مقالات
امام، ساقی تشنگان
امام رضا در کلامی (عليه السّلام) در توصيف امام میفرمایند:
« الامام الماء العذب علي الظلماء و الدال علي الهدي و المنجي من الردي. » [1]
امام )عليه السّلام( آب گوارا در حال تشنگي و دلالت کننده بر هدايت و نجات دهندهاي از سختي هاي هولناک است.
اين صفت امام )عليه السّلام( همچون بقيّه اوصاف ايشان چشيدني است. تا انسان تشنه نباشد، شيريني و گوارايي آب را نميتواند بفهمد. خوشا به حال کسي که تشنه هدايت امام )عليه السّلام( باشد؛ در آن صورت است که ميتواند از دست مبارک امام )عليه السّلام( سيراب شود.
اهل بيت )عليهم السّلام( انسان را از سختيهاي هولناک که با سقوط در آن هلاک ميشود، نجات ميدهند. از اين رو به حکم عقل، انسان بايد در سختيها به دامان ايشان متمسک شود و از آنها کمک بخواهد.
کسي که امام را به اين صفت بشناسد، اگر در مشکلات به کسي غير از ايشان اميد ببندد، کفران نعمت کرده است و اگر به هلاکت افتد، خود مقصر است؛ اما هر کس به در خانه ايشان رفته، طلب ياري کند، نجات مييابد: «من اتاکم نجي. » [2]
هر کس نزد شما آيد، نجات مييابد.
در اين جا نمونهاي از دستگيري امام صادق )عليه السّلام( از يک تشنه هدايت را نقل ميکنيم.
جناب ابوبصير ميفرمايد:
همسايهاي داشتم که از مأموران دولت (سلطان ظالم) و اهل حرام خواري بود. شراب ميخورد و مرا اذيّت ميکرد. چند بار از او خواستم دست از اذيّت من بردارد، ولي فايده نکرد. يک بار به او اصرار کردم. گفت: فلاني، من آدم دردمند و گرفتاري هستم، ولي تو سالم و تندرست هستي. اگر مرا به مولايت معرّفي کني، اميد دارم که خدا به وسيله تو مرا نجات دهد.
ابوبصير ميگويد: وقتي خدمت امام صادق (عليه السّلام)، رسيدم حال او را بيان کردم. حضرت فرمودند: وقتي به کوفه رفتي او به ديدنت ميآيد. به او بگو جعفر بن محّمد برايت پيغامي فرستاده است: روشی که در زندگي پيش گرفتهاي را رها کن. من براي تو نزد خدا بهشت را ضمانت ميکنم.
ابوبصير گويد: وقتي به کوفه برگشتم، همان شخص به ديدنم آمد در حالي که عدّه ديگري هم همراه او آمده بودند. وقتي منزل خلوت شد، به او گفتم: وضع شما را به عرض امام رساندم. حضرت فرمودند: به او سلام برسان و بگو آن روشی که تا کنون داشته را رها کند و من براي او نزد خدا بهشت را ضمانت ميکنم. او گريهاش گرفت و پرسيد: تو را به خدا! خود حضرت چنين چيزي به تو فرمودند؟ قسم خوردم که اين کلام را حضرت به من فرمودند. پس گفت: کافي است، و رفت.
پس از چند روز کسي را سراغ من فرستاد و مرا به خانهاش دعوت کرد. وقتي به در خانهاش رسيدم، ديدم بدون لباس پشت در ايستاده و ميگويد: ابابصير، از هر چه در خانه داشتم (که حرام بود) بيرون آمدم و الآن همان طور که ميبيني هستم (لباسي ندارم که بپوشم). ابوبصير ميگويد: رفتم و از دوستان برايش لباس تهيه کردم. چند روز بعد کسي را سراغ من فرستاد که من مريض شدهام، رفتم به عیادتش و ديدم مريض است. من هم مرتّب به او سر ميزدم و رسيدگي ميکردم. يک بار که به ديدنش رفتم در حال احتضار بود، ديدم از حال رفت و بيهوش شد. بعد به هوش آمد و گفت: اي ابابصير، مولاي تو به عهدش نسبت به ما وفا کرد و بعد از دنيا رفت.
ابوبصير گويد: من به حج رفتم. در مدينه به خدمت امام صادق )عليه السّلام( رسيدم. هنوز کاملاً داخل نشده بودم که حضرت فرمودند: اي ابابصير، ما به عهد خود در حقّ دوستت وفا کرديم. [3]
ائمّه )عليهم السّلام( تشنگان هدايت را اين چنين سيراب ميکنند و شکر قلبي نسبت به اين ويژگي امام (عليه السّلام)، اعتقاد به اين توانايي در ايشان است.
پينوشتها:
[1]. اصول کافي: کتاب الحجّه، باب نادر جامع في فضل الامام عليه السّلام، ح 1.
[2]. از عبارات زيارت جامعه، بحارالانوار: ج 102 ص 129.
[3]. بحارالانوار: ج 47 ص 145.
