مقالات
چرا متکلمین بحث رجعت را در علم کلام مطرح میکنند؟
عوامل مختلفى در بحث از رجعت در علم كلام وجود دارد كه در اینجا به طور خلاصه و موجز به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
1- رجعت از امور اعتقادى است كه در روايات بسيارى به آن اشاره شده است.
2- رجعت با مساله امامت ارتباط دارد، زيرا به اين نكته اشاره دارد كه امامان شيعه مورد ظلم و تعدى قرار گرفتهاند و لذا در عصر حكومت حضرت مهدى (عليه السلام) بازگشته و حكومت خواهند كرد.
3- رجعت از آنجا كه از علايم قيامت و مربوط به معاد است، لذا در عقايد بحث مىشود.
4- رجعت زمينهساز اعتقاد به معاد است، زيرا همانگونه كه غيبت صغری زمينهساز غيبت كبری و هموار كننده آن بود، قيامت صغری نيز كه همان رجعت است، هموار كننده قيامت كبری خواهد بود.
5- رجعت با مساله ثواب و عقاب نيز ارتباط دارد. زيرا در آن نشانههايى است از عقاب و ثواب براى كسانى كه در كمال كفر و يا ايمان به سر بردهاند.
آیا دلیل عقلی بر ضرورت رجعت، وجود دارد؟
برخى از بزرگان براى اثبات ضرورت رجعت به ادله عقلى تمسک كرده اند. اينک به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
دليل اول: قسر دائم يا اكثرى محال است
تقرير دليل:
الف: روح و نفس ناطقه علاقه تام به بدن عنصرى دارد و لذا هر گاه بعد از مرگ توجه آن به بدن طبيعى به نحو كامل حاصل شود، زندگى جديد ممكن است.
ب: هر حقيقت خاصيت و اثرى دارد لذا پيامبر و امام داراى قوه تكميل و تعليم نسبت به جميع بشر است تا روز قيامت.
ج: در حكمت به اثبات رسيده كه قسر دائمى يا اكثرى محال است، يعنى هر طبيعت و حقيقتى محال است كه در هيچ وقت يا در اكثر اوقات از خاصيتش محروم گردد.
نتيجه: اينكه رجوع پيامبر و امامان (عليهم السلام) به دنيا از آنجا كه در زمان حياتشان نسبت به تعليم عموم بشر به فعليت نرسيده، ضرورى است.
دليل دوم: ضرورت تداوم راه مصلحان
تقرير دليل:
الف: هر شخص انقلابى كه در صدد برپايى نهضتى بزرگ در سطح جامعه است، احتياج به جانشينانى دارد كه اصول ترسيم شده از ناحيه او را تبيين و تطبيق نمايند و لذا بعد از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) دوازده امام، منصوب شدند.
ب: مطابق روايات شيعه و سنى امامان بعد از پيامبراکرم (صلى الله عليه و آله)، تا روز قيامت دوازده نفرند.
ج: امام دوازدهم حضرت مهدى (عليه السلام) بزرگترين قيام كننده جهانى است كه با هدف برپايى حكومت عدل توحيدى در سطح جهان قيام خواهد نمود.
د: اين گونه قيام نياز به آمدن اشخاصى بعد از او دارد كه ادامه دهنده راه او در زمينه تبيين و تطبيق منويات و اصول نهضت او باشند كه همانند او از مقام عصمت برخوردارند.
نتيجه: ضرورت رجعت اهل بيت (عليهم السلام).
دليل سوم: فطرى بودن رجعت
تقرير دليل:
الف: ضرورت حكومت عدل عالمى، فطرى بشر است.
ب: عمر حضرت بعد از ظهور عادى خواهد بود، زيرا اصل در عدم اعجاز است.
ج: مطابق قاعده و روايات مدت حكومت عدل توحيدى طولانى خواهد بود.
د: بايد كسانى باشند مثل خود حضرت كه ادامه دهنده راه او هستند.
نتيجه: ضرورت رجعت.
غير از اين ادله عقلى جهات ديگرى وجود دارد كه اعتقاد به رجعت را ضرورى مىسازد:
1- وجود روايات فراوان در موضوع رجعت.
2- رجعت، با مساله امامت گره خورده و اشاره به مظلوميت اهل بيت (عليهم السلام) دارد.
3- رجعت زمينه ساز اعتقاد به معاد است و اعتقاد مردم را به قيامت كبری هموار مىسازد.
