پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم): براى شهادت حسین (علیه السلام)، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.

مقالات

عاشورا، مقدمه ظهور

تفكر موعود در تاريخ بشري ميان شيعه به خصوص و در ميان تمام مسلمانان به طور عام و همچنين با نام منجی در ميان تمام ملل وجود داشته است، اما در مواقعی که ظلم و ستم و رنج مردمان افزون بر طاقتشان می‌شده، نمود و بروز ديگری میيافت. ادعای دروغین مهدويت موضوعی است که هميشه جامعه اسلامی و به خصوص شيعی را دچار تشتت و آسيب می‌کرده است.

این ادعاها که امروزه و هر چه به ظهور نزدیکتر می‌شویم پررنگ‌تر  و بیشتر می‌شود، سابقه‌ای به طول خود اسلام دارد. اولين نشانه‌های ادعای مهدويت را می‌توان پس از واقعه عاشورا مشاهده کرد.

حادثه عظيم عاشورا ضربه خرد کننده‌ای بر پيکر شيعه وارد کرد و با انعکاس آن در سراسر سرزمين  اسلامی  رعب و وحشت شديدی در جامعه اسلامی  بر پا کرد. در آن روزگار محبوبتر و نزديکتر از امام حسين (علیه السلام) نزد پيامبر وجود نداشت و همگان بر این موضوع آگاهی داشتند، به خصوص کسانی که پیامبر را درک کرده و از تابعین بودند. پس از آن بود که با توجه به نحوه شهادت امام و یارانش و اسارت اهل بیت پیامبر توسط امويان، مردم ازعمق ستمگری و ظلم ايشان اطلاع يافته و دریافتند که  یزید در راه تثبيت پايه‌های حکومتی خود از هيچ جنايتی دريغ نمی کند.

واقعه حره پس از عاشورا و سرکوب مردم مدينه توسط سپاه يزيد، اختناق را در کل جامعه  اسلامی به نهایت خود رساند. حکومت خلفای بعدی اموی همچون معاويه بن يزيد، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و وليد بن عبدالملک هم با خشونت و اختناق شديد همراه بود. این شرایط سخت بود که شخصی جاه طلب چون عبدالله بن زبیر را به فکر خلافت انداخت. او با استفاده از کاهش محبوبیت امویان در جامعه سلامی ادعای خلافت  کرده و توانست در مدينه عد ه‌ای را به دور خود جمع کند. همین شرايط سخت  و اختناق شديد بود که زمینه ظهور يک منجی را در بين مردم به خصوص شيعيان که در مرکز تهدیدات قرار داشتند، ایجاد کرد. شهادت امام حسين (علیه السلام) تاثير شگرفی بر عواطف مذهبی مردم و نيز بر آينده شيعه گذاشت؛ به طوري‌که حتی عده‌ای تاريخ ظهور شيعه را اين دوره می‌دانند، گر چه اين نظریه صحيح نیست و شیعه بر اساس روایات صحیح، از همان زمان رسول اکرم، وجود داشته است.

مردم کوفه که از عدم همراهی فرزند پيامبر در برابر دشمنان نادم و پشيمان بودند، پی به غفلت و کوتاهی خود در حمایت از نواده پیامبر برده  و برای توبه از این غفلت بزرگ، راهی جز انتقام خون حسين (علیه السلام) برای خود نديدند. رهبری این گروه که خود را توابون (توبه کاران) می‌نامیدند، بر عهده سليمان بن صرد الخزایی بود و هسته اوليه آن را صد نفر از شيعيان و معتمدين حضرت علی (علیه السلام) تشکیل می‌دادند. تشکیل این گروه توابون را می‌توان اولين بازتاب عملی واقعه کربلا  پس از یک مدت دوره فترت دانست. با مرگ ناگهانی يزيد، شرايط به نفع ايشان تغيير يافت. آنها توانستند در ابتدا حمایت 16000 نفر را که در میانشان علاوه بر کوفیان، مردم بصره و برخی قبایل دیگر حضور داشتند، به دست بیاورند. اما هنگام رویارویی باز هم داستان آن روزها تکرار شد و در نهایت تنها 3000نفر در مقابل سپاه سی هزارنفری عبیدالله بن زياد شرکت کردند. سرانجام با کشته شدن بيشتر رهبران نهضت،باقيمانده توابون به سمت کوفه باز گشتند.

در این اوضاع و احوال در کوفه مختار بن ابوعبيده الثقفی که از پیروان متعهد اهل بيت در کوفه بود، برای خونخواهی امام حسين دست به تشکيل نيروی نظامی زد. در ابتدا او توابون را به شرکت در نيروی او و جلوگيری از هر گونه عمل شتابزده دعوت کرد اما ايشان او را نپذيرفتند.  زیرا تمام انگیزه‌های نهفته در دعوت او برایشان آشکار نبود. در صورتی که توابون در حقیقت تنها یک هدف خالص را دنبال می‌کردند و آن انجام وظیفه‌ای که روزی در برابر آن کوتاهی کرده بودند.

