پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم): براى شهادت حسین (علیه السلام)، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.

مقالات

معرفی کتاب «خورشید پنهان»

چکیده کتاب خورشید پنهان:

عقیده به ظهور یک مصلح بزرگ آسمانی و امید به آینده‌ای روشن، كه در آن تاریكی‌ها از پهنه‌ی گیتی برچیده و ریشه‌ی پلیدی، نادانی و گمراهی بركنده شود، منحصر به مسلمانان و شیعیان نیست بلكه باورهای همگانی، خواسته‌ای فطری است كه همواره بین بیشتر ادیان و مذاهب مختلف جهان از جمله؛ زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان وجود داشته است و همه‌ی پیامبران به این منجی برگزیده‌ی جهانی بشارت داده‌اند. پس این موضوع، یک عقیده‌ی مشترک دینی است كه از وحی سرچشمه گرفته و انتظار یک مصلح جهانی به طور قطع به معنای آماده‌باش كامل فكری، اخلاقی، مادی و معنوی برای اصلاح همه‌ی جهان است. اصلاح تمام كره‌ی زمین و پایان دادن به همه‌ی ظلم‌ها و نابسامانی‌ها نمی‌تواند كار ساده‌ای باشد، بدون تردید انتظار و امید به آینده‌ی بهتر ریشه در یک احساس فطری دارد كه آن، حركت به سوی كمال است و البته این احساس در انسان‌ها به خاطر تفاوت دیدگاه‌ آن‌ها نسبت به این موضوع متفاوت خواهد بود. در كتاب پیش رو، نگارنده ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از دیدگاه ادیان مختلف بررسی كرده است.

نام کتاب : خورشید پنهان

موضوع : مهدویت و انتظار

پدیدآورنده: هاشم سپهرکیا

ناشر: نشر اسماء

مشخصات نشر:  60 صفحه ـ رقعی (شومیز)

تاریخ نشر: 5 / 3 / 1387

چاپ: اول

تیراژ: 3000 نسخه

شابک: 4-95-6606-964

%ق ظ، %27 %395 %1395 ساعت %08:%فروردين

مقابله دستگاه‌های اطلاع رسانی یهودی و وهابی با مساله مهدویت

خداوند بلند مرتبه و بزرگ در كتاب گران قدر خويش مي‌فرمايد: «و قضينا إلي بني اسرائيل في الكتاب لتفسدّن في الأرض مرّتين و لتعلنّ علوّاً كبيراً فاذا جاء وعد اولاهما بعثنا عليكم عباداً لنا اُولي بأسٍ شديدٍ فجاسوا خلال الدّيار و كان وعداً مفعولاً»

و در كتاب [آسماني‌شان] به فرزندان اسرائيل خبر داديم كه قطعاً دو بار در زمين فساد خواهيد كرد و قطعاً به سركشي بسيار بزرگي برخواهيد خاست ٭ پس آنگاه كه وعده نخستين آن دو فرارسد، بندگاني از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مي‌گمارم تا ميان خانه‌ها[يتان براي قتل و غارت شما] به جستجو درآيند و اين [تهديد] تحقق يافتني است.

كتاب‌ها و متون مختلف تأكيد مي‌كنند كه جبه يهود از جمله جبهه‌هاي اثرگذار و فعّال در دنياي سياست به ويژه در منطقة خاورميانه خواهد بود. با اينكه يهوديان متحمّل سخت‌ترين شكست‌ها در زمان پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شده‌اند و پس از آن ديگر تا مدت‌ها هيچ گونه نقش فعّال و اثرگذاري نداشته‌اند و به صورت اقليّت‌هايي در آمده‌اند، با اين حال، پيامبر (صلی الله علیه و آله)  در سخنان خود، در مورد آخرالزّمان دقيقاً تأكيد نموده‌اند كه يهوديان در آينده داراي قدرت و نفوذ و توان زيادي خواهند شد، به همين دليل متون شريفه رسيده از اهل بيت (علیهم السلام) در مورد دجّال و شورش او، حاكي از آن است كه جنبش و شورش او، با گرايش‌هاي جنبشي لا ابالي‌گري است كه هدف آن، از بين بردن تمام ارزش‌هاي موجود در جوامع و كشاندن اين جوامع به پرتگاه سقوط است و در رأس جبهة دجّال نيز يهوديان حضور دارند. تأكيد پيامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بيت (علیهم السلام) در مورد نقش يهوديان در آخرالزّمان، يكي از اخبار غيبي است و خود، گواهي بر عظمت پيامبر و راست و درست بودن سخن ايشان است؛ زيرا ايشان از روي هوا و هوس سخن نمي‌گفت و آن سخنان، چيزي جز وحي الهي نبود.

به همين دليل، چيزي كه باعث شد نگارنده به اين موضوع بپردازد، نفوذ و رخنة يهوديان در جوامع ما است كه روز به روز شاهد بروز و گسترش روز افزون آن هستيم. ما همواره مي‌بينيم كه از شبكه‌هاي ماهواره‌اي، برنامه‌هاي عريان‌گرايي و فسق و فجور پخش مي‌شود و جدا از اين، فعاليت‌هاي ويرانگر بسيار زيادي وجود دارد كه اصل عقيدة اسلامي را نشانه گرفته‌اند، مطالبي كه آنها در نشريات مختلف مي‌نويسند، و به مسخره گرفتن دين اسلام و ... همه و همه از جملة اين موارد هستند. در اين بخش سعي خواهيم كرد بر مسئلة نقش دستگاه‌هاي اطلاع‌رساني يهودي ضدّ مسئلة مهدويّت، پرتوافكني نماييم و آن را روشن سازيم. اميدواريم كه به نظر درست در اين مورد و حقيقت اين مسئله، هر چند به مقدار اندك رسيده باشيم.

1.يهوديان و پيش‌بيني آينده

 ما پيوسته شاهد حوادث و رويدادهايي در كشورهاي مختلف هستيم و اخبار گوناگوني از آن را مي‌شنويم و اطلاع داريم كه چه چيزي بر كشورهاي جهان حاكم است و كشورهاي مختلف به چه سمت و سويي پيش مي‌روند. ما اكنون به خوبي معضل مفصّل كوركورانه گام برداشتن و پرده‌دري و لجام گسيختگي به معناي دقيق اين كلمات را در جوامع مختلف مشاهده مي‌كنيم.

بي‌گمان، اين خط، خطّ و جبهه مخالف و نقطة مقابل دين پاك اسلام و نقطة مقابل خطّ اهل بيت (علیه السلام) است كه امام مهدي (علیه السلام) زمان ظهور شريفشان در آن گام برمي‌دارند و شكي نيست، امام مهدي (علیه السلام) براي گسترش دين اسلام در جاي جاي جهان تلاش خواهد كرد. روايات، اين دين را كه امام آن را در همه جا مي‌گستراند، «اسلام جديد» ناميده‌اند، يعني امام ظهور خواهند كرد و مردم را دعوت به آن اسلامي مي‌كند كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) آن را آورده است. به همين دليل، پيش‌بيني مي‌كنيم كه اسرائيل، با تلاش زياد، در پي آن است كه حركت و جنبش امام را در نطفه خفه كند و خود را براي مقابله با ايشان و جنبش مباركشان پس از ظهور آماده مي‌كند و سعي مي‌كند آتش جنگ با ايشان را بيفروزد، البته يهوديان وسيله و روشي كارآمدتر و اثرگذارتر از جنگ نظامي و كلاسيك و استفاده از ارتش براي اين كار يافته‌اند و آن، سلاحِ سخن‌پراكني و تبليغات است. بي‌گمان، اسلحة سخن‌پراكني و تبليغات، بسيار قدرتمندتر از سلاح‌هاي كلاسيک و توپ و تفنگ و جنگ و خونريزي است.

آمارها و پژوهش‌ها در دوران ما اشاره به اين دارد كه هر كس بر دستگاه‌هاي اطلاع‌رساني و تبليغاتي سيطره داشته باشد، مي‌تواند حاكم مطلق جامعه و جهان باشد و حتّي ممكن است قدرت او از قدرت دولت‌ها و كشورهاي قدرتمند نيز بيشتر باشد و البته يهوديان به خوبي از اين مسئله آگاه هستند. اين درحالي است كه مسلمانان در اين مورد، در خواب سنگين غفلت به سر مي‌برند و سعي مي‌كنند از دسيسه‌چيني‌هاي اطراف خود چشم‌پوشي كنند؛ توطئه‌ها و دسيسه‌هايي كه هدف آن نابود كردن دين اسلام و گسترش نژادپرستي و قوم‌گرايي و مذهب‌گرايي در ميان طيف‌هاي مختلف مسلمانان است.

به همين دليل، آنها دستگاه‌هاي تبليغاتي و اطلاع‌رساني را بهترين وسيله و كارآمدترين ابزار براي نابود ساختن دين پاك محمّدي ديده‌اند. آنها در اين راستا، بذر افكار مادّي را در ذهن مسلمانان مي‌كارند و اين‌گونه، مردم با تمام همّ و غم و حواسشان، متوجّه عالم مادّي و سرمايه‌داري مي‌شوند و پيوسته پريشان فكراند و اين‌گونه كم كم زنگار ماديات، روح پاك آنها را مي‌پوشاند و وجدان بيدار آنها را به خوابي عميق مي‌برد. اين روش آنها بسيار موفقيت‌آميز بوده است. ما در جهان منحرفي زندگي مي‌كنيم و در اين جهان هويت وجودي انسان چيزي جز گرايش‌هاي مادي برنامه‌ريزي شده نيست و عموماً همه رفتارهاي انسان با غريزه توجيه مي‌شود. به همين دليل، يهوديان اين شعارشان را مطرح كردند: «ما يهوديان، تنها سروران جهان و تنها مفسدان آن و محرّكان فتنه‌ها در آن و جلّادان آن هستيم؛ دكتر يهودي، اسكار ليوي».

امروزه، ما در نقشة سياسي، قدرت اثرگذار يهوديان را كه بسيار سؤال برانگيز است، به خوبي مشاهده مي‌كنيم، چه كسي با يهوديان همكاري مي‌كند، يهودياني كه امروزه ششمين قدرت بلامنازع هسته‌اي جهان به شمار مي‌آيند.

آنها با پشتكار فراوان سعي مي‌كنند تمام ارزش‌ها و باورهاي ديني اسلامي را نابود كنند. در پروتكل سيزدهم از پروتكل‌هاي دانشمندان صهيونيست آمده است: «ما بايد مردم را با وسايل و راه‌هاي گوناگون به لهو و لعب بكشانيم. پس از آن، مردم به تدريج نعمت انديشة آزاد و مستقل را از دست مي‌دهند و همگي با ما هم‌صدا مي‌شنوند، زيرا پس از آن، ما تنها اعضاي جامعه‌اي هستيم كه شايستگي ارائة برنامه‌هاي فكري جديد را داريم و آنها پيرو ما مي‌شوند».

 

2.يهوديان و ساخت فيلم‌هاي توهين‌آميز نسبت به دين اسلام

افلاطون، فيلسوف شهير يوناني مي‌گويد: «كساني كه داستان‌ها را روايت مي‌كنند، بر جوامع حكومت نيز مي‌كنند». او بر سيطرة داستان‌ها و روايات خيالي در تكوين و جهت‌دهي فكر و انديشة جامعه و اعتقادات و باورهاي آن، تأكيد مي‌كند.

اين نكته، اصل و جوهري است كه حاكمان و بزرگان اوّلية هاليوود در سينما آن را به خوبي دريافته بودند و از آن به عنوان يك ابزار موفقيت‌آميز و بسيار قدرتمند و اثرگذار براي روايت داستان‌ها و طرح انديشه‌هاي مادي و توهين به دين اسلام و نابودي آن، استفاده كردند.

در تأكيد اين مطلب بايد گفت: در پروتكل دوازدهم دانشمندان يهود آمده است: «ما از طريق مطبوعات و روزنامه‌ها، نفوذ قابل توجهي به دست آورديم. با اين حال، خود همچنان پشت پرده مانديم».

به همين دليل، يهوديان نقش مهم و غيرقابل انكاري در تسلّط بر همة وسايل اطلاع‌رساني، از سيما گرفته تا صدا و مطبوعات، بازي كردند. به عنوان نمونه، تاريخ، هيچ گاه رسوايي بيل كلينتون، رئيس جمهور آمريكا را فراموش نمي‌كند و در حقيقت، دستان يهوديان در بر افروخته شدن آتش اين مسئله در كار بود و آنها بودند كه اين مطلب را در سطحي بسيار گسترده منتشر كردند.

مهم‌ترين چيزي كه توجه و نگاه ما مسلمانان را به عنوان پيروان اهل بيت (علیهم السلام) به خود جلب مي‌كند، تأكيد بر يک نقه بي‌نهايت مهم و بسيار حسّاس در اين دوران است. آن نقطه، حمايت از مسلمانان در مقابل وسايل اطلاع‌رساني و شبكه‌هاي ماهواره‌اي است، به ويژه پس از آنكه ما از تسلط يهوديان بر بيشتر وسايل اطلاع‌رساني و تلاش‌هاي پي در پي و خستگي‌ناپذير و جدي آنها براي ترسيم تصويري نادرست و زشت از اسلام و مسلمانان، آگاه هستيم. اسكات. جي. سيمون يكي از پژوهشگران مشهور در مورد اين تصوير در كتابش تحت عنوان «عرب‌ها در هاليوود، تصويري كه آنها سزاوار آن نيستند» مي‌گويد: «صنعت فيلم‌سازي در هاليوود مسئول جا انداختن و القاي تصويري [زشت و نادرست] از عرب‌ها در ذهن ميليون‌ها آمريكايي و ميليون‌ها نفر در جهان غرب و در تمام جهان است».

عرب‌ها و مسلمانان در فن و تكنيك متنفر ساختن مردم از چيزي كه خود هاليوود مبتكر آن است، هدف قرار گرفته‌اند و پيوسته آنها مظهر شرّ و بدي و خشونت و عقب ماندگي و جهل و غوطه خوردن در لذت‌جويي و بدي‌ها معرفي شده‌اند. بنابراين، تصوير عرب‌هاي مسلمان از چارچوب اين روش هدفمند و اين تصاوير خارج نشده و نخواهد شد؛ تصوير يك عرب بيابانگرد كه دائم در حال كوچ است و در كنارش شتر و چادر و در اطرافش بيابان بي‌آب و علف است يا يك عرب مسلمان غرق در لهو و لعب و لذت‌جويي و فساد و شراب‌خوار و معتاد به مشروبات الكلي يا شخصي بدون تمدن و فرهنگ كه حتّي آداب اخلاقي و رفتاري در راه‌هاي عمومي و در رفتار با ديگران و حتّي آداب نظافت و غذا خوردن را نيز نمي‌داند يا تصوير مسلماني تندرو و افراطي و خشك مغز كه چندين همسر با لباس‌هاي سياه و پوشيده دارد يا تصوير يك عرب نادان و ابله غربزده كه دائماً مات و مبهوت حيران تمدن غرب است. امّا بيشترين تصوير كه در ميان غربي‌ها از مسلمانان گسترش يافته و مسلمانان را با آن مي‌شناسند، تصوير يک تروريست جنايتكار و رباينده هواپيما و كاميون‌ها و منفجر كننده ساختمان‌ها و قاتل بي‌گناهان است.

همچنين، هاليوود همواره تلاش مي‌كند در فيلم‌هاي خود صحنه‌هايي داشته باشد كه در آن يک مسلمان با صداي بلند فرياد الله اكبر مي‌دهد يا يک مناره به نمايش در مي‌آيد يا صداي اذان به گوش مي‌رسد يا تصوير كعبه نشان داده مي‌شود.

با مطالعه و تحقيق در تاريخ هاليوود و فيلم‌هاي ضدّ اسلامي و ضدّ مسلمانان كه در آن ساخته شده، ميزان كينة يهوديان نسبت به اسلام مشخص مي‌شود.

در كتاب «عرب‌ها، قومي شرور و بد» شاهين بر مسئلة بد جلوه دادن عرب‌ها و مسلمانان در هاليوود اشاره مي‌كند و مي‌گويد: اين كار بر اساس اصول علمي و مسائل روانشناسي و سياسي بسيار دقيق و حساب شده‌اي انجام مي‌گيرد. آنها كارشناساني دارند كه به خوبي از فرهنگ و زبان عربي، همچنين از تاريخ و سمبل‌هاي ديني مسلمانان و عرب‌ها آگاهي دارند، هاليوود از سال 1896م. تاكنون حدود 900 فيلم آمريكايي دربارة عرب‌ها و مسلمانان ساخته است.

نقطة عطف پرداختن به عرب‌ها در هاليوود، فيلم «اسير بيابانگرد بدوي» در سال 1912م. است. در اين فيلم يک سناريو وجود دارد كه دائماً تكرار مي‌شود و آن اينكه، گروهي از راهزنان بيابانگرد، يك زن سفيدپوست غربي كه نقش اوّل فيلم را دارد، مي‌ربايند و در نتيجه، نيروهاي نظامي غربي براي نجات او به سرزمين عرب‌ها مي‌روند و او را نجات مي‌دهند.

جدا از اين، فيلم‌هاي ديگري در اين مورد ساخته شد، از جمله فيلم «ترانه‌هاي عشق» در سال 1923م. عرب‌ها در اين فيلم اشخاصي بيابانگرد و داراي پوستي گندمگون و سبزه هستند كه از فرمان‌برداري غربي‌ها سر باز مي‌زنند و به گونه‌اي عجيب بر آنها شورش مي‌كنند و خود را با روشي زيركانه و مكّارانه، حاكم تمام شمال آفريقا قرار مي‌دهند.

در فيلم «قهوه‌خانه در قاهره»، سال 1924م. نيز عرب‌ها به صورت قاتلاتي نشان داده مي‌شوند. در اين فيلم يك عرب، يك مرد انگليسي و همسرش را به قتل مي‌رساند، امّا دختر اين خانواده را نجات مي‌دهد تا او را از آن خود سازد و او را به همسري خود برگزيند. البتّه نويسنده تلاش مي‌كند در اين مورد خود را بي‌طرف نشان دهد. فيلم «افتخار صحرا» 1928 م. به زندگي‌نامة شخصي به نام قاسم بن علي مي‌پردازد. او رهبر قبيله‌اي در صحرا است و يك مسئول فرانسوي و همسرش را دستگير مي‌كند تا آنها را شكنجه كند. در سال‌هاي آغازين دهة 30، تصويري كارتوني از عرب‌ها و مسلمانان در سينماي هاليوود حاكم شد. اين سال‌ها، فيلم‌هايي ساخته شد كه در آن مسلمانان در ظاهر به صورت افرادي كه هواپيما مي‌ربايند و تهديد به انفجار آن مي‌كنند، ظاهر شدند و آغاز اين جريان در فيلم «ارز سياه» در سال 1936 بود، پس از آن، تصوير مهاجر جنايتكار كه امنيت آمريكا را تهديد مي‌كند، در فيلم «گشتي راديو» 1937 نصيب مسلمانان و عرب‌ها شد. پس از آن مجموعة فيلم‌هايي ساخته شد كه مسلمانان در آن به عنوان تروريست و تشنة خون، به تصوير كشيده مي‌شدند. در دهة چهل و پنجاه قرن گذشته نيز هاليوود شاهد توليد بيش از 100 فيلم بود كه تصويري كارتوني و منفي از مسلمانان ارائه مي‌داد. اين فيلم‌ها دقيقاً هم‌زمان با كشف ميدان‌هاي بزرگ نفتي در كشورهاي اسلامي بود.

پس از اين «عرب‌ها و مسلمانان» شيوخ نفت معرفي مي‌شدند كه در چادرهاي خود در صحراها زندگي مي‌كردند و پشت چادرهاي آنها ماشين‌هاي ليموزين و شترها و زناني كه لباس سياه پوشيده بودند، وجود داشت يا در اين فيلم‌ها نشان داده مي‌شود اين شيوخ در كشورهاي غربي به خوش‌گذراني و عيش و نوش مشغول شده و پول‌هاي خود را به پاي زنان بور و زيباي غربي مي‌ريزند.

با رشد جنبش و جريان پان عربيسم و اوج گرفتن جنبش‌هاي آزادي‌بخش عربي، عرب‌ها، هم پيمان كمونيسم و دشمن سرسخت غرب معرفي شدند.

در آن زمان، فلسطيني‌ها (تروريست) به صورت ربايندگان هواپيما در حدود 45 فيلم معرفي شدند و فيلم عروج (1960) كه پل نيومن در آن بازي مي‌كرد، يكي از آن گونه فيلم‌ها است. حوادث اين فيلم در فلسطين در سال 1947 م. روي مي‌دهد. عرب‌ها در اين فيلم به صورت اشخاصي شرور و بد سيرت و هم پيمان نازي‌ها معرفي مي‌شوند كه باعث به وجود آمدن فاجعه‌هاي انساني بسياري در حقّ ديگران، به خصوص يهوديان مي‌شوند.

امّا در فيلم «زنداني» كه نيمة سال 1974 ساخته شد، ديويد جانسون قهرمان، براي كشتن تروريست‌هاي فلسطيني به نيروهاي اسرائيلي مي‌پيوندد.

