برترین مطالب
- 1124
- 878
- 930
- 898
- 985
- 763
- 950
- 1009
- 965
- 943
آیه صادقین چگونه بر وجود امام زمان، دلالت میکند؟
پاسخ:
از ديدگاه قرآن، خداوند متعال ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين» [1]؛ «اي مومنين، تقوا پيشه كرده و همراه با صادقين باشيد.»
مقصود از صادقين در آيه برخي از مومنين است نه جميع آنان حال اين بعض چه خصوصياتي بايد داشته باشد؟
از خود آيه استفاده ميشود كه مقصود از صادقين كساني هستند كه صادق علي الاطلاق هستند و لذا به شورت مطلق نیز، به اطاعت از آنها، امر شده است تا افراد مطيع با اقتدا و هدايت از آنها به حق و حقيقت و سعادت نايل آيند. نتيجه اينكه «صادقين» در آيه، همان حاملان وحي و خلفاي رسول و امينان شرع و حاميان دين و ائمه هدايت و چراغهاي هدايتند، كساني كه خداوند رجس و پليدي را از آنان دور كرده و از هر عيب و نقصي پاكشان كرده است و اينان كساني غير از اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام) نيستند كه اول آنها اميرالمومنين علي بن ابي طالب (عليه السلام) و آخر آنها مهدي موعود (عليه السلام)، است.
فخر رازي، از علمای اهلسنت، از آيه فوق، استفاده عصمت كرده و ميگويد: «از اين آيه استفاده ميشود كه در هر زمان بايد صادقين معصوم، موجود باشند ...». [2]
مرحوم شیخ كليني به سند خود از بريد بن معاويه عجلي نقل كرده كه از امام باقر (عليه السلام) درباره آيه «اتقوا الله و كونوا مع الصادقين»، سؤال كردم؟ حضرت فرمود: «ايانا عني» [3]؛ «]خداوند متعال، از صادقین[، ما را قصد كرده است.»
و نيز به سند خود از امام رضا (عليه السلام) در ذيل آيه فوق نقل كرده كه آن حضرت، فرمود: «الصادقون هم الائمة» [4]؛ «صادقين همان ائمهاند ...»
حاكم حسكاني حنفي نیز به سند خود از عبدالله بن عمر در تفسير آيه فوق نقل كرده كه مقصود از آن محمد و اهل بيت او هستند. [5]
سبط بن جوزي هم از قول علما در تفسير آيه فوق نقل كرده كه مقصود از آيه اين است كه با علي و اهل بيتش باشيد. [6]
لازم به ذکر است که در آیه به طور مطلق و در همه امور و شرایط و بدون عیچ قید و شرطی به بودن و کون با صادقین، امر شدهایم و از آنجا که بر اساس ادله عقلی و نقلی، امر به اطاعت به صورت مطلق از کسی، مستلزم معصوم بودن اوست وگرنه تناقض لازم آمده و تناقض از خداوند حکیم محال است، میگوییم، همراهی و کون با صادقین، یعنی اقتدا به آنها و اقتدا و تمسک به صادقین به معنای اطاعت مطلق از اهل بیت (علیهم السلام) است.
پينوشتها:
[1]. سوره توبه، آيه 119.
[2]. تفسير فخر رازي، ج 16، ص 220.
[3]. کلینی، كافي، ج 1، ص 208.
[4]. کلینی، كافي، ج 1، ص 208.
[5]. حاکم حسکانی، شواهد التنزيل، ج 1، ص 345.
[6]. سبط ابن جوزی، تذكرة الخواص، ص 16.
منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران
علت اصلی غیبت امام زمان با توجه به آیه 11 سوره رعد چیست؟
پاسخ:
قرآن كريم در قسمتي از آيه 11 سوره رعد ميفرمايد: «اِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوم حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنفُسِهِم؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتي را تغيير نميدهد، مگر آن كه آنها خود را تغيير دهند.»
از اين آيه ميتوان استفاده كرد كه علت اصلي غيبت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) خود مردم بودهاند.