منبع: کتاب آشناي غريب
ادله عقلی ضرورت نیاز به امام
امامت در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است و قرآن مجید آن را آخرین مرحله سیر تکاملی انسان میداند که تنها پیامبران اولوالعزم بدان رسیدهاند و درباره حضرت ابراهیم (علیه السلام) میفرماید: به یاد آور هنگامی که پروردگار ابراهیم او را با وسایل گوناگونی آزمود و او آزمایش خود را کامل کرد (و از عهده آنها برآمد) خدا به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از دودمان من (نیز امامانی قرار ده)، خداوند فرمود: پیمان و عهد من (امامت) هرگز به ستمکاران نمیرسد [1]، (و تنها آن گروه از فرزندان تو که پاک و معصومند شایسته این مقامند).
از این آیه استفاده میشود که این مقام بس والاست که حضرت ابراهیم (علیه السلام) بعد از دارا بودن مقام نبوت و رسالت در آخر عمر و پس از پشت سر گذاشتن آزمایشهای سخت بدان نایل آمد.
مقام امامت در بسیاری از موارد با مقام نبوت جمع میشود و پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) به مقام امامت نیز میرسد و از آن روشنتر جمع شدن مقام رسالت و نبوت و امامت در شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است.
و نیز ممکن است در مواردی این مقام (امامت) از رسالت و نبوت جدا شود. همانند ائمه (علیه السلام) که تنها وظیفه امامت را بر عهده داشتند، بدون آن که وحی بر آنان نازل شود.
ادله عقلی امامت عامه در تمام زمانها عبارتند از:
الف: برهان لطف:
نبوت و امامت یک فیض معنوی از جانب خداوند است که بر اساس قاعده لطف باید همیشه وجود داشته باشد. قاعده لطف اقتضا میکند که در میان جامعه اسلامی امامی باشد که محور حق بوده و جامعه را از خطای مطلق باز دارد.
الطاف وجود امام غایب را میتوان در موارد زیر برشمرد:
1.حراست از دین خداوند در سطح کلی. [2]
2. تربیت نفوس مستعد.
3. بقای مذهب.
4. وجود الگویی زنده که بتواند مقتدای مردم قرار بگیرد [3] .
ب: برهان علت غایی:
در علم کلام ثابت شده که خداوند از افعال خود هدف و غرضی دارد و چون خداوند کمال مطلق است و نقص در او راه ندارد، غایت افعال الهی به مخلوقات بر میگردد و غایت وجود انسان، انسان کامل است؛ یعنی انسان مانند درختی است که میوه آن وجود انسان کامل است [4] .
ج: برهان امکان اشرف:
در فلسفه قاعدهای مطرح میشود، به نام قاعده امکان اشرف و معنای آن این است که ممکن اشرف باید در مراتب وجود اقدم از ممکن اخس باشد... [5]
در عالم وجود، انسان اشرف مخلوقات است و محال است که وجود، حیات، علم، قدرت و جمال و... به افراد انسان برسد قبل از آن که این کمالات به انسان کاملی که حجت روی زمین است، رسیده باشد.
د: برهان مظهر جامع:
هویت مطلقه خداوند در مقام ظهور، احکام وحدت بر او غلبه دارد و در وحدت ذاتی مجالی برای اسمای تفصیلی نیست. از طرف دیگر در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر میشوند، احکام کثرت ، غالب بر وحدت است. این جاست که فرمان الهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد، تا بتواند مظهری برای حق از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه باشد و آن صورت اعتدال همان انسان کامل است. [6]
علامه حلی (رحمة الله علیه) در توضیح کلام خواجه نصیرالدین طوسی به بعضی از این ضرورتهای وجود امام اشاره کرده و میفرماید:
1. وجود پیامبر ضروری است تا شناخت عقلی بشر، به واسطه بیان نقلی تقویت شود؛ زیرا اگر چه انسان با نیروی عقل بسیاری از حقایق از اصول و فروع دین را درک میکند، ولی گاهی در اعماق وجودش وسوسهها و تزلزلهایی وجود دارد که مانع از اعتماد بر آن و انجام آنها میگردد، اما هنگامی که این احکام عقلی با بیان پیشوای الاهی تقویت گردد، هر گونه تزلزل و شک و دودلی زدوده خواهد شد و انسان با قوت قلب به سوی یافتههای عقلی خود خواهد رفت.
2. بسیاری از امور وجود دارد که عقل، حسن و قبح آن را درک نمی کند و باید دست به دامان پیشوایان الاهی گردد، تا بتواند خوبی و بدی آنها را دریابد.
3. بسیاری از اشیا مفید و برخی دیگر زیان بارند و انسان تنها با فکر خود قادر به درک سود و زیان همه آنها نیست. این جاست که احساس نیاز میکند، تا کسی سود و زیان اشیا را برای او بیان نماید و این کار تنها از عهده پیشوایان الهی که با منبع وحی در ارتباط هستند بر میآید.
