برترین مطالب
- 1124
- 879
- 930
- 898
- 985
- 763
- 950
- 1009
- 966
- 943
سلمان فارسی در دوران رجعت
در اين مقاله به معرفي جايگاه سلمان فارسي، اين صحابي ايراني پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در عصر ظهور ميپردازيم. در روايات متعددي از حضرت سلمان به عنوان يکي از رجعت کنندگان؛ يعني کساني که در عصر ظهور دوباره به جهان باز ميگردند تا امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ياري کنند و آن دوران خوش را دريابند، ياد شده است.
در يکي از اين روايات که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است، در اين باره چنين ميخوانيم: به همراه قائم -درود خدا بر او باد- بيست و هفت نفر مرد از پشت کوفه خارج ميشوند؛ پانزده نفر از قوم موسي همان کساني که به حق راهنمايي و به آن داوري ميکردند؛ هفت نفر از اصحاب کهف، يوشع بن نون [وصي حضرت موسي]، سلمان، ابودجانه انصاري، مقداد و مالک اشتر. آنها در پيشگاه او ياران و حاکمان خواهند بود». [1]
در روايت مفصلي که سلمان از پيامبر گرامي اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است، آن حضرت، پس از معرفي همه جانشينان خود از امام علي (علیه السلام) تا امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خطاب به سلمان ميفرمايد: «اي سلمان! به درستي که تو او را در خواهي يافت و هم چنين همه کساني که مانند تو هستند و کساني که ولايت او را پذيرفته و به معرفت او دست يافتهاند. [در اين جا سلمان ميگويد:] شکر خدا را به جاي آوردم و گفتم: آيا من تا زمان او عمر خواهم کرد؟ پس، آن حضرت اين سخن خداي تعالي را خواند: «پس آن گاه که وعده [تحقق] نخستين آن دو فرا رسد، بندگاني از خود را که سخت نيرومندند بر شما ميگماريم تا ميان خانهها[يتان براي قتل و غارت شما] به جست و جو در آيند و اين تهديد تحقق يافتني است. پس[از چندي] دوباره شما را بر آنان چيره ميکنيم و شما را با اموال و پسران ياري ميدهيم و [تعداد] نفرات شما را بيشتر ميگردانيم». [2]
سلمان ميگويد: [در اين هنگام] گريه و شوق من فزوني گرفت و گفتم: اي پيامبر خدا! آيا اين [موضوع] عهدي از سوي شماست؟
پس فرمود: آري به خدايي که مرا به حق فرستاد، اين بر عهدي است از سوي من، علي، فاطمه، حسن،حسين، نُه [امام جانشين]، همه کساني که از ماو با ما هستند و در راه ما ستمي ديدهاند. سوگند به خدا، بيترديد در آن زمان، ابليس و سپاهيان او و [هم چنين] همه کساني که ايمان خالص يا کفر خالص داشتهاند، براي او (امام مهدي) حاضر ميشوند تا [ستمگران] قصاص شوند و به مجازات خود برسند. پروردگارت به هيچ کس ستم نميکند. آن چه گفتم تأويل اين آيه است که: «و خواستيم بر کساني که در آن سرزمين فرودست شده بودند، منت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] کنيم و در زمين قدرتشان دهيم [و از طرفي] به فرعون و هامان و لشکريانشان آن چه را که از جانب آنان بيمناک بودند، بنمايانيم». [3]
سلمان ميگويد: «از پيشگاه آن حضرت برخاستم در حالي که هيچ نگران نبودم که من مرگ را ديدار کنم، يا مرگ مرا». [4]
در مورد آياتي که پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در ابتداي اين روايت شريف به آنها استناد ميکنند، بايد گفت که اين آيات در ابتداي سوره اسرا و پس از اشاره به ماجراي بنياسرائيل وارد شده است. در آيه قبل از اين دو آيه چنين ميخوانيم: «و در کتاب [آسمانيشان] به فرزندان اسرائيل خبر داديم که: «قطعاً دوباره در زمين فساد خواهيد کرد و قطعاً به سر کشي بسيار بزرگي بر خواهيد خاست». [5]
آيات ياد شده از جمله آياتي هستند که در روايات اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام) به هنگام گفت و گو از موضوع رجعت به آن ها استشهاد شده است. [6]
نويسنده:ابراهيم پور حسين
پينوشتها:
[1]. شيخ مفيد الارشاد، ص 365، بحارالأنوار، ج 52، ص 346، ح 92.
[2]. سوره اسرا (17)، آيات 5و6.
[3]. سوره قصص (28)، آيه 5.
[4]. محمد بن جرير طبري، دلائل الامامة، ص 447-450، ح 424، سيد هاشم بحراني، البرهان في تفسيرالقرآن، ج 4، ص 533، بحارالأنوار، ج 25، ص 7 و 8، ح 9.
[5]. سوره اسراء (7)، آيه 4.
[6]. ر.ک: دلائل الامامة، ص 539، ح 522، البرهان، ج4، ص 531-537.