مردم كارهايي انجام دادهاند كه سبب شده سرنوشتشان تغيير كند و امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) غيبت نمايد؛ به همين جهت گفته شده است: «وجوده لطف و غيبته منا» [1]، وجود امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) لطفي از ناحيه خداوند است و علت غيبتش ما هستيم، اگر ما زمينه ظهورش را فراهم كنيم، آن حضرت آشكار خواهد شد.
برخي فلسفههاي غيبت آن حضرت عبارتند از:
الف: تحقق وعده الهي مبني بر برپايي حكومت جهاني امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از آن جا كه خداوند در قرآن به مؤمنين و مستضعفين وعده حكومت جهاني داده است (نور، 55؛ قصص، 5) براي تحقق آن شرايط خاصي لازم است كه فراهم شدن برخي بر عهده جامعه است و آن تنها با گذشت زمان و آماده شدن مردم ميسر خواهد شد، مانند اظهار نياز مردم جامعه؛ به بنبست رسيدن قوانين موجود مادي جوامع؛ پيشرفت علمي و فرهنگي تا حدودي كه همه ظرفيت پذيرش يک فرهنگ كامل و پيشرفته را پيدا كنند و همينطور تكامل وسايل ارتباط جمعي براي سهولت ارتباط با همه انسانهاي كره زمين و مطلع ساختن آنها از قوانين و اصول حاكم بر جهان و بالاخره نياز چنين جامعهاي به نيروهاي فعال و سازنده. [2]
ب: حراست از جان آن حضرت براي روز موعود (برپايي حكومت جهاني) آنچه تاكنون تاريخ گواه آن بوده جلوگيري از اجراي قوانين اسلام به هر نحوي صورت گرفته تا حدي كه اقدام به شهادت رساندن و از ميان برداشتن رهبران جامعه اسلامي نمودند. حال اگر خداوند آخرين حجت خود بر روي زمين را همچون ساير ائمه به حال عادي واميگذاشت، حكومتهاي ظالم بيكار ننشسته و او را از ميان برميداشتند و اين وعده الهي محقق نميشد. از اين رو برخي روايات فلسفه غيبت را حراست از جان آن حضرت دانستهاند. [3]
ج: غيبت آن حضرت بر اساس سنت الهي صورت گرفته، سابقاً اين سنت براي پيامبران ديگر نيز به اجرا در آمده استف مانند حضرت موسي كه خداوند وي را در خانه فرعون پرورش داده كه تا مدتها به عنوان فردي معمولي ميان مردم ميزيست سپس هنگامي كه زمينه ظهورش فراهم گرديد خداوند او را بر همگان آشكار نمود. [4]
پينوشتها:
[1]. تهذيب الاصول، تقريرات امام خميني، شيخ جعفر سبحاني، ج 3، ص 146، انتشارات دارالفكر، قم.
[2]. ر.ک: پرسش ها و پاسخهاي مذهبي، آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله جعفر سبحاني، ج 2، ص 160 ـ 168، انتشارات نسل جوان.
[3]. ر.ک: بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 52، ص 97، 98، داراحياء التراث العربي.
[4]. ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، همان، ج 51، ص 224.
آیا میتوان وجود امام زمان را از آیه 76 سوره اسراء، اثبات نمود؟
پاسخ:
از ديدگاه قرآن، خداوند متعال در سوره اسراء ميفرمايد: «يوم ندعوا كل اناس بامامهم فمن اوتي كتابه بيمينه فاولئک يقرئون كتابهم و لا يظلمون فتيلا» [1]؛ «روزي كه هر گروهي را به توسط امامشان ميخوانيم كساني كه نامه عملشان به دست راستشان داده شود آن را با شادي و سرور ميخوانند و به قدر رشته شكاف هسته خرمايي به آنان ستم نميشود.»