4- عقيده به رجعت اثر ترتيبى در جامعه دارد، زيرا از آنجا كه عصر ظهور به مانند بهشت روى زمين است كه در آن انسانهاى بسيار خوب و بسيار بد رجعت مىكنند، لذا اين عقيده مشوق انسان بر كار خوب است تا به اين فضيلت يعنى زندگى در بهشت زمين در عصر ظهور با رجعت نايل آيد.
آیا میتوان رجعت را با آیات و روایات ثابت نمود؟
جواب:
شكي نيست كه اعتقاد به رجعت، يكي از ويژگيهاي مذهب حقه شيعه است كه ميتوان آن را با دلايل قطعي ثابت كرد. قبل از ورود به اين دلايل، بايد حقيقت رجعت را شناخت.
حقيقت رجعت نزد شيعه:
رجعت، يكي از اتفاقاتي است كه در زمان ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، رخ خواهد داد. بر اساس اين عقيده، گروهي از مؤمنين براي رسيدن به ثواب، نصرت اولياي خدا و ديدن دولتي كه سالها انتظار آن را كشيدهاند، بر ميگردند تا از ديدن دولت عدل و قسط، لذت ببرند و از طرف ديگر، گروهي از منافقين كه آمدن اين دولت را انكار كرده و كردارهاي زشتي انجام دادهاند، باز ميگردند تا عقوبت اعمال خويش را در همين جهان بچشند و دچار خفت و خواري شوند.
مرحوم شيخ مفيد (رحمة الله عليه) در اين باره ميفرمايد:
«و الرجعة إنما هي لممحضي الإيمان من أهل الملة و ممحضي النفاق منهم». [1]
«رجعت، از طرفي براي كساني از امت اسلام است كه ايمان خالص و بالاترين مرحله ايمان را دارا هستند و از طرف ديگر براي افرادي از منافقين است كه در بالاترين مرحله نفاق قرار داشتهاند.»
سيد مرتضي نیز در این باره چنین ميگويد:
«اعلم أن الذي تذهب الشيعة الإمامية إليه أن الله تعالى يعيد عند ظهور إمام الزمان المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قوماً ممن كان قد تقدم موته من شيعته ليفوزوا بثواب نصرته و معونته و مشاهدة دولته و يعيد أيضاً قوماً من أعدائه؛ لينتقم منهم فيلتذوا بما يشاهدون من ظهور الحق وعلو كلمة أهله. [2]
«عقيده شيعه اماميه درباره رجعت آن است كه خداوند متعال در هنگام ظهور امام زمان مهدى (عليه السّلام) مردمى از شيعيان آن حضرت را كه پيش از او از دنيا رفتهاند، به دنيا بر ميگرداند، تا به ثواب يارى او و مساعدت وى و مشاهده دولت آن حضرت فائز گردند. همچنين مردمى از دشمنان آن حضرت را نيز زنده ميگرداند، تا از آنها انتقام گيرد و آنها نيز از مشاهده ظهور حق و بالا گرفتن دين پيروان حق، زجر بكشند.
مرحوم طبرسي نيز ميگويد:
«و قد تظافرت الأخبار عن أئمة الهدى من آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) في أن الله تعالى سيعيد عند قيام المهدي قوماً ممن تقدم موتهم من أوليائه و شيعته ليفوزا بثواب نصرته و معونته و يبتهجوا بظهور دولته و يعيد أيضاً قوماً من أعدائه لينتقم منهم و ينالوا بعض ما يستحقونه من العذاب في القتل على أيدي شيعته و الذل و الخزي بما يشاهدون من علو كلمته.» [3]
روايات بسياري از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) به ما رسيده است كه به زودي خداوند در زمان قيام حضرت مهدي (عليه السلام)، قومي از شيعيان او را بر ميگرداند كه پيش از او از دنيا رفتهاند تا به ثواب ياري و همراهي آن حضرت رسيده و از ديدن دولت او لذت ببرند و نيز قومي از دشمنان او را بر ميگرداند تا از آن ها انتقام بگيرد...»
