در مقاله حاضر برآنیم تا به معرفی برخي از معروفترين مدعيان دروغين مهدویت بپردازیم.
1- ابومحمد حسن شريعي
يکي از مدعيان دروغين نيابت، حسن شريعي است. البته به يقين مشخص نيست که اسم او «حسن» باشد؛ بلکه او با لقب معروف شده است. در روايتي که نقل خواهد شد، راوي حديث به صورت حدس و گمان اسم او را حسن ذکر کرده است.[1]
مؤلف قاموس الرجال مينويسد: از حديثي که شيخ طوسي (رحمة الله عليه) نقل کرده است، روشن ميشود که اسم او به صورت يقين، روشن نيست و او به وسيله لقب، معروف بوده است و اين که «تلعکبري» راوي حديث، به صورت گمان حکم کرده که اسم او حسن است؛ به سبب اين است که او «ابومحمد» بوده و غالبا اسم کساني که كنيه آنها «ابومحمد» است، حسن ميباشد.[2]
شريعي نخستين کسي است که به دروغ و افترا، ادعاي نيابت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را کرد. او پيشتر از ياران امام هادي و امام حسن عسکري (عليهما السلام) بود؛ ولي پس از آن منحرف شد. در تاريخ ادعاي نيابت دروغين او به صورت دقيق بيان نشده است؛ ليکن چون اين ادعاهاي دروغين، از دوران نايب دوم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آغاز شده است، به نظر ميرسد وي در دوران سفارت و نيابت محمد بن عثمان، به چنين عملي دست زده است. دانشوران علم رجال درباره شرح حال او چندان بحث نکردهاند؛ لذا جامعترين سخن درباره ايشان، کلام شيخ طوسي در کتاب الغيبة است.
شيخ طوسي (رحمة الله عليه) درباره «شريعي» مينويسد: نخستين کسي که به دروغ و افترا، دعوي نيابت خاص از جانب امام زمان (عليه السلام) کرد، شخصي معروف به «شريعي» بود. جماعتي از عالمان از ابو محمد تلعکبري از ابوعلي محمد بن همام نقل کردهاند: کنيه شريعي «ابومحمد» بود.
تلعکبري ميگفت: «گمان دارم نام وي حسن باشد». او از اصحاب امام هادي (عليه السلام) و امام حسن عسکري (عليه السلام) به شمار ميآمد. او نخستين کسي است که مدعي مقامي شد که خداوند براي او قرار نداده بود و شايسته آن هم نبود. در اين خصوص، بر خدا و حجّتهاي پروردگار دروغ بست و چيزهايي به آنان نسبت داد که شايسته مقام والاي آنان نبود و آنها از آن به دور بودند؛ از اين رو، شيعيان هم او را ملعون دانسته و از وي دوري جستند و توقيعي از جانب ولي عصر (عليه السلام) درباره لعن و دوري از وي صادر شد.[3]
2- محمد بن نصير نميري
يکي از رقباي محمد بن عثمان بود كه نيابت وي را قبول نداشت و خود مدعي نيابت بود. شيخ طوسي در رجال خود، در اصحاب امام جواد (عليه السلام) دو بار از او نام برده و هيچ شرحي درباره او انجام نداده است.[4]
علامه حلي در رجال خود، دو جا از ايشان نام برده، مينويسد:
محمد بن نصير نميري کسي است که امام هادي (عليه السلام) او را لعن کرده است.
در جايي ديگر ميگويد: ابن غضائري درباره او گفته است: «محمد بن نصير از نظر علمي، از فضلاي بصره بود [و از نظر عقيدتي] ضعيف بود. فرقه «نصيريه» را او تأسيس کرده و به او نسبت داده ميشود».[5]
در رجال کشي نيز شرح حال او مطرح است. به نظر مرحوم كشي، امام هادي (عليه السلام) سه نفر را لعن کرده که يکي از آنها محمد بن نصير نميري است.[6] در جاي ديگر از «عبيدي» نقل ميکند که امام حسن عسکري (عليه السلام) ـ بدون اينکه من سؤالي از او بپرسم ـ نامهاي به سوي من فرستاد و در آن نامه از محمد بن نصير نميري و حسن بن محمد بن بابا قمي، اعلان انزجار کرده، فرمود: تو و همه دوستداران ما، از آنان دوري جوييد و من آنها را لعن ميکنم و لعنت خدا نيز بر آنها باد! آنان از نام ما سوء استفاده کرده و اموال مردم را ميخورند و فتنه انگيزي ميکنند! آنان ما و شيعيان ما را اذيت کردند. خداوند آنها را اذيت کند و آنان را در فتنهاي که ايجاد کردهاند، مغلوب و نابود سازد!.[7]
3- ابوطاهر محمد بن علي بن هلال
همانگونه که پيش از اين نيز ياد شد، ابوطاهر محمد بن علي بن بلال در ابتداي کار، نزد امام حسن عسکري (عليه السلام) فردي مورد اعتماد بود و رواياتي چند از آن حضرت نقل کرده است؛ ولي رفته رفته به سبب پيروي از هواي نفس، راه انحراف در پيش گرفت و مورد مذمت خاندان وحي واقع شد. وي، ادعا کرد وکيل حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. او نيابت نايب دوم حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را منکر شد و درباره اموالي که نزد وي جمع شده بود تا به حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) برساند، خيانت کرد. [8]
نايب دوم، زمينه ديدار وي را با حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) فراهم کرد. امام به وي فرمان داد: اموال را به نايبشان رد کند؛ اما او در دشمني و انحراف خود باقي ماند. پايان کارش آن شد که توقيعي از ناحيه مقدسه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، مبني بر لعن و نفرين و بيزاري از وي ـ در ضمن افرادي ديگر از جمله حلاج و شلمغاني ـ صادر شد.
4- حسين بن منصور حلاج
حسين بن منصور حلّاج، حدود سال 244ق در قريه «طور» از قراي بيضاي فارس (هفت فرسنگي شيراز) زاده شد. وي با پدرش منصور از بيضا، به واسط رفت و در آنجا علوم اسلامي را آموخت و در بيست سالگي به بصره رفت. مريد صوفي آن سامان شد و به دست او خرقه تصوّف پوشيد. در سال 270ق به مکه سفر کرد و از آنجا به اهواز رفت و به دعوت پرداخت. حلاج براي دعوت به مذهب صوفيانه خود ـ که جنبه «حلولي» داشت ـ به مسافرت ميپرداخت. وي در آغاز خود را رسول امام غايب و باب آن حضرت معرفي ميکرد؛ به همين سبب علماي علم رجال شيعه، او را از مدعيان «بابيّت» شمردهاند.
نام او ابوالمغيث حسين بن منصور حلاّج بود که در سال 309ق کشته شد. حلاّج پس از ادعاي بابيّت، بر اين شد که ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي (متکلم امامي) را در سلک ياران خود در آورد و به تبع او، هزاران شيعه امامي را که در قول و فعل تابع او بودند، به عقايد حلولي خويش معتقد سازد؛ بهويژه آنکه جماعتي از درباريان خليفه به حلاّج، حسن نظر نشان داده و جانب او را گرفته بودند.
ولي ابوسهل که پيري مجرّب بود، نميتوانست ببيند او با مقالاتي تازه، خود را معارض حسين بن روح نوبختي وکيل امام غايب معرفي ميکند.
اسماعيل در پاسخ گفت: «وکيل امام زمان (عليه السلام) بايد معجزه داشته باشد. اگر راست ميگويي، موهاي مرا سياه کن. اگر چنين کاري انجام دهي، همه ادعاهايت را ميپذيرم». ابن حلاج که ميدانست ناتوان است، با استهزاي مردم روبهرو شد و از شهر بيرون رفت. آنگاه به قم شتافت و به مغازه علي بن بابويه، (پدربزرگوار شيخ صدوق (رحمة الله عليه)) رفت و خود را نماينده امام زمان (عليه السلام) خواند. مردم بر وي شوريدند و او را با خشونت از شهر بيرون افکندند. ابن حلاج، پس از آنکه جمعي از خراسانيان ادعايش را پذيرفتند، ديگر بار به عراق شتافت.[9]
در اين زمان، چون فقه اماميه از سوي خلفا به رسميت شناخته نشده بود، شيعيان در ميان مذاهب اهل سنّت «مذهب ظاهري» را که مؤسس آن، ابوبکر محمد بن داوود اصفهاني است، پذيرفته بودند.
رؤساي اماميه و خاندان نوبختي، براي برانداختن حلاّج ناچار به محمد بن داوود ظاهري متوسل شدند و او را به صدور فتوايي وا داشتند که در سال 297ق و اندکي پيش از مرگ خود در وجوب قتل حلاّج انتشار داده بود. ابوالحسن علي بن فرات، وزير شيعي مذهب مقتدر (خليفه عباسي) نيز در تکفير حلاّج به آل نوبخت کمک کرد.
حلاّج در سال 296ق به بغداد رفت و مردم را به طريقه خاصي مبتني بر نوعي تصوف آميخته با گونهاي «حلول» دعوت کرد. ابوالحسن بن فرات، وي را تعقيب کرد و ابن داوود فتواي معروف خود را در حليت خون او صادر نمود. وي در سال 301ق به دست کارگزاران خليفه گرفتار شد و به زندان افتاد. پس ازهفت ماه محاکمه، علماي شرع او را مرتد و خارج از دين اسلام شمردند (24ذيقعده 309ق) و به فرمان مقتدر و وزير او حامدبن عباس به دار آويخته شد.[10] سپس جسد او را سوزاندند و سرش را بر بالاي جسر بغداد زدند.
5- ابوجعفر محمد بن علي شلمغاني
پيش از اين گفته شد شلمغاني از ياران امام حسن عسکري (عليه السلام) و از دانشمندان، دبيران و محدثان زمان خود در بغداد بود. کتابهاي بسياري داشت و در آنها، انبوه رواياتي را که از امامان اهلبيت (عليهم السلام) شنيده بود، گردآوري و دستهبندي کرده بود.[11]
هنگاميکه راه انحراف و ارتجاع را در پيش گرفت و از نظر انديشه، عقيده و عملکرد تغيير يافت؛ در روايات تغييراتي ايجاد ميکرد؛ هر چه ميخواست بر آنها ميافزود وهرچه دلخواه او بود، کم ميکرد.
همانگونه که پيش از نيز ياد شد، نجاشي در رجال خود مينويسد:
ابوجعفر محمد بن علي شلمغاني از پيروان مذهب اماميه بود؛ اما رشک و حسد بر مقام ابوالقاسم حسين بن روح، وي را بر آن داشت که ترک مذهب اماميه گويد و داخل کيشهاي مردود شود؛ تا بدآنجا که از طرف امام غايب توقيعاتي بر ضد او صادر شد. سرانجام به امر سلطان (دولت) به دار آويخته شد.[12]
حسين بن روح، از سال انتصاب خود به مقام نيابت سوم (جمادي الآخر 306ق) در بغداد با عزّت و احترام ميزيست و خاندان آل فرات که وزارت بنيعباس به دست ايشان بود، از طرفداران شيعه بوده و از او حمايت ميکردند. در ربيع الاول سال 312ق وزارت به حامد بن عباس انتقال يافت و آل فرات و کسان ايشان از کار بر کنار شده و به زندان افتادند.
پس از آن، حسين بن روح نيز به زندان افتاد و تا سال 317ق (مدت پنج سال) در حبس ماند. وي، پيش از افتادن به زندان، مدتي پنهان ميزيست و چون اعتمادي کامل به ابن ابي العزاقر داشت، او را به نيابت خود برگزيد. شلمغاني واسطه بين او و شيعيان شد. توقيعات حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، از سوي حسين بن روح به دست شلمغاني صادر ميشد و مردم براي رفع حوايج و حل مشکلات، به او رجوع ميکردند.[13]
پس از اين زمان، شلمغاني به ادعاهاي باطل پرداخت و از مذهب شيعه اماميه اثني عشريه انحراف جست. حسين بن روح در زندان، از انحرافش مطلع شد و از همان جا در ذيحجه سال 312ق توقيعي در لعن ابي العزاقر به شيخ ابوعلي محمد بن همام اسکافي بغدادي که از بزرگان شيعه بود، فرستاد و از وي تبرّي جست.[14]
مردم پس از صدور لعن شلمغاني، نزد حسين بن روح شتافتند و گفتند: «خانههاي ما از آثار شلمغاني انباشته است، چه کنيم؟» فرمود: «نظر من، درباره کتابهاي او همان چيزي است که امام عسکري (عليه السلام) درباره کتابهاي بني فضّال فرمود: ...خُذُوا بِما رَوَوا وَذَرُوا ما رَأوُا؛ اعتقادات آنان را کنار گذاريد و آنچه نقل کردهاند، بپذيريد.[15]
به نظر شيخ طوسي علت کشته شدن شلمغاني چنين بود:
زماني که ابوالقاسم حسين بن روح او را آشکارا لعن کرد و همه جا شهرت يافت و مردم از وي دوري جستند. تمام شيعيان از او بر حذر بودند؛ به طوري که نتوانست به حيلهها و نيرنگهاي خود ادامه دهد. روزي در محفلي که رؤساي شيعه حاضر بودند و همه لعن شلمغاني و دوري از او را از ابوالقاسم حسين بن روح نقل ميکردند، شلمغاني به حاضران گفت: من و او (حسين بن روح) را در جايي بخواهيد تا من دست او و او هم دست مرا بگيرد و در حق يکديگر نفرين کنيم. اگر آتش نيامد و او را نسوزاند، هرچه او درباره من گفته، درست است. اين خبر در خانه ابن مقله اتفاق افتاد و از آنجا به گوش «الراضي بالله» خليفه عباسي رسيد. «راضي» هم دستور داد او را دستگير کرده و به قتل رساندند؛ بدين گونه شيعيان از شرّ او راحت شدند.16 اين اتفاق، سال 323ق رخ داد.[17]
6- احمد بن هلال کرخي
احمدبن هلال، اهل روستاي بزرگي از منطقه «نهروان» بود که ميان واسط و بغداد قرار دارد. گفته شده است: وي از ياران حضرت هادي (عليه السلام) يا امام عسکري(عليه السلام) بود. به غلو مشهور به علو و مورد لعن ونفرين ابدي است. نخست از افراد مورد اطمينان حضرت عسکري (عليه السلام) و از اصحاب خاص و روايت کننده از امامان معصوم (عليهم السلام) بود. 54 مرتبه به زيارت خانه خدا رفت که بيست مرتبه آن با پاي پياده بود، امّا دچار کژي شد؛ به گونهاي که حضرت عسکري (عليه السلام) او را بسيار نکوهش کرد و در بارهاش فرمود: «از اين صوفي ريا کار و بازيگر پروا کنيد».[18]
برخي نيز اين جمله را در نکوهش او، از جانب حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) دانستهاند که در هر حال نشانگر پليدي و گمراهي اين مرد است.
او تا زمان نيابت محمد بن عثمان زيست و با سماجت بسيار، سفارت آن جناب را انکار کرد. توقيع مبارکي از جانب حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) دربارة لعن و نفرين بر او و لزوم اظهار بيزاري از کارهايش صدور يافته است.[19]
بيشتر کتابهاي رجالي، او را به «عَبَرْتايي» ملقب ميدانند.[20]
شيخ طوسي در کتاب الغيبة، وي را «کرخي» نامگذاري کرده و به او «بغدادي» نيز گفته شده است.
از تاريخ، فهميده ميشود، احمدبن هلال تا آخر سفارت و نيابت نايب نخست منحرف نشده بود؛ لکن به مجرد وفات عثمان بن سعيد در نايب دوم شک کرد و نيابت او را نپذيرفت.[21]
شيعيان هم پس از عزل، او را ملعون دانسته و از وي دوري جستند. پس از مرگ وي توقيعي از سوي ولي عصر (عليه السلام) به دست حسين بن روح به شرح ذيل صادر شد:
خداوند از فرزند هلال نگذرد که بدون اجازه و رضايت ما، در کار ما مداخله و فقط به ميل خود عمل ميکرد! تا آنکه پروردگار، با نفرين ما زندگياش را به انجام رساند. ما در زمان حياتش نيز انحرافش را به خواص شيعيان خود اعلام کرديم. اين را به هر کس که درباره او ميپرسد، برسانيد. هيچيک از شيعيان ما معذور نيست در آنچه افراد مورد اعتماد از ما نقل ميکنند، ترديد کند؛ زيرا ميدانند ما اسرار خود را با آنان ميگوييم.»
