برترین مطالب
- 1124
- 878
- 930
- 898
- 985
- 763
- 950
- 1009
- 965
- 943
امام، واجد علم مصبوب
جهل، از امراض روحي است که انسان را به غفلت و حيرت و نهايتاً به بيراهه ميکشاند. شفاي اين درد، يعني علم، به دست امام (عليه السّلام) است. يکي از اوصافي که امام رضا (عليه السّلام) براي معرفي امام معصوم به کار بردهاند، تعبير «المخصوص بالعلم»[1] است؛ يعني علم، اختصاص به امام دارد. بنابراين، هر کس بخواهد عالم شود، بايد به سراغ امام برود، چرا که ايشان تنها منبع علم هستند. در عبارتي از زيارت آل يس نيز امام زمان (عليه السّلام) خود را «العلم المصبوب» [2] يا «علم سرازير شده» معرفي نمودهاند. به کار بردن تعبير علم به جاي عالم نشانه مبالغه است؛ يعني امام (عليه السّلام) علم مجسّم است. پس تشنگان علم بايد سراغ ايشان بروند و طبق فرمايش امام هشتم (عليه السّلام) «الامام الماء العذاب علي الظمآء. » [3] امام، آب شيرين در حال تشنگي (براي شخص تشنه) است.
حيات مادّي و معنوي انسان وابسته به آب است. البته آبي که تشنگي قلبي را سيراب ميکند و باعث روح انسان ميشود، اهميت بيشتري دارد. قرآن کريم ميفرمايد: «و جعلنا من الماء کل شيء حي. » [4]
و هر چيز زنده را از آب (زنده) قرار داديم.
کسي که قلبش به نور امام (عليه السّلام) هدايت شده «حي» يعني زنده است. در غير اين صورت «ميّت» ميباشد. و باز قرآن ميفرمايد: «اومن کان ميتا فاحييناه و جعلنا له نوراً يمشي به في الناس کمن مثله في الظلمات ليس بخارج منها. » [5] آيا کسي که مرده (گمراه) است پس زندهاش کرديم (هدايتش نموديم) و براي او نور (هدايت) قرار داديم که به وسيله آن در بين مردم حرکت کند، همچون کسي است که در ظلمات (غفلت و گمراهي) است و از آن خارج نميشود؟
بنابراين، اگر علم امام را بچشيم، خاصيّت «المآء العذب» [6] بودن امام را چشيدهايم و راه چشيدن آن، پايداري در مسير ولايت ائمه (عليهم السّلام) است.
«و ان لو استقاموا علي الطريقه لاسقيناهم ماء غدقاً. » [7] و اين که اگر به آن روش پايدار بودند هر آينه از آب فراوان ايشان را سيراب ميکرديم.
امام صادق (عليه السّلام) در تفسير اين آيه «الطّريقه» را به «ولايت» تفسير فرمودهاند. و نيز در تفسير «لا سقيناهم ماء غدقا» فرمودهاند: علم فراواني که از ائمه (عليهم السّلام) بياموزند به ايشان ميچشانديم. [8]
هر چند در زمان غيبت، دسترسي به حضرت بقيه الله الاعظم- ارواحناه فداه- و درس گرفتن از محضر ايشان به طور معمول ميسر نيست، اما بودهاند کساني که در همين زمان با استفاده حضوري از امامشان بهرهها بردهاند.
البته بايد توجه داشت که براي چشيدن علم امام (عليه السّلام) ضرورت ندارد که انسان حتماً خدمت امام مشرف شود و سؤالات علمي خود را به صورت حضوري بپرسد؛ بلکه از طريق رجوع به احاديث اهل بيت (عليهم السّلام) و به طور کلي استقامت در طريق ولايت ايشان ميتوان از اين سرچشمه علم سيراب شد.
براي اين که در معرض تابش انوار علم و هدايت امام (عليه السّلام) قرار گيريم، بايد وظايف خود را نسبت به ايشان به طور کامل ادا کنيم. از جمله اين که نسبت به فرمايشهاي امام تسليم باشيم. همه مسائل و مشکلات علمي، فکري و قلبي خود را به امام (عليه السّلام) ارجاع دهيم و در حقيقت همه امور خود را رد به سوي امام کنيم. [10] در اين صورت خداوند کريم به لطف خود، شيريني علم امام (عليه السّلام) را به ما ميچشاند.