انقلاب اسلامي و ايران و انقلابيون نيز در دهة هشتاد از نگاه هاليوودي‌ها دور نماندند. آنها تلاش كردند مسلمانان را به صورت اصولگراياني تروريست كه شعار مرگ بر اسرائيل، مرگ بر آمريكا و مرگ بر تمام دشمنان اسلام سر مي‌دهند، معرفي كنند. آنها اين اشخاص را به صورت كساني كه از دين براي توجيه اعمال خشونت‌آميز، هواپيماربايي، انفجار اماكن مختلف و تلاش حتّي براي به قتل رساندن رئيس جمهور آمريكا استفاده مي‌كنند، معرفي مي‌كنند.

در سال 2000 م. هاليوود، فيلم «قوانين ارتباط» را ساخت. اين فيلم، نژادپرستانه‌ترين فيلم ضدّ مسلمانان و عرب‌ها توصيف شده است. در اين فيلم يمني‌ها به عنوان تروريست‌هايي معرفي مي‌شوند كه همانند ديوانگان در مقابل سفارت آمريكا، بر ضدّ آمريكا فرياد سر مي‌دهند و آن را سنگ‌باران مي‌كنند و تفنگ‌داران مارينز (نيروي دريايي) را كه تلاش مي‌كردند گروگان‌هاي داخل سفارت را آزاد كنند، مي‌كشند.

در گزارشي كه روجر دابسون در روزنامة انگليسي ايندپندنت، منتشر كرده، گفته است، در زماني كه ديدگاه مردم به طور كامل در مورد سرخ‌پوستان تغيير كرده و با آنها به عنوان ساكنان اصلي و حقيقي آمريكا رفتار مي‌شود و همچنين در زماني كه پرده‌هاي آهنين كمونيسم با فروپاشي اتّحاد جماهير شوروي، فرو افتاده است، اكنون تمام شرارت‌هاي مطلوب در فيلم‌هاي هاليوودي، به عرب‌ها نسبت داده مي‌شود.

دابسون اشاره مي‌كند، بسياري از فيلم‌هايي كه هاليوود از سال‌هاي پاياني دهة نود قرن گذشته تا سال 2006 توليد كرد مسلمانان تنها به صورت تروريست‌ها يا ميلياردرهاي شرور معرفي مي‌شوند و زنان مسلمان نيز يا در فيلم‌هاي آنها خواننده‌اند يا رقّاص رقص‌هاي شرقي، اين مسئله‌اي است كه از زمان توليد فيلم‌هاي وسترن، كابويي و سرخ‌پوستي، روي نداده بود؛ زيرا هاليوود، چنين دشمني گسترده‌اي را در مقابل هيچ گروه خاصّي آن گونه كه دابسون مي‌گويد، به چشم خود نديده بود.

شايد همة اينها انگيزه‌هايي داشته كه باعث شده اين سازمان و دستگاه تبليغاتي جهاني تمام نيروهايشان را به كار گيرند تا عرب‌ها و مسلمانان را از چشم ميليون‌ها نفر انسان در جهان كه با شور و شعف خاصّي فيلم‌هاي هاليوودي را دنبال مي‌كنند، بيندازد و اينجا نمي‌توان منكر دست داشتن يهوديان در اين كار شد. يهوديان با سينما و وسايل ارتباط جمعي و تبليغاتي آمريكا بازي مي‌كنند و آنها را در تسخير خود در آورده و از آن، در جهت منافع يهودي خود استفاده مي‌كنند. منافعي كه ريشه در دوران آغازين حكومت اسلامي توسط پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)  دارد.

همچنين مي‌توان نفوذ دستان آلوده يهوديان را در كارگرداني حوادث، در بياناتي كه در تاريخ 5 آوريل 1996، براندر نمايندة آمريكايي بر زبان آورد، لمس كرد. او در طيّ گفت‌وگويي در برنامه آمريكايي لاري كينگ شو كه تهيه كنندگي آن را لاري كينگ يهودي بر عهده داشت، به صورت زنده اعلام كرد كه «يهوديان بر هاليوود فرمانروايي مي‌كنند و آنها اكنون، مالک هاليوود هستند». اين گونه، طوفاني كه اين سخنان او به راه انداخت، وزيدن گرفت و سؤالات زيادي در مورد هاليوود و تصميم گيرندگان آن مطرح شد و بسياري از مردم سؤال مي‌كردند، چگونه ممكن است يک اقليت در آمريكا كه جمعيتشان بيش از دو و نيم درصد كلّ جمعيت آمريكا نيست، بتواند نه تنها بر صنعت سينما، بلكه بر تصميم‌گيري‌هاي سياسي ايالات متحده، تأثيرگذار و حاكم باشد.

در شمارة آگوست مجله «مومنت» كه به يك يهودي تعلّق دارد، مايكل مدفيد كه او نيز يک نويسنده يهودي است. سؤال مي‌كند، چگونه است و چه رازي در كار است كه تمام فيلم‌سازان و دست‌اندركاران اصلي سينما در آمريكا از يهوديان هستند؟ به نظر نگارنده، راز اين كار در اين نكته است كه آنها بسيار تمايل دارند بر عقل، انديشه و فكر عرب‌ها و مسلمانان حاكم شوند و بذر افكار و انديشه‌هاي لاابالي‌گري و فراماسونري را در ذهن و وجود آنها بكارند و مسلمانان را دچار پريشان فكري كنند و آنها را از دين دور كرده، در مرداب كفر و الحاد و رذايل اخلاقي غرق كنند. شايد يكي ديگر از اهداف آنها، ريشخند كردن به مسلمانان و به تمسخر گرفتن اسلام باشد.

اكنون، آنها مشغول به اجرا در آوردن طرح‌ها و نقشه‌هايي هستند كه در زمان حكومت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نتوانستند آن را عملي كنند. آنها امروزه تلاش مي‌كنند آن را به روش‌هاي مختلف به مرحلة اجرا درآوردند. آن روش، سيطره بر حكومت‌ها و مردم از طريق صنعت سينما و برخي دستگاه‌هاي اطلاع‌رساني و تبليغاتي است و آنها با اين وسايل، اسلام را به صورت مستقيم يا غيرمستقيم، ديني تروريست پرور معرفي مي‌كنند.

اينجا بايد اشاره كرد كه سينماي صهيونيستي كه در طيّ سال‌هاي گذشته، خطر بزرگي براي مسائل اسلامي به وجود آورده، از بهره‌برداري از متغيرهاي بين‌المللي اخير و آينده چشم‌پوشي نخواهد كرد و شايد به زودي شاهد فيلم‌هايي با گرايش‌هاي صهيونيستي باشيم كه به دين اسلام به عنوان دين ترور مي‌پردازد و در اين راستا از تبليغات آمريكا ضدّ اسلام و مسلمانان بهره‌برداري مي‌كند و از درك و فهم نادرست آمريكايي‌ها و غربي‌ها نسبت به اسلام و مسلمانان سوء استفاده كند، به ويژه پس از انفجارات نيويورك و واشنگتن در تاريخ 11/9/2000 و پس از حملات ستمگرانة آنان بر ضدّ اسلام، كه سازمان‌هاي يهودي و راست‌گراي آمريكا و اروپا از آن به دور نبوده‌اند.

كار به آنجا رسيده كه شايعاتي مبني بر اين وجود دارد كه قرار است هاريسون بازيگر نقش قهرمان فيلمي شود كه مربوط به زندگي پيامبر است و اين خبر در «روزنامه الاخبار المصريّـ»، در تاريخ 28/1/2008 به چاپ رسيده و در مجلة الاهرام العربي در تاريخ 4/3/2000 بار ديگر اين خبر منتشر شده است.

اين گونه به نظر مي‌رسد كه هدف آنها از همه اين كارها، اهانت به پيامبر و زير سؤال بردن ايشان است و كاريكاتورهاي موهن نيز چيزي جز از اين قبيل كارها نيست كه سعي مي‌كند پيامبر اسلام را زير سؤال ببرند و اين خود مصداق بسيار روشني از اين‌گونه كارها است كه منشأ آن، يهوديان يا مسيحيان اصولگرا هستند كه باورهاي ديني مسلمانان را به ريشخند مي‌گيرند؛ زيرا آنها حقانيت دين اسلام و اينكه آن آخرين دين است و همچنين، حقيقت داشتن ظهور رهايي دهنده و نجات‌بخش بشريّت را خوب مي‌دانند.

با در نظر گرفتن اين نكته، علّت تمايلات واقعي و پنهان اين حكومت كوچك براي تصاحب و در اختيار داشتن چنين زرّادخانة بزرگي از سلاح‌هاي اتمي، براي ما روشن مي‌شود.

آنها خود را براي جنگ بسيار بزرگ «آرمگدون»، آماده مي‌كنند. آنها پيش بيني مي‌كنند جنگ آرمگدون، جنگي همه جانبه و بزرگ و هسته‌اي خواهد بود كه با آن كشورهاي شرور از بين مي‌روند.

3. دستان آلوده وهابيت و سرمايه‌گذاري در هاليوود

نبايد فراموش كرد كه وهابيت چه نقشي در اهانت به دين اسلام و بد جلوه دادن آن با تلاش‌هاي بسيار جدّي آنها در ميان تمام مردم جهان، ايفا كرده است، آنها دين اسلام را به گونة ديني نژادپرستانه معرفي كرده‌اند كه پيروان آن بسيار متعصّب و خشک مغز هستند و از زنان سوءاستفاده مي‌كنند و ديگران را به ريشخند مي‌گيرند.

به همين دليل است كه مي‌بينيم دستان پليد وهابيت در ضربه زدن به دين اسلام به همراه وفادارترين هم‌پيمان خود يعني يهوديان، نمود پيدا مي‌كند. شاهد اين مسئله، اين است كه رابرت مردوخ ميلياردر استراليايي، صاحب شبكة فاكس نيوز كه شبكه‌اي راست گرا و بسيار تندرو است، در خواب هم نمي‌ديد عربستاني‌هاي وهابي در امپراتوري اطلاع‌رساني و تبليغاتي او كه دشمني آن با اسلام زبانزد همه است و پيوسته بي‌قيد و شرط در تمام اخبار خود از اسرائيل حمايت مي‌كند، سرمايه‌گذاري كنند. وليد بن طلّال، اين رؤيا را تبديل به واقعيت كرد، اين در حالي بود كه علماي ديني و روشنفكران عربستان كه شيعيان را كافر به شمار مي‌آورند، تنها به خاطر اينكه شيعيان پيروان اهل بيتند، در اين مورد سكوت اختيار كردند. آنها در مورد شيعيان، فتواهاي عجيبي صادر مي‌كنند و حتّي ريختن خون شيعيان را مباح مي‌دانند و با خاك يكسان كردن قبرهاي امامان شيعيان را كاري پسنديده مي‌شمارند. در حالي كه در برابر اين معامله، سكوت مرگ‌باري اختيار كردند.

شايان ذكر است كه شركت «المملكـة القابضة» كه وليد بن طلال يكي از شاهزاده‌هاي سعودي، مالك آن است 7/30 درصد برابر با 6/2 ميليارد دلار از سهام‌هاي شركت «نيوز كورب» تابع شبكة «فاكس نيوز» و شبكه‌هاي ديگر اين مجموعه را دارا است، شهروندان عربستاني در رياض و القصيم و مكّه مي‌توانند براي خريد سهام شركت «المملكـ القابضـ» نام نويسي كنند و سهام آن را خريداري كنند. اين شركت مستقيماً در شبكة فاكس نيوز و نيوز كورب سرمايه‌گذاري مي‌كند و وليد بن طلال رابطه مستقيم و گرمي با شريک خود رابرت مردوخ كه در نيويورک زندگي مي‌كند دارد و خريد و فروش سهام‌هاي شركت المملكـة القابض در حال انجام است.

شايان ذكر است از زماني كه وليد اقدام به خريداري سهام در شركت مردوخ كرده، شبكة فاكس نيوز و شبكه‌هاي تابع آن، به طور كامل دست از انتقاد از خانواده سلطنتي عربستان و افراد خانوادة حاكم شسته و از ميزباني مخالفان يا منتقدان حكومت عربستان و سياست‌هاي آن، خودداري كرده‌اند. با اين حال، اين مجموعه، دست از حمله به اسلام و كمک به منافع يهوديان در هر موقعيتي و به هر شكلي بر نداشته است و مي‌توان دريافت كه هدف آن، نابودي اسلام و بد و زشت و نادرست جلوه دادن تشيّع از طريق سرمايه‌گذاري در ايجاد فرقه‌ها و عقايد مختلف كه بنيان جامعه را ويران مي‌سازد، است.

4. دستگاه‌هاي اطلاع‌رساني و تبليغاتي يهودي ـ هاليوودي و سياست آمريكا

بسياري از منتقدان بر اين باورند كه هاليوود و واشنگتن از يک منبع تغذيه مي‌شوند و آن دو در يک خط و در جهت تحقق يک هدف مشترك تلاش مي‌كنند.

اين گونه به نظر مي‌آيد كه اين آمادگي زود هنگام به خاطر ترس از مجهولات آينده و سرنوشت حتمي و پيش‌بيني شده آنها به دست امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و حضرت عيسي (علیه السلام) است. در تفسير آيه «و إن من أهل الكتاب إلّا ليؤمننّ به قبل موته» آمده است. علي بن ابراهيم در تفسير خود با استناد به شهر بن حوشب گفته است: حجاج گفت، اي شهر، در كتاب خداوند آيه‌اي هست كه مرا رنجور ساخته است، پس حجاج گفت: من دستور مي‌دهم گردن مسيحيان و يهوديان را بزنند، سپس با چشمان خود مراقب آنها هستم، امّا نمي‌بينم كسي از آنان به دين اسلام در آيد. او گفت: آن‌گونه كه شما آن را تأويل كرديد، نيست. او گفت: پس چگونه است؟ ابن حوشب گفت: حضرت عيسي (علیه السلام) پيش از روز قيامت در دنيا فرود مي‌آيد و هيچ يهودي و غيريهودي باقي نمي‌ماند مگر آنكه به او ايمان مي‌آورند و او پشت سر مهدي (علیه السلام) نماز مي‌گذارد.

جري فالويل در يك سخنراني در سال 1978 در اسرائيل گفت: خداوند آمريكا را دوست دارد؛ زيرا آمريكا اسرائيل را دوست دارد و در تجسّم بخشيدن به آنچه كه گفته شد، دستگاه‌هاي اطلاع‌رساني و تبليغاتي و سينماي آمريكايي ـ يهودي نقش غيرقابل انكاري در مقدمه چيني براي وارد شدن به اين از طريق آماده ساختن امكانات و بودجة لازم براي مقابله با مسلمانان به رهبري امام مهدي(ع) كرده‌اند. تا آنجا كه آنها يك فيلم به نام آرمگدون ساختند كه شبكه MBC روز 12 جولاي سال 2006، آن را پخش كرد و بوس ويلز قهرمان اين فيلم است.

دكتر جک شاهين، مؤلف كتاب «عرب‌ها، قومي شرور و بد» دربارة اينكه هاليوود چگونه توانست يک امّت را بد و شرور جلوه دهد، مي‌گويد: مسئولان فيلم‌ها در وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون) پيوسته در پي تصويري خوب از خود در هاليوود هستند. دكتر شاهين در طيّ پژوهش خستگي ناپذير خود در سينماي آمريكا كه 20 سال زمان برده است، به اين حقيقت رسيده است كه پنتاگون و ارتش و نيروي دريايي و گارد ملّي آمريكا (FBI) همه در حال آماده ساختن خود بر اساس تفكر توليدكنندگان هاليوودي هستند و تلاش مي‌كنند فيلم‌هايي مردمي و قدرتمند و تأثيرگذار بسازند كه هدف از آن، تمجيد از آمريكا و ستايش از آن به خاطر پيروزي بر انواع شرها كه در مسلمانان نمود مي‌يابد، است و در فيلم‌هايي مانند «اصول بازي» در سال 2000 و «دروغ‌هايي واقعي» در سال 1994 م، «تصميم‌هاي نافذ» سال 1996، «حملة آزادي» سال 1998، FBI مستقيماً در آن شركت داشته و به توليد كنندگان اين فيلم‌ها كمک كرده است. همچنين در فيلم «حصار»، سال 1998 كه داستان آن اين گونه است كه چند آمريكايي عرب تبار دست به حملة مسلّحانه در شهر مانهاتن مي‌زنند، نيز از اين قبيل است.

پس از حملات يازدهم سپتامبر، كميته‌اي متشكل از مشاوران رئيس جمهور آمريكا، جورج بوش پسر و رهبران حزب او و توليدكنندگان و سازندگان بزرگ سينماي آمريكا بر ضرورت آماده ساختن ذهن و فكر و آراي عمومي براي ورود به جنگي طولاني مدت ضدّ تروريسم كه عرب‌ها و مسلمانان نماد آن به شمار مي‌آمدند، تأكيد كردند و اين گونه شد كه در صفحات تلويزيون و صفحات نمايش فيلم‌ها و در جامعه، عرب‌ها و مسلمانان دشمن آمريكايي‌ها معرفي شدند و جاي سرخپوستان و روس‌ها و آلماني‌ها را گرفتند.

اينجا براي هر پژوهشگر روشن بيني كه تلاش مي‌كند به حقيقت برسد، روشن مي‌شود كه تمام اين اتّفاقات همه به خاطر در اختيار گرفتن تمام قدرت‌ها و نيروها و تلاش براي مقابله با عرب‌ها و مسلمانان و پيروان اهل بيت (علیهم السلام)، به ويژه مقابله با كسي است كه حكومت حقّ و عدالت را بر پا مي‌دارد و حكومت جهاني را بنيان‌گذاري مي‌كند و او كسي جز امام مهدي (علیه السلام) نيست.

از جابر نقل شده است: مردي نزد امام صادق (علیه السلام) رفت. امام مطالبي بيان كرد سپس فرمود: «او (امام مهدي (علیه السلام)) تورات و ديگر كتاب‌هاي آسماني را از غار انطاكيه خارج مي‌سازد و ميان اهل تورات با تورات و ميان اهل انجيل با انجيل و ميان اهل زبور با زبور حكم مي‌كند».

خاتمه

سخن اينكه ما با جنگي روبه‌رو هستيم كه بسيار سخت‌تر و وحشتناک‌تر از جنگ‌هاي كلاسيک است. اين جنگ، جنگ افكار و ارزش‌ها و اعتقادات و باورها است. آنها تلاش مي‌كنند افكار و انديشه‌ها و ايده‌هاي ويرانگر خود را به هر روش ممكن با كارتون‌ها كه مخاطبان آن عموماً كودكان و نوجوانان هستند القا كنند، تا سرشت سالم و پاک ما را آلوده سازند و افكار مادّه‌گرايي و الحادي در آن تزريق كنند و مي‌خواهند اسلام و مسلمانان را نابود كنند. آنها به بزرگان اين دين، از جمله پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و اهل بيت ايشان، حمله مي‌كنند و اين تنها يک علّت دارد، آن هم هراس آنها از اينكه مؤمنان وارث زمينند و اين كاري است كه امام مهدي (علیه السلام) كه با آنها با كتابشان احتجاج مي‌كند، به انجام مي‌رساند.

منبع:www. mouood.org

%ق ظ، %27 %378 %1395 ساعت %08:%فروردين

مهدی ستیزی- قسمت سوم

فعاليت دشمن در زمان حاضر:

با داشتن کمي درايت سياسي و دشمن شناسي درمي‌يابيم که روند جاري تبليغات غرب که از طريق کانالهاي ماهواره‌اي و شبکه‌هاي اينترنتي و فيلمهاي هاليوودي پيش مي‌رود و سعي در تخريب چهره جهان اسلام و ايران و خصوصاً تشيع را دارد همان مسير و راهي را مي‌رود که در گذشته معاندان آل علي براي براندازي اهل بيت پيش مي‌بردند و جهان غرب با معرفي خود و تفکر ليبرال دموکراسي به عنوان منجي و دوست بشريت سعي دارد خود را در قالب دوست و حامي مردم جهان و مسلمانان جا بزند و فرهنگ مهدوي و اسلامي و ايراني را بعنوان دشمن و خطر بشريت نشان دهد.

فراماسونري:

فراماسونري که ارتباط نزديک آن با صهيونيسم، فقط با دستيابي به مدارک بسيار سرّي آن روشن گرديده است، عيناً بر مبناي تلقينات تورات شکل گرفته و در حقيقت يکي از شاخه‌هاي مخفي و سرّي فعاليّت‌هاي يهوديگري است.

نظر فراماسونرها نسبت به خدا

«انسانها آزادند که معمار بزرگ کائنات را بنام انرژي، طبيعت و يا کائنات، بخوانند. او در ارتباط با انسانها نمي‌باشد. پيغمبري ندارد، کتب مقدس نمي‌فرستد، دين و شريعتي برقرار ننموده است. لوح محفوظ، بهشت، جهنّم، شيطان و ملک ندارد، او زائيده تفکّرات است. او يک ايده‌ال است. او يک برداشت فلسفي است. ولي آنچه مسلم است اينست که: معمار بزرگ کائنات، با خداوندي که با اوصاف و قواعد اسلامي و توسّ قرآن کريم، خود را به ما شناسانده، ارتباطي ندارد.»

