برترین مطالب
- 1124
- 878
- 930
- 898
- 985
- 763
- 950
- 1009
- 965
- 943
آیات مهدویت در سوره بقره
در این سوره نه آيه پیرامون بحث مهدویت وجود دارد که عبارتند از آيات 2 و 3 و 60 و 124 و 133 و 148 و 155 و 261 و 285
«الم. ذلک الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين. الذين يومنون بالغيب» [1]
اين همان كتابي است كه در آن ترديدي نيست و وسيله هدايت براي همه پرهيزكاران است.
(پرهيزكاران) آنها هستند كه به غيب ايمان ميآورند.
(متقين) اشاره به شيعيان حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام ) و (الغيب) اشاره به حضرت حجت ابن الحسن (عجل الله تعالي فرجه ) است. [2]
«فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا قد علم كل اناس مشربهم كلوا و اشربوا من زرق الله» [3]
دوازده چشمه آب از آن (سنگ)، جوشید، به طوري كه هر يک (از طوايف دوازدهگانه بنياسرائيل) چشمه مخصوص خود را ميشناخت. (گفتيم) از روزيهاي الهي بخوريد و بياشاميد.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در ضمن حديثي طولاني به جابر فرمودند: فالائمة يا جابر اثنا عشر اماما اولهم علي ابن ابي طالب و آخرهم القائم صلوات الله عليهم. [4]
اى جابر، امامان دوازده نفر هستند. اول آنان على بن ابى طالب و آخر آنان قائم مىباشد.
«و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن.» [5]
(به خاطر بياور) هنگامى كه خداوند ابراهيم را با امتحانات گوناگون آزمود، او به خوبى از عهده آزمايش برآمد.
امام صادق (عليه السلام) به مفضل بن عمر درباره فرمايش خداوند متعال (فاتمهن) فرمودند: (اين كلمه، اشاره به حضرت مهدى (عجل الله تعالي فرجه) است كه خداوند امامت را با امامت او (حضرت قائم) به اتمام رساند. (12 امام) 9 تن از امامان از فرزندان امام حسين (عليه السلام ) مىباشند. [6]
«قالوا نعبد إلهک و اله آبائک ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الهاً واحداً و نحن له مسلمون.» [7]
گفتندخداى تو و خداى پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مىپرستيم، خداوند يكتا و ما در برابر او تسليم هستيم.
امام باقر (عليه السلام) ذیل این آیه، فرمود:
اين آيه «قالوا نعبد الهک» تا آخر، درباره حضرت قائم، جريان دارد. (يعنى مردم) يا خصوص فرزندانش) در زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) ميگويند: ما خداى تو و پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مىپرستيم.[8]
«فاستبقوا الخيرات اينما تكونوا يأت بكم الله جميعا» [9]
در نيكيها و اعمال خير بر يكديگر سبقت بجوئيد، هر كجا باشيد، خداوند شما را حاضر مىكند.
امام صادق (عليه السلام) درباره اين آيه شريفه فرمودند: اصحاب قائم، سيصد نفرند و كمى زيادتر از ده نفر، به خدا قسم امت معدودى هستند كه در يک ساعت جمع شوند، هم چون جمع شدن پارههاى ابرها در فصل پائيز.[10]
«و لنبلونكم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الأنفس و الثمرات و بشر الصابرين.»[11]
قطعا همه شما را با امورى همچون ترس، گرسنگي، زيان مالى و جانى، و كمبود ميوهها، آزمايش مىكنيم و به استقامت كنندكان بشارت ده.
محمد بن مسلم از امام صادق (عليه السلام) روايت مىكند كه آن حضرت، فرمود:
(اين آيه) مربوط به قبل از قيام قائم و راجع به نشانههايى از جانب خدا در مورد ابتلاء مومنين است و بشارت ده صابرين را. [12]
«كمثل حبة أنبتت سبع سنابل فى كل سنبلة مائة حبة.) [13]
همانند بذرى هستند، كه هفت خوشه بروياند، كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد.
حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در كلام مشروحي درباره وصف حضرت مهدى (عجل الله تعالي فرجه الشریف) فرمود: مهدى (براى فرماندهان ولايات) و به نمايندگان خود پيغام مىفرستد كه عدالت را (صد در صد) بين مردم پياده كنيد. در ادامه مىفرمايد: (پس از آن) شر و گرفتاريها از بين مىرود و به جاى آن بركت و خير، جايگزين خواهد شد، دست آورد كاشتن يک مد، 700 مد خواهد بود. اين است معنى آيه شريفه. [14]
«آمن الرسول بما أنزل اليه من ربه و المؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله» [15]
پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) به آنچه از طرف پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است (او رهبري است كه به تمام سخنان خود كاملأ مؤمن ميباشد) و مؤمنان نيز به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آوردهاند.