به هر حال، شناخت علم امام يا معرفت حضرت به صفت علم مصبوب به هر درجهاي براي انسان حاصل شود، شکر قلبي نسبت به آن تفاوت ميکند. شکر قلبي همان معرفت قلبي اختياري يعني اعتقاد و پذيرش است و در مورد علم امام (عليه السّلام) به معناي معتقد بودن به اين حقيقت است که علم به طور کامل در وجود ايشان يافت ميشود. اين اعتقاد و باور قلبي در عين اين که کاملاً اختياري است، اما به طور کامل بستگي به عمق معرفت شخص نسبت به علم امام دارد.
پينوشتها:
[1]. کلینی، اصول کافي: کتاب الحجّه باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته، ح 1.
[2]. الاحتجاج، طبرسي، ج 2، ص 316.
[3]. کلینی، اصول کافي: کتاب الحجّه، باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته، ح 1.
[4]. سوره انبياء، آيه3.
[5]. سوره انعام، آيه 122.
[6]. آب گوارا.
[7]. سوره جن، آيه 16.
[8]. مجلسی، بحارالانوار، ج 24، ص ،29 ح 2.
[9]. العبقريّ الحسان، ج 2، بساط چهارم، ص 64، با کمي تصرّف و بازنويسي عبارات.
[10]. امام صادق (عليه السّلام) فرمودهاند: پائينترين حدّ معرفت امام (عليه السّلام) اين است که ايشان همتاي پيامبراکرم (صلي اللّه عليه و آله) است، مگر در نبوّت، و وارث آن حضرت ميباشد و اين که اطاعت از امام (در حقيقت) اطاعت از خدا و از رسول خداست. (و ديگر آن که بايد) در هر چيز تسليم محض نسبت به امام بود و (همه امور را) به ايشان ارجاع داد و نظر ايشان را برگرفت.[1]
منبع: کتاب آشناي غريب
امام، طبیبی دلسوز
آيات و روايات بسياري را ميتوان يافت که در آن، اوصاف پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است و از آن جا که امام، عِدل پيامبر ميباشد، با مراجعه به اين اقوال ميتوان اوصاف امام را شناخت. با توجه به اين مطلب يکي از اوصاف پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) را از زبان اميرالمؤمنين (عليه السّلام) نقل ميکنيم.
«طبيب دوار بطبّه قد احکم مراهمه و احمي مواسمه، يضع من ذلک حيث الحاجه اليه: من قلوب عمي و آذان صم و السنه بکم، متتبع بدوائه مواضع الغفله و مواطن الحيره» [1]
پيامبراکرم (صلي اللّه عليه و آله) طبيبي است که (در بيماريها يا بين بيماريها) طب خود را ميگرداند (در حالي که) مرهمهاي خود را به خوبي ساخته و داغهايش را آماده کرده است. آنها را هرجا که نياز باشد قرار ميدهد. بر دلهاي کور و گوشهاي ناشنوا و زبانهاي لال، با داروهاي خود موارد غفلت و سرگرداني را ميجويد (معالجه ميکند).
«دوّار بطبّه» دو معنا ميتواند داشته باشد، يکي اين که طبيب دلسوز، طب خود را بين بيماران ميگرداند. يعني خود سراغ بيماران ميآيد. حتي اگر آنها به او مراجعه نکنند، طبيب با طبّ خود براي مداواي آنها اقدام ميکند. معناي ديگر اين که طب خود را در ميان بيماريهاي مختلف ميگرداند. يعني طب او نسبت به انواع بيماريها جريان پيدا ميکند و هر نوع بيماري را مداوا ميکند. اين طبيب، مرهمهاي خود را آماده کرده است و براي جايي که مرهم کارساز نباشد، مواسم [2] خود را مهيا نموده است.
بنابراين، پيامبراکرم (صلي اللّه عليه و آله)، طبيبي هستند که همه ابزار طبابت خود را - هم براي بيماريهاي جسمي و هم امراض روحي - آماده کردهاند. دلهاي کور، گوشهاي ناشنوا و زبانهاي لال را شفا داده و افراد سرگردان و غافل را از غفلت و سرگشتگي نجات ميبخشند.