برابر عقايد ماسوني، انسانهاي اوليه، بعلت عدم اطلاع از چگونگي رويدادهاي طبيعي، به اين نيروها نسبت خدائي داده‌اند (مانند خداي باران، خداي طوفان و...) با گذشت زمان و بتدريج تعداد خدايان به چند خدا و عاقبت به يک خدا تنزل پيدا کرده است. با بيان اينگونه مطالب، ماسونها در پي اثبات نظريه اولسيون اديان برمي‌آيند. در حاليکه مي‌گويند «ما دين را قبول داريم»، دين را در قالب«ضرورت اجتماعي غير قابل انکار» مي‌بينند.

رد کردن عقايد توحيدي که بوسيله وحي به وجود آمده، ساخته و پرداخته دست بشر نبوده و در دوره اولين انسان روي زمين نيز موجود بوده، ثابت مي‌کند که بسياري از ماسونها، دين اسلام را قبول ندارند. يکي از دلايل ارائه عقايد توحيدي توسط انبياء، آيه زير است:

«پيش از تو، هيچ پيغمبري نفرستاديم مگر اينکه به او وحي کرديم، که خدائي بجز من نيست، پس مرا عبادت کنيد.» (سوره مبارکه انبياء ـ آيه 25)

در مفاهيم ماترياليستي نيز، با قبول اولسيون، از تز تحول دين دفاع مي‌شود.

«يکي از خصوصيات بارز دين، اعتقاد به ماوراء الطبيعه است. مارکسيسم دين را از نظر اجتماعي و تاريخي، به عنوان پديده‌اي مشروط و گذرا مي‌شناسد. در طول مدت يک دوره تاريخي بسيار دراز، انسانها خبري از آن چيزي که دين ناميده مي‌شود، نداشتند. دين در دوره‌هاي معين با رشد زندگي اجتماعي و با احساس ضعف بشر در مقابل نيروهاي طبيعت حاصل گرديده است.»

ماسونها چگونگي پيدايش عقايد مذهبي در ايمان به خداي واحد را که در اثر تحول اديان به وقوع پيوسته، چنين تعبير و تفسير مي‌کنند:

«خداوند زائيده اذهان مايند و زنده به عقايدي که تقديمشان مي‌کنيم.» (الکساندر ديويد نيل)

«از مو پلي ساخته‌اي، بردگان بيايند و بگذرند، کنار بايستيم ما، اينکه تو بگذر اگر دليري،اي خدا.» (کايگوسيز ابدال)

انکار وحي و نبوت

«مگر عيسي مسيح، افکار مربوط به دين مسيحيت را از محل و محيط زندگي خود، منطقه جنوب غربي آناطولي و سرزمين مزوپوتاميه، جمع آوري ننمود؟ مگر محمد، اساس اسلام را از منطقه خودش الهام گرفته، تثبيت نکرد؟

با اين توضيحات، معلوم مي‌گرديد، ماسونها ضمن رد اسلام مبتني بر وحي الهي، عقيده دارند که اسلام قواعدي است که توسط يک فرد داهي و باهوش، با جمع‌آوري آداب منطقه، بوجود آمده است.

تخريب اديان

ماسونها ظاهراً، مبارزه با خرافات و عقايد کهنه را هدف خود قلمداد مي‌نمايند، ولي در اصل، هدف باطني آنان مبارزه با اديان بخصوص دين اسلام است. با اين وصف نه تنها با وجود بسياري از عقايد خرافي و توضيحات گمراه کننده تورات تحريف شده، عليه آن فعاليتي نشان نمي‌دهند، بلکه در مقام ستايش و تمجيد دين يهود نيز برآمده‌اند

ضمن اشاره به عدم وجود مغايرت بين علم و يهودي گري موضوع دفاع از اين مرام تحريف شده مطرح است. از مهمترين و بزرگترين آرمان‌هاي ماسوني، يکي هم، فائق آمدن بر تمام اديان و در نتيجه حاکميت بر جهان است. اين عقيده را در بسياري از نوشته‌هاي آنها مي‌توان مشاهده کرد.

«اختراع بزرگ ماسوني، نيروي محرکه عظيمي است که بشر را با درک و فهم عالي، در ماوراي تمامي اديان قرار داده است.»

براي رسيدن به اين آرمان، انتشار افکار و نظريات فيلسوفان يهودي، بهترين شيوه محسوب مي‌گردد. در طول تاريخ نظريات ماديگرايانه مختلفي، توسط متفکران يهودي ارائه و سبب شده که بشر با نگاهي پر از شک و ترديد، به اديان بنگرد. در بعضي از کشورها تحت تأثير تبليغات مسموم کننده يهودي ـ ماسوني قرار گرفته بودند، اين شک و ترديد، تبديل به عداوت و دشمني با دين گرديد.

زماني شبکه‌هاي ماهواره‌اي به بازار آمدند و سعي در پر کردن تمام وقت مردم مي‌نمودند و 24 ساعته با پخش برنامه‌هاي گوناگون و تبليغات مختلف در بيش از 1000 کانال ماهواره‌اي سعي در بردن مردم به قهقراي غفلت و دنيازدگي داشتند. زماني ديگر اينترنت و سايتهاي کامپيوتري به ميان آمد و با ريختن دريايي از اطلاعات و مطالب گوناگون بر سر مخاطب او را به سوي پوچي و سردرگمي سوق مي‌داد. و حال تکنولوژي مدرن ديگر که همه آنها را در يک جا جمع کرده است، به ميدان آمده است و آن موبايل مي‌باشند. با يک وسيله کوچک به اندازه کف دست هر نوع نياز فرد را با حجم بسيار بالا پاسخ داد و بشر امروز تحت تأثير تبليغات و دنيازدگي تنها و تنها استفاده دنيايي و مادي و غير اخلاقي از آن مي‌برد.

شايد به توان اينگونه بيان کرد که دنيايي که اهل باطل به تصوير مي‌کشند و سعي در شکل دهي آنرا دارند، دنيايي است که براي لذت بردن، هوي‌پرستي و شهوت‌راني و بيهودگي و بي‌بندوباري و پوچ زندگي کردن خلق شده است. هر وسيله و ابزار اگر در مسير اين هدف قرار گيرد بهينه و قابل توجه است و هر موضوع ديگري که انسان را از اين مفاهيم دور کند براي بشر امروز و گرداندگان او مفهومي انتزاعي و بدور از توجه است. وقت در نوع تبليغات‌ها در رسانه‌ها و سطح جامعه، دقت در نوع آموزش و پرورش در سطح جهان، دقت در نوع عرضه و تقاضا در حيطه اقتصاد، بررسي روشهاي توليد و توزيع کالا، دقت در روش ساخت مسکن دقت در نوع دين‌گرايي و خواسته‌هاي مردم از دين، همگي نشان دهنده نوعي مصرف‌گرايي و دنياطلبي و انسان مداري به جاي خدا محوري، معادگرايي و توليد محوري است.

با اين بررسي به وضوح درک مي‌شود که شکل دادن جامعه به اين صورت يکي از بهترين روشهاي دشمنان مهدويت براي مبارزه با تفکر مهدوي و اسلامي مي‌باشد و مردم را در حالتي نيمه بيدار و نيمه مرده نگه مي‌دارند تا اصلاً نياز به ظهور منجي مهدوي را احساس نکنند و هرچه که آنان بخواهند در دنياي ليبرال دمکرات غرب برايشان مهيا باشد و اين تبديل کردن ذهن بيدار و آگاه خلاق انسانها به موجودات نيمه زنده افيون زده‌اي است که تنها و تنها نيازشان تأمين شهوت و شکم است.

شايد اين راهکار دنياي غرب، وسيع‌ترين و کارآمدترين روش براي مبارزه با مهدي ستيزي و نفوذ در تفکر مهدوي و اغفال آن باشد، چون ابعاد و حيطه آن تمام بشريت از مسلمان و غير مسلمان را احاطه مي‌کند و براي هر نوع مليت و فرهنگي قابل ارائه است، چون با نفس و هوس انسان همراه است.

10ـ دشمن براي انتقال و القاء فرهنگ خود، با استفاده از تمام امکانات، از ابزارهاي متفاوتي مدد مي‌گيرد:

1ـ کتب، نشريات، کنفرانس‌هاي به اصطلاح علمي: در اين زمينه بايد به رديف بودجه سازمانهاي جاسوسي و ضدديني غرب نگاه کرد و همچنين دانشگاه‌هايي که قبلاً در خدمت ترويج مکتب اسلام بوده ولي اکنون ضد اسلام ترويج مي‌شود مثل دانشگاه الأزهر مصر و همچنين نشر و چاپ کتاب ضدديني در جوامع غربي و حتي اسلامي گواه اين مطلب مي‌باشد.

2ـ رسانه‌هاي متنوع همگاني؛ راديو، تلويزيون‌هاي مختلف، ماهواره با هزاران شبکه و کانالهاي متفاوت.

3ـ بازي‌ها (Gam): زماني کلوپ‌ها، جايگاه مشخصي داشتند و افراد معدودي به آن مکانها مراجعه مي‌کردند لکن امروز کامپيوترها در درون خانه‌ها، تلفن‌هاي همراه و... همه وسايلي هستند که لحظه‌اي افراد را تنها نمي‌گذارند.

بازي‌ها در نظر اوليه، يک سرگرمي است ولي دقت در نمادها، محتوا و پيام‌هاي آنها، به خوبي ما را به خطري که از ناحيه بازي‌ها، ـ به صورت مستقيم يا غير مستقيم، ـ به افراد منتقل مي‌گردد، واقف مي‌سازد. امروزه درصد زيادي از مردم جهان، اعم از کودک، نوجوان، جوان و... به انواع بازي‌هاي رايانه‌اي مشغول و سرگرم مي‌باشند. اين محصولات نيز مانند ديگر آثار هنري، فرهنگي؛ نجات‌بخشي و برتري غرب و بي‌هويتي، خرافي‌گري، خشونت و وحشي‌گري غير آنان را مي‌رساند.

4ـ اينترنت: در ميان رسانه‌ها، با همه گستره و مزايايي که دارند، از اهميت بالاتري برخوردار است.

اينترنت با هزينه کم داراي استفاده بسيار است، هرچه آماده مي‌شود با زبانها و مخاطب‌هاي متنوع براي مدت طولاني قابل عرضه، حتي در بقيه رسانه‌هاست بر خلاف رسانه‌هاي ديگر که داراي محدوديتهاي بسيارند.

تهاجم تبليغاتي صهيونيست‌ها براي زيباسازي چهره زشتشان نزد افکار عمومي جهان، با تهاجم تبليغاتي ديگري براي نازيبا جلوه دادن چهره اعراب و مسلمانان همراه بود. اين تهاجم، همزمان دو سمت به خود گرفت؛ سمت نخست قصد داشت تاريخ اسلام را مسخ، و خطر اين دين را به مسيحيان اروپا و امريکا گوشزد کند. صهيونيست‌ها برگ‌هاي تاريخ را ورق مي‌زدند و پيروزي‌هاي مسلمانان را در صدر اسلام در سرزمين شام مصر و افريقا و در دوره‌هاي بعد، در اروپا و قسطنطنيه يادآوري مي‌کردند.

صهيونيست‌ها روي شکست صليب‌ها به ويژه در جنگ «حطين» انگشت مي‌گذاشتند. آنان براي برانگيختن ديگران از هيچ کاري فروگذار نبودند، براي مثال، سخنان پاپ اويانوي دوم را خطاب به اعضاي شوراي کليساها در جنوب فرانسه يادآوري مي‌کردند. پاپ، فعّاليت ضدّ مسلمانان را تجويز مي‌کرد و از رهبران کاتوليک مي‌خواست که در جنگ‌هاي صليبي مشارکت کنند. در سخنان پاپ آمده است:

به سوي شرق برويد و سرزميني را که خداوند به بني اسرائيل بخشيده، از وحشي‌هاي اشغالگر باز پس بگيريد

هدف تبليغات دشمن:

سمت ديگر تبليغات صهيونيست‌ها اين بود که اعراب را مردمي عقب افتاده، شهوت‌طلب، زناکار، مي‌گسار و قمارباز معرفي مي‌کردند و آنان را مردمي نشان مي‌دادند که عواطف انساني را نمي‌فهمند و ناداني بر آنان سايه انداخته است.

هدف صهيونيست‌ها از اين تبليغات، زشت جلوه دادن اعراب و مسلمانان نزد افکار عمومي جهان بود. آنان مي‌خواستند به مسيحيان اثبات کنند که مسلمانان، دشمنان تمدّن اروپاي مسيحي هستند. وقتي اين انديشه‌ها را تبليغ مي‌کردند در مرحله بعد مي‌توانستند از افکار عمومي بخواهند که در مبارزه با مسلمانان در کنارشان بايستند.

بدون هيچ تعارفي بايد گفت که صهيونيست‌ها در اين زمينه به هدف خود رسيدند و اکنون افکار عمومي آمريکا و اروپا با عينکي که آنان برايشان تهيه کرده‌اند. به مسلمانان نگاه مي‌کنند. صهيونيست‌ها نيز ديگر آن چهره زشت سابق را ندارند.

تبليغات تجاري، يکي ديگر از رسانه‌هاي تحت سلطه صهيونيسم است که از آن براي توهين به اسلام و مسلمانان استفاده مي‌شود. در يکي از تبليغات‌هاي تلويزيوني آمريکا که براي صابون خاصي صورت مي‌گيرد، اعلام مي‌شود که اين صابون همه چيز حتّي اَعراب را هم تمييز مي‌کند، سپس فردي در لباس عربي ظاهر مي‌شد که سر و صورتش چرکين و کثيف است. چند دختر نيمه عريان او را در وان قرار داده، با صابون مذکر شروع به شست و شوي وي مي‌کنند، در حالي که پس از خارج شدن از وان به خوبي پاک نشده است. و گوينده اعلام مي‌کند: خانم‌ها و آقايان! مي‌بخشيد ما سعي کرديم که بهترين و پاک‌کننده‌ترين صابون را بسازيم. هر صابون ديگري که بتواند اين عرب را تميز کند خود را معرفي کند. در اين هنگام فردي وارد مي‌شود و اعلام مي‌کند: از خبرگزاري فلان اطلاع داده شده که اين صابون در سطح بسيار عالي ساخته شده و عيب در وجود عرب است نه صابون. اين عرب است که هيچ وقت تمييز نمي‌شود، و همين جا فيلم پايان مي‌يابد.

اين نمونه‌اي از تبليغات منفي و کينه‌جويانه صهيونيسم ضدّ اعراب و مسلمانان است که به چنين اعمال ناشايستي اقدام مي‌کنند تا به خواسته‌هاي خود دست يابند.

صهيونيسم در شيطنتي ديگر در جهت القاي شهوت‌پرستي مسلمانان به ويژه اعراب اين گونه به تبليغ مي‌پردازد:

دختر جواني به آرامي از راهي مي‌گذرد که ناگهان مردي با لباس عربي به او هجوم مي‌آورد تا به وي تجاوز کند. زن جوان نيز با آرامش خاطر محلول بي‌هوش کننده (موضوع آگهي تجاري) را به صورت او مي‌پاشد و او را بي‌هوش مي‌نمايد. پس از آن، در حالي که با تنفر آب دهان به صورت او مي‌افکند به راه خود ادامه مي‌دهد.

نمونه‌هايي از اين نوع که همگي بر خشونت‌طلبي، هوس‌بارگي، دور افتادگي از تمدّن و... اشاره دارند بسيار است. در نمونه‌اي ديگر در يکي از آگهي‌هاي تبليغاتي در سينماهاي يونان به اين شاهکار خيانت‌بار برمي‌خوريم:

در اين آگهي، مرد عربي، با موهاي سپيد و کمري که از شدّت پيري خميده، در حالي که پيراهن بلند عربي بر تن دارد، در مقابل دکّه‌اي که مجلات سکسي عرضه مي‌کند، مي‌ايستد. يکي از آن مجلات را برداشته و آهسته ورق مي‌زند. در چشمانش برق شهوت آشکار مي‌شود. ناگهان دستي به سوي او دراز مي‌شود با يک بطري که حاوي محلول نشاط‌آور جنسي (موضوع آگهي تجاري) است، عرب بطري را گرفته و جرعه‌اي از آن را مي‌نوشد. بي‌درنگ به اسب چموشي مبدّل مي‌شود که ديوانه‌وار در کوچه‌ها و خيابانها به دختران و زنان حمله‌ور مي‌شود.

اما چرا اعراب سوژه اين گونه حملات بي‌امان واقع مي‌شوند؟ شايد بتوان علّت‌هاي ذيل را در اين جهت مطرح کرد:

1ـ اعراب، جبهه اول و خطّ مقدم مسلمانان در برابر صهيونيسم به شمار مي‌روند، از اين رو بديهي است مورد تهاجم مستقيم دشمن قرار بگيرند و در جنگي رواني، هويتشان به تمسخر گرفته شود.

2ـ با حمله يک طرفه به اعراب، حساب آنان را از ديگر مسلمانان جدا سازند و به گونه‌اي فريب‌کارانه اين گونه وانمود کنند که آن چه مورد تمسخر قرار مي‌گيرد، اعراب هستند نه اسلام و مسلمين؛ البته علمکردهاي ناسيوناليستي افراطي در اين زمينه کمک به سزايي در اين تهاجم داشته است.

3ـ از آنجا که بيش‌تر آموزه‌هاي مشترک اسلامي با توجه به ادبيات و فرهنگ اسلامي به عربي شکل گرفته است، با حمله به اعراب مي‌توان اين آموزه‌هاي مشترک را مورد تهاجم قرار داد.

4ـ به دليل ثروت بسيار کشورهاي نفت خيز و عدم رعايت احکام روشنگرانه اسلام از سوي حاکمان و سوداگران عرب، نقاط ضعف بسياري در رفتارهاي آنان به چشم مي‌خورد که امکان سوء استفاده را فراهم ساخته است.

صهيونيست‌ها به همين مقدار هم بسنده نکرده، براي توهين به اسلام و مسلمانان از پارچه و لباس و کاغذ هم به شکل‌هاي گوناگون استفاده مي‌کنند که براي نمونه به موارد ذيل مي‌توان اشاره کرد:

در«بروکسل» پايتخت «بلژيک» اوايل سوره مبارکه مريم و بقره را بر روي کاغذهاي بسته‌بندي چاپ کردند.

در «گلاسکو»ي بريتانيا و ديگر شهرهاي اروپايي، صهيونيسم بر اماکن فحشا، اسم «مکّه» را گذاشته است.

در باغ وحش شهر «بازل سوئيس» غرفه نگهداري خوک‌ها به شکل مساجد اسلامي ساخته شده است.

در «قبرس» يک نفر صهيونيست کفش‌هاي ورزشي ساخته است که اسم جلاله «الله» بر کف آن نقش شده است.

در آمريکا، کاغذهايي مستعمل در توالت‌ها با تصاوير علماي اسلام به بازار عرضه شده است.

اينها نمونه‌هاي کوچک و قابل بيان از صدها برخورد ناشايست صهيونيست‌ها با جهان اسلام است که شنيدن آن قلب هر انسان وارسته و پاکي را به درد مي‌آورد. از طرف ديگر، زنگ خطري براي اعراب و مسلمانان است که با اتّحاد و برادري در مقابل دسيسه‌هاي آنان ايستادگي و مقاومت، و اسلام را از گزند توطئه‌هاي آنان حفظ کنند.

سينما (به رغم رقابتي که تلويزيون با آن دارد) همچنان يکي از مهم‌ترين کانال‌هاي ارتباط مردمي باقي مانده است ديدگاه‌هاي خود را نيز به ميليون‌ها تماشاگر تحميل و القا مي‌کند. صهيونيست‌ها خيلي زود به اهميّت تبليغاتي صنعت سينما پي بردند و براي مهار آن به تکاپو افتادند. بر اين اساس، هيچ عجيب نيست که مي‌بينيم طلايه‌داران صنعت سينماي جهان و به ويژه سينماي امريکا، اغلب از يهوديان هستند.

ديري نپاييد که يهوديان با خريدن مشهورترين شرکت‌هاي توليد فيلم جهان، به ويژه در آمريکا توانستند مهار اين رسانه را در دست بگيرند. در برخي آمارها آمده است که بيش از 90 درصد از کلّ دست‌اندرکاران سينماي امريکا (از تهيه کننده و کارگردان گرفته تا بازيگر و فيلمبردار و تدوينگر) از يهوديان هستند. شايد بتوان گفت نخستين شرکت توليد فيلم در آمريکا که بازوان اختاپوس صهيونيسم بيش از همه آن را در برگرفت، شرکت «فيناگراف» است. اين شرکت، توليد فيلم‌هاي صهيونيستي را از سال 1909 ميلادي، آغاز کرد.