مفاد آيه اين است كه از هر كس در روز قيامت، از امام به حق سؤال ميشود، اگر معترف و معتقد به آن بوده، رستگار خواهد شد و نامه عملش را به دست راست او ميدهند. لذا بايد در هر زماني امامي واجب الاطاعة وجود داشته باشد. امامي كه بدون معرفت و متابعت از او فلاح و رستگاري هرگز در قيامت براي انسان نخواهد بود و لذا در روايات ميخوانيم كه پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله)، فرمود: «من مات لا يعرف امامه مات ميتة جاهلية» [2]؛ «هر كس بميرد در حالي كه امامش را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.»
از آنجا كه وظيفه هر شخصي متابعت از حق و حقيقت است، پس بايد در هر زماني امام به حق و حقيقت موجود باشد تا مردم با اراده و اختيار او را به عنوان رهبر خود برگزينند و با پيروي از او از جمله اصحاب يمين گردند.
از آنجا كه لوح محفوظ يكي است و اختصاص به طايفهاي دون طايفهاي ديگر ندارد، لذا نميتوان کلمه «امامهم» در آيه را حمل بر لوح محفوظ نمود.
همچنین ممكن نيست كه مقصود از كلمه «امام» در آيه، كتاب هر قومی باشد؛ زيرا آيه شامل همه انسانها از اول خلقت تا آخر خلقت است در حالي كه اولين كتاب مشتمل بر شريعت، كتاب نوح است و قبل از او كتابي اين چنين بر مردم نازل نشده است.
سيوطي از علمای اهلسنت، به سندش از رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، در ذيل آيه فوق نقل كرده كه آن حضرت، فرمودند: «يدعي كل قوم بامام زمانهم و كتاب ربهم و سنة نبيهم» [3]؛ «هر قومي به امام زمانش و كتاب پروردگارش و سنت پيامبرش محشور خواهد شد.»
همچنین از ابن عباس نقل كرده كه مقصود از امام در آيه شريفه فوق، امام هدايت و امام ضلالت است.
مرحوم شیخ كليني نیز از امام باقر (عليه السلام) نقل كرده كه آن حضرت، فرمود:
«لما نزلت هذه الآية: «يوم ندعو كل اناس بامامهم»، قال: المسلمون يا رسول الله! الست امام الناس كلهم اجمعين؟ قال: فقال رسول الله (صلي الله عليه و آله): انا رسول الله الي الناس اجمعين و لكن سيكون من بعدي ائمة علي الناس من الله من اهل بيتي يقومون في الناس فيكذبون» [5]؛ «زماني كه آيه «يوم ندعو كل اناس بامامهم» نازل شد، مسلمانان عرض كردند: اي رسول خدا، آيا شما امام همه مردم نيستي؟ حضرت فرمود: من فرستاده خدا به سوي همه مردمم، ولي زود است كه بعد از من اماماني از اهل بيتم بيايند، آنان در بين مردم قيام خواهند نمود ولي تكذيب ميشوند ...»
بشر بن غالب از امام صادق (عليه السلام) درباره آيه «يوم ندعوا...» سؤال كرد، حضرت فرمود: امام دعا الي هدي فاجابوه و امام دعا الي ضلالة فاجابوا اليها، هولاء في الجنة و هولاء في النار و هو قوله عزوجل: «فريق في الجنة و فريق في السعير» [6]؛ «امامي است كه مردم را به هدايت دعوت كرده و مردم نيز او را اجابت نمودهاند و امامي است كه مردم را به ضلالت دعوت كرده و او را اجابت نمودهاند. آنان در بهشت و اينان در دوزخند و اين است قول خداوند عزوجل «فريق في الجنة و فريق في السعير».
پينوشتها:
[1]. سوره اسراء ، آيه 71.
[2]. کلینی، كافي، ج 2 ، ص 19.
[3]. سیوطی، درالمنثور، ج 4 ، ص 194.
[4]. سیوطی، درالمنثور، ج 4 ، ص 194.
[5]. کلینی، كافي، ج 1 ، ص 215.
[6]. مجلسی، بحارالانوار، ج 44 ، ص 313؛ تفسير كنزالدقائق، ج 5 ، ص 569.
منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران
اثبات امام زمان چگونه از آیات سوره قدر ممکن است؟
پاسخ:
از سوره قدر به خوبي استفاده ميشود كه ملائكه شب قدر در هر سال به جهت هر كاري بر زمين فرود ميآيند.
«انا انزلناه في ليلة القدر* و ما ادراک ما ليلة القدر* ليلة القدر خير من الف شهر* تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر* سلام هي حتي مطلع الفجر» [1]
«ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل كرديم و تو چه ميداني شب قدر چيست ؟! شب قدر بهتر از هزار ماه است. فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براي [تقدير] هر كاري نازل ميشوند. شبي است سرشار از سلامت [و بركت و رحمت ] تا طلوع سپيده».
در سوره دخان نيز به اين موضوع اشاره شده است . آنجا كه ميفرمايد:
«حم* و الكتاب المبين* انا انزلناه في ليلة مباركة انا كنا منذرين* فيها يفرق كل امر حكيم.» [2]
«حم. سوگند به اين كتاب روشنگر كه ما آن را در شبي پر بركت نازل كرديم. ما همواره انذار كننده بودهايم . در آن شب هر امري بر اساس حكمت [الهي] تدبير و جدا ميگردد.»
ماه رمضان تا روز قيامت تكرار ميشود و در نتيجه ليلة القدر نيز تا روز قيامت استمرار دارد پس نزول ملائكه و روح نيز در هر شب قدر تكرار ميشود.
حال سوال اين است که ملائكه و روح كه در هر سال شب قدر بر زمين فرود ميآيند، بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، بر چه كسي وارد ميشوند؟
با تامل و دقت پي ميبريم كه در هر زمان بايد امامي كامل و معصوم وجود داشته باشد تا محل نزول ملائكه و روح گردد. امام باقر (عليه السلام) فرمودند: «يا معشر الشيعة! خاصموا بسورة (انا انزلناه ) تفلجوا، فوالله اءنها لحجة الله تبارک و تعالي علي الخلق بعد رسول الله و اءنها لسيدة دينكم و انها لغاية علمنا. يا معشر الشيعة ! خاصموا ب( حم * والكتاب المبين ) فاءنها لولاة الامر خاصة بعد الرسول الله» [3]
«اي جماعت شيعه با خصم خود به سوره «انا انزلناه» محاجه كنيد كه پيروز خواهيد شد، پس سوگند به خدا كه اين سوره از براي حجت خداوند تبارک و تعالي بعد از رسول است. اين سوره همانا مدرک دين شما و نهايت علم ما است. اي جماعت شيعه با آيه «حم و الكتاب المبين ...» بحث كنيد؛ زيرا اين آيات اختصاص به واليان امر بعد رسول خدا دارد ...».
و نيز فرمود: «و ايم الله! ان من صدق بليلة القدر، ليعلم انها لنا خاصة ...» [4]
«به خدا سوگند، همانا هر كس تصديق كند، ليلة القدر را علم پيدا ميكند كه از براي ما است ...»
امام امير المومنين (عليه السلام) به ابن عباس فرمود:
«ان ليلة القدر في كل سنة و انه ينزل في تلک اليلة امر السنة و ان لذلک الامر ولاة بعد رسول الله. فقلت: من هم؟ فقال: انا و احد عشر من صلبي ائمة محدثون ...» [5]
«همانا در هر سال ليلة القدر است، در آن شب امر يکسال بر واليان بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، نازل میشود. ابن عباس ميگويد: عرض كردم: آنان چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: من و يازده نفر از صلب من كه همگي امام و محدثند.»
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به اصحاب خود فرمودند: «آمنوا بليلة القدر، انها تكون لعلي بن ابي طالب و لولده الاحد عشر من بعده» [6]
«به ليلة القدر ايمان آورديد؛ زيرا براي علي بن ابي طالب و يازده فرزند بعد از اوست.»
پينوشتها:
[1]. سوره قدر، آيه 1 - 5.
