مقام پيامبر بالاتر است و پيامبران بعدي از او بالاتر خواهند بود.

3- در مورد قيامت، علي محمد موت و قبر و سؤال ملائكه در قبر و ميزان و صراط و حساب و كتاب و امثالها را تعبيـر مي‌كند. قيامت از نظر او در همين دنيا اتفاق مي‌افتد و قيامت بعد از مرگ را جز خدا كسي نمي‌داند .

فروع دين بابيان:

1- از فروع تعاليم باب، محو كردن تمام كتب ديني و علمي و ادبي و اخلاقي بوده است.

2- علي محمد باب منهدم كردن ابنيه و بقاع روي زمين از كعبه تا قبور انبياء و ائمه و تمام مساجد و كنسيه‌ها و كليساها و بتخانه‌ها و هر بنايي كه به اسم ديانت باشد را واجب كرده است.

3- چون علي محمد باب متولد شيراز بوده است به هر شخصي كه به او روي مي‌آورد، واجب نموده كه خانه شيـراز خود را به طور مخصوص بنا كنند.

4- هر چيز گرانبها كه صاحبي ندارد متعلق به باب است.

5- حج بيت شيراز بر تمام مردان بابي دنيا واجب است.

6- ازدواج به رضاي زوجين است.

7- لباس ابريشم و طلا و نقره براي مرد حلال است.

8- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت بايد پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هـر گاه از 5 مـرتبــه زيادتر شد يا چوب به بدن او خورده، نوزده روز زنش بر وي حرام مي‌شود.

%ب ظ، %18 %728 %1395 ساعت %16:%فروردين

هر امر مهمی به نسبت اهمیّتش، در معرض خطرها و آسیب‌هایی است، معارف مهم مهدویّت نیز از این قاعده مستثنی نیست، و اندیشه‌ی مهدوی نیز چون هر اندیشه و فرهنگی آفت‌ها و آسیب‌هایی دارد که اگر به آن‌ها توجه نشود و به موقع برای برطرف ساختن آن‌ها اقدام نگردد، آثار منفی و مخربی به دنبال خواهد داشت.

مفهوم آسیب‌شناسی

آسیب، عاملی است که سبب اختلال، ناهنجاری و آفت در پدیده‌ها می‌شود و آسیب‌شناسی به معنای بازشناسی اختلال‌های مفهومی و مصداقی بحث است. این اختلال‌ها ممکن است در اثر ناکارآمد بودن و ضعف روش‌های پیام‌رسانی یا محتوایی پیام باشد.

در معارف مهدوی نیز هر گاه مفاهیم و آموزه‌ها، با بدفهمی روبه‌رو یا به صورت نابه‌جا القا شود، آسیب‌های چشم‌گیری آشکار خواهد شد. و باید کج‌روی‌ها و کج‌اندیشی‌هایی که تاکنون در این موضوع صورت گرفته است، بازشناسی شده و دیدگاه‌های مهدوی به دور از اختلال‌های مفهومی و مصداقی، بیان شوند.[1]

اهمیّت موضوع آسیب‌شناسی مهدویّت

آسیب‌های فرهنگ مهدویّت، مواردی است که غفلت از آنها موجب سستی اعتقاد آدمی به اصل وجود امام (علیه السلام) یا ابعاد مختلف شناخت آن بزرگوار می‌شود و گاهی نیز گرایش به افراد یا مجموعه‌های منحرف را در پی دارد. از این رو باید برای شناختن این کج‌روی‌ها و کج‌اندیشی‌ها اقدام جدّی شود. به بیان دیگر باید به پیرایش و تهذیب مفاهیم و مصادیقی که تاکنون وارد این فرهنگ شده است، پرداخت. در غیر این صورت هر گونه برنامه‌ریزی برای نهادینه‌سازی این فرهنگ، بی‌نتیجه خواهد بود. کسانی که بدون توجه به بحث آسیب‌ها وارد عمل می‌شوند، همچون باغبانی می‌مانند که بدون توجه به آفت‌ها، مشغول کشت و کار شود که قطعاً در این صورت این کشت و کار ثمره‌ای برای او نخواهد داشت.

مهم‌ترین آسیب‌های مهدویّت

پس از روشن شدن مفهوم آسیب‌شناسی و اهمیّت آن در مباحث مهدوی، به چند نمونه از مهم‌ترین آسیب‌های فرهنگ مهدویّت که پیش از ظهور و در دوران غیبت رخ می‌نمایند، اشاره می‌کنیم:

1-برداشت‌های انحرافی از مفهوم انتظار

از آسیب‌های مهم در فرهنگ مهدویّت، تفسیرها و برداشت‌های نادرست از موضوعات این فرهنگ اسلامی است. درک و دریافت غلط از مفهوم «انتظار» سبب شده است بعضی گمان کنند که چون اصلاح جهان از فساد به دست امام عصر (علیه السلام) خواهد بود، در برابر تباهی‌ها و ناهنجاری‌ها هیچ وظیفه‌ای نداشته و باید بی‌تفاوت بود و دست روی دست گذاشت چرا که همه چیز بر عهده‌ی ایشان است.

این نوع انتظار، انتظار منفی یا ویران‌گر است که امام خمینی (رحمة الله علیه) در این‌باره دسته‌های مختلفی را برشمرده‌اند:

1- افرادی که انتظار فرج را به نشستن در مسجد، حسینیه، منزل و دعا کردن برای فرج می‌دانند، این‌ها مردم صالحی هستند که به تکالیف شرعی خود عمل می‌کنند لکن به فکر این نیستند که برای فرج کاری باید کرد.

2-بعضی دیگر انتظار فرج را این گونه معنا می‌کنند که ما به این‌که در جهان و بر ملت چه می‌گذرد، کار نداشته باشیم. تنها تکالیف خود را ادا کنیم تا حضرت بیایند و إن شاء الله همه چیز را دنبال کنند.

3- عده‌ای نیز می‌گویند عالم باید پر از معصیت بشود تا حضرت بیایند، ما نباید امر به معروف و نهی از منکر کنیم تا گناه زیاد و فرج نزدیک شود.

4-یک دسته هم از این فراتر رفته و می‌گویند: باید به گناه دامن زد، باید مردم را دعوت به گناه کرد تا دنیا پر از ظلم و جور بشود و حضرت تشریف بیاورند.