آن حضرت در توقيعي ديگر فرمود:
ابن هلال، ايمان خود را پايدار نداشت و با آنکه مدت طولاني خدمت کرد، به دست خود ايمانش را به کفر دگرگون ساخت و خدا نيز او را کيفر داد.[22]
آنچه ياد شد، فقط شرح حال برخي از مدعيان دروغين در دوران غيبت بود. پرداختن به همه مدعيان، مجال بسيار گستردهاي ميطلبد که در حوصله اين نوشتار نيست. علاقهمندان ميتوانند به کتابهاي مفصلي که در اينباره تدوين شده است، مراجعه كنند.
پينوشتها:
[1]. شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 397.
[2]. قاموس الرجال، ج3، ص 262.
[3]. شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 398.
[4]. شيخ طوسي، رجال، ص 405، رقم 7 و ص 407 رقم 23.
[5]. علامه حلی، رجال، ص 254 و 257.
[6]. کشی، اختيار معرفة الرجال، ج2، ص 805.
[7]. همان.
[8]. ر.ك: شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 400.
[9]. ر.ک: سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج2، ص 48؛ صدر، سيد محمد، تاريخ الغيبة الصغری، ص 532.
[10]. شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 401، فرهنگ فرق اسلامی، ص 162.
[11]. نجاشی، رجال، ج 2، ص 239.
[12]. همان، ص 294.
[13]. شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 303.
[14]. طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 474؛ و نيز ر.ک: شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 303.
[15]. شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 387.
[16]. همان، ص 406.
[17]. همان، ص 412.
[18]. رجال کشی، ص 535.
[19]. شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 353.
[20]. ابی داود، رجال، ص 425؛ رجال طوسی، ص 384؛ رجال علامه، ص 202.
[21]. صدر، سيد محمد، تاريخ الغيبة الصغری، ص 502.
[22]. شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 353.
يكي از رسالتهاي مهم مهدي موعود (عليهالسلام)، احياي قرآن و زنده كردن تعاليم اسلام است زيرا ميدانيم آن حضرت هنگامي ظهور خواهد كرد كه از قرآن جز اثري و از اسلام جز اسمي باقي نماند. ممكن است كسي بگويد مگر اسلام و قرآن ميميرد كه امام زمان (عليه السلام)، آن را زنده ميكند؟ با اين كه امام صادق (عليه السلام)، در يكي از سخنان ارزشمند خود، جاويد بودن "قرآن" را به دوام و استمرار نواميس حيرتانگيز طبيعت تشبيه كرده و فرموده است:
«ان القرآن حي لم يمت و انه يجري كما يجري الليل و النهار و كما يجري الشمس و القمر»؛ قرآن كتاب زندهاي است كه مرگ و نيستي در آن راه نمييابد و مانند شب و روز و آفتاب و ماه، ساري و جاري است. [1]
البته حقايق ديني و اصول كلي كه دين ذكر كرده است مردني نيست و هرگز نميميرد. چيزي در اجتماع قابل مردن و يا منسوخ شدن است كه يک اصل بهتري جاي آن را بگيرد. مثلا هيأت بطلميوس، به عنوان يک اصل علمي مدتي در دنيا زنده بود، بعد حقايق و اصول ديگري در هيات و آسمانشناسي پيدا شد و هيأت بطلميوس را از بين برد اما اين معني درباره اسلام با توجه به خاتميت آن صادق نيست.
پس اين كه در روايات وارد شده است كه قرآن يا سنت ميميرد، بايد كسي يا كساني باشند كه آن را زنده كنند، به چه معني است؟
حضرت علي (عليه السلام)، در نهج البلاغه از دوستان و ياران با وفاي خويش چون عمار و ابن تيهان و ذوالشهادتين به اين صفت ياد كرده است كه آنها دين را زنده كردند.
«و احيوا السنة و اماتوا البدعة»؛ آنها سنت پيامبر را زنده كردند و بدعت را ميراندند. [2]
و درباره امام زمان (عليه السلام)، با اين تعبير فرموده است كه: «و يحيي ميت الكتاب و السنة»؛ قرآن و سنت مرده را زنده ميكند. [3]
پس آنچه ميميرد حقيقت دين نيست، بلكه غرض آن است كه دين در ميان مردم ميميرد. آري وقتي كه به دستورات دين در جامعه عمل نشود و قوانين آن پياده نگردد، ميتوان گفت كه دين در آن جامعه مرده است. چرا كه مردن يک قانون متروک شدن آن است و اين كه امام زمان (عليه السلام)، آن را زنده ميكند به اين معني است كه تعاليم اسلام و قوانين متروكه قرآن را به جريان مياندازد و آن را در جامعه پياده ميكند. به عبارت ديگر آنقدر وصلهها و بدعتها به دين بسته ميشود كه حقيقت آن زير پردههاي ضخيم اوهام پنهان ميگردد و غبار كهنگي بر چهرهاش مينشيند و آن را فرسوده ميسازد. يكي از اقدامات اساسي حضرت ولي امر پيراستن اسلام از اين وصلهها، بدعتها، خرافات و تحريفها و تفسيرهاي نادرست و تلقيهاي غلطي است كه به مرور زمان در اسلام پديد آمده و ميآيد.
بنابراين ايشان اسلام را تجديد بنا ميكنند و لباس نو بر قامت آن ميپوشانند و گرد فرسودگي و كهنگي را از سيماي آن ميزدايند و سنتهاي مرده و فراموش شده را احياء مينمايند و مجموع اين نوسازي آنچنان وسيع و دگرگون كننده خواهد بود كه در برخي از روايات از آن به دين جديد تعبير شده است و سپس با پياده كردن تعاليم اسلام در جامعه، فكر ديني را در ميان مردم زنده ميكنند و در نتيجه دين مردم زنده ميشود و آنها نيز دين را زنده نگه ميدارند و بدعت را ميميرانند.
آيا با اين همه اختلاف و تشتت آرا و تعدد اسباب انحراف، قرآن كه اساسيترين پايه اسلام است اساسش به خطر نخواهد افتاد؟ و احكام آن متروک نخواهد شد؟ مسلماً هر فرقه و گروهي آن را مطابق عقيده و سليقه خود تاويل و توجيه خواهند كرد و عقايد باطل خود را به اسلام و دين منتسب خواهد كرد. پس با اين همه اختلاف مذهبها و مسلکها و فرقهها از قرآن چه باقي خواهد ماند مسلماً همان روزي خواهد بود كه علي (عليه السلام)، آن را پيش بيني كرده و فرمود: عصري از پرده زمان رخ مينمايد كه در آن از قرآن و اسلام جز اسم و رسم چيزي باقي نميماند. [4]
ناگفته نماند هر چند وجود قرآن - طبق وعده الهي - از تحريف و تفسير مصون مانده و تا حدودي جلو اين دگرگونيها را گرفته است ولي بايد اعتراف كرد كه بسياري از مفاهيمش نزد گروه كثيري از مسلمانان چنان مسخ و واژگون شده كه ميتوان گفت چندان شباهتي به اسلام اصيل عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله)، ندارد.
در چنين زماني است كه مهدي موعود (عليه السلام)، قيام ميكند و تمام بدعتها و تحريفها و رسومات جاهلي را از بين ميبرد و زنگار تفسيرهاي نادرست را ميزدايد. گرد و غبار كهنگي و فرسودگي را از آن پاک ميكند و دستهاي آلوده مغرضان و منحرفان را از آن كوتاه مينمايد و احكام خدا را همان طوري كه صادر شده، جاري ميسازد.
پس عمل آن حضرت در بيان و تبليغ دين دو صورت پيدا میكند:
يكي از بين بردن بدعتها و احياي سنتهاي متروكه و دعوت جديد به اسلام و قرآن خواهد بود.
دوم اظهار حقايق و تاويلات و تنزيلات قرآن كه تا آن زمان بيان نشده است.
در هردو صورت مردم چون تعاليم وي را بر خلاف عقايد و عادات خود ميبينند، آن را دين جديد مينامند در صورتي كه كتاب ايشان همان قرآن است و دعوت ايشان نيز به اسلام و قرآن خواهد بود.
اكنون رواياتي كه در اين باره رسيده است، نقل ميشود تا حقيقت موضوع كاملا روشن گردد.
1. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اذا خرج القائم يقوم بامر جديد و كتاب جديد و سنة جديدة و قضاء جديد...؛ هنگامي كه قائم خروج كند، امر تازه و كتاب تازه، روش تازه و داوري تازهاي با خود ميآورد. [5]
2. و نيز آن حضرت فرمود: هرگاه قائم، قيام كند:
جاء بامر جديد كما دعا رسول الله (صلي الله عليه و آله) في بدو الاسلام، به امر جديد خواهد آمد چنان كه پيامبراكرم در ابتداي امر به امر جديد دعوت كرد. [6]
3. امام باقر (عليه السلام) ميفرمايد: فو الله لكاني انظر اليه بين الركن و المقام يبايع الناس بامر جديد و كتاب جديد و سلطان جديد من السماء... ؛ به خدا قسم گويا ميبينم او را كه در بين ركن و مقام از مردم بيعت ميگيرد به امر تازه و كتاب تازه كه بر عرب سخت است و سلطنتي تازه از آسمان.
4. در روايتي ديگر از امام صادق (عليه السلام) ميخوانيم كه فرمود: اذا خرج القائم جاء بامر جديد كما دعي رسول الله في بدء الاسلام الي امر جديد؛ هنگامي كه قائم ظهور ميكند، آئين جديدي با خود ميآورد، همچنان كه رسول خدا در آغاز اسلام، مردم را به آيين جديد دعوت ميكرد. [7]
ناگفته پيداست كه تازه بودن امر نه به اين معني است كه مذهب جديدي با خود ميآورد بلكه آنچنان اسلام را از ميان انبوه خرافات و تحريف ها و تفسيرهاي ناروا، بيرون ميآورد كه كاملا به صورت نو جلوه ميكند. همچنين جديد بودن كتاب نيز به اين معني نيست كه آن حضرت با كتاب جديد آسماني سواي قران ظاهر ميشود زيرا امام حافظ دين است نه پيامبر و آورنده دين و كتاب جديد. بلكه قرآن اصيل فراموش شده را چنان از زنگار تحريفها و تفسيرهاي نادرست، پاک ميكند كه كاملا به نظر تازه مينمايد.
شاهد اين مطلب علاوه بر صراحت قرآن و احاديث فراوان درباره ختم نبوت و مصون بودن قرآن از هر گونه تحريف، احاديث متعددي است كه در آنها تصريح شده است كه امام زمان با همان روش پيامبر اسلام و كتاب و سنت و آيين او قيام خواهد كرد.
5. يكي از دوستان امام صادق (عليه السلام) به نام عبدالله بن عطا، ميگويد: از آن حضرت پرسيدم سيره و روش مهدي چگونه است؟ فرمود: يصنع ما صنع رسول الله (صلي الله عليه و آله)، يهدم ما كان قبله كماهدم رسول الله، امر الجاهلية و يستانف الاسلام جديدا؛ همان كاري را كه رسول خدا انجام داده انجام ميدهد، بدعتهاي موجود را ويران ميكند همچنان كه رسول خدا اساس جاهليت را ويران ساخت و اسلام را نوسازي مينمايد. [8]
6.امام صادق عليهالسلام فرمود:
اذا قام القائم دعا الناس اليالاسلام جديدا و هداهم الي امر قد دثر و ضل عنه الجمهور و انما سمي القائم مهديا لانه يهدي الي امر مضلول عنه و سمي القائم لقيامة بالحق؛ وقتي قائم قيام كند مردم را از نو به اسلام فراخواند و آنان را به امري كه پوشيده شده، رهنمون شود و عامه مردم از او به گمراهي افتادهاند و از آن جهت قائم مهدي ناميده شده كه راهنمايي ميكند به امري كه از مردم گمشده است و بدين جهت قائم ناميده شده است كه قيام و به حق است. [9]
اين حديث صراحت دارد به اين كه دعوت او به اسلام است وليكن از نو دعوت ميكند زيرا كه بسياري از امور از مردم پوشيده و از دست آنها خارج شده است. به اين معني گرد فرسودگي و كهنگي را آنچنان از سيماي اسلام ميزدايد و تعاليم واقعي اسلام را از نو زنده ميكند كه گويا آن حضرت مردم را به آيين جديد فرا ميخواند.
7. در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است:
اذا قام القائم سار بسيرة رسول الله الا انه يبين آثار محمد (صلي الله عليه و آله)؛ وقتي قائم قيام كرد، به سيرت رسول خدا رفتار ميكند و ليكن آثار محمد (صلي الله عليه و آله)، را تفسير و بيان مينمايد.[10]
8. امام حسن عسكري (عليه السلام) فرمود:
اذا قام القائم، امر بهدم المنار و المقاصير التي في المساجد؛ هنگامي كه قائم قيام كند، دستور ميدهد منارهها و اتاقهايي را كه در مساجد ميسازند، خراب نمايد.
راوي ميگويد، با خود گفتم: چرا قائم چنين كاري ميكند؟ ناگاه امام حسن عسكري (عليه السلام) رو كرد به جانب من و فرمود: معني هذا انها متحدثة مبتدعه لم يبنها نبي ولا حجة؛ معني اين كار اين است كه اينها چيز تازه و بدعتي است كه پيغمبر و امام آن را نساخته است.
يعني تمام انحرافاتي كه در زمينههاي مختلف در تعاليم اسلامي به وجود آمده است و پيرايههايي كه به اسلام بسته شده است همه را از بين ميبرد و اسلام را از نو تجديد بنا مينمايد.
اين احاديث صراحت دارد به اين كه امام قائم اسلام را دوباره تازه ميكند و احكام و سنتهاي مرده و فراموش شده را زنده مينمايد و قرآن را با تفسير و تاويل و تنزيل اصلي خود انتشار ميدهد و منظور از كتاب جديد و سنت جديد همين معني است نه اين كه كتاب تازه و دين تازه ميآورد چنانكه برخي از فِرق ضاله - گمراه- اين اخبار را براي خود مستمسک قرار دادهاند.
نتيجه اینكه يكي از مهمترين وظايف امام زمان (عليه السلام)، احياء احكام و سنن دين مبين اسلام ميباشد. در اين دوران طولاني كه امام حاضري در دسترس نبوده است در احكام و سنن، نوآوريهاي بسياري به وقوع پيوسته است كه متاسفانه برخي از آن ها ضرر قابل توجهي به دين وارد نمودهاند. امام عصر پس از ظهور، بدعتهاي نابجا و مضر را از دين خارج كرده و اسلام واقعي را به شيفتگان و تشنگان حقيقت معرفي مينمايد. اميد كه در آيندهاي نزديک نظاره گر دوران درخشان امامت حضرت ولي عصر باشيم.
منابع:
[1]. الخويي، السيد ابوالقاسم، تفسيرالبيان، چاپ نجف
[2]. نهجالبلاغه، شرح و ترجمه فيض الاسلام، خطبه 182
[3]. نهجالبلاغه، شرح و ترجمه فيضالاسلام، خطبه 138
[4]. المجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 90
[5]. الحرالعاملي، محمد بن الحسن، اثباتالهداة، ج3، ص 542، ح 521
[6]. المفيد، محمد بن محمد بن نعمان، ارشاد، خطبه343
[7]. المجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، ص 338
[8]. المجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، ص 352
[9]. المفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ص343
[10]. الطوسي، محمد بن الحسن، تهذيب الاحكام، ج 2، ص 52؛ الحرالعاملي، محمد بن الحسن، اثباتالهداة، ج3، ص 454؛ المجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، ص 381
تحقق حکومت عدل الهی امام زمان (علیه السلام) که گستره آن جهان را پوشش خواهد داد نیاز به شرایطی دارد که خداوند تبارک و تعالی در قرآن به دو رکن آن اشاره نموده است:
«وعدالله الذین آمنوا منکم و عملواالصالحات...» (سوره مبارکه نور). با توجه به این آیه خداوند متعال شرایط را ایمان و عمل صالح ذکر می نماید.