در مورد شخصيت و ويژگيهای مختار اختلاف شديدی وجود دارد. برخی او را جاه طلب و برخی او را معتقد و دوستدار اهل بيت می‌دانند. از اینرو در مورد اقدامات او و واکنش حضرت امام سجاد (علیه السلام) به آن بحثها و تعبریات گوناگونی وجود دارد. اما چیزی که در این میان وجود دارد این است که او در سال 66 هجری قیام خود را با شعار «يا لثارات الحسين» (اي خون‌خواهان حسین) آغاز کرد. و حتی می‌بينيم که پس از کشتن بسياری از قاتلان کربلا به خصوص سر عبيدالله بن زياد را نزد حضرت علی بن الحسين (علیه السلام) می‌فرستد. مختار برای قيام خود نيازمند حمايت اهل بيت بود. او در حجاز تماسهای مکرری با حضرت زين العابدين گرفت اما نتوانست او را به رهبری قيام خود ترقيب کند.

مختار پس از ناکامی در جلب حمایت علی ابن الحسین (علیه السلام) به سمت فرزند دیگر حضرت علی (علیه السلام) محمد ابن الحنفیه رفت و قیام خود را به نام او آغاز کرد. او به این وسیله توانست اعتماد مردم عراق را به دست بیاورد. در این زمانی بود که عبدالله ابن زبیر در برآورده کرده خواسته‌های عراقیان به خصوص در زمینه ایجاد عدالت بین ایشان موفق نبود و مردم این دیار با توجه به شرایط موجود به سمت مختار رفتند. با توجه به حرکات این دو می‌توان پی به خواسته جامعه اسلامی که رهایی از حکومت امویان بود، برد. این خواسته و نیاز در بین اهل عراق و کوفه بیشتر بود و همین نیاز بود که موجب دعوت از امام حسین (علیه السلام) شد.

مختاربا توجه به ظلم و تعدی امويان و شرايط آن دوران واز بين رفتن حکومت و روحانيت خاندان بنی‌هاشم در بين مردم، با تبليغات خود توانست محمد بن الحنيفه را نه تنها به عنوان امام از نسل امام علی (علیه السلام) بلکه با نام مهدی موعود معرفی کند. این اولین ادعای مهدویت در طول تاریخ بود که نشان از عمق اندیشه مهدویت در جامعه اسلامی آن روز است که پیامبر توانسته بود در بین مردم ایجاد کند و ائمه دیگر هم این اندیشه را تبیین کردند.

اما اینکه چرا شیعیان به سمت مختار و ابن الحنفیه تمایل پیدا کردند، ناشی از شرایط فکری مردم بود. پس از واقعه کربلا و عين الورده آنچه باقی مانده بود، اعراب معمولی مردد و موالی بودند که در اوضاع نااميدی و بسيار سخت قادر به تشخيص و تمايز مکتبی بين فرزند علی به تنهایی و فرزند علی و فاطمه نبودند. هر چند احاديثی وجود دارد که امام حسين (علیه السلام) فرزند خود علی بن الحسين (علیهما السلام) را به جانشين و امامت پس از خود معرفی کرد اما با توجه به شرايط ذکر شده و با توجه به تقيه امام سجاد در شرايط اختناق شديدحکومت اموی اکثر شيعيان از محمد بن الحنيفه پيروی کردند.

گر چه ابن الحنيفه خود مستقيم دعوتی برای امامت خود نکرد، چرا که به نظر می‌آيد خود او هم در امامت خود شک داشت، اما تبليغات مختار را هم رد نکرد. این هم از نکات مبهم تاریخ است. عده‌ای معتقدند که در شراط تقیه حضرت سجاد (علیه السلام) مختار مجبور بود کسی غیر از ایشان را امام معرفی کند تا گزندی یه وجود مقدش نرسد و با توجه به عدم تلبیغ ابن الحنفیه برای خود امویان نمی‌توانستند نسبت به او هم معترض شوند. اما در مقابل عده زیادی این کار مختار را بدعت در دین دانسته و آنرا محکوم می‌کنند.

از اين رو در می‌يابيم که اين شخصيت محمد ابن الحنيفه نبود که مردم را به عنوان مهدی او را پذيرفتند بلکه شرايط سخت اجتماعی و استيلای امويان و تبليغات مختار موجب اين امر شد. با دقت در تبليغات مختار در می‌يابيم که عمده تاکيد او در تبليغات بر مهدويت ابن الحنيفه  قرار داشتند به امامت او و شايد اين مهمترين دليل جذب مردم به سوی او باشد.