5- افرادی نیز معتقدند که اصلاً هر حکومتی که در زمان غیبت محقق شود، حکومتی باطل و برخلاف اسلام است. این دسته از افراد به بعضی از روایات موجود در این زمینه استناد کرده‌اند، مانند روایت زیر که ابن اعین از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است:

«کلُ رایةٍ تُرفعُ قَبل قِیام القَائم (علیه السلام) طاغوت»؛[2] «هر پرچمی که قبل از پرچم حضرت قائم (علیه السلام) برافراشته شود، صاحب آن طاغوت است.»

در صورتی که منظور از عَلَم در آن روایات، عَلَم مهدوی است نه حکومت اسلامی.[3]

در این روایت، پرچم‌هایی که به خاطر دعوت به خویشتن برافراشته شود، محکوم به بطلان و غیر قابل اطاعت می‌باشند. این‌ها قیام‌هایی است که در مقابل حضرت ولی عصر (علیه السلام) واقع شده‌اند و رهبر چنین قیام‌هایی طاغوت است. ولی پرچم‌هایی که در مسیر و جهت اهداف امام زمان (علیه السلام) باشند، مورد انکار قرار نگرفته‌اند و دعوت آنها به قیام برای در هم شکستن باطل و به دست گرفتن اداره‌ی کشور و واگذاری آن به کسانی است که در حقیقت، حکومت، حق آنان می‌باشد، همانند قیام زید که از سوی امامان معصوم ‌(علیهم السلام) مورد تمجید و تعریف قرار گرفته است.[4]

سستی، بی‌اعتنایی و بی‌توجهی به شرایط جامعه، سر تسلیم فرود آوردن در مقابل بدی‌ها و ستم‌ها، بازیچه‌ی سیاست‌بازان و منحرفان شدن و مقابله با هر حرکت اصلاحی، همه از نتایج این دیدگاه در مورد انتظار است. از طرفی این تفکر تنها شامل آن دسته از افراد نمی‌شود، بلکه خود ما نیز با اعمال به ظاهر دینی خود شامل این انتظار منفی می‌شویم، شناخت صحیح از دین نداشتن، امر به معروف و نهی از منکر نکردن و نسبت به مسائل پیرامون خود بی‌تفاوت بودن، ما را از منتظر واقعی بودن دور کرده است..

در حالی‌که انتظار سازنده یا مثبت، تلاش و حرکت منتظر و زمینه‌سازی برای ظهور حضرت است.

انتظار واقعی، آماده باش و تحصیل آمادگی‌های لازم برای رسیدن به اهداف و خواسته‌های مورد نظر است. انتظار، تنها یک حالت روحی نیست، بلکه با توجه به روایاتی که آن را «افضل الاعمال» یا «احب الاعمال» می‌دانند، یک حالت روحی جریان یافته و شکل گرفته‌ای است که از معرفت برخاسته و به اقدام و عمل می‌انجامد.

2-نشان دادن چهره‌ای خشن از امام عصر (علیه السلام(

برخی از افراد به علت نداشتن نگاه جامع به دین و بدون بررسی دقیق روایات و سند آن‌ها، به شنیده‌ها اکتفا کرده و چهره‌ای خشن از امام عصر (علیه السلام) ارائه می‌دهند. در حالی‌که باید مهر و قهر در کنار هم مطرح شوند و در چهره‌ای که از ظهور و حکومت حضرت و شخصیت بی‌مانند آن امام (علیه السلام) ترسیم می‌گردد، مهر و قهر در کنار هم بیایند. چون تنها از قهر سخن گفتن و مهر را از یاد بردن، امام را در ذهن برخی افراد، خشونت‌طلب معرفی می‌کند.

درباره‌ مهر حضرت سخن بسیار می‌توان گفت؛ چه روایاتی که مهر امامان را به طور عموم بازگو می‌کند و چه روایاتی که در ارتباط با مهر امام مهدی (علیه السلام) به طور خاص رسیده است. امامان ‌(علیهم السلام) طبق فرموده‌ خودشان جلوه‌ی رحمت واسعه‌ إله هستند. امام رضا (علیه السلام) در این‌باره فرموده‌اند:

«الإمام الانیسُ الرَّفیقُ و الوالِد الشَّفِیق و الأخُ الشّفِیق و الأمّ البرّة بِالوالِد الصَّغِیر و مَفزَعِ العباد فِی الدَّاهِیَةِ الناد»؛[5] «امام همدمی سازگار، پدری مهربان، برادری تنی، مادری خوش‌رفتار با کودک خردسال و پناه مردم در پیش‌آمدها و کارهای بزرگ است»

همچنین امام (علیه السلام) به یکی از یارانشان می‌فرمایند:

«یا ابا ابراهیم هو المفرّج لِلکَرب عَن شیعته بعد ظَنّـِکَ شَدید و بلاءٍ طویلٍ و جور فطوبی لمن أدرک ذلک الزمان»؛[6] «ای ابا ابراهیم! حضرت مهدی (علیه السلام) رنج و غم شیعه را پس از یک دوره‌ی سخت و بلایی طولانی و سستی دراز می‌زداید و گشایش می‌آفریند. خوشا آنان که آن زمان را درک کنند … .»

مهربانی امام، همچون مهر خداوند کریم حکیمانه است، بدین معنا که قهر او نیز جلوه‌ محبت اوست. چون قهر او بر دشمنانی خواهد بود که با توجه به هدایت و معجزات آن حضرت، باز هم به او کفر ورزیده و حکومت عدلش را گردن نمی‌گذارند و در زمین فساد می‌کنند و این یعنی خارها را از سر راه انسان و انسانیت برداشتن، یعنی مهر در چهره‌ی قهر.[7]

در ضمن گروهی دیگر امام را شخصیتی تصور کرده‌اند که گویا دست به هیچ مبارزه و جهادی نمی‌زند و همه‌ امور را با معجزه حل می‌کند، که این تفکر نیز نادرست است؛ چرا که با هر دوی این مهر و قهر است که مبنای حکومت امام پا می‌گیرد و زمینه‌های عدالت‌گستری فراهم می‌آید.[8]

3-طرح مباحث غیر ضروری

گاهی افراد و مجموعه‌ها در قالب‌های گفتاری و نوشتاری، به بحث‌هایی روی می‌آورند که هیچ ثمری ندارد و ضرورتی برای طرح آن‌ها احساس نمی‌شود.