شرط اول تحقق حکومت مهدوی : ایمان کامل مردم به خداوند و غیب
ایمان یعنی باور عمیق به خدای متعال، انبیاء الهی، کتب الهی، ملائک و... البته ایمانی که در رفتار انسان اثر گذاشته و رفتارهای او را الهی نماید. انسانی که به خداوند ایمان داشته باشد در زندگی او اثر گذاشته و به غیر خدا توکل نمیکند. از هیچ قدرتی هراس نداشته و همه چیزش با خدا و برای خداست.
ایمان واقعی دارای شرایطی است که خداوند در قرآن ذکر نموده و به آن اشاره مینماییم:
الف- «إنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم و إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون» (انفال4-2).
مؤمنان آنان هستند که وقتی ذکری از خدا شود دلهاشان لرزان می شود و چون آیات الهی بر آنان تلاوت شود بر ایمانشان افزوده میشود و در هر کار به خدای خود توکل نموده، نماز میخوانند و انفاق میکنند. آنها براستی اهل ایمانند.
ب- «انما المؤمنون الذین أمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک هم الصادقون» (حجرات).
مؤمنان کسانی هستند که به خدا و رسول او ایمان آوردند و بعدا هیچگاه شک و ریبی به دل راه ندادند و در راه خدا با جانشان جهاد کردند اینان به حقیقت راستگو هستند.
ویژگیهای مؤمنین:
1- ایمان به خدا و رسول
در روایت نقل شده است: ایمان، اعتقاد به قلب، اقرار به زبان و عمل با جوارح است. یعنی آثار ایمان باید در قلب و زبان و عمل انسان مشاهده شود. در روایت دیگری نقل شده است که «لا ایمان بلا عمل». ایمان بدون عمل امکان ندارد. زمانی ایمان واقعی است که آثار آن در عمل مشاهده گردد.
2- هنگام ذکر خدا ترسان هستند
«وجل» یعنی همیشه احترام و عظمت خدا را حفظ نموده و گناه نمیکنند. ولی وقتی نام خدا برده میشود، میلرزند که آنچنان که شایسته الهی است بندگی نکردهاند.
3- وقتی آیات الهی برایشان خوانده میشود ایمانشان زیاد میگردد
درحقیقت جان آنان ظرف الهی شده و آیههای قرآن آنان را پله پله بالا میبرد.
4- فقط بر خدا توکل مینمایند
در تمام امور بر قدرت لایزال الهی تکیه نموده و هیچ نیرویی غیر خدا را مؤثر نمیدانند. در حدیث قدسی خدای متعال میفرماید: «اگر کسی در کاری به من توکل نماید، تمام جن و إنس جمع شوند و بخواهند او را گرفتار کنند او را نجات خواهم داد، ولی اگر بر من توکل نکنند، اگر تمام انسانها و موجودات جمع شوند که او را نجات دهند من او را ذلیل میکنم».
توکل به خدا آثاری در زندگی بشر دارد که بدانها اشاره خواهیم نمود:
الف- انسان در صحنههای سیاسی از هیچ قدرتی جز خدا نمیترسد و با توکل به او با دشمن ستیز خواهد کرد.
ب- در صحنه اقتصادی با اعتقاد به رزاقیت الهی و توکل بر او ضمن حفظ اطمینان نفس خویش به راههای انحرافی برای جلب روزی متوسل نخواهد شد.
پ- در زندگی فردی با اعتقاد به اینکه خدای متعال او را کفایت مینماید بدون استرس و اضطرابهای روانی زندگی خویش را ادامه خواهد داد و زندگی آرامی خواهد داشت.
ت- در صحنههای کاری و اجتماعی با امید به آینده، قوی و پرشدت عمل خواهد کرد.
5- اهل نمازند
نماز ستون دین و رابطه بین انسان و خداست. خداوند در قرآن میفرماید: «أقم الصلوة لذکری» نماز را به یاد من بپا دارید. ذکر و یاد خدا قلب انسان را مطمئن مینماید. وقتی قلب انسان مطمئن شد، تربیت شده خداوند میشود. «یا أیتها النفس المطمئنه إرجعی إلی ربک راضیة مرضیة». انسانی که تربیت الهی شد، وارد در بندگی خدا میشود و بنده خدا وارد بهشت خواهد شد چرا که: «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی». نماز، انسان لایق و سعادتمند بهشت تربیت مینماید. از سویی دیگر نماز انسان را از زشتیها و پلیدیها باز می دارد چرا که: «إن الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر»
6- روحیه بخشندگی دارند
خداوند متعال اولین گام ارتباط با اجتماع را بخشندگی و انفاق بیان مینماید. انفاق از همه نعمتهایی که خداوند متعال به انسان داده است؛ نعمت پول و آبرو و علم و...
7- استقامت در ایمان دارند
مؤمنان کسانی هستند که در ایمانشان استقامت دارند. ایمان آنها موسمی و فصلی نیست بلکه در تمام شرایط سخت و آسان و در همه جا ایمان خود را حفظ مینمایند. بعضی افراد در منافع و تقسیم غنائم جزء مؤمنین اند ولی در میدان جنگ و کارزار هزاران بهانه میآورند. مؤمنین جزء کسانی هستند که تا آخرین نفس همراه علی (علیه السلام) هستند و در وسط راه نه جزء خوارج میشوند و نه معاویه و نه جزء طلحه و زبیر.
8- مجاهده با مال و جان در راه خدا
مؤمنین کسانی هستند که با مال و جان در راه خدا مجاهده مینمایند. هرچه را دارند در راه دوست فدا مینمایند. مقصدشان راه خداست و برای خدا حاضرند از بهترینها که جان و مال است بگذرند.
شرط دوم تحقق حکومت مهدوی: عمل صالح
بعد از اندیشهسازی و ساختن باورهای عمیق دینی در افراد، گام مهم دوم برای تحقق حکومت مهدوی، عمل صالح است. که در اینجا به چند نکته اشاره میگردد.
1- «عملوا الصالحات» یعنی صد در صد اعمالشان صالح است. حتی یک عمل غیر صالح هم انجام نمیدهند. راندمان عمل باید بسیار بالا باشد.
2- عمل صالح فقط به نماز و روزه و زکات و خمس و... نیست. بلکه هر عملی که برای خدا و در راه خدا باشد صالح است. حتی مطالعه و تدریس و شستن لباس اگر برای خدا و هدف الهی باشد، عمل صالح است.
3- عمل صالح نیز مقدماتی دارد که به بعضی از آنها اشاره میگردد:
الف- اندیشه ایمانی که شرح آن گذشت
ب- لقمه حلال: «کلوا من الطیبات واعملوا صالحا».
اگر انسان غذای حلال نخورد، به سمت و سوی عمل صالح کشیده نخواهد شد. ساماندهی کارها و ایجاد اشتغال سالم، سرگرم شدن مردم به شغلهای کلیدی و اسلامی و مولد، واگذاری کارها و امور به افراد متخصص و متعد، به وجود آورنده فضای عمل صالح است.
برنامه های حکومت مهدوی
خداوند متعال در آیه مبارکه بیان نموده است که اگر شرایط حکومت محقق شود سه چیز به ترتیب به مردم عنایت مینماید که جزء برنامهها و شالوده و زیربنای حکومت مهدوی است.
1- «لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم». واگذاری خلافت و حاکمیت به امام زمان (علیه السلام) و شیعیان مخلص.
اولین گام برای حکومت صالحان این است که حاکمیت و رهبری، مسئولیتها و مدیریتها به شیعیان سپرده شود. زیرا بدون قدرت حاکمه سیطره عدالتی بر جامعه و اجرای عدالت به هیچ وجه امکان ندارد. در حکومتی که در رأس هرم آن امام زمان (علیه السلام) قرار دارد، وزرا، فرمانداران، کشورداران، مدیران و همه مسئولین از نیروهایی هستند که مورد تأیید و توجه امام زمان (علیه السلام) بوده و با این برنامه، طرحها و برنامههای ولایی در جامعه اجرا خواهد شد.
2- «لیمکنن لهم دینهم الذی إرتضی لهم». آیین شیعه اثنی عشری (قانون).
قانون حکومت مهدوی، قانون ثقلین است. قانونی که تلفیقی از قرآن و عترت است و صاحب نظران آن خدای متعال، رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله)، ائمه اطهار و امام زمان (علیه السلام) میباشند. هرم دوم بعد از قدرت حاکمه و حاکمیت، قانون و برنامههایی است که باید در جامعه اجرا گردد. و قانونی که در جامعه مهدوی اجرا میشود قانون ولایت است. «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا».
ویژگیهای قانون ولایت
الف- اکرام و احترام شخصیت انسانی
حضرت علی (علیه السلام) برای پیرمرد یهودی که از کارافتاده بود و گدایی میکرد، توصیه کردند که از بیت المال حقوق پرداخت شود.
ب- تأمین مایحتاج و ضرورتهای زندگی مردم
حضرت علی (علیه السلام) در دوران پنج ساله خلافت ظاهری آب شرب کوفه را تأمین نمود. خزینه بیت المال را مالامال از دینار نمود. ایجاد اشتغال و تأمین مسکن نیز از برنامههای دیگر مولا بود.
پ- اجرای عدالت به معنای واقعی
3- «لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا». امنیت.
از مسائل و پیش نیازهای مهم جامعه و حکومت موفق وجود امنیت در جنبههای مختلف است. امنیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، علمی و... عامل رشد و ارتقای جامعه و افراد جامعه است.
امنیت نظامی
تحت سیطره کشورهای استعماری بودن و تهدیدهای نظامی را تحمل کردن، عامل فلج کنندهای است که در دولت و جامعه رکود ایجاد مینماید. قدرت مانور نظامی بالا و وجود امنیت نظامی در منطقه و کشور، حداقل دست طمع ابرقدرتهای جهان را قطع خواهد کرد. منافع ملی به غارت نخواهد رفت و کشور روی پای خویش خواهد ایستاد. و در این صورت است که رئیس جمهور و مسئولین مملکتی را غربیها و استعمارگران انتخاب نمیکنند. اگر امروزه آمریکا در مقابل انرژی هستهای مقاومت میکند خود میداند که از این رهگذر چه ضررهایی متوجه او خواهد شد. لذا برای تأمین امنیت باید دستاوردهای نظامی و امنیتی را بالا برد.
امنیت اقتصادی
در بعد اقتصادی باید جامعه دارای امنیت باشد. امنیت اقتصادی یعنی انسان قدرت اداره یک زندگی آرام و اقتصادی را داشته باشد، ربا در جامعه اسلامی نباشد، قرض الحسنه سنت جا افتادهای باشد، رشوه نباشد و در آن دزدی و سرقت و اختلاس جایگاهی نداشته باشد.
امنیت علمی
ایجاد فضای باز علمی و تحقیق و اکتشاف و اختراع و ارائه رأی و نظر، پرورش نیروهای نخبه و توانمند، بها دادن به نیروهای فعال و توانمند علمی، تقسیم جایگاههای علمی به افراد لایق و... در جامعه اسلامی امنیت علمی ایجاد خواهد کرد و در این فضاست که علم و تکنولوژی پیشرفت خواهد کرد.
امنیت فردی و اجتماعی
امنیت فردی و اجتماعی و آرامش اجتماعی، با وجود عدالت در جامعه، دفع نیروهای هرزه، ضد دین و ضد اسلام میسر خواهد بود.
امنیت سیاسی، فضای باز انتقادهای سیاسی و نظرات و... امنیت قضایی، امنیت راهها و... از دیگر آثار حکومت مهدوی خواهد بود.
اهداف حکومت مهدوی
مهمترین هدف حکومت مهدوی همان هدف خلقت است. خداوند متعال در قرآن هدف خلقت را بندگی بیان مینماید: «و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون» و هدف حکومت مهدوی نیز همان است: «یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا».
اگر جامعهای به جامعه بندگی تبدیل شود به اوج قله رستگاری رسیده است. چون در آن جامعه هدف فقط خداست و در جامعه بندگی است که دعاها مستجاب است. انسان دارای قدرتهای الهی است. انسان بهشتی شده و همه به یک مقصد حرکت مینمایند.
«الذين ان مكناهم فىالارض اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور»[1]
اينها (ياران خدا) كسانى هستند كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز بر پا مىدارند و زكات مىپردازند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند و پايان همه كارها از آن خداست.
در اين آيه، سخن از برنامههاى عملى ياوران خداست كه اگر در زمين قدرت پيدا كنند، اجراى احكام الهى را سرلوحه برنامههاى خود قرار مىدهند و با بر پايى نماز به خودسازى مىپردازند و با پرداخت زكات مشكل اقتصادى جامعه را، حل مىكنند و با امر به معروف و نهى از منكر از جامعهاى سالم و خداپسند برخوردار مىگردند.
در اينجا به بررسى آيه فوق مىپردازيم:
1. موقعيت آيه:
قبل از اين آيه، خداوند مطالبى درباره دفاع از مظلومان در برابر ظالمان و قدرت خود بر يارى آنها را بيان كرده، سپس در فايده دفاع مىفرمايد: اگر دفاع نباشد، عبادتگاهها و مساجدى كه در آن ياد خدا مىشود، از بين مىرود و در پايان تاكيد مىكند كسانى كه خدا را يارى مىكنند، خداوند نيز آنها را يارى مىكند. چون او قوى و نفوذ ناپذير است و هنگامى كه با يارى خداوند پيروز و حاكم زمين شوند، اجراى احكام الهى را سرلوحه برنامه خود قرار مىدهند و دين الهى را حاكميت مىبخشند.
2. برنامه عملى ياوران خدا:
اينها پس از پيروزى، همچون خودكامگان، غرور مستى و دنياطلبى را شيوه خود نمىكنند تا اينكه خود طاغوت جديدى شوند، بلكه زندگى صالحانه توام با اصلاح خود و جامعه را به ارمغان مىآورند و بدين طريق حكومت مورد رضايتخداوند را فراهم مىسازند. برنامههاى اصلى اينها در سه امر خلاصه مىشود:
الف) بر پا داشتن نماز: اولين برنامه حكومت مورد پسند خداوند، حاكميت توحيد و ايجاد روح معنويت و تزكيه نفس است كه راه را براى كمال نفسانى انسان هموار مىكند. البته، مراد نمازى است كه به خاطر رعايت تمام شرايط ظاهرى و معنوى، انسان را از فحشا و منكرات باز دارد و مقبول حضرت حق، جل و علا، واقع شود. چنين نمازى اطاعت، خشيت و تقواى الهى را در همه شئون زندگى فراهم مىسازد و نتيجه آن كاميابى و رستگارى است.
چنانكه مىفرمايد:
«و من يطع الله و رسوله و يخش الله و يتقه، فاولئک هم الفائزون.» [2]
هركس خدا و رسولش را اطاعت كند و از خدا بترسد و پرهيزگارى پيشه كند؛ پس آنها رستگارانند.
ب) پرداخت زكات: پرداخت زكات از دو جنبه ارزشمند است:
1. همدلى و همراهى با مردم و زدودن فقر و اصلاح اقتصادى در جامعه:
2. زدودن حرص، بخل و مال پرستى از وجود انسانها و جايگزينى روح ايثار و همدردى؛ تا بخل در درون انسانهاست راه سعادت و رستگارى به روى آنها بسته است:
«و من يوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون».|[3]
و هر كس جان خود را از بخل حفظ كند، او رستگار است.