مؤمنون اشاره به ائمه اطهار (عليه السلام) است كه در حديث مفصلي از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نقل شده است كه: در شب معراج در سمت راست عرش ديدم علي و فاطمه و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفربن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد وحسن بن علي و مهدي (عليهم السلام) (مانند خورشيدي از نور ميدرخشند) و همه در حال قيام، مشغول نمازند و مهدي (عليه السلام) در ميان آنان مانند شاخه درخشان است. خداوند متعال فرمود: اي محمد، اينان حجتهاي من (روى زمين) و اين مهدي قائم امت و از عترت ميباشد، به عزت و جلالم به درستي كه او حجت واجبه بر اوليای من و منتقم از دشمنان من است. [16]
پينوشتها:
[1]. بقره، آيه 3 و 2
[2]. الف) قندوزی حنفی، ينابع المودة ص 443 - ب) غاية المرام، ص 719 - ج) بحار الانوار، ج 51، ص50
[3]. بقره، آيه 60
[4]. غاية المرام، ص 224
[5]. بقره، آيه 124
[6]. الف) المهدي في القرآن، ص 12، نقل از ينابيع الموده، ص 507 - ب) تفسير برهان، ج 1، ص 156
[7]. بقره، آيه 133
[8]. الف) اثبات الهدي، ج 7، ص93 - ب) تفسير برهان، ج 1، ص 156
[9]. بقره، آيه 148
[10]. الف) ينابيع الموده، ص 421 - ب) مجلسی، بحار الانوار، ج 51، ص 58، اصحاب قائم بدون وعدهاي قبلي جمع ميشوند - ج) اثبات الهدي، ج 7، ص 95 - د) غاية المرام، ص 220 - هـ ) تفسير برهان، ج 1، ص 162، اشاره به اصحاب قائم است.
[11]. بقره، آيه 155
[12]. الف) ينابيع الموده، ص 421 - ب) تفسير برهان، ج 1 ، ص 167 - ج) تفسير صافي، ج 1 ، ص 186
[13]. بقره ، آيه 261
[14]. الف) المهدي في القرآن، ص 15 - ب) تفسير برهان، ج 1، ص 253 (حبه، حضرت زهرا (سلام الله عليها) و آخرين سنبله، حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه ) است)
[15]. بقره، آيه 285.
[16]. فرائد السمطين، ج 2 ص 32.
اعتقاد بهاییت پیرامون مهدویت
اعتقاد به امام دوازدهم از اصول عقايد شيعيان است و تمام شيعيان درباره وجود شريف ايشان با استناد به احاديث و تاريخ و برهانهاي عقلي باور و يقين دارند. فرقة ضاله بهائيت منشعب از بابيت است و بابيت فرزند يكي از جريانات فكري شيعه به نام شيخيه ميباشد. در مسلک شيخيه، اصلي وجود دارد، مبني بر اينكه بايستي در هر عصري يک شيعه كامل كه از آن به عنوان ركن رابع ياد ميشود وجود داشته باشد كه رابطه فيض بين امام و امت باشد. سيد علي محمد باب كه جواني جاهطلب بود، مدتي در شهر مقدس كربلا در مكتب سيد كاظم رشتي رئيس و اعلم علماي مسلک شيخيه تحصيل نمود و بعد از مرگ استاد، ادعاي ركنيت و ذكريت و مقام موهوم باب امام زمان (عليه السّلام) نمود. وي در يكي از كتابهايش مينويسد:
«فرض است بر مقام رحمت خداوند عالم كه از جانب حجت خود عبدي را با حجت وافيه، منتخب و اظهار فرمايد تا آنكه سبيل اختلافات را به نقطة وحدت برساند.»[1]
وي با اين جملات، ضرورت وجودي باب امام زمان را متذكر شده و در چند صفحه بعد مينويسد: «امر كه به اينجا ختم شد، از سبيل فضل امام غائب (عجل الله تعالي فرجه الشريف) عبدي از عبيد خود را از بحبوحه اعجام و اشراف منتخب از براي حفظ دين فرموده و علم توحيد و حكمت حقه كه اعظم خيرات است به او عطا فرموده... »[2]
و در همان كتاب صريحا از امام زمان نام ميبرد: ... الحسن بن علي و الحسين... و الحسن بن علي و الحجة القائم محمد بن الحسن صاحب الزمان... [3]
سيد باب در اين مرحله هنوز در لباس اسلام بوده و پيرو آئين تشيع. پس امام زمان او همان امام زمان شيعيان است. مانند هر شيعه معتقد به مقام ائمه، بوده است خود را كوچكتر از مقام ولايت و امامت دانسته و ميگويد:
بحق خداونديكه آل الله را بولايت مطلقه ظاهر فرموده، كه وجود من و صفات من و كلماتيكه از لسان و قلم من جاري شده و باذن الله خواهد شد معادل يک حرف از ادعيه اهل عصمت (عليهم السّلام) نخواهد شد. لاجل آنكه ايشان در موارد مشيت الله سكني دارند و ماسواي ايشان در اثر فعل ايشان مذكورند.[4]
اما طي چهار سال رفته رفته لحن سيد محمد علي شيرازي تغيير ميكند و خود را امام غايب و همان مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ميداند. سيد باب در نوشتههاي آخر خود و ميرزا حسينعلي نوري در نوشتههاي اول خود، روايات مربوط به مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را با تفسيرها و تاويلات مضحک به خودشان تطبيق ميكردند. اين بحث تا سالهاي آخر عمر، ميرزا حسينعلي بهاء الله وجود داشته است، اما وقتي ادعاي نبوت و الوهيت و خدايي كرد. اين عقيده سد راه او قرار گرفته بود، فلذا آنرا منكر شد و اين اعتقاد را از مجعولات شيعه عنوان كرد.