اعتقاد به رجعت سبب شده است كه در طول تاريخ شيعيان مورد طعن قرار بگيرند؛ به طوري كه اگر يک راوي هر چند هم موثق، قائل به رجعت بوده، علماي جرح و تعديل اهلسنت او را از كار مياندازند؛ مثلا مسلم بن حجاج در مقدمه صحيح مسلم نقل ميكند:
«حَدَّثَنَا أَبُو غَسَّانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو الرَّازِيُّ سَمِعْتُ جَرِيرًا يَقُولُ لَقِيتُ جَابِرَ بْنَ يَزِيدَ الْجُعْفِيَّ فَلَمْ أَكْتُبْ عَنْهُ كَانَ يُؤْمِنُ بِالرَّجْعَةِ.»
«ابوغسّان ميگويد: از جرير شنيدم كه ميگفت: با جابر بن يزيد جعفي ملاقات كردم؛ ولي روايتي از او نقل نميكنم؛ چرا كه او به رجعت ايمان دارد».
با اين كه به صراحت ميگويد كه در نزد او بيش از هفتاد هزار روايت بوده است!
«سَمِعْتُ جَابِرًا يَقُولُ عِنْدِي سَبْعُونَ أَلْفَ حَدِيثٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ كُلُّهَا».[4]
«از جابر شنيدم كه ميفرمود: هفتاد هزار حديث در نزد من است كه تمامي آنها را امام صادق (عليه السلام) از پيامبر نقل كرده است».
براي اثبات صحت اعتقاد به رجعت، دلايل فراواني از قرآن و سنت وجود دارد؛ به طوري كه مرحوم علامه مجلسي در ج53 بحار الأنوار دهها روايت را در اين باب نقل ميكند. ما ابتدا شواهد قرآني و بعد روايات را نقل خواهيم كرد.
شواهد قرآني بر امكان رجعت:
در قرآن كريم، آياتي وجود دارد كه عقيده به رجعت را ثابت ميكند:
1. از هر امتي، گروهي محشور ميشوند:
خداوند حكيم در سوره مباركه نمل، آيه 83 ميفرمايد:
«وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآَيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ».
روزى خواهد آمد كه از هر گروه، دستهاى را برمى انگيزيم ، از كسانى كه آيات ما را تكذيب مىكنند.
خداوند در اين آيه به صراحت ميگويد كه ما گروهي از ستمكاران را برميانگيزيم، نه همه آنها را. به طور قطع اين حشر، نميتواند حشر روز قيامت باشد؛ چرا كه حشر روز قيامت همگاني است و احدي باقي نميماند، مگر اين كه در روز قيامت محشور ميشود و نتيجه اعمال خود را خواهد ديد. اين مطلب از بسياري از آيات قرآن كريم قابل استفاده است؛ مثلاً خداوند در سوره كهف، آيه 47 ميفرمايد:
«وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا».
«آنها را برانگيختيم، هيچ كس را فروگذار ننموديم.»
يا در سوره نمل، آيه 87 ميفرمايد:
«وَ يوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ»
«روزى كه در صور دميده مىشود، تمامى كسانى كه در آسمان و زمين هستند، در وحشت و هراس فـرو مـىرونـد، مـگـر كـسانى كه خدا خواسته مورد عنايت خاص او باشند. پس همگى در پيشگاه حضرت حق با فروتنى حضور دارند.»
بنابراين، مراد خداوند از آیه «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا»، نميتواند حشر روز قيامت باشد؛ پس منظور از آن چيزي نيست؛ مگر همان رجعتي كه شيعيان به آن اعتقاد دارند.
2. دو بار زنده شدن، بعد از دو بار مردن
خداوند در آيه 11 سوره غافر ميفرمايد:
«قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ».
«در روز واپـسين كافران گويند: خداوندا ! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى؛ پس اينک كه ما به گناهان خويش گردن نهادهايم، براى بيرون شدن از اين گرفتارى راه چارهاى هست؟»
در ايـن آيه، خداوند از دو بار ميراندن و دو باز زندهشدن سخن گفته است، كه هر ميراندن، حيات سابقى را مىرساند؛ همانگونه كه دوبار زنده شدن، مرگ پيشين را حكايت ميكند. مـيـرانـدن نـخست، پس از حيات دنيوى و مرگ دوم، پس از حيات در رجعت است؛ چنانكه احيای نخست، در رجعت و احيای دوم، در روز واپسين است.
3. زنده شدن اصحاب كهف:
يكي از دلايل صحت و امكان رجعت، زنده شدن اصحاب كهف، بعد از 300 سال است كه خداوند در سوره كهف به آن تصريح ميكند:
«وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَ هُمْ رُقُودٌ ... وَ كَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ». الكهف، 18 و 19.