بنابراين، پرداخت زكات هم وسيلهاى براى رستگارى و كمال نفسانى است و هم عدالت اجتماعى را گسترش مىدهد. امام صادق (عليهالسلام)، مىفرمايد:
«زكات براى اين قرار داده شده تا ثروتمندان امتحان شوند، و كمكى براى فقرا باشد. اگر مردم زكات اموال خود را مىپرداختند، هيچ مسلمانى فقير و محتاج نبود و مردم با اين زكاتى كه خدا براى [استفاده] فقرا واجب كرده، بىنياز مىشدند و مردم، فقير، محتاج، گرسنه و عريان نمىشوند مگر به خاطر گناه ثروتمندان... سوگند مىخورم به كسى كه مردم را خلق كرد و روزى را گسترش داد، هيچ مالى در خشكى و دريا تلف نمىشود مگر به خاطر ترک زكات... و محبوبترين مردم به خدا كسى است كه در بخشندگى سخىترين مردم باشد، و سخىترين مردم كسى است كه در آنچه كه خداوند از اموالش بر مؤمنان واجب كرده، بخل نورزد»[4]
در حكومت صالحان، زكات، هم به همان صورتى كه خداوند واجب كرده، پرداخت مىشود و هم به مصارف واقعى خودش مىرسد و در نتيجه هم نفس انسان پاک مىشود و هم اقتصاد سالمى بر جامعه حكمفرما مىگردد.
ج) امر به معروف و نهى از منكر:
يكى ديگر از وظايف ياوران دين خدا در زمان حكومتخود ترويج تمام خوبيها و اوامر الهى در ميان همه افراد است و تمام كوشش آنها زدودن بديها و گناهان در جامعه است. در چنين حكومتى اسلام و مسلمين چنان عزيز و كفار و منافقان چنان ذليلند كه صالحان به خاطر اطاعت از فرمان خدا و ترک معصيت تمسخر نمىشوند و تعدى به حقوق ديگران و معصيت علنى خداوند، رخت برمىبندد.
در چنين جامعهاى، هر انسانى خود را در برابر ديگران مسئول مىبيند، بنابراين با بهترين وجه ممكن، بر اساس دستورهاى خداوند، در رشد و شكوفايى جامعه كوشش مىكند و مسلم است كه در چنين موقعيتى، جايى براى تسلط اشرار باقى نمىماند.
3. مصاديق آيه:
هر حكومتى كه توحيد و نفى شرک را اساس خود قرار دهد و در خودسازى و اجراى احكام دين و اصلاح جامعه كوشا باشد، اين حكومت از مصاديق آيه محل بحث مىشود. در بعضى روايات، اهل بيت (عليهمالسلام) اين آيه را با خود منطبق دانسته و گفتهاند: «نحن هم». [5] ما همين گروه هستيم.
امام صادق) عليه السلام)، در روايتى كه در ذيل آيه مزبور وارد شده مىفرمايد:
«فهذه لآل محمد الى آخر الآية، و المهدى و اصحابه يملكهم الله مشارق الارض و مغاربها و يظهر الدين و يميت الله به و باصحابه البدع و الباطل كما امات الشقاة الحق، حتى لايرى اين الظلم و يامرون بالمعروف و ينهون عنالمنكر». [6]
اين آيه تا آخر آن درباره آل محمد و مهدى و اصحاب اوست كه مشرقها و مغربهاى زمين را تصاحب مىكند و دين پيروز مىشود و خداوند به وسيله او و اصحابش، بدعتها و باطل را مىميراند، همانطور كه اشقيا، اهل باطل را از بين بردند، به گونهاى كه ظلم در هيچ جا ديده نمىشود و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند.
بنابراين، مصداق كامل اين آيه، در زمان ظهور حضرت مهدى (عليهالسلام)، تحقق مىيابد. همانطور كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله)، نيز مىفرمايند:
«يفرج الله بالمهدى عن الامة بملا قلوب العباد عبادة و يسعهم عدله، به يمحق الكذب و يذهب الزمان الكلب و يخرج ذل الرق من اعناقكم». [7]
خداوند به وسيله مهدى براى اين امت گشايش ايجاد مىكند و دلهاى بندگان را از عبادت پر مىكند و عدلش را همه جا مىگستراند و به وسيله او دروغ ريشهكن مىشود و دوران سختسپرى مىشود و ذلتبندگى از گردنهاى شما خارج مىشود.
يكى از برنامههاى مهم حكومتحضرت مهدى (عليهالسلام)، فقرزدايى كامل از جامعه به وسيله اجراى عدالت، و زدودن حرص و طمع از دلهاى مردم است. در روايتى از اهل سنت اين برنامه اينگونه تشريح شده است:
«بشارت باد بر شما، مهدى ! مردى از قريش كه از خاندان من است، در اختلاف و سستى مردم خروج مىكند، پس از آن زمين را پر از قسط و عدل مىكند همانطور كه از ظلم و جور پر شده است. ساكنان زمين و آسمان از او راضى هستند، و ثروتها به صورت صحيح و مساوى تقسيم مىشود. دلهاى امت محمد از بىنيازى پر مىشود، و عدالتش چنان گسترده مىشود كه آن حضرت منادى را مامور مىكند كه ندا دهد:
چه كسى به من نياز دارد؟ اما غير از يک نفر كه درخواست مال مىكند هيچ كس به سراغ او نمىآيد. منادى به او مىگويد: پرده خانه كعبه را بياور تا از اموال به تو بدهم. آن شخص پرده خانه كعبه را مىآورد، منادى مىگويد: من فرستاده مهدى هستم تا مالى را به تو بدهم و سريع مال را به او مىدهد اما قدرت حمل آن را ندارد، بنابراين مقدارى از آن را كم مىكند تا بتواند آن را حمل كند. پس از آن كه بيرون مىآيد از كار خود پشيمان مىشود و مىگويد: من حريصترين امت محمد هستم. همه مردم براى گرفتن اين مال دعوت شدند، اما غير از من همگى آن را رها كردند، بنابراين، اموال را به منادى بر مىگرداند، ولى منادى مىگويد: ما چيزى را كه عطا كنيم پس نمىگيريم...» [8]
آرى، در چنين دولت كريمهاى، اسلام و مسلمين عزيز هستند، نفاق و اهل آن خوار و ذليلند، مردم به اطاعتخداى متعال دعوت مىشوند، و كرامت و بزرگوارى در دنيا و آخرت نصيبشان مىشود.
اين حكومت، حكومتى است قرآنى و خداپسند كه ارزشهاى دينى بارور مىشود، مشكلات زندگى فردى و اجتماعى از بين مىرود، انسان از پوچى نجات مىيابد و در يک كلمه انسان به هدف آفرينش رهبرى مىشود.
«اللهم انا نرغب اليک فى دولة كريمة، تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتک و القادة الى سبيلک و ترزقنا بها كرامة الدنيا و الآخرة».[9]
عبدالرسول هاديان شيرازى
پىنوشتها:
1. سوره حج، آيه 41.
2.سوره نور، آيه 52.
3. سوره حشر، آيه9؛ سوره تغابن، آيه 16 .
4. الحرالعاملى، محمد بن الحسن، وسائلالشيعة، ج5، باب1، از ابواب ما تجب فيه الزكاة، حديث6، ص4.
5. العروسى، عبد على بن جمعه، نورالثقلين، ج3، ص506.
6. همان.
7. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج51، ص75.
8. المتقىالهندى، علاءالدين، كنز العمال، ج14، صص262-261، حديث38653.
9. بخشى از دعاى افتتاح.
قبل از ورود به بحث در ابتدا لازم است كه اشارهاى هر چند مختصر، به معنا و تعریف معجزه داشته باشیم.
محقّق خویى، در تعریف معجزه مىنویسد:
معجزه، در اصطلاح، این است كه مدعى منصبى از مناصب الهى، براى اثبات صحت ادعایش، كارى را انجام دهد كه خارق قوانین طبیعى است و دیگران از انجام دادن آن عاجزند.[1]
چون خداوند، بعد از خاتم انبیا حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) امامان معصوم (علیهم السلام) را مجریان شریعت و جانشینان طریقت آن حضرت و حجّت خویش در روى زمین قرار داده تا راه هدایت را بر مردم هموار كنند و از آن جا كه همواره در طول تاریخ، مدعیان دروغین نبوّت و امامت، واقعیّت را بر مردم مشتبه مىكردند و مردم را به گمراهى و ضلالت مىكشاندند، لازم است كه راهى براى شناخت امام و حجّت، قرار داده شود. این راه و علامت، همان است كه در اصطلاح متكلمان، «معجزه» خوانده مىشود و در اصطلاح قرآن، «بیّنه» و «آیه» نامیده مىشود. خداوند مىفرماید:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ...» [2]
ما، رسولان خود را با دلائل روشن (معجزه) فرستادیم و با آنان، كتاب و میزان نازل كردیم تا مردم قیام به عدالت كنند.
در روایتى از امام صادق (علیه السلام) درباره علت اعطاى معجزه از سوى خداوند، سوال شد، حضرت، در جواب فرمودند: «معجزه، علامتى است از طرف خداوند كه آن را فقط به انبیا و رسل و امامان اعطا مىكند تا صدق آنان از دورغ دروغگو شناخته شود.».[3]
حال، با توجّه به این كه جمیع مسلمانان، به جواز كرامت اولیاى خدا عقیده دارند ـ چنان كه تفتازانى مىگوید: «جمهور مسلمانان، به جواز كرامت اولیاى خدا معتقد هستند[4]» ـ پس انجام دادن معجزات و كرامات از سوى امامان معصوم (علیه السلام) ـ و از جمله امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ـ كه حجتهاى خداوند بر روى زمین و وارثان زمین هستند، امر عجیبى نیست. با مراجعه به كتابهاى تاریخى و روایى و ورق زدن صفحات آن، مشاهده مىكنیم كه معجزات و كرامات فراوانى از سوى آنان به وقوع پیوسته است.
بعد از این مقدمه باید گفت، معجزات آن حضرت، دو دسته است:
الف) معجزاتى كه آن حضرت در دوران تولّد و كودكى و غیبت، انجام دادهاند.
1ـ تولّد بدون ظاهر شدن آثار حمل
از امام حسن عسكرى (علیه السلام) نقل شده كه به حكیمه، دختر امام جواد (علیه السلام) فرمود: امشب، به خانه ما بیا زیرا، امر مهمّى رخ خواهد داد. حكیمه پرسید: چه اتفاقى؟ امام (علیه السلام) فرمود: قائم آل محمد امشب به دنیا خواهد آمد. حكیمه پرسید: از چه كسى؟ امام (علیه السلام) فرمود: از نرجس.
حكیمه خاتون مىگوید: به نزد نرجس رفتم و به او، فرزند بزرگوارى را بشارت دادم، در حالى كه هیچ اثر حملى در او مشاهده نكردم. [5]
چنین معجزهاى، در مورد حضرت موسى (علیه السلام) هم بیان شده است. در مادر او، یوكابد، هیچ آثار حملى ظاهر نبود[6] و تا روزى كه موسى (علیه السلام) به دنیا آمد، كسى نفهمید كه او حامله است.
2ـ قرآن خواندن در بدو تولّد
هنگامى كه امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مادر تولّد شد، ایشان را به امام حسن عسكرى (علیه السلام) دادند. آن حضرت، وى را در آغوش گرفت و فرمود: «قرآن بخوان.». امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شروع به قرآن خواندن كرد.[7]
3ـ شفاى مریض لاعلاج
محمّد بن یوسف نقل مىكند، به مرضى دچار شدم كه پزشكان از علاج آن ناامید شدند. نامهاى به حضرت امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشتم و از آن حضرت، طلب شفا كردم. ایشان در جواب نوشتند: «ألبسک الله العافیة» خداوند، بر تو لباس عافیّت بپوشاند. مدّتى نگذشت كه شفا پیدا كردم و وقتى پزشكان از این ماجرا مطلع شدند، گفتند: «این شفا و عافیت، به یقین، از جانب خداوند بوده است.».[8]
4ـ طلا شدن سنگریزه
یكى از اهالى مدائن مىگوید: به همراه رفیقم، به حج مىرفتیم. در نزدیكى موقف، فقیرى به سوى ما آمد. ما به او جواب ردّ دادیم. سپس به سوى جوانى خوش سیما كه ردایى پوشیده بود رفت. او، سنگى از روى زمین برداشت و به فقیر داد. شخص فقیر، مدّت زیادى در حق او دعا مىكرد. در این هنگام، آن جوان غائب شد. ما به نزد مرد فقیر رفتیم و گفتیم: «واى بر تو! آیا براى گرفتن یک سنگ، این قدر دعا مىكنى؟» ناگهان در دست او سنگى از طلا دیدیم كه در حدود بیست مثقال مىشد. وقتى در مورد آن جوان از اهل مكّه و مدینه سوال كردیم، گفتند: «چنین شخصى از علویان است و هر سال با پاى پیاده به حج مىآید.».[9]
5ـ خبر دادن از غیب
از پسر مهزیار نقل شده كه در سفرى با كشتى همراه پدرم بودم و مال زیادى به همراه او بود. پدرم، دچار بیمارى سختى شد و گفت: «من، در حال مردن هستم.». و در مورد آن اموال، وصیت كرد كه آن ها را به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بدهم. از این وصیّت تعجّب كردم، ولى مطمئن بودم كه پدرم بیهوده سخن نمىگوید. با خود گفتم: «اگر امر برایم روشن شد، مانند دوران امام حسن عسكرى (علیه السلام) به وصیّت عمل مىكنم و الّا آن را صدقه مىدهم.».
مدّتى در عراق بودم تا این كه فرستادهاى از جانب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمد و مشخصّات مال و محلّ مخفى كردن آن را گفت و حتّى بعضى از مشخّصاتى را كه خودم هم نمىدانستم، بیان كرد و من هم مال را به او دادم.[10]
ب) معجزاتى كه امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به هنگام ظهور انجام خواهد داد.
امام صادق (علیه السلام) مىفرماید: «هیچ معجزهاى از معجزات انبیا نیست مگر این كه خداوند آن را به دست حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) براى اتمام حجّت، بر دشمنان ظاهر خواهد كرد.».[11]
بنابراین، معجزات آن حضرت به دوره قبل از غیبت و غیبت، ختم نمىشود و به هنگام ظهور نیز آن حضرت براى معرّفى حقانیّت خویش و اتمام حجّت بر دشمنان و منكران، معجزاتى را انجام خواهند داد.
منابع:
[1]. آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، ص 3، (به نقل از: إیضاح المراد فى شرح كشف المراد، ص 345، ربانّى گلپایگانى).
[2]. الحدید: 25.
[3]. مجلسی، بحارالأنوار، ج 11، ص 71.
[4]. الإلهیات من شرح المواقف، تحقیق على ربانى گلپایگانى، ص 132.
[5]. مدینه المعاجز، سیدهاشم بحرانى، ج 8، ص 10 و 26، مؤسسه معارف اسلامى، چاپ اوّل، 1416 هـ ق.
[6]. قصص قرآن یا تاریخ انبیاء، هاشم رسولى محلاتى، ج 2، ص 46، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ پنجم، 1407 هـ ق.
[7]. تبصره الولى، سیدهاشم بحرانى، ج 18.
[8]. مجلسی، بحارالأنوار، ج 51، ص 297، کلینی، اصول كافى، ج 1، ص 519.
[9]. کلینی، اصول كافى، ج 1، ص 332؛ بحرانی، مدینه المعاجز، ج 8، ص 71.
[10]. الغیبه، شیخ طوسى، ص 282، مؤسسه معارف اسلامى، قم، چاپ اوّل، 1411.
[11]. منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، لطف الله صافى، ص 312، مكتبه الصدر، چاپ سوم.
یكی از وظایف شیعه در عصر غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تضرع و زاری و دعا برای تعجیل در فرج آن حضرت است.
چند مقدمه
1ـ انسان معمولاً در موقع گرفتاری دعا میكند و در راحتی غافل است البته این كه چه چیزی را گرفتاری و مشكل بداند مهم است. مشكلات شخصی یا اجتماعی.