پرداختن به مباحثی از قبیل ازدواج حضرت و وجود فرزند برای آن بزرگوار، محل زندگی حضرت و مانند آن از نمونه بحث‌های غیرضروری است. مثلاً در رابطه با ازدواج ایشان بسیار دیده شده است که گروهی با بیان مطالبی غیر مستند ازدواج حضرت را اثبات کرده و بعضی دیگر آن را رد کرده‌اند، در حالی‌که هیچ دلیل قطعی بر اثبات یا رد آن وجود ندارد و مهم‌تر این‌که توجه به چنین مباحثی فایده‌ای نداشته و ما را از پرداختن به مباحث اصلی و ضروری باز می‌دارد.

در مورد محل زندگی حضرت نیز که به جزیره‌ی خضرا معروف شده است دو نظر مخالف هم وجود دارد: برخی آن را صحیح و معتبر و قابل استناد دانسته‌اند و بعضی دیگر آن را مجعول و شبیه به افسانه می‌دانند و می‌گویند که استناد به آن درست نیست.[9] با این همه تکلیف ما آگاهی از محل زندگی امام نیست و آن‌چه در روایات به آن تأکید شده است معرفت امام، حرکت در جهت رضایت امام مهدی (علیه السلام) و پیروی از آن حضرت در گفتار و کردار و زمینه‌سازی برای ظهور ایشان است.

4- تعجیل و شتابزدگی

یکی دیگر از آسیب‌ها، عجله داشتن در تحقّق امر ظهور است. شتاب‌زدگی یا استعجال به معنی خواستن چیزی قبل از رسیدن وقت آن و قبل از تحقّق زمینه‌های لازم برای آن است. منشأ تعجیل در ظهور این است که شخص عجول نمی‌داند ظهور از سنت‌های الهی است و مانند همه‌ی سنت‌ها باید پس از تحقّق همه‌ی شرایط و زمینه‌ها، صورت گیرد بنابراین برای وقوع آن عجله می‌کند. در حالی‌که شتاب‌زدگی در این امر در روایات ما بسیار نکوهش شده‌است:

امام جواد (علیه السلام) می‌فرمایند:

«یَهلِکُ فیها المُستعجلون و یَنجُوا فیها المسَلِّمون»؛[10] «[در دوره‌ی غیبت]، شتاب‌زدگان در امر ظهور هلاک می‌شوند و اهل تسلیم نجات می‌یابند.»

گرچه نزدیک شمردن ظهور، مهیای ظهور بودن و کوشش برای زمینه‌سازی ظهور، بسیار مفید و پر ثمر است، اما نباید در این راه شتاب‌زده بود. شتاب‌زدگی حاکی از درک نکردن حکمت و مصلحت خدا در این زمینه است و پیامدهای گوناگونی دارد که به چند مورد اشاره می‌گردد:

1- ناشُکری و اعتراض و عدم رضایت به مصلحت الهی

2- روی‌کرد به منحرفان و مدّعیان دروغین مهدویّت

3- یأس و ناامیدی در اثر عدم تحقّق ظهور

4- استهزا و تمسخر آیات و روایات و معتقدان به غیبت و ظهور

5- شک و تردید.

تعجیل یکی از آفت‌ها و آسیب‌هایی است که فراروی منتظر قرار دارد، اما برخی در نقطه‌ی مقابل نیز دچار آسیب شده‌اند که آن دور شمردن وقت ظهور است و نتیجه‌ی آن، بی‌اعتنایی و قساوت قلب است. در روایتی آمده است که:

«لا تُعاجلوا الامرَ قبلَ بلوغِه فََتـَندِمُوا و لا‌یَطولَنَّ علیکم الأمرَ فتقسّوا قلوبَکم»؛[11] «پیش از رسیدن این امر شتاب نکنید که پشیمان می‌شوید و آن را دور نشمارید که دلتان دچار قساوت می‌شود.»

5- تعیین وقت برای ظهور

یکی دیگر از آسیب‌ها تعیین وقت برای ظهور است؛ اگر چه گسترش شور و شوق عمومی برای ظهور حضرت حجت (علیه السلام) پدیده‌ مبارکی است؛ اما اگر این پدیده به تعیین زمان برای ظهور و امیدوار ساختن مردم به ظهور ایشان در زمانی معین منجر گردد، جای تأمل بسیار دارد زیرا بر اساس برخی روایات نقل شده از ائمه ‌(علیهم السلام) هیچ کس جز خدای تبارک و تعالی از زمان ظهور آگاهی ندارد و از این رو تعیین وقت برای ظهور (توقیت) جایز نیست و حکمت الهی بر این است که وقت ظهور آن حضرت بر بندگان مخفی بماند، لذا احدی نمی‌تواند زمانی برای ظهور تعیین کند.

فضیل بن یسار از امام باقر (علیه السلام) پرسید:

«هَل لِهذا الامر وقتٌ؟ فقال: کَذَبَ الوقّاتون، کَذَبَ الوقّاتون، کَذَبَ الوقّاتون»؛[12] «آیا برای این امر وقتی معین است؟ آن حضرت سه مرتبه فرمودند: آنان که وقتی برای آن تعیین می‌کنند، دروغ می‌گویند.»

همچنین در روایتی دیگر امام باقر (علیه السلام) خطاب به محمّد بن مسلم فرموده‌اند:

«یا محمّد، مَن أخبَرَکَ عنّا تَوقیتاً فَلا تَهابنَّ أن تُکَـذِّبـُه، فإنّا لانُوقِّـتُ لِأحدٍ وقتاً»؛[13] «ای محمّد، هر کس برای تو خبری از ما درباره‌ی تعیین وقت ظهور نقل کرد در تکذیب او درنگ نکن؛ زیرا ما (اهل‌بیت) برای هیچ کس وقت (ظهور) را تعیین نکرده‌ایم»

 

و نیز در توقیعی که از ناحیه‌ی مقدسه صاحب‌الزمان (علیه السلام) در پاسخ به پرسش‌های اسحاق بن یعقوب صادر شده، چنین می‌خوانیم:

«و أمّا ظهورُ الفرج فإنّـه إلی الله، تعالی ذِکرُهُ، وَ کَذَبَ الوقّاتون»؛[14] «و اما آشکار شدن فرج، به اراده‌ی خداوند است و آنان که (برای ظهور) وقت تعیین می‌کنند دروغ می‌گویند»

با این حال بعضی آگاهانه یا ناآگاهانه برای ظهور وقت تعیین می‌کنند که کم‌ترین اثر آن احساس یأس و ناامیدی برای کسانی است که این وعده‌های دروغین را باور کرده‌اند ولی خلاف آن را دیده‌اند.