هر چند احاديث فروانی است که پيامبر، مهدی موعود را از نسل خود می‌داند اما شرايط آن روزگار و تقيه امام بر حق، توانايی دقت در اين احاديث را از مردم گرفته بودند . پس از همه گير شدن و توفیقات نهضت مختار با قيمانده شيعيان نيز به اين قافله پيوستند و مهدويت محمد ابن الحنفيه مسئله روز شيعيان گشت و با نشر آن در طول زمان مورد پذیرش عامه مردم قرار گرفت و اعتقادات خود را را بر مبنای آن بسط دادند.

در اين شرايط است که امام با دلی پر درد از کمی ياران خود می‌گويد. به طوري‌ که حتی برخی از شيعيان و اصحاب ممتاز مانند ابو خالدالکابلی، قاسم بن عوف ابتدا گرد محمد بن الحنيفه جمع شده بودند اما با تلاشهای امام او را رها کرده و هسته اوليه ياران امام را تشکيل دادند.

در چنين شرايطی، اثابت حقانيت امام سجاد بسيار دشوار بود. ظلم و اختناق شديد از طرف خلفی اموی و انحراف شيعيان از طرف ديگر امام را کاملا تنها کرده بود .اما با وجود اين اوضاع و احوال، امام توانست گروه کوچکی از پيروان قديمی اهل بيت همانند يحيی بن ام الطول، محمد بن جبير مطعم، جابر بن عبدالله انصاری را تشکيل دهد. در ميان ياران امام سجاد (علیه السلام) دو جوان پر شور کوفی به نام ابو حمزه ثابت بن دينار و فرات بن اصنف العبدی با ایمان قوی به خاندان امام حسين (علیه السلام) وجود داشتند، بعدها هم از ياران امام باقر (علیه السلام شدند.

می‌بينيم اولين انديشه انحرافی مهدویت در اين زمان و با چنين شرايطی شکل می‌گيرد. در همين اولين انحراف فکری، نقش عدم اطلاع و آگاهی توده مردم و عدم تفقه در دین و امام شناسی به وضوح دیده می‌شود. اینجاست که وظیفه امام سجاد (علیه السلام) در اثبات حقانیت خود، آن هم در شرایط اختناق مشهود و پر رنگ می‌شود. به شرایط فوق باید اوضاع اسفناک فرهنگی و دینی توده مردم را هم اضافه کرد. اوضاعی که در آن علما و فقهای دینی همچون محمد بن مسلم زهری، از فقیهان و محدثان بزرگ مدینه، که ابتدا مجذوب عظمت و زهد علی ابن الحسین (علیهما السلام) شده بود، با چرخش به سوی امویان به عنوان یک عالم درباری در راستای تقویت پایه‌های حکومت آنها قدم بر می‌دارد. اوضاع اخلاقی جامعه هم دچار انحطاط شدید گشته بود؛ اشرافیت گرایی و ثروت اندوزی ،گسترش فعالیت زنان آوازه خوان و غنا و احترامشان بین مردم، حتی در مکه و مدینه و عدم آگاهی مسلمانان از احکام دین خود همانند وضو و نماز، اهمیت فعالیتهای امام را نشان می‌دهد.

 

 

 

منابع:

تشیع در مسیر تاريخ، دکتر سید حسین محمد جعفری، ترجمه دکتر سید محمد تقی آیت الهی

تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت مهدی، غلامحسین محمدی

%ب ظ، %22 %685 %1394 ساعت %15:%دی

نشانه‌های حتمی و غیرحتمی ظهور

پرسشگری پیرامون «ظهور» و نشانه‌های آن، بسیار پسندیده است، اما نباید چنان درگیر پیچ و خم‌های آن شد که از «دف» (همان زمینه‌سازی برای ظهور) غافل ماند.

نشانه‌های ظهور به قسمت‌های گوناگونی تقسیم می‌شوند که از آن جمله است: «علایم حتمی» و غیر «حتمی».

بسیاری می‌پندارند باید ظهور را در گرو تحقق علایم حتمی دانست! حال آن که گره غیبت حضرت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به اراده الهی بستگی کامل دارد و این نیست که علایم حتمی جنبه تأکید و صد در صدی داشته باشند. چه این که طبق برخی احادیث، جز اصل ظهور حضرت که میعاد تخلف ناپذیر الهی است، بقیه علامات – حتی حتمی – در حد احتمال و حداکثر بیشتر برای مقارنت با ظهورند.

اسامی برخی علایم حتمی عبارت اند از:

خروج و قیام شخص پلیدی به نام سفیانی، انعکاس ندایی الهی و نیز ندایی از شیطان در آسمان، طلوع خورشید از مغرب، اختلاف داخلی میان جبهه باطل و کشته شدن نفس زکیه.

قبل از وارد شدن به بحث علایم ظهور، چند نکته مقدماتی را تذکر می‌دهیم

1- مسئله قیام حضرت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مهم‌ترین حوادث جهان است که عظمت آن موجب شده که صاحب آن قیام، موعود ادیان و مصلح جهانی جهانیان لقب گیرد.