به نظر میرسد ریشه همه مشكلات عالم، غیبت ولی الله الأعظم است و اگر او بیاید تمام مشكلات برطرف میشود.
2ـ باید اندیشید كه در موارد و اماكن استجابت دعا چه بخواهیم كه جامع همه خوبیها و خیرات باشد. بسیاری دعاها در نهایت، نجات شخص دعا كننده را به دنبال دارد و برای سایر مردم و از جمله حضرت حجّت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سودی ندارد و مشكل او را حل نمیكند. در حالی كه جلب منفعت برای خود با احادیثی كه میگوید «مؤمن نیست مگر این كه جان مرا از جان خودش بیشتر دوست بدارد و اهلبیت مرا از خانواده خود بیشتر دوست بدارد» و با «آیهی مودّت»[1] كه مزد رسالت است سازگاری ندارد.
مودّت فراتر از محبت است چون ممكن است پدری فرزندش را خیلی دوست داشته باشد ولی در اثر اختلاف با او قهر باشد، اما با پیامبر و اهلبیت، نمیشود قهر كرد، ممكن است كسی را دوست بدارد ولی كمكی به او نكند اما مؤدت ابراز حبّ با دست و زبان و سایر اعضاء است.
پس دعایی بكنیم كه فایده آن خوشحالی پیامبر و خاندان او باشد و خاصه قلب امام زمان را شاد كند و نیز ثمرهاش برای همه انسانها از مرده و زنده باشد و بالأخره جامع همه خوبیها باشد و آن دعا برای فرج قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله) است.
3ـ باید حضرت بقیة الله را برای خودش بخواهیم نه این كه واسطه حل مشكلات خودمان. جمكران را به نیت دعا برای تعجیل فرجش برویم نه برای رفع مشكلات خودمان.
4ـ در حدیث است كه «اكثروا الدعا بتعجیل الفرج فان فی ذلك فرجكم»[2] یعنی برای تعجیل فرج، بسیار دعا كنید به راستی كه فرج شما در آن است.
این حدیث مهدوی دو نكته دارد:
یك) دعا برای فرج او، فرج ما را هم میرساند یعنی با آمدن آن «ماء معین»[3] همه تشنههای عالم سیراب میشوند و مشكلاتی كه داریم حل میشود.
دو) شاید این نكته هم استفاده شود كه وقتی كسی برای حضرت دعا كند، آن حضرت هم برای مشكلات دعا كننده دعا میكند و چه خوب است كه انسان مشمول دعای او كه دعایش مستجاب است و كلید همه گنجهای دنیا و آخرت در دست اوست بشود.
مرحوم اصفهانی در مكیال المكارم نقل كرده كه امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عالم خواب به یكی از دوستان ایشان فرموده: هر كس مصیبت جد شهیدم را یاد كند و سپس برای تعجیل فرج و تأیید من دعا كند من هم برای او دعا میكنم.
زمان اجابت دعا
عن الصادق (علیه السّلام): اغتمنوا الدعاء عند خمسه مواطن:
1ـ عند قراءه القرآن
2ـ و عند الاذان
3ـ و عند نزول الغیث
4ـ و عند التقاء الصفّین للشهادة
5ـ و عند دعوه المظلوم فانها لیس لها حجاب دون العرش.
پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: الدعاء بین الاذان و الاقامه لا تردّ.
و در روایات دیگر: عند طلوع الفجر ـ فی اثر المكتوبه (بعد از نماز واجب)
اذا اقشعر جلدک و دمعت عیناک و وجل قلبک فدونک دونک فقد قصد قصدک: یعنی وقتی پوست بدنت لرزید و اشكت جاری شد و قلبت خاشع شد پس آن لحظه را غنیمت شمار كه مقصود تو فراهم شده است.
مكان اجابت دعا
عن النبی (صلّی الله علیه و آله) ... مكانهایی است كه دعا در آنها به اجابت میرسد از جمله مكّه ـ عند الحجر الاسود، بین المقام و الباب، علی الصفا و المروه، تحت قبه الحسین (علیه السّلام)
حالات اجابت دعا
دعای مریض ـ دعای پدر برای فرزند، دعای مسافری كه در معصیت نباشد تا برگردد دعای برادر برای برادرش در غیاب و ـ الدعا مع رفع الیدین ـ فی السجود ـ فی لیله القدر، بعد از دعا برای چهل مؤمن.
به چند روایت كه مناسب بحث است اشاره میشود:
عن علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) علیكم بسلاح الأنبیاء « قیل و ما سلاح الأنبیاء؟ » قال الدّعاء![4]
عن امیر المؤمنین (علیه السّلام) نعم السلاح الدّعاء (غرر الحكم)
عن الصادق (علیه السّلام) انّ الدّعا انفذ من سلاح الحدید[5]
عن الباقر (علیه السّلام) لا تُحقِّروا صغیراً من حوائجكم فانّ احبّ المؤمنین الی الله أسئَلُهم.[6]
قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله): لِیسأل اَحدُكم رَبَّه حاجته كلّها حتی یَسأله شِسَعُ نعله اِذا انقطع.[7]
منابع:
[1]. (قل لا اسئلكم علیه اجراً الا المودّه فی القربی) شوری/23.
[2]. مجلسی، بحارالانوار، ج53، ص181.
[3]. (قل ارءیتم ان أصبح ماؤكم غوراً فمن یأتیكم بماء معین) ملک / 30، این آیه به حضرت مهدی تأویل شده است.
[4]. کلینی، كافی، ج2، ص468، مجلسی، بحارالانوار، ج91، باب دعا.
[5]. همان.
[6]. همان.
پيش درآمد
شوق آتشين باز آمدن يا آمدن منجى موعود، قرنهاست بشر وامانده از عدالت، معنويت و آزادى را بىقرار ساخته است. هرچند افق نگاه مردمان، گونههاى مختلفى به انتظار بخشيده است، اما اين واژه در معناى عام خود يكى از مشتركات بشر و انسان معاصر به حساب مىآيد. در اين ميان، اديان ابراهيمى به اين مسأله اهميتى ويژه مىدهند، چرا كه ظهور موعود در هر يک از اين اديان به مفهوم تشكيل حكومت و سرورى بر ديگران است. باتوجه به شرايط كنونى، آنچه دغدغه اين نوشتار را فراهم ساخته است، نگاهى كوتاه به بازخوانى انديشه موعود در جهان مسيحيت است. اين مسأله از آن جا مهم و در خور اعتنا است كه هم اينک بخشى از جهان مسيحيت با تكيه بر وعدههاى توراتى ـ انجيلى و فنآورى موجود در دنياى غرب به گونهاى خاص به تأويل و تفسير آخرالزمان و انديشه انتظار مىپردازد و با ارائه نگاهى جنگ طلبانه، تمامى اهرمهاى خود را براى تحميل نظريه خويش به كار مىبرد. از اين رو، با گذرى كوتاه بر انديشه بازگشت مسيح، تلاش خواهيم نمود تا از زاويهاى ديگر به اين ماجرا بنگريم.
مسيحيان و بازگشت مسيح
انديشه بازگشت عيسى (عليه السلام) يكى از باورهاى غالب جامعه مسيحيت است. اين شوق و انتظار، در بخشهاى قديمىتر عهد جديد مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونيكيان به خوبى منعكس گشته است. اما در رسالههاى بعدى مانند رسالههاى پولس به تيموتاؤس و تيطس، همچنين رسالههاى پطرس به بعد اجتماعى مسيحيت توجه شده است. اين مسأله از آن جا ناشى مىشد كه عيسويان با گذشت زمان پىبردند كه بازگشت مسيح (عليه السلام) برخلاف تصور آنان نزديک نيست. هرچند اقليتى از آنان بر اين عقيده باقى ماندند كه عيسى به زودى خواهد آمد و حكومت هزار ساله خود را تشكيل خواهد داد، حاكميتى كه به روز داورى پايان خواهد يافت. از همين رو، از دير باز گروههاى كوچكى به نام هزارهگرا در مسيحيت پديد آمده اند كه تمام سعى و تلاش خود را صرف آمادگى براى ظهور دوباره عيسى در آخرالزمان مىكنند.
البته، وجود آياتى در انجيل اين حالت انتظار را تشديد مىكند و با اشاره به عدم تعيين وقت ظهور، آن را ناگهانى معرفى مكنند. به عنوان مثال، در انجيل متّا از زبان عيسى اين گونه نقل شده است: شما نمىتوانيد زمان و موقع آمدن مرا بدانيد؛ زيرا اين فقط در يد قدرت خداست. هيچ بشرى از آن لحظه (زمان ظهور) آگاهى ندارد حتى فرشتگان، تنها خدا آگاه است. يا آن كه در انجيل لوقا به نقل از مسيح چنين آمده است: هميشه آماده باشيد؛ زيرا كه من زمانى مىآيم كه شما گمان نمىبريد.
روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لا به لاى انجيل به چشم مىخورد: كمرهاى خود را بسته و چراغهاى خود را افروخته بداريد، بايد مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مىكشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند. تا هر وقت آيد و در را بكوبد، بىدرنگ در را براى او باز كنند. خوشا به حال آن غلامانى كه آقاى ايشان چون آيد، ايشان را بيدار يابد. پس شما نيز مستعد باشيد؛ زيرا در ساعتى كه شما گمان نمىبريد پسر انسان مىآيد.
مسيحيت ضمن تأكيد بر غيرمنتظره بودن بازگشت عيسى، هدف از اين بازگشت را ايجاد حكومتى الهى در راستاى حكومت الهى آسمان ها ارزيابى مىكند. علاوه بر اين، ظهور مسيح يگانه راه حل براى ادامه حيات و زندگانى برشمرده مىشود و عيسى منجى انسانها و پادشاه پادشاهان معرفى مىگردد. وى براساس سخنان دانيال نبى، نظام اجتماعى، اقتصادى، سياسى، تربيتى و مذهبى جهان را عوض خواهد كرد و جهانى بر مبناى راه و روش خدا بنا مىكند. مسيحيان همچنين علاماتى براى ظهور عيسى بن مريم قايل مىباشند: عنقريب بعد از آن آزمايش سخت، روزگاران خورشيد تيره و تار مىگردد و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان افول خواهند كرد و قدرتهاى آسمانى نيز به لرزه درخواهند آمد و سپس آثار و علايم ظهور آن مرد آسمانى آشكار خواهد شد و سپس تمامى قبايل زمين نگران و غمگين مىگردند و آنگاه عيسى از ابرهاى آسمان با جلال و شكوه و قدرت فرو خواهد آمد.
در انجيل مرقس نيز ضمن تأكيد بر همين مضامين، به جمع آورى ياران توسط مسيح اشاره شده است: سپس عيسى با شكوه و جلال و قدرت خواهد آمد و فرشتگان تحت امر خود را به اطراف و اكناف عالم روانه خواهد كرد و منتخبان خود را از چهارگوشه جهان از بالاترين نقطه آسمان تا پايين ترين نقطه زمين جمع خواهد كرد. روايات اسلامى نيز بر آمدن مسيح (عليه السلام) صحه مىگذارند. از جمله آن كه، پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمودند: سوگند به آن كه جانم به دست او است، به طور يقين عيسى بن مريم به عنوان داورى عادل و پيشوايى دادگر در ميان شما فرود خواهد آمد.
مفسران در تفسير آيه 159 سوره نساء، آن را با بازگشت حضرت مسيح در آخر الزمان مرتبط مىدانند و اين آيه را در همين رابطه ارزيابى مىكند. به هر حال، مسأله فرود آمدن مسيح و بازگشت وى در آخرالزمان، از موضوعات مشترک انديشه انتظار نزد مسلمانان و مسيحيان است. البته، اسلام در اين رابطه منجى موعود را مهدى (عليه السلام) معرفى نموده، او را پيشواى آخرالزمان تلقى مىكند: چگونه خواهيد بود، آن گاه كه عيسى بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواى شما از خود شما باشد. يا آن كه در روايتى ديگر از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است: پيش از قيامت (عيسى) به دنيا فرود مىآيد و هيچ كس از ملت يهود و مسيحى نمىماند مگر آن كه پيش از مرگ به او ايمان آورد و آن حضرت پشت سر مهدى نماز مىگذارد.
بىگمان بر هر پژوهشگر آگاه روشن است كه روايات اسلامى و اعتقادات مسيحى در رابطه با مسأله ظهور بسيار به هم نزديک هستند. مقايسه خبرهاى رسيده از روايات اسلامى در رابطه با پيشرفت غيرقابل تصور علوم در زمان ظهور ، ايجاد رفاه اجتماعى ، علايم ظهور و ساير موارد با آنچه آمد به روشنى اين مدعا را ثابت مىكند.
اين مسأله به خودى خود مىتواند زمينههاى گفت و گو و هم انديشى بين انتظار اسلامى و مسيحى را فراهم آورد. ناگفته نماند كه حتى در برخى از انجيلهاى مورد پذيرش گروهى از پروتستانها، به روشنى از ظهور نجات دهندهاى صحبت به ميان مىآيد كه از فرزندان پيامبر عربى است: مسيح در وصاياى خود به شمعون پطرس مىفرمايد: اى شمعون! خداى من فرمود، تو را وصيت مىكنم به سيد انبيا، كه بزرگ فرزندان آدم و پيغمبران امى عربى است. او بيايد، ساعتى كه فرج قوى گردد و نبوت بسيار شود و مانند سيل جهان را پركند.
بازگشت مسيح از زاويهاى ديگر
هزارهگرايى در ميان مسيحيت همواره وجود داشته است. اين انديشه اگرچه در طول تاريخ داراى فراز و نشيبهاى فراوانى بوده است، اما هم اينک با گذر از قرن بيستم و ورود به قرن بيست و يكم، اميدهاى تازهاى را پديد آورده است. با نگاهى به پايگاههاى اينترنتى و حجم گسترده اطلاعات آنها، شور انتظار به راحتى محسوس است. اين مسأله به تنهايى خطرخيز نيست، اما اگر اين مطلب را در كنار وقوع انقلاب اسلامى، ادعاى زمينهسازى ظهور، كه به وسيله برخى روايات نيز تأييد مىشود، نگاه هژمونيک و جهان شمول اسلام جذابيتهاى ذاتى شيعه و محتواى غنى آن را در نظر بگيريم، مسأله پيچيدهتر خواهد شد. حال، اگر به آنچه گذشت تماميت طلبى غرب، نظريه جهانى سازى، انديشه پايان تاريخ فوكوياما و جنگ تمدنها را بيافزاييم، خواهيم ديد كه انديشه انتظار يكى از موضوعات چالش خيز ميان جهان اسلام، به ويژه ايران و جهان غرب است. ساخت فيلمهاى روز استقلال، آرماگدون و ماتريس در پايان دهه نود و نوستراداموس در دهه هشتاد، نمادى از همين تقابل است. تقابلى كه با گذشت زمان، روز به روز جدىتر مىشود.
منتظران هارمجدون (آرماگدون)
يكى از موضوعاتى كه همواره در انديشه انتظار مسيحيت و اسلام به عنوان چالش مطرح بوده، نبرد آخرالزمان است. با نگاهى به تاريخ اروپا و آمريكا در مقاطعى حساس، رهبران آنان با اشاراتى كوتاه و بسيار مبهم مطالبى را بيان مىداشتند كه بيانگر انديشههاى درونى حاكم بر آنان بوده است. ناپلئون وقتى به دشت جرزال ميان جليله و سامريه در حوالى كرانه غربى رود اردن رسيد، گفت: اين، ميدان بزرگترين نبرد جهان است. وى اين مطلب را بر اساس آموزههاى انجيلى ابراز داشت. اما به نظر نمىرسد هيچ پژوهشگر مسلمانى اين گفتار وى را، كه در تاريخ ثبت شده است، مورد توجه، تجزيه و تحليل قرار داده باشد. بيش از صد سال بعد، هنگامى كه فرانسه توانست با سوء استفاده از ضعف امپراطورى عثمانى، سوريه و لبنان را اشغال كند، ژنرال گورو فرمانده فرانسوى و فاتح دمشق، در حالى كه پاى خود را با تنفر و تكبر تمام بر مزار صلاح الدين ايوبى گذاشته بود، اظهار داشت:
هان اى صلاح الدين ما بازگشتيم! اين رفتار متفرعنانه مخصوص اين فرمانده فرانسوى نبود. آلن بى، ژنرال انگليسى نيز كه خود در جنگى ديگر در زمان جنگ جهانى اول در هارمجدون پيروزى ارزشمندى را به دست آورده بود، هنگام ورود به قدس، سرمست از پيروزى خويش در برابر كنيسه قيامت ابراز داشت: امروز جنگهاى صليبى به پايان رسيد. اين حادثه براى يهوديان از چنان اهميتى برخوردار بود كه اسرائيل زانگوئيل آن را جنگ هشتم صليبى ناميد.