4. انسان موجود اجتماعی است و اجتماع بدون داشتن قوانینی که حقوق همه افراد را حفظ کند و آنها را در مسیر صحیح پیش ببرد؛ سامان نخواهد یافت و به کمال مطلوب نخواهد رسید، تشخیص این قوانین به طور صحیح و اجرای آنها جز به وسیله ی رهبران آگاه، پاک و معصوم صورت نخواهد گرفت
5. انسانها در درک کمالات و تحصیل علوم و معارف و کسب فضایل متفاوتند، بعضی از آنها توانایی حرکت در این مسیر را دارند و برخی عاجز و ناتوانند. رهبران الهی گروه اوّل را تقویت و گروه دوم را یاری میکنند، تا هر دو گروه به کمال ممکن برسند.
6.با توجه به تفاوت مراتب اخلاق در انسانها، تنها راه برای پرورش این فضایل، رهبران پاک و معصوم هستند.
7. پیشوایان الهی از ثواب و عقاب و پاداش و کیفر الهی در برابر طاعت و گناه آگاهی کامل دارند و هنگامی که دیگران را از این امور آگاه کنند، انگیزه نیرومندی برای انجام وظیفه در آنان پیدا میشود. [7]
با توجه به این که امامت چیزی جز استمرار خط نبوت نیست، غالب این فلسفهها که در ضرورت نبوت بیان شده است، در مورد امامان معصوم نیز ثابت است. به بیان دیگر خداوندی که نوع بشر را برای پیمودن راه کمال و سعادت آفریده است، همان گونه که باید برای هدایت او پیامبرانی را که متکی بر نیروی وحی و دارای مقام عصمت باشند مبعوث کند، لازم است برای تداوم این راه، بعد از رحلت پیامبران، جانشینان معصومی قرار دهد تا جامعه انسانی را در رسیدن به سر منزل مقصود کمک کنند و به یقین بدون آن (جانشینان پیامبر) این هدف ناتمام خواهد ماند؛ زیرا اولاً: عقول انسانی به تنهایی برای تشخیص تمام عوامل و اسباب پیش رفت و کمال، قطعاً کافی نیست و گاهی حتی یک دهم آن را نیز تشخیص نمیدهد.
ثانیاً: آیین انبیا بعد از رحلت آنان، ممکن است دست خوش انواع تحریفات گردد. برای جلوگیری از تحریف لازم است پاسدارانی معصوم و الهی باشند، تا از آن پاسداری کنند. درست است که خداوند در باره قرآن مجید فرمود: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون [8]» یعنی: «ما قرآن را فرستادیم و خود حافظ و نگهبان آن هستیم.» اما حفظ دین باید از طریق علل و اسباب آن باشد که این اسباب همانا امامان معصوم (علیه السلام) هستند.
ثالثاً: تشکیل حکومت الهی و برقراری عدل و قسط و رسانیدن انسان به اهدافی که برای آن آفریده شده است، جز از طریق انسانهای معصوم ممکن نیست؛ زیرا به گواهی تاریخ حکومتهای انسانی همیشه در مسیر منافع مادی افراد یا گروه های خاصی سیر کرده و تمام تلاش آنها در همین راستا بوده است و همانگونه که بارها آزمودهایم عناوینی مثل دموکراسی و حکومت بر مردم یا حقوق بشر و مانند آن پوششی است برای رسیدن به اهداف شیطانی قدرتها و آنها با استفاده از همین ابزار مقاصدشان را به شکل مرموزی بر مردم تحمیل کرده اند.
رابعاً: ادامه و استمرار دستورات دین در جوامع نیاز به وجود امامان خبیر و آگاه به تمام جزئیات و دقایق دین دارد، تا در هیچ لحظهای کوچکترین نقطه ابهامی برای کسی باقی نماند.
از آنچه گفتیم به خوبی ضرورت و فلسفه وجود امامان معصوم معلوم میگردد [9] .
منابع:
[1]. «و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین»، بقره، 124.
[2]. شریف العلماء، کشف القناع، ص148.
[3]. نک: نمایه مبانی کلامی مهدویت، سؤال220.
[4]. نک: نمایه مبانی فلسفی مهدویت، سؤال 221.
[5]. طبا طبایی، نهایة الحکمة، صص319و 320.
[6]. نک: تمهید القواعد، ص 172؛ جوادی آملی، عبد الله، تحریر تمهید القواعد، ص 548- 555.
[7]. نک. شرح تجرید، ص 271 (با کمی تلخیص و اقتباس)، به نقل از پیام قرآن، ج 9، ص 38-37 .
[8]. حجر، 9.
عظمت مقام و جایگاه امامت در قرآن
مسأله امامت و رهبرى تنها يک مسأله دينى و تشريعى نيست، بلكه مجموعه جهان آفرينش و تكوين را نيز زير بال و پر خود گرفته و خداوند بزرگ، امام كل جهان هستى و مجموعههاى مختلف آن است، و همه آن را رهبرى و هدايت و تدبير مىكند.