[2]. سوره دخان، آيه 1 - 4.
[3]. کلینی، كافي، ج 1، ص 249.
[4]. کلینی، كافي، ج 1، ص 252 و 253 ، ح 9
[5]. کلینی، كافي، ج 1، ص 247 و 248 ، ح 2.
[6]. ابن بابویه، كمال الدين، ج 1، ص 280 و 281 ، ح 3.
منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران
به جز جریان ظهور و علائمش، چه مطالبی درباره امام زمان در قرآن بیان شده است؟
پاسخ:
آيههاي فراواني در قرآن كريم هست كه روايات نقل شده از معصومين (عليهم السلام)، آن آيهها را مربوط به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشري) دانستهاند و درباره آن حضرت تفسير و تأويل و تطبيق كردهاند. در اين باره كتابهاي متعددي هم نوشتهاند.
1. حكومت موعود:
«حَتّي اِذا رَاَوا ما يوعَدونَ فَسَيَعلَمونَ مَن اَضعَفُ ناصِرًا و اَقَلُّ عَدَدا؛ (جن،24) تا آن گاه كه آن چه را به آنان وعده داده شده ببينند، آن گاه ميدانند چه كسي ياورش ضعيفتر و جمعيتش كمتر است.»
طبق روايات اين آيه، در زمان حكومت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تحقق مييابد. پس اين آيه به حكومت آن حضرت اشاره دارد.[1]
2. ايمان به مهدي، يک مصداق از ايمان به غيب است:
«اَلَّذينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ و يُقيمونَ الصَّلوةَ و مِمّا رَزَقنـهُم يُنفِقون؛ (بقره،3) آنان كه به غيب ايمان ميآورند و نماز را برپا ميدارند و از آنچه به آنان روزي دادهايم انفاق ميكنند.»
روايات، يكي از مصاديق غيب را امام غائب دانسته و يكي از مصاديق ايمان به غيب را ايمان به قيام قائم دانستهاند.
3. فرمان روايي زمين:
«وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا مِنكُم و عَمِلوا الصّــلِحـتِ لَيَستَخلِفَنَّهُم فِي الاَرض... ؛ (نور،55) خداوند به كساني كه از شما ايمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند، وعده ميدهد كه آنان را قطعاً جانشين روي زمين خواهد كرد...»
روايات، اين جانشيني را به حكومت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تفسير كردهاند.
4. تسليم شدن همه قدرتها در برابر حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف ):
«اِن نَشَأ نُنَزِّل عَلَيهِم مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَـلَّت اَعنـقُهُم لَها خـضِعين؛ (شعراء،4) اگر ما اراده كنيم، از آسمان بر آنان آيهاي نازل ميكنيم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد.»
در روايات است كه اين آيه در زمان حكومت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تحقق مييابد و همه گردنكشان در برابر ايشان سر تسليم فرود ميآورند.
5. رجعت:
«و يَومَ نَحشُرُ مِن كُلِّ اُمَّة فَوجـًا مِمَّن يُكَذِّبُ بِـايـتِنا فَهُم يوزَعون؛ (نمل،83) به خاطر بياور روزي را كه ما از هر امتي گروهي را از كساني كه آيات ما را تكذيب ميكردند، محشور ميكنيم و آنان را نگه ميداريم تا به يکديگر، ملحق شوند.»
در روايات آمده است كه اين آيه به وقوع رجعت پس از ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، اشاره دارد.
آيات درباره حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، فراوان است، براي آگاهي از آنها به كتابهاي ذيل مراجعه نماييد.
سيماي مهدي در قرآن، سيد هاشم حسيني بحراني، ترجمه سيد مهدي حائري قزويني
نور پنهان در افق قرآن، جعفر شيخ الاسلامي
سيماي مهدويت در قرآن، محمد جواد مولوي نيا
سيماي حضرت مهدي در قرآن در پرتو روايات، سيد جواد رضوي
حكومت جهاني حضرت مهدي از ديدگاه قرآن و عترت، محمود شريعت زاده خراساني
اثبات مهدويت از ديدگاه قرآن، علي صفايي كاشاني.