در ادامه، خط سير اين انديشه را در رفتار جنگ جويانه آيزنهاور رئيس جمهور امريكا، در دهه پنجاه پى مىگيريم. وى اعلام كرد: بزرگترين جنگى كه در پيش داريم، جنگى است براى تسخير افكار انسانها. اما وى ابراز نداشت كه سخن وى در واقع روشى براى تحقق نظريه حمبس برونهام، در كتاب مبارزه براى جهان است كه نوشته بود: هدف ما ايجاد دولت جهانى آمريكايى است، به گونهاى كه با دولتهاى جهان به رقابت برخيزد.
در پى اين اظهارات تند و مهار گسيخته در دهه هشتاد با جنگ ستارگان ريگان، تفكر مذهبى وى در رابطه با مشيت الهى، جنگ براى نابودى دشمنان خدا و حكومت هزار ساله مسيح رو به رو مىگرديم. پس از ريگان، بوش ـ پدر ـ با فروپاشى اتحاد جماهير شوروى، نظريه نظم نوين جهانى را مطرح مىسازد و فرزندش پس از حوادث يازده سپتامبر بار ديگر با نبش قبر انديشهها و انگيزههاى مدفون مذهبى، سخن از جنگهاى صليبى به ميان مىآورد و كشورهاى ايران، عراق و كره شمالى را محور شرارت مىنامد. نگاه تفوق جويانه و نامدارى غرب نسبت به مسلمانان، با فراز و نشيبهايى مصلحتى در طول چند قرن اخير به خوبى روشن است.
حال، اين پرسش مطرح مىشود كه آيا همه اين اظهار نظرها اتفاقى است و از نگرش ليبراليستى غرب ناشى مىشود يا برآيندى است از ناگفتههاى ذهنى و عقيدتى غربيان، كه با بيانهاى گوناگون ابراز مىشود؟ از سوى ديگر، آيا اين نگاه خصمانه در انديشه انتظار منجى آخرالزمان نيز ردپايى از خود بر جاى گذاشته است يا خير؟ گريس هال سل در جست و جوى پاسخ اين پرسشها، كتاب تدارک جنگ بزرگ را به رشته تحرير درآورده است. اين نويسنده مسيحى ـ آمريكايى به ريشهيابى دشمنىهاى غرب پرداخته، با دلايل گوناگون و مستند اين نظريه را اثبات مىكند كه برخى موضع گيرىها و رفتارهاى خصمانه يا دوستانه برخى از سردمداران كشورهاى قدرتمند مسيحى، ناشى از يک عامل عقيدتى است، عاملى كه از سوى حركتهاى راست افراطى مسيحى به شدت در جامعه مسيحى تبليغ مىگردد و تا كنون با اقبال خوبى روبه رو بوده است. اين عامل چيزى جز نبرد آخرالزمان نيست. نبردى كه در دره مجدون رخ خواهد داد. بر اساس اين روايت عهد عتيق، پيكارى بزرگ بين ارتش دويست ميليونى شرق از يک سو، و ارتش يهودى مسيحى از سوى ديگر، به وقوع خواهد پيوست.
نبردهاى مجدون همزمان با بازگشت مسيح روى خواهد داد. بر اساس تأويلهاى گروهى از كشيشيان پروتستان، در اين جنگ از سلاحهاى هستهاى استفاده خواهد شد: اى پسر انسان نظر خود را بر جوج، كه از زمين مأجوج و رئيس روش و ماشک و توبال است، بدار و بر او نبوت نما و بگو خداوند يهوه چنين مىفرمايد: اينک من اى جوج رئيس روش و ماشک و تو بال بر ضد تو هستم و تو را برگرانيده قلاب خود بر چانهات مىگذارم و تو را با تمامى لشكرت بيرون مىآورم. اسبان و سواران، كه جميع ايشان با اسلحه تمام آراسته، جمعيت عظيمى با پسرها و مجنّها و همگى اينها شمشير به دست گرفته. فارس و كوش و فوط با ايشان و جميع ايشان با سپر و خود، جومرو تمامى افواجش و خاندان توجَرمه از اطراف شمال با تمامى افواجش و قومهاى بسيارى همراه تو. پس مستعد شو و تو تمامى جمعيت كه نزد تو جمع شدهاند، خويشتن را مهيا سازيد و تو مستحفظ ايشان باشد. پس از روزهاى بسيار از تو تفقد خواهد شد و در سالهاى آخر به زمينى، كه از شمشير استرداد شده است، خواهى آمد كه از ميان قومهاى بسيار بر كوههاى اسرائيل، كه به خرابههاى دائمى تسليم شده بود، جمع شده است و آن از ميان قوم ها بيرون آورده شده و تمامى اهلش به امنيت ساكن مىباشند. علاوه بر اين آيات، كه به چگونگى تشكيل سپاهيان مهاجم و پايان خوش جنگ مىپردازد، برخى ديگر جنبههاى دهشت بار نبرد را روشن مىسازند: خداوند يهوه مىگويد:
در آن روز، يعنى در روزى كه جوج به زمين اسرائيل بر مىآيد، همانا حدّت خشم من به بينيم خواهد برآمد... هر آينه در آن روز تزلزل عظيمى در زمين اسرائيل خواهد شد و ماهيان دريا و مرغان هوا و حيوانات صحرا و همه حشراتى كه بر زمين مىخزند و همه مردمانى كه بر روى جهانند و به حضور من خواهند لرزيد و كوهها سرنگون خواهد شد و صخرهها خواهد افتاد و جميع حصارهاى زمين منهدم خواهد گرديد. در كتاب زكرياى نبى، به چگونگى كشته شدن جنگاوران مهاجم اشاره شده است: گوشت ايشان در حالتى كه بر پاىهاى خود ايستادهاند، كاهيده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گرديد و زبان ايشان در دهانشان كاهيده خواهد شد. شدت حادثه و تعداد كشتگان در اين نبرد عظيم، چنان زياد است كه در مكاشفه يوحنا از آن به عنوان ضيافت خداوند براى پرندگان ياد مىشود: و ديدم فرشتهاى را در آفتاب ايستاده كه به آواز بلند تمامى مرغانى را كه در آسمان پرواز مىكنند ندا كرده، مىگويد: بياييد و به جهت ضيافت عظيم خدا فراهم شويد. تا بخوريد گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جباران و گوشت اسبان و سواران آنها و گوشت همگان را چه آزاد، چه غلام و چه صغير و چه كبير.
اين روايات عهد عتيق و انجيل، شباهت بسيارى با واقعه و نبرد قرقيسيا در روايات شيعى دارد. براى مثال، از امام صادق (عليه السلام) در همين زمينه نقل شده است: ان لله مائدة بقرقيسيا يطلع مطلع من الماء... همانا براى خداوند در قرقيسيا سفرهاى است كه سروش آسمانى از آن خبر مىدهد، پس ندا مىدهد اى پرندگان و اى درندگان زمين! براى سير گشتن ازگوشت ستمكاران شتاب كنيد. امام باقر (عليه السلام) نيز ضمن تأكيد بر شدت واقعه مىفرمايند: همانا واقعهاى براى فرزندان عباس و مروانى در قرقيسيا روى خواهد داد كه نوجوان را پير مىكند و خداوند هرگونه يارى را از آنان دريغ داشته، به پرندگان آسمان و درندگان زمين الهام مىكند تا از گوشت ستمگران سير شوند. بر اساس تحليلهاى معتقدان نبرد آخرالزمان، دو سوّم جمعيت جهان طى وقايع و حوادث ظهور از بين خواهند رفت. خداوند مىگويد: در تمامى زمين دو حصه منقطع شده، خواهند مفرد و حصه سوم در آن باقى خواهد ماند و حصه سوم را از ميان آتش خواهم گذرانيد و ايشان را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفا ساختن طلا ايشان را مصفا خواهم نمود و اسم مرا خواهند خواند و من ايشان را اجابت نموده، خواهم گفت: ايشان قوم من هستند و ايشان خواهند گفت كه يهوه خداى ما مىباشد. اين نگاه نيز با روايات اسلامى مطابقت دارد، چرا كه از اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين باره نقل شده است: لا يخرج المهدى حتى يقتل ثلث و يموت ثلث و يبقى ثلث. مهدى زمانى خروج خواهد نمود كه ثلث كشته مىشوند، ثلث مىميرند و ثلث باقى مىمانند. روايتى ديگر از امام صادق (عليه السلام) نيز بر همين مضامين تأكيد دارد.
مجموع اين روايات توراتى و انجيلى، دستاويزى قابل اعتنا به دست هزاره گرايان مسيحى و پيروان تندرو مشيت الهى داده است. البته، لازم به يادآورى است كه پيروان اين نظريه حتى به متحدان يهودى خود نيز رحم نمىكنند و ضمن آن كه معتقدند ميليونها نفر از يهوديان در اين جنگ كشته مىشوند. آينده عده باقى مانده را نيز چنين ترسيم مىكنند:
پس از نبردهاى مجدون، تنها صد و چهل و چهار هزار نفر يهودى زنده خواهند ماند و همه آنان اعم از مرد، زن و كودک، در برابر مسيح سجده خواهند كرد و به عنوان مسيحيان نوآيين، خود به تبليغ كلام مسيح خواهند پرداخت. با وجود اصرار معتقدان به نبرد آخرالزمان بر واژههاى مجدون، اين كلمه تنها يکبار در انجيل مطرح شده است. با اين حال، اين تفسير جنگ طلبانه در جوامع مسيحى به شدت بازتاب يافته است، به گونهاى كه در سال 1985 م. اين گونه تفسيرها، كه در قالب برنامههاى تلويزيونى ارائه مىشد، تنها در آمريكا حدود شصت ميليون مخاطب را به خود جذب نموده بود. همچنين فروش كتاب، مرحوم سياره بزرگ زمين كه در همين رابطه نوشته شده بود، به مرز هجده ميليون نسخه رسيد و در سراسر دهه هفتاد پرفروش ترين كتاب پس از انجيل به شمار مىرفت. هم اكنون آمريكاييان به بيش از هزار و چهارصد ايستگاه راديويى، كه برنامههاى مذهبى پخش مىكنند، گوش فرا مىدهند و هشتاد هزار كشيش بنيادگراى پروتستان روزانه از چهارصد ايستگاه راديويى به تبليغ مرام و مكتب خويش مىپردازند. اكثريت آنها را هواخواهان مشيت الهى (نبرد پيروزمند مسيحيان در آخرالزمان) تشكيل مىدهند. اين مبلغان جنگ، كه بيشتر درباره حمايت خداوند از مسيحيان و عظمت و آينده درخشان ايشان سخن مىگويند، با استفاده از شبكههاى تلويزيونى خويش هم اكنون حدود شصت كشور را تحت پوشش برنامههاى خود قرار دادهاند.
لازم به يادآورى است كه يكى از ايستگاههاى تلويزيونى مروج اين نوع ديدگاه در جنوب لبنان حضور فعال دارد. يكى ديگر از فعاليتهاى درخور توجه اين گروه تربيت يک صد هزار كشيش متعصب و مدافع مسيحيت جنگ طلب مىباشد، كه عمده فعاليت خود را در آمريكا متمركز نمودهاند. جالب است بدانيم مفسران و نظريه پردازان اين نظريه تا پيش از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى واژگانى همچون روش، ماشک، توبال، فارس، جومر و توجرمه را، كه به زعم اينان حريفان اصلى نبرد مجدون را تشكيل مىدهند، به ترتيب بر روسيه، مسكو، توبولسک (يكى از شهرهاى شوروى سابق)، ايران، شمال آفريقا يا كشورهاى اروپاى شرقى و قزاقهاى جنوب روسيه تطبيق مىكردند. اين گروه نسبتاً قدرتمند علاوه بر آن كه، روابط خويش را با اسرائيل مستحكم مىسازند و تشكيل رژيم صهيونيستى را مقدمه ظهور مسيح ارزيابى مىكنند، در عين حال با توجه به اعتقادات خويش، با جريان صلح يا سازش خاورميانه مخالفت مىكنند. جرى فال ول، كه يكى از كشيشان معروف و از رهبران اين گروههاى افراطى مىباشد، درباره روند صلح خاورميانه و پيمان كمپ ديويد مىگويد:
به رغم انتظارهاى خوش بينانه و دور از واقع بينى دولت ما، اين قرارداد پيمان پايدارى نخواهد بود. ما از صميم قلب براى صلح در اورشليم دعا مىكنيم، ما به يقين بالاترين احترامها را براى نخست وزير اسرائيل و رياست جمهورى مصر قايل هستيم... اما شما و ما مىدانيم تا روزى كه خداوندگار ما عيسى بر روى تخت داوود در اورشليم (قدس) جلوس نكنند، صلحى در خاورميانه برقرار نخواهد شد. متأسفانه بايد اظهار داشت اين ديدگاه افراطى تنها به پژوهشگران راست مسيحى و برخى كشيشان محدود نمىشود، بلكه رسوبات اين طرز تلقى در يكى از مهمترين نظريات سياسى ـ راهبردى، يعنى نظريه جنگ تمدنها و در پيوند با اهداف درازمدت قدرتهاى بزرگ به خوبى قابل مشاهده است. نظريه جنگ تمدنها، كه استخوان بندى سياست خارجى و دفاعى آمريكا را شكل داده است، در رابطه با آينده جوامع بشرى به ويژه دو تمدن اسلام و غرب، نگاهى نزديک به مشيت طلبان مسيحى داشته و ابراز مىدارد: تقابل اصلى جوامع بشرى برخورد فرهنگ اسلامى و فرهنگ غربى است.
حاصل سخن
با جمع بندى آنچه گذشت، مىتوان اين حقيقت را دريافت كه در صحنه انتظار موعود رقبايى سرسخت و پركار حضور دارند؛ انديشههايى كه با ارائه تفاسير خويش در تلاش هستند تا موجوديت ساير نگرشها را به خطر اندازند. اين مسأله زمانى جدى تلقى مىشود كه بدانيم هويت شيعه پيوندى حياتى با انديشه انتظار داشته و در ارتباط با اين مفهوم قوام مىيابد. ازاين رو، مىتوان با اطمينان اظهار داشت كه بار گران تبيين انديشه مهدويت بيش از هرجا بر دوش شيعه دوازده امامى سنگينى مىكند. حال، اگر اين واقعيت را با وقوع انقلاب اسلامى و داعيه دارى زمينهسازى ظهور حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ملاحظه نماييم، عمق مسأله بيش از پيش آشكار خواهد شد. بىگمان فرا رسيدن هزاره سوم فرصتى كم نظير و طلايى را فراروى مبلغان واقعى منجى آخرالزمان قرار داده است. استفاده هدفدار و روشمند از اين موقعيت ممتاز با توجه به غنا و گيرايى انديشه انتظار در شيعه، مىتواند راه را بر انديشههاى رقيب بسته يا دست كم آنان را بىرقيب رها نكند. در برابر بىتوجهى به فرصتهاى پيش آمده راه نفوذ و هجوم ديگرى را براى دشمنان فراهم خواهد ساخت. دشمنانى كه با انديشه انتظار نيز برخوردى ابزارى خواهند داشت.