«طبيب بودن» يکي از اوصاف پيامبراکرم (صلي اللّه عليه و آله) است که انسان با معرفت به اين وصف ميفهمد که دواي همه دردهاي جسماني و روحاني به دست ايشان بوده، آمادگي کامل براي شفاي همه دردها دارند. اگر اين معرفت براي کسي حاصل شد، ميتواند همين مقام را براي امامان نيز در نظر گرفته و قائل به مقام طبابت براي حضرت علي (عليه السّلام) و ائمّه هدي (عليهم السّلام) باشد.
طبيب جسم
امام عصر (عليه السّلام) همچون پدران گرامي خود، طبيب جسم و روح هستند. خواندن شرح حال کساني که از اين جهت مورد عنايت امام (عليه السّلام) قرار گرفته و شفا يافتهاند، ميتواند وسيلهاي براي ايجاد معرفت بيشتر امام زمان (عليه السّلام) به وصف طبابت باشد.
طبيب روح
مرتبه بالاتر طبابت اهل بيت (عليهم السّلام) در مورد روح افراد، متجلي ميشود. چه بسيار افرادي که به وسيله ايشان از غفلت و حيرت در آمدهاند و چه بسا افراد سرگردان که نجات يافتهاند.
وقتي ميشنويم يا ميبينيم که امام (عليه السّلام) ، افرادي را از جهل و غفلت نجات داده و آنها را به مسير هدايت و توحيد، راهنمايي فرمودهاند، نسبت به طبيب روح بودن امام (عليه السّلام) معرفت پيدا ميکنيم. اگر بخواهيم نسبت به اين نعمت بزرگ شکرگزار باشيم، در درجه اول بايد شکر قلبي به جاي آوريم؛ يعني شأن طبابت روح را براي امام پذيرفته، به اين صفت امام معتقد شويم. اکنون به برخي از نمونههاي اين ويژگي امام عصر (عليه السّلام)، اشاره ميکنيم که هر يک وصفي از اوصاف آن حضرت نيز به شمار ميآيد.
پينوشتها:
[1]. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، خطبه 107.
[2]. مواسم جمع ميسم از «و س م» ميباشد. وسم به داغي گفته ميشود که به حيوان زده ميشود و جاي آن روي بدنش ميماند. کلمه ميسم اسم ابزاري است که به وسيله آن بر حيوان داغ ميزدند. در قديم با همين ابزار ريشه عفونت ها را ميسوزاندند.
[3]. کرامات المهدي، ص 6.
منبع: کتاب آشناي غريب
امام، پدر دلسوز و مادر مهربان امت
یکی از اوصاف و شئون، دارا بودن حق پدری و مادری بر امت است. امام رضا (عليه السّلام) در روایتی در معرّفي امام میفرمایند:
«الامام... الوالد الشفيق... و الام البره بالولد الصغير.» [1]
امام...، پدر دلسوز... و مادر مهربان نسبت به بچّه کوچک است.
يک پدر دلسوز در مقابل فرزند خود احساس مسؤوليّت ميکند و نگران اوست. پدر بيش از آن که به فکر راحتي خود باشد، به آسايش فرزندش ميانديشد. ميکوشد تا بهترين امکانات را براي او فراهم کند و در مقابل زحمتي که ميکشد، هيچ توقّعي ندارد. پدر و مادر با ديدن آسايش فرزندشان خوشحال ميشوند و از «احسان» و محبّت به فرزند خود لذّت ميبرند. اگر شاهد موفّقيّت و پيشرفت او باشند، واقعاً شادمان ميشوند. در مقابل، اگر خداي ناکرده يک نقيصه يا عيب و مشکلي براي فرزند پيدا شود، حقيقتاً آن را مشکل خود ميدانند. حتّي اگر فرزندشان بزرگ باشد، باز هم نسبت به او همان حالت را دارند. اين حالت پدر و مادر، برخاسته از محبّت قلبي آنهاست. وادي محبّت، وادي خاصي است و تا کسي اهل آن نباشد، ظرائف و لطائف آن را درک نميکند. اگر کسي پدر يا مادر نباشد، نميتواند احساس آنها را نسبت به فرزندشان درک کند.