پينوشتها:
[1]. ر.ک: اصول كافي، ثقة الاسلام كليني، ج 1، ص 434؛ تفسير قمي، علي بن ابراهيم قمي، ج 2، ص 391.
حکومت حضرت مهدی، انقلاب یا اصلاحات تدریجی؟
اصولا ـ و بطور كلّى ـ در مورد اينكه اصلاحات اجتماعى بايد از چه راهی انجام پذيرد، عقيده واحدى در ميان دانشمندان نيست، جمعى طرفدار اصلاحات تدريجى هستند كه به آنها «رفورميست» گفته مى شود و در برابر آنها «انقلابيون» قرار دارند كه هيچ دگرگونى اساسى را در وضع جوامع انسانى بدون انقلاب ممكن نمىدانند. آنها معتقدند كه در طبيعت نيز تحوّلها، شكل جهش و انقلاب دارد و تغييرات تدريجى «كمّى» به جايى مىرسد كه شكل «كيفى» به خود مىگيرد و با يک جهش و انقلاب، جاى خود را به ضدّ خود مىدهد. طرفداران اين اصل در همه دگرگونيهاى اجتماعى، شاخ و برگهاى زيادى براى چگونگى انقلاب و تحوّل اجتماعات درست كردهاند كه نه همه آنها مستدل است و نه منطبق بر روند مسائل تاريخى و شواهد عينى، ولى نمىتوان انكار كرد كه اين اصل در موارد بسيارى قابل قبول است.
توضيح اينكه: آنچه به واقعيّت نزديکتر به نظر مىرسد اين است كه درجه فساد اجتماعات با هم متفاوت است، آنجا كه فساد به صورت همهگير و همه جانبه در نيامده، اصلاحات تدريجى مىتواند اساس برنامههاى اصلاحى را تشكيل دهد. امّا آنجا كه فساد همه جا را گرفت و يا در بيشتر سازمانهاى اجتماعى نفوذ كرد، جز با يک انقلاب بنيادى و جهش، نمىتوان بر نابسامانیها چيره گشت و اين درست به آن مىماند كه يک بناى با عظمت را با تعميرات تدريجى مرمّت كنند و شكوه نخستين را به آن باز گردانند، امّا هنگامى كه شالودهها از درون رو به ويرانى گذارد و پايههاى اصلى در حال پوسيدن و فرو ريختن بود، آن را بكلّى در هم مىكوبند و بر ويرانه آن بنايى تازه بر پا مىكنند.
شواهد زيادى بر درستى اين عقيده در دست داريم که عبارتند از:
1ـ اصلاحات تدريجى هميشه بر همان شالودههاى قديمى گذارده مىشود و تأثير آنها وابسته به آن است كه شالودههاى سالم باشد و به تعبير ديگر، در «رفورمها» الگوها و ضوابط همان الگوها و ضوابط پيشين هستند و اين در آنجا به درد مىخورد كه الگوها سالم مانده باشند، در غير اين صورت به «نقش ايوان» پرداختن ثمرى ندارد چه اينكه «خانه از پاى بست ويران است». در اينجا بايد به سراغ الگوهاى جديد رفت و مسائل زير بنايى را در مسيردگرگونى مورد بررسى مجدّد قرار داد.
2ـ اصلاحات تدريجى غالباً از طرق مسالمتآميز مايه مىگيرد و تكيه خود را در بسيارى از موارد تنها روى «منطق» قرار مىدهد و اين در حالى اثر دارد كه آمادگى فكرى و زمينهاى در اجتماع باشد ولى آنجا كه اين زمينهها وجود ندارد، بايد از منطق انقلاب كه منطق «قدرت» است استفاده كرد، اگرچه در «تحوّلهاى انقلابى» نيز منطق نقش مؤثّرى دارد، ولى ضربه نهايى را «قدرت هاى انقلابى» وارد مىكنند. استفاده كردن از روشهاى غير انقلابى در جوامعى كه فساد در عمق آنها نفوذ كرده، سبب مىشود كه عناصر اصلى فساد از موقعيّت استفاده كرده، خود را در برابر «اصلاح طلبان» مجهّز سازند و در برابر سلاحهاى آنها به «وسائل خنثى كننده» و «بازدارنده»، مجهّز گردند، درست همانند ميكربهاى نيرومندى كه در برابر استعمال تدريجى «دارو» مصونيّت پيداكرده و به كار خود ادامه مىدهند و جز در يک حمله برق آسا با داروهاى قوى از ميان نخواهد رفت!
