برترین مطالب
- 1124
- 878
- 930
- 898
- 985
- 763
- 950
- 1009
- 965
- 943
آیات مهدویت در سوره توبه
در این سوره سه آيه پیرامون بحث مهدویت وجود دارد که عبارتند از آيات 3-33- 36
«و أذان من الله و رسوله الى الناس يوم الحج الا كبر» [1]
و اين اعلامى از ناحيه خدا و پيامبرش به (عموم) مردم در روز حج اكبر (روز عيد قربان) است.
امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) فرمودند: «اين حج بزرگ، هنگام ظهور قائم ماست، كه مردم را به سوى خود دعوت كند». [2]
«هو الذى أرسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لوكره ا لمشركون» [3]
او كسي است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاده تا او را بر همه آيينها غالب گرداند، هر چند مشركان، كراهت داشته باشند.
ابن بصير و سماعه هر دو از امام صادق (عليه السلام) روايت مىكنند كه آن حضرت، فرمود:
«به خدا سوگند، تأويل اين آيه تا ظهور قائم (عليه السلام) صدق نمىكند، زمانى كه حضرت قائم ظاهر شود، مشركى باقى نخواهد ماند، مگر آن كه خروج او را كراهت داند و مشركى باقى نماند مگر آن كه نابود مىشود تا جائى كه اگر كافرى در شكم سنگ سختى باشد، آن سنگ گويد، اى مؤمن در شكم من كافرى مستقر است، مرا بشكن و او را بكش. [4]
«إن عده الشهور عندالله اثتا عشر شهرأ فى كتاب الله يوم خلق السموات و الارض» [5]
تعداد ماهها نزد خداوند در كتاب (آفرينش) الهى از آن روز كه آسمانها و زمين را آفريده، دوازده ماه است.
داود بن كثير از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه آن حضرت، فرمود:
«منظور از «عدة الشهور»، در اين آيه، اينها هستند:
ا- اميرالمؤمنين على بن ابی اطالب (عليه السلام).
2- حسن بن على (عليه السلام).
3- حسين بن على (عليه السلام).
4- على بن الحسين (عليه السلام).
5- محمد بن على (الباقر) (عليه السلام).
6- جعفر بن محمد (الصادق) (عليه السلام).
7- موسى بن جعفر (الكاظم) (عليه السلام).
8- على بن موسى (الرضا) (عليه السلام).
9- محمد بن علي (الجواد) (عليه السلام).
10- على بن محمد (الهادى) (عليه السلام).
11- حسن بن على (العسكرى) (عليه السلام).
12- حجت بن الحسن (المهدى) (عليه السلام).
سپس حضرت فرمود: اى داود آيا مىدانى نام آنان از چه زمانى بوده است؟ عرض كردم: خدا و رسولش و شما مىدانيد. حضرت فرمود: دو هزار سال قبل از اين كه خداوند متعال آدم را خلق نمايد.» [6]
«و قاتلوا المشركين كافة كما يقاتلونكم كافة» [7]
و با مشركان (به هنگام نبرد) دسته جمعى پيكار كنيد، همان گونه كه آنها دسته جمعى با شما پيكار مىكنند.
زراره مىگويد: از امام باقر (عليه السلام) تأويل اين آيه را پرسيدند و حضرت فرمود: «موقع تأويل اين آيه نرسيده، هر كس قيام قائم ما را درک كند و آن جناب را ببيند، تأويل آن را مىبيند و دين محمد (صلي الله عليه و آله) تا جائى كه شب و روز است، گسترش مىيابد، به گونهاى كه در پشت زمين مشركى نباشد. همانگونه كه خداوند فرموده است. [8]
پينوشتها:
[1]. توبه، آيه 3.
[2]. الف ) بحار الانوار ج 51 ص 55 - ب) اثبات الهدي ج 7 ص 99.
[3]. توبه آيه 33.
[4]. الف ) ينابيع الموده ص 423 - ب ) بحار الانوار ج 51 ص 50 - ج ) غايه المرام ص 732.
[5]. توبه آيه 36.
[6]. تفسير برهان ج 2 ص 123.
[7]. توبه بخشي از آيه 36.
[8]. ينابيع الموده ص 423.
عدم تنافی انتصابی بودن مقام امامت با حدیث یوم الدار
شيعيان معتقدند كه امامت يک منصب الهي و تابع تشريع و نصب الهي است، به گونهاي كه حتّي شخص پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم نقش استقلالي در تعيين جانشين خود نداشت، بلكه وظیفه پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) بر اساس آیه ابلاغ [1] تنها ابلاغ فرمان خدا بود و بس یعنی معرفی امیرالمومنین (علیه السلام) به عنوان امام و جانشین آن حضرت.
بنابر اين از ديدگاه شيعه، چنين رياستي هنگامي مشروع خواهد بود كه از طرف خداي متعال بوده و امام داراي علم خدادادي باشد تا بتواند حقايق دين را با همه ابعاد و حقايقش بيان كند و داراي ملكه عصمت باشد تا تحت تأثير انگيزههاي نفساني و شيطاني واقع نشود و مرتكب تحريف عمدي در دين نگردد، همچنین نقش تربيتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به عهده گرفته و افراد مستعد را به عاليترين مدارج كمال برساند و در صورت مساعد بودن شرايط اجتماعي، متصّدي حكومت و تدابير امور جامعه شده و قوانين اجتماعي سالم را اجرا نموده و حق و عدالت را گسترش دهد.
حال با توجه به اين اعتقاد كه امامت مقام و منصبی الهي بوده كه تابع تشريع و نصب الهي است، اين سوال به ذهن تبادر ميكند كه پس چرا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در جريان انذار بستگان نزديک خود، فرمود: نخستين كسي كه دعوت مرا بپذيرد، او برادر، وزیر، وصي و جانشين من خواهد بود؟
در پاسخ به این سوال میگوییم، اگر چنان چه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مأموريت داشته كه همزمان با رسالت خود، خلافت و جانشيني اميرمؤمنان را نيز به امّت اعلام و معرّفي نمايد، در اجراي اين مأموريت مهم، لحاظ سه جهت از سوي آن حضرت لازم و ضروري مينمود،
زيرا آن حضرت از يک طرف بيم داشت كه مبادا مردم اين كار را حمل بر نظر شخصي وي نموده و از پذيرفتن آن سر باز زنند
از سوي ديگر بر اساس آيه 125 سوره نحل مأموريت داشت كه در دعوت زباني فنون زبان را به كار ببرد يعني در هر جا به مقتضاي فهم و استعداد شنونده سخن بگويد [2]
از سوي سوّم با علم خدادادي خويش به روشني ميدانست كه در جريان دعوت خويشاوندان نزديک جز علي كسي ديگر به او پاسخ مثبت نخواهد داد.
شايد رسول خدا به خاطر رعايت اين سه جهت، مسئله جانشيني خويش و امامت امام علي (علیه السلام) را به اين بيان و تعبير مطرح نموده است، زيرا با اين تعبير و بيان است كه آن حضرت هم جانشين تعيين شده از طرف خدا را براي امّت اعلام و معرّفي نموده است و هم رفع اتهام از خويش مبني بر اعمال نظر شخصي نموده و هم حجّت را بر بستگان نزديک خود تمام نموده و زبان اعتراض آنها را مبني بر اين كه چرا يكي از بزرگان قوم را به عنوان جانشين خود انتخاب نكردي، بسته است.
[1]. سوره مائده، آیه 67
[2]. سوره نحل، آیه 125، «ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ»
عدم اختصاص مقام امامت به ظالمین
وقتي حضرت ابراهيم (عليه السلام) از مقام عبدالله بودن به مقام نبوت و رسالت برانگيخته شد، خداوند متعال پس از امتحانات فراوان و آزمايشات گوناگون وي را به مقام امامت منصوب فرمود. آن حضرت پس از اينكه به اين مقام رسيد از خداوند متعال درخواست چنين مقامي را براي ذريّه خود كرد: «وَ إِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» [1]
چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) را پروردگارش به اموري مهم بيازمود و او همه آنها را به شكل كامل به انجام رسانيد، خداي سبحان به او فرمود: من تو را امام و پيشوا قرار دادم. حضرت ابراهيم، درخواست كرد از دودمانم نيز پيشواياني قرار ده، خداوند فرمود: عهد و پيمان من به ظالمین نميرسد.
در بازشكافي مفهوم تبعيض نژادي كاملاً به اين معنا پي خواهيم برد كه تبعيض نژادي در موردي صادق است كه فرد يا افرادي صرفاً به دليل انتساب به نژادي خاص بر ديگراني كه از كمالات و شايستگيهاي بيشتر برخوردارند، ترجيح داده شوند. همان كاري كه برخي عالمان قوم يهود در مورد قوم يهود انجام ميدادند. ولي اگر ترجيح در يک قوم و خانواده به دليل وجود لياقت و شايستگي باشد، اين اصلاً تبعيض نژادي نخواهد بود، بلكه عين عدالت است.
براي بررسي موارد فوق به تبيين مسايل ذيل ميپردازيم:
وقتي كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) چنين درخواستي كرد، خداوند متعال در جواب وي چنين فرمود: «قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» [2] عهد و پيمان من به ستمگران نميرسد.
با اين بيان، خداوند به يک نكته بسيار مهم تصريح فرمود و آن اینكه، ظلم و ستم و بيدادگري در همه انواع و در هر جا و از هر كسي سبب محروميّت از مقام والاي پيشوايي مردم (امامت) ميشود. از اين آيه ميتوان چنين استنباط كرد كه صرف عصمت براي دريافت مقام شامخ امامت كافي نيست، بلكه شرايط ديگري همچون ابتلاء و موفقيّت در آزمونهاي مهم، لازم است. با توجه به اين كه عصمت داراي مراتب است و عصمت عالي شرط نيل به مقام عالي نبوت و رسالت و امامت و مانند آن است»[3]
همچنين طبق آيه «لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ» [4] چنين استفاده ميشود كه مقام امامت را خداوند به خاطر صبر و يقين به آيات الهي به آنها اعطاء كرده است.[5]
همچنین از عبارت «إِنِّي جَاعِلُك» آيه ابتلاء (124 بقره) اين مطلب مهم به دست ميآيد كه امامت مقامي است رفيع و از مناصب الهي كه اين مقام بايد از طرف خداوند متعال تعيين شود و منشاء امامت وراثت نيست، لياقت است. لياقتها با شعار ثابت نميشود بلكه با پيروزي در امتحانات الهي ثابت ميگردد.[6]
با توجه به آن چه گفته شد، قرار گرفتن امامت در ذريّه حضرت ابراهيم (عليه السلام) تبعيض نژادي نيست. چون اگر قرار بود خداوند تبعيض نژادي قائل شود، مسلماً به امام و پيامبر خود حضرت ابراهيم چنين نميگفت: «كه اگر كسي هم از ذريّه تو ظالم باشد باز هم نميتواند به اين مقام نايل شود. پس اگر كسي ظالم حتي به نفس خود هم باشد نميتواند امام شود و اينكه اين امامان شريف به اين مقام نائل شدهاند به خاطر پاكي و مطهر بودن آنهاست نه اينكه از ذريّه پاک حضرت ابراهيم هستند».[7]
پس روشن ميشود كه قرار گرفتن مقام امامت در ذريّه حضرت ابراهيم (عليه السلا) به خاطر پاكي و لياقت اين افراد است، نه اينكه تبعيض نژادي باشد چون با توجه به قسمت آخر آيه ابتلاء «لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» مسلماً افرادي هم در ذريّه ايشان بودند كه ظالم به حساب آيند ولي آنها را امام قرار نداده است. حال آن كه اگر بنا بر تبعيض نژادي بود ميبايست حتي ستمگران از ذريّه ابراهيم (عليه السلام) هم به مقام امامت برسند.
اما در مورد بخش دوم سئوال بايد چنين گفت كه: (با حفظ مسائل و مقدمات گفته شده در قبل) امامت در حقيقت مقام رفيع الهي و از مناصب الهي است و بايد از طرف خداوند منصوب شود.
خداوند چون عالم مطلق است و بر همه چيز از ازل تا ابد آگاه است و به سرنوشت تمامي موجودات از ابتدا تا انتها اطلاع دارد و چون امامت به خاطر قاعده لطف الهي واجب است، وجود داشته باشد، لازم است خداوند اماماني را تعيين كنند و خداوند بر اساس معيارها و قواعدي كه در مباحث قبلي بيان شد تمام موجودات را بررسي كرده و به آن آگاهي دارد كه از ميان تمام موجودات فقط اين تعداد از افراد هستند كه تمام شرايط لازم و از جمله سرافراز بيرون آمدن از امتحانات و ابتلائات الهي را دارند.
پس خداوند آنها را تعيين و به مردم به شيوههاي مختلف معرفي كرده است و اگر كسي غير از اين تعداد ممكن بود چنين مقامي را داشته باشد، حتماً خداوند او را به عنوان امام معرفي ميكرد.
پس نتيجتاً امامان بر اساس روايات و از جمله روايت جابر بن عبدالله انصاري از پيامبر (صلي الله عليه و آله) 12 نفرند كه اولين آنها امام علي (عليه السلام)، سپس، امام حسن (عليه السلام)، سپس، امام حسين (عليه السلام) و 9 تن ديگر از فرزندان آن حضرت، هستند.
منابع و پاورقی:
[1]. بقره، 124.
[2]. بقره، 124.
[3]. جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن کريم (وحي و نبوت در قرآن)، قم، نشر اسراء، 1384ش، ج3، ص220.
[4]. سجده، 24.
[5]. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، انتشارات اسلامي، 1380ش، ج1، ص422.
[6]. قرائتي، محسن، تفسير نور، انتشارات در راه حق، چاپ دوم، 1376ش، ج1، ص253.
[6]. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1380ش، ج4، ص923.
اثبات مقام امامت از طریق انجام معجزه
معجزه كاري است بر خلاف مجاري طبيعت كه با اتكاء به قدرت الهي انجام ميگيرد و داراي دو علامت است.
اولا از راه تعليم و تعلّم حاصل نميشود.
ثانيا مغلوب عامل ديگري واقع نميگردد.[1]
مرحوم آيت الله خويي در اين مورد ميفرمايد: معجزه عبارت است از دليلي كه براي اثبات مقام ارائه ميگردد. اين مقام، چه مقام نبوت باشد و يا امامت، دليل بر صدق مدعا را معجزه ميگويند كه به عنايت الهي صادر شده باشد.[2]
پس معجزه همانطور كه گذشت عبارت است از دليل و برهان بر اثبات يک مقام الهي. بيگمان امامان معصوم (عليهم السّلام) نيز براي اثبات مقام الهي خود در مواردي كه صلاح ميديدند از خود معجزاتي نشان ميدادند. ذيلا به چند مورد، اشاره ميگردد:
از اصبغ بن نباته نقل شده است كه روزي درمحضر اميرالمؤمنين (عليه السّلام) بودم، عدهاي از اصحاب، كه از آن جمله ابوموسي اشعري، عبدالله بن مسعود، انيس بن مالك، ابوهريره و... وارد شدند، به آن حضرت گفتند: از معجزاتي كه خداوند به شما اختصاص داده است به ما نشان دهيد. حضرت فرمود: شما چگونه هستيد و اين چه سؤالي است كه شما كرديد...، خداوند فرموده است: «اگر كسي بعد از حجت، ايمان نياورد، به عذاب سخت گرفتار خواهد شد... سپس آنان گفتند: يا اميرالمؤمنين، ما به خدا و رسولش ايمان آورديم و به او توكل ميكنيم و بعد حضرت فرمود: به نام خدا و بركات او با من برخيزيد و ما با آن حضرت برخاستيم. درجايي بوديم كه هيچگونه آبي در آنجا نبود، در همان حال ناگهان در برابر خود باغ سرسبزي كه نهرهايي از آب در آن جاري بود را مشاهده كرديم. به امام علي (عليه السّلام) عرض كرديم: يا اميرالمؤمنين، به خدا قسم اين نشانه امامت است و غير آن را نيز به ما نشان دهيد. حضرت فرمود: اين مرا كافي است و خداوند نيكو وكيل است...[3]
همچنین از قطب الدین رواندي نقل شده است كه روزي ابوصلاح كناني به خانه امام باقر (عليه السّلام) مي رود، در را كوبيده، كنيز و خدمتكار امام (عليه السّلام) مي آيد. در اين هنگام دست به سوي او برده و اهانتي ميكند. در اين زمان امام (عليه السّلام) از خانه صدا ميزند و ميفهماند كه ديوار خانه مانع از ديدار آن حضرت نميگردد. وقتی او وارد خانه میشود، به حضرت ميگويد: به خدا قسم اين كار از روي بياعتنايي و قصد اهانت نبود. بلكه ميخواستم بر يقينم بيافزايم. امام (عليه السّلام) فرمود: اگر گمان داري كه اين در و ديوار وسيلهاي حائل بين من و شما ميشود، پس فرق ميان من و شما چه خواهد بود. و بپرهيز كه ديگر عملي اينگونه ناشايست به جا نياوري.[4]
در خصوص معجزات حضرت زهرا (سلام الله علیها) بايد گفت: صدّيقه طاهره (سلام الله عليها) در عين اينكه نبي و امام نميباشد. ولي جزء حجج الهي بوده، فعل، قول و تقرير او حجت است. در طول زندگي آن حضرت نيز نشانهها و علاماتي از آن حضرت ظاهر گرديده است. از جمله:
ابن عباس ميگويد: روزي پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) وارد خانه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شد در حالی که حسنين (عليهم السّلام) در خواب بودند. آنها پس از اندکی بيدار شدند و در اين هنگام امام علي (عليه السّلام) وارد شد، رسول خدا (صلّي الله عليه و آله) رو به طرف آسمان نموده فرمودند: خدايا، اينها اهلبيت من هستند، هر پليدي را از آنان دور گردان. در اين حال حضرت زهرا (سلام الله علیها) در خلوتگاه رفت و دو ركعت نماز خواند، پس دست به سوي آسمان برافراشت و گفت: الهي و سيّدي، اينک محمد (صلّي الله عليه و آله) پيغمبر تو و علي (عليه السّلام) پسر عموي پيغمبرت و حسن و حسين فرزند زاده پيغمبرت هستند. خدايا مائدهاي (نعمت) آسماني بر ما بفرست، چنانچه كه بر بنياسرائيل فرستادي و آنها خوردند و ناسپاسي كردند، كه ما از ايمان آورندگانيم.
ابن عباس ميگويد: به خدا قسم، هنوز سخن فاطمه (سلام الله علیها) تمام نشده بود كه قدحي بزرگ كه بوي آن نيكوتر از مشک و عنبر بود، نمايان شد. فاطمه آن را گرفته نزد پيامبر (صلّي الله عليه و آله) و علي (عليه السّلام ) گذاشت و چون علي (عليه السّلام) به آن نگاه كرد، فرمود: اي فاطمه، اين را از كجا آوردهاي، در حالي كه چيزي نزد شما نبود؟ رسول خدا (صلّي الله عليه و آله) فرمود: يا ابالحسن، ميل كن و سؤال نكن، شكر خدا را كه فرزندي به ما روزي گردانيده است مانند مريم دختر عمران، هر گاه كه ذكريا (عليه السّلام) به محراب عبادت بر او وارد ميشد، نزد او روزي مييافت...[5]
منابع:
[1]. مصباح يزدي، محمد تقي، راه و راهنما شناسي، دفتر انتشارات اسلامي، چ دوم، 1379، ص 60.
[2]. خوئي، ابوالقاسم، البيان، قم، چاپ حوزه علميه، 1394 هـ .ق، ج1، ص 45.
[3]. مجلسي، محمد باقر، بيروت، مؤسسة الوفاء، بحار، ج 42، ص 54،
[4]. قمي، شیخ عباس، منتهي الامال، انتشارات هجرت، 1371، ج 2، ص 199.
[5]. محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، تهران، دارالكتب اسلاميه، ج 1، ص 130.
امامت مقامی انتصابی است نه انتخابی
مسأله امامت، از بزرگترين مسائل بحثانگيز ميان مسلمانها بوده است. تا آنجا كه درباره آن گفته شده «در اسلام آنقدر كه براي امامت شمشير كشيده شد، براي هيچ اصل ديني ديگر شمشير كشيده نشد».[1]
اين بحث و جدال، درباره اصلِ لزوم امام نبوده است. چه اين كه هر جامعهاي بايد توسط امامي اداره شود، امري مورد اتفاق ميباشد.[2] چنانكه نسفي از پيامبر اكرم (صلي اللّه عليه و آله) نقل ميكند: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية»[3] كسي كه بدون شناختِ امام زمان خويش بميرد، مانند كسي است كه در عصر جاهليت مرده است. بحث اصلي درباره چگونگي انتصاب يا انتخاب امام ميباشد و اين بحث، متفرع بر نوع برداشت از امامت است. از نظر اهل سنت، ميان خلافت و امامت فرقي وجود ندارد و لذا در تعريف امامت گفته شده «الامامة موضوعة لخلافة النبوة في حراسة الدين و سياسة الدنيا».[4] امامت، منصبي است كه براي جانشيني پيامبر و حراست از دين و سياست قرار داده شده است. ولي به نظر شيعه، خلافت تنها يكي از شئون امام ميباشد. امام داراي دو شأن مهم ديگر نيز ميباشد، يكي مرجعيت ديني خالي از خطا و لغزش و ديگري ولايتِ انسان كامل [5] و از آنجا كه تشخيص چنين خصوصياتي جهت تصدي خلافت، از ناحيه مردم ممكن نيست، تعيين امام توسط نص (پيامبر و يا امام قبلي) صورت ميپذيرد. ولي اهل سنت انتخاب امام را وظيفه مسلمانان ميدانند.
عقل و منصوب بودن امام:
از جمله دليلهاي عقلي كه بر نصب امام از ناحيه خداوند آورده شده، قاعده لطف است.[6] قاعده لطف به اين معنا ميباشد كه لطف خاص خداوند نسبت به هدايت انسانها ايجاب مينمايد كه هر آنچه مقدمه هدايت و رستگاري بندگان است را فراهم و آنچه موجب نزديكي به گناهان ميشود را دور نمايد و چون وجود امام، همچون وجود پيامبر لطف ميباشد، شايسته است كه خداوند چنين لطفي را در حق بندگانش به انجام رساند و پيشوايان شايستهاي را برايشان قرار دهد. لطف بودن امام از آن روست كه امام حافظ و مفسّر شرع بوده و با برخورداري از مقام عصمت، دين اصيل را به انسانها ارائه ميدهد و چنين امامي، اگر بتواند منصب حكومت را در اختيار بگيرد، نتيجه اجرايي چنين حكومتي، به صحنه آمدن اسلام در تمام ابعاد آن است.
دومين دليل عقلی بر نصب امام، عدم تشخيص صفت عصمت از ناحيه مردم است. شيعه معتقد است مقام برجسته امام در تفسير حقيقت دين و بيان سنت اصيل اسلام، ايجاب مينمايد كه از صفت عصمت برخوردار باشد و عصمت امري است كه از ديد مردم مخفي است. لذا اين خدا است كه قادر به تشخيص چنين امري در وجود امام بوده و اختلاف مردم را درباره فرد دارنده اين صفت، مرتفع ميسازد.
بوعلي سينا در اين باره ميگويد: «نصب خليفه با نص اصوب است، چه اين كه نص، منجر به گروه گروه شدن و اختلاف مردم نميشود.» [7]
سومين دليل عقلی بر وجوب نصب امام و منصوص بودن آن، وجوب اطاعت از انسان كامل است. كمال اعتدال صفات انساني، به واسطه برخورداري امام از عصمت، در شخص امام تجلي يافته است و تنها چنين نفسي است كه در صورت انقياد و خضوع در برابر آن، قادر به تكميل نفوس ميباشد. لذا اطاعت امام بر ديگران واجب است و از آنجا كه شناخت چنين مرتبهاي از كمال، خارج از دسترس انسانهاست، پس امام بايد به نص تعيين شود. شيخ الرئيس در اين باره ميگويد: و رئوس اين فضايل، عفت و حكمت و شجاعت است و مجموعشان عدالت و آن خارج از فضيلت نظري است و هر كس با اين سه، حكمت نظري را جمع كند، به سعادت رسيده و هركس علاوه بر اين، به خواص نبويه نيز برسد، گويي ربّي انساني گشته كه پس از خداي تعالي عبادتش روا باشد و او سلطان عالم و خليفه خداوند است...[8]
قرآن و امامت در قرآن:
در قرآن کریم، چندين آيه درباره تعيين امام وجود دارد كه برخي از آنها عبارتند از:
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» [9] سرپرست شما فقط خدا و رسولش و مؤمنيني هستند كه نماز را به پا داشته و در حال ركوع، زكات ميدهند.
علاوه بر شيعه، از بزرگان اهل سنت نيز نقل شده كه اين آيه درباره امام علي (عليه السّلام) نازل شده است.[10]
همچنین آیه، «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» [11] بعضي از مردم جان خود را به خاطر خشنودي خدا ميفروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
قرطبي در تفسير خود (الجامع الاحكام القرآن) آورده كه اين آيه درباره حضرت علي، وارد شده، زماني كه پيامبر وي را بر بستر خويش گذاشت و آن شبي بود كه پيامبر به سوي غار (از مكه) خارج شد. (ليلة المبيت)[12]
همچنین آیه، «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» [13] آنها كه اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق ميكنند، مزدشان نزد پروردگارشان است، نه ترسي بر آنهاست، و نه غمگين ميشوند.
از ابن عباس روايت شده كه اين آيه درباره امام علي (عليه السّلام) نازل شده كه چهار درهم داشته، يک درهم را شب، و يک درهم را روز، يک درهم را به طور پنهاني و يک درهم را به طور آشكارا انفاق كرده است.[14]
و آيه «انّما انت منذرٌ و لِكُلِّ قومٍ هاد»[15] تو فقط بيم دهندهاي و براي هر گروهي، هدايت كنندهاي است. از ابن عباس روايت شده، هنگامي كه اين آيه نازل شد، پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) دستش را بر سينه خود قرار داده و فرمود: من انذار دهندهاي هستم و براي هر گروهي، هدايت كنندهاي است و با دست خود به شانه علي (عليه السلام) اشاره نمود و فرمود: اي علي تو هدايت كنندهاي، پس از من توسط تو هدايت شوندگان، هدايت خواهند شد.[16]
و آيه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» [17] اگر نميدانيد، از آگاهان بپرسيد.
طبري از جابرجعفي، حكايت نموده، هنگامي كه اين آيه نازل شد، حضرت علي (عليه السّلام)، فرمود: ما اهل ذكر هستيم. [18]
احاديث فراواني از رسول خدا (صلي اللّه عليه و آله) درباره نصب ائمه (علیهم السلام)، به عنوان جانشينان پيامبر وارد شده كه شيعه و اهل سنت در كتابهاي خود آنها را آوردهاند. در اينجا ما به برخي احاديث كه در كتابهاي اهل سنت آمده اشاره ميكنيم:
سيوطي در كتاب الدرّالمنثور در ذيل تفسير آيه 58 از سوره بقره آورده: ابن ابي شيبه از علي بن ابيطالب نقل نموده كه فرموده: ما در ميان اين امت، مانند كشتي نوح و باب حطه هستيم.
محمد بن يوسف گنجي و ديگر بزرگان علماي اهل سنت نقل نمودهاند كه رسول اكرم (صلي اللّه عليه و آله) فرمود: «انّما مثل اهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من ركبهما نجي و من تخلف عنها هلک» [19] اهل بيتم در ميان شما، همانند كشتي نوح است، كسي كه به آن درآيد نجات يافته و هركس از آن تخلف ورزد، هلاک خواهد شد. ابن حجر مكي نیز از شافعي اشعاري را نقل ميكند كه در ضمن آن گفته: اي اهل بيت رسول خدا، محبت و دوستي شما را خداوند در قرآن كه از آسمان فرو فرستاده بر همگان واجب كرده است.[20] (اشاره به آيه 23 از سوره شوري)
جابربن سحرة گفت: از رسول خدا (صلي اللّه عليه و آله) شنيدم كه فرمود: بعد از من دوازده امير خواهد بود. و نيز كلمهاي گفت كه نشنيدم. از پدرم پرسيدم. گفت: همهشان از قريش خواهند بود.[21]
ابن عساكر از ابن عباس نقل ميكند: «به اندازهاي كه درباره حضرت علي (عليه السّلام) از آيات قرآن نازل شده، در حق هيچ كس نازل نشده است.»[22]
با توجه به آنچه از دليل عقل و قرآن و سنت پيامبر آمد، نصب امام بايد از ناحيه خداوند باشد و همانطور كه خداوند ميداند رسالتش را در كجا قرار دهد، همو ميداند كه مقام امامت را در چه جايي قرار دهد كه دينش به تباهي نكشد و پيروان دينش به گمراهي نيفتند.
منابع و پاورقی:
[1]. شهرستاني، محمدبن عبدالكريم، ملل و نحل،ج1،ص24، بيروت، دارالمعرفة، 1967م.
[2]. تفتازاني، شرح مقاصد، ج 5، ص 235، شرح عقايد نسفي، ص 232، احكام السلطانيه، ماوردي، ص 5.
[3]. شرح عقايد نسفي، بحث امامت، ص 232.
[4]. احكام السلطانه، ماوردي، ص 5. و نيز رجوع كنيد عبدالوهاب نجار، الخلفاء الراشدون، ص 10.
[5]. ر.ك. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، صدرا، دوم، 74، ص 846ـ850، بخش امامت.
[6]. ر.ك. علامه حلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد،ص362، مؤسسه النشر الاسلامي، پنجم، 1415ه .
[7]. بوعلي سينا، شفاء، منشورات مكتبة آيت ا... العظمي مرعشي نجفي،1404ه ، ص 452، فصل پنجم، بخش الهيات، مقاله دهم.
[8]. همان.
[9]. مائده:55.
[10]. ر.ك. محمد بيّومي مهران، الامامة و اهل البيت،ج2،ص401، بيروت، دارالنهضة العربيه، 1995م.
[11]. بقره:207.
[12]. قرطبي، الجامع احكام القرآن، ج3،ص21،بيروت، احياء التراث العربي، مجلد دوم.
[13]. بقره:274.
[14]. محمد رشيد رضا، المنار،ج 3،ص 2،بيروت، دارالمعرفة.
[15]. رعد:7.
[16]. تفسير ابن كثير،ج2،ص92، بيروت، دارالمعرفة.
[17]. نحل:43 و انبياء:7.
[18]. تفسير طبري،ج9،ص6، بيروت، دارالكتب العلميه، 1420ه .
[19]. كفاية الطالب، باب 100، ص233. و نيز مستدرك الصحيحين، ج3، ص151، الماسي، داوود، به نقل از امامان اهل بيت (عليهم السّلام) در گفتار اهل سنت، انتشارات مكتب اسلام، ص21.
[20]. ابن حجر هيتمي مكي، الصواعق المحرقه، ص 108. و نيز مؤمن شبلنجي، نور الابصار، ص105.
[21]. سند احمد بن حنبل، ج 5، ص 90 و 92، و نيز خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج 14، ص 353. و نيز البدايه و النهاية، ابن كثير الدمشقي، ج 6، ص 248. و نيز فتح الباري العسقلاني، ج 13، ص 181.
[22]. سيوطي، تاريخ الخلفاء، ص 171. و نيز البدايه و النهايه، ابن كثير الدمشقي، ج 7، ص 359 و نيز الصواعق المحرقه، ابن حجر هيتمي مكي، ص 125.
امامت، عهدی الهی
مقام ولايت و امامت، اصل دين و ركن ركين اسلام است كه در قرآن کریم، خداوند، آن را عهد خويش خوانده است و اين مقام از نظر شيعيان بعد از رسول خدا، مخصوص امام و خليفه پيامبر ميباشد و آن كسي است كه وظايف پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) (به استثناي مسأله آوردن شريعت) را بر عهده دارد و مهمترين اين وظايف عبارتند از:
1ـ تبيين مفاهيم قرآن كريم و حل معضلات آن «لتبين للناس ما نزّل اليهم» [1]
2ـ بيان بقيه احكام شرعي و مسايل جديد.
3ـ حفظ مسلمين از تفرقه و اختلاف.
4ـ تربيت افراد جامعه.
5ـ برقراري عدل و امنيت.
6ـ حفظ مرز و مال و جان مسلمين.
چنين شخصي به اعتقاد شيعه بايد مورد عنايت خاص الهي، جامع علوم نبوي و مصون از خطا و گناه باشد و بديهي است تعيين چنين فردي (معصوم) از سطح علم و دانش امت فراتر است،[2] زيرا عصمت امري پنهاني است و جز خداوند كه عالم به اسرار دروني است، كسي از آن آگاه نيست پس تعيين امام بايد به دست خداوند باشد.
دلايل فراوان عقلي و نقلي در مورد لزوم نصب امام توسط خداوند موجود است به عنوان نمونه
دليل عقلي به يقين پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) نسبت به رهبري امت بعد از رحلتش توصيههايي داشته است و جامعه بشري را بدون رهبر و راهنما رها نكرده است و عقل نيز حكم ميكند كه جامعه بشري بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله) همانند عصرخود آن حضرت براي رسيدن به كمال، نيازمند رهبري عالم و عامل است و اگر امام و راهنماي الهي داراي صفاي باطني و عصمت نباشد انگيزهاي براي متابعت از او باقي نميماند.
شكي نيست كه انسانهاي عادي مرتكب خطا و اشتباه و گاهي مرتكب معصيت ميشوند. اگر براي تفسير قرآن و بيان احكام و مسائل جديد فرد معصومي نباشد، لازم ميآيد انسانها به حق و سعادت نرسند و از آن جا كه غير از خدا كسي نميتواند پي به عصمت افراد ببرد، خداوند براي تأمين غرض (رسيدن به كمال و سعادت) بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله) دوازده امام معصوم را فرستاده كه در سايه علم و عصمت بشر را از لغزش و گمراهي نجات دهند و هر امامي در زمان خود به تفسير و تبيين قرآن و احكام و مسايل جديد پرداخته تا نوبت به امام دوازدهم (عليهم السلام) رسيد كه به خاطر عناد و كثرت دشمنان و مصالحي كه خدا مي داند به اذن الهي غايب شده است.
و در عصر غيبت هم وظيفه اصلي امامت را انجام ميدهد، چنان كه در كتاب ينابيع المودة از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل شده، قسم به كسي كه مرا به نبوت مبعوث كرده مردم از نور «امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) استفاده ميكنند، گرچه او غايب است همان طوري كه از نور خورشيد استفاده ميكنند گرچه در پس ابرها غايب باشد. [3]
دليل نقلي
1ـ قرآن مجيد، بدون قيد و شرطي چنین میفرماید: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم...» [4] از خداوند و پيامبر و اولوالامر اطاعت كنيد. شكي نيست كه پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) معصوم بودهاند. اين آيه ميفهماند كه اطاعت و پيروي از«اولي الامر» همان اطاعت و پيروي از خدا و رسول او است، زيرا بدون هيچ قيد و شرطي به اطاعت از آنان پس از اطاعت از خدا و رسول امر شده است. لابد آنان هم معصوم هستند كه اطاعتشان در رديف و بلكه عين اطاعت خدا و پيامبر قرار گرفته است. بايد معصوم باشند و گرنه قرآن حكم به اطاعت مطلق نمينمود.چنان كه در مورد والدين با اينكه سفارش زياد كرده لكن قيد و مرز آورده كه ...«و ان جاهداك لتشرک بي ما ليس لک به علم فلا تطعهما...»[5] پدر و مادر اگر به تو دستور به شرک (ناروا) دادند از آنان، اطاعت مكن.
و چون شناخت معصوم به عهده معصوم است، بايد امام از جانب خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله) معرفي شود و هر كسي را كه خدا خواسته باشد و لياقت و شايستگي آن را داشته باشد، امامت را به او ميدهد نه اين كه مردم او را تعيين كنند. زيرا مردم از شناخت معصوم، عاجزند [6].
2ـ قرآن مجيد ميفرمايد «و اذا ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلک للناس اماماً قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين» [7] در اين آيه صحبت از مقامی جديد براي ابراهيم (عليه السلام) شده يعني امامت و اين غير از نبوت است. چون ابراهيم (عليه السلام) نبوت را قبل از امامت كه در اين آيه به آن تصريح شده است، دارا بوده است. زيرا اين آيه مربوط به اواخر عمر حضرت ابراهيم (عليه السلام) است به دليل اين كه سخن از ذريه (فرزندان) خود به ميان آورده و خبر ولادت و فرزنددار شدن را ملائكه در اواخر عمر حضرت ابراهيم آوردند، كه قرآن تعجب همسر ابراهيم (عليه السلام) را از زبان او بيان نموده و میفرماید: «يا ويلتا ألد و انا عجوز و هذا بعلي شيخاً ان هذا الشيء عجيب» [8] گفت اي واي برمن آيا من فرزند مياورم درحالي كه پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است؟!
علاوه بر دليل سابق آيه مورد بحث ميگويد: وقتي ابراهيم از عهده تمام امتحانات موفق برآمد، مقام امامت را به او داديم و شكي نيست كه ابراهيم (عليه السلام) در جريان امتحانات الهی، نظير شكستن بتها، هجرت به مكه و ذبح حضرت اسماعيل، مقام نبوت را داشته است. [9] از اين دو آيه (اولوالامر و عهد) به وضوح دو مطلب به دست ميآيد:
الف) نصب امام يعني همان اولوالامركه سرپرست جامعه اسلامي و مرجع علمي و سياسي و اجتماعي مردم بعد ازپيامبر ميباشد، از جانب خداست.
ب) چنين شخصي بايد معصوم باشدف چون گنهكار حداقل بر نفس خودش ظالم است و عهد خدا يعني همان مقام امامت به ظالم نميرسد. [10]
قرطبي از مفسرين اهلسنت ميگويد: جماعتي از علما به اين آيه (عهد) استدلال كردهاند كه امام بايد اهل عدل و احسان و فضل و قادر بر اقامه عدل باشد و بر همين اساس پسر زبير و حسين بن علي رضي الله عنه بر خليفه قيام كردند و اهل عراق و علماي آن ها بر حجّاج و اهل مدينه بر بنياميه قيام كردند.[11]
و فخر رازي هم ميگويد: اين آيه دلالت دارد كه منصب امام و رياست در دين به ظالمين نميرسد.[12]
منابع و پاورقی:
[1]. نحل:44.
[2]. سبحاني، جعفر، منشور عقايد اماميه، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، 1376، ص 167 ـ 165.
[3]. قندوزي حنفي، سليمان بن ابراهيم ، ينابيع المودة، دار الاسوة، چاپ اول، 1416 هـ ق، ج3، ص238.
[4]. نسا:59
[5]. عنكبوت:8.
[6]. علامه طباطبايي، محمدحسين، الميزان (ترجمه موسوي) جامعه مدرسين، بيتا، ج4، ص 620
[7]. بقره:124.
[8]. هود:73.
[9]. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، مؤسسة اعلمي، چاپ سوم، ج1، ص267.
[10]. شريف مرتضي، الثافي، تهران، مؤسسة الصادق، چاپ دوم، ج1، ص36.
[11]. ابي عبدالله محمد بن احمد قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء تراث العربي، ج2، ص108.
[12]. فخر رازي، تفسير كبير، طبع سوم، ج3، ص37، سطر 4.