از طرف ديگر، خطاي فرزند هم موجب ناراحتي پدر و مادر ميشود. آنها در مقابل ديگران خود را مسؤول رفتار فرزندشان ميدانند. به عنوان مثال، اگر بچه در مدرسه کار خلافي انجام دهد و به شکلي خبر آن به پدر و مادر برسد، آنها بسيار ناراحت و از رفتار فرزندشان خجالت زده ميشوند و از اولياي مدرسه عذرخواهي ميکنند. توّجه داريم که فرزند خطا کرده، ولي پدر، عذر ميخواهد؛ چون فرزند منسوب به پدر است. پس يکي از خصوصيات پدر دلسوز اين است که نسبت به کارهاي خوب يا ناشايست فرزند خود بي تفاوت نيست و گناهان او را به گردن ميگيرد.
امام (عليه السّلام) هم که حقيقتاً پدر دلسوز امّت خود هستند، از گناهان شيعيان بسيار آزرده ميشوند و خطاهاي آنها را منسوب به خود ميدانند. معصومين که خود را نزد خداوند گناهکار و مقصر ميدانند، يکي از وجوه استغفار و توبه ايشان، به گناهان شيعيان آنها مربوط ميشود. لذا در آيات و روايات، مکرر نقل شده که پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) چه اندازه نگران امّت خود بودهاند و همواره خبر بخشوده شدن امّت برايشان بشارت بزرگي بوده است.
به عنوان مثال در ابتداي سوره فتح ميخوانيم:
«انا فتحنا لک فتحاً مبيناً. ليغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر». [2]
اي پيامبر، ما براي تو، فتح آشکاري قرار داديم تا خداوند گناهان گذشتهي دور و نزديک تو را ببخشايد.
پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) نه تنها از گناه، معصوم بوده، بلکه از ترک اولي هم مصون بودهاند. پس منظور از بخشوده شدن ايشان چيست؟
امام هادي (عليه السّلام) به اين سؤال پاسخ روشني دادهاند:
درباره قول پروردگار که به پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
براي اين که گناهان گذشته دور و نزديک تو را ببخشايم. از امام هادي (عليه السّلام) سؤال شد. حضرت فرمودند: پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) چه گناهي در گذشته دور و نزديک داشته است؟ (يعني ايشان گناهي نداشتهاند) همانا خدا گناهان شيعيان اميرالمؤمنين (عليه السّلام) را - چه آنها که گذشتند و چه آنها که ماندند - بر پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) بار کرد و سپس آنها را براي حضرتش بخشود. [3]
امام زمان (عليه السّلام) که وارث پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) و اميرالمؤمنين (عليه السّلام) هستند، همين حالت را نسبت به شيعيان خود دارند. چرا که اين حالت، مقتضاي «الوالد الشفيق» بودن آن امام همام است. لذا ما در زيارت آل يس به امام عصر (عليه السّلام) اين گونه سلام ميدهيم:
السلام عليک حين تحمد و تستغفر. [4]
سلام بر تو آن گاه که (خدا را) حمد ميکني و (از او) طلب مغفرت مينمايي.
وقتي ما توّجه کنيم که در حالي به امام زمانمان سلام مي کنيم که حضرتش به خاطر گناهان ما در پيشگاه خداي مهربان - شرمسار و سر به زير افکنده - طلب عفو مي نمايند، حال ديگري پيدا ميکنيم. اگر ما دوست دار اين پدر مهربان باشيم، نميتوانيم خجلت ايشان را به جهت کارهاي زشت خود تحمّل کنيم.
راستي امام عصر (عليه السّلام) تا چه اندازه بايد به خاطر کارهاي بد شيعيانشان در پيشگاه الهي احساس شرمندگي کنند؟! به همين جهت است که ائمّه اطهار (عليهم السّلام) از شيعيان خود خواستهاند که:
«کونوا دعاه الي انفسکم بغير السنتکم و کونوا زيناً و لا تکونوا شيناً». [5]
مردم را، با غير زبانهايتان به سوي (مذهب) خود دعوت کنيد و (براي ما) زينت (مايه آبرومندي) باشيد و مايه ننگ نباشيد.