«گمان مىبرى كه آنان بيدارند، در حالى كه آنان آرميدهاند ... اين چنين آنان را بر انگيختم تا ميان خود گفتگو كنند.»
«و كَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا». الكهف، 21.
«اين چنين، ديگران را بر آنان دلالت نموديم، تا بدانند وعده خداوند، درباره رستاخيز، حق است و هنگامه قيامت هر آينه آمدنى است و جاى شک در آن نيست.»
«وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِئَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعًا». الكهف، 25.
«آنان در غارشان سيصد سال درنگ نمودند و نه سال بر آن افزودند».
4. داستان عزيز:
«أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آَيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ». البقره، 259.
«يا همانند كسى كه از كنار يک روستاى ويران شده عبور كرد، در حالى كه سقفهاى آن فروريخته بـود و مـردم آن مرده و استخوانهایشان پوسيده و پراكنده شده بود، با خود گفت: چگونه خدا، اينها را پـس از مـرگ زنـده مـىكند؟ در اين هنگام، خدا او را يكصد سال ميراند، سپس برانگيخت و به او گـفت: (نوايى شنيد) چه قدر درنگ كردى؟ او گفت: يک روز يا پارهاى از روز، خدا به او گفت: نه، بلكه يـكصد سال درنگ كردى. پس نگاه كن به خوردنى و آشاميدنى خود كه همراه داشتى، هيچ گونه فرسودگى در آن رخ نداده؛ ولى به الاغ خود نگاه كن كه چگونه فرسوده و از هم گسيخته شده است ... كه ماتو را، زنده شدن تو پس از يكصد سال مردن را – نشانهاى براى مردم قرار دهيم. اكنون به استخوانهاى پوسيده و از هم گسيخته الاغ خـود نـگـاه كـن، ببین که چگونه آنها را فرآورده و استوار مىسازيم، سپس گوشت بر آن مىپوشانيم. پس هـنـگامى كه اين حقايق بر او آشكار گرديد، گفت: هر آينه مىدانم خداوند بر همه كارى توانايى دارد.»
5. هفتاد هزار خانوار فراري از طاعون:
يكى ديگر از دلايل صحت و امكان رجعت در اين امت، داستان هفتاد هزار خانوار فرارى از طاعون است كه دچار مرگ ناگهانى شدند و سپس با دعاى حزقيل، سومين وصى حضرت موسى، زنده شدند. خداوند، در قرآن كريم، این داستان را اينگونه نقل ميكند:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ». البقره، 243.
«آيا نديدهاى گروهى را كه از ترس مرگ از خانههاى خود بيرون شدند (به بـهـانه بيمارى طاعون از شركت در جنگ و جهاد خوددارى نمودند) خداوند فرمان مرگ آنان را صـادر نـمـود، سـپـس، بر اثر دعاى پيغمبرى عظيم الشان، آنان را زنده نمود. خداوند نسبت به بندگان خود بخشاينده است گرچه بيشتر مردم سپاس نمىدارند.»
گـويـنـد: اينان هفتاد هزار خانوار بودند كه از ترس مرگ، بيمارى طاعون را بهانه قراردادند، در جهاد شركت نجستند و از خانههايشان بيرون شدند. آنگاه در راه، مرگ همگى فرا رسيد و به دست سومين وصى حضرت موسى (عليه السلام) زنده شدند و اينان گروهى از بنى اسرائيل بودند.
مرحوم طبرسي در تفسر مجمع البيان در اين باره ميگويد:
«هؤلاء (الذين خرجوا من ديارهم) قيل: هم من قوم بني إسرائيل، فرّوا من طاعون وقع بأرضهم، عن الحسن و قيل: فرّوا من الجهاد و قد كتب عليهم». [5]
«اينان، كساني از قوم بنياسرائيل بودند كه از ترس طاعون فرار كردند. حسن گفته، آنها از جهادي كه بر آنها واجب بود، فرار كرده بودند.»
6. هفتاد نفر از اصحاب موسى (عليه السلام) دو باره زنده شدند:
اين داستان را بارها شنيدهايد كه حضرت موسي هفتاد نفر از اصحاب خود را به ميعادگاهش در كوه طور برد؛ اما آنها بعد از ديدن معجزات فراوان، باز هم بر لجاجت خويش پافشاري و حتي درخواست كردند كه خداوند را با همين چشم ظاهري ببينند كه خداوند عذاب خود را بر آنان نازل كرد و آنان بر اثر صاعقه از بين رفتند. حضرت موسي (عليه السلام) دعا كرد و آنان دوباره زنده شدند. خداوند این داستان را اينگونه نقل ميكند:
«وَ إِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ. ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ.»