منبع:نشريه موعود،شماره 106
تاریخچه رجعت
با توجه به مستندات تاريخي ميتوان براي عقيده رجعت در بستر تاريخ، سه دوره را در نظر گرفت:
الف) دوره پيدايش عقيده رجعت
اعتقاد به رجعت همزمان با نزول آيات قرآن در مکه، در «سورههاي نمل، انبيا، اسرا و ...» مطرح و سپس در سورههاي مدني «بقره، نور و ...» دنبال شده است و قرآن اين عقيده را تحت عناوين «خروج، حشر، إحيا و ...» براي پيروان خودش بيان نموده است.
پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) براي افرادي چون اميرالمؤمنين (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام)، عمّار ياسر Tبريد أسلمي، سلمان فارسي و ... آيات مربوط به رجعت را قرائت و بعضي از مصاديق رجعت کنندگان را معرفي مينمودند.
در زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام)، به دليل عدم اطلاع خلفا از معارف ديني، جوگيری از نوشتن احاديث نبوي، رواج يافتن اجتهاد صحابه، محيط خفقانزا و تاريکي به وجود آمده بود، ولي حضرت امير (عليه السلام) در حدي که شرايط اجتماعي و اعتقادي جامعه نو پاي اسلامي اجازه ميداد، سعي کردند روايات و احاديثي که از طرف پيامبر اکرم در تفسير رجعت وارد شده و به بعضي از اصحاب آن حضرت گفته شده بود، براي مسلمانان شرح و تفسير نمايند.
در اين ميان کساني که ظرفيت شنيدن اين گونه معارف را نداشتند به انکار رجعت روي آوردند؛ اولين منکر رجعت، عبدالله بن ابي بکر يشکري، معروف به «ابن الکوا» از سران خوارج بود و با امير المؤمنين (عليه السلام) در مورد روايات رجعت مناظره کرد. [1]
در زمان امام حسين (عليه السلام) هم زمينه بيان اينگونه معارف فراهم نبوده است. فقط در کربلا هنگام تقابل دو گروه حق و باطل، امام حسين (عليه السلام) براي تسلّي و دلجويي اصحاب خود به نقل از جد بزرگوارشان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رجعت را مطرح و تبيين نموده و آنان را به رجعت خود و اصحاب بشارت دادند:
«فَأبشِرُوا (بِالجَنَّة) فَوَاللهِ لَئِن قَتَلُونا فَإنّا نُرَدُّ عَلَی نَبّيِّنا ثُمَّ نمکُثُ ماشاءَالله تَعالَی، فَأکُونُ أوّلَ مَن يَنشَقُّ الأرضُ عَنهُ ... .»؛ [2] «بشارت باد شما را به بهشت، به خدا قسم اگر کشته شويم، به سوي پيامبر خويش برميگرديم. سپس فرمودند: پس آن مقدار که خداوند بخواهد در قبر خواهيم ماند و من اولين کسي خواهم بود که رجعت ميکند ... »
اين وضعيت تا پايان عصر امام سجاد (عليه السلام) (95ه ق) ادامه داشت.
ب) دوره رشد و بالندگي عقيده رجعت (95 تا 260 ه .ق)
با توجه به انحرافات خلفاي سهگانه و خستگي مردم از درگيريهاي داخلي (مارقين، ناکثين، قاسطين)، و جوسازيهاي بني اميه بر عليه معارف ديني، مردم از خاندان وحي فاصله گرفتند و بخشي از معارف ديني را به فراموشي سپردند. [3]
در عصر امام باقر (عليه السلام)، به دليل زمينهسازيهاي امام سجاد (عليه السلام) در نشر معارف دين، آثار نهضت عاشورا و نفرت عمومي از هيئت حاکمه اموي، امام با درايت و بصيرت، جنبش علمي دامنهداري را پايهگذاري نمودند، که در زمان امام صادق (عليه السلام) به اوج رشد و بالندگي خود رسيد و اگر فعاليت فرهنگي اين دو امام همام عليهماالسلام نبود، امروز از معارف اسلام ناب محمدي خبري نبود. در ابتداي امامت امام باقر (عليه السلام) گروهي به نام «قَدَريه» [4] به انکار عقيده رجعت پرداختند.
همچنين، صاحبان قدرت، انديشه انکار رجعت را موافق با رفتار و اهداف خودشان يافتند، در نتيجه از آن حمايت نموده و معتقدين به آن را مورد اذيّت و آزار قرار ميدادند. لذا امام باقر (عليه السلام) به شاگردانشان سفارش ميکردند که از بردن اسم رجعت خودداري نموده و با احتياط درباره آن سخن بگويند.[5]
امام صادق (عليه السلام) نيز اعتقاد به رجعت را به عنوان يکي از ويژگيهاي فکري و فصل مميّز شيعه معرفي نموده و از منکران آن برائت جستند، لذا اعتقاد به رجعت يک فکر سياسي فعّال و مخالف با ظلم و ستم دستگاه خلافت به شمار ميرفته و معتقدان به آن به عنوان مجرمان سياسي قابل تعقيب بوده و شهادت آنها در هيچ دادگاهي قابل قبول نبودهاست.[6]
در زمان امام کاظم (عليه السلام) به دليل فشار و اختناق، از مباحث فکري و مناظرات فقهي و کلامي که در عصر امام صادق (عليه السلام) رايج بود، ديگر خبري نبود.