سيطره صهيونيسم بر حوزه ادب و هنر

صهيونيست‌ها از اين حوزه نيز غفلت نکرده و به دليل اهميّت فراوان آن، سرمايه‌گذاري قابل توجهي کرده‌اند؛ به طوري که کارتون‌هاي کودکان و نوجوانان و کتابهايي را که در اين زمينه براي آنان نگاشته شده است. شامل مي‌شود؛ به طور مثال، بچه‌هايي که در کارتون‌هاي تلويزيوني، مادرشان را گم کرده‌اند، پيامي براي يهوديان دور از اسرائيل دارد با زبان قصّه و تصوير به آنها مي‌گويد که براي چه نشسته‌ايد که اورشليم مادر، آغوشش را براي رسيدن شما باز نگه داشته است.

از اين گسترده‌تر و کلّي‌تر، نوجواني است که خانواده خود را ترک مي‌کند تا به دنبال «سرنوشت» دنيا را زير پا بگذارد. وقتي در داستاني اين مفهوم مطرح مي‌شود دو خاصيت دارد:

بچه‌هاي يهودي را تحريک مي‌کند که خانه و خانواده خود را رها کرده، به اسرائيل بروند؛ زيرا که به نظر صهيونيست‌ها سرنوشت آنها اين است.

بچه‌هاي غير يهودي با تحت تأثير قرار گرفتن از اين بدآموزي و فرار از خانه، بدترين لطمه را به خود و خانواده خود مي‌زنند.

بحران روحي و ناامني اجتماعي که در اثر آن گونه داستانها ايجاد مي‌شود بر کسي پوشيده نيست و از گرفتاري‌هاي بزرگ خود آمريکا و اروپاي امروز، همين فرار بچه‌ها از خانه است. در هر حال، پيدا است که اين گونه داستانها براي‌ صهيونيسم آثار و نتايج بسيار ارزنده دارد و آن آثار عبارتند از:

برهم زدن نظام خانوادگي و انسجام عاطفي

ايجاد جامعه‌اي از هم پاشيده، همان هدفي که با ترويج سکس و فحشا و زنازادگي هم دنبال مي‌شود.

آيا تاکنون يک فيلم، يک نمايشنامه، يک داستان، يک قطعه و خلاصه يک اثر هنري و ادبي ديده شده است که رابطه لطيف و عاشقانه پدر و مادر را با بچه‌هاي يکي دوساله نشان دهد؛ چنان که خواننده و بيننده جوان، تحت تأثير قرار گرفته، تصميم بگيرد خانواده تشکيل دهد و بچه‌دار شود تا از اين لذّت عظيم و لطيف بهره ببرد؟ چقدر کم است آثاري که در آنها نوجواني را نشان دهند که با اخلاص و پاکي و عشق، کنجکاوانه به دنبال مسائل فکري و تحقيقاتي است، مطالعه مي‌کند و خلاصه اهل دقت است. مگر نوجوانان در اين سن، اين چنين نيستند؟ مگر اينها وقايع و پديده‌هاي موجود زندگي نيست؟ مگر جوامع بشري به چنين زمينه‌هايي نياز ندارند؟ در اين همه داستان، فيلم و قصّه که از شهوت‌راني‌ها، عشق‌هاي جنسي، ماجراهاي خشن، يا وقايع ماليخوليايي و غيرواقعي و يا مسائل بسيار ظريف و لطيف، اما غير عادي گفته مي‌شود، چرا به خانواده و روابط عاطفي آن و زيبايي‌هاي روحي نوجواان و جوانان پرداخته نمي‌شود؟

پاسخ روشن است. اگر چه ممکن است بسياري از هنرمندان و نويسندگان به اين مسائل پرداخته باشند، دستگاه‌هاي صهيونيستي نمي‌خواهند اين موارد شيوع يابد؛ چرا که خانواده سالم، مقدمه جامعه سالم است و چنين جامعه‌اي تفاله‌ها و زباله‌هاي خود را پاکسازي مي‌کند. و در چنين جايي تکليف آنها روشن مي‌شود. آنها تا مي‌توانند فرويديسم را ترويج مي‌کنند، و خشونت و تجاوز و عيّاشي را رواج مي‌دهند. اگر مردم از اين نمونه‌ها دل زده شدند، آن وقت درويش مسلکي و احساسات لطيف اما غير منطقي و نامعقولي چون قهرمان پروري‌هاي خيالي يا احمقانه، خيال‌پردازي‌ها و افکار غير واقعي را تبليغ مي‌کنند.

يکي ديگر از مواردي که مي‌تواند نوع جريانهاي ادبي و هنري را نشان دهد، قصه «جوجه اردک زشت» هانس کريستين اندرسن است که مهم‌ترين اثر او و خود او مهمترين نويسنده کودکان تلقّي مي‌شود تا جايي که يونسکو روز تولدّش را روز جهاني کودک قرار داده است. در حالي که اين داستان، داستان يهود است و به روايت خود آنها چنين آمده است:

در ميان يک مشت جوجه اردک، يکي زشت است (يعني يهودي) از ابتدا و به دليل نژادش در ميان ديگران منفور است و مورد آزار اذيت آنان و به همين دليل هم منزوي مي‌شود؛ اما کم‌کم که بزرگ مي‌شود مي‌فهمد که از نژادي برتر و برگزيده است. بعد هم به همراه يک دسته قو، به سمت افق و دريا و خورشيد که سمبل‌هاي يهود براي سلطه و بزرگي اسرائيل است، روانه مي‌شود. آيا مي‌توان احصا کرد از روي اين قصّه، چند نوع و چند طرح مختلف چاپ شده باشد؟ و بعد از اين همه چاپ و تصوير، تازه نوبت مي‌رسد به والت ديسني که نه فقط آن را به صورت کارتون مي‌سازد، بلکه اصلاً قهرمان آثار، او مي‌شود. «دانيل داک» يعني اردکي که نامش شخص يهودي است، و بعد هم تقليدهاي مکّرر از کارهاي «والت ديسني».

آري، اگر صهيونيست‌ها توانستند از آن چهره منفور و مطرود خود در چشم جهانيان، چهره‌اي به ظاهر مقبول و مظلوم بسازند، به اين جهت است که به مسائل ظريف و حسّاسي چون هنر، ادبيات، تئاتر و تلويزيون توجه لازم را داشته، از آنها استفاده‌اي بهينه را جهت جذب جوانان و اقشار گوناگون جامعه به سوي خويش برده‌اند و مي‌برند.

اگر پذيرفته باشيم که عنصر صهيونيستي در جريان‌هاي سياسي امروز جهان، عنصر تعيين کننده‌ است و پشتوانه عظيم از يک تاريخ تجربه توطئه و دسيسه در پس پرده دارد، و اگر بدانيم که بزرگترين شرکت‌هاي انتشاراتي جهان و وسايل ارتباط جمعي و مطبوعات و سينما و راديو و تلويزيون و مؤسسات خبري و تشکيلات بين‌المللي در زمينه‌هاي گوناگون علمي و ادبي، عموماً در اختيار صهيونيست‌ها است و خيل عظيمي از فراماسونر‌ها و متخصّصان، دانشگاه‌ها و سازمان‌هاي تربيت‌کننده متخصّص، کارگزار سياست‌هاي آنها مي‌باشند آن گاه بايد به يک حقيقت تلخ و وحشتناک اقرار کرد و آن اين است که مردم دنيا با يک فاجعه عظيم فرهنگي و مسخ روحي و رواني روبرو هستند.

اگر برندگان جوايز نوبل، هنرپيشه‌هاي سينما و نويسندگان بزرگ و مشهور را به دقّت ملاحظه کنيم، پي خواهيم برد که از ميان اشخاص، کساني که به درد صهيونيست‌ها (اين صاحبان دستگاه‌هاي شهرت‌ساز) مي‌خورند، از يک کتابشان، صدها نوع بزرگ، کوچک، مصوّر، جيبي، لوکس، رنگي، سياه و سفيد، مفصّل و خلاصه و در قطع‌هاي مختلف چاپ مي‌کنند. تازه به همين هم بسنده نمي‌کنند؛ بلکه سريال‌هاي تلويزيوني، فيلم، کارتون و... نيز مي‌سازند.

به اين طريق، نويسنده به لشکري از عناصر تبليغي تبديل مي‌شود که به گوش و مغز مردم هجوم مي‌آورد و يک حرف را به صد زبان آن قدر تکرار مي‌کنند تا همه باورشان شود که آن نويسنده چنين و چنان است و به تعبيري از کاه، کوه مي‌سازند و آنچه را به نفعشان باشد، آن قدر بزرگ مي‌کنند که در باور کسي نمي‌گنجد.

لازم است در برابر اين توطئه‌ها خودمان را مهيا کرده، فريب نيرنگ‌هاي آنان را نخوريم، و بدانيم که اين دشمن غدّار مکّار و حريص به دنيا که قرن‌ها برنامه‌ريزي کرده، فقط از راه‌هاي معمول و ساده استعماري و نظامي و سياسي وارد کارزار نمي‌شود؛ بلکه افزون بر اينها، هرچه بتواند دقيق‌تر و پيچيده‌تر عمل مي‌کند تا محصول بهتري هم برچيند و بچه محصولي بهتر از ادبيات و هنر؟ پس بايد بهوش و مراقب بود، و در هر آنچه از جانب غرب و صهيونيست‌ها مي‌آيد، به ديده شک نگريست تا خلافش ثابت شود.

سيطره بر دانشگاه‌ها، متون آموزشي و فرهيختگان

صهيونيست‌ها به دليل اهميّت کتابهاي ديني و آموزشي، و اهميّت فوق‌العاده آن در تربيت فکري و روحي کودکان و نوجوانان و جوانان، توجّه بسياري به آن دارند؛ به طوري که بر تعليمات ابتدايي، دانشگاهي و... کنترل و تسلّط کامل يافته‌اند. در ضمن، گروه فراواني از دانشجويان امريکا را يهوديان تشکيل مي‌دهند.

در پروتکل شانزدهم درباره دانشگاه‌ها و سياست‌هاي اعمال شده در اين زمينه، چنين آمده است: براي آن که تمام نيروهايي را که در راه به وجود آوردن هماهنگي فکري و همبستگي اجتماعي کار مي‌کنند(به جز نيروي خود ما) از بين ببريم، بايد نخستين حلقه‌هاي اين زنجيره، يعني دانشگاه‌ها را از هم بگسليم. راهش هم اين است که روش‌هاي آموزش را از اساس خراب کنيم و آنها را در قالب روشهاي نو با سمت و سويي جديد بريزيم. استادان و دست‌اندرکاران مشاغل آموزشي بر طبق برنامه‌هاي سرّي و عملي ما به گونه‌اي مطلوب تربيت‌ شده و دست و پاي آنها به وسيله اين برنامه‌ها محکم بسته خواهد شد تا هيچ کدامشان نتوانند به اندازه تار مويي از آنها تخطّي کنند.

يکي ديگر از جنايت‌هاي صهيونيست‌ها اين بود که با بودجه خود، عدهّ‌اي از جوانان مستعدّ کشورهاي آفريقايي را وارد دانشگاه‌هاي کشاورزي تحت سلطه خود مي‌کردند و به نام بالا بردن سطح کشاورزي در آفريقا تعليم مي‌دادند که بعد ملعوم شد اين عده از جوانان در اين گونه مراکز فقط مشغول فرا گرفتن دفاع از ايدئولوژي صهيونيستي بودند و يگانه علمي که ذرّه‌اي نياموختند، علم کشاورزي مدرن است.

صهيونيست‌ها در آفريقاي جنوبي، آموزشگاهي بزرگ داير کرده‌اند که در آن، رهبران آينده آفريقا مشغول فراگيري آموزش‌هاي تبعيض نژادي هستند.

عادل توفيق عطاري، در کتاب خويش در خصوص نقش اسرائيل و صهيونيسم در تعليم و تربيت دياسپورا مي‌نويسد:

مؤسسه‌هاي تربيتي اسرائيل در پرورش جوانان يهود در دياسپورا مشارکت دارند. تعدادي از جوانان يهود تمام دروس يا بعضي را در مدارس و دانشگاه‌هاي اسرائيل مي‌گذرانند. گروهي از اينان براي دوره‌هاي تابستاني به اسرائيل مي‌آيند و احياناً تمام کلاسهاي آموزش يهودي مدارس يهود در دياسپورا، در چارچوب طرحي که «پل برادري» بين دانشجويان و دانش‌آموزان اسرائيل و يهود دياسپورا ناميده شده است، براي مدّت يک فصل تحصيلي با بيش‌تر به فلسطين منتقل مي‌شود، و اميد چنان است که برخي از اينان تصميم بر ماندن در کشور اسرائيل بگيرند. براي اين دانشجويان، خوابگاه و کمک هزينه در نظر مي‌گيرند؛ چرا که آنها به صورت بورس از ادامه تحصيل برخوردار مي‌شوند.

صهيونيست‌ها جهت تعليم و تربيت نسل نوجوان و جوان براساس ديدگاه‌هاي خويش و تحميل خواسته‌هاي صهيونيستي بر آنها به تأسيس مراکز آموزشي مختلفي اقدام کرده‌اند.

بزرگ‌نمايي شخصيت‌هاي علمي يهود

صهيونيست‌ها جهت ترويج اهداف خود و تبليغ صهيونيسم جهاني از طريق رسانه‌ها به بزرگ جلوه دادن شخصيت‌هاي يهودي و صهيونيستي اقدام مي‌کنند تا به اين طريق، صهيونيسم را در اذهان عمومي جاي دهند. براي اثبات مدّعاي خويش به مواردي جهت تنوير اذهان عمومي اشاره مي‌کنيم:

چرا ماکس پلانک، فيزيک‌دان برجسته و محقّق ممتاز قرن بيستم به اندازه انيشتين، فيزيک‌دان ديگر آلماني شهرت جهاني و توده‌اي ندارد؟ چرا هايزن برگ، دانشمند و محقّق بزرگ ديگر فيزيک که عميق‌ترين اثر را بر تحول فيزيک کوانتوم قرن بيستم گذاشت، به اندازه انيشتين مشهور نيست؟

جالب است بدانيم که پلانک در سال 1918 ميلادي، برنده جايزه نوبل فيزيک شد و انيشتن در سال 1921 و هايزن برگ در سال 1932 و نيز پلانک و هايزن برگ، هر دو به لحاظ عمق انديشه فلسفي و برداشت‌هاي نظري از دانش فيزيک، از انيشتن قوي‌تر و نيرومند‌تر بودند.

پس چرا انيشتن از آن دو دانشمند هم وطنش مشهورتر است؟ پاسخ ساده است. چون انيشتين يهودي بود و از «اسرائيل» حمايت مي‌کرد؛ به همين سبب کنفورميسم تصويري استکبار، با طرح زندگاني انيشتين در سينما، او را بزرگ‌ترين، موفق‌ترين و خدمت‌گذارترين چهره علمي اين قرن کرد و با تأکيدهاي تبليغاتي متعدّد، شخصيت علمي او را به درون حافظه ملّي صدها فرهنگ و تاريخ برد.

به اين جهت است که چهره‌هاي پلانک و هايزن برگ فقط براي دانشجويان رشته فيزيک شناخته شده است، اما انيشتين را هم تاجر فرش، هم ميوه فروش سربازار، هم بستني فروشهاي دوره گرد و هم سياستمداران مي‌شناسند؛ زيرا قدرت تصويري صهيونيسم گستر، به حافظه جهان معاصر مي‌خواهد به دروغ بگويد: فقط يک نفر در تحوّل اساسي فيزيک نقش داشته، و آن يک نفر هم يهودي صهيونيست به نام آلبرت انيشتين است.

ابن ميمون، يکي از صدها دانشمند فلسفي دوره اقتدار طلايي فرهنگ و تمدّن اسلامي در ده قرن پيش است. با اين همه، مشهورترين و پرآوازه‌ترين دانشمند دوره حيات فرهنگي و علمي مسلمانان در تاريخ فرهنگ غرب به شمار مي‌رود.

ابن هيثم، برادران خوارزمي، ابن نديم و امام محمد غزالي که از ستاره‌هاي پرفروغ دانش و فرهنگ و انديشه در آن دوران هستند، شهرت علمي‌شان در تاريخ فرهنگ غرب، هرگز با ابن ميمون قابل قياس نيست. علت چيست و چرا چنين اتّفاقي رخ داده است؟ آيا ابن ميمون، دانش عدسي‌ها و روابط علمي نور را خيلي عميق‌تر از ابن هيثم مي‌شناخت؟ يا در انتولوژي ديني، خيلي کاوشگرتر و پژوهنده‌تر از «احمد غزالي» بود؟ پاسخ اين پرسش‌ها نيز ساده است، زيرا ابن ميمون يک يهودي‌زاده بود و بس.

پوپر در جايگاه متفکر اجتماعي، چرا از خوزه اورتگاي گست و رنه گنون و توين بي و... مشهورتر، ژرف‌انديش‌تر، انديشه‌ورتر و در يک کلام، فاضل‌تر خودنمايي کرده است؟ آيا خوزه و گنون و توين‌بي از ديکتاتوري و بستن پنجره‌هاي تنفّس زندگي سياسي جوامع دفاع کرده‌اند؟ البته که پاسخ منفي است. اين سه متفکر، پيوسته مدافع آزادي و حيثيت انساني و روابط اجتماعي به دور از هر گونه سلطه و فشار و ستم بوده‌اند.

با وجود اين همه امتيازات در سه دانشمند مذکور، پوپر در همه محافل علمي و روشنفکري، حضور روشمندانه مستدام دارد و آنها و خيلي‌هاي ديگر از امکان چنين حضور جهاني بر کنار شده‌اند. علّت چيست؟ پاسخ روشن است. پوپر يهودي است.

باز اگر مشاهده مي‌کنيم که گلدزيهر، مستشرق آلماني از بارتولد، مستشرق روسي در فضاي آکادميک شرق‌شناسي جهان، به مراتب مشهورتر و پژوهنده‌تر چهره‌نمايي کرده است، نه به سبب عرضه داشتن پژوهش‌هاي عميق و ابتکاري و گره‌گشا بوده؛ بلکه فقط به اين دليل که يهودي و اسلام ستيز بوده است.

جعل هنر و معماري اسلامي

صهيونيست‌ها در دست‌يازي بر هنرهاي اصيل و جعل و ثبت آنها به نام خويش، سابقه طولاني دارند. آنان مي‌کوشند با ساختن افسانه‌هايي، آن هنر يا معماري خاص و ظريف را به خود نسبت دهند که به طور نمونه به يکي از مصاديق بارز آن اشاره مي‌کنيم:

با وجود اين که مورّخين، هنرمندان و باستان‌شناسان بر اين امر تأکيد دارند که ستاره داوود يک افسانه دروغ صهيونيستي است و در اصل، يک شکل مورد استفاده عربي بوده که توسّط يهوديان به سرقت رفته است، ولي صهيونيست‌ها آن را به خود منتسب مي‌کنند و به نام ستاره داوود از آن نام ‌مي‌برند؛ در حالي که هيچ سند تاريخي نداشته؛ بلکه صرفاً يک جعل و افسانه است.

همه حقايق تاريخ، مؤيّد اين امر است که اسرائيل، دولتي بدون اصل و تاريخ و يک نبات شيطاني است که توسّط استعمار در قلب امّت اسلامي کاشته شده است و هيچ باکي از واژگوني حقايق و خلق افسانه‌ها و خرافات در مورد ريشه و تاريخش ندارد و در اين مسير، تمدّن و فرهنگ ديگر امّت‌ها را به خودش نسبت مي‌دهد. حتّي مدّعي شده است که تمدّن قديم مصري، داراي اصل يهودي است و آنان که اهرام را بنا نهادند، عبرانيون بوده‌اند.

در همين راستا، صهيونيست‌ها يکي از عناصر هنر اسلام را که بر اشکال هندسي متّکي است، به عنوان يکي از سمبل‌هايشان برگزيده‌اند و مشکل مهم‌تر اين است که ما از سمبل‌هايمان دست کشيده‌ايم و نسبت به استفاده از آنها حسّاسيت نداريم و نگراني از اين است که روزي بيايد که ما از تمامي تاريخمان به دليل اين که يهوديان در مورد آنها اسطوره و افسانه مي‌سازند، دست بکشيم.

در زمينه ستاره شش گوشه که اسرائيلي‌ها آن را ستاره داوود مي‌دانند و سمبل خويش برگزيده‌اند دکتر محمد ابوغدير، استاد و رئيس بخش زبان عربي در دانشکده علوم انساني «الازهر» تأکيد دارد:

اين ستاره شش گوش، داراي اصلي عربي است و يابوسين‌ها که جزئي از کنعاني‌ها عرب بودند و شهر قدس را ايجاد کردند و دولتي تشکيل دادند، اين ستاره را به عنوان شعار و سمبل خود انتخاب کردند... بعد از خروج يهود از مصر، آنها به طرف کنعان رفتند؛ ولي داخل آن نشدند و به صورت مجموعه‌هايي از قبايل و عشاير در اطراف منطقه پخش شدند و با کنعانيان از در حيله و نيرنگ و از راه تجارت و خويشاوندي وارد شدند تا توانستند بر اسطوره‌اي در تفکّر يهود درآمد و به انگشتر سليمان ارتباط داده شد و در تمامي جوامع يهودي در سراسر جهان منتشر شد و به هنرها و فنون مختلف وارد شد و در تفکر صهيونيستي، اين دلالت حاصل شد که اين ستاره جزئي از تاريخ و اسطوره يهودي است؛ چرا که اسرائيل، دولتي است که بر اساس اساطير زندگي مي‌کند و تمامي تلاش خود را در اين زمينه، يعني ارتباط مردم و ملّت‌ با مجموعه‌اي از افسانه‌ها به کار گيرند.