عبدالبهاء پسر حسينعلي نوري در مورد امام زمان ميگويد:
اين قصور از اصل در عالم جسم وجود نداشته است بلكه حضرت امام ثاني عشر در ضمير غيب بود اما در عالم جسد تحققي نداشت بلكه بعضي از اكابر شيعيان در آن زمان محض محافظه ضعفاي ناس چنين مصلحت دانستند كه آن شخص موجود در چيز غيب را چنان ذكر نمايند كه تصور شود در ضمير جسم است.[5]
ميرزا بها آنقدر نادان است و يا مردم را نادان فرض كرده كه در يک كتاب در مورد امام زمان مينويسد: جميع فرق اثني عشر، نفس موهوم را كه اصلا وجود نبوده مع عيال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محل معين نمودن و ساجد او بودند.[6]
در صفحات ديگر ضمن تقبيح مذهب شيعه كه آنرا حزب ميخواند، در داشتن عقيده به موجوديت امام زمان ميگويد: به تواتر رواياتي نقل نمودند كه هر نفسي قائل شود با اينكه موعود متولد ميشود، كافر است و از دين خارج. اين روايات باعث شد كه جمعي را من غير مقصر و جرم شهيد نمودند، تا آنكه نقطه اولي، روح ماسويه فداه از فارس از صلب شخصي معلوم متولد شدند و دعوي قائمي نمودند.[7]
بايد از جناب بها و پسرش عباس عبدالبها پرسيد:
اگر امام زمان، موهوم بوده و يا در ضمير غيب و در عالم جسم و جسد، وجود نداشته است. چرا سيد باب و ميرزا حسينعلي بهاء اسم و رسم آن را در كتابهاي خود ذكر ميكنند و ادعاي مهدويت مينمايند و در آغاز كار، خود را مهدي معرفي كرد. بنابراين بايد گفت بنيان گذاران بابيت و بهائيت با استفاده از زمينه و بستر موجود در ميان مسلمانان و اعتقادي كه آنان به امام زمان داشتند خود را مهدي ناميدند و بعد كه مدعي نبوت و خدايي شدند منكر مهدويت شدند، پس امام زمان آنان هيچ ربطي به امام زمان ما شيعيان ندارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مزدوران استعمار در لباس مذهب، سيد ضيا الدين روحاني.
2. تاريخ جامع بهائيت، بهرام افراسيابي.
پينوشتها:
[1] . شيرازي، سيد عليمحمد، صحيفة عدليه، منتشره از سوي بابيه مقيم تهران، بي تا، بيجا، ص 7.
[2] . همان، ص 13.
[3] . همان، ص 27.
[4] . شيرازي، علي محمد، صحيفة عدليه، ص 10.
[5] . سليماني اردكاني، عزيز الله، مصابيح هدايت.
[6] . اقتدارات، مجموعة الواح و نوشته هاي بهاء الله، مطبعة سنگي، چ1310، ص 244.
[7] . همان، ص 269.
رابطه انتظار حضرت مهدی با مدعیان دروغین مهدویت
نگاهى به تاریخ اسلام نشان مىدهد که در طول زمان، افرادى جاهطلب و سودجو ادعاى مهدویت کردهاند، یا گروهى از مردم عوام افرادى را مهدى، مىپنداشتهاند. این امر نشان مىدهد که موضوع مهدویت و اعتقاد به ظهور یک منجى غیبى، در میان مسلمانان امرى مسلّم و مورد قبول بوده است و چون نام یا برخى از نشانههاى آن حضرت با مشخصات برخى از مدعیان یاد شده تطبیق مىکرده، آنان از این موضوع سوء استفاده کرده و خود را مهدى معرفی نمودهاند. گاهی هم خود آنان ادعایى نداشتهاند، لکن برخى از عوامالناس از روى نادانى یا شدّت ستم و بیدادگرى حکومتها یا عجلهاى که در ظهور حضرت مهدى، داشتهاند، یا به علل دیگر، بدون آنکه در مجموع نشانههاى حضرت دقت کنند، به اشتباه، آنان را مهدى موعود تصور کردهاند.