در عصر امام رضا (عليه السلام)، مأمون پس از تحميل مقام ولايت عهدي، جلسات بحث و مناظره تشکيل ميداد و امام هم از اين فرصتها براي نشر فرهنگ اسلام، استفاده مينمودند، يکي از مناظراتي که ايشان با مأمون داشتهاند، بحث رجعت است. [7]
از امام جواد (عليه السلام)، به دليل شدت فشارهاي دستگاه خلافت، اثري در مورد رجعت ديده نشده است. ولي عدهاي از شيعيان مثل فضل بن شاذان نيشابوري، [8] احمد بن داوود جرجاني، محمد بن مسعود عياشي و ...، با توجه به روايات ائمهي گذشته و با تشويق ائمه معاصر، کتابهاي مستقلي را درباره رجعت به رشته تحرير در آوردهاند. [9]
امام هادي و امام عسکري و خود امام مهدي (عليهم السلام) نيز با توجه به اهميّت و نقش سازنده رجعت در پايداري و استقامت شيعيان، اين عقيده قرآني را در قالب دعا و زيارتنامه بيان نمودهاند و با اين کار، اعتقاد به رجعت را نهادينه ساختند.
ج) دوره گسترش و تکامل (260 ه ق به بعد)
علماي شيعه به پيروي از امامان معصوم (عليهم السلام) در جهت گسترش و بالندگي اين عقيده، تلاش فراواني انجام دادند و با مناظرات علمي [10] و يا نوشتن کتاب و مقاله و با استفاده از آيات و روايات، اين عقيده نوراني را همراه با برهان و استدلال براي مردم بيان کردند. به موازات آن از طرف اهل سنت اين عقيده به شدت انکار شد و معتقدان به آن را به کفر، فسق، کذب، اهل هوي، بدعت و ... متهم شدند.
پينوشتها:
[1]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 72 / شيخ طوسي، رجال، ص 75 .
[2]. همان، ج 53، ص 62 .
[3]. مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 31 و 36 .
[4]. قدريه، قائل به جبر و عدم اختيار انسان بودند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مورد آنها میفرمايند: «القَدَرية مَجوسُ هذِهِ الأمّة»؛ «قدريه مجوس اين امت هستند». همچنين امام باقر (عليه السلام) در بياني، 3 بار در مورد اين گروه فرمودند: «قدريه رجعت را انکار ميکند»؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 67 و 72 .
[5]. همان، ص 39 .
[6]. همان، ص 132 .
[7]. شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 218 .
[8]. فضل بن شاذان از اصحاب امام جواد (عليه السلام)، امام هادي و امام عسکري (عليهم السلام)، کتابهايي به نام اثبات الرّجعه، الرّجعه و... تحرير کردهاست. جرجاني که از رجال اهل سنت بوده کتابهايي چون الرجعه را تأليف کردهاست.
[9]. شيخ طوسی، الفهرست، ص 212 .
[10]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 63 / شيخ صدوق، معانی الأخبار، ص 366 .
آثار اعتقاد به رجعت در زندگی مومنان
اعتقاد به رجعت، آثار مهم و موثری در زندگی افرادی دارد که به این مساله اعتقاد دارند. در این جا به برخی از این آثار، اشاره مینماییم
اميد و حرکت
اعتقاد به رجعت و بازگشت به دنيا در زمان دولت کريمه، نقش مهمي را در نشاط ديني و اميد به حضور در حکومت جهاني حضرت مهدي (عليه السلام) ايفا ميکند. زيرا ممکن است افرادي که تمام عمر خود را در انتظار ظهور ايشان سپري کردهاند، دچار يأس شوند! اما اگر شرايط بازگشت آنها به دنيا و حضور در محضر آخرين امام فراهم باشد، در اميدواري ايشان نقش به سزايي خواهد داشت.
ايجاد روحيه استقامت براي مؤمنان
انساني که آينده را روشن ببيند، به راحتي ميتواند مشکلات زودگذر را تحمل کرده و استقامت کند، لذا ائمه اطهار (عليهم السلام) مؤمنان را به صبر و بردباري دعوت نموده، با وعده رجعت در زندگي در سايه دولت کريمه اهلبيت (عليهم السلام) آنان را اميدوار ميکردند. امام حسين (عليه السلام) در شب عاشورا اصحابشـان را با رجعت تسلّي داده و به صبر و بردباري امر نمودند. در زيارتنامههاي ائمه اطهار (عليهم السلام) و دعاها، اين امر بسيار مشهود است و سفارش به خواندن آنها، ما را به اين هدف راهنمايي ميکند.