2- چون ظهور ایشان از اهم وقایع است، باید همراه علایم و نشانه‌هایی گردد که تا آن موقع منعقد نشده. همچنان که وقایع مهمی از قبیل مولود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و اموری از این دست، توأم با نشانه‌هایی مخصوص بوده.

3- فواید و ثمرات وجود این علایم در چند نتیجه خلاصه می‌شود:

برخی از آن علایم، چنان با عظمتند که نوعی تجلیل و تعظیم قیام و قیام کننده محسوب می‌گردد.

شماری از آن علایم، به منزله تهدید و ایجاد رعب در دل و سازمان، دشمنان است.

عده‌ای هم، نوعی مژده و بشارت برخی منتظران می‌باشند.

4- بسیار خوب است که مؤمنان از این علایم آگاه باشند تا دچار فریب نشده و هر حادثه‌ای را علامت ظهور ندانند که چه بسا امکان سوء استفاده  مهدیان دروغین یا سایر عوامل نیرنگ از این ناآگاهی وجود دارد. در عین حال، غرق شدن در بررسی این نشانه‌ها نیز نکوهیده است که توضیح بیشتر در طی پاسخ بیان می‌شود.

 

تفسیر علایم ظهور

تقسیم‌بندی‌های گوناگونی پیرامون علایم ظهور صورت گرفته، از جمله علایم حتمی و غیر حتمی است. اشتباه اکثر مردم این جاست که می‌پندارند با حتمی شدن برخی علایم، باید موضوع ظهور را صد در صد وابسته به تحقق آن علایم دانست! واقعیت قضیه – طبق برخی روایات – گویای وابسته بودن امر ظهور به اراده الهی است. حال فرقی نمی‌کند که چه علایمی محقق شده یا نشده. با این حساب، مفهوم علایم حتمی آن است که برخی نشانه‌ها احتمال در پی داشتن ظهور را بیشتر به همراه دارند (فقط احتمال بیشتر است نه وقوع صد در صد). حال روشن می‌شود که علایم غیر حتمی صرفاً با احتمال وقوع کمتری نسبت به علایم حتمی و ظهور قرار دارند.

با دقت در حدیث زیر، دلیل آن گونه معنا کردن علایم حتمی و غیر حتمی را می‌یابید:

داود بن ابی القاسم نقل می‌کند که در حضور امام جواد (علیه السلام) بودیم؛ سخن از نشانه‌های ظهور و قیام و خروج شخصی به نام سفیانی به میان آمد ]و این که در برخی روایات گفته شده که این از علایم ظهور است و حتماً واقع می‌شود.[ به امام (علیه السلام) عرض کردم: آیا خداوند در اصل وقوع یا ویژگی‌های امور حتمی نیز تغییر و دگرگونی (بداء) ایجاد می‌کند؟ حضرت فرمودند: بله، امکان هرگونه تغییر و تصرف – حتی در امور حتمی – وجود دارد! گفتم: با این حساب می‌ترسیم که خداوند در اصل ظهور و فرج قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز ایجاد تغییر و انصراف (بداء) کند!

حضرت پاسخ دادند: قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از وعده‌های تغییر ناپذیر خداست.[1]

حدیث پژوه و دانشور برجسته مرحوم محدث نوری، در این باره می‌نویسد:

... غیر از مسئله ظهور و خروج حضرت حجة بن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که حتماً محقق خواهد شد و هیچ‌گونه تبدیل و تخلفی نخواهد داشت، سایر آنچه از آیات و علامات پیش از ظهور و مقارن آن آمده، همه قابل تغییر و تبدیل و تقدیم (زودتر واقع شدن) و تأخیر (دیرتر رخ دادن) و ... هست. حتی آن علایمی که در شمار نشانه‌های محتوم ذکر شده! چه این که مراد از حتمی و محتوم – در آن اخبار – نه آن است که هیچ قابل تغییر نباشد و دقیقاً مثل و همان را که فرمودند به همان نحو بیاید و واقع شود، بلکه مراد آن است که مرتبه‌ای از تأکید در آن وجود دارد که منافاتی با تغییر در مرحله‌ای از آن ندارد. [2]

از این رو سزاوار است که همگی جهت هدف گرانقدر آمادگی و زمینه‌سازی برای ظهور تلاش کنند و به جای دلواپسی‌های افراطی (که سر از یأس به رحمت خدا و لطف امام عصر در می‌آورد)، در صدد دعای خالصانه و متضرعانه و ایجاد ورزیدگی جسمی و روحی باشند تا چشمه رحمت الهی به جوشش در آید و فرشته در آید و اینها در گرو معرفت اندوزی فزون‌تر به دین و انجام واجبات و ترک گناهان است.

