برترین مطالب
- 1104
- 864
- 909
- 872
- 973
- 743
- 933
- 995
- 946
- 925
حقیقت امامت در روایات اسلامی
با مراجعه به روایات اهل بیت (علیهم السلام)، پى مى بریم که امامت، دارای معناى جامع و کاملى است که مرجعیت دینى و سیاسى در حقیقت، یکی از شئونات آن به حساب مى آید.
حال در این جا به برخى از روایات اشاره مى کنیم:
1 ـ در حدیث معروفى که شیعه و سنى آن را نقل کرده اند پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) میفرمایند: «من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة».[1] هر کس بمیرد و امام و پیشواى زمان خود را نشناسد، در واقع به مرگ جاهلیت مرده است).
و از آنجا که در زمان جاهلیت مردم مشرک بوده و حتّى اعتقادی به توحید و نبوّت نیز نداشتند، به این نتیجه دست مییابیم که امامت به معناى ولایت معنوى، از اصول دین بوده و عدم شناخت آن باعث مردن به مرگ جاهلى میگردد.
2 ـ در سیره ابن هشام آمده است: «قبیله بنى عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) رسیدند. حضرت آنان را به سوى خدا دعوت نمود و نبوّت خود را بر آنان عرضه کرد... در این هنگام یک نفر از آن جماعت به نام بحیرة بن فراس به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) عرض کرد: به من بگو! اگر ما با تو بر اسلام بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفانت غلبه داد، آیا ما در خلافت بعد از تو سهمى خواهیم داشت؟
آن حضرت فرمودند: امر خلافت به دست خداست و آن را هر کجا که بخواهد قرار مى دهد.
در این هنگام بحیره به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) عرض کرد: آیا ما جان خود را براى دفاع از تو بدهیم ولى هنگامى که خداوند تو را بر دشمنانت غلبه داد خلافت به غیر ما برسد؟ نه ما احتیاجى به اسلام تو نداریم.»[2]
3 ـ در روایت دیگری، امام رضا (علیه السلام) به عبدالعزیز بن مسلم فرمود: «مردم مگر مقام و منزلت امامت در میان امّت را مى دانند تا روا باشد که انتخاب آن به اختیار ایشان واگذار شود؟ همانا امامت، قدرش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عالىتر و مکانش رفیعتر و عمقش ژرفتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا با آراى خود آن را دریابند و یا به انتخاب خویش امامى را منصوب کنند؟
همانا امامت مقامى است که خداى ـ عزّ و جلّ ـ بعد از رتبه نبوّت و خلّت در مرتبه سوم به حضرت ابراهیم (علیه السلام) اختصاص داد و به آن فضیلت، مشرّفش ساخت و نامش را بلند و استوار نمود و فرمود: «همانا من تو را امام مردم قراردادم.» ابراهیم خلیل (علیه السلام) از نهایت شادى به خداوند عرض کرد: «از فرزندان من هم کسی به این مقام میرسد؟» و خدای متعال در پاسخ آن حضرت فرمود: «پیمان و عهد من هرگز به ستمکاران نمى رسد....
سپس حضرت رضا (علیه السلام) در ادامه میفرمایند: همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و مقام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و میراث حسن و حسین (علیهما السلام) است. همانا امامت، زمام دین و مایه نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزّت مؤمنان است. همانا امامت، ریشه بانموّ اسلام و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز، روزه، حجّ، جهاد و زیاد شدن غنیمت و صدقات وابسته به آن است.
امام، مانند خورشید طالع است که نورش عالم را فرا گیرد و خودش در افق است به نحوى که دست ها و دیدگان به آن نرسد.
امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره راهنما در شدّت تاریکى ها است.
امام، آب گواراى زمان تشنگى، رهبرى به سوى هدایت و نجات بخش از هلاکت است.
امام، مانند آتش روى تپّه (رهنماى گمشدگان)، گرما دِه سرمازدگان و راهنماى در مهلکهها است. هر که از او جدا گردد هلاک شود.
امام، ابرى بارنده، بارانى شتابنده، خورشیدى فروزنده، سقفى سایه دهنده، چشمهاى جوشنده و برکه و گلستان است.
امام، از گناهان پاک و از عیبها برکنار است. به دانش مخصوص و به خویشتن دارى نشانهدار است. موجب نظام دین و عزّت مسلمین و باعث خشم منافقان و هلاکت کافران است.
پس کیست که بتواند امام را بشناسد و یا انتخاب امام براى او ممکن باشد؟
هیهات! هیهات! در اینجا خردها گم گشته و خویشتن دارىها به بیراهه رفته است. عقلها سرگردان، دیدهها بىنور، بزرگان کوچک، حکیمان متحیّر، خردمندان کوتاه فکر، خطیبان درمانده، شاعران وامانده، ادیبان ناتوان، و سخندانان درماندهاند که بتوانند یکى از شؤون و فضایل امام را توصیف کنند و آنان همگى به عجز و ناتوانى معترفند.
چگونه مى توان تمام اوصاف و حقیقت امام را بیان کرد، یا مطلبى از امر او را فهمید و جایگزینى که کار او را انجام دهد برایش پیداکرد؟!
ممکن نیست، چگونه و از کجا؟ در صورتى که او از دست یاران و وصف کنندگان اوج گرفته و مقام ستاره در آسمان را دارد، او کجا و انتخاب بشر کجا؟ او کجا و خرد بشر کجا؟ او کجا و مانندى براى او کجا؟.»[3] , [4]
پی نوشت:
[1] . سعد الدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 239.
. [2]سیره ابن هشام،ج 2، ص 32
[3] .محمد بن یعقوب کلینی، الکافى،ج 1، ص 198 ـ 203.
[4] . گردآوري از کتاب: امام شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم،ج 1، ص 32.
اثبات حقانیت تشیع با آیات امامت و ولایت
ساده ترين راه براي اثبات حقانيت شيعه دو چيز است:
1. اثبات ولايت مطلقه ائمه معصومين (عليهم السلام) از طريق تثبيت خلافت و ولايت بلافصل علي بن ابيطالب (عليه السلام)
2. نفي ولايت غير معصوم در اسلام و بررسي آثار شوم و خانمانسوز ولايت غير معصوم بر جامعه اسلامي.
عقل سليم حكم ميكند كه امام بايد، ويژگي ها و شرايطي داشته باشد كه عصمت و قداست روحي و سرشت پاک از جمله آنها است. غير از خداوند متعال هيچ كس توان شناسايي افراد معصوم را ندارد، بنابراين تعيين امام معصوم (عليه السلام) كه بتوان ولايت عامه و مطلقه جامعه اسلامي را بدو سپرد، تنها از جانب خداست و مردم تحت هيچ عنواني حق انتخاب امامي كه داراي ولايت الهي باشد را ندارند، لكن صد افسوس كه به قول ابوجعفر نقيب از علماي بنام اهل سنت، اصحاب، خلافت را از امور دنيوي فرض كردند و خلیفه را مانند امير و والي دانسته و با دستورات صريح پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) مخالفت نموده و آن چه به نظرشان صلاح بود را انجام دادند. مگر پيامبر (صلي الله عليه و آله) با كمال صراحت به شیخین امر نكردند كه با سپاه اسامه از مدينه خارج شوند؟ اما آنها چون مصلحت خویش را در ماندن ديدند، لذا با دستور پيامبر (صلي الله عليه و آله) مخالفت كردند. اصحاب اتفاق نظر دارند بر اینکه دادند كه شیخین در موارد زيادي (به خاطر مصالح خود) با دستورات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مخالفت كرده و به رأي و نظر خود عمل نمودهاند. [1]
همچنین وي ميگويد: از چيزهايي كه به عمربنخطاب جرأت داد كه از علي (عليه السلام) عدول نموده و با ابوبكر بيعت كند، با اين كه خودش از پيغمبر (صلي الله عليه و آله) شنيده بود كه ـ خليفه و جانشين من علي (عليه السلام) است ـ اين بود كه عمر در موارد زيادي با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مخالفت كرده بود.
يكي از موارد مخالفت او اين بود كه وقتي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در بستر بيماري، فرمود: کاغذ و قلمی به من دهید تا بنویسم برایتان آنچه را که بر اساس عمل بدان بعد از من هرگز گمراه نشوید،، عمر با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مخالفت نموده و گفت: این مرد هذيان و بيهوده مي گويد، و قرآن براي ما بس است و با این سخن، از آوردن كاغذ و دوات جلوگيري نمود. حاضرين اختلاف كردند، بعضي از حرف پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و بعضي از حرف عمر طرفداري كردند و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با نارحتی خطاب به آنان، فرمود: از نزد من برويد که نزاع و جدال نزد پيامبران سزاوار نيست.[2]
بعدها عمر به ابن عباس میگوید: وقتي پيامبر (صلي الله عليه و آله)، كاغذ و دوات خواست، من فهميدم كه مي خواهد امامت علي را يادآوري كند، لذا براي ترس از به وجود آمدن فتنه از آن جلوگیری کردم.[3]
سپس نقيب مي گويد: تا اين كه عمر حديثي جعل كرد و به دروغ آن را به رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، نسبت داد و گفت: من از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه گفت: آل ابيطالب، اولياء من نيستند و فقط ولي من خدا و خوبان از مؤمنينند. پس از آن اصحاب اين روايت مجعول را ناسخ كلام پيامبر خدا در غدیر كه فرمود: هر كس من مولاي او هستم، علي مولاي اوست، قرار دادند.[4]
مسلما، كسي كه با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به مخالفت برخاسته و جلوي خواست و اراده او را گرفته، تا خواست خود را برآورده سازد، خداوند در مورد آنان مي فرمايد: هر كس نافرماني خدا و رسولش كند به گمراهي آشكار گرفتار شده است.[5]
در آيه ديگر مي فرمايد: هر كس نافرماني خدا و رسولش كند، آتش از آن اوست و جاودانه در آن ميماند.[6]
بر همين اساس، باقلاني از علمای اهل سنت، مي گويد: لازم نيست امام از گناه و خطا معصوم بوده یا افضل امت باشد و یا علمش از ساير امت، بیشتر باشد. همچنتنکه غالب علمای اهل سنت معتقدند، اگر امام فاسق شده يا به مردم ظلم نمود و اموال آنان را غصب كرد يا به ناحق مردم را كشت، يا حقوق مردم را ضايع كرد و حدود را تعطيل كرد، باز هم از امامت خلع نشده و بر مردم جايز نيست كه بر او خروج كنند، بلكه اطاعت ائمه ظلم و جور هم واجب است.[7]
تفتازاني یکی دیگر از علمای اهل سنت نیز ميگويد: خلافت برای کسی که با قهر ، زور و غلبه بر مردم مسلط شده، منعقد شده و اطاعت از او بر دیگران لازم و واجب است... [8]
به راستی، چگونه میتوان کسی را که با ظلم و ستم و زور شمشیر بر مردم مسلط شده را خلیفه رسول خدا و امام امت دانست؟
بر این اساس، اهل سنت معتقدند که نه خدا و نه پیامبر او حدود و شرایط امام بعد از رسول خدا را در قرآن بیان نکرده و مصداق ان را هم تعیین نکردهاند. اما حقیقت این است که اين سخن يكي از اتهاماتي است كه اهل سنت به خدا و پيغمبر او بستهاند. زيرا اولاً اگر امر امامت به خود امت واگذار شده بود، بر خدا و پيغمبر لازم بود چگونگي تعيين و انتخاب امام را مفصلا براي امت بيان نمايند. به عنوان مثال باید مشخص میشد که امام با رأي چه تعدادي از امت تعيين ميشود.
ثانياً اگر تعيين امام به خود امت واگذار شده است، پس تعيين خليفه دوم از جانب ابوبكر و نیز تعيين اعضاي شوراي شش نفره عمر براي تعيين خليفه سوم چه توجیهی میتواند داشته باشد؟
ثالثاً چطور مي شود تصور كرد رسول مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) كه براي پياده نمودن احكام اسلام و عزت و قدرت مسلمانان سخت ترين رنج ها را تحمل كرد و براي امت از مهربانترين پدر، مهربانتر بود، هيچ فكري به حال امت خویش نكرده باشد و سرپرست و امامي براي آنها بعد از خود تعيين نكرده و آنان را به حال خود رها كرده باشد؟
اين گونه قضاوت در مورد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كمال بيانصافي و نسبت ناروا به ساحت مقدس آن حضرت خواهد بود. زيرا پيامبري كه خود حكم وصيت و تعيين وصي را براي حفظ افراد خانواده از اختلاف و پراكندگي، در اثر از دست دادن سرپرست، براي مسلمانان آورده است، كدام عقل و عاقلي قبول ميكند كه خودش امت اسلامي را بدون امام و سرپرست باقي گذاشته باشد.
رابعاً در ذهن همه مسلمانان ثابت و مرتكز بوده است، كه رها كردن امت بدون امام و رهبر، از كسي كه زمام امور به دست اوست، قبيح و ناپسند است. بر همين اساس است كه عايشه به پسر عمر ميگويد: پسرم سلام مرا به عمر برسان و به او بگو: امت محمد (صلي الله عليه و آله) را بدون امام و رهبر رها مكن.[9]
همچنین عبدالله به پدرش عمر مي گويد: مردم گمان دارند كه تو براي خود خليفه تعيين نميكني، اگر تو شبان شتر يا گوسفند داشته باشي و او گله را رها كند، به نظر شما گله را ضايع كرده است و حال اين كه امامت و رهبري مردم، از اهميت بيشتري برخوردار است.[10]
خامسا: نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) در جواب رئيس قبيله بني عامر كه گفت: ما به شرطي به تو ايمان مي آوريم كه جانشيني تو از آن ما باشد، فرمود: امر خلافت به دست خدا است. او خود خليفه را انتخاب ميكند.[11]
حال بسيار شگفت انگيز است كه اهل سنت چنین ادعا مي كنند، كه خداوند متعال، امام و جانشین رسول اکرم را تعیین نکرده و حدود و شرايط امامت هم در كتاب و سنت بيان نشده است، در حالي كه آيات و روايات فراواني در اين زمينه در كتب خود اهل سنت ذكر شده است، كه به عنوان نمونه به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف: آيه ولايت
سرپرست و ولي شما تنها خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله) او و آنهايي هستند كه ايمان آوردهاند. همانها كه نماز را بر پا داشته و در حال ركوع زكات مي دهند.[12]
در شان نزول این آیه، مفسرين از انس بن مالک و ديگران چنین روايت كردهاند که علي (عليه السلام) در حال ركوع بود كه سائلي وارد مسجد شد و از مردم كمک طلبید اما كسي چيزي به او نداد جز علی بن ابیطالب که با دست خود به سائل اشاره كرد كه بیا و این انگشتر را از دستم بگير. هنوز كسي از مسجد خارج نشده بود كه جبرئيل آیه مبارکه (إنّما وليكم الله...) را براي پيامبر (صلي الله عليه و آله) آورد. در اين آيه، خداوند متعال، سرپرست و امام بعد از پيامبرش را علي بن ابيطالب (عليه السلام) معرفي نموده است.
ب: آيه تبليغ
اي رسول، ابلاغ كن آن چه را كه پروردگارت بر تو نازل كرده است چرا که اگر آن را ابلاغ نكني، رسالتت را به انجام نرساندهای و خداوند تو را از مردم محافظت مي نمايد.[13]
ابن عساكر از علمای اهل سنت، به سند صحيح از ابي سعيد خدري نقل مي كند كه اين آيه در روز غدير خم بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در شأن علي (عليه السلام) نازل شد.[14]
خطيب بغدادي نیز به سند صحيح از ابيهريره نقل مي كند... که روز غدير، روزي است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله)، دست علي (عليه السلام) را گرفت و فرمود: آيا من ولي مؤمنين نيستم؟ گفتند: آري اي رسول خدا. آن گاه فرمود: پس هر كسي كه من مولاي او هستم، اين علي، مولاي اوست. در اين حال عمر بن خطاب دو بار به علي (عليه السلام) تبريك گفت و عرض كرد: اي پسر ابيطالب، تو اکنون، مولاي من و مولاي تمام مسلمانان گشتي و سپس آیه اکمال دین و اتمام نعمت، نازل گشت.[15] [16]
آيه اولي الأمر
قرآن کریم، در این آیه میفرماید: خداوند، رسول و صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنيد[17]
بر اساس نظر مفسران ،مقصود از اولي الامر، معصوميني هستند كه خداوند، اطاعت آنان را به طور مطلق همانند اطاعت خود و رسولش، واجب نموده است. البته تا کنون، در حق هیچ شخصی غير از دوازده امام شيعه ادعاي عصمت نشده است. پس آيه به طور یقین میتوان گفت که این در حق ائمه اثنی عشر، نازل شده است.
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كس مرا نافرماني كند خدا را نافرماني كرده است و هر كس علي (عليه السلام) را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس علي (عليه السلام) را نافرماني كند مرا نافرماني كرده است.[18]
اما روايات
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در غدير خم فرمود: هر كس من مولاي او هستم، اين علي، مولاي اوست.[19]
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) میفرمایند: بعد از من دوازده خليفه و امير خواهد بود كه همه آنها از قريش هستند.[20]
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) خطاب به امام علي (عليه السلام) فرمود: تو ولي و سرپرست هر مؤمن بعد از من هستي.[21]
آن حضرت همچنین در روایت دیگری، میفرمایند: همانا براي هر نبي، وصي و وارثي است و تحقيقاً علي (عليه السلام) وصي و وارث من است.[22]
علاوه بر اینها، در مصادر حديثي اهل سنت، روايات بسياري مي يابيم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) پيروان اهل بيت (عليهم السلام) را تحت عنوان شيعيان علي (عليه السلام) مورد مدح و ستايش قرار داده است. به عنوان نمونه، جابر بن عبدالله انصاري، مي گويد: نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بوديم كه علي (عليه السلام) وارد شد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: قسم به كسي كه جانم به دست اوست، همانا اين علي (عليه السلام) و شيعيان او قطعاً كساني هستند كه روز قيامت، به فوز بهشت و سعادت نائل خواهند شد.[23]
منابع و پینوشتها:
[1] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، نشر مؤسسه اسماعيليان، 1378، ج12، ص83.
[2] همان، ج12، ص78.
[3] همان، ص79.
[4] همان، ص88.
[5] احزاب، 36.
[6] جن، 23.
[7] خوانساري، محمد باقر، انصاف در امامت، نشر صدوق، ص49، به نقل از تمهيد محمد بن طيّ باقلاني.
[8] همان، ص51. به نقل از شرح المقاصد، مسعود بن عمر تفتازاني.
[9] ابن قتيبه دينوري، محمد بن عبدالله، الإمامة و السياسة، مؤسسه الحلبي و شرکاء للنشر و التوزيع، ج1، ص32.
[10] سبحاني، جعفر، محاضرات في الإلهيات، قم، دارالنشر اسلامي، ص518. به نقل از حلية الاولياء، ج1، ص44.
[11] ابن هشام، عبدالملک، السيرة النبوية، مصر، مکتبة محمد علي صبيح و اولاده، 1383ق، ج2، ص424.
[12] مائده، 55.
[13] مائده، 67.
[14] ابن عساکر، علي بن الحسن، ترجمه امام علي، ج2، ص86.
[15] مائده،3.
[16] خطيب بغدادي، احمد بن علي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالکتب العلميه، 1417ق، ج8، ص284.
[17] نساء، 59.
[18] ابن عساکر، علي بن الحسن، ترجمه امام علي، ج1، ص364.
[19] احمد حنبل، مسند احمد، بيروت، دارصادر، ج6، ص347.
[20] مسلم بن حجاج نيشابور، صحيح مسلم، بيروت، دارالفکر، ج6، ص3.
[21] طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الکبير، دار احياء التراث العربي، ج12، ص78.
[22] ابن عساکر، علي بن الحسن، تاريخ دمشق، بيروت، دارالفکر، 1415ق، ج42، ص392.
[23] طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الأوسط، دارالحرمين للطباعة و النشر و التوزيع، 1415ق، ج6، ص354.
حقیقت امامت چیست؟
پيامبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) بعد از مهاجرت به مدينه و حمايت بىدريغ مردم آن شهر از آن حضرت و از مسلمانانى كه از مكه مهاجرت مىكردند، يك جامعه اسلامى را پىنهاده و به تدبير امور آن پرداختند. آن حضرت به اداره امور دين و دنياى مردم پرداخته و مسلمانان نیز خود را موظف به تبعیت از دستورات آن حضرت میدانستند. زيرا خداى متعال، علاوه بر ايجاب مطلق اطاعت از آن حضرت[1] در خصوص مسائل سياسى، قضايى و نظامى، اوامر مؤكدى به فرمانبردارى از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله ) صادر كرده بود. [2]
به ديگر سخن، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) علاوه بر منصب نبوت، رسالت و تعليم و تبيين احكام اسلام، منصب الهى ديگرى به عنوان فرمانرواى جامعه اسلامى نيز داشتند كه منصبهاى فرعى قضاوت و فرماندهى نظامى و... از آن، اشتقاق مىيافت.بدین معنا که همانگونه كه دين اسلام، علاوه بر وظايف عبادى و اخلاقى، داراى احكام سياسى، اقتصادى و حقوقى و...بود، پيامبر اسلام هم علاوه بر وظايف تبليغ، تعليم و تربيت، از طرف خداى متعال عهدهدار اجراى احكام و قوانين الهى و داراى همه مقامات حكومتى بودند.
بديهى است دينى كه ادعاى رهبرى همه جوامع بشرى تا پايان جهان را دارد، نمىتواند نسبت به اينگونه مسائل، بىتفاوت باشد و جامعهاى هم كه بر اساس اين دين بوجود مىآيد نمىتواند فاقد چنين مناصب سياسى و حكومتى باشد. مناصبى كه تحت عنوان «امامت» مندرج مىشود.
اما سخن در اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، چه كسى بايد عهدهدار اين مقام شود؟ و آن را از چه كسى دريافت كند؟
آيا همانگونه كه خداى متعال اين منصب را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عطا فرموده بود، به كسان ديگرى نيز داده است و تصدى اين مقام تنها در سايه نصب الهى، مشروعيت مىيابد يا اعطاء اين مقام از طرف خداى متعال، اختصاص به پيامبر اكرم داشته و بعد از آن حضرت این مردم هستند كه بايد امامى براى خودشان برگزينند و او را فرمانرواى خودشان قرار دهند؟ آيا به راستى، مردم داراى چنين حقى هستند يا نه؟
اين درست همان نقطه اصلى اختلاف بين شيعه و سنى است. يعنى از يك سوى، شيعيان معتقدند كه امامت، منصبى است الهى كه بايد از طرف خداى متعال به كسانى كه صلاحيت آن را دارند داده شود و خداى متعال به وسيله پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين كار را انجام داده و امير مؤمنان على عليه السلام را جانشين بلا فصل وى قرار داده است و سپس يازده نفر از فرزندان او را يكى پس از ديگرى براى تصدى مقام امامت، تعيين و نصب فرموده است و از سوى ديگر، اهل سنت معتقدند كه امامت الهى همانند نبوت و رسالت، با رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، خاتمه يافت و از آن پس، تعيين امام به مردم واگذاشته شد. تا آن جا که بعضى از بزرگان اهل سنت، تصريح كردهاند كه اگر كسى به زور اسلحه بر مردم مسلط شود، بعد از تسلط، اطاعت از وى برديگران لازم خواهد بود. [3]
روشن است كه چنين نظریههایی تا چه حد مىتواند راه را براى سوء استفاده زورمندان، جباران و حيلهگران، باز کرده و موجبات پراكندگى و انحطاط مسلمانان را فراهم آورد.
در حقيقت، اهل سنت با پذيرفتن مشروعيت امامت بدون نصب الهى، نخستين پايه تفكيك دين از سياست را نهادهاند و به عقيده شيعيان، همين امر، بزرگترين نقطه انحراف از مسير صحيح اسلام راستين و پرستش خداى متعال، در همه ابعاد و شوؤن زندگى بوده و خاستگاه هزاران انحراف ديگرى است كه از زمان رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) در ميان مسلمانان، رخ داده يا خواهد داد .
از اين روى، ضرورت دارد كه شخص مسلمان، اين موضوع را با كمال جديت و دور از هر گونه تقليد و تعصب، مورد تحقيق و بررسى قرار داده[4] و پس از تشخیص مذهب حق، با تمام توان، از آن حمايت كند.
بدیهیست که در این میان، بايد مصلحت كلى جهان اسلام را در نظر گرفت و از فراهم كردن زمينه براى بهرهبردارى دشمنان اسلام از اختلاف و رويارويى طرفداران مذاهب مختلف، دورى جست و نبايد كارى كرد كه موجب بروز شكاف در صفوف مسلمانان شده یا هماهنگى ايشان در برابر كفار را از بين ببرد. چرا كه زيان چنین کاری، عائد همه مسلمانان شده و نتيجهاى جز ضعف جامعه اسلامى نخواهد داشت.
از سوى ديگر، نبايد حفظ وحدت و هماهنگى مسلمانان، مانع از تحقيق و تلاش در راه شناختن مذهب حق و ايجاد جو سالم براى بررسى مسائل امامت گردد. مسائلى كه حل صحيح آنها تأثير به سزايى در سرنوشت مسلمانان و سعادت دنيا و آخرت آنان دارد.
مفهوم امامت
حال پس از بیان این مقدمه، نوبت به بیان مفهوم امامت میرسد. امامت در لغت به معناى پيشوايى و رهبرى است و هر كسى كه متصدى رهبرى گروهى شود «امام» ناميده مىشود. خواه در راه حق باشد يا در راه باطل. چنانكه در قرآن كريم، واژه ائمة الكفر [5] درباره سران كفار به كار رفته است و كسى كه نمازگزاران به او اقتدا مىكنند، «امام جماعت» ناميده مىشود.
اما در اصطلاح علم كلام، امامت عبارت است از «رياست همگانى و فراگير بر جامعه اسلامى در همه امور دينى و دنيوى». ذكر كلمه «دنيوى» براى تأكيد بر وسعت قلمرو امامت است و گرنه تدبير امور دنيوى جامعه اسلامى، جزيى از دين اسلام است.
از ديدگاه شيعه، چنين رياستى هنگامى مشروع خواهد بود كه از طرف خداى متعال باشد و كسى كه اصالتا (نه به عنوان نيابت) داراى چنين مقامى باشد، معصوم از خطا در بيان احكام و معارف اسلامى و نيز مصون از گناهان خواهد بود. در واقع، امام معصوم همه منصبهاى پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به جز نبوت و رسالت را دارد و سخنان او در تبيين حقايق، قوانين و معارف اسلام، حجت است. فرمانهاى وى نیز در امور مختلف حكومتى واجب الاطاعه مىباشد.
بدين ترتيب، اختلاف شيعه و سنى در موضوع امامت، در سه مسأله ظاهر مىشود:
نخست آنكه امام بايد از طرف خداى متعال، نصب شود.
دوم آنكه بايد داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد.
سوم آنكه بايد معصوم از گناه باشد.
البته معصوم بودن، مساوى با امامت نيست. زيرا به اعتقاد شيعه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله و حضرت مريم (سلام الله عليهما) نيز داراى مقام عصمت بودهاند و شايد در ميان اولياء خدا كسان ديگرى نيز چنين مقامى را داشتهاند، اما امام نبودهاند و اساسا شناختن شخص معصوم جز از طريق معرفى الهى، ميسر نيست.
منبع اصلی: مصباح یزدی، آموزش عقايد، ص 295
پىنوشتها:
[1] .آل عمران، 32، و نساء، 12، 14، 69، 80 و مائده، 92 و انفال، 1، 20، 46 و توبه، 71 و نور، 51، 54، 56 و احزاب، 66، 71 و حجرات، 14 و فتح ـ 16، 17 و محمد، 32 و مجادله، 12و ممتحنه ،12 و تغابن، 12 و جن، 23
[2] . آل عمران، 152 و نساء، 42، 59، 65، 105 و مائده، 48 و حج، 67 و احزاب، 6، 36 و مجادله ،8 ، 9 و حشر، 7
[3] . الاحكام السطانيه از ابويعلى و ترجمه «السواد الاعظم» از ابوالقاسم سمرقندى، ص 40، 42
[4].خوشبختانه دانشمندان بزرگ در اين زمينه هزاران كتاب به زبان هاى مختلف و با شيوههاى گوناگون نوشته و راه تحقيق را كاملا بر روى جويندگان حق و حقيقت گشودهاند و براى نمونه مىتوان به کتاب عبقات الانوار، الغدير، دلائل الصدق، غاية المرام و اثبات الهداة اشاره کرد. همچنین كتاب «المراجعات» كه مجموعهاى از مكاتبات بين علمای شيعه و سنى است و كتاب «اصل الشيعة و اصول ها» كه هر دو به زبان فارسى نيز ترجمه شده را مطالعه كنند.
[5] . سوره توبه، آيه 12
توصیههای امام زمان به شیعیان
مقدمه:
توقيع، در لغت به معناي «امضاء، نامه و فرمان» و در اصطلاح حدیثی به معنای «بخشي از نوشتههاي ائمّه اطهار عليهم السلام» است . بيشتر توقيعات از سوي امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صادر گرديده است. واژه توقیع نخستین بار در روایتی از امام کاظم (علیه السلام) به معنای یادداشتی که امام در زیر یک نامه نوشته دیده شدهاست. امروزه وقتي سخني از «توقيع» به ميان ميآيد، ذهن به توقيعات حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) منصرف ميگردد.
ارسال توقیعات برای شیعیان، معمولاً توسط وکلای امام صورت میگرفت. نواب اربعه امام عصر وکیلانی در شهرهای مختلف داشتند که توقیعات از طریق آنها انتشار مییافت.
در کتاب «کمال الدين و تمام النعمة» شيخ صدوق، «الغیبة» شيخ طوسي، «الاحتجاج علی اهل اللجاج» طبرسي و «بحارالانوار» مجلسي، حدود هشتاد توقيع از سوي امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نقل شده است که محتواي آنها، برخي خطاب به سفرا و نواب خاص است و برخي خطاب به علماء و فقهاست. برخي در پاسخ به سؤالات است و برخي در تکذيب کساني است که به دروغ ادعاي امامت يا نيابت از طرف آن حضرت را داشتند.
آنچه در پي میآيد توصيههايي است كه امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خطاب به شيعيان و پيروان اهلبيت (علیهم السلام) فرمودهاند.
توصيههای امام در (توقيع به شيخ مفيد)
به راستي، چقدر به اينها عمل ميكنيم؟!
۱. از خداوند (جل جلاله)بترسيد و تقوا پيشه كنيد.
۲. به ما در بيرون آوردن شما از فتنه و امتحاني كه بر شما روي آورده است كمک كنيد.
۳. عهد ميكنم كه هر كدام از شيعيان كه راه تقوا را در پيش گيرد و هر آنچه كه لازم است (و حق خداست) از مال خود خارج كند، از فتنه گمراهكننده و رنجهاي ظلماني در امان باشد.
۴. هر كدام از شيعيان، در بخشش اموالي كه خداوند به او داده به كساني كه خداوند فرمان داده است بخل ورزد، در دنيا و آخرت زيانكار خواهد بود.
۵. اگر شيعيان ما در وفا نمودن به عهد و پيماني كه از ايشان گرفته شد، همسو و يكدل شوند، ديدار ما از ايشان به تأخير نخواهد افتاد.
۶. ظهور ما به تأخير نيفتاده مگر به سبب اعمال ناپسندي كه از ايشان سر ميزند و خبر آنها به ما ميرسد.
توصيههای امام در (توقيع به ابن ابيغانم قزويني و جماعتي از شيعيان)
۷. از خدا بترسيد و از ما اطاعت كنيد و از راه راست منحرف نگرديد.
۸. نيّت خود را ـ مطابق سنّت آشكاري كه به شما گفتم ـ با دوستي، به سوي ما برگردانيد.
توصيههای امام در (توقيع به اسحاق بن يعقوب)
۹. اموال شما (خمس و زكات) را قبول نميكنيم مگر اينكه پاک و طاهر باشد... هر كس ميخواهد عمل كند و هر كه نخواهد نكند؛ چرا كه ما به آنچه شما داريد، نيازي نداريم.
۱۰. ظهور و فرج در دست خداست و كساني كه وقت رأي آن تعيين ميكنند «دروغگو » هستند.
۱۱. در مسائلي كه روي ميدهد به فقهاء مراجعه كنيد، زيرا كه ايشان حجّت من بر شمايند و من حجّت خدايم بر ايشان.
۱۲. منتفع شدن از من در ايّام غيبتم، مانند استفاده از خورشيد است زماني كه ابر روي آن را پوشانده باشد.
۱۳. درباره چيزهايي كه به درد شما نميخورد سؤال نكنيد و در دانستن چيزهايي كه از دانستن آنها معاف شدهايد خود را به سختي نياندازيد.
۱۴. براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد، چرا كه همين فرج شماست.
توصيههای امام در (توقيع به محمد بن جعفر اسدي)
۱۵. هر كس بدون اجازه ما در اموال مربوط به ما (خمس، زكات و وقف) تصرف كند، از جمله ظالمين است و ما در روز قيامت شاكي او خواهيم بود.
توصيههای امام در (توقيع به محمد بن ابراهيم بن مهزيار)
۱۶. آيا نميدانيد كه خداوند از زمان حضرت آدم تا حال، براي مردم ملجأ و پناهي قرار داده كه به ايشان پناه برند و راهنماياني تعيين كرده كه به سبب آنها هدايت يابند. هر زمان كه نشانهاي از آنان پنهان شد، نشانه ديگر آشكار گرديد و هر وقت كه ستارهاي از ايشان غروب كرد فستاره ديگر طلوع نمود و وقتي كه خداي عزوجل امام حسن عسكري (علیه السلام) را به سوي خود برد گمان ننماييد كه واسطه ميان خود و مخلوقاتش را قطع نموده است. هرگز چنين چيزي نشده و نخواهد شد تا وقتي كه قيامت برپا شود.
توصيههای امام در (توقيع به عمري و پسرش)
۱۷. آيا نميدانيد كه روي زمين از حجّت خدا خالي نميگردد، خواه آن حجّت، ظاهر باشد و خواه پنهان.
۱۸. مردم پيروي از خواهشهاي نفساني را از خود دور كنند و همانگونه كه (پيش از غيبت) رفتار مينمودندف رفتار كنند و امري كه از آنان پوشيده و پنهان شده است را جستجو ننمايند ... و بدانند كه حق با ما و در نزد ماست.
منبع توصيهها :
علامه محمد باقر مجلسی، مهدی موعود، ترجمه حسن بن محمد ولی ارومیهای؛ قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۰؛ ج ۲.
آیا رجعت از ضروریات مذهب تشیع است؟
پاسخ:
اصل اعتقاد به رجعت، مطابق با راى گروهى از علماى اماميه از ضروريات مذهب به حساب مىآيد.
به عنوان مثال، مرحوم شيخ حر عاملى مىفرمايد: «همانا ثبوت رجعت نزد همه علماى معروف و مصنفين مشهور از ضروريات مذهب اماميه به حساب مىآيد و حتى عامه نيز از اين موضوع باخبرند» . [1]
مرحوم علامه مجلسى نیز مىفرمايد: «همانا اعتقاد به رجعت در همه عصرها مورد اجماع شيعه بوده و اين مساله مانند خورشيد در وسط روز معلوم است». [2]
مرحوم علامه طباطبايى (رحمة الله عليه) هم مىفرمايد: «روايات رجعت از طريق اهلبيت (عليهم السلام) به تواتر معنوى به ما رسيده است». [3]
گر چه در معناى «رجعت» بين علما اختلاف شده و برخى آن را به معناى رجعت دولت گرفتهاند، اما در اصل، عقيده به رجعت بین علمای شیعه، اتفاق است، بلكه معناى معهودِ آن، كه همان بازگشت به اين دنيا در عصر ظهور است، معناى مشهور نزد علماى شيعه است.
پی نوشتها
[1]. حر عاملی، الايقاظ من الهجعة، ص 60.
[2]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار ، ج 53 ، ص 123.
[3]. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر الميزان ، ج 2 ، ص 107.
سرنوشت دنیا پس از ظهور امام زمان چه خواهد بود؟
پاسخ:
پس از اين كه امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ظهور فرمايد، دنيا نابود نميشود؛ بلكه آباد ميشود و آن حضرت (عليه السلام) با ظهور خود در راه برقراري عدالت با جباران و ستمگران مبارزه ميكند و همه آنان را به شكست و تسليم وا ميدارد و دنيا را پر از عدل و داد ميكند؛ چنان كه خداوند متعال مي فرمايد: «وعد اللّه الّذين ءامنوا منكم و عملوا الصّـلحـت ليستخلفنّهم في الأرض كما استخلف الّذين مِن قبلهم و ليمكنّن لهم دينهم الّذي ارتضي لهم و ليبدلنّهم مِّن بعد خوفهم أمنا يعبدونني لايشركون بي شيـئا. . . »؛ (نور، 55)
«خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين (خود) قرار دهد؛ همانگونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند، جانشين (خود) قرار داد و آن ديني را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند، (تا) مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند. . . »
اين آيه به دنبال آيات گذشته همين سوره كه سخن از اطاعت و تسليم در برابر فرمان خداوند و پيامبر به ميان آورده است، همان موضوع را ادامه ميدهد و نتيجه اين اطاعت را كه همان حكومت جهاني است، بيان ميكند و بر آن تأكيد دارد. از مجموع اين آيه بر ميآيد كه خداوند به گروهي از مسلمانان كه ايمان و عمل صالح دارند، مژده استخلاف و حكومت روي زمين، نشر آيين حق به طور اساسي و ريشهدار در همه جا، از ميان رفتن تمام اسباب خوف، ترس، وحشت و ناامني را داده است.
بسياري از مفسران معتقدند: وعده الهي در اين آيه، اشاره به حكومت حضرت مهدي (عليه السلام) است و بيترديد حكومت امام مهدي (عليه السلام)، مصداق كامل اين آيه ميباشد و اين به معناي انحصار معناي آيه نيست. [1]
امام سجاد (عليه السلام) در تفسير اين آيه میفرمایند: «به خدا سوگند آنها، شيعيان ما هستند؛ خداوند اين كار را براي آنها به دست مردي از ما انجام ميدهد كه «مهدي» اين امت است؛ زمين را پر از عدل و داد ميكند، آن گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد. . . » [2]
پي نوشت ها:
[1]. ر.ک: تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 14، ص 527 ـ 532، دارالكتب الاسلامية.
[2]. ر.ک: مجمع البيان، طبرسي (رحمه الله)، ج 7، ص 267، مؤسسه اعلمي بيروت.