تسکين دل مؤمنان
آنان که دلشان از ظلم ظالمان در طول تاريخ پر از درد شدهاست، با رجعت و انتقام تسکين و التيام پيدا ميکند.[1] زيرا انسان مظلوم وقتي با چشم خود ببيند که انتقامش گرفته شده دردهايش بهبود پيدا ميکند. اگرچه در قيامت از ظالمان به طور کامل انتقام گرفته خواهد شد.
مَولايَ، فَإن أدرِکني المَوتُ، قبلَ ظهورِکَ ... أن يجعَلَ لي کَرَّةً في ظُهورِکَ وَ رَجعَةً في ايّامکَ
إن شاء الله
پينوشتها:
[1]. مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص44
ادله وقوع رجعت در روایات
روايات در يک تقسيمبندي به «واحد» و «متواتر» تقسيم ميشوند. منظور از خبر واحد، روايتي است که به سر حدّ يقين نرسيده باشد، در حاليکه مراد از خبر متواتر، روايتي است که در اثر کثرت نقل آن، يقيني شده و جاي هيچگونه ابهامي در آن وجود نداشته باشد. پس از روشن شدن اين دو اصطلاح، بايد گفت که اخبار و رواياتي که از ائمه معصومين (عليهم السلام) در موضوع رجعت نقل شده، آن قدر فراوان است که به طور قطعي ميتوان متواتر بودن آنها را پذيرفت. در اينباره اظهار نظر برخي کارشناسان احاديث را مرور ميکنيم:
مرحوم مجلسي ميگويد: «اگر مثل اين روايات [روايات رجعت] متواتر نباشد پس در چه چيزي ميتوان ادعاي تواتر نمود.» [1]
مرحوم علّامه طباطبايي ميفرمايد: «همانا روايات رجعت، متواتر معنوي است و اگر بعضي از اين روايات، قابل خدشه و مناقشه هم باشد، ضرري به تواتر آنها نميرساند.» [2]
مرحوم شيخ حر عاملي مينويسد: «هيچ شکي نيست که احاديث رجعت به حد تواتر معنوي رسيده است، زيرا موجب يقين هستند؛ براي هر کسي که قلب خويش را از هر شبههاي و تقييدي پاک کند.» [3]
محدث جزايري در شرح تهذيب ادعا کرده که 620 حديث پيرامون رجعت ديده است.[4]
براي آشنايي اجمالي و مختصر با روايات، لازم است که آنها را دستهبندي کرده و مفاد هر دسته را اجمالاً بررسي کنيم:
الف) رواياتي که رجعت را به عنوان يک عقيده حق و لازم در رديف ساير معارف و اعتقادات اسلام ذکر ميکند.
ب) رواياتي که آيات مربوط به «رجعت» را تفسير ميکنند. علامه مجلسي بيش از 125 آيه را همراه با روايت ذکر نمودهاند.
ج) رواياتي که رجعت کنندگان را معرفي ميکند. مرحوم شيخ حر عاملي بيش از 170 روايت را در اين زمينه گردآوري کرده است که ذکر آنها در محدودهي اين مقاله نميگنجد.
پينوشتها:
[1]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 123 .
[2]. طباطبايی، الميزان، ج 2، ص 107 .
[3]. حر عاملي، الايقاظ، ص 33 .
[4]. قزويني خراسانی، بيان الفرقان، ج 5، ص 288 .
عاشورا، مقدمه ظهور
تفكر موعود در تاريخ بشري ميان شيعه به خصوص و در ميان تمام مسلمانان به طور عام و همچنين با نام منجی در ميان تمام ملل وجود داشته است، اما در مواقعی که ظلم و ستم و رنج مردمان افزون بر طاقتشان میشده، نمود و بروز ديگری میيافت. ادعای دروغین مهدويت موضوعی است که هميشه جامعه اسلامی و به خصوص شيعی را دچار تشتت و آسيب میکرده است.
این ادعاها که امروزه و هر چه به ظهور نزدیکتر میشویم پررنگتر و بیشتر میشود، سابقهای به طول خود اسلام دارد. اولين نشانههای ادعای مهدويت را میتوان پس از واقعه عاشورا مشاهده کرد.
حادثه عظيم عاشورا ضربه خرد کنندهای بر پيکر شيعه وارد کرد و با انعکاس آن در سراسر سرزمين اسلامی رعب و وحشت شديدی در جامعه اسلامی بر پا کرد. در آن روزگار محبوبتر و نزديکتر از امام حسين (علیه السلام) نزد پيامبر وجود نداشت و همگان بر این موضوع آگاهی داشتند، به خصوص کسانی که پیامبر را درک کرده و از تابعین بودند. پس از آن بود که با توجه به نحوه شهادت امام و یارانش و اسارت اهل بیت پیامبر توسط امويان، مردم ازعمق ستمگری و ظلم ايشان اطلاع يافته و دریافتند که یزید در راه تثبيت پايههای حکومتی خود از هيچ جنايتی دريغ نمی کند.