توسعه و سيطره اقتصادي صهيونيست‌ها

صهيونيست‌ها جهت نيل به اهداف خود به يکي از امور مهم و اساسي که در اين زمينه مي‌تواند در رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده شان کمک شاياني بکند، مورد توجه قرار داده و از آن غفلت نکرده‌اند که آن، جز سيطره بر اقتصاد جهان و تحت کنترل گرفتن مراکز اقتصادي و تجاري و اتّحاديه‌هاي صنفي و کارگري و... چيز ديگري نمي‌تواند باشد؛ چنان که در پروتکل هشتم آمده است:

ما دستگاه‌هاي حکومت خود را با دنيايي از اقتصاددانان مدد خواهيم رساند و براي رسيدن به همين هدف است که تدريس علوم اقتصادي در مدارس ما مهم‌تر از هر چيز است و يهوديان وظيفه دارند اين علوم را کاملاً فرا گيرند. ما حکومت خود را در انبوهي از بانکداران، صنعتگران و سرمايه‌داران محاط خواهيم کرد و حلقه اتّصال آنها، ميليونر‌ها خواهند بود؛ چرا که در واقع، سرانجام هر چيزي به ارقام ختم مي‌شود و اين ارقامند که همه جا حرف آخر را مي‌زنند.

براي اثبات ادّعاي خويش، به مواردي در اين زمينه استناد مي‌کنيم:

لي‌لي ينتال مي‌نويسد:

سوري‌هاي و لبناني‌هاي مقيم آمريکا، آن قدر که به علّت وابستگي‌هاي اقتصادي به «کميته تعاون يهود» کمک مي‌کنند، به حکم اعتقاد و ايمان، به تقاضاي کمک به آوارگان عرب پاسخ مساعد نمي‌دهند.

پيوندهاي سران مالي صهيونيست‌ در سطح بين‌المللي با يک ديگر، امکان مي‌دهد که کمک‌هاي مالي ثروتمندان Hمريکا و ساير کشورها به اسرائيل با هماهنگي کامل توأم باشد. شرکت کنندگان در سه «کنفرانس ميليونرها» که پس از جنگ شش روزه در اسرائيل برگزار شد، عبارت بودند از: روچيلدهاي انگليسي و فرانسوي، چالز کلر، رئيس شرکت و بانک انگلستان، زيگموند واربرگ، يکي از بانکداران بنام لندن، اسحاق والفسون، صاحب فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي انگلستان و اسرائيل، کالبين رئيس 116 بانک و شرکت در برزيل. اين افراد، هر وقت صحبت بر سر نيازمندي‌هاي صهيونيست‌ها به ميان آيد خيلي سريع و آسان با هم کنار مي‌آيند.

در حال حاضر، صهيونيست‌‌ها در مسائل اقتصادي داراي قدرت فراواني هستند و بر بسياري از بانک‌ها و شرکت‌هاي تجاري و صنعتي و معان «طلا»، «الماس»، «نيکل» و «مس» از طريق خانواده‌هاي روچيلد و ساسون و ديگران تسلط دارند. همچنين بيش‌ترين سهم را در بانک مرکزي و شرکت‌هاي نفتي بريتانيايي در عراق و کويت دارا هستند.

همچنين لازم است به اين نکته اشاره کنيم که حاميان صهيونيست براي پيشرفت هرچه بيشتر اين رژيم، دولتمردان آنها را از حمايت اقتصادي برخوردار کرده‌اند و مي‌کنند، به طوري که براي نمونه، ادوارد سيو، ميليونر صهيونيست، صاحب کمپاني مشهور «مارکس اسپنسر» که در سال 1982 ميلادي هلاک شد، سالانه ده ميليون ليره استرلينگ به اسرائيل کمک مي‌کرد. وي در سال 1967 ميلادي، با موافقت ملک اليزابت، ميليون‌ها ليره بيشتر از سالهاي قبل کمک کرد؛ البته اين کمک‌ها و حمايت‌هاي اقتصادي فقط به وي منحصر نمي‌شود؛ بلکه افراد بسياري بودند که جهت رشد هرچه سريع صهيونيست، اقدام‌هاي لازم را در اين مورد با تمام توان انجام داده‌اند.

يهوديان، همواره زير پوشش طرح‌هاي بازرگاني وارد کشورها شده و افزون بر چپاول منابع عظيم، فرهنگ اين کشورها را نيز دچار بحران‌هاي جبران‌ناپذيري مي‌کنند. آنان با اين روش توانسته‌اند از بزرگ‌ترين بانکداران جهان به ويژه کشور امريکا و سوئيس شوند؛ به طور نمونه، سپرده‌هاي بانکي برادران زولت، کوهن، راکفلر و روچيلد در امريکا به شمارش درنمي‌آيد.

متأسفانه اغلب کشورهاي اسلامي خاورميانه نيز از خود نقاط ضعف بسياري نشان داده‌اند و تا حدودي تسليم خواسته‌هاي آنان مستقيم يا غير مستقيم شده‌اند تا جايي که با رژيم صهيونيستي قراردادهاي نظامي، اقتصادي و سياسي بسته‌اند که بهره‌برداري از اين قراردادها بيش‌تر به نفع صهيونيست‌ها بوده است. سران کشورهاي عرب و منطقه خاورميانه هنوز در خواب غفلت فرو رفته‌اند؛ زيرا اگر کشورهاي منطقه خاورميانه که اغلب آنها مسلمان هستند، به خود بيايند و به جاي اعتماد بر صهيونيست‌ها، بر خودشان اعتماد کنند، روي پاي خود بايستند و با هم متحّد شده، در برابر ديسسه‌هاي صهيونيسم از خود نرمي نشان ندهند، به يقين صهيونيست‌ها دندان طمع خود را از آن منطقه خواهند کشيد و دولت‌هاي منطقه خاورميانه بر سرنوشت خويش مسلّط خواهند شد.

عامل مهمّي که قدرت‌هاي غربي و به ويژه آمريکا را در اين ساختار پشتيباني کننده، همسو و يکپارچه ساخته، نظام خاص اقتصادي، سياسي حاکم بر اين کشورها است که به دليل نقش محوري اقتصادي يهوديان و نگاهي که آنان به مسائل جهاني دارند، شکل بسيار پيچيده‌اي به خود گرفته است. دو قطبي بودن جهان در طول 50 سال گذشته، عامل مهمّي در استحکام تشکيلاتي ـ فکري و سياسي اين ساختار پشتيباني کننده بوده؛ اما از يک دهه پيش،تغييرات بسياري در اين ساختار ظهور کرده است که به علل گوناگون مي‌توان آن را سرآغاز شکافي اساسي در ترسيم اهداف، منافع و سياست‌ها دانست و واقعيت‌هاي جهاني نشان مي‌دهد که اين شکاف‌ها روز به روز گسترش مي‌يابد. همزمان و همسو با اين شکاف‌ها، اين ساختار پشتيباني کننده نيز تضعيف خواهد شد. چنين احساسي سبب شده است که قدرتمندان صاحب نفوذ يهوديان در اين کشورها به طرّاحي سياست‌هاي نوي بپردازند که مهم‌ترين آنها سازماندهي نژادپرستي ملّي گرايانه و خشن است که البتّه اين عامل در صورت اصرار به استمرار آن، خود مي‌تواند به زمينه‌اي براي رشد نابساماني‌هاي ساختاري در اين کشورها بينجامد که بايد در فرصت‌هاي آتي به تجزيه وتحليل اين روند از تحوّلات اجتماعي ـ سياسي پرداخت؛ اما دورنماي اصلي اين جريان‌ها، گوياي وقوع تغييرهايي احتمالي در نظام فکري ـ اجتماعي غرب و به ويژه امريکا، فرانسه و انگليس است که به از هم پاشيدگي بيشتر ساختار اين نظام‌ها مي‌انجامد و مهم‌ترين نسخه‌اي که تا کنون نظريّه پردازان نظام غرب براي جلوگيري از وقوع چنين روندي پيشنهاد کرده‌اند. بازگشت به نظم کهنه و تجزيه شده 50 سال گذشته است و براي تحقّق عيني آن، آنها خطرزا بودن اسلام را جايگزين کمونيسم کرده‌اند.

از همين زمان است که اساساً مسأله اصول‌گرايي، بنياد گرايي و پيوند آن دو با تروريسم بين‌المللي و دولتي شکل گرفته است. اگر به اندازه کافي دقّت کنيم، درمي‌يابيم که در ساختار نظام قديم، کمونيسم نيز به همين شيوه‌ها مورد هجوم قرار مي‌گرفت و با همين شيوه، مقاومت در برابر آن نظم و شکل گرفت و اکنون نيز از همان شيوه‌ها براي مقابله و طرّاحي ساز و کاري دفاعي سود جسته مي‌شود که مهم‌ترين آن عبارت است از:

1- شکاف بين کشورهاي اصولگراي اسلامي و مسلمانان با مجامع بين‌المللي و به ويژه ايجاد شکاف اجتماعي ـ مذهبي ـ مردمي به نوعي که از همزيستي، مبادله فکري و تجانس اجتماعي جلوگيري شود؛

2- جلوگيري از شکل‌گيري ساختار اقتصادي با ثبات، رشد يابنده و نو در اين کشورها؛

3- سازماندهي نابساماني‌ها و تضادهاي اجتماعي؛

4-ايجاد رويارويي رواني، فرهنگي و اجتماعي؛

5-ايجاد سمبل‌هاي مقاومت دروني که نمونه‌هاي بارز آن، آفرينش شخصيت‌هايي چون سلمان رشدي، تسليمه نسرين، عزيز نسين و غيره است. کساني که در دوران جنگ سرد نيز وجود داشتند و هريک کاربردهاي خاص خود را مي‌يافتند.

6- استفاده از فن‌آوري ارتباطي و سازماندهي جنگ تبليغاتي درازمدّت، گسترده و متنوّع.

گرايش زنان و دختران کشورهاي اسلامي به حجاب به صورت سمبل مستقل و نيز احساس ناخوشايندي که از عملکرد يهوديان در غرب در حال شکل‌گيري است، ازنمونه‌هاي بارز اين جريان است؛ به گونه‌اي که نظام سياسي ـ فکري فرانسه که مدّت‌هاي طولاني توانسته بود خود را به صورت سمبل و مهد تفکّر و آزادي به نمايش بگذارد، اکنون وادار شده است اين سمبل را فرو بريزد و آن را آرام آرام در هم بکوبد؛ چون به تحمّل اين تحوّل قادر نيست. امريکا، انگليس، آلمان و بسياري از کشورهاي اروپايي نيز در معرض چنين تحوّلاتي هستند و بر اين اساس، دورنماي اين ساختار پشتيباني کننده، آن گونه که تصوّر مي‌شود، روشن و مطمئن نيست.

راههاي مقابله و ايستادگي در مقابل مهدي ستيزان

با توجه به اينکه راهها و شيوه‌هاي دشمن بر ضد مسلمانان و تفکر مهدويت را بيان کرديم واضح و شيوا مي‌باشد که روشهايي را بر ضد آنها مي‌بايست اتخاذ نمود اما براي يادآوري و اشاره به روايات در آخر آنها را ذکر مي‌کنيم.

الف ـ حضرت در برخورد با دشمنان از يک نوع مجازات استفاده نمي‌کند؛ بلکه برخي از آنان را در جنگ نابود مي‌سازد و حتي فراريان و زخميان آنان را نيز تعقيب مي‌کند. گروهي را اعدام نموده، خانه‌هايشان را ويران مي‌کند و گروهي را تبعيد مي‌نمايد و دست برخي را قطع مي‌کند.

1ـ جنگ و کشتار

زراره از امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا روش و سياست حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) همانند روش پيامبر (صلي الله عليه و آله) خواهد بود؟ امام (عليه السلام) فرمود: «هرگز؛ اي زراره! او سياست پيامبر (صلي الله عليه و آله) (در برخورد با دشمنان) را در پيش نمي‌گيرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) با ملايمت و نرمي و مهرباني رفتار مي‌کرد تا دلها را به دست آورد و مردم با آن حضرت الفت گيرند؛ ولي حضرت قائم (عليه السلام)، سياست قتل را در پيش و طبق دستوري که دارد، رفتار مي‌کند و توبه کسي را نمي‌پذيرد. پس واي بر کسي که با او مخالفت کند».

امام باقر (عليه السلام) نيز مي‌فرمايند: «حضرت مهدي (عليه السلام) با برنامه‌اي نو، سنّتي جديد و قضاوتي تازه قيام مي‌کند. بر عرب‌ها روزگار بسيار سختي خواهد بود و شايسته شأن و موقعيت او جز کشتن دشمنان نيست».

2ـ اعدام و تبعيد

عبدالله بن مغيره مي‌گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: «هنگامي که قائم آل محمد (صلي الله عليه و آله) ظهور کند، پانصد نفر از قريش را ايستاده اعدام مي‌کند. سپس پانصد نفر ديگر را به همين‌گونه اعدام مي‌نمايد و اين کار شش بار تکرار مي‌شود.» عبدالله مي‌پرسد: آيا تعدادشان به اين اندازه مي‌رسد؟ حضرت فرمود: «آري؛ خودشان و دوستانشان».

امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد: «هنگامي که قائم ما ظهور کند، دشمنان ما را از چهره‌هایشان تشخيص مي‌دهد. آن گاه آنان را از سر و پاهايشان مي‌گيرد و با شمشير به آنان مي‌زند (و آنان را نابود مي‌کند).

3ـ قطع دست

هروي مي‌گويد: از امام رضا (عليه السلام) پرسيدم: حضرت قائم پيش از هرکاري به چه چيز خواهد پرداخت؟ حضرت فرمود: «در آغاز به سراغ بني‌شيبه مي‌رود و دست‌هاي آنان را قطع مي‌کند؛ چون آنان دزدان خانه خدايند».

شيبه، در فتح مکه مسلمان گشت و پيامبر (صلي الله عليه و آله) او را کليد دار خانه کعبه کرد و طايفه بني شيبه تا مدّتها کليد‌دار و پرده‌دار خانه خدا بودند.

ب ـ پس از شناخت و درک وجود دشمنان و معاندان در برابر مفهوم مهدويت و اسلام و آگاهي از فعاليتها وتلاشهاي آنها در جهت محور و تحريف فرهنگ اسلامي مهدويت، آنچه از نظر عقل و دين اسلام لازم و حقيقي است لزوم شناخت دشمن و تدارک و مهيا شدن براي مقابله و دفاع در برابر آن است. اين راهي عقلي و بديهي است که در برابر دشمني که قصد نابودي هويت، اصل و بنيان انسانيت را دارد بايد به مقابله برخواست و وارد شدن از در گفتگو و مسامحه و سازش چيزي جز شکست را براي ما به ارمغان آورد. لذا براي بررسي و شکل‌دهي مقاومت و پايداري در برابر اين دشمن و شکست تاريخي آن ضروريست در حيطه‌هاي زير، تحولاتي در جهان اسلام و کل جهان شکل گيرد.

1ـ ايجاد آگاهي و بيداري کل انسانها نسبت به نياز به امام؛ اولاً بايستي با استفاده از ابزارهاي متفاوت، به تبيين ضرورت نياز به امام و بي‌مانندي و تنها راه بودن آن پرداخت.

امام رضا (عليه السلام) به اباصلت فرمود: خدا رحمت کند آنکه امر ما را زنده نگه مي‌دارد. اباصلت گويد: پرسيدم چگونه؟

حضرت فرمود: علوم را فرا گيرد و به ديگران بيامزود. چرا که مردم اگر زيبايي‌هاي کلام ما را بدانند، ما را پيروي مي‌کنند. رحم الله عبداً احيا امرنا قلت: کيف يحيي امرکم قال: يتعلم علومنا و علمها الناس فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا.

ثانياً، نقد و بررسي جريانات و نظام‌هاي مدعي نجات بشريت، زمينه پذيرش حکومت طيبه مهدوي را بيشتر فراهم مي‌آورد.

2ـ ايجاد آگاهي و بيداري مسلمانان و شيعيان نسبت به حقيقت و ماهيت دشمنان اسلام و مهدي ستيزان.

الف ـ در مقابل انکار، آگاهي و تثبيت حقيقت مهدويت و رفع توهمات و شبهات بايد نمود. مثلاً يادآوري اين نکته که مهدويت نيازعمومي بشر بوده، ريشه در اديان، قرآن و روايات نبوي دارد.

ب ـ در مقابل تخريب، ترميم و تبيين و ايجاد اعتماد.

ج ـ در مقابل تحريف:

1ـ روشنگري و تبيين و ايجاد اعتماد

2ـ خرافه زدايي

3ـ تعميق ايماني که مردم به امام زمان دارند.

4ـ ايجاد آگاهي و بيداري مسلمانان و شيعيان نسبت به حقيقت دين و معارف اهل بيت و تحقيق و تدبّر در آن

5ـ شناخت ماهيت دشمن و روشها و اهداف آن و شناخت دشمنان مختلف در زمينه‌هاي گوناگون

6ـ ارائه ايجاد روشهاي اتحاد ميان مسلمانان و فرهنگها و ملل جهان

7ـ ارائه معارف مهدويت بدور از خرافه‌پرستي و بدعت‌گذاري در ميان مسلمانان و ارائه آن به زبان جهاني و روز.

8ـ پياده کردن راههاي تقويت ايمان و رشد معنوي در ميان مردم جهان.

 

 

 

نويسنده: احمد رضا سالک

منبع : راسخون

%ق ظ، %27 %351 %1395 ساعت %07:%فروردين

مهدی ستیزی- قسمت دوم

علل ظهور شيوه‌هاي مهدي ستيزان

الف ـ وجود تشکيلات حکومتي ميان علماي قوم يهود بر يهوديان:

علماي يهود که توانسته بودند در طول تاريخ با تحريف مفاهيم و مباني الهي تورات، آن را مطابق با اهداف و اميال خود شکل دهند، پس از پيامبران بزرگي چون حضرت موسي (عليه السلام)، حضرت سليمان (عليه السلام) و حضرت داوود (عليه‌السلام)، توانستند اداره حکومت بر قوم خود را به دست گيرند و مردم را آن گونه که خود مي‌خواستند تربيت نمايند. اين تشکيلات در زمان حضرت عيسي (عليه‌السلام) خود را به شکلِ دادگاه نشان داد و اين مجمع در طول تاريخ همواره بين علماي يهود به عنوان تشکيلات حکومتي و نظارتي علما بر قوم خود داير بود و به وسيله آن مي‌توانستند احکام و قوانين خود را پياده نمايند. اين تشکيلات مافيايي يهود ادامه داشت تا زمان پيامبر و ظهور دين اسلام که با تبليغ دين اسلام جامعه يهود مي‌بايست به اسلام مي‌پيوست بنابراين يهود خصوصاً علما يهود براي اينکه قدرت و جايگاه خود را از دست ندهند، شروع به مخالفت و دشمني با اصل اسلام و پس از آن با مقوله مهدويت نمودند. يکي از بارزترين اعمال يهوديان تحريف احاديث و تفاسير اسلام و پيامبر بود که يهوديان تازه مسلمان بعنوان راويان احاديث پيامبر دست به تحريف دين زدند که «کعب الاحبار» نمونه بارز آن مي‌باشد.

مخالفت يهوديان با خاندان پيامبر و مولا علي (عليه السلام) در تاريخ به طور وضوح ديده شده است تا نگذارند اسلام واقعي بدست صاحبان اصلي آن قرار گيرد و رسالت پيامبر خاتم در تمام ابعاد آن به ظهور رسد.

ب ـ کينه‌ها و حسادتهاي قريش و اطرافيان پيامبر با آل‌ علي (عليه السلام) و شيعيان او.