 

انواع و تعداد علایم حتمی

پنج علامت – طبق برخی احادیث – از علایم حتمی شمرده شده که اسامی هر یک بیان می‌شود. البته توضیح و چگونگی و چیستی این نشانه‌ها آن قدر گسترده است که نمی‌توان در این پاسخ نه چندان مفصل، بدان پرداخت.

ابی‌حمزه ثمالی می‌گوید: به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض کردم که پدرتان حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) می‌فرمودند: خروج شخصی به نام سفیانی از امور حتمی است و انعکاس ندایی در آسمان نیز حتمی است و طلوع خورشید از مغرب حتمی است و چند چیز دیگر هم نام بردند که آن را حتمی می‌دانستند.

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نیز گفتار پدر بزرگوارشان را این گونه تکمیل فرمودند: و نیز اختلاف بنی‌فلان ]شاید بنی‌امیه یا همان جبهه باطل است[ از امور حتمی است و کشته شدن نفس زکیه حتمی است و خروج و قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم حتمی، بلکه میعاد یقینی است. پرسیدم: درباره علامت ندای آسمانی توضیح دهید!؟ پاسخ فرمودند: در آغاز روزی منادی با صدایی بلند – آن گونه که هر ملتی با زبان خودش آن را می‌فهمد – فریاد می‌زند:

الا إن الحق فی علی و شیعته؛ بدانید که حق با علی (علیه السلام) و شیعیان اوست و در آخر روز هم ابلیس ندا می‌دهد: الا إن الحق فی سفیانی و شیعته؛ بدانید که حق با سفیانی و پیروان اوست.

این موقع است که نااستواران در حق (اهل باطل) به شک می‌افتند. [3]

نکته:

منظور از نفس زکیه، انسان بسیار بزرگواری است که از طرف امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مأموریت برای تبلیغ دارد اما در کعبه (مابین رکن و مقام) به شهادت می‌رسد. [4]

و نیز سفیانی، شخصی از معاندین است که به قصد مقابله با حضرت بر می‌خیزد و در سرزمینی به نام بیداء (در یمن) – به امر خدا – با لشگریانش به زمین فرو خواهند رفت.[5]

 

 

 

منابع:

[1] . مجلسی، بحار الانوار، ج 52، ص 250- 251، چاپ اسلامیه.

[2] . محدث نوری، نجم الثاقب، ص 832، نشر جمکران.

[3] . ابن بابویه، کمال الدین، ج 2، ص 652.

[4] . مجلسی، بحار الانوار ، ج 52، ص 307، ح 81.

[5] . رضوانی، علی اصغر، موعود شناسی، ص 524، نشر جمکران

%ب ظ، %22 %625 %1394 ساعت %14:%دی

دجال، از نگاهی دیگر

فتنه «دجال» در روايات ما به عنوان يكي از فتنه‌هاي قبل از ظهور حضرت امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شمرده شده است. هرچند در پي پرسش‌هاي گوناگوني كه درباره مشخصات امامان معصوم (علیهم السلام) پرسيده شده، ايشان به بيان ويژگي‌هايي از دجال پرداخته‌اند. اما اين موضوع هم چنان در دوران ما، در هاله‌اي از ابهام قرار دارد.

گروهي دجال را با وجود ويژگي‌هاي عجيب و غريبي كه در روايات براي آن برشمرده شده است، موجودي واقعي مي‌دانند كه در آخرالزمان ظاهر شده و به فريبكاري مي‌پردازد و گروهي به دليل همين ويژگي‌ها دجال را موجودي نمادين دانسته و معتقدند روايات در مورد او بيشتر به زبان استعاره سخن گفته‌اند.

بي‌ آن‌ كه بخواهيم در اين مجال اندک به قضاوت در مورد ديدگاه ياد شده بپردازيم در اين جا به نمونه‌اي از ديدگاه دوم اشاره مي‌كنيم. در روايات اهل بيت (علیهم السلام) آمده است كه در آخر زمان انساني مي‌آيد با مشخصات زير:

1. يک چشم دارد.

2. يک چشم او در وسط پيشاني اوست.

3. آن چشم مثل ستاره مي‌درخشد.

4. اين انسان به نام «دجال» مشخص شده است. اين انسان سوار بر خري است كه چنين توصيف شده است:

بين دو گوش او يک ميل راه است.

داخل درياها مي‌شود.

زمين زير پاي او در هم نورديده مي‌شود.

جلوي او دود و آتش است.

پشت سرش چيزي است كه مردم آن را نان مي‌بينند.

از سر هر موي او سازي بلند است.

خرما دفع مي‌كند.

اغلب طرفدارانش از يهوديان و زنازادگان هستند.

مردم در زمان او به دو دسته تقسيم مي‌شوند: عده‌اي براي دين خود عزادارند و عده‌اي براي دنياي خود.