واقعه حره پس از عاشورا و سرکوب مردم مدينه توسط سپاه يزيد، اختناق را در کل جامعه اسلامی به نهایت خود رساند. حکومت خلفای بعدی اموی همچون معاويه بن يزيد، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و وليد بن عبدالملک هم با خشونت و اختناق شديد همراه بود. این شرایط سخت بود که شخصی جاه طلب چون عبدالله بن زبیر را به فکر خلافت انداخت. او با استفاده از کاهش محبوبیت امویان در جامعه سلامی ادعای خلافت کرده و توانست در مدينه عد های را به دور خود جمع کند. همین شرايط سخت و اختناق شديد بود که زمینه ظهور يک منجی را در بين مردم به خصوص شيعيان که در مرکز تهدیدات قرار داشتند، ایجاد کرد. شهادت امام حسين (علیه السلام) تاثير شگرفی بر عواطف مذهبی مردم و نيز بر آينده شيعه گذاشت؛ به طوريکه حتی عدهای تاريخ ظهور شيعه را اين دوره میدانند، گر چه اين نظریه صحيح نیست و شیعه بر اساس روایات صحیح، از همان زمان رسول اکرم، وجود داشته است.
مردم کوفه که از عدم همراهی فرزند پيامبر در برابر دشمنان نادم و پشيمان بودند، پی به غفلت و کوتاهی خود در حمایت از نواده پیامبر برده و برای توبه از این غفلت بزرگ، راهی جز انتقام خون حسين (علیه السلام) برای خود نديدند. رهبری این گروه که خود را توابون (توبه کاران) مینامیدند، بر عهده سليمان بن صرد الخزایی بود و هسته اوليه آن را صد نفر از شيعيان و معتمدين حضرت علی (علیه السلام) تشکیل میدادند. تشکیل این گروه توابون را میتوان اولين بازتاب عملی واقعه کربلا پس از یک مدت دوره فترت دانست. با مرگ ناگهانی يزيد، شرايط به نفع ايشان تغيير يافت. آنها توانستند در ابتدا حمایت 16000 نفر را که در میانشان علاوه بر کوفیان، مردم بصره و برخی قبایل دیگر حضور داشتند، به دست بیاورند. اما هنگام رویارویی باز هم داستان آن روزها تکرار شد و در نهایت تنها 3000نفر در مقابل سپاه سی هزارنفری عبیدالله بن زياد شرکت کردند. سرانجام با کشته شدن بيشتر رهبران نهضت،باقيمانده توابون به سمت کوفه باز گشتند.
در این اوضاع و احوال در کوفه مختار بن ابوعبيده الثقفی که از پیروان متعهد اهل بيت در کوفه بود، برای خونخواهی امام حسين دست به تشکيل نيروی نظامی زد. در ابتدا او توابون را به شرکت در نيروی او و جلوگيری از هر گونه عمل شتابزده دعوت کرد اما ايشان او را نپذيرفتند. زیرا تمام انگیزههای نهفته در دعوت او برایشان آشکار نبود. در صورتی که توابون در حقیقت تنها یک هدف خالص را دنبال میکردند و آن انجام وظیفهای که روزی در برابر آن کوتاهی کرده بودند.
در مورد شخصيت و ويژگيهای مختار اختلاف شديدی وجود دارد. برخی او را جاه طلب و برخی او را معتقد و دوستدار اهل بيت میدانند. از اینرو در مورد اقدامات او و واکنش حضرت امام سجاد (علیه السلام) به آن بحثها و تعبریات گوناگونی وجود دارد. اما چیزی که در این میان وجود دارد این است که او در سال 66 هجری قیام خود را با شعار «يا لثارات الحسين» (اي خونخواهان حسین) آغاز کرد. و حتی میبينيم که پس از کشتن بسياری از قاتلان کربلا به خصوص سر عبيدالله بن زياد را نزد حضرت علی بن الحسين (علیه السلام) میفرستد. مختار برای قيام خود نيازمند حمايت اهل بيت بود. او در حجاز تماسهای مکرری با حضرت زين العابدين گرفت اما نتوانست او را به رهبری قيام خود ترقيب کند.
مختار پس از ناکامی در جلب حمایت علی ابن الحسین (علیه السلام) به سمت فرزند دیگر حضرت علی (علیه السلام) محمد ابن الحنفیه رفت و قیام خود را به نام او آغاز کرد. او به این وسیله توانست اعتماد مردم عراق را به دست بیاورد. در این زمانی بود که عبدالله ابن زبیر در برآورده کرده خواستههای عراقیان به خصوص در زمینه ایجاد عدالت بین ایشان موفق نبود و مردم این دیار با توجه به شرایط موجود به سمت مختار رفتند. با توجه به حرکات این دو میتوان پی به خواسته جامعه اسلامی که رهایی از حکومت امویان بود، برد. این خواسته و نیاز در بین اهل عراق و کوفه بیشتر بود و همین نیاز بود که موجب دعوت از امام حسین (علیه السلام) شد.