يکي ديگر از علل ظهور و بروز مهدي‌ستيزي در اسلام، مخالفت و کينه‌ها و حسادتهاي اطرافيان پيامبر در صدر اسلام بود که بخاطر منفعت طلبي و حبّ رياست و مقامي که قبل از اسلام داشتند با پيامبر مخالفت مي‌نمودند و اين دشمني پس از اسلام آوردن آنها نيز ادامه داشت تا اينکه براي به دست گرفتن قدرت پس از پيامبر جريان سقيفه را علم نمودند تا هم خلافت را از آل علي (عليه‌السلام) بگيرند و هم خود را به قدرت برسانند و کينه‌هاي احد و بدر را بر سر آل علي (عليه السلام) خالي نمايند. اين عداوت و دشمني مبناي ستيز عليه علويان و شيعيان علي شد تا قريش توانست پس از پيامبر جايگاه زمان جاهلي خود را حفظ نمايد و يکي از ابزارهاي آنها ترويج دشمني با علي و آل او بود چون از حضرت علي ضربه‌هاي بسياري درصدر اسلام خورده بودند و اين ستيز باعث نرسيدن خاندان پيامبر به حق خود شد که سبب شد امامان شيعه يا در اسارت باشند و يا در شرايط مناسب نتوانند معارف خود را بازگو نمايند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مقابل دشمني‌ها و ستيزه‌جويي‌هاي دشمنان چنين با خدا مناجات مي‌کند: «اَللَّهمَّ اِهدِ قَومي فَانَّهُم لايَعلَمون» [1]

ج_ جهل و ناآگاهي مردم نسبت به مقام و معارف اهل بيت( عليهم السلام) و امام زمان (عليه السلام)

مهمترين عاملي که شرايط بروز مهدي‌ستيزي را در جامعه مهيا مي‌کند جهالت و ناآگاهي توده‌هاي مردم نسبت به معارف دين و حقايق الهي مي‌باشد. شناخت سطحي و ظاهري از معارف و علوم اسلامي زمينه را براي شيوع بسياري از مشکلات اعتقادي و فرهنگي ايجاد مي‌کند. مردم هنگامي که باور شناخت صحيحي از مقوله مهدويت داشته باشند و حقيقت آن را بدور از خرافات و اوهام و تخيلات درک کرده باشند، هيچ گاه تحت تأثير القائات شيطاني گروه‌ها و فرقه‌هاي انحرافي قرار نمي‌گيرند و بستر رشد دشمني و عداوت در دين را فراهم نمي‌کنند. مهمترين سلاح دشمنان اسلام براي پيشبرد اهداف خود جهل و ناآگاهي و کم عمقي انديشه است و تمام توان خود را به کار مي‌برد تا مردم را در اين سطح از تفکر نگاه دارد تا بتوانند سوار بر مرکب جهل، اسطوره‌هاي باطل خود را بر جايگاه حق بنشاند.

«... تا زماني که انسان توام شناخت امام را نداشته باشد، سخن گفتن از ظهور او بي‌معناست. ظهور امام، واقعه‌اي نيست که ناگهان روزي اتفاق افتد، بلکه امري است که هر روز در وجدان مؤمنان شيعي، حاصل مي‌شود... ظهور آينده امام، مستلزم استحاله قلب انسانهاست و اين ظهور تدريجي به ايمان پيروان و نفس وجود آنان بستگي دارد. اخلاق جوانمردي از همين جا ناشي مي‌شود و اين انديشه همه خلقيات شيعي را در خود دارد.» [2]

اين روند را حتي در عصر امروز به شکل مدرن و پيشرفته در سطح جهان قابل مشاهده است. ابزارهاي هنر و صنعت و رسانه همگي دست به دست هم مي‌دهند تا بشر را يک گام بيشتر به سوي فراموشي سوق دهند. شبکه‌هاي ماهواره‌اي، سايتهاي اينترنتي. همايشها و جشن و مراسمات گوناگون، بازيها و مسابقات و اجتماعات مختلف، انواع فيلمها و عکسها، لباسهاي گوناگون، انواع مشروبات الکلي و مواد مخدّر، ترويج انواع فساد به روشهاي مختلف در سطوح گوناگون جامعه، همگي تلاشهاي اهل باطل است براي نگه‌داشتن مردم در جهل و فراموشي و غفلت.

دـ تحريف حقايق و معارف الهي

«مطالبي که اگر به حقيقت آنها توجه کنيم تبديل به يک موتور حرکت دهنده جامعه اسلامي مي‌شود؛ وقتي دشمن توانست آن را خراب و معناي آن را عوض کند و ذهن ما به سمت ديگري سوق دهد؛ همين موتور متحرک، به يک داروي مخرب و خواب آور تبديل مي‌شود».[3]

وقتي دشمن نتوانست، عقيده اثربخش مهدويت را از مردم بگيرد، سعي مي‌کند آن را در ذهن مردم خراب کند تبديل مقوله انتظار مهدي عليه السلام که آثار و پيامدهاي بسيار شگرف و معجزه‌آسا و مثبتي دارد؛ به انتظار منفي و تلخ و ناگوار و... از اين قبيل تبديل شود.

تحريف نوعي نفاق در دين است باطل خود را با نام و شکل حقيقت معرفي مي‌کند و ويژگيهاي حقيقت را به خود نسبت مي‌دهد و از جهل و خمودي عقل استفاده مي‌کند تا خود را توجيه کند. تحريف همواره در بستر تاريخ بوده است و سلاح کارسازي براي اهل باطل است. تحريف در معاني و مباني دين، تحريف در نص روايات، تحريف در تفسير و استنباط معاني، تحريف در برداشت و انتخاب، همه و همه ابزارهاي دشمن دين مي‌باشد. مفاهيم حقيقي چون مهدويّت، انتظار، نيابت، ارتباط و ديدار با امام، ظهور، قيام امام، مفاهيمي هستند که چون در طول تاريخ اسلام به درستي براي مردم تبيين نشد از توضيح و تبيين واقعي آن بدست اهل بيت جلوگيري مي‌شد و اگر هم امکان داشت در آن تحريف مي‌نمودند، و اين زمينه‌ساز بروز حرکتها و انحرافاتي شد که بيشترين نقش مهدي ستيزي در دوران غيبت را ايفا نمود.

ذـ قدرت طلبي، رياست طلبي و منفعت طلبي

يکي از علل مهم بروز مهدي‌ستيزي درميان جوامع اسلامي وجود روحيه انحصار قدرت و حبّ رياست در ميان حاکمان و عالمان اسلامي است. در طول دوران ظهور اسلام تا عصر غيبت بسياري از حاکمان و عالمان با علم به حقانيّت اهل بيت و حقانيت مبحث مهدويت در اهل بيت چون وقوع چنين مطلبي در زمان آنها با منافع و اميال آنها موافق نبود و قدرت و سلطه آنها را زير سؤال مي‌برد، تمام تلاش خود را در ضربه‌زدن به اهل بيت و مفهوم مهدويت به کار بردند تا جلوي قدرت گيري آنرا بگيرند.

اين منفعت طلبي و رياست طلبي در دوره‌اي به شکل غصب خلافت خود رانشان داد، در زمان ديگر به شکل جنگ و مخالفت صريح با اهل بيت و شهادت آنها، زماني به شکل زنداني کردن و محصور کردن و دورنگه‌داشتن از مردم جلوه مي‌کرد و زمان ديگر جلوگيري از تولّد امام زمان و در زمان غيبت با مرتبط کردن خود با مفاهيم مهدويت و سوء استفاده از عقايد و جهل مردم به جمع کردن مريد و طرفدار مي‌پرداختند و هنگامي که کارشان رونقي مي‌گرفت ادعاي نيابت و بابيّت امام زمان را مي‌نمودند و چون در زمانهايي بستر جهل مردم مناسب بود ادعاي مهدويت و سپس الوهيّت مي‌نمودند تا بتوانند هرچه بيشتر بر قدرت سلطه خود بيفزايند. زمان امروز نيز قدرت سلطه و اقتصاد در دست کساني است که براي سلطه بر جهان نيازمند به معرفي خود به عنوان منجي جهان هستند و به وسيله ابزار تبليغات خود مردم را در جهل و خواب نگه دارند با بررسي روان شناختي شکل‌گيري جريانهاي مختلف ذکر شده به اين يقين مي‌رسيم که عاملان اصلي اين جريانها در پي کسب قدرت و رياست در ميان اطرافيان خود بوده‌اند و منفعت طلبي آنها باعث مي‌شد با علم به حقانيت اهل بيت در مقابل آنها مقابله نمايند.

ه‍ ـ لجاجت، عناد و تعصب بي‌جا

با اين که مقوله مهدويت بطور صريح در اسلام مطرح شده است و در احاديث و روايات پيامبر و اهل بيت به طور متواتر و در متن قرآن به آن پرداخته شده است و مقوله اميد و انتظار منجي در فطرت و نهاد آدميان قرار گرفته و حتي مذاهب غير الهي نيز به آن پرداخته‌اند ولي در طول تاريخ برخي معاندان و مخالفان بخاطر لجاجت و تعصب بي‌مورد و کورکورانه دست به تحريف و حذف اين مقوله در دين اسلام زده‌اند.

نمونه اينگونه معاندت‌ها در طول تاريخ به شکل‌هاي گوناگون بوده است مثل جلوگيري از کتابت و نقل احاديث نبوي در قرن اول اسلام، پس از آن در قرن دوم جعل احاديث در تعابير آن توسط مخالفان اهل بيت. از نمونه‌هاي بارز اينگونه معاندات حذف کتب و نوشته‌هاي پيرامون بحث مهدويت در کتب اهل سنت توسط برخي از علماي متعصب اهل سنت است که بخاطر عناد و تعصب نسبت به اين مقوله دست به حذف کتابهاي مهم اهل سنت مثل کتاب ابن عربي پيرامون مقوله مهدويت در فتوحات مکيه، زدند. اين عناد و مخالفت هم در فرقه‌هاي اسلامي ظهور و بروز دارد و هم در مذاهب غير اسلامي چون مسيحيت و يهوديت. از جمله شيوه‌هاي عناد و مخالفت مسيحيان و يهوديان با مقوله مهدويت حمايت و ترويج و تأييد شکل‌گيري فرقه‌هاي چون بابيت و بهائيت و وهابيت است که نتيجه ظهور اينگونه فرقه‌ها، تفرقه و جدايي ميان صفوف مسلمانان و تضعيف آنها در مقابل مسيحيت و يهوديت است.

اميرمؤمنان علي (عليه السلام) پس از شکست خوارج به هنگام گذشتن از کشتگان آنان فرمود: «آن کس شما را به کشتن داد که شما را فريفت».

پرسيده شد: او کيست؟ فرمود: «شيطان و نفس‌هاي پليد» اصحاب گفتند: خداوند، ريشه آنان را تا پايان دنيا قطع کرد؟

حضرت پاسخ داد: «خير، سوگند به آن که جانم در دست اوست، آنان در صلب‌هاي مردان و رحم زنان خواهند بود و پي‌در پي خروج خواهند کرد تا آن که به سرکردگي شخصي به نام اشمط بين رودهاي دجله و فرات خروج کنند. در آن روزگار مردي از اهل بيت ما به جنگ او مي‌رود و او را به هلاکت مي‌رساند و از آن پس هيچ قيامي از خوارج تا روز قيامت نخواهد بود».[4]

نيز آن حضرت درباره فرقه بتريه مي‌فرمايد: «هنگامي که حضرت قائم عليه السلام قيام کند، به سوي کوفه رهسپار مي‌شود. در آنجا تعداد ده هزار نفر ـ که آنان را بتريه [5] مي‌نامند، در حالي که سلاح بر دوش گرفته‌اند ـ جلوِ حضرت را مي‌گيرند و مي‌گويند: از همان جا که آمده‌اي باز گرد؛ زيرا ما به فرزندان فاطمه نيازي نداريم. حضرت شمشير مي‌کشد و همگي را از دم تيغ مي‌گذراند». [6]

راههاي نفوذ مهدي ستيزان و ابعاد فعاليت آنها

1- انکار مهدويت

منظور از انکار مقوله‌ي مهدويّت و انتظار، اين است که آن را مقوله‌ي وارداتي و برگرفته از ديگران و پيامد نابه‌ساماني‌ها و مشکلات معرفي کنند. بسياري از دائره المعارف‌ها که بايستي مرجعي قابل اعتماد در موضوعات متفاوت باشند، گويي رسالت خود را فراموش کرده و اهداف ديگري دنبال مي‌کنند.

1- در دائره المعارف بريتانيکا، در واژه‌ي مهدي و اسلام و زرتشت آمده است:

اسلامي، ديني نيست که در آن، ظهوري انتظار برود و جايي براي مسيح نجات‌بخش در آن جود ندارد و اين همه، به طور تدريجي و شايد تحت تأثير مسيحيّت مطرح گرديده است.

قرآن، اشاره‌اي به آن ندارد. به هيچ حديث ـ گفته‌ي منسوب به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ـ قابل اعتمادي نيز در مورد مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نمي‌توان استناد کرد.

2- در دائره المعارف دين و اخلاق، مارگلي يوت (اسلام شناسي بزرگ اروپايي) در مقاله‌ي خود درباره مهدي عليه السلام در سال 1915، اين تفکر را وارداتي و برگرفته از يهود و مسيحيّت تلقّي مي‌کند.جميز دارمستر همين نظريه را ارائه مي‌دهد.

3- موسوعه المورود، (منير بعلبکي) در ذيل واژه‌ي، «مهدي المنتظر» آورده: «در قرآن و در روايات نبوي، هيچ اشاره‌اي به مهدي (عليه السلام) نشده است.»

البته، پيش از اين دايره المعارف‌ها، افراد ديگري نيز اگر نگوييم مغرضانه، لااقل با عدم تحقيق کافي، مسئله را نظريّه‌ي مهدويّت را از نظريّه‌ي عاريّتي از يهود دانسته و بر اين افسانه پا مي‌فشارد که شيعه و عقايد آنان، برگرفته از عبدالله بن سباي يهودي است. (گفتني است وجود خارجي عبدالله بن سبا، از نظر تاريخي و روايي، مخدوش و ساخته‌ي دروغ پردازان و روايت سازان حرفه‌اي است، تا چه رسد به اينکه منشأ شيعه و معتقداتي چون انتظار باشد.)

ابن خلدون نيز فقط با بررسي بيست و سه حديث از انبوه احاديث و نقد نوزده حديث مسئله‌ي مهدويت را بي‌پايه مي‌داند و....

برخي ديگر از روشنفکران، مسئله‌ي مهدويّت را بازتاب نابه ساماني‌ها و حوادث تاريکي که در دوران مسلمانان، به ويژه شيعه رخ داد، مطرح مي‌سازند.

مارگلي يوت مي‌گويد:

درگيري و آتش جنگ در ميان يک نسل واحد، پس از وفات پيامبر (صلي الله عليه و آله) و در همي و آشفتگي جهان اسلام که بر اثر اختلافات آنان با هم روي داد، موجب اقتباس فکر ظهور منجي از يهود و مسيحيان گرديد که به ترتيب، در انتظار ظهور و بازگشت مسيح به سر مي‌برند.

بريتانيکا نوشته است:

به نظر مي‌رسد که عقيده به مهدي (عليه السلام) در دوره‌هاي اغتشاش و عدم امنيّت مذهبي، بر تحوّلات سياسي... اوايل اسلام (قرن‌هاي هفتم و هشتم ميلادي) رواج يافته باشد.

برناردلوييس، در مقاله‌ي خود به نام شيعه در تاريخ اسلام، در کنفرانس تل آويو مي‌گويد:

سرکوبي‌ بسياري از قيامها و ناپديد شدن رهبران آنها، باعث ظهور ويژگي ديگري در دکترين شيعه شد و موضوعات و مسايلي مانند مسئله‌ي غيبت و رجعت رهبر شيعيان، حضرت مهدي (عليه السلام)، آخرين امام شيعيان، به وجود آمد و اين منجي‌گري، تبديل به يکي از جنبه‌هاي اسلام و تشيّع شد.

2ـ جهل و ناآگاهي توده مردم

مردم به عنوان بدنه اجتماع و نيروي محرکه هر جامعه‌اي در اتفاقات و جريانات هسته جامعه نقش مهمي ايفا مي‌کنند و اگر توده مردم از نظر بينش و آگاهي در مرتبه و سطح بالايي باشند روند جريانات جامعه و مسير اتفاقات در هر کشور رو به تعالي و پيشرفت خواهد داشت ولي هنگامي که مردم سطحي‌نگري، ظاهر بين، عوام زده، موج گرا و اوهام پرست و همرنگ جماعت شدن باشند روند جامعه روبه خمودگي، انحراف، و قبول سلطه قدرتهاي فاسد خواهد رفت. اين بستر هميشه مورد توجه دو قطب حق و باطل قرار گرفته است و تلاش اهل حق به سمت آگاهي مردم پيش رفته است و تلاش اهل باطل به سوي غفلت و ناآگاهي مردم.

3ـ نبودن روحيه تحقيق و تفقه در ميان علما

از جمله راههاي نفوذ و توفيق مهدي‌ستيزان در مبحث مهدويت، مشغول کردن علما و دانشمندان اسلام به مباحث ظاهري و تکراري و رواج مباحث عوام پسند ميان علما به جاي مباحث کارشناسانه و محققانه در ميان آنهاست. علما و دانشمندان در تشيع به عنوان نايبان امام زمان وظيفه هدايت و ارشاد و بيداري مردم را دارند اينکه مردم را با ماهيت مهدويت آشنا نمايند و زمينه اصلاح جامعه و بستر سازي ظهور را فراهم سازند ولي متأسفانه در بسياري از محافل علمي علماي دين شناخت صحيح از مقوله مهدويت وجود نداشته و با نداشتن شاخت کارشناسانه و پژوهشهاي اساسي و بنيادي در اين مقوله نه تنها ارائه دين به شکل محققانه شکل نمي‌گيرد بلکه پرداختن به مبحث مهدويت نيز در سطح دعا براي سلامتي امام زمان و گرفتن حاجات خود از امام زمان، نگه داشته است. شايد اين يکي از بارزترين ضربه‌هايي باشد که توسط خود طرفداران مهدويت به مقوله مهدويت زده مي‌شود. که پرداختن کارشناسانه به آن مبحثي جدا مي‌طلبد. ذکر اين حديث به زبان ديگر حائز اهميت مي‌باشد که امام باقر (عليه السلام) مي‌فرمايد:

«... حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به سوي کوفه رهسپار مي‌شود. در آن جا شانزده هزار نفر از بتريه مجهز به سلاح در برابر حضرت مي‌ايستند؛ آنان قاريان قرآن و دانشمندان ديني هستند که پيشاني‌هاي آنان ازعبادت زياد پينه بسته، چهره‌هاي‌شان در اثر شب زنده‌داري زرد شده است و نفاق سراپاي‌شان را پوشانده است. آنان يک صدا فرياد بر‌مي آورند: اي فرزند فاطمه! از همان راه که آمده‌اي بازگرد، زيرا به تو نيازي نداريم.

حضرت مهدي (عليه السلام) در پشت شهر نجف، از ظهر روز دوشنبه تا شامگاه بر آنان شمشير مي‌کشد و همه را از دم تيغ مي‌گذراند. در اين نبرد از ياران حضرت حتي يک نفر زخمي نمي‌شود»

ابوحمزه ثمالي مي‌گويد: امام باقر (عليه السلام) مي‌فرمود: «مشکلاتي که صاحب اين امر، هنگام ظهور از مردم مي‌بيند، به اندازه‌اي مشکلات پيامبر (صلي الله عليه و آله) يا بيش‌تر از آن است».[7]

4ـ شيوع خرافه‌پرستي و اوهام‌گرايي به جاي منطق گرايي و عقل‌گرايي

پايه‌هاي دين اسلام در تمام ابعادش بر عقلانيت وتدبّر استوار است و ويژگي مهم شيعه در طول تاريخ استفاده و ملاک قرار دادن عقل در احکام و استنباط از دين بوده است. مقوله مهدويت نه تنها يک بحث فردي و ديني و اعتقادي در اسلام است بلکه يک نظريه عقل‌گرايي انساني در حيطه زندگي بشري مي‌باشد. ولي در سير تاريخ مخالفان و معاندان اسلام براي فلج کردن عقل و انديشه در بين مردم براي سلطه بر آنان تلاشهاي بسياري نمودند که در قسمتهاي قبل توضيح داده شد و در مقوله مهدويت نيز با تحريف احاديث در اين زمينه، غلو کردن در پيشگوئي‌ها و اعداد و ارقام احاديث و متن آنها، تبديل کردن مقوله عقلاني مهدويت به يک اسطوره خرافاتي و غير عقلاني که بيشتر به افسانه و قصه شبيه است، با تبديل کردن اعتقاد مردم از روحيه اصلاح جامعه و انتظار عدالت به خمودگي و توسلات غير عقلاني به همه چيز غير از خدا، توانستند خرافه‌پرستي و موهوم گرايي را به جاي تفکر و تدبّر و عقلانيت در جامعه شيعي و اسلامي حاکم کنند.

5ـ ارائه نکردن معارف ديني به زبان ساده براي مردم و پيچيده کردن مفاهيم آن.

هنگامي که مباني و اصول و معارف دين به زبان عوام فهم به مردم ارائه شود در بين توده مردم قدرت تشخيص و تميز تفکرات انحرافي و التقاطي بوجود خواهد آمد ولي هنگامي که مباحث ديني با اصطلاحات و زبان پيچيده معرفي شود و مردم نتوانند درک صحيحي از مفاهيم آن داشته باشند، قدرت تشخيص و فهم حق از باطل را پيدا نکرده و آسيب‌پذير خواهند بود. با بررسي چگونگي شکل‌گيري فرقه‌هاي انحرافي مثل اسماعيليه، شيخيه، بابيه و بهائيت به اين سير و روند پي مي‌بريم که اين فرقه‌ها در ابتدا با بيان حقايق دين و تفسير پيچيده و راز و رمز گونه آن به نفع خود توانستند طرفداراني را در اطراف خود جمع کنند و اين افراد چون قدرت نقد و تشخيص مطالب آنان را نداشتند بدون استدلال و تدبّر مطالب آنها را که در قالب مذهب ارائه مي‌شد مي‌پذيرفتند.