لطف پدرانه امام همواره شامل حال شيعيان است، ولي متأسّفانه اغلب شيعيان از اين امر مهم غافلند. امام عصر (عليه السّلام) وظيفه پدري خود را در هر زمان انجام داده و ميدهند، ولي آيا فرزندان ايشان هم در مقابل اين پدر دلسوز به وظيفه خود عمل ميکنند؟! آن حضرت نه تنها پدر دلسوز امّت، بلکه مادر نيکوکار نسبت به بچه کوچک هم هستند. علاقه و محبّت مادر به بچه کوچک بسيار روشن است و بالاترين مظهر محبّت به شمار ميآيد؛ چرا که بچه کوچک بيشتر نيازمند رسيدگي و توجّه است.
ما شيعيان بايد باور کنيم که محبّت امام عصر (عليه السّلام) به ما، مجموع محبّتي است که يک پدر دلسوز و يک مادر مهربان نسبت به فرزند کوچک خود دارند و بايد قدر اين نعمت بسيار بزرگ الهي را بدانيم و آن را پاس بداريم.
پينوشتها:
[1]. کلینی، اصول کافي: کتاب الحجّه، باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته، ح1.
[2]. سوره فتح، آيات 1و2.
[3]. تفسير کنز الدقائق، ج 12 ص 269.
[4]. الاحتجاج، طبرسي، ج 2 ص 316.
[5]. کلینی، اصول کافي، کتاب الايمان و الکفر، باب الورع، ح 9.
منبع: کتاب آشناي غريب
نیاز به امام از دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام)
امام معصوم نه تنها برای آدمیان در ساحت تشریعی و اموری نظیر هدایت ظاهری و باطنی مورد نیاز است، بلکه وجودش در نظام آفرینش لازم است و عالم و آدم به او نیازمندند، از این رو در آموزههای دینی در این باب آمده:
«لو بقیت الارض بغیر امام لساخت ؛[1] اگر زمین بدون امام بماند، از هم متلاشی می گردد».
در روایت دیگري چنین وارد شده:
«لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها کما یموج البحر باهله؛ [2] اگر امام لحظهای روی زمین نباشد، زمین همانند دریا دچار تلاطم شده و بر ساکنانش موج پیدا میکند».
با توجه به این گونه روایات که تعدادشان هم کم نیست[3] چنین به دست میآید که نیاز عالم و آدم به وجود امام از نیاز آن ها به هوا و اکسیژن بیشتر است؛ زیرا با نبود هوا تنها موجودات زنده از حیات ساقط میگردند، ولی با نبود امام عالم از هستی ساقط میشود.
از این رو در برخی دعاها درباره وجود مقدس حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده:
«ثم الحجه الخلف القائم المنتظر المهدی المرجی الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء» [3]
سپس حجت جانشین، قائم منتظر مهدی که امید جهانیان به اوست، آن که عالم به برکت فیض وجود او باقی است و به يمن وجود او مردم روزی می خورند و به وجود او، آسمان و زمین استوار و برقرار است».
بنابراین از هر نظر انسان نیازمند امام است و بدون امام، نظام هستی در هر دو ساحت تکوین و تشریع، دچار مشكل خواهد شد؛ بلکه از هم فرو خواهد پاشید.
پینوشتها:
[1]. کلینی، کافی ج 1، ص 179، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. مفاتیح الجنان، ص 156.
فلسفه و جایگاه امامت در روایات
در روایات نبوى، از آنچه که درباره امامت و جایگاه عترت روایت شده است مىتوان تا حدى فلسفه امامت را شناخت.
از اینکه پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: «اگر کسى امام زمان خود را نشناسد و از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است»[1]، به دست مىآید که امامت با هدایت و ضلالت انسانها و سعادت و شقاوت آنان ارتباط دارد.