بنابراین منتظران واقعی باید خود را از دام شیّادان و نیز نادانان حفظ کنند و درباره‌ زمان ظهور تنها منتظر اراده‌ پروردگار باشند. رسول خدا (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله) نیز در مورد زمان ظهور که همانند قیامت، ناگهانی و غیرمنتظره است، فرموده‌اند:

«مَثلُهُ مَثَلُ السّاعَةِ الّتی لایُجَلِّیهَا لِوَقتِها إلّا هُوَ ثَقُلَت فِی السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضِ لایَأتِیکُم إِلّا بَغتَةً»؛[15]«ظهور او (قائم (علیه السلام)) مانند قیامت است. تنها خداوند است که چون زمانش فرا رسد، آشکارش می‌سازد. فرا رسیدن آن بر آسمانیان و زمینیان پوشیده است و جز به ناگهان بر شما نیاید»

این دسته از روایات از یک سو هشداری است به شیعیان که در هر لحظه آماده‌ ظهور حجّت حق باشند و از سویی دیگر تذکری به همه‌ کسانی است که در پی تعیین وقت برای ظهورند.

6- تطبیق نشانه‌های ظهور بر مصادیق خاص

آسیبی که پیوسته بعد از غیبت امام عصر (علیه السلام) وجود داشته است، مطابقت دادن نشانه‌های ظهور بر وضعیت هر زمان بوده است، به این معنا که عده‌ای با خواندن یا شنیدن چند روایت در علایم ظهور، آن‌ها را به افراد یا حوادثی خاص تطبیق می‌دهند. اما آن‌چه آسیب و آفت است، مطالب و ادعاهایی است که این افراد با خواندن یک یا دو روایت، بدون تشخیص صحیح بودن آن‌ها و بدون بررسی آیات و روایات دیگر، مطرح می‌کنند، یعنی بدون داشتن تخصص به اظهار نظر می‌پردازند.

گاهی انسان در جلساتی شرکت می‌کند که ساعت‌ها پیرامون حضرت صحبت می‌کنند اما سرگرم تطبیق شرایط بوده‌اند. برای مثال شخصیت سفیانی که از علایم حتمی ظهور است را به مردی خاص در فلان منطقه تفسیر کرده‌اند و یا درباره‌ سید حسنی (نفس زکیه) یکی دیگر از علایم حتمی ظهور، تحلیل‌های بی‌دلیلی مطرح شده است و افراد خاصی را بر آن تطبیق داده‌اند و بسیاری نمونه‌های دیگر که تطبیق نادرست علایم غیر حتمی بر جریانات موجود در جامعه‌ کنونی است.

به هر حال در روایات رسیده از ائمه‌ اطهار‌ (علیهم السلام) مطالبی در مورد نشانه‌های ظهور مطرح شده که بر فرض صحت آن‌ها، تطبیقشان بر حوادث و جریاناتی که در هر زمان رخ می‌دهد صحیح نیست چون پیامدهای ناگوار زیادی در پی دارد که به چند مورد از آن‌ها اشاره می‌شود:

1- ناامیدی و یأس در اثر عدم اتفاق ظهور

2- بی‌اعتقادی افراد نسبت به اصل ظهور به دلیل عدم تحقّق تطبیق‌های مطرح شده

3- استهزا و تکذیب باور مهدویّت در نتیجه‌ محقق نشدن ظهور

4- شک و تردید در اصل ظهور و روایات پیرامون آن

تبیین و روشنگری، تکذیب انحرافات و کار کارشناسی در مورد علایم و ویژگی‌ها توسط علما از راه‌های مبارزه با این آسیب جدّی است.

7- ملاقات‌گرایی

از آسیب‌هایی که در عصر غیبت برای منتظران رخ می‌نماید، مدعیانی هستند که بی‌دلیل یا به بهانه‌ ساده‌ترین اتفاق، ادعای ملاقات می‌کنند یا کسانی که تمام وظیفه‌ خویش را دیدار حضرت می‌پندارند و از وظایف اصلی خود غافل شده و افراد را تنها به این عمل، به عنوان برترین وظیفه‌ منتظر، فرا می‌خوانند، در صورتی که آن‌ چه در عصر غیبت مهم است توجه به دغدغه امام و عمل کردن به وظایف یک منتظر واقعی است. بنابراین باید دانست که رسالت حضرت چیست و از منتظران خود چه انتظاری دارند. با استناد به روایات معتبر، مسلّم است که؛ امام از لحظه‌ تولد برای ظهور خود دعا می‌کرده‌اند و رسالت ایشان در همه حال برنامه‌ریزی برای ظهور است و در هیچ جا ملاقات را از ما نخواسته‌اند، لذا دغدغه‌ی ما نیز باید ظهور و مهیا کردن زمینه‌های آن باشد.

اگر چه دیدار امر مطلوبی است اما ویژگی منتظران واقعی امام برای دستیابی به رضایت ایشان، ادای وظایفی است که برای آن‌ها در نظر گرفته‌اند و تأکید زیاد بر دیدار حضرت، (در اثر موفق نشدن به دیدار) باعث یأس و ناامیدی و تکذیب باور مهدویّت می‌گردد.

راه‌های مبارزه با آسیب‌های فرهنگ مهدویّت

حال که با برخی از آسیب‌های فرهنگ مهدوی آشنا شدیم، به بعضی از راه‌های مبارزه با آن‌ها نیز اشاره می‌شود:

1- مهم‌ترین و اصلی‌ترین راه مبارزه، حساسیت علما و اندیشمندان در برابـر ورود خرافات و مبارزه‌ی جدی، به موقع و مؤثر با این آسیب‌هاست.

2- آشنایی با دین و سیره‌ی اهل‌بیت ‌(علیهم السلام)، در بسیاری از انحرافات انسان را بیمه می‌کند.

3- یافتن علم و بصیرت در حوزه‌ی سیاست، دشمن‌شناسی و باخبری از آن‌چه در عرصه‌ی سیاست و جامعه رخ می‌نماید، دست پنهان استکبار و سیاست‌بازان را در ایجاد فرقه‌ها و گروه‌های منحرف و … در جامعه‌ی اسلامی آشکار می‌کند.

4- گشودن زوایای جدید در طرح مباحث مهدوی و پرداختن به موضوعات مختلف اجتماعی از منظر فرهنگ انتظار.

5- زدودن مطالب ضعیف و باورهای نادرست با ژرف‌اندیشی و احاطه‌ی کافی بر معارف مهدوی.

نویسنده:احمدی-فرزانه فرد

منبع: تنهاراه

%ب ظ، %12 %745 %1395 ساعت %16:%فروردين

ممکن است، داعش، زمینه‌ساز و فراهم کننده و مقدمه خروج سفیانی باشد. و داعشی‌ها در هنگام خروج آن ملعون در صف یاران و لشکریان سفیانی، قرار گیرند.

به نظر می‌رسد در پشت پرده تشکیل داعش، اتاق فکرهای جریان باطل، یهود، صهیونیسم مسیحی و سرویسهای اطلاعاتی غربی، هستند و با مطالعه گسترده در ادبیات آخرالزمانی، تلاش کرده‌اند تا به خیال خام خود، مدیریت وقایع نزدیک به ظهور منجی آخرالزمان، را در دست بگیرند. شاهد بر اینکه علاوه بر تشکیل داعش و سوء استفاده از پرچمهای سیاه در بشارتهای پیامبر، از تشکیل گروه ترویستی خراسان، این بار با سوء استفاده از پرچمهایی از ناحیه خراسان (رایات من قبل خراسان)، خبر می‌دهند. تا با شبیه‌سازی کاریکاتوری از علائم ظهور، تحولات و وقایع نزدیک به ظهور را در دست بگیرند. تلاشهای مضحک «محور غربی ــ عبری ــ عربی» و «ائتلاف صهیون– صلیبی– سلفی» برای سوء استفاده از روایات ملاحم و شبیه‌سازی کاریکاتوری از روایات آخر الزمانی، همچنان ادامه خواهد داشت تا امر بر همگان، مشتبه شود.

شبهه خروج سفیانی

هجوم مغول‌وار لشکر وحشت سلفی، داعش، به سرزمین «عراق» پس از «سوریه»، به ناگهان زنگ خطر را برای ساکنان شرق اسلامی به صدا در آورد. پیشروی عجیب و غریب در جغرافیای بزرگی از دو سرزمین سوریه و عراق، کشتار بی‌رحمانه و مثال زدنی بی‌گناهان شیعه، مثله کردن اجساد، ذبح بی‌گناهان و شعار دولت اسلامی عراق و شام و بالأخره پرچم سیاه این جنایتکاران، این گمان را به ذهن بسیاری از ساکنان ایران، عراق و ... متبادر ساخت که این واقعه در مسیر خروج سفیانی و پیش‌قراولان آن است. همان که در روایات ائمّه دین (علیهم السلام) از او و هجمه‌اش، به عنوان اوّلین نشانه حتمیّه ظهور امام مهدی، یاد شده است.

یکی از نشانه‌های سفیانی به عنوان نشانه حتمی ظهور، شیعه‌کشی و دشمن اهل بیت بودن است، در حدیث معتبری از امام باقر (علیه السلام) چنین آمده است: «فَإِنَّ حَنَقَهُ وَ شَرَهَهُ إِنَّمَا هِیَ عَلَى شِیعَتِنَا» [1]؛ شدت خشم و حرص او تنها بر شیعیان ماست، گروه تروریستی داعش نیز در این نشانه، شبیه سفیانی است، اما آیا می‌توان به صرف یک مشابهت چنین حکم کرد که این گروه همان سفیانی روایات و احادیث است؟ روشن است که برای اثبات این ادعا، باید تمام روایات مربوط به سفیانی، در نظر گرفته شود. این مقاله در پی پاسخ گویی به این پرسش روز می‌باشد.

تفاوت های داعش و سفیانی

داعش، همان سفیانی نیست، تفاوت بین داعش و سفیانی، بیش از 10 مورد است:

1- اختلاف در رنگ پرچم سفیانی و داعش. پرچم سفیانی سرخ رنگ است در حالیکه پرچم داعش، سیاه می‌باشد.

2- محل خروج سفیانی وادی یابس است در حالی که محل داعش در شمال سوریه و عراق است.

3- بر اساس روایات اسلامی، سفیانی شخص خاصی است در حالی که داعش جریان است. سفیانی، شخص محور است در حالیکه داعش، بیشتر جریان محور است.

4- نسب و نام سفیانی در روایات آمده است که سفیانی از نسل ابوسفیان و یزید بن معاویه است اما در مورد رهبر داعش، ابوبکر بغدادی چنین چیزی را نمی‌توان بررسی نمود.

5- در روایات، قدرت سپاه سفیانی بسیار هولناک ذکر شده است تا جایی که به سرعت شام و عراق را می‌گیرد در حالی که داعش از چنین قدرتی برخوردار نیست و هنوز نتوانسته است بر کل منطقه سوریه مسلط شود.

6- سفیانی بیش از 15 ماه حكومت نمی‌كند. در صورتی كه داعش بیش از 15 ماه تشكیل شده است و چند سال است که در سوریه در حال جنگ است

در حدیث معتبری امام صادق (علیه السلام) چنین آمده: «مِنْ أَوَّلِ خُرُوجِهِ إِلَى آخِرِهِ خَمْسَةَ عَشَرَ شَهْراً سِتَّةُ أَشْهُرٍ یُقَاتِلُ‏ فِیهَا فَإِذَا مَلَکَ الْکُوَرَ الْخَمْسَ مَلَکَ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ وَ لَمْ یَزِدْ عَلَیْهَا یَوْماً» از اول قیام سفیانی تا آخر کارش، 15 ماه است. شش ماه می‌جنگد و پنج آبادی را می‌گیرد و نه ماه حکومت می‌کند و یک روز هم بیشتر نمی‌شود.

در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) این پنج منطقه را در شام نام می‌برد: «مَلَکَ کُوَرَ الشَّامِ الْخَمْسَ دِمَشْقَ وَ حِمْصَ وَ فِلَسْطِینَ وَ الْأُرْدُنَّ وَ قِنَّسْرِینَ»: مناطق پنجگانه آمده در روایات اکنون چهار کشور سوریه، لبنان، فلسطین و اردن است.