مختاربا توجه به ظلم و تعدی امويان و شرايط آن دوران واز بين رفتن حکومت و روحانيت خاندان بنیهاشم در بين مردم، با تبليغات خود توانست محمد بن الحنيفه را نه تنها به عنوان امام از نسل امام علی (علیه السلام) بلکه با نام مهدی موعود معرفی کند. این اولین ادعای مهدویت در طول تاریخ بود که نشان از عمق اندیشه مهدویت در جامعه اسلامی آن روز است که پیامبر توانسته بود در بین مردم ایجاد کند و ائمه دیگر هم این اندیشه را تبیین کردند.
اما اینکه چرا شیعیان به سمت مختار و ابن الحنفیه تمایل پیدا کردند، ناشی از شرایط فکری مردم بود. پس از واقعه کربلا و عين الورده آنچه باقی مانده بود، اعراب معمولی مردد و موالی بودند که در اوضاع نااميدی و بسيار سخت قادر به تشخيص و تمايز مکتبی بين فرزند علی به تنهایی و فرزند علی و فاطمه نبودند. هر چند احاديثی وجود دارد که امام حسين (علیه السلام) فرزند خود علی بن الحسين (علیهما السلام) را به جانشين و امامت پس از خود معرفی کرد اما با توجه به شرايط ذکر شده و با توجه به تقيه امام سجاد در شرايط اختناق شديدحکومت اموی اکثر شيعيان از محمد بن الحنيفه پيروی کردند.
گر چه ابن الحنيفه خود مستقيم دعوتی برای امامت خود نکرد، چرا که به نظر میآيد خود او هم در امامت خود شک داشت، اما تبليغات مختار را هم رد نکرد. این هم از نکات مبهم تاریخ است. عدهای معتقدند که در شراط تقیه حضرت سجاد (علیه السلام) مختار مجبور بود کسی غیر از ایشان را امام معرفی کند تا گزندی یه وجود مقدش نرسد و با توجه به عدم تلبیغ ابن الحنفیه برای خود امویان نمیتوانستند نسبت به او هم معترض شوند. اما در مقابل عده زیادی این کار مختار را بدعت در دین دانسته و آنرا محکوم میکنند.
از اين رو در میيابيم که اين شخصيت محمد ابن الحنيفه نبود که مردم را به عنوان مهدی او را پذيرفتند بلکه شرايط سخت اجتماعی و استيلای امويان و تبليغات مختار موجب اين امر شد. با دقت در تبليغات مختار در میيابيم که عمده تاکيد او در تبليغات بر مهدويت ابن الحنيفه قرار داشتند به امامت او و شايد اين مهمترين دليل جذب مردم به سوی او باشد.
هر چند احاديث فروانی است که پيامبر، مهدی موعود را از نسل خود میداند اما شرايط آن روزگار و تقيه امام بر حق، توانايی دقت در اين احاديث را از مردم گرفته بودند . پس از همه گير شدن و توفیقات نهضت مختار با قيمانده شيعيان نيز به اين قافله پيوستند و مهدويت محمد ابن الحنفيه مسئله روز شيعيان گشت و با نشر آن در طول زمان مورد پذیرش عامه مردم قرار گرفت و اعتقادات خود را را بر مبنای آن بسط دادند.
در اين شرايط است که امام با دلی پر درد از کمی ياران خود میگويد. به طوري که حتی برخی از شيعيان و اصحاب ممتاز مانند ابو خالدالکابلی، قاسم بن عوف ابتدا گرد محمد بن الحنيفه جمع شده بودند اما با تلاشهای امام او را رها کرده و هسته اوليه ياران امام را تشکيل دادند.
در چنين شرايطی، اثابت حقانيت امام سجاد بسيار دشوار بود. ظلم و اختناق شديد از طرف خلفی اموی و انحراف شيعيان از طرف ديگر امام را کاملا تنها کرده بود .اما با وجود اين اوضاع و احوال، امام توانست گروه کوچکی از پيروان قديمی اهل بيت همانند يحيی بن ام الطول، محمد بن جبير مطعم، جابر بن عبدالله انصاری را تشکيل دهد. در ميان ياران امام سجاد (علیه السلام) دو جوان پر شور کوفی به نام ابو حمزه ثابت بن دينار و فرات بن اصنف العبدی با ایمان قوی به خاندان امام حسين (علیه السلام) وجود داشتند، بعدها هم از ياران امام باقر (علیه السلام شدند.