به عنوان مثال: گروهى از مسلمانان (محمد بن حنفیه) را چون همنام و همکنیه پیامبر اسلام بوده، مهدى پنداشته و بر این باور بودهاند که او نمرده است و غایب است و بعداً ظاهر مىشود و بر دنیا مسلّط مىگردد. [1]
گروهى از فرقه اسماعیلیه معتقد بودند که اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام) نمرده، بلکه مرگ او از روى مصلحت اعلام شده است و او نمىمیرد و همان (قائم) موعود است که روزی قیام مىکند و بر دنیا مسلّط مىشود. [2]
(محمد) مشهور به (نفس زکیه) پسر عبدالله بن حسن در زمان منصور دوانیقى عباسى قیام کرد و به مناسبت نامش، پدرش ادعا کرد که او همان مهدى موعود است و با تکیه روى این موضوع، طرفدارانى براى او فراهم آورد. [3]
در جریان قیام نفس زکیه، (محمد بن عجلان) که از فقیهان و عابدان مدینه بود، به کمک وى برخاست. وقتى که محمد شکست خورد و کشته شد، (جعفر بن سلیمان) - حاکم مدینه - ابن عجلان را احضار کرد و به وى گفت: چرا با آن دروغگو خروج کردى؟ آنگاه دستور داد، دستش را قطع کنند. فقیهان و اشراف مدینه که حضور داشتند از جعفر بن سلیمان، براى ابن عجلان درخواست عفو کردند و گفتند: امیر! محمد بن عجلان فقیه و عابد مدینه است و موضوع براى او مشتبه شده و خیال کرده است که محمد بن عبد الله، همان مهدى موعود است که در روایات آمده است. [4]
عین این گرفتارى براى (عبدالله بن جعفر) نیز که از دانشمندان و محدثان بزرگ مدینه بود، پیش آمد و او هم در پاسخِ بازخواست حاکم مدینه، گفت: من به این علّت با محمد بن عبدالله همکارى کردم که یقین داشتم او همان مهدى موعود است که در روایات ما یاد شده است. تا او زنده بود هیچ شکى در این موضوع نداشتم و هنگامى که کشته شد، فهمیدم که او مهدى نیست و بعد از این دیگر فریب کسى را نخواهم خورد.[5]
منصور نیز، که نامش (عبدالله) و نام پدرش (محمد) بود، بر پسر خویش لقب مهدى گذارده و ادعا مىکرد که مهدى موعود، فرزند من است، نه نفس زکیه! [6]
همچنین مىبینیم که برخى از فرقهها، به مهدویت بعضى از امامان پیشین اعتقاد داشتهاند، مثلاً (ناووسیه) حضرت صادق (علیه السلام) را مهدى و امام زنده و غایب مىپنداشتند. [7]
(واقفیه)، همین اعتقاد را درباره امام موسى بن جعفر (علیهما السلام) داشتند[8] و بر این باور بودند که آن حضرت نمىمیرد تا بر شرق و غرب جهان مسلّط شود [9] و بالأخره گروهى نیز پس از شهادت امام حسن عسکرى )علیه السلام)، شهادت آن حضرت را انکار کردند و گفتند: او زنده و غایب است و همان امام (قائم) مىباشد. [10]
اینها نمونههایى است که نشان مىدهد موضوع مهدویت در زمان پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) و بعد از آن، موضوع مسلّمى بوده است و امت اسلام همواره در انتظار شخصى بودهاند که قیام کند و با ظلم و ستم بستیزد و پرچم حاکمیت عدل و داد را در جهان به اهتزاز در آورد.
بدیهى است که سوء استفاده برخى مدعیان از موضوع مهدویت در بعضى از ادوار، هرگز نمىتواند مجوّزى براى انکار اصل مسئله مهدویت باشد، زیرا در طول تاریخ، حقایق بسیارى از سوى عناصر بازیگر و فرصت طلب مورد سوء استفاده قرار گرفته است. مدعیان الوهیت، یا نبوت و سایر مقامات معنوى، در دنیا کم نبوده اند. ادیان ساختگى نیز در دنیا کم نبوده است. ولى اینها هزگز دلیل این نمىشود که کسى منکر اصل وجود خدا و نبوت انبیا گردد.
پینوشتها:
[1]. نوبختى، فرق الشیعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1355 ه. ق، ص 27 - شهرستانى، الملل والنحل، قم، منشورات الرضى، ج 1، ص132.
[2]. نوبختى، همان کتاب، ص 67 -68.
[3]. ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه. ق، ص 165 -166.
[4]. ابو الفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، المکتبة الحیدریة، 1385 - ق، ص193.
[5]. ابو الفرج الاصفهانى، همان کتاب، ص195.
[6]. ابو الفرج، همان کتاب، ص162.
[7]. شهرستانى، همان کتاب، ج 1، ص148.
.[8] شهرستانى، همان کتاب، ص150.
[9]. نوبختى، همان کتاب، ص 80 و.83.
[10]. نوبختى، همان کتاب، ص96.
منبع: کتاب سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى
سیری در زمان آغاز ادعای دروغین نیابت
نقش اثرگذار «مهدويّت» و آموزههاي آن، بر فرد و جامعه، بر کسي پوشيده نيست. اين كه مسلمانان ـ به ويژه شيعيان ـ به اين امر بنيادين، باوري استوار دارند و آن را يكي از اعتقادهاي ريشهاي خويش بر ميشمرند، روشن و غير قابل انكار است.