طبق این بیان، اولاً سفیانی کسی است که ظرف مدت شش ماه بتواند چهار کشور را بگیرد و بسیار روشن است که این نشانه به هیچ وجه قابل تطبیق بر داعش نیست، ثانیاً کل شورش و حکومت سفیانی از ظهور تا افولش بیش از پانزده ماه نخواهد بود، در حالی که داعش بیش از دو برابر این مدت است که شر و ضرر آن متوجه کشورهای اسلامی شده است و حتی یک کشور را هم نتوانسته است بگیرد. علاوه بر اینکه، امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «یَخْرُجُ بِالشَّامِ فَیَنْقَادُ لَهُ‏ أَهْلُ‏ الشَّام»: سفیانی شورش می‌کند و اهل شام از او پیروی می‌کنند، در حالی که روشن است مردم سوریه به طور کامل، داعش را حمایت نکردند.

7- طبق روایات، سفیانی پس از سرکوب مخالفانش در شام، هدفی جز حمله به عراق ندارد، از اینرو، با سپاهی بزرگ به سمت عراق رهسپار می‌شود، اما در میانه راه، در منطقه‌ای به نام قرقیسیا (شهری در سوریه در محل اتصال رود خابور و فرات) جنگی هولناک درمی‌گیرد و بسیاری کشته می‌شوند. آنگاه سپاه سفیانی پس از پیروزی در نبرد قرقیسیا به صورت همزمان با دو سپاه مختلف به مدینه و عراق یورش خواهد برد. در حالی که داعش، در میانه حمله به عراق، چنین نبردی (جنگ قرقیسیا) را انجام نداد.

8- اگر داعش، سفیانی است، پس باید خراسانی و یمانی نیز خروج کرده باشند، در حالیه هنوز جنین مساله‌ای رخ نداده است.

در حدیث معتبری امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «إِنَّ أَمْرَ السُّفْیَانِیِّ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُهُ‏ فِی‏ رَجَب» و در حدیث معتبر دیگری امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خُرُوجُ الثَّلَاثَةِ الْخُرَاسَانِیِّ وَ السُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ فِی‏ سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِد». طبق این دو روایت سفیانی در ماه رجب و همزمان با خراسانی و یمانی شورش خواهد کرد، روشن است که به هیچ وجه این نشانه قابل تطبیق بر داعش نیست، زیرا هنوز نه خراسانی قیام کرده نه یمانی.

9- اگر داعش، همان سفیانی است، باید طبق روایات، علاوه بر حمله به عراق، لشکری را نیز به سمت کشور عربستان و شهر مدینه و مکه، فرستاده باشد، در حالیکه همگان می‌دانند، چنین اتفاقی نیفتاده است.

فتنه شام و سوریه تا ظهور ادامه خواهد یافت

مستندات بسیاری بر حوادث شام، در سال‌های قبل از ظهور امام زمان، اشاره می‌کنند. مهم‌ترین آنها روایت جابر در کتاب «الغیبه» نعمانی، است که از امام محمّد باقر (علیه السلام) نقل می‌کند که فرمودند: «ای جابر! قائم ظهور نمی‌کند تا آنکه فتنه‌ای شام را فراگیرد و اهل شام به دنبال خلاصی از آنند؛ امّا راهی برای آن نمی‌یابند.» [2]

و نیز در کتاب ملاحم و فتن ابن طاووس به نقل از کتاب «عقد الدّرر» از منابع اهل سنت، چنین نقل شده است: «در شام، فتنه‌ای خواهد بود که آغازش همچون بازی کودکان است. هر چه این فتنه از یک طرف آرام و خاموش می‌شود، از جانب دیگر سربرمی‌آورد و پایان نمی‌پذیرد تا آنکه منادی از آسمان ندا سر می‌دهد. آگاه باشید که تنها فلانی (امام عصر) امیر است…» [3]

سناریوی غرب در مواجهه با گروه‌های سلفی تکفیری و داعش، آن است که این گروه‌ها را به عنوان نیروی موثری جمع آوری کرده اما در نهایت به عنوان نیروی مزاحم در منطقه نگه می‌دارد. یعنی این گروه‌ها همچون طالبان در افغانستان، محدود می‌شوند اما از بین نمی‌روند و دائم برای دولتهای اسلامی به ویژه عراق و سوریه خطرآفرین خواهند شد. به عبارت دیگر این مناطق همیشه آبستن حوادث غیر منتظره و ناگهانی خواهند شد و کشورها در هاله‌ای از بی‌امنیتی فرو می‌رود.

جمع بندی

بین داعش و سفیانی، شباهتهای فراوانی است. و همین باعث تطبیق داعش با سفیانی در میان عده‌ای از شیعیان و مشتاقان و منتظران ظهور، شده است. به گونه‌ای که این شوق شیعیان در نگاه پیروان دیگر ادیان نیز، جلوه خاصی پیدا کرده و مداخله ایران و حزب الله لبنان در امور سوریه را به مثابه آمادگی ایران و حزب الله برای جنگ با سفیانی و اسرائیل دانسته‌اند.

در جهان عرب و در میان اهل سنت نیز، پیشگویی‌ها و تطبیق‌ها، بسیار بیشتر از گذشته شده و رفتارهای داعش، را با مفاهیم  و گزاره‌های دینی، ربط داده‌اند و اما در طرف جبهه کفر و نفاق، دشمنان نیز با سوء استفاده از این شوق و با بدل‌سازی داعش با سفیانی و بزرگ نمایی اختلاف بین شیعه و سنی، با القاء مصنوعی و زودرس جنگ شیعیان با دشمنان امام مهدی، با عنوان پیامهای دینی جنگ آخرالزمان در سوریه و حتی معرفی کردن داعش به عنوان ارتش امام مهدی، سعی در غفلت امت اسلام از دشمن اصلی (اسرائیل و آمریکا) دارند و متاسفانه تا حدودی نیز موفق شده‌اند. طرافداران اندیشه توراتی و آرماگدونی مسیحیت، حملات گروههاي تكفيري را در عراق در پازل آخرالزماني غرب، مورد توجه شدید قرار داده‌اند. حتی اندیشمندان و کارشناسان دینی دنیای غرب، پا را از این هم فراتر گذاشته و داعش را به عنوان نماد اسلام واقعی در دنیای غرب، معرفی  می‌کنند و عنوان می‌کنند که مسیر ترسیمی همه مسلمانان، سرانجامی واحد دارد و آن همانا، مسیر داعش است. داعشی‌ها نیز با سوء استفاده از گفتمان مهدویت و با تکیه بر اخبار ملاحم و فتن در منابع حدیثی اهل سنت و بویژه روایات پرچمهای سیاه و احادیث فضائل شام (سوریه) وانمود می‌کنند که زمینه‌ساز برپایی دولتی به واقع اسلامی در گستره جهان اسلام و مقدمه‌ساز و زمینه‌ساز ظهور منجی اسلامی، هستند.