نظريه

به عنوان يک نظريه كه احتمال صحت و يا رد آن وجود دارد، مي‌توانيم حدس بزنيم كه شايد معصومين (علیهم السلام) خواسته‌اند با زبان اشاره از فاصله‌اي كه حدود هزار و چهارصد، سال حقايقي را با ما در ميان بگذارند و توجه ما را به عمق واقعياتي كه در زمان ما رخ داده است، جلب كنند. بر اساس اين احتمال مي‌توان تعابير زير را در نظر داشت:

1. انسان يک چشم

انسان در تاريخ هميشه دو چشم داشته است. چشم طبيعت‌بين و چشم حقيقت‌بين؛ يک چشمي كه با آن دنيا را مي‌ديده و ديگري چشمي كه با آن خدا را مي‌ديده است. تعبير «انسان يک چشم» اشاره به پيدايش انسان مادي و ماترياليست است كه تنها يک چشم دارد: چشم طبيعت‌بين او تصور مي‌كند كه جز طبيعت هيچ چيز حقيقت و واقعيت ندارد.

2. يک چشم در وسط پيشاني اوست

صورت انسان متقارن خلق شده است و انسان، عيب و نقص صورت خود را از لحاظ قانون تقارن ارزيابي مي‌كند. يک دهان روي خط تقارن ولي دو گوش در دو سوي خط تقارن با فاصلة مساوي. مي‌فرمايند اين چشم انسان يک ‌چشمي و يک بعدي در وسط پيشاني اوست. يعني روي خط تقارن صورت اوست و تقارن صورت او با يک چشم به هم نخورده است. در نتيجه، احساس نياز به چشم دوم نمي‌كند و اين واقعيتي است كه با آن روبه‌رو بوده‌ايم. ماترياليست‌ها و مخصوصاً كمونيست‌ها فلسفة خود را فلسفة علمي مي‌ناميدند و آن را علم محض مي‌دانستند و كساني كه به ماوراءالطبيعه معتقد بودند را عقب مانده و مرتجع و واپسگرا مي‌نامند و هيچ‌گونه احساس نقص در سيماي شخصيت خود نمي‌كردند.

3. يک چشم او مثل ستاره مي‌درخشد

از زمان بطلميوس تا زمان انتشار كتاب مرايا توسط ابن هيثم، تصور عمومي بر اين بود كه نور از چشم انسان بر اشيا مي‌تابد و در پرتو نور چشم، اشيا ديده مي‌شوند. ابن هيثم براي اولين بار طرز كار چشم را كشف كرد و قوانين تابش و بازتاب نور را مطرح نمود و اتاق تاريک و عدسي را اختراع كرد. ولي از همان زمان اصطلاح «نور چشم» در ادبيات باقي ماند و اصطلاحاً به چشم قوي، «چشم پرنور» گفته شد و اين اصطلاح هنوز هم وجود دارد و كسي كه چشم او ضعيف شده اصطلاحاً مي‌گويند نور چشم او كم شده است. تعبير درخشش چشم انسان يک چشمي مثل ستاره، اشاره به قوت چشم طبيعت‌بين اين انسان است و ما امروز شاهد آن نيز هستيم. چشم طبيعت‌بين انسان ماترياليست تا اندازه‌اي قوي شده كه مي‌تواند از اتم تا سوپر كهكشان‌ها را ببيند و توصيف كند.

4. سوار بر خري است كه ...

خر، مركب و مركب وسيله رسيدن از مبدأ به مقصد است. از بين همه مركب‌هاي جاندار آن‌كه به «ماشين» شبيه‌تر است، خر است، زيرا خر از برقرار كردن يک رابطة عاطفي با راكب خود عاجز است و ماشين نيز دقيقاً همين‌طور است.

5. بين دو گوش خر او يک ميل راه است

گوش، مركز شنوايي است و یک ميل، در اين جا، يک عدد كامل است و اشاره به فاصلة زياد دارد. امروزه ماشين امكان ايجاد شنوايي با فواصل طولاني را فراهم آورده است.

6،7. داخل درياها مي‌شود و زمين زير پاي او درهم نورديده مي‌شود

اين امر، اشاره به امكاناتي است كه ماشين‌های امروزی براي بشر فراهم آورده است.

8. جلوي او دود و آتش است

انسان ماترياليست سوار بر خر تكنولوژي با اسلحه آتشين وارد جهان اسلام و ساير نقاط جهان شد و بدين وسيله سلطه خود را گسترش داد. به همين دليل مي‌فرمايند: در پيش روي او دود و آتش است.