میبينيم اولين انديشه انحرافی مهدویت در اين زمان و با چنين شرايطی شکل میگيرد. در همين اولين انحراف فکری، نقش عدم اطلاع و آگاهی توده مردم و عدم تفقه در دین و امام شناسی به وضوح دیده میشود. اینجاست که وظیفه امام سجاد (علیه السلام) در اثبات حقانیت خود، آن هم در شرایط اختناق مشهود و پر رنگ میشود. به شرایط فوق باید اوضاع اسفناک فرهنگی و دینی توده مردم را هم اضافه کرد. اوضاعی که در آن علما و فقهای دینی همچون محمد بن مسلم زهری، از فقیهان و محدثان بزرگ مدینه، که ابتدا مجذوب عظمت و زهد علی ابن الحسین (علیهما السلام) شده بود، با چرخش به سوی امویان به عنوان یک عالم درباری در راستای تقویت پایههای حکومت آنها قدم بر میدارد. اوضاع اخلاقی جامعه هم دچار انحطاط شدید گشته بود؛ اشرافیت گرایی و ثروت اندوزی ،گسترش فعالیت زنان آوازه خوان و غنا و احترامشان بین مردم، حتی در مکه و مدینه و عدم آگاهی مسلمانان از احکام دین خود همانند وضو و نماز، اهمیت فعالیتهای امام را نشان میدهد.
منابع:
تشیع در مسیر تاريخ، دکتر سید حسین محمد جعفری، ترجمه دکتر سید محمد تقی آیت الهی
تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت مهدی، غلامحسین محمدی
نشانههای حتمی و غیرحتمی ظهور
پرسشگری پیرامون «ظهور» و نشانههای آن، بسیار پسندیده است، اما نباید چنان درگیر پیچ و خمهای آن شد که از «دف» (همان زمینهسازی برای ظهور) غافل ماند.
نشانههای ظهور به قسمتهای گوناگونی تقسیم میشوند که از آن جمله است: «علایم حتمی» و غیر «حتمی».
بسیاری میپندارند باید ظهور را در گرو تحقق علایم حتمی دانست! حال آن که گره غیبت حضرت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به اراده الهی بستگی کامل دارد و این نیست که علایم حتمی جنبه تأکید و صد در صدی داشته باشند. چه این که طبق برخی احادیث، جز اصل ظهور حضرت که میعاد تخلف ناپذیر الهی است، بقیه علامات – حتی حتمی – در حد احتمال و حداکثر بیشتر برای مقارنت با ظهورند.
اسامی برخی علایم حتمی عبارت اند از:
خروج و قیام شخص پلیدی به نام سفیانی، انعکاس ندایی الهی و نیز ندایی از شیطان در آسمان، طلوع خورشید از مغرب، اختلاف داخلی میان جبهه باطل و کشته شدن نفس زکیه.
قبل از وارد شدن به بحث علایم ظهور، چند نکته مقدماتی را تذکر میدهیم
1- مسئله قیام حضرت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مهمترین حوادث جهان است که عظمت آن موجب شده که صاحب آن قیام، موعود ادیان و مصلح جهانی جهانیان لقب گیرد.
2- چون ظهور ایشان از اهم وقایع است، باید همراه علایم و نشانههایی گردد که تا آن موقع منعقد نشده. همچنان که وقایع مهمی از قبیل مولود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و اموری از این دست، توأم با نشانههایی مخصوص بوده.
3- فواید و ثمرات وجود این علایم در چند نتیجه خلاصه میشود:
برخی از آن علایم، چنان با عظمتند که نوعی تجلیل و تعظیم قیام و قیام کننده محسوب میگردد.
شماری از آن علایم، به منزله تهدید و ایجاد رعب در دل و سازمان، دشمنان است.
عدهای هم، نوعی مژده و بشارت برخی منتظران میباشند.
4- بسیار خوب است که مؤمنان از این علایم آگاه باشند تا دچار فریب نشده و هر حادثهای را علامت ظهور ندانند که چه بسا امکان سوء استفاده مهدیان دروغین یا سایر عوامل نیرنگ از این ناآگاهی وجود دارد. در عین حال، غرق شدن در بررسی این نشانهها نیز نکوهیده است که توضیح بیشتر در طی پاسخ بیان میشود.
تفسیر علایم ظهور
تقسیمبندیهای گوناگونی پیرامون علایم ظهور صورت گرفته، از جمله علایم حتمی و غیر حتمی است. اشتباه اکثر مردم این جاست که میپندارند با حتمی شدن برخی علایم، باید موضوع ظهور را صد در صد وابسته به تحقق آن علایم دانست! واقعیت قضیه – طبق برخی روایات – گویای وابسته بودن امر ظهور به اراده الهی است. حال فرقی نمیکند که چه علایمی محقق شده یا نشده. با این حساب، مفهوم علایم حتمی آن است که برخی نشانهها احتمال در پی داشتن ظهور را بیشتر به همراه دارند (فقط احتمال بیشتر است نه وقوع صد در صد). حال روشن میشود که علایم غیر حتمی صرفاً با احتمال وقوع کمتری نسبت به علایم حتمی و ظهور قرار دارند.