بيگمان، هر چه باوري، ژرفاي بيشتري داشته، به حقيقت نزديکتر باشد و در دلها جاي گيرد، افراد سوداگر و سودنگر، بيشتر در پي بهرههاي ناپاک از آن بر خواهند.
آموزههاي مهدويّت، به سبب ويژگيهاي ممتاز و پرجاذبة خود، و اين که همواره در عمق قلبهاي توده انسانها نفوذ كرده است، بيشتر مورد بهرهجويي و استفادة نادرست افراد كژرو قرار گرفته است. پيشينه پُردامنة انحرافهاي پديد آمده در اين عرصه، به ويژه فرقههاي منحرف در مهدويّت كه به قرنهاي نخست اسلام باز ميگردد، گواهي روشن بر اين مدعا است.
بررسي اين انحرافها و زمينههاي پيدايي آن، ميتواند در پيشگيري از فرو افتادن دوباره در اين لغزشها، نقش مهمي داشته باشد.
ادعاي دروغين نيابت، آغاز انحرافهاي بزرگ
از آنجا كه پس از شهادت امام عسكري (عليه السلام) و آغاز غيبت صغری، ارتباط رودرروي مردم با پيشواي معصوم قطع شد، «سفيران خاص» به گونهاي ويژه، براي راهنمايي مردم، تلاشهاي پردامنهاي را آغاز کردند. ايشان از پراكندگي پيروان مكتب اهل بيت (عليهم السلام) جلوگيري كرده و رهبري شيعيان را به دست گرفتند.
پيروان اهل بيت (عليهم السلام) رفته رفته، با اين روش خو گرفته و كارهاي خود را از راه «سفيران چهارگانه» انجام دادند و اين خود جايگاه بلندي را براي اين سفيران رقم زد.
در اين ميان، افرادي سستايمان و كژ انديش براي رسيدن به اهدافي چند، به دروغ، مدعي نيابت امام غايب شد.
در يک بررسي کوتاه ميتوان برخي سرچشمههاي اين ادعاهاي دروغين را در موارد زير خلاصه كرد:
الف- سستي ايمان
يكي از عوامل مهم در چنين ادعاهاي نادرستي، سستي باورهاي ديني است؛ چرا كه كساني كه داراي قوت مناسب ايمان هستند، هرگز برابر خواست پيشواي معصوم ـ در پيروي از سفيران خود ـ به بيراهه نميروند. بيشترين افرادي که به دروغ چنين ادعايي کردند، از اين کاستي برخوردار بودند.
يکي از افرادي که به دليل سستي ايمان، دست به ادعاهاي نادرست پرداخت، شلمغاني از علمای اهل سنت، بود.
پس از اين، اشاره خواهد شد که شلمغاني از ياران امام حسن عسكري (عليه السلام) و از دانشمندان، دبيران و محدثان زمان خود در بغداد بود. كتابهاي بسياري داشت که در آنها، انبوه سخنان اهلبيت (عليهم السلام) به چشم ميخورد.[1]
هنگامي كه راه انحراف و ارتجاع را پيش گرفت و از نظر انديشه، عقيده و رفتار تغيير کرد، در روايات تغييراتي پديد ميآورد؛ هر چه ميخواست بر آنها ميافزود و هر چه ميخواست كم ميكرد. نجاشي در رجال خود به اين انحراف اشاره کرده است.[2]
ب- طمع در اموال امام
در زمان غيبت صغری، برخي براي آنكه اموال امام زمان (عليه السلام) را به وكيل و نماينده واقعيش تحويل ندهند، ادعاي نيابت و بابيت كردند.
ابو طاهر محمد بن علي بن بلال از كساني است كه براي ثروتاندوزي، ادعاي بابيت کرد. وي در آغاز كار، نزد امام عسكري (عليه السلام) فردي مورد وثوق بود و رواياتي از آن حضرت نقل كرده است؛ ولي رفته رفته به دليل پيروي از هواي نفس، راه انحراف در پيش گرفت و مورد مذمت خاندان وحي واقع شد. وي ادعا كرد كه وكيل حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. او نيابت نايب دوم حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را منكر شد و درباره اموالي كه نزد وي جمع شده بود تا به حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) برساند، خيانت كرد.[3]
نايب دوم، راه ديدار وي را با حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) آسان نمود و امام (عليه السلام) به وي دستور داد، اموال را به نايبشان برگرداند؛ امّا او در دشمني و کژي خود باقي ماند. پايان كارش آن شد كه توقيعي از ناحيه مقدسه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر لعن و نفرين و بيزاري از وي ـ در ضمن افرادي ديگر از جمله حلاج و شلمغاني ـ صادر شد. [4]
ج- رسيدن به شهرت
شهرتطلبي نيز از عوامل بسيار مهم در پيدايي باورهاي خرافي و مذهبهاي ساختگي است. اشتياق به بزرگ شدن و خودنمايي از صفات نکوهيده اخلاقي است كه انسان را به سوي كارهاي خطرناک ميكشاند. [5]
4- انگيزههاي سياسي
يكي ديگر از عوامل پديد آمدن مدعيان بابيّت، انگيزههاي سياسي است. دشمنان، گاهي به طور مستقيم و زماني غيرمستقيم ـ براي آنكه باور شيعيان را سست كرده و آنان را در پراكندگي فرو برند ـ برخي را تحريک ميكنند تا ادعاي بابيت كنند.