9. پشت سرش چيزي است كه مردم آن را نان مي‌بينند

نفرموده‌اند پشت سرش نان است، بلكه فرموده‌اند: پشت سرش چيزي است كه مردم آن را نان مي‌بينند. اشاره به مدرنيزاسيون، وعده زندگي بهتر و رفاه بيشتر است كه در همه كشورهاي استعمارزده داده شد، ولي هيچ كس از ميان استعمارزده‌ها به زندگي بهتر و رفاه بيشتر به طور واقعي نرسيده است.

10. از سر هر موي او سازي بلند است

بهترين تعبير براي تشريح ارتباطات بين‌المللي در جهان امروز همين تعبير است. هر موي يک جانور، يک سيستم مستقل است. مي‌توان يک موي را كند در حالي كه بقيه آن‌ها بر سر جاي خود باقي بمانند ولي همة «مو»ها از يک خون تغذيه و از آن طريق رشد و نمو پيدا مي‌كنند.

هر يک از وسايل ارتباطي در جهان امروز از نظر حقوقي يک سيستم مستقل هستند؛ نظير روزنامه جنگ پاكستان و يا خبرگزاري سودان و... ولي همه آن‌ها از يک خون كه همان جريان انحصاري خبررساني بين‌المللي است، تغذيه مي‌شوند و اين جريان به وسيله چهار خبرگزاري سه كشور غربي از جناح پروتستان ـ يهودي ـ انگلوساكسون دنياي مسيحيت كه فاتح جنگ جهاني دومند اداره مي‌شود. اين چهار خبرگزاري روزانه چهل ميليون كلمه خبر به سراسر چهان مخابره مي‌كنند.

11. خرما دفع مي‌كند

دفع خرما اشاره به توليدات ماشيني است. از ميان همه ميوه‌ها، خرما شبيه‌تر به كالاي بسته‌بندي شده است يک زرورق بر رو و در داخل آن مواد غذايي و همه تقريباً اندازه هم.

12. اغلب طرفدارانش يهوديان و زنازادگانند

ظاهراً روشن است و اشاره به مسئله صهيونيسم و فروپاشي خانواده در غرب و افزايش زنازادگاني دارد كه عملاً گردانندگان چرخ‌هاي تكنوكراسي جهانيند.

شگفت‌انگيز است در صدر اسلام نيز زنازادگان در پيشبرد اهداف ارتجاع عرب نقش مهمي داشته‌اند، نظير عمروعاص و زياد ابن ابيه...

13. مردم در زمان او به دو دسته تقسيم مي‌شوند، عده‌اي براي دين و عده‌اي براي دنياي خود عزا دارند

اين امر، اشاره به نهضت‌هاي ضداستعماري است كه با شعارهاي ديني و يا بعضاً شعارهاي مادي (نظير نان، مسكن و...) به وجود آمدند.

14. دجال در لغت به معني بسيار فريبنده است .

 

 

پي‌نوشت‌:

* برگرفته از كتاب: آيين برنامه‌سازي راديويي،انتشارات سروش

%ب ظ، %22 %609 %1394 ساعت %13:%دی

ادله غیبت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

امامت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پس از شهادت امام یازدهم آغاز می‌شود، امام بزرگواری که بر اساس مشیت و حکمت الهی از نظرها پنهان است تا مصون بماند از گزند دشمنان و بدخواهانی که وجود آن حضرت را تاب نمی‌آورند.

ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان در شب جمعه، نیمه شعبان بوده است. پس از اینکه امامت به امام دهم حضرت امام هادی (عليه السلام) و امام یازدهم حضرت عسکری (عليه السلام) رسید، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار نگرانی‌هایی پدید آمد چون بر اساس اخبار و احادیث، آنها مطلع شده بودند که از امام حسن عسکری (عليه السلام) فرزندی تولد می‌یابد که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون و عدل و داد را حکمفرما می‌کند.

امام دهم بیست سال در سامرا تحت نظر و مراقبت بود و سپس امام یازدهم نیز در آنجا زیر نظر و نگهبانی حکومت به سر می‌برد.

به دلیل مراقبت‌های سخت ستمگران برای شناسایی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دوران حمل و تولد آن حضرت از مردم مخفی نگه داشته شد و جز چند تن معدود از نزدیکان یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری (عليه السلام) کسی او را نمی‌دید. آنان نیز حضرت مهدی را گاهی می‌دیدند، نه همیشه و به صورت عادی.

در مدت 4 یا 5 سال آغاز عمر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که پدر بزرگوار آن حضرت حیات داشت، شیعیان خاص به حضور حضرت می‌رسیدند.

از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند حجت و امام بعد از خود را به آنها معرفی کند تا او را بشناسند و امام چنان کرد.

آنان پسری را دیدند که بیرون آمد شبیه به پدر خویش. امام عسکری فرمود: پس از من، این پسر امام شماست، امر او را اطاعت کنید، از گرد رهبری او پراکنده نگردید، که هلاک می‌شوید و دینتان تباه  می‌گردد . این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید تا اینکه زمانی دراز بگذرد. بنابراین از نایب او عثمان بن سعید اطاعت کنید.