با دقت در حدیث زیر، دلیل آن گونه معنا کردن علایم حتمی و غیر حتمی را مییابید:
داود بن ابی القاسم نقل میکند که در حضور امام جواد (علیه السلام) بودیم؛ سخن از نشانههای ظهور و قیام و خروج شخصی به نام سفیانی به میان آمد ]و این که در برخی روایات گفته شده که این از علایم ظهور است و حتماً واقع میشود.[ به امام (علیه السلام) عرض کردم: آیا خداوند در اصل وقوع یا ویژگیهای امور حتمی نیز تغییر و دگرگونی (بداء) ایجاد میکند؟ حضرت فرمودند: بله، امکان هرگونه تغییر و تصرف – حتی در امور حتمی – وجود دارد! گفتم: با این حساب میترسیم که خداوند در اصل ظهور و فرج قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز ایجاد تغییر و انصراف (بداء) کند!
حضرت پاسخ دادند: قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از وعدههای تغییر ناپذیر خداست.[1]
حدیث پژوه و دانشور برجسته مرحوم محدث نوری، در این باره مینویسد:
... غیر از مسئله ظهور و خروج حضرت حجة بن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که حتماً محقق خواهد شد و هیچگونه تبدیل و تخلفی نخواهد داشت، سایر آنچه از آیات و علامات پیش از ظهور و مقارن آن آمده، همه قابل تغییر و تبدیل و تقدیم (زودتر واقع شدن) و تأخیر (دیرتر رخ دادن) و ... هست. حتی آن علایمی که در شمار نشانههای محتوم ذکر شده! چه این که مراد از حتمی و محتوم – در آن اخبار – نه آن است که هیچ قابل تغییر نباشد و دقیقاً مثل و همان را که فرمودند به همان نحو بیاید و واقع شود، بلکه مراد آن است که مرتبهای از تأکید در آن وجود دارد که منافاتی با تغییر در مرحلهای از آن ندارد. [2]
از این رو سزاوار است که همگی جهت هدف گرانقدر آمادگی و زمینهسازی برای ظهور تلاش کنند و به جای دلواپسیهای افراطی (که سر از یأس به رحمت خدا و لطف امام عصر در میآورد)، در صدد دعای خالصانه و متضرعانه و ایجاد ورزیدگی جسمی و روحی باشند تا چشمه رحمت الهی به جوشش در آید و فرشته در آید و اینها در گرو معرفت اندوزی فزونتر به دین و انجام واجبات و ترک گناهان است.
انواع و تعداد علایم حتمی
پنج علامت – طبق برخی احادیث – از علایم حتمی شمرده شده که اسامی هر یک بیان میشود. البته توضیح و چگونگی و چیستی این نشانهها آن قدر گسترده است که نمیتوان در این پاسخ نه چندان مفصل، بدان پرداخت.
ابیحمزه ثمالی میگوید: به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض کردم که پدرتان حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) میفرمودند: خروج شخصی به نام سفیانی از امور حتمی است و انعکاس ندایی در آسمان نیز حتمی است و طلوع خورشید از مغرب حتمی است و چند چیز دیگر هم نام بردند که آن را حتمی میدانستند.
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نیز گفتار پدر بزرگوارشان را این گونه تکمیل فرمودند: و نیز اختلاف بنیفلان ]شاید بنیامیه یا همان جبهه باطل است[ از امور حتمی است و کشته شدن نفس زکیه حتمی است و خروج و قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم حتمی، بلکه میعاد یقینی است. پرسیدم: درباره علامت ندای آسمانی توضیح دهید!؟ پاسخ فرمودند: در آغاز روزی منادی با صدایی بلند – آن گونه که هر ملتی با زبان خودش آن را میفهمد – فریاد میزند:
الا إن الحق فی علی و شیعته؛ بدانید که حق با علی (علیه السلام) و شیعیان اوست و در آخر روز هم ابلیس ندا میدهد: الا إن الحق فی سفیانی و شیعته؛ بدانید که حق با سفیانی و پیروان اوست.
این موقع است که نااستواران در حق (اهل باطل) به شک میافتند. [3]
نکته:
منظور از نفس زکیه، انسان بسیار بزرگواری است که از طرف امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مأموریت برای تبلیغ دارد اما در کعبه (مابین رکن و مقام) به شهادت میرسد. [4]
و نیز سفیانی، شخصی از معاندین است که به قصد مقابله با حضرت بر میخیزد و در سرزمینی به نام بیداء (در یمن) – به امر خدا – با لشگریانش به زمین فرو خواهند رفت.[5]
منابع:
[1] . مجلسی، بحار الانوار، ج 52، ص 250- 251، چاپ اسلامیه.
[2] . محدث نوری، نجم الثاقب، ص 832، نشر جمکران.
[3] . ابن بابویه، کمال الدین، ج 2، ص 652.
[4] . مجلسی، بحار الانوار ، ج 52، ص 307، ح 81.
[5] . رضوانی، علی اصغر، موعود شناسی، ص 524، نشر جمکران