در اين راه، برخي عناصر را به دلخواه خويش تربيت كرده، به آنان دستور دادند ادعاي بابيت كنند و آنان را با همه امكانات در اين راه ياري كردند كه براي نمونه ميتوان به «علي محمد باب» اشاره كرد.
آغاز شكلگيري مدعيان دروغين
آغاز اين جريان، بيشتر به دوران نايب دوم ـ محمد بن عثمان ـ بر ميگردد؛ چرا كه در زمان نايب نخست (عثمان بن سعيد) به دلايل مختلفي، منحرفان نتوانستند فعاليت چشمگيري از خود نشان دهند.
علل وجود نداشتن اين دروغگويان در دوره نايب اوّل عبارتند از:
1- جايگاه ويژة نايب نخست
عثمان بن سعيد از افراد مشهور و مورد اطمينان ميان شيعيان بود. وي پيش از غيبت صغری، از طرف امام هادي و امام عسكري (عليهما السلام) و به نظر برخي حتي از طرف امام جواد (عليه السلام) نيز وكالت داشته است. گذشته طولاني او با امامان (عليهم السلام)، باعث شده بود شهرت و جايگاه ويژهاي ميان شيعيان داشته باشد؛ از اين رو منحرفان در دورة نيابت وي، نتوانستند ابراز وجود كنند.
2- شرايط سياسي و اجتماعي
از آنجا كه در اوايل غيبت صغری، دولتمردان عباسي به شدت مراقب اوضاع بودند و با تمام قوا تلاش ميكردند ردپايي از مهدي و ياران او بيابند و آنها را نابود سازند؛ بدين سبب كسي غير از عثمان بن سعيد، جرأت نميكرد خود را در چنگال مرگ گرفتار كند؛ لذا فعاليت و نيابت او در آن دوره، يك جهاد بزرگ به شمار ميرفت.
3- عدم عادت مردم
در آن دوره، هنوز براي مردم ارتباط با امام از طريق «نواب» به روشني تجربه نشده بود؛ از اينرو عادت كردن مردم به زمان احتياج داشت. اين كار، در دوره اوّل صورت گرفت. وقتي منحرفان ديدند مردم به چنين كارهايي عادت كردهاند، خواستند با ادعاي دروغين، خود را نايب خاص امام زمان معرفي كنند. [6]
براي اثبات دروغ بودن ادعاهاي بابيت در غيبت كبری و بخشي از غيبت صغری، دليلهاي فراواني ذكر شده است؛ اما بهترين دليل، زندگي اين افراد است. زندگي خصوصي اين افراد نشان ميدهد، افزون بر آن که از ايماني سست برخوردار بودند، انسانهايي حسود و آزمند بودند که براي رسيدن به اهدافشان به كارهاي ناشايستي دست ميزدند.
البته بيشتر شيعيان با توجه به دليلهايي چند، هرگز در دام چنين دروغگوياني گرفتار نشدند. برخي از اين دليلها عبارت بود از:
1- وقتي علي بن محمد سمري، نايب چهارم، در بستر وفات افتاد، مردم از او خواستند نايب پس از خود را معرفي كند؛ او فرمود: لِلّهِ اَمرٌ هُوَ بالِغُه؛ خدا را امري است كه بايد به اتمام رساند.
اين سخن علي بن محمد نشان ميدهد، هنگام غيبت كبری فرا رسيده است و ديگر نايبي معرفي نميشود. چنانكه در محل خود ثابت شد، هر نايب بايد به وسيله نايب قبل از خود، مشخص شود؛ بنابراين، معرفي نكردن نايب به وسيله علي بن محمد سمري، نشاندهنده نبود نايب و نادرستي همه ادعاهاي نيابت است.
2- امام زمان در توقيعي به علي بن محمد سمري چنين نگاشت:
... وَلا تُوصِ اِلي اَحَدٍ يَقُومُ مَقامَكَ بَعْدَ وَفاتِكَ، فَقَدْ وَقَعَتِ الغَيْبَةُ الثانِيَةُ [7]
... و به هيچ كس وصيت نكن كه پس از تو، جانشينت باشد كه غيبت دوم و كامل واقع شد.
3- در هيچ روايتي به صراحت يا اشاره از وجود نايب و باب امام زمان پس از نواب اربعه سخن به ميان نيامده است.