قرآن مجيد نيز اهميت خاصى براى امامت قائل است و آن را آخرين مرحله سير تكاملى انسان شمرده كه تنها پيامبران اولوالعزم به آن رسيدهاند، چنانكه در آيه 124سوره «بقره» مىخوانيم: « وَ اِذا ابْتَلى اِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَاَتَمَّهُنَّ قال اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَ مَنْ ذُرَّيَّتى قالَ لايَنالُ عَهْدِى الظّالِمينَ» به خاطر آوريد هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده اين آزمايها بر آمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم. ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده) خداوند فرمود: پيمان من، به ستمكاران نمى رسد. (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقام هستند).
در اين آيه نخست به طور سربسته مى گويد: «بياد بياور هنگامى كه خداوند ابراهيم را به كلماتى آزمود». در اينكه اين كلمات چه بوده در ميان مفسّران گفتگو بسيار است و به گفته «روح المعانى» تا سيزده قول درباره آن ذكر كرده اند. [1]
ولى آنچه صحيحتر به نظر مىرسد اين است كه منظور از كلمات همان اوامر و نواهى مختلفى است كه وظايف سنگين و مشكلى را بر دوش ابراهيم (عليه السلام) مىگذارد، تا به خوبى در كوره امتحان آزموده شود و آنها عبارت بودند از قيام شجاعانه در برابر بتپرستان، شكستن بتها، قرار گرفتن در دل آتش و ثبات قدم در تمام اين مراحل.
همچنين آماده شدن براى قربانى فرزند دلبندش، او را به قربان گاه بردن و كارد بر گلوى او نهادن و نيز چشم پوشى از زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشک و سوزان مكه، در زمانى كه حتى يک نفر در آنجا سكونت نداشت و بالاخره مهاجرت از سرزمين بتپرستان و پشت پا زدن به تمام زندگى براى اداى رسالت خويش و براستى هر يک از آنها آزمايش سخت و سنگينى بود، ولى ابراهيم با نيروى ايمان و استقامت و صبر از عهده همه آنها بر آمد.
بعضى از مفسران مواد امتحانى ابراهيم را بالغ بر سى موضوع شمردهاند و مىگويند در سه سوره از قرآن اين سى ماده امتحانى ذكر شده است. در آيه 13 سوره «توبه» (ده صفت ذكر شده) و در سوره «احزاب» آيه 35 (ده صفت ذكر شده) و در آيات 1 تا 9 سوره «مؤمنون» نيز ده صفت آمده كه مجموعاً سى صفت يا سى ماده امتحانى مى شود [2] ولى با توجه به اينكه قسمت قابل ملاحظهاى از اين صفات مكرر است و شمارش دقيق آن به سى نمىرسد، اين قول چندان قابل قبول نيست.
به هر حال ابراهيم (عليه السلام) قهرمان بتشكن و پيامبر مخلص و ايثارگر، از عهده تمام آن امتحانات سخت و سنگين بر آمد. اينجا بود كه قامتش موزون براى لباس امامت شد و خداوند او را به اين خطاب پر افتخار مفتخر ساخت «إنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إماماً» من تو را امام و رهبر و پيشواى مردم قرار دادم.
اين چه مقامى بود كه ابراهيم بعد از دارا بودن مقام نبوت و رسالت و آن همه مبارزات در اواخر عمر به آن نائل گرديد؟!
حتماً مقامى والاتر و بالاتر از همه آنها بود كه ابراهيم (عليه السلام) بعد از آن همه امتحان، شايستگى دريافت آن را از سوى خداوند پيدا كرد.
مفسّران در تفسير معنى «امامت» در اينجا گفتگوهای بسياری كردهاند و چون بعضى نخواسته يا نتوانستهاند به عمق معنى والاى اين واژه برسند، گرفتار سرگردانى و توهّم عجيبى شدهاند.
از همه عجيبتر اينكه جمعى از مفسران معروف، آن را به نبوت تفسير كردهاند در حالى كه به طور قطع در آن هنگام ابراهيم (عليه السلام) پيامبر بود و سالها از نبوت و رسالتش مىگذشت و صاحب فرزندانى شده بود. به همين دليل در ادامه آيه تقاضاى مقام امامت را براى فرزندان خويش و دودمان خود كرد.
بسيارى از مفسران كلماتى كه خداوند ابراهيم (عليه السلام) را به وسيله آنها آزمود، عبارت از يک سلسله از تعليماتى كه از سوى خداوند دريافت داشته بود مىدانند و يا اينكه مبارزه با بتپرستان و بناى خانه كعبه و قربانى فرزند را در اين باب ذكر مىكنند، ولى با اين حال امامت را به معنى نبوت تفسير كردهاند با اينكه هم آن دستورات و هم اين ايثارگریها بعد از رسيدن ابراهيم (عليه السلام) به مقام نبوت بود و جمله: « اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً» در تفسير آنها كاملا نامفهوم است.
معنى ديگرى كه براى امامت گفتهاند، واجب الاطاعة شدن حضرت ابراهيم (عليه السلام) است. در حالى كه هر پيامبرى واجب الاطاعة است و اين صفت نياز به رسيدن به مقام ديگرى ندارد.[3]
بعضى تفسير سومى براى آن ذكر كردهاند و گفتهاند: منظور از امامت در اين آيه، رياست در امور دين و دنيا يا به تعبير ديگر رئيس حكومت بودن است.