اما آنچه مطرح می‌شود که داعش، همان سفیانی است، ثابت نیست. بلکه ممکن است، داعش، زمینه‌ساز و فراهم کننده و مقدمه خروج سفیانی باشد. و داعشی‌ها، در هنگام خروج آن ملعون در صف یاران و لشکریان سفیانی، قرار گیرند. به عبارت دیگر داعش، سفیانی نیست، بلکه داعش، از نشانه‌های خروج سفیانی است.

شبیه‌سازی حرکت داعش و سایر جریانات سلفی در سوریه و شمال «آفریقا» (دامس، جبهه النّصره و…) با جریانات پیش‌گویی شده در روایات و احادیث آخرالزّمانی در سال‌های قبل از ظهور، نمی‌بایست ما را فریفته و دچار شبهه کند. این پیش‌فرض عواقبی بس خطرناک دارد. حدّاقل خسارت این شبهه، نومید شدن مستضعفان و شیعیان از ظهور امام، است. بنابر تصریح برخی روایات، شماری از مردم، نادانسته در اثر نومیدی، دل به انکار امام می‌سپارند. و نکته مهم در مباحث مهدویت، این است که احادیث مهدویت، قطعه‌های مختلف یک پازل واحد محسوب می‌شوند و جدا از هم نباید، بررسی شوند. اگر نشانه‌های ظهور را جدا از هم و مستقل از یکدیگر بررسی کنیم به نتایج واقعی و مطلوب نخواهیم رسید.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]. الغیبة للنعمانی؛ ص300

[2]. نعمانی، الغیبۀ، ص ۲۹۰

[3]. ابن طاووس، فتنه‌ها و آشوبهای آخرالزمان، ص30

منبع:فرهنگ

%ب ظ، %14 %798 %1394 ساعت %18:%اسفند

 براى بیان كردن فرهنگ انتظار باید مؤلفه‌هاى انتظار بیان گردد زیرا در پرتو بیان مؤلفه‌ها و ویژگى‌هاى فرهنگ انتظار، مى‌توان به فرهنگ انتظار پى برد از اینرو ضرورت نكات اصولى كه فرهنگ انتظار بر آن استوار است بیان گردد:

1. در تفكر شیعى، انتظار موعود به عنوان یک اصل مسلم اعتقادى مطرح است و در بسیارى از روایات بر ضرورت انتظار قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تصریح شده است كه به عنوان مثال روایات زیرا را بیان مى‌كنیم:

امام صادق (علیه السلام) به اصحاب خود فرمودند:

«آیا شما را خبر ندهم به آنچه خداى صاحب و عزت و جلال، هیچ عملى را جز به آن سه از بندگان نمى‌پذیرد؟ گفتم چرا. فرمود: گواهى دادن به این كه هیچ شایسته‌ى  پرستش جز خداوند نیست و این كه محمد (صلى الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست و اقرار كردن به آنچه خداوند به آن امر فرموده و ولایت ما و بیزارى از دشمنانمان و تسلیم شدن به آنان و پرهیزگارى و تلاش و مجاهدت و اطمینان و انتظار قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)» ]1]

شیخ صدوق نیز از عبدالعظیم حسنى روایت مى‌كند كه:

«روزى بر آقایم محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن ابى طالب (علیهم السلام) وارد شدم و مى‌خواستم كه درباره‌ى  قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آن حضرت سؤال كنم كه آیا همان مهدى، است؟ حضرت خود سخن را آغاز كرد و فرمود: اى ابوالقاسم! به درستى كه قائم از ماست و اوست مهدى كه واجب است در (زمان) غیبتش انتظار كشیده شود و در ظهورش اطاعت گردد و او سومین امام از فرزندان من است».[2] 

2. از اصول فرهنگ انتظار اعتقاد قلبى به ظهور حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و منتظر مؤمن باید یقین داشته باشد به این كه حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) كه امام دوازدهم و فرزند بلاواسطه امام حسن (علیه السلام) است از روزى كه متولد شده است تا كنون به همین بدن عنصرى زنده و باقى است و روزى ظاهر مى‌شود و جهان را پر از عدل مى‌كند. و ظهور آن حضرت روز معینى ندارد كه مردم بدانند بلكه احتمال دارد همین امسال اتفاق بیفتد و احتمال هم دارد سالهاى بسیار تأخیر بیفتد.

3. در این فرهنگ همان طور كه ایمان به مفهوم واقعى خود عبارت از علم و عمل، عقیده و تلاش و اعتراف و كوشش مى‌باشد، انتظار نیز مفهومى است با اصالت و سازنده و از عالى‌ترین مكتب‌هایى است كه مى‌تواند جامعه‌ى  اسلامى را در راه پیشرفت و تكامل جلو ببرد و به كلیه‌ى  تلاش‌ها ارزش و اصالت بخشد.