4- وجود نص خاص و كرامت، از شرطهاي اثبات نيابت امام زمان است. نواب اربعه از اين شرطها برخوردار بودند؛ اما مدعيان بابيت توان ارائه نص و کرامت را نداشتند.
5- در روايات، غيبت امام زمان (عليه السلام) به صغری و كبری يا تام و غير تام تقسيم شده است. بيترديد غيبت صغری را بدان سبب، غير تام مينامند كه در آن دسترسي به امام ـ به صورت غيرمستقيم و از طريق نايب ـ ممكن است. اگر در زمان غيبت كبری نيز امام زمان نايب يا باب داشته باشد، اصل اين تقسيم درست نيست و حتي در زمان غيبت كبری، غيبت تام محقق نميشود.
6- يكي از بهترين راههاي اثبات دروغگويي مدعيان نيابت، آن است كه اين گروه، مردم را به طرف دين خدا و امام زمان دعوت نميكردند. آنان مردم را به خويش فرا ميخواندند؛ بر خلاف نواب اربعه كه كسي را به خود دعوت نميكردند. به عبارت ديگر، آنكه هواي نفس دارد، نميتواند نايب امام زمان باشد. هواپرستي بسياري از مدعيان دروغين، چنان بود كه به ادعاي نيابت بسنده نميكردند و به تدريج به سمت ادعاي «مهدويّت» و «نبوّت» پيش ميرفتند.
در پايان، گفتني است كه اجماع شيعه بر آن است كه پس از علي بن محمد سمري، هيچ كس نايب خاص امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نخواهد بود. افزون بر اجماع، ضرورت مذهب شيعه نيز بر اين است كه با وفات علي بن محمد سمري، رشته وكالت و نيابت خاص منقطع شد. [8]
پينوشت ها:
[1]. رجال نجاشی، ج 2، ص 239.
[2]. شيخ طوسي، الفهرست، ص 305؛ رجال نجاشی، ح 2، ص 294.
[3]. ر.ک: كتاب الغيبة، ص 400.
[4]. طبرسی، الاحتجاج، ح 2، ص 474.
[5]. ر.ک: تاريخ الغيبة الصغري، ص490.
[6]. ر.ک: همان، ص494.
[7]. شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 395؛ شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 516؛ اربلي، كشفالغمة، ج 2، ص 53.
[8]. ر.ک: مكيال المكارم، ج 2، ص 357.
آیا صحیح است که هنگام ظهور برخی مدعیان یاری امام، او را ترک میکنند؟
پاسخ:
در این خصوص، روایتی وارد شده که در ادامه به بیان و بررسی آن میپردازیم.
جناب نعماني در باب احوال شيعيان هنگام خروج قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ابراهيم بن عبدالحميد نقل ميكند كه گفت: كسي كه از امام صادق (علیه السلام) شنيده بود به من خبر داد كه حضرت فرمود: هنگامي كه قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خروج ميكند، كسي كه خيال ميكرد از پيروان آن حضرت هست از اين امر (اطاعت حضرت) خارج ميشود و كساني مانند عبادت كنندگان خورشيد و ماه در ولايت آن حضرت داخل ميشوند».[1]
اين حديث به رغم موثق بودن رجالش، «مرسله» است؛ به جهت آنكه راوي حديث (ابراهيم بن عبدالحميد كه از اصحاب امام كاظم (علیه السلام) است) آن را از كسي نقل ميكند كه از امام صادق (علیه السلام) شنيده است و نام آن شخص را بيان نميكند؛ از اينرو اين حديث از نظر سند«مرسله» [2] است.
اما از نظر دلالت، روايت دلالت دارد بر اينكه به هنگام ظهور حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عدهاي از شيعيان كه گمان ميكردند از ياران و طرفداران حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند و خود را از پيروان آن حضرت ميپنداشتند، از تحت ولايت آن حضرت خارج ميشوند. (تحمل ولايت آن حضرت را ندارند.) اما در عوض، عدهاي از غير مومنان كه به تعبير روايت «مانندعبادت كنندگان خورشيد و ماه» (يعني مشرک) هستند، حقيقت را دريافته و حق را تشخيص داده و در زمره ياران و اصحاب حقيقي امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در ميآيند و او را ياري ميرسانند.
بنابراين ظاهراً روايت در مورد كساني است كه ادعاي ايمان و داشتن ولايت آن حضرت را دارند اما زماني كه امتحان پيش ميآيد و وقت عمل فرا ميرسد، ولايت و اطاعت از اوامر آن حضرت را بر نميتابند و نه تنها با ظهور امام زمان به رستگاري نميرسند، بلكه چه بسا به هلاكت برسند و حتي با سپاه حق به مخالفت و مبارزه برخيزند. در عوض برخي از مستضعفان فكري (كافران و مشركان) كه حقيقتاً از ظلم و بيعدالتي به ستوه آمدهاند، با ديدن حكومت عدل آن حضرت، ايمان آورده و تحت ولايت ايشان وارد ميشوند.