6و 7 ـ روحيه ساده‌لوحي و قشري‌مابي در ميان مردم و نشناختن خطر دشمنان و معاندان

يکي ديگر از نقاط ضعف جامعه، وجود روحيه ساده لوحي و ساده انگاري خطر دشمنان و معاندان است.هنگامي که مردم يک جامعه قدرت تشخيص دوست از دشمن را نداشته باشند و قدرت تحليل و درک سياسي‌شان آنقدر نباشد که با تحليل و بررسي بتوانند حرکتهاي دشمنان خود را بشناسند، دشمن به راحتي خود را در لباس دوست به آنها ارائه مي‌دهد و افکار و مقاصد خود را پياده مي‌نمايد و با تبليغات و جو سازي عليه دوستان دين آنها را دشمن و مغرض معرفي مي‌کند.

اين معضل در جوامع هميشه وجود داشته است و اهل باطل هميشه از آن بيشترين بهره‌برداري را نموده است تاريخ اسلام مملو از اين اتفاقات است، عدم شناخت و قدرت تشخيص مردم زمان علي بين حق و باطل و عدم توانايي آنها از شناخت دوست و دشمن اسلام بين امام علي و معاويه، بين امام علي و اصحاب جمل، بين امام علي و خلفاي قبلي و پس از آن بين امام حسن (عليه‌ السلام) و معاويه و امام حسين (عليه‌ السلام) و يزيد.

اين عدم تشخيص مردم و ساده لوحي و جدي نگرفتن خطر دشمنان اسلام را به سمتي سوق داده که براي بيدار شدن مردم از خطر تحريف اسلام نياز به کشته شدن امام حسين (عليه‌ السلام) بود و آنگاه مردم تازه خطر را درک کردند. همين جريان در زمان حاضر نيز جاريست. آنان که دشمن مهدويت هستند خود را دوست و طرفدار مردم نشان مي‌دهند و با مطرح کردن نيازهاي دنيايي مردم آنها را به سوي خود مي‌کشند و دوستان دين و اهل بيت را دشمن معرفي مي‌کنند و باعث ايجاد ذهنيت منفي ميان مردم از آنها مي‌شوند، يکي از فرقه‌هايي که در اين زمينه تلاش فراوان مي‌نمايد، بهائيت است که به بررسي مختصر آن مي‌پردازيم:

تاريخچه پيدايش فرقه بهائيت

جاي پاي روس و انگليس

فتنه «باب و بهاء» از توطئه‌هاي مهمي است که از اواسط دوره قاجاريه، با هدف آسيب‌رساندن به اسلام و خصوصاً تشيع از سوي کانونهاي استعماري طراحي شد و در مسير تداوم حيات سياه و تباهش همواره در کنار دشمنان اسلام، در صدد ضربه‌زدن به اين دين مبين و از بين بردن خصلت‌هاي ضد استکباري و ظلم ستيز آن بود و در يک کلام هدف طراحان اين فتنه، تلاش براي شکستن کيان و اقتدار ملي ايرانيان که از زمان صفويان حول محور تشيع پديد آمده و منافع قدرت‌هاي استکباري و استعماري را تهديد مي‌کرد، بود.

نخستين گروههاي خارجي و عناصري که با هدفهاي استعماري پا به سرزمين ايران گذاشتند، جامعه ايران را جامعه‌اي مستحکم و يکدست در سايه اتحاد عقيدتي و باورهاي اسلامي يافتند و پس از دهها سال آمد و رفت و مطالعه و رايزني به اين نتيجه رسيدند که براي نفوذ در اين جامعه و کشاندن ايران به جاده استعمار و استثمار، چاره‌اي جز ايجاداختلاف در عقايد ديني مردم وتقسيم اين رودخانه خروشان به جويبارهاي کوچک و کم‌رمق و بي‌اهميت ندارند. به همين سبب تلاش در راه تضعيف بنيانهاي اعتقادي مردم ايران و ايجاد اختلاف در ميان آنان را در دستور کار خود قرار دادند.[8]

براين اساس، يکي از محورهاي عمده تلاشهاي کارگزاران استعماري و مأموران و دبيرهاي شعبه اديان وزارت مستعمرات و نيمه مستعمرات و مستملکات دولت انگلستان، پيدا کردن، تشويق و پشتيباني و حمايت از مدعيان مهدويت ـ به عنوان يکي از اصول اعتقادي شيعه ـ با هدف ايجاد تشتت و پريشاني و چند دستگي در ميان مسلمين شد. اين حرکت در ايران که در همسايگي هندوستان، يعني بزرگترين و زرخيزترين مستعمره بريتانيا قرار داشت، واجد ويژگي و اهميت خاص بود. اين نکته قابل تعمق و انديشه است که تنها در فاصله زماني پنجاه سال چندين مدعي مهدويت در سرزمين‌هاي اسلامي پيدا شدند که به شهادت اسناد و مدارک تاريخي همگي و بدون استثناء از حمايت دولت انگلستان برخوردار بودند و به شهادت همان اسناد تاريخي سه تن از اين مدعيان مهدويت، ايراني و عبارت بودند از ميرزا سيدعلي محمد شيرازي (باب) وميرزا حسينعلي نورکجوري(بهاء الله) و ميرزا يحيي صبح ازل؛ که «سيد علي‌محمد شيرازي» فتنه بابيگري را در ايران پديد آورد و موجب خونريزي و کشتار در ايران شد و «ميرزا حسينعلي نوري» فرقه ضاله بهائيت را ايجاد کرد که آن هم باعث صدمات جبران ناپذيري به مردم اين آب و خاک گرديد و «ميرزا يحيي صبح ازل» هم فرقه ازليگري را ايجاد کرد.[9]

تروريسم؛ مشخصه بهائيان

تروريسم سياسي در تاريخ معاصر ايران از اواسط دهه 1840 م/1260ق، با بابيگري آغاز شد و چنان با بابيگري پيوند خورد که در دوران متأخر قاجار نام «بابي» و «تروريست» مترادف بود. بابي‌ها ترور اميرکبير را طراحي کردند و در شوال 1268ق، به ترور نافرجام ناصرالدين شاه دست زدند. از آن پس اين شيوه در ايران تداوم يافت و بويژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت. بهائيان در عتبات نيز بيکار نبودند و سيد اسدالله مازندراني در عتبات به جرم سوء قصد به آيت الله خراساني گرفتار شد.[10]

صبحي نيز در خاطرات خود به اين مسأله اشاره کرده است که «سيد عبدالحسين اردستاني» مردمي کم‌دانش و پرهوش، از مبلغين بهائيت بود که به همراه شيخ اسداله بارفروش [فاضل مازندراني] به فرمان عبدالبهاء به نجف و کربلا رفت. در نجف با دستاويزهايي به بارگاه دانشمند بي‌مانند شيعه آخوند ملامحمد کاظم خراساني بار يافتند. اطرافيان مرحوم آخوند نسبت به آن دو بدگمان شدند و پس از بررسي در کارها و بازرسي اموالشان، هفت تيري يافتند و گمانشان بر اين بود که آنها براي کشتن آن بزرگوار آمده‌اند. با وساطت آخوند خراساني هر دو جان سالم به در بردند و در مرز ايران به نگهبانان مرز تحويل داده شدند و پس از چندي آزاد شدند. [11]و اين تنها نمونه‌اي از تلاش بهائيان براي نفوذ در جامعه روحانيت و خيانت به عطوفت اسلامي آنان است.[12]

دولت روسيه تزاري نخستين يار و مددکار بهائيان بود. آنان نه تنها از اقتدارشان براي نجات جان ميرزا حسنيعلي نوري (بهاء الله) سود بردند، بلکه اولين کشوري بودند که مرزهاي خود را بر روي بهائيان گشودند و اولين معبد آنها، يعني نخستين «مشرق الاذکار» بهائيان را در شهر عشق‌آباد ايجاد کردند.

تصور بر اين بود که همکاري بهائيان و دولت روسيه با انقلاب کمونيستي به پايان راه خود مي‌رسد، اما مدارک نويافته، حکايت از همکاري بهائيان با روس‌هاي بلشويک و انقلابي دارد و هم اکنون مدارکي منتشر شده است که نقش بهائيان را در شکست نهضت جنگل و ميرزا کوچک خان نشان مي‌دهد.

يکي از نويسندگان معاصر به نقل از عبدالحسين آيتي، مُبلّغ پيشين بهائيان، مواردي از همکاري بهائيان ساکن عشق‌آباد با سازمان جاسوسي شوروي«کا.گ.ب» را ارائه مي‌کنند و متذکر مي‌شود که اينان به عنوان جاسوسان چند جانبه در خدمت روسيه و پس از آن «اتحاد شوروي» بوده‌اند.[13]

با توجه به اسناد معتبري که تاکنون به دست آمده مي‌توان گفت بهائيت نوعي فرقه‌سازي براي پوشش دادن فعاليت يهودي‌هاي صهيونيست در کشورهاي اسلامي به منظور تخريب ارکان حاکميتي و حفاظت از تعرضات احتمالي مسلمانان بوده است و به همين دليل بهائيان از ابتداي پيدايش اين فرقه در «عکا» واقع در فلسطين اشغالي کنوني، متحد صهيونيست‌ها در برخورد با عرب‌هاي بومي و مسلمان بوده‌اند. آنان هموارده براساس يک سلسله منافع مشترک در کنار يکديگر قرار مي‌گرفتند و در جهت مقابله با اسلام گام برمي‌داشتند.

نکته قابل توجه آنکه بررسي‌ها نشان مي‌دهد يهوديان نقش بسزايي در پيدايش، گسترش و رشد فرقه بابيه و بهائيه داشته‌اند و همچنين با توجه به نقش کليدي و مؤثر زنان در تمام ارکان جامعه و حرکت‌هاي اجتماعي، سران فرقه ضاله و استعماري بهائيت، از همان ابتداي تشکيل اين فرقه يعني زمان سيدعلي محمدباب ـ با به کارگيري دستورات کانون‌هاي قدرت صهيونيستي ـ از زنان به عنوان عامل اصلي انحراف از حق وجذب افراد به اين کيش استعماري استفاده کرده و مي‌کنند.

روشهاي مبارزه غيرمستقيم بهائيت

استعمارگران با مطالعه در رفتارها و آموزه‌هاي مسلمانان دريافته‌اند که هرگز نمي‌توان به صورت مستقيم مسلمين را از دين الهي و راه راست خود منحرف کرد، به همين سبب با مطالعات عميقي که در آيات قرآن و سنن و آداب ديني داشته‌اند، دستورالعمل‌هاي کليدي آن را يافته و در صدد نفي و خدشه‌دار کردن آنها در اذهان عمومي مسلمانان برآمده‌اند و آنقدر روي اين مسائل کار کرده‌اند که عملاً بخش عظيمي از پيکر امت اسلامي مصداق آيه شريفه «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» شده‌اند و دشمنان را به ادامه راهشان اميدوار کرده‌اند. از جمله کليدي‌ترين نکات آموزه‌هاي مسلمين مي‌توان به موارد زير اشاره کرد:

1- ارتباط و جهت‌گيري مسلمين از روحانيون و عالمان عامل به دين

2- نماز جماعت به عنوان يکي از بهترين شيوه‌هاي جذب و اتحاد مسلمين و آگاهي از اوضاع مسلمانان و محيط اطرافشان.

3ـ ارتباط تنگاتنگ دين و سياست که دست هر بيگانه‌اي را از امور مسلمانان کوتاه مي‌کند.

4ـ طهارت نسل که ضامن بقاي نسل بشر است.

5ـ حيا و عفت زنان که در سايه حجاب آنان بخش اعظم سلامت جامعه تضمين مي‌شود.

6ـ نقش زنان در تربيت مردان آينده و کل جامعه.

7ـ جهاد در راه خدا

از همين رو مي‌بينيم که دشمنان در کيش ساختگي خود، «بهائيت»، به صراحت وجود طبقه‌اي با نام روحانيّت را نفي کرده [14] و مدعي جدايي دين از سياست شده‌اند. ديويد کيپز نماينده بهائي‌هاي فرانسه در اين مورد مي‌گويد: «اين مذهب نه روحانيت و نه مرجع مذهبي را به رسميت نمي‌شناسد و برابري بين زنان و مردان را ترغيب مي‌نمايد...» [15]

آنها با وجودي که در ظاهر دخالت در سياست را نفي مي‌کنند اما در تمام سخنراني‌هاي و کتاب‌ها و آموزه‌هاي خود، دخالت در همه امور آن هم دخالت تمام و کمال را خواستارند. ديويد کيپز نماينده بهايي‌هاي فرانسه، در مراسم يکصد و پنجاهمين سال پايه گذاري فرقه ضاله بهائيت، مي‌گويد:

«بهائيان براي تسريع روند تغييرات به سوي صلح جهاني در اقدامات آموزشي و بهبود وضعيت اجتماعي در سراسر جهان دخالت مي‌کنند».[16]

برخي از عقايد و احکام بهائيت

بهائيان از هر حرکت جمعي مذهبي نيز نهي شده‌اند. به همين سبب آنان چيزي به نام نماز جماعت و... ندارند و البته اين به معناي آن نيست که آنها با يکديگر متحد نيستند بلکه تنها از اعمال مذهبي به صورت جماعت در جامعه مسلمين جلوگيري مي‌کنند و در عين حال حضور کليه افراد بهايي در مراسم جمعي از ضيافت 19 روزه و کلاسهاي اخلاق ويژه کودکان و نوجوانان و... اجباري است.

بهائيان همچنين ازدواج با همه محارم را جز با زن پدر جايز مي‌شمردند (يعني ازدواج با خواهر، خاله، عمه، خواهر زاده، برادرزاده، و... همگي جايز بود)و اين از کثيف‌ترين دستورالعملهايي بودکه بهائيان براي حفظ و ازدياد نسل خود به آن تن دادند و علاوه بر اين مانند پيشينيان خود از راه فطرت و اخلاق خارج شده و روابط فاسد و لجام گسيخته و غير طبيعي را به عنوان امري پذيرفته شده در ميان خود قبول کرده‌اند و مرتکب مي‌شوند و در صدد آن هستند همانطور که در غرب برخي کشورها اين عمل زشت اخلاقي را قانوني کرده‌اند در تمام دنيا به صورت اصلي قانوني درآورند.

با نگاهي گذار به سير تاريخي اين فرقه و دستورالعمل‌هاي مکتوب و منتشر شده آنان، مشاهده مي‌کنيم که اين اعمال از ابتداي حرکت اين افراد جاسوس و خود فروخته غرق در لجنزار هواهاي پست نفساني يکي از مهمترين اصول پذيرفته شده آنان بوده است. آنها عقيده داشتند:

«... ايام فترت است و هيچ تکليفي بر مردم واجب نيفتاده. اگر چه در شريعت ازدواج يک زن با نُه شوهر جايز است، لکن اگر افزون بخواهد منعي نباشد و هريک از آن جماعت نامي از انبياء کبار و ائمه اطهار را بر خويش مي‌نهادند و زنان و دختران خويش را به نام و نشان زنان خانواده طهارت مي‌خواندند و هرجا که جمع مي‌شدند به شرب خمر و منهيات شرعيه ارتکاب مي‌نمودند و زنان خويش را اجازه مي‌دادند تا بي‌پرده به مجلس نامحرمان در آمده و به خوردن شراب مشغول شوند و سقايت نمايند.» [17]

ارتشبد حسين فردوست در خاطرات خود نمونه‌هاي بسياري از رفتارهاي ناهنجار مردان بي‌بند و بار بهائي همچون هويدا را ذکر مي‌کند و علاوه بر آن افرادي مانند صبحي، بهائي تواب، نيز نمونه‌هاي بسيار ديگري را در کتاب«خاطراتِ صبحي» خود نقل مي‌کند که به دليل عفت قلم و احترام به خوانندگان محترم از بازگويي و بازنويسي آن معذوريم.

قره العين، زن فاسد و بي‌عفتي که باگفتار و رفتار فاسدش نقش مؤثري در معرفي و جذب افراد منحرف به اين فرقه داشت خطاب به پيروان بابي‌گيري گفته است:

«اي اصحاب، اين روزگار از ايام فترت شمرده مي‌شود، امروز تکاليف شرعيه به يکباره ساقط است و اين صوم (روزه) و صلوه (نماز) و ثنا و صلوات کاري بيهوده است... پس زحمت بيهوده بر خويش روا نداريد و زنان خود را در مضاجعت (همخوابگي و همبستري ) طريق مشارکت! بسپاريد!» [18]

و البته اين جملات از کسي که مريد فرقه‌اي استعمار ساخته است، بعيد نيست، چرا که وزارت مستعمرات انگليس ـ از مؤسسان و حاميان فرقه‌هاي ضاله ـ نيز خطاب به يکي از جاسوسان خود در کشورهاي اسلامي مي‌گويد:

«در مسئله بي‌حجابي زنان بايد کوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي‌حجابي و رها کردن چادر، مشتاق شوند... پس از آنکه حجاب زن با تبليغات وسيعي از ميان رفت، وظيفه مأموران ماست که جوانان را به عشق‌بازي و روابط جنسي نامشروع با زنان تشويق کنند و به اين وسيله فساد را در جوامع اسلامي گسترش دهند».[19]

بهائيان همچنين با توجه به تأثير پذيري کودکان و نوجوان بيشترين تلاش تبليغي خود را بر روي اين نسل متمرکز کرده‌اند و لجنه‌هاي گلشن توحيد با احداث مهد‌کودک‌ها و مدارس و ترتيب دادن اردوهاي تبليغي کودکان و نوجوانان را به خود جذب مي‌کنند.

آنها همچنين به بهانه صلح و شعار تساوي زن و مرد، زنان را در تمام عرصه‌ها به عنوان عروسک‌هاي خيمه شب‌بازي که سر نخ آنان دست صهيونيست‌ها است، به روي صحنه آورده و مي‌خواهند به وسيله آنان صلحي منطبق بر نظم نوين و تک قطبي جهاني برقرار سازند. عبدالبهاء در يکي ازمطالب خود مي‌نويسد:

«... و چون [هنگاميکه] نسوان در عالم انساني نفود و تأثير کلي يابند، از جنگ محققاً جلوگيري نمايند... نفرت و انزجار آنان [زنان] نسبت به جنگ بايد براي استقرار و حفظ صلح عمومي [!!] مورد استفاده قرار گيرد».[20]

با توجه به آثار منتشره بهائيان مشاهده مي‌شود که آنان دنباله‌رو فرقه استعماري وهابيت هستند که با تلقين جاسوس انگليسي، مستر همفر، حمايت‌هاي قواي نظامي و مالي انگليس ايجاد شد.[21] حضرت امام «رضوان الله تعالي عليه» سالها پيش، از اين هماهنگي پرده برداشته و مي‌فرمايند:

«يک حقايقي در کار است، شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهائي‌ها مراجعه کنيد، در آنجا مي‌نويسد: تساوي حقوق زن و مرد، رأي عبدالوهاب، آقايان هم از او تبعيت مي‌کنند... نظامي کردن زن، رأي عبدالوهاب، آقا تقويمش موجود است، نگوئيد نيست...»[22]

شکل‌گيري بهائيت در ايران

شکل‌گيري بهائيت در ايران با سوء استفاده از دو پشتوانه جامعه ايران بوجود آمد. اول تفسير انحرافي از مذهب تشيع و دوم استفاده از احساسات ملي‌گرايانه و هويت ايراني. بهائيت را مي‌توان تفسيري يهودي از مذهب تشيع دانست، همانگونه که پروتستانتيزم در مقابل کاتوليک مسيحي قد علم کرد و با بازخواني تفسيرات توراتي و يهودي از انجيل شکل گرفت و در جامعه ملي‌گراي آسمان ظهور پيدا کرد، بهائيت نيز تفسير يهودي از تشيع براي مقابله با تشيع اصول‌گراي ايران بود. هدف بهائيت، تشکيک در ساختار مذهب تشيّع و حذف رهبري علماي شيعه و هدايت مردم توسط آرمانهاي غربي بود.

مهمترين اشتراک يهوديت، پروتستاتيزم و بهائيت که اساس شکل‌گيري و جبهه گيري آنها در مقابل، کاتوليک و تشيع است، فرديّت ديني يا تديّن فردي است.

اين بدين معناست که معرفت ديني مختص به کانونهاي روحانيت ديني و علما نمي‌باشد و هر فرد به خودي خود مي‌تواند برداشتي آزادانه و شخصي داشته باشد و طبق آن برداشت عمل کند و برداشت خودش برايش ملاک و معيار باشد. اين فرديّت در بهائيت به اوج مي‌رسد و بر الهامات فردي و عرفاني و عبادت در معبدهاي سوکت تکيه مي‌کند.