اين تفسیر نیز هر چند از دو تفسير سابق بهتر است ولى باز عمق معنى امامت را مشخص نمىكند.
به عقيده ما با توجه به آيات ديگر قرآن كه در زمينه امامت بحث مى كند، منظور از امامت در اينجا مقامى والاتر و ارجمندتر از همه اينها است و آن تحقق بخشيدن به برنامههاى الهى، اعم از حكومت و اجراى احكام الهى و تربيت و پرورش نفوس انسانى در ظاهر و باطن است.
توضيح اينكه: هدف از بعثت انبياء و ارسال رسل، هدايت جامعه بشرى است و اين هدايت در دو بعد انجام مىشود، اول هدايت به معنى ارائه طريق (نشان دادن راه) يعنى همان چيزى كه وظيفه هر پيامبرى از پيامبرن خدا است و دوّم، ايصال به مطلوب (رساندن به مقصود) است كه آن نيز دو شاخه دارد:
شاخه اول، هدايت تشريعى به معنى تحقّق بخشيدن به برنامههاى دينى از طريق تشكيل حكومت و اجراى حدود و احكام الهى و بسط و ترويج عدالت اجتماعى از طريق تربيت و پرورش نفوس به طور عملى است و هر دو طريق سبب تحقّق يافتن اهداف پيامبران مىشود و برنامهاى بسيار سخت و سنگين است و نياز به ويژگىهاى فراوان از نظر علم و تقوا و شجاعت و مديريت دارد.
شاخه ديگر، هدايت تكوينى و رساندن به مقصود از طريق تأثير و نفوذ معنوى و روحانى و تابش شعاع هدايت در قلب انسانهاى آماده است و اين يک سير معنوى و درونى است. علاوه بر آن سير ظاهرى و برونى كه انبياى بزرگ و پيشوايان الهى نسبت به پيروان خود لازم مى ديدند. چنين برنامهاى صفات و ويژگىها و آمادگىهاى بيشترى را مىطلبد.
مجموعه اين دو برنامه به اهداف مذهب و رسالتهاى الهى تحقق مىبخشد، و انسانهاى آماده را به تكامل مادّى و معنى و ظاهرى و باطنى مىرساند و منظور از امامت در آيه فوق همين است و تا ابراهيم (عليه السلام) امتحان آن همه شايستگىها و صفات ويژه را نداد، لايق اين مقام نگشت.
از آنچه در بالا گفته شد اين نكته نيز به دست آمد كه مقام امامت با مقام نبوت در بسيارى از موارد جمع مى شود و پيامبر اولوالعزمى چون ابراهيم به مقام امامت نيز مىرسد و از آن روشنتر جمع مقام نبوت و رسالت و امامت در شخص پيغمبر خاتم (صلى الله عليه و آله) است. البته ممكن است گاهی مقام امامت، از نبوت و رسالت جدا شود. مانند امامان معصوم (عليهم السلام) كه تنها وظيفه امامت را بر عهده داشتند، بىآنكه وحى بر آنها نازل شود و رسول و نبى باشند.
به هر حال از صدر اين آيه عظمت مقام امام و منصوب بودن امام از سوى خداوند به خوبى روشن مىشود: «قالَ اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاس اِماماً» ذيل آيه هم تأكيد بيشترى بر اين موضوع مىكند، زيرا مىگويد: هنگامى كه ابراهيم (عليه السلام) به اين مقام منصوب شد، عرضه داشت: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده)»: «قالَ وَ مِنْ ذُرّيَّتى» در اين هنگام خطاب آمد كه «پيمان من، به ستمكاران نمىرسد (مگر آنها كه شايستهاند)» يعنى تنها آن گروه از فرزندانت كه از هر گونه ظلم، پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقام هستند « قالَ لا يَنالُ عَهْدى الظّالِمينَ».
از مجموع آنچه گفته شد، جلالت و عظمت مقام امام، از ديدگاه قرآن مجيد روشن مىشود و هدف ما در اينجا بيان همين نكته بود.
نویسنده: آیة الله مکارم شیرازی
منابع و پینوشتها:
[1]. روح المعانى، جلد اول، صفحه 336
[2]. روح المعانى جلد 1، صفحه 335 (بعضى از مفسران سوره «معارج» را نيز بر آن افزودهاند و گفتهاند اين كلمات در چهار سوره از قرآن آمده است.
[3]. تفسير روح البيان ده سنّت معروف ابراهيم، و در كشاف و مراغى اوامر و نواهى الهى، و در قرطبى و المنار مجموعه اين دستورات را ذكر كرده است.