«ياد بياوريد هنگامى را كه به موسى گفتيد: ايمان نمىآوريم، تا خدا را بالعيان ببينيم ... پس صاعقه شـمـا را فراگرفت، در حالى كه نظاره مىكرديد، در مقابل اين عقوبت كارى نميتوانستيد انجام دهيد، آنگاه شما را پس از مرگتان برانگيختيم باشد تا سپاسگزار باشيد.»
7. زنده شدن، كشتهاي از بني اسرائيل:
كشتهاي در ميان بني اسرائيل پيدا شد كه مشخص نبود چه كسي او را كشته است و هر كس گناه آن را به گردن ديگري ميانداخت؛ تا اين كه از جانب خداوند وحي رسيد كه گاوي را سر ببرند و بيخ دم او را به جنازه بزنند تا او زنده شده و قاتل خويش را رسوا سازد.
«وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ . فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَ يُرِيكُمْ آَيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ». البقره، 72 و 73.
«بـه يـاد آوريد هنگامى كه فردى را كشتيد و گناه كشتن او را به گردن يكديگر مىافكنديد، ولى خداوند آنچه را پنهان مىساختيد، آشكار مىسازد. پس فرمان داديم (تا گاوى را كشته) و قسمتى از آن را (كـه همان بيخ دم او باشد) به كشته بزنيد تا (با اذن خدا) زنده گردد. اين چنين است كه خداوند مردگان را زنده مىكند و دلائل خود را براى شما آشكار مىسازد، باشد تا انديشه كنيد.»
8. رجعت اولاد ايوب:
در تفاسير، در باره آيه ذيل آمده است:
«وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ». ص، 43.
«و خانوادهاش را به او بخشيديم و همانند آنها را بر آنان افزوديم، تا رحمتى از سوى ما باشد و تذكّرى براى انديشمندان.»
خداوند فرزندان حضرت ايوب را بعد از آني كه همه آنها را از دنيا برده بود، به او بازگرداند و تا سالها بعد با آن حضرت زندگي كردند.
در تفسير جلالين از سیوطی، آمده است:
«أي أحيا الله له من مات من أولاده و رزقه مثلهم». [6]
«يعني خداوند هم فرزنداني را كه مرده بود، بازگرداند و هم مثل آن فرزندان را به او ارزاني داشت.»
بغوي هم در تفسير خود به نقل از ابن عباس مينويسد:
«ان الله رد على المرأة شبابها فولدت له ستة و عشرين ذكراً»
«خداوند جواني همسر ايوب را بازگرداند و پس از آن 26 پسر براي او به دنيا آورد.»
بسياري از مفسران اهلسنت؛ از جمله ابن كثير، سيوطي، ابن أبيحاتم، شوكاني و ... گفتهاند:
«ورد الله عليه ماله و ولده عيانا و مثلهم معهم». [7]
«خداوند اموال و فرزندان ايوب را عينا به او بازگردانده و مثل آنها را نيز به وي ارزاني داشت».
وقتي ثابت شود كه بازگشت بعد از مرگ به دنيا در امتهاي گذشته و نيز در امت اسلام اتفاق افتاده و دهها روايت صحيح از ائمه اطهار (عليهم السلام) نيز اين مسأله را تأييد كنند، چه مانعي ميتواند از اعتقاد به رجعت جلوگيري نمايد؟ مگر نه اين كه اهل سنت بسياري از عقائد خودشان را از رواياتي گرفتهاند كه سر منشأ همه آنها اسرائيلياتي است كه توسط كعب الأحبارها وارد عقائد اهل سنت شده است؛ همانند عقيده به تجسيم؟
رواياتي از طريق اهل بيت (عليهم السلام) بر صحت رجعت:
1. «قال علي بن إبراهيم و حدثني أبي عن أبي عمير عن عبد الله بن مسكان عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله تعالى (و إذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتينكم من كتاب و حكمة ثم جاء كم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه) قال ما بعث الله نبيا من ولدن آدم (عليه السلام) الا و يرجع إلى الدنيا فينصر أميرالمؤمنين و هو قوله لتؤمنن به يعني برسول الله (صلى الله عليه و آله) و لتنصرنه يعنى أميرالمؤمنين (عليه السلام)».