به این ترتیب امام یازدهم با تأکید بر واقع شدن غیبت کبری، امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به جماعت شیعیان معرفی و استمرار سلسله ولایت را اعلام کرد.

حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پنهان می‌زیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری (عليه السلام) در روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری دیده از جهان فرو بست.

در این روز بنا به سنت اسلامی می‌بایست حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر پیکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را تمام شده ندانند .

 

به هنگام نماز بر امام حسن عسکری، مردم دیدند کودکی با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بیرون آمد، جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پیکر امام بود به کناری زد و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد.

مشیت و حکمت الهی حکم کرد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از نظرها پنهان نگهداشته شود تا مصون بماند از گزند دشمنان و بدخواهانی که وجود آن حضرت را تاب نمی‌آوردند.

غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری

مدت غیبت صغری بیش از هفتاد سال بطول نیانجامید و در این مدت نایبان خاص به محضر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌رسیدند و پاسخ نامه‌ها و سؤالات را به مردم می‌رساندند. نایبان خاص که افتخار رسیدن به محضر امام را داشته‌اند، چهار تن بودند که به نواب خاص یا نایبان ویژه معروفند.

نخستین نایب خاص حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عثمان بن سعید اسدی است که ظاهرا بعد از سال 260 هجری وفات کرد و در بغداد به خاک سپرده شد. عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام یازدهم بود و خود در زیر سایه امامت پرورش یافته بود.

دومین سفیر و نایب امام، محمد بن عثمان بن سعید فرزند عثمان بن سعید است که در سال 305 هجری وفات کرد و در بغداد بخاک سپرده شد. نیابت و سفارت محمد بن سعید نزدیک چهل سال به طول انجامید.

سومین سفیر، حسین بن روح نوبختی بود که در سال 326 هجری فوت کرد.

چهارمین سفیر و نایب امام، ابوالحسن علی بن محمد سَمَری است که در سال 329 هجری قمری در گذشت و در بغداد دفن شد. مدفن وی نزدیک آرامگاه عالم و محدث بزرگ ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی است.

همین بزرگان و عالمان در دوره غیبت صغری واسطه ارتباط مردم با امام غایب و حل مشکلات آنها بوسیله حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودند.

غیبت کبری و نیابت عامه

این دوره بعد از زمان غیبت صغری آغاز شد و تا کنون ادامه دارد. این مدت دوران امتحان و سنجش ایمان و عمل مردم است.

در هیچ دوره‌ای پیوند امام زمان با مردم گسیخته نشده است.

متن نامه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به علی بن محمد السمری:

مرحوم شیخ صدوق از حسن بن احمد مکتب چنین روایت کرده است

در آن سالی که ابوالحسن علی بن محمد سمری وفات یافت، من در بغداد بودم و چند روز پیش از وفاتش به محضرش شرفیاب شدم، وی در آن روز، توقیعی از امام زمان (علیه السلام) بیرون آورد و برای مردم قرائت کرد.

متن آن نامه مبارک چنین بود: بسم الله الرّحمن الرّحیم. یا علی بن محمد السمری! أعظم الله أجر اخوانک فیک، فانّک مَیّتٌ ما بینک و بین ستّه أیام، فاجمع أمرک و لا تُوصِ الی أحدٍ فیقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبه التّامّه فلا ظهور الاّ بعد اذن الله تعالی ذکرُهُ و ذلک بعد طول الأمد و قسوه القلوب و امتلاءِ الأرضِ جوراً و سیأتی مِن شیعتی مَن یَدّعی المشاهده، ألا فمن ادّعی المشاهده قبل خروج السّفیانی و الصّیحه فهو کذّابٌ مُفترٍ، و لا حول و لا قوّه الاّ بالله العلیّ العظیم.

به نام خدواند بخشاینده مهربان. ای علی بن محمد سمری! خداوند متعال به براداران دینیت پاداشی عظیم در از دست دادنت، کرامت فرماید. به درستی که تو از امروز تا شش روز دیگر وفات خواهی یافت.  پس خود را آماده ساز ولی به کسی وصیت مکن که قائم مقام تو پس از وفاتت گردد. چه این که غیبت بزرگ آغاز گردیده است و مرا ظهوری نخواهد بود، مگر به اذن خداوند منان. ظهور من آن قدر به درازا خواهد کشید، که دلها را قساوت فراگیرد و زمین از جور و ستم لبریز گردد و به زودی کسانی از شیعیانم می‌آیند و ادعای مشاهده و دیدنم را می‌نمایند. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج سفیانی و رسیدن صیحه آسمانی، ادعای مشاهده و دیدن مرا نماید، دروغگو و افترا زننده است.

%ب ظ، %20 %676 %1394 ساعت %15:%دی

برترین مطالب