منبع اصلی : پمجله یام قرآن جلد 9
اهمیت و جایگاه امامت در قرآن
چکیده
امامت در قرآن ازجایگاه رفیع وبلندی برخوردار است و از آیات هدایت قرآن بدست میآید که مقام امامت از مقام نبوت بالاتر است زیرا خداوند حضرت ابراهیم (علیه السلام) را بعد از آنکه دارای مقام نبوت و رسالت بود، مورد آزمونهای ویژهای قرار داد و هنگامی که از همه آزمایشات سربلند بیرون آمد، او را به مقام امامت برگزید
مقدمه
بانگاهی مدبرانه در آیات قرآن، این چنین در مییابیم که امامت شایسته و بر حق در نگاه قرآن چنان جایگاهی دارد که غافل شدن از آن مساوی با عدم اجرای اصل رسالت است .
در نگاه قرآن در قیامت هر کس با امام خود خوانده می شود. «یوم ندعوا کلُّ انسٍ بإمامهم»(اسری 71 ). این آیه نشانگر تاثیر بی بدیل پیشوایان در زندگی و سرنوشت انسان در سرای جاوید میباشد . پیشوای شایسته و برگزیده از جانب خداوند، پیشاهنگ سعادت جاودان و پیشوای نابکار رهروان خود را به سوی سقوط در آتش جهنم وا میدارد.
قرآن جایگاه امامت را برای رهروان خود تبیین نموده است و در آیاتی به این مسئله مهم پرداخته است. در این نوشتار در صددیم تا با توجه به بضاعت اندک خود اهمیت امامت و جانشینی پیامبر را به نگارش درآوریم
امامت اوج افتخار ابراهیم (علیه السلام)
در این آیه سخن از ابراهیم پیامبر بزرگ خدا و قهرمان توحید و بناى خانه كعبه و اهمیت این كانون بزرگ توحید و عبادت است كه ضمن هیجده آیه این مسائل را بر شمرده است.
هدف از این آیات در واقع سه چیز است:
1- مقدمهاى باشد براى مساله تغییر قبله كه بعدا مطرح مىشود تا مسلمانان بدانند این كعبه از یادگارهاى ابراهیم پیامبر بتشكن است و اگر امروز مشركان و بت پرستان آن را تبدیل به بتخانه كردهاند این یك آلودگى سطحى است و چیزى از ارزش و مقام كعبه نمىكاهد.
2- یهود و نصارى ادعا مىكردند ما وارثان ابراهیم و آئین او هستیم و این آیات (در ارتباط با آیات فراوانى كه در باره یهود گذشت) مشخص مىسازد كه آنها تا چه حد از آئین ابراهیم بیگانهاند.
3- اینكه مشركان عرب نیز پیوند ناگسستنى میان خود و ابراهیم قائل بودند، باید به آنها نیز فهمانده شود كه برنامه شما هیچ ارتباطى با برنامه این پیامبر بزرگ بتشكن ندارد.
در آیه مورد بحث نخست مىگوید: بخاطر بیاورید هنگامى را كه خداوند ابراهیم را با وسائل گوناگون آزمود و او از عهده آزمایش به خوبى بر آمد «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ».
این آیه از مهمترین فرازهاى زندگى ابراهیم (علیه السلام) یعنى آزمایشهاى بزرگ او و پیروزیش در صحنه آزمایشها سخن مىگوید، آزمایشهایى كه عظمت مقام و شخصیت ابراهیم را كاملا مشخص ساخت، و ارزش وجود او را آشكار كرد.
هنگامى كه از عهده این آزمایشها بر آمد، خداوند مىباید جایزهاى به او بدهد، لذا فرمود: من تو را امام و رهبر و پیشواى مردم قرار دادم «قالَ إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً».
ابراهیم تقاضا كرد كه از دودمان من نیز امامانى قرار ده، تا این رشته نبوت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد «قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی». اما خداوند در پاسخ او فرمود: پیمان من، یعنى مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسید «قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ».
تقاضاى تو را پذیرفتم، ولى تنها آن دسته از ذریه تو كه پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند!
امام كیست؟
از آیه مورد بحث اجمالا چنین استفاده مىشود که مقام امامتى كه به ابراهیم بعد از پیروزى در همه این آزمونها بخشیده شد، فوق مقام نبوت و رسالت بود.
امامت معانى مختلفى دارد:
درمورد تعریف امامت اختلاف نظر زیادی وجود دارد .
از نظر پیروان اهل البیت (علیهم السلام) امامت، از اصول دین و ریشههای اعتقادی است درحالیکه از نظر اهلسنت جزء فروع دین و دستورات عملی محسوب میشود به همین دلیل میبینیم که از دید یک دانشمند سنی، امامت یعنی رئاسه عامه فی امور الدین و الدنیا خلافه عن النبی. امامت، ریاست و سرپرستی عمومی در امور دین و دنیا به عنوان جانشینی از پیامبر است. [1]
مطابق این تعریف امامت یک مسؤلیت ظاهری درحد ریاست حکومت است منتها حکومتی که شکل دینی داردو عنوان جانشینی پیامبر را به خود گرفته است و روشن است که چنین امامی می تواند از طرف مردم انتخاب گردد.