اين تدّين فردي در ابعاد گوناگون خود جلوه‌هاي مختلفي نشان مي‌دهد و هنگامي که به مقوله سياست مي‌رسد، ثمره آن جدايي دين از سياست و سکولاره شدن مذهب مي‌شود چه مذهب و دين امري شخصي و فردي است و در جامعه نمود پيدا نمي‌کند و در معاملات سياسي و حکومتي وارد نمي‌شود. اين تفسير از دين فلسفه جديد غرب را شکل داد، که همان فلسفه کانت و عقل کانتي است. فلسفه کانت روح فلسفي آنگوساکسونهاست و به آنها يک سياست جهاني براي اداره جهان دارد که آن ايجاد، «فرديّت ديني» در کل جهان است و اين همان جهاني سازي معرفت ديني يهوديت است که جلوه آن در ايران بهائيت است.

هنگامي که ما مذهب را به «تدّين فردي» تبديل کنيم، سرنوشت ما تنها وابسته به عمل ماست و تقدير و مشيّت الهي و فيض الهي در ساختار زندگي و جهان تفسيري و نمودي نخواهد داشت با اين تعبير تاريخ و فلسفه تاريخ تابع عمل‌هاي انسانها مي‌شود و رابطه تاريخ و مشيّت الهي حذف مي‌شود و فيض الهي در سرنوشت و تاريخ بشر دخالتي نخواهد داشت.

تفاوت بهائيت و تشيع نيز در همين است که بهائيت چون دين را فردي و شخصي مي‌داند، نبودن امام و وليّ را مؤثر در حرکت تاريخي بشر نمي‌داند و پس از مرگ حسينعلي بهاه نيز هيچ مشکلي براي روند و سير تکاملي بشر پيش نيامد. ليکن چون تشيّع امام زمان را واسطه فيض الهي مي‌داند و فيض الهي را دخيل در سرنوشت و سير تاريخي بشر مي‌داند، بقاء بشر و دين را ملازم با وجود و حضور امام در جهان مي‌داند.

بهائيت براي اينکه بتواند اين تفکر را در ميان جامعه مذهبي ايران پياده کند ابتدا بوسيله روشنفکران سکولار شروع به مطرح کردن مناطق فراقت بشر و عدم نياز به انسانکامل و انسان الهي نمود و مواردي را مطرح نمود که بشر بدون وجود انسان کامل و الهي مي‌تواند به زندگي و سير تکامل تاريخي خود ادامه دهد. پس از مطرح کردن اين فرضيات و تشکيک در ذهن مخاطبان خود مرحله دوم نفي انسان کامل و الهي و واسطه فيض را شروع کرد و از انسان کامل به ذهن فعال بشر تفسير نمود. در اين تفسير وجود امام و انسان الهي کامل را غير ضروري نشان مي‌داد و احاديث و آياتي را که پيرامون وجود انسان کامل در هر زمان براي بشر آمده بود، به دليل رشد عقل بشر فعلي به ذهن و عقل سيّآل تفسير نمود تا بتواند عدم نياز به امام را وجه عقل بدهد.

هنگامي که روشنفکران بتوانند عقل کانتي و عقل مادي بشر را به جاي عقل ديني و ولايي جايگزين کنند و عقل را از حيطه دين و مذهب و کانونهاي ديني خارج کنند، با تشکيک در اصول و عقايد و اخلاقيات دين، آنها را به چالش مي‌کشانند و با جايگزين کردن روشنفکران سکولار به جاي روحانيون و منابع اهل بيت، دين سکولاريته را به مردم ارائه مي‌دهند که همان هدف استعمار و سلطه بر جوامع مذهبي است. اين روش عملکرد بهائيت مدرن است که با توجه به نيازهاي زمان عملکرد متفاوتي در راستاي اهداف صهيونيستها و استعمار پيدا مي‌کند. در حال حاضر اهداف بهائيت مدرن بر عناوين زير استوار است:

1ـ نفي عقل شيعي و ولايي و پناه بردن به عقل معتزلي يا عقل کانت يا يهودي

2ـ نفي حجيبت لفظي قرآن و جدايي لفظ قرآن از معناي آن

3ـ نفي امامت ظاهر و غايب و جايگزيني عقل مفسر به جاي آن

4ـ ايجاد فضاي لازم براي يهوديت معرفتي به منظور ايجاد فضاي لازم براي نظريه جهاني سازي انگوساکسوني.

5ـ سياست معرفت ديني براي پذيرش انديشه‌هاي جهاني سازي ليبراليستي انگلوساکسوني و سپس پذيرش ارزشهاي زرسالاران يهودي جهاني و مصرف زدگي جهاني.

جهاني سازي ليبراليستي آنگوساکسوني و آفات آن

اولين چيزي که در اين مقوله به نظر مي‌رسد اين است که مقوله جهاني شدن مطرح است يا غربي شدن، چون مسير روند جوامع و فعاليتهاي گسترده غرب به سمت غربي شدن و جهاني سازي غربي است نه جهاني شدن به معناي تمام ابعاد جهات با تمام فرهنگها و تمدنهاي بشري.

در اين ميان تمدن اسلامي، خصوصاً تمدن شيعي بخاطر مباحث کلامي پيرامون مهدويت تفاوتهاي ماهيتي با جهاني شدن غربي دارد که باعث شده است اين روند جهاني شدن غرب به چالش کشيده شود. تفکر شيعي بدليل غني و عمق انديشه سرچشمه گرفته از اهل بيت براي خود شيعيان حرفهاي بسياري دارد ولي براي غير شيعيان هنوز زبان بيان را پيدا نکرده است. براي پيدا کردن و ايجاد اين ارتباط ابتدا بايد ابعاد مختلف جهان و جامعه جهاني شناخته شود و پس از آن زبان ارتباط و ارائه مفاهيم خود را براي مخاطبان جهاني پيدا کند.

در صورتي که شيعه نتواند اين جايگاه را پيدا کند، در جهان محکوم به هضم شدن هستيم. براي اينکه در سير تحولات جهاني هضم نشويم ابتدا بايد هويت شيعه را بشناسيم، سپس اين هويت را با توجه به نيازهاي روز، به زبان روز ارائه دهيم.

شرايطي که در ابتداي انقلاب ايران حاکم بود، باعث شد که انقلاب ايران موج عظيمي در تحولات جهاني و معادلات جهاني ايجاد کند و به دليل فضاي بعد از جنگ سرد روند اسلام گرايي و اسلام شناسي گسترش يابد. اما در حال حاضر شرايط با اول انقلاب فرق دارد و هجمه‌ها بسيار زيادتر از آن زمان است و براي مقابله در ابعاد گوناگون بايد فعاليت نمود.

جهاني شدن در لايه‌هاي فرهنگ نفوذ کره است و گاه جهانبيني‌ها را مي‌سازد. و تا اين قلمرو را نشناسيم نمي‌توانيم، آفات جهاني شدن را دفع نماييم.

ـ آسيب‌شناسي انقلاب اسلامي در حيطه جهاني شدن و شناخت آفات و دفع آنها

آسيب‌پذيري ما نسبت به جهاني شدن از ضعف ايمان و ضعف قدرت ما نيست بلکه مباني فکري ما از غناي بالايي برخوردار است ولي نتوانسته‌ايم آنها را بطور کامل و جامع بشناسيم و اين معارف را با توجه به نياز زمان حال به روز کنيم و مشکل ديگر ما عدم شناخت از جهان و جامعه جهاني و نيازهاي آن است.

غرب به وسيله دو اهرم قدرتمند هر جامعه‌اي را به سوي جهاني شدن مي‌برد:

1ـ اقتصاد 2ـ فرهنگ

2ـ جهاني شدن اقتصاد

تأثيري که اقتصاد بر زندگي انسان دارد بسيار مؤثر و مستقيم است و اثر آن نه تنها در زندگي انسان بلکه در دين و عقايد انسان نيز بطور مستقيم خواهد بود و اين اثرگذاري خود را در معارف اسلامي نشان مي‌دهد و تأکيدي که اسلام بر اقتصاد سالم و اهميت درآمد و فقر زدايي دارد. ليکن اقتصاد در زندگي معاصر هويت ابزاري خود را از دست داده و به هدف تبديل شده است.

روند جهان فعلي به سويي مي‌رود که اقتصاد هدف زندگي شده است و چون شکل‌دهي فرهنگ متأثر از تکنولوژي شده است، اقتصاد فرهنگ را تحت سيطره خود درآورده است.

تکنولوژي براي اينکه بتواند اقتصاد را جهاني سازد دو اهرم بسيار قوي در دست دارد.

1ـ کامپيوتر

2ـ سينما

1ـ کامپيوتر: اطلاعات هويّت هر انساني را شکل مي‌دهد و امروز هجم وسيع اطلاعات بوسيله کامپيوتر باعث شده است زندگي انسان کامپيوتريزه شود و انسان توسط کامپيوتر کنترل شود نه کامپيوتر توسط انسان.

فضاي گسترده و وسيع احاطه کامپيوتر بر زندگي انسان و شکل‌دهي به روند زندگي انسان باعث شده است که امروز بشر به جاي اينکه بگويد خدا به ما چنين گفت، بگويد: کامپيوتر به ما چنين مي‌گويد.

2ـ سينما: جهان امروز، جهان تصوير است، در جهان امروز تمدنهايي موفق هستند که بتوانند معاي تصوير را ترجمه کنند. هر تصوير معادل هزار کلمه است و تأثير تصوير ماندگارتر از کلام است. فيلم ماتريکس از آينده جهان که تسلط تکنولوژي و اقتصاد است سخن مي‌گويد.

در بحث اقتصاد و جهاني شدن، مي‌توان گفت که جهاني سازي اقتصاد باعث شکاف طبقاتي شديد ميان فقير و غني مي‌شود وجوامع کارگري و در حال رشد بيشترين ضربه را از اين روند خواهند خورد.

اقتصاد بنا به هويتش و سيطره‌اش، تمام رفتارها و منابع رفتاري انسان را کنترل مي‌کند، با اينکه فرهنگ در قلمرو جهاني شدن مهمتر از اقتصاد است ولي هويت فرهنگ از اقتصاد و فورمولهاي آن تأثير مي‌گيرد. نمونه سينماي اين تأثير و تأثر فيلم عصر نوين چارلي چاپلين است. که در آن انسان قرن بيستم تحت تأثير تکنولوژي و ماشين، تبديل مي‌شود به انسان ماشيني و مسخ شده در برابر صنعت نمونه ديگر آن در عصر حاضر کشور پاکستان است که بخاطر داد و ستدهاي جهاني خود با کشورهاي ديگر مجبور شد روز تعطيل رسمي خودر از جمعه به يکشنبه تبديل کند، چون کشورهاي غربي و آسياي جنوب شرقي تعطيلي رسميشان يکشنبه بود و در پاکستان جمعه، تنها سه روز کاري و داد و ستد اداري و مالي براي آنها باقي مي‌ماند و پاکستان اولين کشور اسلامي بود که بخاطر تأثيرگيري از روابط اقتصادي، مجبور به تغيير روز تعطيل رسمي خود کرد. روز جمعه و رسميت تعطيلي آن در کشورهاي اسلامي ريشه فرهنگي و معنوي دارد.

براي شيعه زمان شناسي مهم است و زماني موفق خواهد بود که به استقبال آينده برود. اين تأثيرپذيري اقتصاد و فرهنگ در عملکردهاي ده‌هاي شصت و هتفاد ايران کاملاً مشهود بود. در دهه هفتاد همه چيز ما اقتصاد شد، افزايش تبليغات تلويزيون،تبليغ اقتصاد مصرف‌گرا و جهت‌گيري برنامه‌هاي دولت به سوي اهداف اقتصادي باعث شد فضاي دهه هفتاد با دهه شصت کاملاً متفاوت باشد و در نتيجه نسل دهه هفتاد با نسل دهه شصت از نظر فرهنگي تفاوتهاي بسياري داشته باشد.

2ـ جهاني شدن فرهنگ

الف ـ رسانه‌هاي اطلاعات: اين رسانه‌هاي جهاني مرزهاي جغرافيايي و فرهنگي را از بين برده‌اند و به مرزهاي شيشه‌اي تبديل کرده‌اند. اين رسانه‌ها اگر به عنوان ابزار اطلاع‌رساني مطرح شدند مشکل‌زا نيست ولي زماني که اين رسانه‌ها خود به عنوان پيام مطرح شوند قطعاً مشکل‌زا خواهد بود.

ملک‌لوهان، نظريه‌پرداز دهکده جهاني ارتباطات مي‌گويد: رسانه يک ابزار نيست خودِ پيام است، تلويزيون ابزار نيست بلکه خود پيام است.

رسانه، وسيله‌اي است که عمل رساندن اطلّاعاتي را از يک منبع به منبع ديگر به عهده مي‌گيرد. گيرنده اطلاعات احتمال دارد شخص، گروه، افکار عمومي محلي يا افکار عمومي بين‌الملي باشد و رسانه‌ها، شنيداري، نوشتاي يا تصويري هستند.

رسانه‌هاي ارتباطي قدرتمند يکي از ابزارهاي جهاني شدن هستند و اينترنت، پرچم جهاني شدن فرهنگ است. مشکل دولتهاي شرقي در جهاني شدن اين است که وقتي با يک تکنولوژي مدرن مواجه مي‌شوند ذوق زده مي‌شوند و بدون آنکه آن تکنولوژي را آسيب‌شناسي کنند از آن استفاده مي‌کنند و صدماتي مي‌خورند که چند برابر صدمات تجاري و مالي است.

اين پديده را در اينترنت به وضوح مي‌توان ديدکه به جاي رسالت اصلي خود يعني آگاهي و اطلاع‌رساني تبديل شده است به وسيله‌اي براي تجارت فحشا و فساد بطوري که شصت درصد تجارت اينترنتي در حيطه سکس انجام مي‌پذيرد و هويت اينترنت، را به اينترسکس تبديل کرده است.

هنگامي که فرهنگ در سطح جهاني شروع به شکل‌گيري کند و فرهنگ غربي قانون آن را تعريف کند مرزهاي فرهنگي و اخلاقي در فرهنگهاي ديگر از بين مي‌رود و مرزهاي تعريف مي‌شود که مطابق با قانون تعريف شده از سوي دهکده جهاني غرب باشد. مرزها حدود انساني و بشري از بين مي‌رود چون قانون از بين رفتن آنرا تأثير مي‌کند. هنگامي که قانون به شخص اجازه مي‌دهد مرزهاي انساني را جابجا مي‌کند، مرزها و حدود انساني از بين مي‌روند. ولي در زندگي جمعي انسان حدود ذاتي است و حريم هويت انسان است و نفي حدود و قوانين انساني، نفي هويت انسان است.

پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد: روزي مي‌رسد که مردم آمر به منکراند و ناهي از معروف، نه از آن جهت که منکر منکر است و معروف را معروف مي‌دانند، بلکه از آن جهت که تعريفشان از منکر، معروف است.

در فرهنگ جهاني، انسان به جايي مي‌رسد که ديگر انحراف را انحراف نمي‌داند. جهاني شدن براي جهان سوم آفت است. اقتصاد جهاني فرهنگ مصرف خاص خود را دارد و باعث تخريب فرهنگ جهان سوم و شرق مي‌شود و هويت فرهنگي جوامع را از بين مي‌برد. در فرهنگ غرب اصل مصرف مهم نيست بلکه تنوع در مصرف مهم است چون مصرف پس از مدتي ملال‌آور مي‌شود و تنوع مي‌تواند ملالت را از بين ببرد. پس در غرب گسترش فساد مطرح نيست بلکه تنوع فساد مطرح است و اين فرهنگ تنوع طلبي در فساد بوسيله رسانه‌هاي قدرتمندي چون اينترنت و ماهواره در سطح جهان شيوع پيدا مي‌کند. نمونه اين تنوع طلبي تماشاي لحظه‌هاي خصوصي زندگي زناشويي در يک خانواده است که بطور مخفيانه فيلم برداري شود يا بطور علني و اين چون نوعي تنوع و هيجان دارد براي تنوع طلبان جنسي جذابيّت دارد ولي ابتدا از سوي گروههايي مورد مخالفت قرار گرفت بدليل اينکه بطور غيرقانوني به زندگي خصوصي ديگران وارد مي‌شود و غرب براي حل اين مشکل قانوني را تصويب کرد که با بستن قرار داد با فرد و تصويربرداري از زندگي خصوصي‌اش آن را يک تجارت و قرار داد تجاري عنوان کرد که قانوني است. اين يعني انحراف با اهرم قانون تبديل به معروف مي‌شود.

تنها ايران با پرنوگرافي يا تصويربرداري از زندگي خصوصي مقابله کرد، آن هم با پخش و تکثير آن نه توليد و داشتن آن.

در بحث پرنوگرافي که سابقه طولاني در ميان شيوه‌هاي يهوديت براي ترويج فساد و فحشا در ميان مردم دارد، سابقه آن به نوشتن رمانها و داستانهاي مستحجن توسط نويسندگان يهود و حساسيت يهوديان از نويسندگان اين گونه آثار، مي‌رسد يهود در طول تاريخ سعي در ترويج فساد به گونه‌هاي مختلف در ميان جوامع مسيحي و بعد از آن مسلمان داشته است که با سوق دادن طبع مخاطبان به سوي تنوع طلبي، شيوه‌هاي مختلف ترويج فساد رابه کار مي‌برد. پس از ماهواره و فيلم‌هاي مستهجن که از هاليوود به دنيا صادر مي‌شد، دنيا وارد عصر ديگر ارتباطات يعني اينترنت شد و اين رسانه فراگير بهترين ابزار براي گسترش اهداف دشمنان بشر و دين يعني يهوديان و وابسته‌هايشان شد.

شکل‌هاي جديد پرنوگرافي (هرزه نويسي) در حيطه اينترنت در شکلهاي کليپ‌ها و فيلمهاي تصويري و کارتوني، عکسهاي مستهجن، داستانهاي مستهجن و غيره بود که گام جديد يهوديت براي انهدام کانون خانواده مي‌باشد.

اين همان تفکر و عقيده بهائيت پيرامون داشتن رابطه جنسي با محارم است که در عقايد بهائيت به طور کامل به آن پرداخته شده است و حال تفکر بهائيت و صهيونيسم با استفاده از ابزار قدرتمند رسانه تمام سعي خود را بر اين مبذول داشته است تا با تبليغ و تلاش عقايد مستهجن خود را در سطح جهاني حاکم سازد.

محقق: احمد رضا سالک

منبع : راسخون

 

 

 

پي نوشت :

[1]. طبرسي، اعلام الوري، باب 4، ص83.

[2]. کربن در اثبات اين امر که تا مردم به بلوغ و رسش روحي نرسند، ظهور امام عصر (عليه السلام) متحقق نخواهد شد، به سخن سعدالدين حمودي استناد مي‌کند:«امام غايب تا زماني که اسرار توحيد را از بند نعلين او استماع نکنند، ظهور نخواهد کرد، يعني تا زماني که معناي باطني توحيد درک نشود» (تاريخ فلسفه اسلامي، ص106).

[3]. فصلنامه انتظار شماره5، مرکز تخصصي مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عليه السلام(

[4]. فصلنامه انتظار شماره5، مرکز تخصصي مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عليه السلام).

[5]. بتريه يکي از فرقه‌هاي زيديه از پيروان کثير النوي مي‌باشند. آنان عقايد مشابهي با سليمانيه يکي ديگر از فرقه‌هاي زيديه دارند. در اسلام و کفر عثمان توقف و ترديد دارند. در مسائل اعتقادي مشرب اعتزال و در فروع فقهي بيش‌تر پيرو ابوحنيفه هستند. گروهي از آنان نيز پيرو شافعي يا مذهب شيعه مي‌باشند؛ بهجه الامال، ج1، ص95؛ ملل و نحل، ج1، ص161.

[6]. بحارالانوار، ج52، ص328.

[7]. نعماني، غيبه ص297؛ حليه الابرار، ج2، ص361؛ بحارالانوار، ج52، ص362؛ بشاره الاسلام، ص222.

[8]. نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص13 و 14.

[9]. همان، ص 16و 17.

[10]. نورالدين چهاردهمي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص30.

[11]. فضل‌اله صبحي مهتدي، خاطرات انحطاط و سقوط، به اهتمام علي امير مستوفيان، پيام پدر، نشر علم، چاپ اول 1384، ص325

[12]. نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص105و106

[13]. شهبازي، عبداله، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 27، به نقل از عبدالحسين آيتي، کشف الحيل، جلد3، صص87ـ85.

[14]. آئين جهاني، ص71.

[15].خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران، مورخه 21/2/1372، به نقل از خبرگزاري فرانسه.

[16]. همان.

[17]. عبدالحسين نوايي، فتنه باب، ص14.

[18]. بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت، انتشارات سخن، ص114

[19]. خاطرات مستر همفر، جاسوس انگليس در ممالک اسلامي، ترجمه دکتر محسن مؤيدي، انتشارات اميرکبير، ص83.

[20]. احمد يزداني، مقام و حقوق زن در ديانت بهائي، ص92.

[21]. نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص147تا 152

[22]. صحيفه نور، ج1، ص56.

%ب ظ، %25 %796 %1395 ساعت %18:%فروردين

برترین مطالب