البته مرحوم علامه مجلسي، اين روايت را با همين سند، اما با اندكي تفاوت، چنين نقل كرده است: «هنگامي كه قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خروج ميكند، كساني كه خيال ميكردند از پيروان آن حضرت هستند، از اين مسير خارج ميشوند و در زمره عبادت كنندگان خورشيد و ماه (يعني مشركان) قرار ميگيرند».[3]
يعني مومنان غيرواقعي نه تنها حضرت را ياري نميرسانند، بلكه از اسلام خارج شده و به صف مشركان و معاندين ميپيوندند.
در واقع اين حديث اشارهاي بر شدائد و مصائب زياد زمان ظهور دارد كه اگر انسان، مسلّح به تقواي الهي نباشد و در پناه ايمان واقعي و عمل صالح قرار نگيرد، گمراه خواهد شد.
پينوشتها:
[1]. نعماني، الغيبه، ص317، مكتبه الصدوق، تهران، [بيتا]. ريشهري، ميزان الحكمه، ج1، ص187، دارالحديث، قم، [بيتا]. «حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد ابن عقدة قال حدثنا حميد بن زياد عن علي بن الصباح قال: حدثنا أبو علي الحسن بن محمد الحضرمي قال: حدثني جعفر بن محمد عن إبراهيم بن عبد الحميد قال: أخبرني من سمع أبا عبد الله يقول: «إذا خرج القائم خرج من هذا الأمر من كان يري أنه من أهله و دخل فيه شبه عبدة الشمس و القمر»
[2]. حديث مرسل- اصطلاحى در علم درایه و- حديثى است که راوی، متن حدیث را شخصا از معصوم نشنيده، ليکن بدون واسطه از وى نقل کرده باشد و يا با واسطه نقل کرده، امّا واسطه را فراموش کرده و به فراموشی تصریح نموده و يا از روى عمد يا سهو آن را نياورده باشد و يا واسطه را با ابهام ذکر کرده باشد، مانند تعبير «عن رجلٍ» يا «عَن بعض اصحابنا»؛ خواه واسطه حذف شده، يکى باشد يا بيشتر. نهایة الدرایة، سید حسن صدر، ص 189
[3]. مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص364، چاپ دوم، موسسه الوفاء، بيروت، 1403.
آیا صحیح است که حضرت عیسی نیز جزء یاران امام زمان است؟
پاسخ:
آری، حضرت مسيح، در دوران ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از آسمان فرو ميآيد و جزء ياران آن حضرت است. قرآن مجيد ميفرمايد: «وَ إِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَـبِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِه»؛ (نساء، 159) و هيچ يک از اهل كتاب نيست، مگر اينكه به او قبل از مرگش ايمان ميآورد.
طبق نظر يكي از تفاسير، منظور از آيه اين است كه تمام اهل كتاب، به حضرت مسيح، پيش از مرگ او ايمان ميآورند و اين هنگامي است كه طبق روايات اسلامي، در زمان ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف ) از آسمان فرو ميآيد و پشت سر حضرت نماز ميگزارد.[1]
اين مضمون را در روايتي از امام باقر (عليه السلام) نيز ميبينيم كه فرمودند: «ان عيسي ينزل قبل يوم القيامة فلا يبقي اهل مله يهودي و لاغيره إلاّ امنوا به قبل موتهم و يصلي عيسي خلف المهدي؛ حضرت عيسي، قبل از روز قيامت و در دوران حضرت مهدي از آسمان فرو ميآيد و همه اهل كتاب را به پيروي از حكومت و امامت حضرت مهدي فرا ميخواند و خودش هم براي اتمام حجت، پشت سر حضرت مهدي نماز ميخواند.» [2]
به اين خاطر، مسلّم است كه حضرت مسيح، در دوران ظهور حضرت مهدي )عجل الله تعالي فرجه الشريف) خواهد آمد و البته روشن است كه مسيح به حكم اين كه آيينش مربوط به گذشته بوده، وظيفه دارد در آن زمان، از آيين موجود؛ يعني اسلام كه امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مجري آن است پيروي كند. [3]
در قرآن كريم به صنف ياران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) اشاره نشده است.
آن چه از روايات بر ميآيد، این است که ياراني كه حضرت به كمک آنان حركت را آغاز ميكند، 313 نفر هستند در ميان آنان پنجاه زن است كه بعد از ظهور با ايشان بيعت ميكنند، چنان چه برخي از روايات آيه 148 سوره بقره را به اين بيعت تطبيق كردهاند؛
«فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُواْ يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا» [4]
پينوشتها:
[1]. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 4، ص 204، دارالكتب الاسلامية.
[2]. منتخب الاثر، آيت الله صافي، ص 600، انتشارات حضرت معصومه (عليها السلام).
[3]. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 4، ص 204، دارالكتب الاسلامية.
[4]. ر.ک: منتخب الاثر في الامام الثاني عشر، آية الله صافي گلپايگاني، باب نشانه هاي ظهور، انتشارات حضرت معصومه / بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 52، ص 223.