«امام صادق (عليه السلام) درباره قول خداوند تبارک وتعالي «و إذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتينكم من كتاب و حكمة ثم جاء كم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه» فرمودند: نيست فرزندي از فرزندان حضرت آدم كه پيامبر بوده باشد؛ مگر اين كه به دنيا برميگردد و اميرالمؤمنين (عليه السلام) را ياري ميكند و اين همان گفته خداوند «لتؤمنن به؛ تا به او ايمان بياورند » است كه مراد از آن ايمان به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) است و نيز مراد خداوند از «و لتنصرنه؛ تا او را ياري كنند» ياري اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.» [8]
2. «سعد، عن ابن يزيد، و ابن أبي الخطاب و اليقطيني و إبراهيم بن محمد جميعا، عن ابن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن محمد بن الطيار، عن أبي عبد الله (عليه السلام) في قول الله عز وجل: «و يوم نحشر من كل أمة فوجا» فقال: ليس أحد من المؤمنين قتل إلا سيرجع حتى يموت و لا أحد من المؤمنين مات إلا سيرجع حتى يقتل».
«محمد بن طيار گويد: امام صادق (عليه السلام)، در باره آيه «و يوم نحشر من كل أمة فوجا» فرمودند: مؤمني كشته نميشود؛ مگر اين كه به دنيا بر ميگردد تا بميرد و مؤمني نميميرد؛ مگر اين كه به دنيا بر ميگردد تا كشته شود.» [9]
منابع:
[1]. المسائل السروية، الشيخ المفيد، ص35.
[2]. رسائل السيد المرتضى، ج،1 ص125، إعداد: السيد مهدي الرجائي.
[3]. مجمع البيان، الطبرسي، ج7 ص367.
[4]. صحيح مسلم، ج 1، ص 15 – 16.
[5]. تفسير مجمع البيان، الشيخ الطبرسي، ج 2، ص132.
[6]. تفسير الجلالين، المحلي، السيوطي، ص 603.
[7]. تفسير ابن أبيحاتم، ابن أبي حاتم الرازي، ج 10، ص 3245 و تفسير ابن كثير، ابن كثير، ج 3، ص198 – 199 و الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 5، ص 311 و فتح القدير، الشوكاني، ج4، ص 439.
[8]. مختصر بصائر الدرجات، الحسن بن سليمان الحلي، ص 42.
[9]. بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 53، ص 40.
اگر خداوند میتواند هر زمان مصلحی بیافریند، چه ضرورتی دارد که فردی را هزار سال زنده نگه دارد؟
پاسخ:
اولاً، اعتقاد به امامت از ديد اسلام پس از اعتقاد به علم گسترده و غير محدود حكمت خداوند است و خداوند براساس حكمتي كه دارد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زنده نگاه داشته است و هر موقع صلاح بداند وي را ظاهر ساخته و حكومت عدل جهاني را به دست وي در جهان مستقر ميسازد.
ثانياً، اگر ظهور مصلح به گونهاي ديگر انجام شود، از آ«جا که ما به مصلحت الهي احاطه نداريم، باز هم ممكن است چنین گفته شود که چرا این مساله به صورت ديگري نيست.
ثالثاً: وجود امام صرفا به این خاطر نیست كه زماني خداوند وي را ظاهر سازد و جهان را پر عدل و داد كند بلكه در حال حاضر (حال غيبت) نيز امام نقش بزرگي را در جهان از نظر تكويني و تربيتی و معنوي نسبت به افراد مستعد و لايق به عهده دارد. چه اينكه او واسطه فيض در جهان است و بر اساس برخی روایات اگر حجت خدا و امام در زمین نباشد، زمین با اهل آن یک لحظه هم باقی نخواهند ماند
حال اگر گفته شود چرا خداوند با اين روش به افرادي كه منتظر فرصت هستند ميدان داده است، يادآور ميشويم كه خداوند اين جهان را اصولاً وسيله تكامل و آزمايش انسانها قرار داده است و تكامل انسانها از اين طريق به وجود ميآيد. بنابراين غيبت امام چنانكه در احاديث آمده وسيلهاي براي امتحان و آزمايش الهي ميباشد.