اندیشه، گفتار، اخلاق و رفتار امام باید به گونهاى باشد که خط مشى زندگى مسلمانان را بر اساس الگوى اسلامى ترسیم نماید؛ یعنى امام بر حیات فکرى، اخلاقى و فردى و اجتماعى مسلمانان تأثیر مىگذارد و مسئولیت او فقط در برقرارى امنیت و دفاع از کیان اسلام و مسلمین و اجراى احکام اسلامى خلاصه نمىشود. او کارشناس مسائل معرفتى و بایدها و نبایدهاى دینى است و رأى او معیار حق و باطل است.
در حدیث دیگر، پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمود: «لایزال الاسلام عزیزا الى اثنى عشر خلیفة، کلّهم من قریش» [2] تا زمانى که دوازده جانشین در بین مسلمانان هستند که همگى از قریش مىباشند پیوسته اسلام عزیز خواهد بود.
در حدیث دیگرى آمده است: «و لا یزال الدین قائما حتى تقوم السّاعة أو یکون علیکم إثنا عشر خلیفة»[3] پیوسته تا روز قیامت این دین استوار خواهد بود و دوازده خلیفه در بین مسلمانان وجود خواهند داشت.
از این روایات به دست مىآید که جانشینان پیامبر (صلى الله علیه و آله)، انسانهایى هستند که بینش، دانش، گفتار و رفتار آنان به گونهاى است که جز به خیر و صلاح امت اسلامى نمىانجامد و مایه عزت و افتخار مسلمانان هستند؛ یعنى مسلمانان مىتوانند به آنان بر دیگران مباهات کنند.
منابع :
[1]. من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة، شرح العقائد النسفيّة ص 232 و به الفاظ دیگر شرح المقاصد في علم الكلام: 2، 275 و صحيح مسلم: 6، 22 و مسند احمد ج4، ص 96
[2]. صحیح مسلم ج3، ح1453
[3]. صحیح مسلم، کتاب الاماره، حدیث 3404
فلسفه نیاز به امام در مناظره هشام با مخالفین
به همان دلیل که انسان برای حیات معنوی و به دست آوردن معارف وحیانی نیاز به پیامبر دارد، به همان دلیل هم نیاز به امام دارد، چون انسان، موجودي مکلف است و تکالیف دینی خود را از طریق پیامبر و بعد از او، از طریق امام معصوم به دست میآورد و راه دیگری برای آن وجود ندارد.
در اين ميان، مناظره هشام با برخي از عالمان اهل سنت شنيدني است.
هشام ميگويد:
روزي نزد عمرو بن عبيد، عالم اهل بصره رفتم و به او گفتم: مسافرم، اجازه دهيد سؤالي از شما داشته باشم، اجازه داد
گفتم: چشم داريد؟
گفت: اين چه سؤالي است كه ميپرسي؟
گفتم: سؤالات من از همين نوع است!
گفت: گرچه سؤال احمقانهاي است، ولي بپرس.
سؤال خود را مجددا تكرار كردم.
گفت: بلي چشم دارم.
گفتم: با آن چكار ميكنيد؟
گفت: رنگها را ميبينم.
سؤال كردم: آيا زبان داريد؟
گفت: بلي.
گفتم: با آن چكار ميكنيد؟
گفت: طعم غذا را ميچشم.
سؤال كردم: قلب داريد؟
گفت: بلي.
گفتم: با آن چكار ميكنيد؟
گفت: هرچه حواس پنجگانه درک كند، با آن تمييز و تشخيص ميدهم.
گفتم: آيا اين حواس، از قلب تو بينياز نيست؟
گفت: هر گاه حواس در درک آنچه مييابند، دچار اشتباه شوند، به قلب مراجعه ميكنند و مشكل درکشان را برطرف ميسازند.
به او گفتم :پس خدا قلب را براي برطرف كردن شک و اشتباه در درک حواس پنجگانه آفريده، پس چگونه خداوند بندگان خود را بدون امام و راهنما رها كند كه هنگام حيرت، شک و اختلاف به او مراجعه نكنند؟
او سكوت كرد و چيزي نگفت. [1]
بنابراين معلوم ميشود كه نياز انسان به امام معصوم كمتر از نياز اعضا و حواس او به قلب نيست! اگر انسان در زندگي به قلب نياز دارد، در امور حيات معنوي هم به امام معصوم نيازمند است.
منبع:
[1]. کلینی، كافي ج1، ص170، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق.