برترین مطالب
- 1124
- 878
- 930
- 898
- 985
- 763
- 950
- 1009
- 965
- 943
آیا میتوان رجعت را با آیات و روایات ثابت نمود؟
جواب:
شكي نيست كه اعتقاد به رجعت، يكي از ويژگيهاي مذهب حقه شيعه است كه ميتوان آن را با دلايل قطعي ثابت كرد. قبل از ورود به اين دلايل، بايد حقيقت رجعت را شناخت.
حقيقت رجعت نزد شيعه:
رجعت، يكي از اتفاقاتي است كه در زمان ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، رخ خواهد داد. بر اساس اين عقيده، گروهي از مؤمنين براي رسيدن به ثواب، نصرت اولياي خدا و ديدن دولتي كه سالها انتظار آن را كشيدهاند، بر ميگردند تا از ديدن دولت عدل و قسط، لذت ببرند و از طرف ديگر، گروهي از منافقين كه آمدن اين دولت را انكار كرده و كردارهاي زشتي انجام دادهاند، باز ميگردند تا عقوبت اعمال خويش را در همين جهان بچشند و دچار خفت و خواري شوند.
مرحوم شيخ مفيد (رحمة الله عليه) در اين باره ميفرمايد:
«و الرجعة إنما هي لممحضي الإيمان من أهل الملة و ممحضي النفاق منهم». [1]
«رجعت، از طرفي براي كساني از امت اسلام است كه ايمان خالص و بالاترين مرحله ايمان را دارا هستند و از طرف ديگر براي افرادي از منافقين است كه در بالاترين مرحله نفاق قرار داشتهاند.»
سيد مرتضي نیز در این باره چنین ميگويد:
«اعلم أن الذي تذهب الشيعة الإمامية إليه أن الله تعالى يعيد عند ظهور إمام الزمان المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قوماً ممن كان قد تقدم موته من شيعته ليفوزوا بثواب نصرته و معونته و مشاهدة دولته و يعيد أيضاً قوماً من أعدائه؛ لينتقم منهم فيلتذوا بما يشاهدون من ظهور الحق وعلو كلمة أهله. [2]
«عقيده شيعه اماميه درباره رجعت آن است كه خداوند متعال در هنگام ظهور امام زمان مهدى (عليه السّلام) مردمى از شيعيان آن حضرت را كه پيش از او از دنيا رفتهاند، به دنيا بر ميگرداند، تا به ثواب يارى او و مساعدت وى و مشاهده دولت آن حضرت فائز گردند. همچنين مردمى از دشمنان آن حضرت را نيز زنده ميگرداند، تا از آنها انتقام گيرد و آنها نيز از مشاهده ظهور حق و بالا گرفتن دين پيروان حق، زجر بكشند.
مرحوم طبرسي نيز ميگويد:
«و قد تظافرت الأخبار عن أئمة الهدى من آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) في أن الله تعالى سيعيد عند قيام المهدي قوماً ممن تقدم موتهم من أوليائه و شيعته ليفوزا بثواب نصرته و معونته و يبتهجوا بظهور دولته و يعيد أيضاً قوماً من أعدائه لينتقم منهم و ينالوا بعض ما يستحقونه من العذاب في القتل على أيدي شيعته و الذل و الخزي بما يشاهدون من علو كلمته.» [3]
روايات بسياري از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) به ما رسيده است كه به زودي خداوند در زمان قيام حضرت مهدي (عليه السلام)، قومي از شيعيان او را بر ميگرداند كه پيش از او از دنيا رفتهاند تا به ثواب ياري و همراهي آن حضرت رسيده و از ديدن دولت او لذت ببرند و نيز قومي از دشمنان او را بر ميگرداند تا از آن ها انتقام بگيرد...»
اعتقاد به رجعت سبب شده است كه در طول تاريخ شيعيان مورد طعن قرار بگيرند؛ به طوري كه اگر يک راوي هر چند هم موثق، قائل به رجعت بوده، علماي جرح و تعديل اهلسنت او را از كار مياندازند؛ مثلا مسلم بن حجاج در مقدمه صحيح مسلم نقل ميكند:
«حَدَّثَنَا أَبُو غَسَّانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو الرَّازِيُّ سَمِعْتُ جَرِيرًا يَقُولُ لَقِيتُ جَابِرَ بْنَ يَزِيدَ الْجُعْفِيَّ فَلَمْ أَكْتُبْ عَنْهُ كَانَ يُؤْمِنُ بِالرَّجْعَةِ.»
«ابوغسّان ميگويد: از جرير شنيدم كه ميگفت: با جابر بن يزيد جعفي ملاقات كردم؛ ولي روايتي از او نقل نميكنم؛ چرا كه او به رجعت ايمان دارد».
با اين كه به صراحت ميگويد كه در نزد او بيش از هفتاد هزار روايت بوده است!
«سَمِعْتُ جَابِرًا يَقُولُ عِنْدِي سَبْعُونَ أَلْفَ حَدِيثٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ كُلُّهَا».[4]
«از جابر شنيدم كه ميفرمود: هفتاد هزار حديث در نزد من است كه تمامي آنها را امام صادق (عليه السلام) از پيامبر نقل كرده است».
براي اثبات صحت اعتقاد به رجعت، دلايل فراواني از قرآن و سنت وجود دارد؛ به طوري كه مرحوم علامه مجلسي در ج53 بحار الأنوار دهها روايت را در اين باب نقل ميكند. ما ابتدا شواهد قرآني و بعد روايات را نقل خواهيم كرد.
شواهد قرآني بر امكان رجعت:
در قرآن كريم، آياتي وجود دارد كه عقيده به رجعت را ثابت ميكند:
1. از هر امتي، گروهي محشور ميشوند:
خداوند حكيم در سوره مباركه نمل، آيه 83 ميفرمايد:
«وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآَيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ».
روزى خواهد آمد كه از هر گروه، دستهاى را برمى انگيزيم ، از كسانى كه آيات ما را تكذيب مىكنند.
خداوند در اين آيه به صراحت ميگويد كه ما گروهي از ستمكاران را برميانگيزيم، نه همه آنها را. به طور قطع اين حشر، نميتواند حشر روز قيامت باشد؛ چرا كه حشر روز قيامت همگاني است و احدي باقي نميماند، مگر اين كه در روز قيامت محشور ميشود و نتيجه اعمال خود را خواهد ديد. اين مطلب از بسياري از آيات قرآن كريم قابل استفاده است؛ مثلاً خداوند در سوره كهف، آيه 47 ميفرمايد:
«وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا».
«آنها را برانگيختيم، هيچ كس را فروگذار ننموديم.»
يا در سوره نمل، آيه 87 ميفرمايد:
«وَ يوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ»
«روزى كه در صور دميده مىشود، تمامى كسانى كه در آسمان و زمين هستند، در وحشت و هراس فـرو مـىرونـد، مـگـر كـسانى كه خدا خواسته مورد عنايت خاص او باشند. پس همگى در پيشگاه حضرت حق با فروتنى حضور دارند.»
بنابراين، مراد خداوند از آیه «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا»، نميتواند حشر روز قيامت باشد؛ پس منظور از آن چيزي نيست؛ مگر همان رجعتي كه شيعيان به آن اعتقاد دارند.
2. دو بار زنده شدن، بعد از دو بار مردن
خداوند در آيه 11 سوره غافر ميفرمايد:
«قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ».
«در روز واپـسين كافران گويند: خداوندا ! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى؛ پس اينک كه ما به گناهان خويش گردن نهادهايم، براى بيرون شدن از اين گرفتارى راه چارهاى هست؟»
در ايـن آيه، خداوند از دو بار ميراندن و دو باز زندهشدن سخن گفته است، كه هر ميراندن، حيات سابقى را مىرساند؛ همانگونه كه دوبار زنده شدن، مرگ پيشين را حكايت ميكند. مـيـرانـدن نـخست، پس از حيات دنيوى و مرگ دوم، پس از حيات در رجعت است؛ چنانكه احيای نخست، در رجعت و احيای دوم، در روز واپسين است.
3. زنده شدن اصحاب كهف:
يكي از دلايل صحت و امكان رجعت، زنده شدن اصحاب كهف، بعد از 300 سال است كه خداوند در سوره كهف به آن تصريح ميكند:
«وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَ هُمْ رُقُودٌ ... وَ كَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ». الكهف، 18 و 19.
«گمان مىبرى كه آنان بيدارند، در حالى كه آنان آرميدهاند ... اين چنين آنان را بر انگيختم تا ميان خود گفتگو كنند.»
«و كَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا». الكهف، 21.
«اين چنين، ديگران را بر آنان دلالت نموديم، تا بدانند وعده خداوند، درباره رستاخيز، حق است و هنگامه قيامت هر آينه آمدنى است و جاى شک در آن نيست.»
«وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِئَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعًا». الكهف، 25.
«آنان در غارشان سيصد سال درنگ نمودند و نه سال بر آن افزودند».
4. داستان عزيز:
«أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آَيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ». البقره، 259.
«يا همانند كسى كه از كنار يک روستاى ويران شده عبور كرد، در حالى كه سقفهاى آن فروريخته بـود و مـردم آن مرده و استخوانهایشان پوسيده و پراكنده شده بود، با خود گفت: چگونه خدا، اينها را پـس از مـرگ زنـده مـىكند؟ در اين هنگام، خدا او را يكصد سال ميراند، سپس برانگيخت و به او گـفت: (نوايى شنيد) چه قدر درنگ كردى؟ او گفت: يک روز يا پارهاى از روز، خدا به او گفت: نه، بلكه يـكصد سال درنگ كردى. پس نگاه كن به خوردنى و آشاميدنى خود كه همراه داشتى، هيچ گونه فرسودگى در آن رخ نداده؛ ولى به الاغ خود نگاه كن كه چگونه فرسوده و از هم گسيخته شده است ... كه ماتو را، زنده شدن تو پس از يكصد سال مردن را – نشانهاى براى مردم قرار دهيم. اكنون به استخوانهاى پوسيده و از هم گسيخته الاغ خـود نـگـاه كـن، ببین که چگونه آنها را فرآورده و استوار مىسازيم، سپس گوشت بر آن مىپوشانيم. پس هـنـگامى كه اين حقايق بر او آشكار گرديد، گفت: هر آينه مىدانم خداوند بر همه كارى توانايى دارد.»
5. هفتاد هزار خانوار فراري از طاعون:
يكى ديگر از دلايل صحت و امكان رجعت در اين امت، داستان هفتاد هزار خانوار فرارى از طاعون است كه دچار مرگ ناگهانى شدند و سپس با دعاى حزقيل، سومين وصى حضرت موسى، زنده شدند. خداوند، در قرآن كريم، این داستان را اينگونه نقل ميكند:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ». البقره، 243.
«آيا نديدهاى گروهى را كه از ترس مرگ از خانههاى خود بيرون شدند (به بـهـانه بيمارى طاعون از شركت در جنگ و جهاد خوددارى نمودند) خداوند فرمان مرگ آنان را صـادر نـمـود، سـپـس، بر اثر دعاى پيغمبرى عظيم الشان، آنان را زنده نمود. خداوند نسبت به بندگان خود بخشاينده است گرچه بيشتر مردم سپاس نمىدارند.»
گـويـنـد: اينان هفتاد هزار خانوار بودند كه از ترس مرگ، بيمارى طاعون را بهانه قراردادند، در جهاد شركت نجستند و از خانههايشان بيرون شدند. آنگاه در راه، مرگ همگى فرا رسيد و به دست سومين وصى حضرت موسى (عليه السلام) زنده شدند و اينان گروهى از بنى اسرائيل بودند.
مرحوم طبرسي در تفسر مجمع البيان در اين باره ميگويد:
«هؤلاء (الذين خرجوا من ديارهم) قيل: هم من قوم بني إسرائيل، فرّوا من طاعون وقع بأرضهم، عن الحسن و قيل: فرّوا من الجهاد و قد كتب عليهم». [5]
«اينان، كساني از قوم بنياسرائيل بودند كه از ترس طاعون فرار كردند. حسن گفته، آنها از جهادي كه بر آنها واجب بود، فرار كرده بودند.»
6. هفتاد نفر از اصحاب موسى (عليه السلام) دو باره زنده شدند:
اين داستان را بارها شنيدهايد كه حضرت موسي هفتاد نفر از اصحاب خود را به ميعادگاهش در كوه طور برد؛ اما آنها بعد از ديدن معجزات فراوان، باز هم بر لجاجت خويش پافشاري و حتي درخواست كردند كه خداوند را با همين چشم ظاهري ببينند كه خداوند عذاب خود را بر آنان نازل كرد و آنان بر اثر صاعقه از بين رفتند. حضرت موسي (عليه السلام) دعا كرد و آنان دوباره زنده شدند. خداوند این داستان را اينگونه نقل ميكند:
«وَ إِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ. ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ.»
«ياد بياوريد هنگامى را كه به موسى گفتيد: ايمان نمىآوريم، تا خدا را بالعيان ببينيم ... پس صاعقه شـمـا را فراگرفت، در حالى كه نظاره مىكرديد، در مقابل اين عقوبت كارى نميتوانستيد انجام دهيد، آنگاه شما را پس از مرگتان برانگيختيم باشد تا سپاسگزار باشيد.»
7. زنده شدن، كشتهاي از بني اسرائيل:
كشتهاي در ميان بني اسرائيل پيدا شد كه مشخص نبود چه كسي او را كشته است و هر كس گناه آن را به گردن ديگري ميانداخت؛ تا اين كه از جانب خداوند وحي رسيد كه گاوي را سر ببرند و بيخ دم او را به جنازه بزنند تا او زنده شده و قاتل خويش را رسوا سازد.
«وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ . فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَ يُرِيكُمْ آَيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ». البقره، 72 و 73.
«بـه يـاد آوريد هنگامى كه فردى را كشتيد و گناه كشتن او را به گردن يكديگر مىافكنديد، ولى خداوند آنچه را پنهان مىساختيد، آشكار مىسازد. پس فرمان داديم (تا گاوى را كشته) و قسمتى از آن را (كـه همان بيخ دم او باشد) به كشته بزنيد تا (با اذن خدا) زنده گردد. اين چنين است كه خداوند مردگان را زنده مىكند و دلائل خود را براى شما آشكار مىسازد، باشد تا انديشه كنيد.»
8. رجعت اولاد ايوب:
در تفاسير، در باره آيه ذيل آمده است:
«وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ». ص، 43.
«و خانوادهاش را به او بخشيديم و همانند آنها را بر آنان افزوديم، تا رحمتى از سوى ما باشد و تذكّرى براى انديشمندان.»
خداوند فرزندان حضرت ايوب را بعد از آني كه همه آنها را از دنيا برده بود، به او بازگرداند و تا سالها بعد با آن حضرت زندگي كردند.
در تفسير جلالين از سیوطی، آمده است:
«أي أحيا الله له من مات من أولاده و رزقه مثلهم». [6]
«يعني خداوند هم فرزنداني را كه مرده بود، بازگرداند و هم مثل آن فرزندان را به او ارزاني داشت.»
بغوي هم در تفسير خود به نقل از ابن عباس مينويسد:
«ان الله رد على المرأة شبابها فولدت له ستة و عشرين ذكراً»
«خداوند جواني همسر ايوب را بازگرداند و پس از آن 26 پسر براي او به دنيا آورد.»
بسياري از مفسران اهلسنت؛ از جمله ابن كثير، سيوطي، ابن أبيحاتم، شوكاني و ... گفتهاند:
«ورد الله عليه ماله و ولده عيانا و مثلهم معهم». [7]
«خداوند اموال و فرزندان ايوب را عينا به او بازگردانده و مثل آنها را نيز به وي ارزاني داشت».
وقتي ثابت شود كه بازگشت بعد از مرگ به دنيا در امتهاي گذشته و نيز در امت اسلام اتفاق افتاده و دهها روايت صحيح از ائمه اطهار (عليهم السلام) نيز اين مسأله را تأييد كنند، چه مانعي ميتواند از اعتقاد به رجعت جلوگيري نمايد؟ مگر نه اين كه اهل سنت بسياري از عقائد خودشان را از رواياتي گرفتهاند كه سر منشأ همه آنها اسرائيلياتي است كه توسط كعب الأحبارها وارد عقائد اهل سنت شده است؛ همانند عقيده به تجسيم؟
رواياتي از طريق اهل بيت (عليهم السلام) بر صحت رجعت:
1. «قال علي بن إبراهيم و حدثني أبي عن أبي عمير عن عبد الله بن مسكان عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله تعالى (و إذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتينكم من كتاب و حكمة ثم جاء كم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه) قال ما بعث الله نبيا من ولدن آدم (عليه السلام) الا و يرجع إلى الدنيا فينصر أميرالمؤمنين و هو قوله لتؤمنن به يعني برسول الله (صلى الله عليه و آله) و لتنصرنه يعنى أميرالمؤمنين (عليه السلام)».
«امام صادق (عليه السلام) درباره قول خداوند تبارک وتعالي «و إذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتينكم من كتاب و حكمة ثم جاء كم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه» فرمودند: نيست فرزندي از فرزندان حضرت آدم كه پيامبر بوده باشد؛ مگر اين كه به دنيا برميگردد و اميرالمؤمنين (عليه السلام) را ياري ميكند و اين همان گفته خداوند «لتؤمنن به؛ تا به او ايمان بياورند » است كه مراد از آن ايمان به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) است و نيز مراد خداوند از «و لتنصرنه؛ تا او را ياري كنند» ياري اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.» [8]
2. «سعد، عن ابن يزيد، و ابن أبي الخطاب و اليقطيني و إبراهيم بن محمد جميعا، عن ابن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن محمد بن الطيار، عن أبي عبد الله (عليه السلام) في قول الله عز وجل: «و يوم نحشر من كل أمة فوجا» فقال: ليس أحد من المؤمنين قتل إلا سيرجع حتى يموت و لا أحد من المؤمنين مات إلا سيرجع حتى يقتل».
«محمد بن طيار گويد: امام صادق (عليه السلام)، در باره آيه «و يوم نحشر من كل أمة فوجا» فرمودند: مؤمني كشته نميشود؛ مگر اين كه به دنيا بر ميگردد تا بميرد و مؤمني نميميرد؛ مگر اين كه به دنيا بر ميگردد تا كشته شود.» [9]
منابع:
[1]. المسائل السروية، الشيخ المفيد، ص35.
[2]. رسائل السيد المرتضى، ج،1 ص125، إعداد: السيد مهدي الرجائي.
[3]. مجمع البيان، الطبرسي، ج7 ص367.
[4]. صحيح مسلم، ج 1، ص 15 – 16.
[5]. تفسير مجمع البيان، الشيخ الطبرسي، ج 2، ص132.
[6]. تفسير الجلالين، المحلي، السيوطي، ص 603.
[7]. تفسير ابن أبيحاتم، ابن أبي حاتم الرازي، ج 10، ص 3245 و تفسير ابن كثير، ابن كثير، ج 3، ص198 – 199 و الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 5، ص 311 و فتح القدير، الشوكاني، ج4، ص 439.
[8]. مختصر بصائر الدرجات، الحسن بن سليمان الحلي، ص 42.
[9]. بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 53، ص 40.
اگر خداوند میتواند هر زمان مصلحی بیافریند، چه ضرورتی دارد که فردی را هزار سال زنده نگه دارد؟
پاسخ:
اولاً، اعتقاد به امامت از ديد اسلام پس از اعتقاد به علم گسترده و غير محدود حكمت خداوند است و خداوند براساس حكمتي كه دارد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زنده نگاه داشته است و هر موقع صلاح بداند وي را ظاهر ساخته و حكومت عدل جهاني را به دست وي در جهان مستقر ميسازد.
ثانياً، اگر ظهور مصلح به گونهاي ديگر انجام شود، از آ«جا که ما به مصلحت الهي احاطه نداريم، باز هم ممكن است چنین گفته شود که چرا این مساله به صورت ديگري نيست.
ثالثاً: وجود امام صرفا به این خاطر نیست كه زماني خداوند وي را ظاهر سازد و جهان را پر عدل و داد كند بلكه در حال حاضر (حال غيبت) نيز امام نقش بزرگي را در جهان از نظر تكويني و تربيتی و معنوي نسبت به افراد مستعد و لايق به عهده دارد. چه اينكه او واسطه فيض در جهان است و بر اساس برخی روایات اگر حجت خدا و امام در زمین نباشد، زمین با اهل آن یک لحظه هم باقی نخواهند ماند
حال اگر گفته شود چرا خداوند با اين روش به افرادي كه منتظر فرصت هستند ميدان داده است، يادآور ميشويم كه خداوند اين جهان را اصولاً وسيله تكامل و آزمايش انسانها قرار داده است و تكامل انسانها از اين طريق به وجود ميآيد. بنابراين غيبت امام چنانكه در احاديث آمده وسيلهاي براي امتحان و آزمايش الهي ميباشد.
طول عمر و جوانی امام زمان چگونه با آیه «وَ مَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ» سازگاری دارد؟
پاسخ:
آيه مزبور [1] در حقيقت يک ناموس طبيعي و قانون الهي را توضيح ميدهد يعني افراد انسان مطابق سير طبيعي پس از آنكه به سر حدّ تكامل جسمي رسيدند، تدريجاً نيروهاي خود را يكي پس از ديگري از دست داده و به ضعف و ناتواني روز اول بازگشت ميكنند، اين «منحني» ضعف و قدرت يک قانون عمومي براي تمام موجودات زنده است و همگي روي سير طبيعي و معمولي اين سرنوشت را خواهند داشت، ولي در موضوع طول عمر امام زمان (عليه السلام) با اينكه يک سلسله مطالعات علوم طبيعي چنين طول عمري را طبق موازين علمي امري كاملاً ممكن معرّفي ميكند، در عين حال بايد اعتراف كرد كه اين طول عمر فعلاً جنبه استثنائي دارد، به عبارت ديگر، عمر هزار ساله و بيشتر براي انسان مطابق اصول علمي امروز به هيچ وجه محال نيست، به دليل اينكه دانشمندان علوم طبيعي براي طولاني ساختن عمر انسان همواره مشغول مطالعاتي هستند و به ما نويد ميدهند كه روزي موفق شوند از طرق علمي حداكثر طول عمر انسان را به مراتب افزايش دهند اين خود نشانه امكان و معقول بودن چنين طول عمري است.
ولي نميتوان انكار كرد كه فعلاً چنين طول عمري جنبه استثنائي دارد و هنوز انسان از طرق معمولي موفق به آن نشده است، بنابراين خداوند براي اصلاح جامعه بشريّت يكي از بندگان برگزيده خود را طول عمر فوقالعادهاي داده كه در موقع معيّني قيام كند و جهاني را مملو از عدالت گرداند و خداوند متعال به خاطر اين مصلحت مهم يكي از سنّتهاي طبيعي و مادي را تغيير داده است كه عبارت است از پير نشدن اجزاي بدن يكي از اوليايش و عمر طولاني پيدا كردن همان طور كه طبق مصلحتي آتش را بر ابراهيم سرد و گلستان كرد و يا شتري را از دل كوه خلق كرد.
پر واضح است آيه مزبور كه نظر به افراد معمولي و عادّي دارد شامل حال چنين فردي نخواهد شد كه وضع او يک وضع فوقالعاده است و از جريانهاي معمولي بر كنار ميباشد، خلاصه همان خدائي كه برخلاف وضع عادّي چنين عمر طولاني را به آن حضرت داده و به صورت فوقالعاده او را زنده نگاه داشته، از عوارض طول عمر كه ضعف و ناتواني و بازگشت به قهقرا است نيز حفظ مينمايد و اين مطلب با آيه مزبور كه نظر با فرد عادّي و معمولي دارد هيچگونه منافاتي نخواهد داشت. [2]
منابع:
[1]. سوره يس، آيه 68.
[2]. مأخذ: كتاب پرسشها و پاسخهاي مذهبي، ج 1، ص 302، انتشارات نسل جوان.
چگونه ممکن است فردیبر خلاف قانون طبیعی زندگی دنیا، هزاران سال عمر کند و جوان بماند؟
پرسش درباره طول عمر حضرت مهدى و توجيهات مختلف در اين زمينه، همواره و از سوى افراد و گروههاى مختلف مطرح بوده است. اين مسئله را مىتوان از چشم اندازهاى مختلفى بررسى و از نظر علمى و تجربى، منطقى و عقلى، قرآنى، تاريخى و روايى بررسى نمود و طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و ساير معمّرين را اثبات كرد.
براى اثبات اين انگاره، ابتدا دلايل مختلفى بر امكان يا وقوع «طول عمر» ارائه مىگردد؛ سپس اين مسئله در مورد حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تطبيق داده مىشود.
ابتدا گفتنى است كه براى مدت زندگى انسان، حدّى كه تجاوز از آن محال باشد، تعيين نشده است.
از طرف ديگر، پيرى معلول گذشت زمان نيست؛ بلكه معلول اختلالاتى است كه در اعضاى بدن حادث مىشود. چه بسا اگر اختلالى در اعضاى بدن يک فرد رخ ندهد، امكان دارد تا سالهاى متمادى با بدنى سالم و شاداب، زندگى كند.
پس بايد روشن شود كه مسئله طول عمر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، هرگز امرى بعيد يا غير قابل قبول نيست و علم و دانش، نه تنها عمر طولانى را محال نمىداند؛ بلكه امكان آن را نيز به اثبات مىرساند. از نظر معارف اسلامى نيز، اين امر جزو مسلّمات؛ بلكه حتى بديهيات است.
برخى از دلايل مهم اثبات «طول عمر» حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به شرح زير است:
يک. از لحاظ علمى و تجربى
علوم امروز، امكان طول عمر را تأييد كرده و كوشش بشر را در اين راه، نتيجهبخش، موفقيتآميز و لازم مىشناسد و براى طول عمر، حد و اندازهاى معلوم نمىكند.
تقليل مرگ و ميرها و طولانى شدن عمر، وارد مرحله عملى شده و با سرعت رو به تكامل است و حد متوسط عمر از 47 سال به 74 سال رسيده است.
در اين زمينه مىتوان نظر علوم مختلف را چنين تبيين كرد:
الف. زيست شناسان مىگويند: اگر اختلالات و آسيبهايى كه به انسان مىرسد و موجب كوتاهى عمر او مىشود، رفع گردد، عمر او به دويست سال خواهد رسيد. برخى مىگويند: انسان بايد سيصد سال عمر كند؛ اينكه مىبينيم هفتاد يا هشتاد سال عمر مىكند، بر اثر آن است كه عضوى از او فرسوده مىشود و به عضوهاى ديگر سرايت مىكند .
بر اساس نظر دانشمندان، پيرى جز فرسوده شدن سلولهاى بدن نيست و اگر روزى بشر بتواند سلولهاى بدن انسان را جوان نگه دارد، خواهد توانست به راز طول عمر دست يابد و از عمرى دراز برخوردار گردد. از نظر دانش جديد، جسم انسان براى ساليانى دراز، داراى قابليت حيات و بقا است. دانشمندانى كه نظريات آنان مورد اعتماد است، مىگويند: همه بافتهاى اصلى در جسم انسان و حيوان، تا بىنهايت قابليت دارد و از اين جهت كاملًا ممكن است كه انسانى هزاران سال زنده بماند؛ البته مشروط به اينكه عوارضى بر او عارض نشود كه ريسمان حيات او را پاره كند.
ب. در قوانين طبيعى، در مورد مقدار عمر طبيعى بشر، هيچ اصل ثابت و غير قابل تغييرى وجود ندارد. به همين دليل، دانشمندان علوم تجربى، همواره در حال مطالعه و آزمايشند و مىكوشند تا متوسط طول عمر انسان را افزايش دهند.
بدون شک اگر مقدار عمر طبيعى انسان، داراى اصول ثابت و غير قابل تغيير بود، اين مطالعات و آزمايشها، به معنا و مفهومى نداشت. دانشمندان با تحقيقاتى كه به عمل آوردهاند. موفق شدهاند عمر برخى از حشرات را تا نهصد برابر عمر طبيعى آن، افزايش دهند. اگر اين قضيه روزى در مورد انسان به حقيقت بپيوندد، عمر هزار ساله براى انسان، امرى پيش پا افتاده خواهد بود.
امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم عالم كامل و هم عامل به قوانين و پديدههاى الهى است و اين دو در سايه تقدير الهى، ديرزيستى و سالم زيستى را به همراه داشته است.
دو. امكان منطقى و عقلى
حكما و فلاسفه گفتهاند: بهترين دليل بر امكان هر چيزى، واقع شدن آن چيز است. همين كه طول عمر در ميان پيشينيان روى داده و تاريخ، افراد زيادى را به ما نشان مىدهد كه عمرى دراز داشتهاند، خود دليل روشنى است بر اينكه طول عمر، از ديدگاه عقل، امرى ممكن است و بنابراين طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امكانپذير است.
خواجه نصير الدين طوسى مىگويد: «طول عمر مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اتفاق افتاده و محقق شده است؛ چون چنين است؛ بعيد شمردن طول عمر در مورد مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جهل محض است» .
علامه طباطبايى نيز مىنويسد: «هيچ قاعده و برهان عقلى وجود ندارد كه بر محال بودن طول عمر دلالت كند. به همين جهت نمىتوانيم، طول عمر را انكار كنيم».
سه. طول عمر از نظر اديان
مسئله طول عمر تا حدودى مورد پذيرش اديان قرار گرفته و آنها از عمر بسيار طولانى جمعى از افراد بشر خبر دادهاند. تورات فعلى، در سِفر تكوين (اصحاح 5، 9 و 11) و ... افرادى از پيغمبران و ديگران را نام برده و عمرهاى طولانى هر يک را- كه متجاوز از چهارصد، ششصد، هفتصد، هشتصد و نهصد بوده- به صراحت بيان داشته است.
علاوه بر اين معتقدند: «ايليا»، زنده بوده و به آسمان برده شده است.
اديان باستانى ديگر (مثل زرتشتى و بودايى) نيز از عمرهاى طولانى جمعى از افراد بشر، خبر دادهاند و همه قائل به طول عمر؛ بلكه بقاى حيات اشخاص تا اين زمان هستند.
مسيحيان نيز معتقدند: حضرت عيسى پس از قتل، زنده شد و تا كنون زنده است.
چهار. تجربه تاريخى
نظر تاريخ نيز به عنوان يكى از دلايل امكان طول عمر، مطرح مىباشد.
در طول تاريخ، فراوان بودهاند كسانى كه مدت زمان بسيار طولانى و غير عادى زندگى كرده و در تاريخ به «معمّرين» مشهور شدهاند. بر اين اساس اگر مسئله «طول عمر» در تاريخ زندگى بشر اتفاق افتاده باشد- اگر چه در مواردى نه چندان زياد- تكرار موارد يا مورد مشابه آن، امرى طبيعى، معقول و قابل تحقق و پذيرفتنى خواهد بود. فلاسفه مىگويند: بهترين دليل، براى امكان چيزى، واقع شدن آن است.
روشن است كه نقل تاريخى- به ويژه نقل متواتر و مشهور- سبب يقين و باور مىگردد. اين نقل، يكى از راههاى حصول علم و يقين و يكى از مهمترين منابع اطلاعات بشر است. منابع روايى و كتابهاى تاريخى، افراد زيادى از «معمّرين» را نام برده و شرح نسب و احوال زندگى و فرزندان و حوادث حيات آنان را ثبت كردهاند. اينان معمولًا عمرهايى بسيار دراز داشتهاند؛ مانند:
1. آدم عليه السلام: 930 تا 1000
2. شيث بن آدم: 912 تا 1000 سال
3. انوش بن شيث: 950 سال
4. ذوالقرنين: 3000 سال
5. طهمورث: 1500 سال
6. سطيع كاهن: 600 سال
7. مهلائيل: 895 سال
8. سلمان فارسى: 250 سال
9. ادريس عليه السلام: 965 سال
10. اسماعيل عليه السلام: 137 سال
11. اسحاق عليه السلام: 180 سال
12. يردبن مهلائيل: 962 سال
13. متوشلح (متوشالح): 969 سال و ... .
پنج. قرآن و روايات
در دين اسلام، امكان عمر طولانى، يكى از مسائل مورد اتفاق است و آيات بسيارى در قرآن هست كه امكان طول عمر زياد را يادآورى مىكند و در تفاسير و كتابهاى روايى نيز آمده است.
قرآن به صراحت از عمر طولانى نوح عليه السلام خبر مىدهد: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً؛ «به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم؛ پس در ميان آنان 950 سال درنگ كرد».
عموم مسلمانان اتفاق دارند كه عيسى و بلكه خضر و ادريس و الياس نيز زنده هستند و عيسى (عليه السلام) در آخرالزمان به زمين خواهد آمد و به حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در نماز اقتدا خواهد كرد.
قرآن درباره عيسى (عليه السلام) مىفرمايد:
«وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابن مَرْيَمَ رسول اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ ... وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً. بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ ...»؛ «گفته ايشان- كه ما مسيح عيسى بن مريم، رسول خدا را كشتيم- صحيح نيست، زيرا آنها نه او را كشتند و نه به دار آويختند؛ بلكه [امر] بر آنها مشتبه شد ... او يقيناً كشته نشده؛ بلكه خدا او را به سوى خود بالا برده است».
در روايات زيادى نيز به زنده بودن عيسى و بازگشت او در آخرالزمان و همراهىاش با مهدى موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، اشاره شده است؛ به عنوان نمونه: «كيف انتم اذا نزل ابن مريم فيكم و امامكم منكم»؛ چگونه خواهيد بود هنگامى كه عيسى بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواى شما (مهدى) از خودتان باشد؟»
علاوه بر اين در روايات طول عمر دجّال نيز مطرح شده است:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: «دجّال زنده است و غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود».
شش. اعجاز و قدرت الهى
يكى از راههاى مهم اثبات امكان «طول عمر»، «اعجاز» و قدرت الهى است.
با توجه به نصوص معتبر روايى، حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، با قدرت الهى زنده است و در ميان مردم به حيات خود ادامه مىدهد، همان خدايى كه آتش را براى ابراهيم سرد و وسيله سلامتى قرار مىدهد، عيسى و خضر را پس از قرنها زنده نگهمىدارد؛ مىتواند مهدى موعود را نيز با قدرت بىكران خود، زنده نگهدارد.
علامه طباطبائى نيز از مسئله «طول عمر» به عنوان «خرق عادت» ياد كرده، مىنويسد:
«نوع زندگى امام غايب را به طريق خرق عادت مىتوان پذيرفت. البته خرق عادت، غير از محال است و از راه علم، هرگز نمىتوان خرق عادت را نفى كرد؛ زيرا هرگز نمىتوان اثبات كرد كه اسباب و عواملى كه در جهان كار مىكنند، تنها همانها هستند كه ما آنها را ديدهايم و مىشناسيم و ديگر اسبابى- كه ما از آنها خبر نداريم، يا آثار و اعمال آنها را نديدهايم يا نفهميدهايم- وجود ندارد.
از اين رو ممكن است در فردى و يا افرادى از بشر، اسباب و عواملى به وجود آيد كه عمرى بسيارى طولانى- هزار يا چندين هزار ساله- براى ايشان تأمين نمايد».
در هر صورت؛ پيغمبر اکرم (صلى الله عليه و آله) خبر داده و ائمه معصومين نيز بشارت دادهاند كه حضرت حجت، فرزند امام حسن عسكرى، همان كسى است كه در بامداد روز نيمه شعبان سال 255 ه. ق عالم را به نور جمال خود منوّر ساخته است.
او بعد از غيبت بسيار طولانى، ظهور نموده و جهان را پر از عدل و داد مىكند.
با توجه به اينكه اين بشارتها قطعى، مسلّم و متواتر است و خداوند نيز بر هر كارى قادر و توانا است؛ ديگر جاى شبهه و شک و ترديد نيست.
امام صادق (عليه السلام) هم فرموده است:
«در نظرتان شگفت نيايد كه خداوند، عمر صاحب اين امر را طولانى كند؛ همچنان كه عمر نوح را طولانى نمود».
امام حسن مجتبى عليه السلام نيز فرموده است:
«فرزند نهم از فرزندان برادرم حسين (عليه السلام)؛ خداوند عمرش را در غيبتش طولانى كند، سپس به قدرت خود آشكار سازد، به صورت جوانى كه كمتر از چهل سال داشته باشد».
منبع:
کتاب، سفيران و جانشينان امام در عصر غيبت
سفیر اول امام زمان که بود و چه موقعیتی داشت؟
پاسخ:
سفير اول امام مهدي (عليه السلام)، ابو عمرو عثمان بن سعيد عمروي نام داشت. او به جهت شناخته نشدن به شغل روغن فروشي روي آورد. در مصادر تاريخي سخن از سال ولادت و وفات او به ميان نيامده است و تنها اسم او براي اولين بار به عنوان وكيل خاص امام هادي (عليه السلام) برده شده است .
او بعد از شهادت امام هادي (عليه السلام) وكيل خاص از طرف امام عسكري (عليه السلام) شد. آن حضرت نيز او را در مناسبتهاي مختلف مورد مدح و ستايش خود قرار ميداد. از جمله آن كه در حق او فرمود: «هذا ابو عمرو الثقة الامين، ثقة الماضي و ثقتي في المحيي و الممات، فما قاله لكم فعني يقوله و ما ادي اليكم فعني يوديه»
اين ابو عمرو ثقه و امين و مورد اطمينان گذشتگان و مورد اطمينان من در حيات و بعد از حيات من است، هر آن چه براي شما ميگويد و آنچه به شما ميرساند از جانب من ميباشد.» [1]
در مجلسي كه او با چهل نفر از شيعيان امام عسكري (عليه السلام) بودند، حضرت فرزند خود مهدي را به او نشان داد و بر امامت و غيبت او تصريح نمود، و درباره وكالت او فرمود: «هر آن چه عثمان (بن سعيد) ميگويد، قبول كنيد ...» [2]
هنگام شهادت امام عسكري (عليه السلام) در سال 260 هجري، در تغسيل حضرت حاضر بود و تمام امور ايشان را به عهده داشت. [3]
ممكن است كه اين عمل را اين گونه توجيه نماييم كه او در ظاهر، عمل تغسيل را انجام داده تا امر بر حاكمان ظلم مشتبه گردد و گر نه مطابق برخي روايات امر تغسيل و تكفين امام بر عهده امام است.
عثمان بن سعيد بعد از شهادت امام عسكري (عليه السلام) به تصريح آن حضرت و نص امام مهدي (عليه السلام) هنگام ورود قميها به سامرا، سفير اول آن حضرت شد و از آن موقع به انجام وظايف خود پرداخت، تا آنكه وقت وفاتش رسيد. فرزندش ابو جعفر محمد بن عثمان متولي تجهيز او شد و در جانب غربي بغداد به خاک سپرده شد. [4]
بعد از وفات عثمان بن سعيد از ناحيه مقدسه نامهاي صادر شد و حضرت در آن نامه با تسليت به فرزندش محمد او را به سفارت خود منصوب گردانيد. [5]
پينوشتها:
[1]. الغيبة، طوسي، ص 354؛ مجلسی، بحارالانوار، ج51 ، ص344.
[2]. مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 346، ح1.
[3]. الغيبة، طوسي، ص356.
[4]. مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص350، ح3.
[5]. الغيبة، طوسي، ص361؛ كمال الدين، ص510؛ مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص348.
منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران
آیا موضوع غیبت امام زمان ساخته دست عثمان بن سعید است؟
پاسخ:
برخي ميگويند موضوع غيبت امام زمان (عليه السلام) ساخته برخي از اصحاب خصوصا عثمان بن سعيد (نايب اول امام زمان عليه السلام) است
در حالی که بر اساس روایات شیعه، اولین كسانی كه به موضوع غيبت امام زمان (عليه السلام) اشاره كردهاند، شخص رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) و سپس امير المومنين (عليه السلام) و ساير امامان بودهاند. آنان غيبت حضرت مهدی را پيش بيني كرده و وقوع آن را به مردم گوشزد كردهاند.
به عنوان نمونه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در این باره میفرمایند:
«سوگند به خدايي كه مرا براي بشارت برانگيخت، قائم فرزندان من بر طبق عهدي كه به او ميرسد غايب ميشود، به طوري كه بيشتر مردم خواهند گفت: خداوند به آل محمد نيازي ندارد و ديگران در اصل تولد او شک ميكنند، پس هر كس زمان غيبت را درک كرد بايد دينش را نگهداري كند ...» [1]
اصبغ بن نباته نیز از اميرالمومنين (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود:
«آگاه باشيد كه آن جناب به طوري غايب ميشود كه شخص نادان خواهد گفت: خدا به آل محمد احتياجي ندارد. [2]
امام صادق (عليه السلام) هم میفرمایند:
«اگر خبر غيبت امام خود را شنيديد، انكار نكنيد.» [3]
لذا موضوع غيبت امام زمان (عليه السلام) آن چنان بين شيعيان شايع و رايج بود كه شعرا در شعرهايشان و مولفان در كتابهای خود، به آن پرداختهاند. از جمله كساني كه قبل از ولادت امام زمان (عليه السلام) در مورد غيبت حضرت مهدي (عليه السلام) تاليف داشتهاند عبارتند از:
1- علي بن حسن بن محمد طائي طاطري از اصحاب موسي بن جعفر (عليهماالسلام) [4]
2- علي بن عمر اعرج كوفي از اصحاب موسي بن جعفر (عليهما السلام) [5]
3- ابراهيم بن صالح از اصحاب موسي بن جعفر (عليهما السلام) [6]
4- حسن بن علي بن ابي حمزه معاصر امام رضا (عليه السلام) [7]
5- عباس بن هشام ناشري اسدي از اصحاب امام رضا (عليه السلام ) [8]
6- علي بن حسن بن فضال از اصحاب امام هادي و عسكري (عليهماالسلام) [9]
7- فضل بن شاذان نيشابوري از اصحاب آن دو امام (عليهماالسلام) [10]
پينوشتها:
[1]. اثباة الهداية، ج 6، ص386.
[2]. اثباة الهداية، ج 6، ص393.
[3]. اثباة الهداية، ج 6، ص350.
[4]. رجال نجاشي، ص193.
[5]. رجال نجاشي، ص194.
[6]. رجال نجاشي، ص28.
[7]. رجال نجاشي، ص28.
[8]. رجال نجاشي، ص215.
[9]. رجال نجاشي، ص195.
[10]. همان.
منبع: موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران