برترین مطالب
- 1124
- 878
- 930
- 898
- 985
- 763
- 949
- 1008
- 965
- 943
حدیث «سفینة» چگونه بر وجود امام زمان دلالت میکند؟
پاسخ:
مطابق روايات فريقين پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله)، از اهلبيت خود به كشتي نوح تعبير كرده است
ابن حجر مكي از علمای اهلسنت، از رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، چنین نقل كرده كه فرمود: «مثل اهل بيتي كسفينة نوح من ركبها نجي» [1] همانا مثل اهلبيتم، همانند كشتي نوح است هر كس سوار بر آن شود نجات يافته است.
اين حديث به طرق مختلف و تعبيرات گوناگون از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رسيده است. با تامل در معناي آن به خوبي استفاده ميشود كه لازم است در هر زماني تا روز قيامت امام معصومي از اهلبيت عصمت و طهارت وجود داشته باشد تا براي امت اسلامي امكان داشته باشد كه با سوار شدن بر كشتي نجات او از غرق شدن در منجلاب فساد و تباهي نجات يافته و به ساحل نجات و بهشت رضوان رهنمون شوند.
پينوشت:
[1]. ابن حجر مکی، الصواعق المحرقه، ص 234.
منبع: موعود شناسي وپاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران
حدیث «عدم خلوّ زمین از حجت و امام» چگونه بر وجود امام زمان دلالت دارد؟
پاسخ:
بخاري و مسلم و ديگران به سندهاي خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل كردهاند كه فرمود: «لايزال هذا الأمر في قريش ما بقي من الناس اثنان»؛ «اين امر خلافت در قريش ثابت است، مادامي كه دو نفر از مردم باقي باشد.» [1]
اين حديث خبر از واقعيتي خارجي ميدهد كه واجب است تحقق يابد و وظيفه مسلمين است كه خلافت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در هر زمان به دست يک نفر شايسته از قريش قرار دهند.
مقصود از «هذاالامر» چيست؟
پاسخ:
همان امري است كه در آيه «اولي الامر» به آن اشاره شده، آنجا که میفرماید: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ». [2]
مطابق بيان فخر رازي و ديگر علمای اهلسنت، مقصود از «اوليالامر» در اين آيه، معصومين هستند. [3] اگرچه خود فخر رازی در تعیین مصادیق معصومین دچار حیرت شده و با بیانصافی تمام ، اجماع امت در هر امری را مصداق معصوم دانسته است.
پس بايد در هر زماني امام معصومي از قريش باشد، مادامي كه عمر دنيا به سر نيامده و از مردم روي زمين دو نفر باقي مانده است، و او در اين زمان، غير از حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کسی نيست.
به بيان ديگر، مقصود از «الامر» در روايت و آيه، امر زعامت و ولايت و رهبري ظاهري و باطني و هدايت مطلق مردم به حق و حقيقت است، شخصي كه به تمام معنا داراي صفات و خصوصيات پيامبر است تا بتواند امر خلافت و جانشيني او را در تمام شؤونات به جز وحي ادامه دهد، چنين شخصي در هر زمان بايد موجود باشد و در اين زمان كسي جز حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيست.
ابن حجر عسقلاني از علمای بزرگ اهلسنت، در تایید این سخن، چنین ميگويد: نماز خواندن عيسي (علیه السلام) پشت سر مردي از اين امت در آخرالزمان و نزديك به برپايي قيامت، دلالت صحيح بر اين قول دارد كه زمين هيچ گاه از حجتي كه قائم باللَّه است خالي نخواهد بود.[4]
پینوشتها:
[1]. صحيح بخاري، ج 9، ص 78؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 1452؛ مسند احمد، ج 2، ص 29.
[2]. سوره نساء، آيه 59.
[3]. تفسير فخر رازي،ج 10، ص 144 ؛طباطبایی، سید محمد حسین، تفسير الميزان، ج 4، ص 401-387.
[4]. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباري،ج 6، ص 385.
آیه هدایت چگونه بر وجود امام زمان دلالت میکند؟
پاسخ:
از ديدگاه قرآن خداوند متعال ميفرمايد: «و ممن خلقنا امة يهدون بالحق و به يعدلون» [1]، «و از جمله كساني كه آفريديم فرقهاي به حق هدايت مييابند و به حق بر ميگردند.»
فخر رازي در ذيل آيه فوق در تفسيرش از جبائي نقل كرده كه اين آيه دلالت دارد بر اينكه هيچ زماني خالي از كسي كه قيام و عمل به حق كرده و مردم را به آن هدايت كند نيست. [2]
ميرزا محمد مشهدي در تفسير «نزالدقائق»، ميگويد: این آيه، دلالت دارد بر اينكه در هر قرني يک نفر معصوم وجود دارد. زيرا مفاد آن اين است كه هادين و عادلين بعضي از خلقند نه تمام آنها و هر كسي كه معصوم نيست هادي و عادل كلي نيست. [3]
عبدالله بن سنان مي گويد از امام صادق )عليه السلام) درباره آيه «و ممن خلقنا امة ...»؛ سؤال كردم؟ حضرت فرمود: هم الائمة. [4] مقصود از آيه ائمه است.
پينوشتها:
[1]. سوره اعراف ، آيه 118.
[2]. تفسير فخر رازي ، ج 15 ، ص 72.
[3]. تفسير كنز الدقائق ، ج 3 ، ص 657.
[4]. كافي ، ج 1 ، ص 414.
منبع: موعود شناسي وپاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران
امام، برادری فداکار
حضرت امام رضا (عليه السّلام) امام معصوم را به صفت «الاخ الشقيق» معرّفي فرمودهاند:
«الامام... الاخ الشقيق». [1]
لغت «شقيق» از ماده «شقه» ميآيد و به معناي نصف هر چيز است. «الاخ الشقيق» به برادر دو قلو گفته ميشود؛ به اين اعتبار که گويي هر کدام نيمه ديگري است. دو برادر که چنين رابطهاي با هم دارند، طبيعتاً ميان آنها رابطه عاطفي گرمي برقرار خواهد بود و مايه قوّت قلب و پشت گرمي يکديگر هستند.
نمونه اعلاي برادر فداکار در وجود مقدّس حضرت ابوالفضل (عليه السّلام) يافت ميشود. ايشان برادر وفاداري نسبت به امام حسين (عليه السّلام) بودند. اين است که وقتي سيّدالشهدا (عليه السّلام) در روز عاشورا بالاي سر برادر حاضر شدند، فرمودند: «الآن انکسر ظهري و قلّت حيلتي.» [2] اکنون پشتم شکست و ديگر چاره اي ندارم.
کسي که کمرش مي شکند، ديگر هيچ کاري نميتواند بکند. و لذا فرمودند: ديگر چارهاي ندارم. «الاخ الشقيق» برادري است که حقّ برادري را ادا کند و حضرت عبّاس (عليه السّلام) مصداق کامل اين وصف بودند و ديديم که بين آنها چه رابطه عاطفي و چه نوع پشت گرمي وجود داشت.
امام (عليه السّلام) نيز براي امّت خود، برادر فداکاري هستند. آن هم برادري که هم احساس مسؤوليّت پدري ميکند و هم داراي عاطفه مادري است. اين سه وصف امام همه يک پيام دارند و آن محبّت شديد حضرت نسبت به شيعيانشان ميباشد؛ نعمتي که بايد قدرش را بشناسيم و حقّش را ادا کنيم.
معرفت نعمت و محبّت منعم
اگر کسي پيام محبّت امام زمان (عليه السّلام) را فهميد و چشيد، قلباً احساس ميکند که بايد پاسخ آن همه محبّت را با همه وجودش بدهد. ما اگر واقعاً باور داريم که امام زمان (عليه السّلام) پدر دلسوز ما هستند، بايد رابطه خود را با ايشان نسبت به پيوند با پدر جسماني خويش مقايسه کنيم و ببينيم آيا حدّاقل، همان رابطه را با امام زمان خود هم داريم؟
اين رابطه دو طرف دارد. از يک طرف بايد همان انتظاراتي که از پدر دلسوز خود داريم، از ايشان داشته باشيم و آن قدر که به ايشان دلگرمي داريم و به حضرتش اتّکا ميکنيم، به کس ديگري اميد نبنديم و انتظار توجّه و دستگيري نداشته باشيم. هم چنين مطمئن باشيم که کسي را پيدا نميکنيم که بيشتر از امام زمان (عليه السّلام) نگران وضع ما باشد و بهتر از ايشان بتواند در مشکلات، ما را ياري کند. از طرف ديگر، کسي که امام را واقعاً پدر دلسوز خود بداند، نسبت به ايشان احساس مسؤوليّت و نگراني جدّي مي کند، مثلاً اگر پدرش به مسافرت رفته باشد و مدّتي از او بي خبر بماند، نسبت به او دلتنگي مي کند و اگر نتواند از حال او خبردار شود، نگران مي شود. هرچه او پدرش را بيشتر دوست بدارد، طاقتش در تحمّل دوري او کمتر است، تا آن جا که زندگي بدون او برايش تلخ مي شود و لذّت همه خوشحالي و آسودگي ها براي او از بين ميرود. چنين کسي هميشه به ياد امامش ميباشد و لازم نيست که هر از چند گاهي به او تذکّر داده شود که امام زمانت را دوست بدار. چراکه محبّت، ناشي از معرفت است و هر قدر معرفت قويتر باشد، محبّت قويتر ميشود. به عبارت ديگر هر کس معرفت منعم و نعمت را دارد، محبّت منعم را هم به دل ميگيرد. اگر چنين نباشد، شايسته آن نعمت نيست و نسبت به آن مرتکب کفران گشته است.
اميرالمؤمنين (عليه السّلام) در اين باره فرمودهاند:
برگردن کسي که نعمتي به او داده شده اين حق وجود دارد که به صورت زيبايي (کار خوب) منعم را تلافي کند. پس اگر چنين کاري در حدّ توانش نبود، (از او) به خوبي تعريف و تمجيد کند، پس اگر زبانش توانايي حقّ انجام اين کار را نداشت، بايد لااقل قدر آن نعمت را بشناسد و نسبت به کسي که اين نعمت را به او رسانده قلباً محبّت ورزد و او را به اعتبار منعم بودنش دوست بدارد. پس اگر از اين هم کوتاهي کند، اصلاً شايستگي برخورداري از آن نعمت را ندارد. [3]
با کمي تأمل ميفهميم احساني که از جانب امام عصر (عليه السّلام)، به ما شده، يعني احساني که خداي سبحان به برکت وجود ايشان به ما فرموده، غيرقابل تلافي است و بنابراين بايد ثناگوي امام (عليه السّلام) باشيم. اگر هم نتوانستيم چنان که بايد و شايد ثناگوي ايشان باشيم، حدّاقل نعمت شناس باشيم و منعم خويش را دوست بداريم. اين، کمترين حد قدرداني از نعمتهايي است که به برکت امام به ما ميرسد.
البتّه دوست داشتن امام (عليه السّلام) از جهت «منعم» بودن، کمترين حدّ محبّت به ايشان است و نبايد به اين مقدار از محبّت حضرت راضي بود. محبّت بالاتر، محبّتي است که ايشان را به خاطر خودشان - نه به خاطر فوائدي که براي ما دارند - دوست بداريم. چنين محبّتي به امام با معرفت بيشتر نسبت به ايشان حاصل ميشود. به طور کلّي «معرفت» و «محبّت» تأثير متقابل در يکديگر دارند؛ يعني هر درجه از معرفت، محبّتي به وجود ميآورد. اگر انسان به لوازم آن محبّت پايبند باشد و حقّ آن را ادا کند، اميد ميرود که خداي عزّوجلّ معرفت بالاتري نصيب شخص گرداند.
پس همان طور که معرفت باعث محبّت بيشتر ميشود، محبّت هم زمينهساز اعطاي معرفت بيشتر از جانب خدا ميشود. اين معرفت بالاتر، به نوبه ي خود، محبّت بالاتري به شخص ميدهد که اگر حقّ آن را ادا کند، باز هم زمينه اعطاي معرفت بيشتري براي او حاصل ميشود.
پينوشتها:
[1]. اصول کافي: کتاب الحجّه، باب نادر جامع في فضل الامام (عليه السّلام) و صفاته، ح1.
[2]. سردار کربلا: ص 290.
[3]. بحارالانوار: ج 71 ص 50 ح 67.
منبع: کتاب آشناي غريب
ادله ولایت اهل بیت
ولايت و امامت يكي از كليديترين، اساسيترين و سرنوشت سازترين نياز انسان است. چرا كه بشريت بدون هدايت و راهنمايي رهبر و وليّ فرزانه و جامع الشرايط خلافت و رهبري در امور دنيا و آخرت، نميتواند ادامه حيات دهد و چون امامت و ولايت، تضمين كننده حيات معقول انسان است، لذا در منابع كلامي «امامت» به عنوان رياست عامه در امور دنيا و آخرت تفسير شده است و زمامدار جامعه عنصر فاعلي براي تحقق نظم است به همين جهت است كه امام بايد معصوم و نائب او نيز بايد صائن و عادل باشد. زيرا در غير اين صورت هيچ نظمي كه تأمين كننده سعادت بشري است، استوار نخواهد شد.[1]
با مراجعه به منابع سه گانة قرآن، روايات و عقل توجه عميق آنها به مسئله ولايت و رهبري آشكار ميشود.
دلايل قرآني از جمله آياتي كه دلالت ميكند بر ولايت و امامت اميرالمؤمنين (عليه السّلام)، آيه «إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون» [2] «جز اين نيست كه خداوند و رسول او، همچنين كساني كه ايمان ميآورند و نماز ميگذارند و در حال ركوع، زكات ميپردازند، سرپرست شمايند.» ناچاريم از بيان شأن نزول آيه مباركه و رجوع به سنّت براي بيان اينكه آيه راجع به چه كسي نازل شده است.
تفتازاني از متكلمين اهلسنت ميگويد: آيه «إنما وليكم الله و ...» به اتفاق و اجماع مفسرين، راجع به اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب، نازل شده هنگامي كه آن حضرت، در حال ركوع، انگشتر را به سائل عطا كرد.[3] قضية بخشيدن انگشتر در نماز در حال ركوع توسط اميرالمؤمنين (عليه السّلام)، علاوه بر اجماع مفسرين، آنقدر مشهور بوده كه حسان بن ثابت انصاري اين قضيه را به شعر درآورده، ميگويد:
فأنت الذي أعطيت إذا أنت راكع فدتك نفوس القوم يا خير راكع
فأنزل فيك الله خير ولاية فأثبتها في محكمات الشرايع [4]
پس تو همان كسي هستي كه عطا كردي هنگامي كه در ركوع بودي، جانهاي مردم فداي تو باد اي بهترين ركوع كننده. پس خداوند در مورد تو بهترين ولايت را نازل كرد و آن قضيه را جزء مسلّمات دين ثابت كرد.
اما دلالت آيه بر ولايت و امامت: شكي نيست كه كلمه «إنما» دلالت بر حصر ميكند. كلمه «ولي» يا مشترك معنوي ميباشد و يا مشترك لفظي، در درجه اول آن را مشترك معنوي ميدانيم. در كتاب لغت، اينطور مثال ميزنند: فلان شخص اولي به اين كار است = يعني به اين كار شايستهتر است.
ولايت با واو مفتوح، مصدر است و ولايت با واو مكسور، اسم است چون اسم است براي آنچه به عهده گرفتي آن را و به آن قيام كردي. [5]
هر كس كه سرپرستي امري را به دست گيرد يا قيام به آن امر كند، پس او سرپرست آن امر است ... و از جمله اين معني، حديث معروف غدير است كه پيامبر (صلّي الله عليه و آله) فرمود: «هر كس من سرپرست او هستم، پس علي سرپرست اوست.»
همچنين قول عمر به امام علي كه گفت: مولاي هر مؤمن گشتي يعني سرپرست هر مؤمن شدي. [6] در صورتيكه «ولاية» را مشترك معنوي بدانيم به معني سرپرستي و قيام به امر، ميباشد. اما در صورتي كه اين كلمه را مشترك لفظي بدانيم، احتياج به قرينة معيّنه داريم. يكي از قرائن، شعر حسان بن ثابت ميباشد كه گذشت. در همان حال، در هنگام اعطاي انگشتر به سائل و نزول آيه، اين شاعر از آيه، معني محبت، ناصر و ... را اراده نميكند. و نزد او، مسلّم بوده كه ولايت در اينجا به معني سرپرستي ميباشد و چنين شعري را ميسرايد.
قرينه دوم روايتي است كه ابوذر غفاري آن را روايت ميكند:
«همانا روزي از روزها، نماز ظهر را با پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) خواندم پس سائلي در مسجد، كمک خواست ولي كسي به او چيزي نداد. سائل دستانش را به سوي آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا شاهد باش! در مسجد پيامبر، كمک خواستم ولي كسي، چيزي به من نداد» در آن حال، علي (عليه السّلام) در حال ركوع بود. پس اشاره كرد به سائل با انگشت دست راست (انگشت بين وسطي و انگشت كوچک) در حالي كه انگشتر در آن ميكرد. پس سائل آمد تا اينكه انگشتر را از انگشت ايشان درآورد. و اين قضيه جلوي چشمان پيامبر انجام شد. وقتي پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) از نماز، خارج شد، سرش را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: خدايا! همانا برادرم موسي از تو درخواست كرد. پس فرمود: «رب اشرح لي صدري و يسّرلي امري و احلل عقدة من لساني يفقهوا قولي و اجعل لي وزيراً من أهلي هارون أخي اشدد به أرزي و أشركه في أمري» پس تو، براي موسي قرآن ناطقي نازل كردي و فرمودي «نشدّ عضدك بأخيك» يعني تو را به وسيلة برادرت، تقويت ميكنيم خدايا من محمّد، پيامبر تو و دوست و برگزيدة تو هستم. خدايا! پس سينهام را شرح صدر عنايت كن و امر مرا آسان گردان و براي من، از اهل خودم برادرم علي را وزيرم گردان و به واسطه او، پشتم را استوار ساز، ابوذر ميگويد: «قسم به خدا، رسول خدا (صلّي الله عليه و آله)، اين كلام را تمام نكرده بود تا اينكه جبرئيل از جانب خداوند آمد ... و خداوند بر تو نازل كرد آيه إنما وليكم الله و رسوله ...» [7]
آيا معقول است كه پيامبر اكرم بدين شكل از خداوند درخواست كند و به مردم اعلام كند به اينكه: اي مردم. علي ياور شما است. آيا كسي شک داشت كه علي (عليه السّلام)، ياور مؤمنين ميباشد. با توجه با اينكه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) قضيه حضرت موسي را مطرح ميكند. مثلاً «و اجعل لي وزيراً من أهلي» بعد خودشان در دعا اينطور ميفرمايد: «و اجعل لي وزيراً من أهلي علياً أخي» و علي بن ابيطالب (عليه السلام) را به عنوان وزير و جانشين، از خداوند درخواست ميكند.
از احاديثي كه بر ولايت ائمه (عليهم السّلام)، دلالت ميكند، حديث شريف ثقلين ميباشد كه مورد اتفاق است. حديثي كه در معني و مدلول خود، واضح ميباشد. جابر بن عبدالله انصاري، صحابي بزرگوار پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) ميگويد: رسول الله را در روز عرفه در ايام حج ديدم، در حالي كه بر ماده شتري، سوار بود و سخنراني ميكرد. و ميفرمود: اي مردم! همانا من در ميان شما به جا ميگذارم چيزي را كه اگر آن را برگيريد، هرگز گمراه نميشويد: كتاب خداوند و عترت خود اهل بيتم را. [8]
در جاي ديگري از همين كتاب، اين حديث بدين صورت آمده:
زيد بن ارقم روايت ميكند كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) فرمود: من در ميان شما به جا ميگذارم چيزي را كه اگر بدان تمسّک بجوئيد، هرگز بعد از من گمراه نميشويد. يكي از آن دو، كه از ديگري بزرگتر است، كتاب خداوند كه ريسماني كشيده شده از آسمان به زمين است و ديگري عترت خود اهل بيتم را و هرگز از هم جدا نميشوند تا اينكه قيامت نزد حوض كوثر، بر من وارد شوند. [9]
شكي نيست كه عزيزترين و گرانبهاترين چيزها نزد پيامبراكرم (صلّي الله عليه و آله) قرآن و عترت ميباشد. و آنگاه پيامبراكرم اين عزيزترينها را در ميان مردم ميگذارد و ميفرمايد: «إن أخذتم به لن تضلوا» اگر به آنها تمسک بجوئيد هرگز گمراه نميشود و بديهي است كه حرف «لن» براي نفي ابد است.
حديث ثقلين در بعضي الفاظ، نصّ در خلافت و امامت اميرالمؤمنين ميباشد. مثلاً در بعضي احاديث ثقلين، لفظ «خليفتين» آمده «اني تارك فيكم خليفتين ...» [10] و در بعضي الفاظ مانند «أخذ» و «تمسک» كه در اينگونه الفاظ، دلالت ميكند بر امامت و خلافت به دلالت التزامي، زيرا اين احاديث دلالت ميكند بر انقياد و تبعيّت و اطاعت مطلقه و بديهي است كه بين اطاعت مطلقه در همه جهات و امامت و خلافت، ملازمه ميباشد، چون كسي كه در همه جهات، به طور مطلق، بايد مورد اطاعت قرار گيرد، كسي است كه معصوم باشد و اهل بيت پيامبراكرم از آنجا كه معصومند، عهدهدار منصب امامت ميباشند.
منّاوي از علماي عامه در شرح اين حديث ميگويد: «إني تارک فيكم تلويح بل تصريح بأنهما كتوأمين خلّفهما و وصي أمّته بحس معاملتهما و إيثار حقهما علي أنفسهم و استمساك بهما في الدين» [11] «من به جا ميگذارم ميان شما، اشاره ميكند بلكه تصريح ميكند به اينكه قرآن و اهل بيت، توأم با هم هستند كه پيامبر اكرم آن دو را جانشين خود، قرار داد و أمّتش را به خوب معامله كردن با آن دو وصيّت كرد و همچنين به برگزيدن حق آن دو بر خودشان و تمسک جستن به آن دو در دين» همچنين منّاوي در توضيح كلمة «أهل بيتي» ميگويد: «و هم اصحاب الكساء الذين أذهب الله عنهم الرجس و طهّرهم تطهيراً» [12]. همچنين در بعضي احاديث ثقلين در دنباله چنين آمده: «فلا تقدموهما فتهلكوا و لا تعلموهما فإنّهما أعلم منكم» [13]«پس خودتان را بر قرآن و اهل بيت، مقدم نكنيد كه هلاک ميشويد و به آن دو، ياد ندهيد، همانا آن دو، اعلم و داناتر از شما هستند». پيامبراكرم (صلّي الله عليه و آله) همة صحابه را مأمور ميكند به رجوع به قرآن و اهل بيت و اقتداء به آن دو و يادگيري و اطاعت از ايشان. اينكه اهل بيت بر ديگران مقدّمند، و ديگران وظيفه دارند كه از ايشان، ياد بگيرند و نيز اهليّت براي تعلّم و رجوع به اهلبيت براي يادگيري، دلالت ميكند بر امامت و مقدّم بودن اهلبيت بر ديگران و اينكه اهلبيت در كنار قرآن آمده، دلالت ميكند بر عصمت اهل بيت و اينكه در هر زماني، امام معصوم پا به پا و عدل قرآن وجود دارد و ميتواند پاسخگوي نيازمنديها باشد و تا قرآن موجود است، امام معصوم نيز، زنده و موجود ميباشد.
دليل عقلي دليل عقلي كه دلالت بر ولايت علي (عليه السّلام) ميكند اين است كه وجود امام لطف است و بر خداوند واجب است براي تحقق غرض خلقت كه همان سعادت جاوداني است امام و جانشين براي پيامبر خود منصوب كند؟ چرا كه با مراجعه به عقل روشن مي شود كه انسان هاي عقل وقتي كه امامي و رئيسي و خليفهاي باشد و آنها را از هرج و مرج و از معاصي و گناهان بازداشته و به سوي اطاعت الهي دعوت كند آنها را به سعادت و صلاح نزديك و از فساد دور مي شوند و اين امري است بديهي كه هيچ عاقلي در آن شک ندارد. پس براي رستگاري دنيا و آخرت وجود خليفة الهي از نگاه عقل ضروري و واجب است واين امر در بين حاكمان عادي نيز مورد پذيرش است تا چه رسد به احكم الحاكمين. [14]
منابع و پینوشتها:
[1]. جوادي آملي، وحي و رهبري، ناشر: انتشارات الزهرا، چاپ سوم، ص 129.
[2]. مائده: 55.
[3]. تفتازاني، شرح المقاصد، چاپ اول، 1409 هـ. ، ج5، ص 270.
[4]. حاكم حسكاني، شواهد النزيل، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، چاپ اول، 1411 هـ. ، ج1، ص 215 و 236.
[5]. جوهري، صحاح، بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ 4، 1407 هـ ، ج6، ص 2530 و 2531.
[6]. ابن اثير، النهاية في غريب الحديث، قم، اسماعيليان، چاپ 4، 1364 ش، ج5، ص 228.
[7]. شواهد التزيل، ج1، ص 230 ـ 231، و تفسير ثعلبي، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ 1، 1425 هـ ، ج2، ص 467 ـ 468.
[8]. صحيح ترمدي، بيروت، دارالفكر، چاپ 2، 1403 هـ ، ج5، ص 328.
[9]. همان، ج5، ص 329.
[10]. مسند احمد، بيروت، دار صادر، ج5، ص 189، و مجمع الزوائد، ج9، ص 162.
[11]. فيض القدير في شرح الجامع الصغير، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ 1، 1415 هـ ، ج3، ص 220.
[12]. همان، ج3، ص 19.
[13]. المعجم الكبير، ج3، ص66. ج5، ص 167 و مجمع الزوائد، ج9، ص 164.
[14]. حلي، کشف المراد شرح تجريد الاعتقاد، قم، ناشر جامع مدرسين حوزه علميه، ص 362.
ضرورت نیاز به امام
قبل از بیان فلسفه نیاز به امام توجه به چند نکته لازم و ضروریست
الف: از نظر شيعه همانگونه كه مقام نبوت يك مقام و منصب الهي ميباشد كه بايد از طرف خداوند به انبيا و رسولان داده شود، مقام و منصب امامت نيز چنين است يعني امام كه جانشين پيامبر است بايد توسط شخص پيغمبر و به اذن و دستور خداوند معين و نصب شود و اهميت اين مساله به حدي است كه خداوند متعال به پيامبرش ميفرمايد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» [1] «اي پيامبر آنچه بر تو نازل شد (مساله جانشيني اميرالمومنين) را تبليغ كن و به مردم برسان و اگر تبليغ نكني، رسالت الهي را تبليغ نكردهاي» يعني اگر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، موضوع امامت و امام بعد از خودش را به مردم بيان نكند، گويا اصلا به وظيفه و رسالت خودش عمل نكرده است.
قرآن، در آيه ديگر، مساله امامت و ولايت را اكمال دين و اتمام نعمت ميداند و ميفرمايد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» [2] «امروز با بيان مساله خلافت و امامت و تعيين امام بعد از پيامبر، دين خاتم كامل و نعمت بر شما تمام گرديد»
همچنین در برخی از احاديث چنین وارد شده كه: «من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهليه» [3] «هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، مرگش از نوع مردن جاهليت است».