3ـ در جامعههايى كه فساد به ريشه نفوذ كرده، عناصر قدرتمند ضدّ اصلاح، تمام مراكز حسّاس اجتماع را در دست دارند و به آسانى مىتوانند هر طرح اصلاح تدريجى را عقيم كنند، مگر آن كه غافلگير شوند و پيش از آن كه «تشكّل» و«تجهيزبيشتر» يابند، با يک «حمله انقلابى» از هم متلاشى گردند!
4ـ نيروهاى عظيم اصلاحى و انقلابى را معمولا نمىتوان براى مدّت زيادى داغ و پرهيجان و آماده و يكصدا نگاهداشت و اگر به موقع از آنها استفاده نشود، ممكن است با گذشت زمان «كارائى و برندگى» خود را از دست دهند و عناصر «ضدّ انقلابى» تدريجاً در صفوف و افكار آنها نفوذ كنند؛ لذا به هنگام نياز به اصلاحات گسترده و وسيع، بايد از وجود آنان حدّاكثر استفاده را، «سريع و برق آسا» نمود و پيش از آن كه به خاموشى گرايند و نيروهاى ارتجاعى از حدّت و هيجان آنها بكاهند، مورد بهره بردارى قرار گيرند.
5ـ تاريخ نيز نشان مىدهد كه اين دسته از اجتماعات، از طريق اصلاحات تدريجى سازمان نيافتهاند بلكه اصلاح آنها از طريق جهش و انقلاب بوده است. پيامبران بزرگ و مردان اصلاحطلب جهان، به هنگام مواجهه با چنين جوامع، همواره روش انقلابى را در پيش گرفتند و در ميدان جهاد و مبارزه تا آخرين حدّ قدرت گام نهادند. نوح، ابراهيم، موسى، عيسى ـ و مخصوصاً پيامبر اسلام ـ كه سلام خدا بر همه آنها باد، همگى مردان بزرگ انقلابى بودند. مردان و زنان بزرگ ديگرى كه چهره تاريخ را عوض كردند و نقطه عطفى در مسير زندگى انسانها، يا اجتماع خود محسوب مىشوند، همه انقلابى بودند و اين خود دليل زندهاى است كه اصلاح اينگونه جوامع جز از طريق انقلاب امكانپذير نيست.
امّا در مورد اصلاح عمومى وضع جهان و برچيده شدن نظام كنونى كه بر اساس هدر دادن نيروهاى فعّال و تبعيض و ظلم و ستم بنا شده و جانشين شدن يک «نظام عادلانه» خالى از اين نابسامانيها، وضع روشنتر است؛ زيرا اين انقلابىترين كارى است كه بايد در جهان صورت گيرد و از هر انقلاب ديگرى وسيعتر و گستردهتر است. با اين حال، چگونه ممكن است از طريق اصلاحات تدريجى اين دگرگونى دامنهدار و بنيادى صورت پذيرد؟! اينجاست كه بايد صريحاً گفت: اگر بنا هست جهان كنونى پر از بيدادگرى و ظلم و فساد، از لبه پرتگاه فنا و نيستى كنار رود، بايد انقلابى وسيع در آن صورت گيرد. انقلاب در همه زمينهها، در زمينه فكرى و فرهنگ و اخلاق، در زمينه اقتصاد و سياست و در زمينه قوانين و برنامهها و يا سقوط در ميان شعلههاى سوزان يک جنگ عالمگير!