4. در فرهنگ انتظار، منتظران چه فرد باشد و یا جامعه و یا امت در حال عبادت و پرستش به سر مى‌برند كه روحش عمل بلكه برترین عمل است و به بیان امام على (علیه السلام) همانند مجاهد تلاشگرى است كه در راه خدا و احیاى سنتهاى اسلامى در پرتو اعتقاد راسخ انتظارش، در خون خود مى‌غلطد.[3 

انتظار در اعتقاد تشیع داراى محتوائى اصلاحگر، تحرک آفرین، و تعهدآورى است كه عالى‌ترین و ارجمندترین نوع بندگى حق تعالى و در نتیجه برترین عمل و نیكوترین تلاش و جنبش مى باشد.[4]

5. در فرهنگ انتظار كسى كه در چمن‌زار تكلیف قدم مى‌گذارد و از نظر قلبى منتظر مى شود در عمل هم به بایدها و نبایدها شرع مقدس احترام مى گذارد. صفات بد را از خود دور مى‌كند و خود را به صفات خوب آراسته مى‌كند و دلیل بر این مطلب فرموده‌ى  امام صادق (علیه السلام) است كه مى‌فرماید:

«هركس خوش دارد، در شمار اصحاب قائم باشد، باید در عصر انتظار، مظهر اخلاق نیک اسلامى باشد. چنین كسى اگر پیش از قیام قائم درگذرد، پاداش او همانند كسانى باشد كه قائم را درک كنند و به حضور او برسند، پس (در دیندارى و تخلق به اخلاق اسلامى) بكوشید...».[5] 

6. در امر انتظار، اصل اعتقادى بسیار مهم «معاد» همواره حضور دارد. این حضور در سه جهت نمودار است:

جهت اول: اینكه مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به هنگام ظهور، ستمگران را كیفر مى‌دهد و ظالمان را به سزاى اعمال خود مى رساند، و مؤمنان را عزیز مى دارد، و رحمت الهى را به سزاواران مى‌چشاند و این خود نمونه‌اى است از چگونگى معاد و رستاخیز.

جهت دوم: اینكه به هنگام ظهور حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گروهى از پاكان و پلیدان به جهان باز مى‌گردند و به تعبیر قرآن كریم «و یوم نحشر من كل أمه فوجا» و این خود قیامت صغرایى است و نشانه‌اى است براى قیامت كبرى. 

جهت سوم: اینكه ظهور مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از «اشراطِ ساعت» است، یعنى علائم قیامت. یكى از علائم و نشانه‌هاى حتمى قیام قیامت و فرا رسیدن رستاخیز، ظهور مهدى است. مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیش از قیامت مى آید، و تا او نیاید و حكومت عدل را در جهان برپاى ندارد، عمر جهان به سر نمى‌رسد، و قیامت برپا نمى‌گردد.[6]

7. كسب آمادگى نظامى براى ظهور حضرت

یكى از فرهنگ‌هاى انتظار كه به تصریح روایات، در دوران غیبت بر عهده‌ى  شیعیان و منتظران فرج قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است كسب آمادگى‌هاى نظامى و مهیا كردن تسلیحات مناسب هر عصر براى یارى و نصرت امام غائب است. چنانكه در روایتى كه نعمانى از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده، آمده است: 

«باید هر یک ازشما براى خروج قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)  اسلحه تهیه كند، اگر چه یک نیزه، چون وقتى خداوند ببیند كسى به نیّت یارى مهدى اسلحه تهیه كرده است، امید است عمر او را دراز كند تا ظهور را درک نماید و از یاوران مهدى باشد».[7]

انتظار صحیح و آثار آن انتظار صحیح و سازنده «بهترین عمل نزد خداوند»[8] و «با فضیلت‌ترین عبادت است»[9] و انسان منتظر «از اهل هر زمان فاضل ترند».[10] 

با توجه به مفهوم اصلی «انتظار»،‌ معنی روایات متعددی كه درباره‌ی پاداش و نتیجه‌ی كار منتظران نقل شده بخوبی درک می‌شود.

اكنون می‌فهمیم چرا منتظران واقعی گاهی همانند كسانی شمرده شده‌اند كه در خیمه‌ی حضرت مهدی (علیه السّلام) یا زیر پرچم او است، یا كسی كه در راه خدا شمشیر می‌زند یا به خون آغشته شده یا شهید گشته است.

آیا اینها مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حق و عدالت نیست كه متناسب با مقدار آمادگی و درجه‌ی انتظار افراد است؟ یعنی همانطور كه میزان فداكاری مجاهدان راه خدا و نقش آنها با هم متفاوت است، انتظار و خود سازی و آمادگی نیز درجات كاملاً مختلفی دارد كه هر كدام از اینها با یكی از آنها از نظر «مقدمات» و «نتیجه» شباهت دارد، هر دو جهادند و هر دو آمادگی می‌خواهند و خودسازی. كسی كه در خیمه‌ی رهبر چنان حكومتی قرار گرفته یعنی در مركز ستاد فرماندهی یک حكومت جهانی است، نمی‌تواند یک فرد غافل و بی‌خبر و بی‌تفاوت بوده باشد، آنجا جای هر كس نیست، جای افرادی است كه بحق شایستگی چنان موقعیت پر اهمیتی را دارند.

 

 

منابع:

[1] ـ النعمانى، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص 200، ح 16.

[2] ـ صدوق، ابوجعفر محمد بن على بن الحسین، كمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 377، ح 1

[3] ـ عن امیر المؤمنین(علیه السلام): «المنتظر لامرنا كالمتشحط بدمه فى سبیل الله»، منتخب الاثر، ص 496، لطف الله صافى گلپایگانى.

[4] ـ قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «افضل اعمال امتى انتظار فرج من الله عزوجل».

[5] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 140.

[6] ـ محمد رضا حكیمى، خورشید مغرب، ص 369.

[7] ـ النعمانى، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص 320، ح 10، محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 52، ص 366.

[8] ـ محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ج 52، ص 126.

[9] ـ معجم احادیث الامام المهدى(عج)، تألیف و نشر مؤسسه المعارف الاسلامى، ج 1، ص 268.

[10] ـ لطف الله صافى گلپایگانى، منتخب الاثر، ف 2، ب 24، ح 1.

%ب ظ، %11 %723 %1394 ساعت %16:%اسفند

مستر هاکس، نویسنده آمریکایی پس از استناد به تعدد استعمالات واژه پسر انسان در انجیل، به منطبق بودن این واژه با امام مهدی (علیه السلام) اعتراف کرده و چنین می‌نویسد:

«كلمه پسر انسان، 80 بار در انجيل آمده كه فقط 30 مورد آن با حضرت عيسي منطبق است و 50 مورد آن از مصلح نجات دهنده‌اي سخن مي‌گويد كه در آخرالزمان ظهور خواهد كرد و عيسي نيز با او خواهد آمد و او كسي جز مهدي موعود نيست.»

 

منبع:

(قاموس کتاب مقدس)

سایت یاران مهدی

صفحه1 از5

برترین مطالب