ب: ائمه طاهرين (عليهم السلام)، علوم و معارف را از يک طريق رمزي و غيبي كه بر ما مجهول است از پيغمبر گرفته اند.[4]
د: دليل لزوم و ضرورت وجود امام و حجت الهي در هر عصري تنها و صرفا اتمام حجت بر خلق نيست كه با شوون امام معصوم و ابلاغ احكام به واسطه علما حجت بر مردم تمام شود بلكه گذشته از مسايل و آثار تشريعي، آثار تكويني و خيلي از مسايلي كه بر ما پوشيده است نیز، وجود دارد. چنانچه در روايات وارد شده كه «لولا الحجه، لساخت الارض باهلها» [5] يعني اگر حجت خدا در زمين نباشد، زمين اهلش را در خود فرو خواهد برد و چنانچه در زيارت جامعه كبيره ميخوانيم، به واسطه اهل بيت است که باران نازل ميگردد و آسمان برپاست. لذا در زمان غيبت هم انسانها نياز به وجود امام و حجت الهي دارند، همانگونه كه در زمان حضور نياز دارند و لو در زمان غيبت از دسترسي ظاهري به آن حضرت محروم باشند و بر اساس بيان پيامبراكرم كه فرمود: « اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ما ان تمسكم بهما لن تضلوا ابدا، لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» [6] ائمه طاهرين (عليهم السلام)، عِدل قرآن هستند و هيچ گاه از هم جدا نخواهند شد تا بر حوض بر پيامبر وارد شوند و مادامي كه انسانها به آن دو تمسک نمايند، گمراه نخواهند شد. يعني همانگونه كه بشريت و انسانيت هميشه و الي الابد نياز به قرآن دارند، از ائمه طاهرين نيز بينياز نخواهند بود و لو احيانا امكان دسترسي مستقيم به حجت الله وجود نداشته باشد مثل دوران غيبت.
از توجه و دقت در نكات چهارگانهای كه ذكر گرديد، جواب سوال مورد نظر، خود به خود روشن خواهد شد. چرا که از آنجا که مقام امامت، مقامی انتصابی بوده و امام معصوم در تمام شئون پيامبر غير از نبوت، جانشين آن حضرت است و علوم ائمه علومي مخصوص و ويژه است و ائمه معصومين (علیهم السلام)، عدل قرآن هستند، روشن میشود که دليل لزوم وجود امام در هر عصري تنها قيام حجت و بيان احكام نيست و هيچ شخص و شخيصتي در شرايط عادي كه دسترسي به معصوم امكان دارد، نميتواند جايگزين امام معصوم شود و اين كه گفته ميشود در زمان غيبت به علما مراجعه شود و در مسايل شرعي و مبتلیبه، گفتههاي فقهای عظام، حجت است، در شرايط عادي نبوده و در صورتي است كه دسترسي به امام معصوم به دلايلي وجود نداشته باشد. آن هم در بعضي از شئون امام، مثل بيان احكام كه مستفاد از آيات و روايات است و مثل قضاوت و بعضي از امور ديگر كه علما و فقها با مهارت و آگاهي و تخصصي كه دارند، احكام و وظايف مكلفين را با اجتهاد و استنباط از آيات و روايات به دست ميآورند و اين هرگز به اين معني نيست كه علما و فقها جاي ائمه (عليهم السلام) را ميگيرند و با وجود فقها از ائمه ديگر بينياز مي شويم. در حالي كه علوم تمام علما در تمام اعصار و در تمام ابواب احكام و مسائل علمي، تنها قطرهای از اقيانوس بيكران علوم خدادادي اهل بيت است.
منابع:
[1]. سوره مائده، آيه67.
[2]. سوره مائده، آيه3.
[3]. دلايل الصدوق، ص13-6.
[4]. امامت و رهبري علامه شهيد مطهري، ص52.
[5]. مستدرك سفينة البحار، ج5، ص278.
[6]. بحار الانوار, ج2، ص285، كتاب سليم بن قيس، ص201، كمال الدين، ص64.