بعضی نیز امامت را به معنی «جانشینی یک شخص از پیامبردر بر پا داشتن احکام شرع و پاسداری از حوزه دین طوری که اطاعت او بر همه امت واجب می باشد» دانستهاند. [2]
تعریف اول با تعریف دوم تفاوت چندانی ندارد و هردو یک مفهوم را میرساند.
و اما با توجه دقیق به آیات قرآن و راهنمایی اهل بیت (علیهم السلام) درمییابیم که امامت عبارت است از تحقق بخشیدن برنامههاى دینى اعم از حكومت به معنى وسیع كلمه و اجراى حدود و احكام خدا و اجراى عدالت اجتماعى و همچنین تربیت و پرورش نفوس در "ظاهر" و "باطن" و این مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است، زیرا "نبوت" و "رسالت" تنها اخبار از سوى خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است اما در مورد "امامت" همه اینها وجود دارد به اضافه "اجراى احكام" و "تربیت نفوس از نظر ظاهر و باطن" (البته روشن است كه بسیارى از پیامبران داراى مقام امامت نیز بودهاند).
در حقیقت مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنى "ایصال به مطلوب" است، نه فقط "ارائه طریق".
علاوه بر این "هدایت تكوینى" را نیز شامل مىشود یعنى تاثیر باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهاى آماده و هدایت معنوى آنها .
باید این را در نظر داشت که امام همچون خورشیدی مىماند كه با اشعه زندگى بخش خود گیاهان را پرورش مىدهد و به موجودات زنده جان و حیات مىبخشد. نقش امام در حیات معنوى نیز همین نقش است.
در قرآن مجید مىخوانیم «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِیُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً» خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود مىفرستند تا شما را از تاریكیها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤمنان مهربان است. (احزاب- 43).
شکی نیست كه مراد از امامت در آیه مورد بحث معنى سوم است، زیرا از آیات متعدد قرآن استفاده مىشود كه در مفهوم امامت مفهوم "هدایت" افتاده، چنان كه در آیه 24 سوره سجده مىخوانیم «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ» و از آنها امامانى قرار دادیم كه به فرمان ما هدایت كنند، چون استقامت به خرج دادند و به آیات ما ایمان داشتند.
این هدایت به معنى ارائه طریق نیست، زیرا ابراهیم پیش از این، مقام نبوت و رسالت و هدایت به معنى ارائه طریق را داشته است.
حاصل اینكه قرائن روشن گواهى مىدهد كه مقام امامت كه پس از امتحانات مشكل و پیمودن مراحل یقین و شجاعت و استقامت به ابراهیم بخشیده شد، غیر از مقام هدایت به معنى بشارت و ابلاغ و انذار بوده است. پس هدایتى كه در مفهوم امامت افتاده چیزى جز "ایصال به مطلوب" و "تحقق بخشیدن روح مذهب" و پیاده كردن برنامههاى تربیتى در نفوس آماده نیست.
این حقیقت اجمالا در حدیث پر معنى و جالبى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده:
ان اللَّه تبارك و تعالى اتخذ ابراهیم عبدا قبل ان یتخذه نبیا، و ان اللَّه اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا، و ان اللَّه اتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا، و ان اللَّه اتخذه خلیلا قبل ان یجعله اماما، فلما جمع له الاشیاء قالَ: "إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً" قال: فمن عظمها فى عین ابراهیم قالَ: "وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ" قال: لا یكون السفیه امام التقى.
خداوند ابراهیم را بنده خاص خود قرار داد پیش از آنكه پیامبرش قرار دهد و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب كرد پیش از آنكه او را رسول خود سازد و او را رسول خود انتخاب كرد پیش از آنكه او را به عنوان خلیل خود برگزیند و او را خلیل خود قرار داد پیش از آنكه او را امام قرار دهد، هنگامى كه همه این مقامات را جمع كرد، فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم، این مقام به قدرى در نظر ابراهیم بزرگ جلوه كرد كه عرض نمود: خداوندا از دودمان من نیز امامانى انتخاب كن، فرمود: پیمان من به ستمكاران آنها نمىرسد ... یعنى شخص سفیه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد. [3]
امامت یا آخرین سیر تكاملى ابراهیم
از آنچه که در بیان حقیقت امامت گفته شد بخوبى استفاده مىشود كه ممكن است كسى مقام پیامبرى و تبلیغ و رسالت را داشته باشد اما مقام امامت در او نباشد. این مقام، نیازمند به شایستگى فراوان در جمیع جهات است و همان مقامى است كه ابراهیم پس از آن همه امتحانات و شایستگىها پیدا كرد و این آخرین حلقه سیر تكاملى ابراهیم بود.
آنها كه گمان مىكنند منظور از امامت تنها "فرد شایسته و نمونه بودن" است، گویا به این حقیقت توجه ندارند كه چنین مطلبى از آغاز نبوت در ابراهیم بوده است و آنها كه گمان مىكنند منظور از امامت "سرمشق و الگو بودن" براى مردم است، باید به آنها گفت که این صفت براى ابراهیم و تمامى انبیاء و رسل از آغاز دعوت نبوت وجود دارد و به همین دلیل پیامبر باید معصوم باشد چرا كه اعمالش الگو است. بنابراین مقام امامت، مقامى است بالاتر از اینها و حتى برتر از نبوت و رسالت و این همان مقامى است كه ابراهیم پس از امتحان شایستگى از طرف خداوند دریافت داشت
ظالم كیست؟
منظور از "ظلم" در جمله "لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ" تنها ستم کردن به دیگران نیست، بلكه ظلم (در برابر عدل) در اینجا به معنى وسیع كلمه به كار رفته و نقطه مقابل عدالت به معنى گذاردن هر چیز به جاى خویش است. بنابراین ظلم آن است كه شخص كار یا چیزى را در موقعیتى كه شایسته آن نیست قرار دهند. حال از آنجا كه مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق، مقام فوق العاده پر مسئولیت و با عظمتى است، یک لحظه گناه و نافرمانى و سوء پیشینه سبب مىگردد كه لیاقت این مقام سلب گردد لذا در احادیث مىخوانیم كه امامان اهل بیت (علیهم السلام) براى اثبات انحصار خلافت بلافصل پیامبر به امام على (علیه السلام) به همین آیه مورد بحث استدلال مىكردند. اشاره به اینكه دیگران در دوران جاهلیت بتپرست بودند و تنها كسى كه یک لحظه در مقابل بت سجده نكرد، امام على (علیه السلام) بود. چه ظلمى از این بالاتر كه انسان بتپرستى كند؟ مگر لقمان به فرزندش نگفت: «یا بُنَیَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» اى فرزندم شریك براى خدا قرار مده كه شرك ظلم عظیمى است (لقمان- 13).
به عنوان نمونه "هشام بن سالم" از "امام صادق" (علیه السلام) نقل مىكند كه فرمود:
قد كان ابراهیم نبیا و لیس بامام، حتى قال اللَّه إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً، قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی فقال اللَّه لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ، من عبد صنما او وثنا لا یكون اماما
ابراهیم پیامبر بود پیش از آنكه امام باشد، تا اینكه خداوند فرمود: من تو را امام قرار مىدهم، او عرض كرد: از دودمان من نیز امامانى قرار ده، فرمود: پیمان من به ستمكاران نمىرسد، آنان كه بتى را پرستش كردند امام نخواهند بود.[4]
امام از سوى خدا تعیین مىشود
از آیه مورد بحث، ضمنا استفاده مىشود كه امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم) باید از طرف خدا تعیین گردد، زیرا اولا، امامت یک نوع عهد و پیمان الهى است و بدیهى است چنین كسى را باید خداوند تعیین كند كه او طرف پیمان است.
ثانیا، افرادى كه رنگ ستم به خود گرفتهاند و در زندگى آنها نقطه تاریكى از ظلم- اعم از ظلم به خویشتن یا ظلم به دیگران- و حتى یک لحظه بتپرستى وجود داشته باشد، قابلیت امامت را ندارند و به اصطلاح امام باید در تمام عمر خود معصوم باشد
نتیجه
امامت از نظرخداوند جایگاه ویژه ای دارد و کسی شایستگی این منصب را پیدا میکند که
الف: از نظر ذات و فطرت و خلقت برجستگى داشته، و طهارت و صفاء و نورانیّت و استعداد مخصوصى در وجود او باشد.
ب: از جهت مجاهدات نفسانى قلبى و أعمال ظاهرى و رفتار و گفتار و اطاعت و عبودیّت در حدّ تمام باشد.
ج: انتخاب و تعیین او صد در صد باید از جانب خداوند متعال باشد و كسی كه درباره خود از ستمكارى و تجاوز خوددارى نمىكند، به هیچ وجه مورد اطمینان نبوده و به حقوق دیگران نیز تجاوز كرده و سزاوار پیشوایى و امامت نخواهد بود.
پینوشتها
[1]. شرح تجرید قوشچی، ص 472
[2]. شرح قدیم تجرید ازشمس الدین اصفهانی اشعری بنا به نقل توضیح المراد تعلیقه بر شرح عقاید تالیف سید هاشم حسینی تهرانی ص 672
[3]. اصول كافى جلد اول باب طبقات الانبیاء و الرسل و الأئمه صفحه 133
[4]. اصول كافى جلد اول باب "طبقات الانبیاء و الرسل" حدیث 1.
فهرست منابع و ماخذ
قرآن کریم
ترجمه جوامع الجامع، ج1، ص: 164 مولف فضل بی حسن طبرسی
امالى شیخ مفید و مناقب ابن مغازلى، طبق نقل تفسیر المیزان
اصول كافى جلد اول باب "طبقات الانبیاء و الرسل" حدیث 1.
انوار درخشان، ج1، ص: 324
ترجمه بیان السعادة، ج2، مولف حشمت الله ریاضی
تفسیر المیزان سید محمد حسین طباطبایی
ترجمه تفسیر المیزان سید محمد طباطبایی
تفسیر نمونه ناصر مکارم شیرازی
پیام قرآن ج 9 ناصر مکارم شیرازی
امام شناسی محمد رضا کاشفی