امام زمان علیه السلام نگهبان اهل زمین:
سلیمان گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم که مردم در زمان غیبت چگونه از امام غایب بهرهمند میشوند؟
آن حضرت فرمود:« همچنان که از خورشید هنگامی که در پشت ابرها است، بهرهمند میگردند».
احادیث و روایات ازپیامبر اکرم و ائمه (علیهم السلام) در جواب و پاسخ اینگونه پرسشها فراوان است که ذکر آن در این مختصر نمیگنجد، لکن از باب نمونه به عنوان تیمن و تبرک، حدیثی را از امام سجاد (علیه السلام) که بیانگر پارهای از برکات وجودی امام است، ذکر میکنیم:
سلیمان از امام صادق (علیه السلام) و آن حضرت از پدر بزرگوارش امام باقر (علیه السلام) و آن حضرت از امام زین العابدین نقل میکند که حضرتش فرمودند:
«نحن ائمة المسلمین و حجج الله علی العالمین و سادة المؤمنین و قادة الغر المحجلین و موالی المؤمنین و نحن أمان لأهل الأرض کما أن النجوم أمان لأهل السماء و نحن الذین بنا یمسک الله السماء أن تقع علی الأرض إلآ بإذنه و بنا یمسک الأرض أن تمید بأهلها و بنا ینزل الغیث و تنشر الرحمه و تخرج برکات الأرض و لولا ما فی الأرض منا لساخت بأهلها.»
ثم قال: «و لم تخل الأرض منذ خلق الله آدم من حجه الله فیها ظاهر مشهور أو غائب مستور (در بعضی از نسخهها «خائف مغمور»ذكر شده است) و لا تخلو إلی أن تقوم الساعة من حجة الله فیها و لولا ذلک لم یعبد الله».
قال سلیمان، فقلت للصادق (علیه السلام): فکیف ینتفع الناس بالحجة الغائب المستور؟
قال:«کما ینتفعون بالشمس إذا سترها السحاب» [1]
«ما (اهل بیت پیامبر)، پیشوایان امت اسلام، حجتهای خدا برجهانیان، آقای اهل ایمان، پیشوای روسفیدان و سرپرست مؤمنانیم. ما امان برای اهل زمین هستیم، همچنان که ستارگان امان برای اهل آسمانند. ما کسانی هستیم که خدا به واسطه ما آسمان را برفراز زمین نگه داشته و اهل زمین را از هلاکت نجات بخشیده است. به واسطه ما است که باران میبارد و رحمت خدا منتشر میشود و زمین برکاتش را بیرون میآورد و اگرنبود در هر عصر و زمانی امامی از ما اهل بیت در زمین، زمین اهلش را فرو میبرد و هلاک میکرد.
سپس فرمودند: از هنگام خلقت آدم تا قیامت، زمین ازحجت خدا خالی نبوده و نخواهد بود؛ خواه حجتش در میان مردم آشکار و معروف باشد یا غایب و ناپیدا. خدا در زمین عبادت نمیگردید».
سلیمان گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم که مردم در زمان غیبت چگونه از امام غایب بهرهمند میشوند؟
آن حضرت فرمود:« همچنان که از خورشید هنگامی که در پشت ابرها است، بهرهمند میگردند».
مفاد بیان امام در این حدیث، سه بخش است:
بخش اول در موقعیت ائمه (علیهم السلام) از جهت مقام و منصب الهی آنهاست که پیشوایان راستین اسلام پس از پیامبر گرامی، حجتهای خدا بر تمام عالمیان و سید و آقای اهل ایمان هستند که به فرمان خدای سبحان به وسیله پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به جامعه اسلامی معرفی گردیده و برای هدایت و رهبری همه انسانها در تمامی قرون و اعصار تعیین گشتهاند.
در بخش دوم از فرمایش امام سجاد (علیه السلام)، پارهای ازبرکات وجودی ائمه اطهار (علیهم السلام) بیان شده است که اختصاص به زمان حضور امام (علیه السلام) ندارد. زیرا آثار و برکات آن حضرت چنان گسترده است که شامل زمان حضور و غیبت میشود.
در بخش سوم از فرمایش امام سجاد (علیه السلام)، به چند نکته اساسی اشاره شده است
الف): اگر امامی ازاهل بیت پیامبر، در زمین نباشد، زمین اهلش را نابود میکند.
ب): خالی نبودن زمین ازحجت خدا، یک سنت الهی است که از زمان حضرت آدم علیه السلام تا قیامت جریان دارد.
ج): عبادت خدا در زمین بستگی به وجود حجت خدا دارد.
د): درکلام حضرت به بهرهمند شدن مردم از وجود امام در ایام غیبت تصریح شده است.
اینک نسبت به بعضی از فرازهای فرمایش امام توضیحاتی ارائه میدهیم:
«نحن أمان لأهل الأرض کما أن النجوم أمان لأهل السماء.»
(این جمله در توقیع امام زمان (علیه السلام) نیز آمده است كه حضرت فرموده اند:«انی لامان لأهل الأرض کما أن النجوم أمان لأهل السماء.» [2]
در این فراز از سخنان امام، به نقس حیاتی و پراهمیت ائمه اطهار (علیهم السلام) نسبت به امنیت و آرامش اهل زمین اشاره گردیده و وجود امامان و رهبران معصوم - که از سوی خدا عهدهدار مسئولیت هدایت و ارشاد و رهبری جامعه گردیدهاند- برای اهل زمین، موجب امنیت و آرامش دانسته شده و این بسان ستارگان آسمان است که موجب آرامش اهل آسمانند.
وجود امام معصوم موجب آرامش اهل زمین:
اگر شناخت صحیح نسبت به خداوند متعال از راه نزول وحی به وسیله حجت و امام بعد از پیامبر انجام گیرد، به خوبی روشن میشود که وجود امام معصوم در میان جامعه بشری از جهات گوناگون موجب آرامش و امنیت برای ساکنان زمین است.
اینک به گوشهای از آن جهات اشاره میکنیم.
1- امنیت فکری و روحی
امام و حجت بر اساس این که مسئولیت هدایت و ارشاد جامعه را بر عهده دارد، از مرزهای اعتقادی و فکری جامعه اسلامی نگهبانی میکند تا مورد هجوم افکار غلط و اعتقادات منحرف دشمنان خدا واقع نشود. در پرتو هدایت و ارشاد حجت خداست که انحرافات فکری و عقیدتی که موجب تزلزل فکری وروحی جامعه است، از بین رفته و امنیت فکری و روحی به وجود میآید.
2- به دست گرفتن زمام امور جامعه
مسئولیت دیگر امام به دست گرفتن زمام امور جامعه است که در صورت فراهم شدن شرایط و امکانات کافی، امام زمام امور را به دست گرفته و قسط و عدالت همگانی را جایگزین بیعدالتیها - که نظم و آرامش اجتماعی را بر هم میزند –مینماید؛ در نتیجه اهل زمین از آرامش و ثبات برخوردار میگردند.
اگر میبینیم که امام از تصرف ظاهری در اداره امور جهان خودداری میکند، به واسطه عدم وجود شرایط و مقدمات لازم است و خودداری از تصرف ظاهری در امور، چیزی نیست که منحصر به حضرت حجت (علیه السلام) باشد، بلکه امامان پیشین نیز چنین بودند، چنانکه در تاریخ زندگانی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میبینیم که آن حضرت بیش از بیست و پنج سال در امور اجرایی دخالت و تصرف نکردند؛ در عین حال که از اولین لحظه ارتحال پیامبر گرامی اسلام واجد تمام شرایط زعامت جهان بشریت بودند و علاوه بر آن، از طرف خدا و پیامبر نیز به مقام ولایت و امامت بر مردم انتخاب شده بودند، لکن وقتی موضوع غصب خلافت پیش آمد، جامعه اسلامی به واسطه کوتاهی و سهل انگاری عده ای و نفاق و دشمنی عدهای دیگر از برکات وجود امام و رهبری معصوم، محروم ماند.
اگر امروز اجتماع ما از برکات تصرف مستقیم امام و حجت خدا محروم است، نه تنها مربوط به کوتاهی مسلمین صدر اسلام، بلکه به خاطر غفلتهای جامعه خود ما نیز میباشد.
در پایان این بحث، فرمایش مرحوم محقق طوسی در«تجرید الاعتقاد» را میآوریم. او میگوید:
« وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا.» [3]
وجود امام لطف و اتمام حجت بر بندگان است. خداوند به مققضای حکمت خویش به وسیله انتخاب و نصب امام برای هدایت جامعه بشری، حجت را بر همگان تمام نمود؛ به طوری که آن را نعمت دانسته و اکمال دین را مربوط به آن میداند. لذا درباره روز غدیر - روز نصب امام- میفرماید:
«الیوم أکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» (مائده/3)
اما اگر مردم از این نعمت خداوند منتفع نمیشوند و امام در امور اجرایی تصرف نمیکند، به واسطه سهلانگاری و کوتاهی خود آنها است. لذا بر تمام امت اسلام است که از خواب غفلت بیدار شوند و مقدمات حضور امام معصوم را در میان خود به وجود آورند تا از برکات کامل الهی برخوردار گردند. به امید آن روز.
وجود امام، منشأ خیر و برکت:
بر حسب روایات و اخبار، وجود افراد مؤمن در بین مردم، منشأ خیر و برکت و موجب نزول باران و جلب منافع و دفع بسیاری از بلاها و خطرها از جامعه است، چنانکه در تفسیر آیه 251سوره بقره «و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لكن الله ذو فضل علی العالمین»
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
«إن الله لیدفع بمن یصلی من شیعتنا عمن لا یصلی و لو اجتمعوا علی ترک الصلاه لهلکوا؛ به درستی که خداوند به واسطه نمازگزاران شیعه، بلا را ازکسانی که نماز نمیخوانند، دفع میکند. زیرا اگر همه شیعیان نماز را ترک کنند، هلاک میگردند» [4] آنگاه حضرت نسبت به سایراحکام، مانند پرداخت زکات و حج گزاردن همین مطلب را میفرماید.
واضح است که وقتی وجود افراد مؤمن در اجتماع، چنین برکتی را به همراه داشته باشد، برکات وجود امام معصوم که ولی و حجت خدا بر مردم است، به مراتب بیشتر خواهد بود. زیرا امام و حجت خدا واسطه رسیدن فیض و برکت خداوند متعال به مردم و برطرف کننده بلاها از آنان است. چنانکه امام سجاد (علیه السلام) درباره برکات وجودی ائمه اطهار (علیهم السلام) میفرماید:
«ما کسانی هستیم که به واسطه ما آسمان برفراز زمین نگهداری شده و زمین ازهلاک نمودن اهلش منع گردیده است.»
حضرت در ادامه میفرماید:
«و بنا ینزل الغیث و تنشر الرحمه و تخرج برکات الأرض.» [5]
در این فراز از بیان امام، به برکاتی دیگر اشاره گردیده و نزول باران و انتشار رحمت خدا و خروج برکات زمین، از آثار وجودی ائمه اطهار (علیهم السلام) شمرده شده است. این موضوع یک اصل قرآنی است؛ زیرا قرآن کریم میفرماید:
«و لو أن أهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض و لکن کذبوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون» (اعراف/96)
«اگر اهل شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنان میگشودیم؛ لکن (آنها حق را) تکذیب کردند. ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.»
نکتهای که ازاین آیه میتوان استفاده نمود این است که اهل شهرها و آبادیها، تقوا را رعایت نکردند و حق را نیز انکار و تکذیب نمودند و سزاوار تنبیه و مجازات الهی گردیدند؛ لکن در عین حال مشاهده میکنیم، باران رحمت الهی ریزش میکند و برکات زمین از دل آن خارج میگردد و اهل زمین از آن بهرهمند میشوند و این نمیشود مگر به واسطه وجود ائمه اطهار (علیهم السلام) که مظهر قدس و تقوا و پرهیزکاری در زمین هستند. خداوند نه تنها به خاطر آنان برکاتش را از اهل زمین دریغ نمیکند، بلکه بلاها و آفات را نیز به واسطه کرامت و عظمت ائمه اطهار (علیهم السلام) در پیشگاهش، از اهل زمین بر طرف میکند و به انسانهای گنهکار مهلت میدهد تا شاید به وسیله توبه و انابه به سوی خدا گردند؛ زیرا وجود ائمه معصومین همچون وجود پیامبر سبب خیر و برکت و رفع عذاب از امت است چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم.» [6]
«ای پیامبر! تا تو در میان امت هستی خداوند آنان را عذاب نمیکند.»
پینوشتها:
[1]. ابن بابویه، كمال الدین، ص207،ح22
2]. احتجاج، طبرسی، ج2، ص545)
[3]. كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص285
[4]. کلینی، اصول كافی،ج2، ص451
[5]. ابن بابویه، كمال الدین، ص207
[6]. سوره انفال، آیه 33
بیتردید از ابتدای خلقت بشر تا سرانجام تاریخ بشریت دو طایفه حق و باطل با یکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند. حق مداران گذشته، همواره بسترسازان حقگرایان آیندهاند و حقگرایان آینده، تداوم بخشان راه حقپرستان گذشته. بر همین اساس است سرنوشت در افتادگان از مسیر صراط مستقیم.
بنابراین پیروان حقیقت همواره با یکدیگر در ارتباطند. در این میان ارتباط حجتهای به حق الهی در تداوم بخشی به حفظ مسیر صحیح هدایت و سعادت بشر بسیار عمیقتر و محکمتر است، چرا که هر نبی و ولی الهی با در نظر گرفتن شرایط عصری که در آن به سر میبرد، راه انبیا و اولیای الهی پیش از خود را تداوم میبخشد. به عبارت دیگر، همه انبیا و اولیای الهی چراغهای نورانی هدایتند. با این تفاوت که هر کدام متناسب با شرایط زمانی و مکانی خود به نور افشانی میپردازند. در فرهنگ اسلامی، ائمه اطهار (علیهم السلام) به عنوان جانشینان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جملگی نور واحدند و هدف مشترکی را دنبال میکنند. وجود هر یک از آنان، همانند یک مشعل روشن و یا علم سرافراز، مسیر صحیح و کامل هدایت را به بندگان خدا نشان میدهد و آنان را از گرفتار شدن به ضلالت و گمراهی باز میدارد. با این همه، ارتباط و پیوستگی بعضی از آنان با هم یکدیگر از ویژگی و خصوصیت ممتازی برخوردار است که با نگاهی اجمالی این مهم بدست میآید. بیتردید ارتباط میان امام حسین (علیه السلام) با آخرین حجت الهی خود حضرت بقیة الله بسیار بارز و در خور تعمق است، چرا که بررسی ابعاد مختلف پیوند این دو حجت الهی به خوبی چگونگی فراهم شدن بستر حاکمیت احکام و ارزشهای الهی در سراسر عالم را مشخص میکند. این مقاله در صدد بیان برخی پیوستگیهای سید الشهدا با موعود بزرگ جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
الف: امام مهدی از تبار امام حسین (علیهما السلام)
در مجموعه روایاتی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) نقل شده، بارها تصریح شده است که منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از نسل امام حسین (علیه السلام) است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در یکی از روزهای آخر عمر مبارکشان در حالی که دستشان را به شانه امام حسین (علیه السلام) گذاشته بودند، خطاب به دختر بزرگوارشان حضرت زهرا (علیها السلام) فرمودند: مهدی این امت از نسل این فرزندم است. دنیا به پایان نخواهد رسید مگر مردی از اولاد امام حسین (علیه السلام) قیام کرده، جهان را پراز عدل و داد کند.[1]
در جای دیگر ضمن تعریف معرفی ائمه اطهار (علیهم السلام) میفرمایند: امامان پس از من دوازده نفرند که نه نفر از آنان از تبار فرزندم حسین هستند و نهمین نفرشان قائم است. این دوازده تن اهل بیت و عترت من هستند؛ گوشت آنها گوشت من و خون آنان از خون من است. [2]
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) به حضرت ابا عبدالله فرمودند:
نهمین فرزند تو ای حسین قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله) است. او دین خدا را آشکار ساخته و عدالت را در سرتاسر روی زمین حاکمیت خواهد بخشید. [3]
در این باره امام حسین (علیه السلام) نیز میفرمایند: نهمین فرزند من، قائم به حق است. خداوند به وسیله او زمین مرده را دوباره زنده خواهد ساخت و دین را حاکمیت خواهد بخشید. او حق را علی رغم میل مشرکان و دشمنان، احقاق خواهد کرد. [4]
ب. تحقق اهداف عاشورا با قیام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
امام حسین (علیه السلام) با هدف زنده ساختن احکام قرآن و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و از بین بردن بدعتهایی که در نتیجه کیمت بنیامیه در دین ایجاد شده بود، قیام کردند و در طول مسیر مدینه تا کربلا، ضمن اشاره به انگیزه قیامشان میفرمودند:
«من به منظور ایجاد اصلاح در امت جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قیام کردهام. میخواهم امر به معرف و نهی از منکر کنم و به همان سیره و شیوه مرسوم جدم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و پدرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) عمل کنم. [5]
آن حضرت در نامهای که به بزرگان قبایل بصره مینویسند، تصریح میکنند:
من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت میکنم در شرایطی که ما زندگی میکنیم، به سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از بین رفته است و به جای آن بدعت و احکام و ارزشهای غیر اسلامی نشسته است. اگر شما دعوت مرا بپذیرید و به یاری من برخیزید، شما را به راه راست و رستگاری هدایت خواهم کرد. [6]
از مجموعه این گونه بیانات امام حسین (علیه السلام) ، اهداف والای نهضت عاشورا به خوبی روشن میشود. احیای قرآن، احیای سنت نبوی و سیره علوی و از بین بردن کژیها، و توان و حاکمیت بخشیدن به حقپرستان و نیز از بین بردن سلطه استبدادی حکومت ستمگران و تامین قسط و عدل در عرصههای اجتماعی و اقتصادی و... از جمله اهداف آن حضرت است.
حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) در توصیف سیره حکومتی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میفرمایند:... هنگامی که دیگران هوای نفس را بر هدایت مقدم بدارند، او (مهدی موعود) امیال نفسانی را به هدایت بر میگرداند. در شرایطی که دیگران قرآن را با رای خود تفسیر و تاویل خواهند کرد. او آراء و عقاید را به قرآن باز میگرداند. همو به مردم نشان خواهد داد که چگونه میتوان به سیره نیکوی عدالت رفتار کرد و تعالیم فراموش شده قرآن و سیره نبوی را زنده کرد. [7]
امام باقر (علیه السلام) میفرمایند:
قائم آل محمد، مردم را به سوی کتاب خدا، سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ولایت علی بن ابیطالب (علیه السلام) و بیزاری از دشمنان آنان دعوت خواهد کرد. [8]
امام صادق (علیه السلام) نیزدر همین زمنیه میفرمایند:
حضرت مهدی بدعتهای ایجاد شده در دین را در سرتاسر جهان از بین خواهند برد و در مقابل، تک تک سنتهای نبوی را به اجرا در خواهد آورد.[9]
ج. حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) منتقم خون امام حسین (علیه السلام)
یکی از القاب حضرت مهدی منتقم است. در توضیح علت نامگذاری این لقب بر آن حضرت، مطالب زیادی در سخنان اهل بیت وارد شده است. از جمله گفته شده است که از امام محمد باقر (علیه السلام) سؤال کردند به چه مناسبت فقط به آخرین حجت الهی قائم گفته میشود؟ امام در پاسخ فرمودند:
چون در آن ساعتی که دشمنان، جدم امام حسین (علیه السلام) را به قتل رساندند، فرشتگان با ناراحتی، در حالی که ناله سرداده بودند عرض کردند: پروردگارا! آیا از کسانی که برگزیده و فرزند برگزیده تو را ناجوان مردانه شهید کردند، در میگذری؟ خداوند در پاسخ آنان، به ایشان وحی فرستاد که ای فرشتگان من، سوگند به عزت و جلالم از آنان انتقام خواهم گرفت. هر چند پس از مدت زمانی زیاد. آن گاه خداوند متعال نور و شبح فرزندان امام حسین (علیه السلام) به آنان نشان داد و پس از اشاره به یکی از آنان که در حال قیام بود، فرمود: با این قائم از دشمنان حسین (علیه السلام) انتقام خواهم گرفت. [10]
در تفسیر آیه «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا»... هر کس مظلومانه کشته شود ما برای ولی او تسلطی بر ظالم قرار میدهیم.... از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که مراد از مظلوم در این آیه، حضرت امام حسین (علیه السلام) است که مظلوم کشته شد و منظور از «جعلنا لولیه سلطانا» امام مهدی است.
امام باقر (علیه السلام) تصریح میکنند که ما اولیای دم امام حسین (علیه السلام) هستیم و هنگامی که قائم ما قیام کنند، پیگیر خون امام حسین (علیه السلام) خواهد کرد.
در دعای ندبه نیز به این حقیقت با این تعبیر تصریح شده است:
«این الطالب بدم المقتول بکربلا» کجاست آن عزیزی که پس از ظهورش، خون شهید مظلوم کربلا را از دشمنان باز پس بگیرد... [11]
همچنین روایت شده است که وقتی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پس از ظهور، در ما بین رکن و مقام برای مردم خطبه خواهد خواند، در مهمترین بخش از آن خطبه به صورت مکرر با نهایت اندوه و تاثر شهادت مظلومه امام حسین (علیه السلام) را مورد اشاره قرار خواهد داد. از جمله خواهد فرمود:
ای مردم جهان، منم امام قائم. منم شمشیر انتقام الهی که همه ستمگران را به سزای اعمال شان خواهم رساند و حق مظلومان را از آنان باز پس خواهم گرفت. ای اهل عالم! جدم حسین بن علی (علیهما السلام) را تشنه به شهادت رساندند و بدن مبارک او را به صورت عریان در روی خاک رها کردند. دشمنان از روی کینه توزی جدم حسین (علیه السلام) را ناجوانمردانه کشتند. [12]
همچنین روایات فراوانی رسیده که شعار یاران امام مهدی پس از ظهور، جمله بسیار الهام بخشی است و آن جمله عبارت است از:
ای باز خواست کنندگان خون حسین (علیه السلام) و منظور از آن، اشاره به این معناست که هنگام انتقام خون پاک امام حسین (علیه السلام) فرار رسیده است. [13]
د. مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همیشه به یاد حسین (علیه السلام)
از آنجا که امام حسین (علیه السلام) با تمام وجود همه توانمندیها و سرمایههای خود را ایثار کرد تا اسلام را از خطر اساسی برهاند، آخرین حجت الهی نیز تصریح دارند که همواره به یاد ایثارگری و فدارکاریهای آن حضرت است و شب و روز با یادآوری مصیبتهایی که بر ایشان روا داشته شده، خون گریه میکند.
در بخشی از زیارت ناحیه مقدسه در این باره میخوانیم:
... اگر روزگار وقت زندگی مرا از تو (ای حسین) به تاخیر انداخت و یاری و نصرت تو در کربلا در روز عاشورا نصیب من نشد، اینک من هر آینه صبح و شام به یاد مصیبتهای تو ندبه میکنم و به جای اشک بر تو خون گریه میکنم!...
بیتردید این گونه تعابیر، نهایت محبت و دل بستگی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به سید الشهدا (علیه السلام) نشان میدهد.
علاوه بر آنچه گذشت بر اساس روایات بسیاری که از حضرات معصومین (علیهم السلام) نقل شده است؛ در بسیاری از مسایل جزیی نیز امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با امام حسین (علیه السلام) پیوستگیها و ارتباطات قابل توجهی دارند که از آن جمله است:
1. روز ظهور امام مهدی مقارن با روز عاشورا است.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که قیام قائم آل محمد در روز شنبه که مصادف با روز عاشورا یعنی همان روزی که حضرت ابا عبدالله به شهادت رسیدند، خواهد بود. [14]
2. همان گونه که امام حسین (علیه السلام) نهضت خود را از مکه آغاز کردند، یعنی پس از خارج شدن از مدینه به مکه آمدند و از کنار بیت الله الحرام قیام خود را به مردم خبر دادند و به سمت کوفه حرکت کردند، از مجموعه روایات به خوبی روشن است که حضرت مهدی نیز از کنار بیت الله الحرام جهانیان را به بیعت با خود فراخواهد خواند و آن گاه حرکتهای اصلاحی خود را آغاز خواهند کرد. در نهایت، مقر حکومتی خویش را در کوفه قرار خواهد داد.
3. حتی طنین صدای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همان طنین صدای امام حسین (علیه السلام) است. اگر پیام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همان پیام حسین (علیه السلام) است که فریاد میزند: ای مردم! مگر نمیبینید به حق عمل نمیشود، از باطل کسی خودداری نمیکند... امر به معروف و نهی از منکر کنار گذاشته شده است و احکام الهی و سنن پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشکارا هتک میشود و... این پیام و هشدار در لحظه ظهور با همان صدا به مردم جهان اعلام خواهد شد که امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا با همان لحن و آهنگ مردم را به تبعیت از حق و اعراض از بدیها فراخواندند.
4. برخی از یاران امام حسین (علیه السلام) پس از رجعت در رکاب امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به یاری آن حضرت خواهند پرداخت و حتی برخی از فرشتگانی که جزو اصحاب امام حسین (علیه السلام) بودند، در خدمت قائم آل محمد... خواهند بود.
پی نوشتها:
[1].مجلسی، بحارالانوار ج 51، ص 91 .
[2]. اربلی، کشف الغمة ، ج 3، ص 294 .
[3]. منتخب الاثر، ص 467 .
[4]. اعلام الوری، ص 384 .
[5]. مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 6 .
[6]. حیاة الامام الحسین (علیه السلام)، ج 2، ص 264 .
[7]. مجلسی، بحار الانوار، ج 51، ص 130 .
[8]. الزام الناصب، ص 177 .
[9]. سلیمان قندوزی، ینابیع المودة، ج 3، ص 62 .
[10]. دلائل الامامة، ص 239 .
[11]. دعای ندبه
[12]. الزام الناصب، ج 2، ص 282 .
[13]. النجم الثاقب، ص 469 .
[14]. مجلسی، بحار الانوار، ج 52، ص 285 .
از ميان روايات فراوان، ميتوان اين مطالب را درباره رجعت بيان کرد.
1- رجعت از روزهاي بزرگ و مهم عالم است که از آن در قرآن به «ايام الله» [روزهاي خدا] ياد شده است.
امام صادق (عليه السلام) در این باره میفرمایند:
ايام الله سه روز است: روز قيام قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) روز رجعت و روز قيامت.[1]
2- اعتقاد به رجعت از نشانههاي شيعيان اهل بيت (عليه السلام) است.
امام صادق (عليه السلام) در این باره میفرمایند:
از ما نيست کسي که به رجعت ما ايمان نداشته باشد. [2]
3- رجعت براي همه مردم نيست؛ بلکه مخصوص مؤمنان خالص و کفار و منافقان خالص است. [3]
4- از جمله مؤمنان رجعت کننده، پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام) هستند و اولين امامي که در زمان رجعت و پس از امام مهدي (عليه السلام) حکومت عدل جهاني را بر عهده ميگيرد، حضرت امام حسين (عليه السلام) است که سالهاي بسيار حکومت خواهد کرد.[4]
5- براي همه مومنان و منتظران واقعي ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) که پيش از ظهور آن عزيز از دنيا رفتند، امکان رجعت به دنيا و ياري آن امام وجود دارد.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده که هر کس چهل بامداد خدا را با [دعاي] عهد بخواند از ياوران قائم، خواهد بود و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد، خداوند او را از قبرش بيرون آورد [و قائم (عليه السلام) را ياري دهد] [5]
6- کفار و منافقان هرگز به ميل و ارادۀ خود به دنيا باز نميگردند بلکه از روي اجبار به رجعت تن ميدهند ولي رجعت مؤمنين اختياري به نظر ميرسد. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: هنگامي که حضرت مهدي (عليه السلام) قيام کند، مأمورين الهي در قبر با اشخاص مؤمن تماس ميگيرند و به آنها ميگويند: اي بندۀ خدا! مولايت ظهور کرده است اگر ميخواهي به او بپيوندي آزاد هستي و اگر ميخواهي در نعمتهاي الهي (برزخي) متنعم بماني باز هم آزاد هستي. [6]
رجعتكنندگان
بر اساس روايات، گروه پيامبران (عليهم السلام)، امامان معصوم (عليهم السلام)، مؤمنان خالص و نيز كفار خالص، از جمله كساني هستند كه در زمان رجعت، به اين دنيا باز ميگردند.
1- رجعت پيامبران و امامان (عليهم السلام)
روايات مربوط به انبياء (عليهم السلام)
الف): رواياتي كه بطور عام از بازگشت پيامبران و ائمه (عليهم السلام) سخن به ميان آوردهاند مثل كلام امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه «اناّ لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يوْمَ يقُومُ الْأَشْهَادُ».
به خدا سوگند اين آيه در زمان رجعتT عملي خواهند شد. آيا نميدانيد كه پيامبران (عليهم السلام) در دنيا ياري نشدند و كشته شدند و نيز ائمه (عليهم السلام) كشته شدند اما اين ياري و پيروزي در رجعت تحقق خواهند يافت. [7]
ب): رواياتي كه با ذكر عدد، رجعت انبياء را ياد آور شده است.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: هنگامي كه امام حسين (عليه السلام) همراه با ياران شهيدش رجعت ميكنند، هفتاد نفر از پيامبران نيز با او رجعت مينمايند چنانكه با موسي بن عمران هفتاد نفر از پيامبران همراه بودند. [8]
ج) رواياتي كه بطور خاص از رجعت بعضي از پيامبران و امامان (عليهم السلام) با ذكر نام آنان، سخن به ميان آوردهاند.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «همانا دانيال و يونس (عليهما السلام) هر دو در زمان رجعت اميرالمؤمين (عليه السلام) به دنيا باز ميگردند و اقرار به رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله) مينمايند و همراه آنان هفتاد نفر برانگيخته ميشوند.» [9]
امام زين العابدين (عليه السلام) ميفرمايد: «يرجع اليكم بينكم و اميرالمؤمنين و الائمه» [10]؛ پيامبر شما و اميرالمؤمنين و امامان معصوم (عليهم السلام) به سوي شما مجدداً باز ميگردند.
اولين فرد رجعت كننده كيست؟
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «اول من يرجع الي الدنيا الحسين بن علي» [11]؛ اولين كسي كه به دنيا باز ميگردد، حسين بن علي (عليه السلام) است.
د): رواياتي كه از بازگشت افراد صالح از امتهاي گذشته و امت اسلام، خبر دادهاند. بر اساس اين روايات از ميان امتهاي پيشين رجعت اصحاب كهف و مؤمن آلفرعون نام برده شده است. همچنين از ميان اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) افرادي مثل: سلمان فارسي، مقدار، مالک اشتر، ابو دجانه انصاري، مفضل بن عمر، عبدالله بن شريک عامري، اسماعيل بن جعفر (عليه السلام)، حارث، عقيل، جبير و... نام برده شده است. [12]
پينوشتها:
[1]. بحارالانوار، ج53، ص 63، ح53.
[2]. همان، ص92، ح101.
[3]. بحارالانوار، ج53، ص 39، ح1.
[4]. همان، ص 46 ، ح19.
[5]. ر.ک به مفاتیح الجنان، دعای عهد.
[6]. بحارالانوار، ج53، ص 95.
[7]. معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ج5، ص384.
[8]. همان، ج3، ص89.
[9]. بحارالانوار، ج53، ص62.
[10]. معجم احاديث الامام المهدي، ج5، ص327.
[11]. بحارالانوار، ج5، ص90.
[12]. الشيعة و الرجعة، ج1، ص158، چشم اندازي به حكومت حضرت مهدي (عليه السلام)، ص95.