برترین مطالب
- 1104
- 864
- 909
- 872
- 973
- 743
- 933
- 995
- 946
- 925
عقیده به امام مهدی در منابع معتبر فریقین
عقیده مهدویت جزء مسلمات مذاهب اسلامی است و اختلاف فقط در مصداق آن میباشد. اهلسنت در مورد روایات خلفای اثنا عشری اقوال متعددی دارند، اما با بررسی فریقین و اقوال آنها به این واقعیت میرسیم که مراد روایات از خلفای اثنا عشر، ائمه اثنا عشر شیعه میباشد.
در بعضی روایات اهل سنت آمده که اسم پدر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، همان اسم پدر حضرت رسول اکرم است،اما بعد از بررسی روایات فریقین به این نتیجه میرسیم که اسم حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، همان اسم پیامبر بوده و پدر ایشان امام حسن العسکری و او از اولاد حضرت فاطمه و از فرزندان امام حسین (علیهم السلام)، میباشد.
عقیده مهدویت نزد فریقین
عقیده به مهدی موعود، یکی از مسلمات مذاهب اسلامی است. علمای فرقههای مختلف اهل سنت، احادیث مهدویت را متواتر دانستهاند. ابن حجر هیثمی مکی، احمد ابو السرود الصباح الحنفی، شیخ محمد الخطابی المالکی و شیخ یحیی بن محمد الحنفی، از علمای مذاهب اربعه اهل سنت، احادیث مهدویت را مسلم دانستهاند.[1]
اما نزد شیعه عقیده به مهدویت جزء اصول مذهب است.
با بررسی مصادر حدیثی، تاریخی، عقیدتی و تفسیری اهلسنت و شیعه، این حقیقت آشکار میشود که نخستین کسی که درباره عقیده مهدویت و اوصاف آن سخن گفته، خود رسول اکرم بوده است. [2] اگرچه در مصداق مهدی موعود اختلاف نظر وجود دارد، اما اصل قضیه مهدویت یکی از مسلمات فریقین است و از صدر اسلام تا امروز احدی از مسلمین منکر اصل عقیده مهدویت نشده است.[3]
در آثار طرفداران مکتب خلافت، ظهور مهدی موعود یکی از نخستین و نامدارترین علامات رستاخیز بزرگ به شمار میرود. از اینرو در مصنفات دانشمندان اهلسنت، روایات و مباحث مهدویت بیشتر به دنبال گفتوگو از«اشراط الساعة» نقل و مطرح میشود.[4]
شهید مطهری میگوید:«اگر میخواهید بفهمید که مسئله مهدویت منحصر به شیعه نیست، ببینید آیا مدعیان مهدویت در میان شیعه زیاد بودند یا در میان اهلسنت. میبینید مدعیان مهدویت در میان اهل تسنن زیادتر بودهاند».[5]
طبق تحقیقات بعضی از دانشمندان، ذکر حضرت مهدی در بیش از هفتاد کتاب معتبر اهل سنت آمده است.[6]
خلاصه مطلب این است که عقیده به مهدویت در میان اهلسنت یک حقیقت غیر قابل انکار و تردید است.
منابع:
[1]. فقیه ایمانی،0241 ق،ص 21، به نقل از هندی،ص 871
[2]. فقیه ایمانی،پیشین،ص 7
[3]. سبحانی،7141 ق،ج 4،ص 321
[4]. صنعانی،3041 ق، ص 943؛ ابن اثیر جذری،3041 ق،ج 1،ص 723؛ هیثمی،8041 ق،ج 41،ص 302،حوی،ج 2،ص 269؛ متقی هندی،5041 ق،ص 302
[5]. مطهری،مجموعه آثار،1831 ش،ج 81،ص 841
[6]. خلخالی،ص 702
مهدویت در سوره ابراهیم
در سوره ابراهیم، چهار آيه پیرامون مهدویت وجود دارد که عبارت است از آیات (5، 24، 44 و 45).
الف: «و ذكّرهم بايام الله» [[1
و ايام الله را به آنها متذكر شود.
از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) در ذيل اين آيه شريفه چنین روایت شده كه میفرمایند: ايام الله-روزهاى خدا- سه روز است. روز قيام قائم و رجعت و روز قيامت.[[2
ب: «الم تركيف ضرب الله مثلأ كلمة طيبة كشجرة طيبه اصلها ثابت و فرعها في السمـاء» [[3
آيا نديدى چگونه خداوند كلمه طيبه (و گفتار پاكيزه) را به درخت پاكيزهاى تشبيه كرده كه ريشه آن (در زمين) ثابت و شاخه آن در آسمان است.
سلام خثمعى مىگويد: بر امام باقر (عليه السلام) وارد شدم و پيرامون اين آيه شريفه پرسش نمودم؟
حضرت فرمود: اى سلام، منظور از درخت، محمد و فروع آن على اميرالمؤمنين و ميوه آن حسن و حسين و شاخه آن فاطمه و فروع آن شاخه، امامانى هستند كه از فرزندان فاطمه (عليه السلام) مىباشند و برگهاى آن درخت، شيعيان و دوستداران اهل بيت (عليهم السلام) مىباشند.[[4
به درستى كه حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) آخرين امام معصوم از فرزندان فاطمه و على (عليهما السلام) ميباشد پس به تحقيق اين آيه شريفه شامل و منطبق بر حضرت است.
ج: «فيقول الذين ظلموا ربنا اخرنا الى اجل قريب» [[5
آن روز كه ظالمان مىگويند پروردگارا، مدت كوتاهى ما را مهلت ده.
محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه كريمه روايتی نقل مىكند كه حضرت فرمود: مىخواستند (ظالمان و ستمگران) تا خروج حضرت قائم (عليه السلام) مهلت گيرند.[[6
د: «و سكنتم في مساكن الذين ظلموا انفسهم» [[7
شما نبوديد كه در منازل و (كاخهاى) كسانى كه به خويشتن ستم كردند سكنى گزيديد؟
جمعى در محضر امام صادق (عليه السلام) بودند که سخنى از خانههاى بني العباس به ميان آمد؛ مردى گفت: خداوند خرابى آنها را بما بنماياند. امام صادق (عليه السلام) فرمود: چنين مگو، آنجا مسكن حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) و اصحابش خواهد شد، مگر نشنيدهاى كه خداوند مىفرمايد: «و سكنتم...» تا آخر آيه. [[8
پینوشتها
[1]. ابراهيم آيه 5
.[2] ينابيع الموده ص 434 ؛ غايه المرام ص 736 ؛ اثبات الهدي ج 7
[3]. ابراهيم 24
.[4] شواهد التنزيل ج 1 ص 311
.[5] ابراهيم 44
.[6] اثبات الهدي ج 7 ص 10؛ تفسير برهان ج 2 ص 321
[7]. ابراهيم 45
.[8] تفسير برهان ج 2 ص 331؛ اثبات الهدي ج 2 ص 100
امامت از اصول دین یا فروع دین؟
ميدانيم كه در ميان ما شيعيان مسأله امامت از اهميت فوقالعادهای برخوردار است به خلاف ساير فرق اسلامي که اهميت چندانی برای این مساله، قائل نيستند. سر مطلب اين است كه مفهوم امامت در نزد شيعه با مفهوم امامت در نزد ساير فرق اسلامي متفاوت است. البته جهات مشتركي در كار هست ولي يك جهات اختصاصي هم در معتقدات شيعه در باب امامت هست كه به همين جهت مسأله امامت اهميت فوق العاده پيدا ميكند مثلا ما شيعيان وقتي كه ميخواهيم اصول دين را بر طبق مذهب خود بيان کنیم، ميگوئيم؛ اصول دين توحيد و نبوت و عدل و امامت و معاد است. یعنی ما امامت را جزء اصول دين ميشماريم.[1]
ما امامت را به معناي عام و گستردهاش ميگيرم که هم امامت به معناي رهبري اجتماع و هم امامت به معناي مرجعيت ديني و هم امامت به معناي ولايت تامه يعني زمين هيچ گاه از حجت و انسان كامل خالي نيست، میباشد. اهل تسنن هم قائل به امامت به يک معنايش هستند آنها امامت به معناي رهبري اجتماع را قبول دارند ولي در شخص امام و رهبر و كيفيت آن با شيعيان اختلاف دارند و اساسا منكر امامت به معناي رهبري و رياست عمومي بر اجتماع نيستند ولي به آن معنا كه قائل به امامت هستند از نظر آنها امامت اصول دين نيست بلكه جزء فروع دين محسوب ميشود.
بالاخره ما در مسأله امامت اختلاف داريم. آنها قائل به نوعي امامتند و ما قائل به نوعي ديگر. پس مي توان گفت كه اهل سنت منكر امامت به تمام معنا نيستند ولي آن گونه كه شيعيان قائل به توسعه در دايره امامت و معناي آن هستند، اهل تسنن قائل نيستند و در آن قسمت و جهت كه با هم اشتراك دارند باز در كيفيت و شخص امام با هم اختلاف نظر دارند. يعني هم شيعه قائل است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اجتماع و جامعه مسلمين نياز به يک رهبر دارد و هم اهل تسنن به این معنا معتقدند ولي شيعيان ميگويند: پيامبر رهبر بعد از خودش را معين كرده است و او شخص امير المومنين علي بن ابي طالب است اما اهل سنت ميگويند: پيامبر تعيين رهبر بعد از خودش را به امت واگذار فرموده است و امت هم ابوبكر را انتخاب نمودهاند.
به هر حال آن چه در اسلام موجب كفر و ارتداد ميگردد، اين است كه كسي منكر امري گردد كه از ضروريات دين اسلام در نزد همه مسلمين و فرق اسلامي محسوب شود، يعني جزء دين به حساب بيايد و اهل سنت منكر امامت به تمام معنا آنگونه كه همه مسلمين اشتراک نظر دارند يعني امامت به معناي رهبري اجتماع، نيستند تا حكم به تكفير آنها گردد بلكه آن را جزء فروع دين ميدانند و امامت به معناي تشيعي كه شيعيان بدان قائلند و از اصول دين عند الشيعه محسوب ميشود، از ضروريات مذهب شمرده مي شود.
منابع
[1]. رک :امامت و رهبري ،استاد شهيد مطهري
گستره علم امام
«يقول الذين کفروا لست مرسلاً قل کفی بالله شهيداً بينی و بينکم و من عنده علم الکتاب» سوره رعد، آیه 43
«آنان که کافر شدند اعتراض نموده، میگویند: تو رسول خدا نیستی! بگو: کافی است که خداوند متعال و کسی که علم به این کتاب دارد بین من و شما گواه و شاهد باشند».
این آیه شریفه در مورد مولا امیر المؤمنین و امامان معصوم (علیهم السلام) نازل شده است که مصداق نخست آن – طبق منابع شیعه و سنی – حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) میباشد.
امام حسین ضمن حدیثی فمیفرمایند: «... نحن الذين عندنا علم الکتاب و بيان ما فيه عندنا و ليس عند احد من خلقه ما عندنا لانّا اهل سرّ الله ...؛ ما کسانی هستیم که علم به کتاب نزد ماست و بیان هر آنچه در آن است نزد ماست و آنچه ما میدانیم هیچ یک از مخلوقات خدا نمیدانند، چرا که ما خزینه دار اسرار الاهی هستیم» [1]
اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) عالم به تمام مسائل کلی و جزئی، اصول و فروع دین و یگانه مرجع حقیقی میباشند که هیچ نقطۀ مجهول یا مبهمی در ساحت مقدسشان راه ندارد. ضمن اینکه روایات متعدد و متواتری از شیعه و سنی وارد شده است که حضرات اهل بیت (علیهم السلام) تنها مرجع و پناه همه مسلمانان، بلکه همه ادیان در تمامی مسائل و معضلات بودهاند که در اینجا از باب نمونه، به یکی از آن روایات اشاره مینماییم:
مدافع سخت کوش حریم ولایت «علامه مجلسی» (اعلی الله مقامه) در کتاب شریف «بحار الانوار» نقل میکند: «ابو سلمه» گوید:
سالی با عمر بن خطاب در مراسم حج شرکت داشتیم، هنگامی که به ناحیه «ابطح» رسیدیم ناگهان عربی بیابانی به طرف ما آمد، وقتی نزد عمر رسید، گفت: ای امیرالمؤمنین، من لباس احرام پوشیده بودم، در این میان چند تخم شتر مرغی را دیده، آنها را پختم و خوردم، اکنون چه کفّارهای بر من واجب است؟ عمر [مثل همیشه] گفت: من حکم این مسئله را نمیدانم، بنشین شاید خداوند به وسیله یکی از اصحاب محمد (صلی الله علیه و آله) گشایشی در کار تو قرار دهد. در این هنگام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با فرزندش امام حسین (علیه السلام) آمدند. عمر گفت: ای اعرابی! این علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. سؤالت را از او بپرس! اعرابی برخاست و سؤالش را پرسید. حضرت علی (علیه السلام) اشاره به امام حسین (علیه السلام) نموده و فرمودند: ای اعرابی! پاسخ سؤالت را از این کودک جویا شو.
اعرابی گفت: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ! من از خانهام برای انجام دادن مراسم حج خارج شدم و در حالیکه لباس احرام پوشیده بودم ... . و مسئله خود را مطرح نمود.
امام حسین (علیه السلام)، فرمودند: به تعداد تخم شتر مرغی که خوردهای، شتر ماده را با شتر نر جفتگیری کن، هر تعدادی که بچه آوردند به خانه خدا هدیه کن.
عمر رو به امام حسن (علیه السلام) کرد و گفت: یا حسین! شاید بعضی از شترها سقط جنین کنند! [در این صورت وظیفهاش چیست؟]
امام حسین (علیه السلام) فرمودند: ای عمر! شاید بعضی از تخم شتر مرغها هم فاسد باشد.
عمر گفت: راست گفتی و خوب بیان نمودی!
در این هنگامی امیر المؤمنین علی (علیه السلام) برخاست و فرزندش را به سینۀ خود چسباند و این آیه شریفه را قرائت فرمودند:
«ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم»
«آنان فرزندانی هستند که برخی از برخی دیگر [فضیلت] گرفتهاند و خداوند شنوا و داناست»[2]
آری، هر چه که بشر قدرت تصور آن را داشته یا نداشته باشد، در گسترۀ علم و دانش آن بزرگواران است؛ چرا که لازمۀ حجت خدا و خلیفه به حق بودن علم و دانش کامل و جامع است؛ لذا وقتی آیۀ شریفه : «و کل شیء احصيناه فی امام مبين» سوره یس، / 12 «هر چیزی را در پیشوایی آشکار قرار دادیم»، نازل شد، در مورد «امام مبین» بحث شد که چه کسی است؟
ابوبکر و عمر گفتند: یا رسول الله! امام مبین تورات است؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: نه خیر.
گفتند: انجیل است؟
پیامبر، فرمودند: نه خیر
گفتند: امام مبین قرآن است؟
فرمودند: نه خیر
در این هنگام امیر المؤمنین (علیه السلام) وارد شدند. رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «هو هذا انه امام الذي احصي الله فيه علم کل شيء؛ اوست امام مبین، او امامی است که خداوند متعال در وی همه علوم را جمع کرده است»[3]
نویسنده: محمد رضا منصوری
منابع:
[1]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 211
[2]. بحار الانوار، ج 44، ص 197
[3]. معانی الاخبار شیخ صدوق، ص 95؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 247
مجله ماهنامه امام شناسی شماره 22
فلسفه نیاز به امام در کلام امام رضا
دلايل عقلي بسياري بر لزوم وجود امام در ميان جامعه و نياز جامعه به وجود وي در هر عصر و زمان، دلالت دارند و اين ضرورت و نياز را اثبات مينمايند، كه از باب نمونه به يكي از آنها اشاره ميشود.
قبل از پرداختن به این دلیل میبایست سه مقدمه بیان شود.
1. هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام دادن افعال اختياري، مسير تكامل خود را به سوي كمال نهايي بپيمايد، كمالي كه جز از مجراي اختيار و انتخاب به دست نمي آيد و ارادۀ حكيمانۀ الهي اصالتا به كمال و سعادت انسان تعلّق گرفته است اما از آن جا كه اين كمال و سعادت جز از راه انجام دادن افعال اختياري، حاصل نميشود. مسير زندگي بشر، دو راهه و دو سويه قرار داده شده تا زمينه انتخاب و گزينش براي وي فراهم شود و طبعا يك راه آن هم به سوي شقاوت و عذاب خواهد بود كه بالتّبع (و نه بالإصالۀ) مورد ارادۀ الهي واقع ميشود.
2. اختيار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام كار و فراهم شدن زمينههاي بيروني براي كارهاي گوناگون و وجود ميل و كشش دروني به سوي آنها، نياز به شناخت صحيح نسبت به كارهاي خوب و بد و راههاي شايسته و ناشايسته دارد و در صورتي انسان ميتواند راه تكامل خويش را آزادانه و آگاهانه، انتخاب كند كه هم هدف و هم راه رسيدن به آن را بشناسد و از فراز و نشيبها و پيچ و خمها و لغزشگاههاي آن آگاه باشد. پس مقتضاي حكمت الهي اين است كه ابزار و وسايل لازم براي تحصيل چنين شناختهايي را در اختيار بشر قرار دهد و گرنه همانند كسي خواهد بود كه مهماني را به مهمانسرايي دعوت كند ولي محلّ مهمانسرايش و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد! و بديهي است كه چنين رفتاري خلاف حكمت و موجب نقض غرض است.[1]
3. شناختهاي عادي و متعارف انسانها كه از همكاري حس و عقل به دست ميآيد، هر چند نقش مهمّي را در تأمين نيازمنديهاي زندگي، ايفا ميكند امّا براي باز شناختن راه كمال و سعادت حقيقي در همۀ ابعاد فردي و اجتماعي و مادّي و معنوي و دنيوي و اخروي، كافي نيست زيرا روند تغيير حقوقي و قانوني در طول تاريخ بشر، نشان ميدهد كه با وجود پژوهشها و تلاشهاي هزاران دانشمند متخصّص، در طول هزاران سال، هنوز هم يك نظام حقوقي صحيح و كامل و همه جانبه به وجود نيامده است و همواره محافل حقوقي و قانونگذاري جهان به نقص قوانين خود ساخته شان پي ميبرند و با لغو و نسخ مادّهاي با اضافه كردن مادّه و تبصرۀ جديدي به اصلاح و تكميل آن ها ميپردازند.
بايد توجه داشته باشيم كه تمام همّ و تلاش حقوقدانان و قانونگذاران، صرف تأمين مصالح دنيوي و اجتماعي شده و ميشود و هرگز اهتمامي به تأمين مصالح اخروي و كسر و انكسار آنها با مصالح مادّي و دنيوي نداشته و ندارد و اگر ميخواستند اين جهت را كه مهمترين جهات مسئله است رعايت كنند، هرگز نميتوانستند به نتيجۀ قطعي دست يابند. زيرا مصالح مادي و دنيوي را تا حدودي مي توان به وسيلۀ تجارب علمي تشخيص داد امّا مصالح معنوي و اخروي قابل تجربۀ حسي نيست.
با توجه به پيشرفت اعجاب انگيز دانش بشر و استفادۀ وي از تجارب هزاران مسالۀ پيشنيان و وضع ناقص و نارساي قوانين فعلي، ضعف و ناتواني دانش انسان امروز نيز از تشخيص مصالح و مفاسد خويش به روشني آشكار ميشود.
پس اگر راه ديگري براي شناخت حقايق زندگي و وظايف فردي و گروهي و رفع كمبودها وجود داشته باشد، هدف الهي از آفرينش انسان از آغاز تا انجام تحقق خواهد يافت.[1]
از ملاحظه اين مقدمات به اين نتيجه مي رسيم كه مقتضاي حكمت الهي اين است كه پيامبراني را مبعوث فرمايد تا راه سعادت دنيا و آخرت را به بشر بياموزند و اين نياز وي را بر طرف سازند و نيز به تربيت افراد مستعد بپردازند و آنها را تا آخرين مرحلۀ كمالي كه براي ايشان ميسر است، برسانند. هم چنين در صورتي كه شرايط اجتماعي، مساعد باشد اجراي قوانين اجتماعي دين را به عهده بگيرند.[3]
از سوي ديگر دين مقدس اسلام، همگاني و جاوداني و نسخ ناشدني است و بعد از پيامبر اسلام )صلي الله عليه و آله( پیامبری نخواهد آمد و ختم نبوّت در صورتي با حكمت بعثت انبياء وفق ميدهد كه آخرين شريعت آسماني پاسخگوي همۀ نيازمنديهاي بشر باشد و بقاء آن تا پايان جهان تضمين شده باشد.
اين ضمانت، در مورد قرآن كريم، وجود دارد و خداي متعال، مصونيّت اين كتاب عزيز را از هر گونه تغيير و تحريفي تضمين كرده است. ولي همۀ احكام و قوانين اسلام، از ظاهر آيات كريمه استفاده نميشود. في المثل تعداد ركعات نماز و كيفيت انجام آن و صدها حكم واجب و مستحب آن را نميتوان از قرآن كريم به دست آورد و معمولا قرآن در صدد بيان تفاصيل احكام و قوانين نيست و تعليم و تبيين آنها را به عهدۀ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گذاشته تا با علمي كه خدا به او عطا فرموده آنها را براي مردم بيان كند، امّا از جانب سوّم شرايط دشوار زندگي آن حضرت مانند چند سال محصور بودن در شعب ابي طالب و ده سال جنگ با دشمنان اسلام، اجازه نميداد كه همۀ احكام و قوانين اسلام را براي عموم مردم بيان كند و همان اندازه هم كه اصحاب فرا ميگرفتند ضمانتي براي محفوظ ماندن نداشت و حتّي كيفيّت وضو گرفتن آن حضرت كه سالها در مرئي و منظر مردم بود مورد اختلاف واقع شد.
با توجه به اين نكات، روشن ميشود كه هنگامي دين اسلام ميتواند به عنوان يك دين كامل و پاسخگوي نيازهاي همۀ انسانها تا پايان جهان، مطرح باشد كه در متن دين، راهي براي تأمين مصالح ضروري جامعه، پيش بيني شده باشد مصالحي كه با رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در معرض تهديد و تفويت قرار ميگرفت و اين راه، چيزي جز نصب جانشين شايسته براي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نخواهد بود، ختم نبوّت هنگامي موافق با حكمت الهي خواهد بود كه توأم با نصب امام معصوم باشد. امامي كه همۀ ويژگيهاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به جز نبوت و رسالت را دارا باشد[4] تا معارف و احكام الهي را براي مردم بيان نموده و از شريعت محافظت نموده و با اجراي احكام الهي ظلم و فساد را از ميان بردارد.
با توجه به نكاتي كه ذكر شد، هم ضرورت وجود امام عالم معصوم منصوب از طرف خدا تا روز قيامت ثابت ميشود و هم نياز جامعه و مردم تا روز قيامت به وجود امام ثابت ميشود، زيرا همان نياز جامعه كه نصب امام را بعد از پيغمبر ضروري مينمايد عين همان نياز وجود امام را تا روزي كه يك فرد از انسان در روي زمين وجود دارد ضروري مينمايد.
در پايان توجه به اين نكته مهم لازم است كه آنچه گذشت ضرورت وجود امام را ثابت ميكند. يعني بر اساس اين استدلال بايد در هر زمان امامي باشد. اما اگر هم اكنون بشريت از فيض ظهور امام محروم است اين به خاطر سوء تدبير خود اوست و سوء تدبير بشريت و انجام رفتارهايي كه به غيبت امام (عليه السلام) انجاميد ضرورت وجود امام را نفي نمي كند. هم چنان كه وجود بيماري اقتضا ميكند در يك شهر پزشك يا پزشكان حضور يابند. حال اگر مردم از روي بيتوجهي به پزشك مراجعه نكردند اين باعث مستغني شدن مردم از پزشك نميشود.
با توجه به توضيحات ياد شده روشن شد كه با وجود نياز مردم به امام بر خداوند است كه براي هدايت مردم امامي نصب نمايد و خداوند اين وظيفه را انجام ميدهد. از اين به بعد بر مردم است كه به امام رجوع كنند و يا اگر مانع ظهورش شده اند موانع را مرتفع نمايند.
پینوشتها:
[1]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، دوره کامل سه جلدي، ص 177، شرکت چاپ و نشر بين الملل وابسته به انتشارات امير کبير، 1377.
[2]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، ص 178، پيشين.
[3]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، ص 304، پيشين.
[4]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، ص 305، پيشين.
ادله عقلی اضطرار به امام در جامعه امروز
دلايل عقلي بسياري بر لزوم وجود امام در ميان جامعه و نياز جامعه به وجود وي در هر عصر و زمان، دلالت دارند و اين ضرورت و نياز را اثبات مينمايند، كه از باب نمونه به يكي از آنها اشاره ميشود.
قبل از پرداختن به این دلیل میبایست سه مقدمه بیان شود.
1. هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام دادن افعال اختياري، مسير تكامل خود را به سوي كمال نهايي بپيمايد، كمالي كه جز از مجراي اختيار و انتخاب به دست نمي آيد و ارادۀ حكيمانۀ الهي اصالتا به كمال و سعادت انسان تعلّق گرفته است اما از آن جا كه اين كمال و سعادت جز از راه انجام دادن افعال اختياري، حاصل نميشود. مسير زندگي بشر، دو راهه و دو سويه قرار داده شده تا زمينه انتخاب و گزينش براي وي فراهم شود و طبعا يك راه آن هم به سوي شقاوت و عذاب خواهد بود كه بالتّبع (و نه بالإصالۀ) مورد ارادۀ الهي واقع ميشود.
2. اختيار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام كار و فراهم شدن زمينههاي بيروني براي كارهاي گوناگون و وجود ميل و كشش دروني به سوي آنها، نياز به شناخت صحيح نسبت به كارهاي خوب و بد و راههاي شايسته و ناشايسته دارد و در صورتي انسان ميتواند راه تكامل خويش را آزادانه و آگاهانه، انتخاب كند كه هم هدف و هم راه رسيدن به آن را بشناسد و از فراز و نشيبها و پيچ و خمها و لغزشگاههاي آن آگاه باشد. پس مقتضاي حكمت الهي اين است كه ابزار و وسايل لازم براي تحصيل چنين شناختهايي را در اختيار بشر قرار دهد و گرنه همانند كسي خواهد بود كه مهماني را به مهمانسرايي دعوت كند ولي محلّ مهمانسرايش و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد! و بديهي است كه چنين رفتاري خلاف حكمت و موجب نقض غرض است.[1]
3. شناختهاي عادي و متعارف انسانها كه از همكاري حس و عقل به دست ميآيد، هر چند نقش مهمّي را در تأمين نيازمنديهاي زندگي، ايفا ميكند امّا براي باز شناختن راه كمال و سعادت حقيقي در همۀ ابعاد فردي و اجتماعي و مادّي و معنوي و دنيوي و اخروي، كافي نيست زيرا روند تغيير حقوقي و قانوني در طول تاريخ بشر، نشان ميدهد كه با وجود پژوهشها و تلاشهاي هزاران دانشمند متخصّص، در طول هزاران سال، هنوز هم يك نظام حقوقي صحيح و كامل و همه جانبه به وجود نيامده است و همواره محافل حقوقي و قانونگذاري جهان به نقص قوانين خود ساخته شان پي ميبرند و با لغو و نسخ مادّهاي با اضافه كردن مادّه و تبصرۀ جديدي به اصلاح و تكميل آن ها ميپردازند.
بايد توجه داشته باشيم كه تمام همّ و تلاش حقوقدانان و قانونگذاران، صرف تأمين مصالح دنيوي و اجتماعي شده و ميشود و هرگز اهتمامي به تأمين مصالح اخروي و كسر و انكسار آنها با مصالح مادّي و دنيوي نداشته و ندارد و اگر ميخواستند اين جهت را كه مهمترين جهات مسئله است رعايت كنند، هرگز نميتوانستند به نتيجۀ قطعي دست يابند. زيرا مصالح مادي و دنيوي را تا حدودي مي توان به وسيلۀ تجارب علمي تشخيص داد امّا مصالح معنوي و اخروي قابل تجربۀ حسي نيست.
با توجه به پيشرفت اعجاب انگيز دانش بشر و استفادۀ وي از تجارب هزاران مسالۀ پيشنيان و وضع ناقص و نارساي قوانين فعلي، ضعف و ناتواني دانش انسان امروز نيز از تشخيص مصالح و مفاسد خويش به روشني آشكار ميشود.
پس اگر راه ديگري براي شناخت حقايق زندگي و وظايف فردي و گروهي و رفع كمبودها وجود داشته باشد، هدف الهي از آفرينش انسان از آغاز تا انجام تحقق خواهد يافت.[1]
از ملاحظه اين مقدمات به اين نتيجه مي رسيم كه مقتضاي حكمت الهي اين است كه پيامبراني را مبعوث فرمايد تا راه سعادت دنيا و آخرت را به بشر بياموزند و اين نياز وي را بر طرف سازند و نيز به تربيت افراد مستعد بپردازند و آنها را تا آخرين مرحلۀ كمالي كه براي ايشان ميسر است، برسانند. هم چنين در صورتي كه شرايط اجتماعي، مساعد باشد اجراي قوانين اجتماعي دين را به عهده بگيرند.[3]
از سوي ديگر دين مقدس اسلام، همگاني و جاوداني و نسخ ناشدني است و بعد از پيامبر اسلام )صلي الله عليه و آله( پیامبری نخواهد آمد و ختم نبوّت در صورتي با حكمت بعثت انبياء وفق ميدهد كه آخرين شريعت آسماني پاسخگوي همۀ نيازمنديهاي بشر باشد و بقاء آن تا پايان جهان تضمين شده باشد.
اين ضمانت، در مورد قرآن كريم، وجود دارد و خداي متعال، مصونيّت اين كتاب عزيز را از هر گونه تغيير و تحريفي تضمين كرده است. ولي همۀ احكام و قوانين اسلام، از ظاهر آيات كريمه استفاده نميشود. في المثل تعداد ركعات نماز و كيفيت انجام آن و صدها حكم واجب و مستحب آن را نميتوان از قرآن كريم به دست آورد و معمولا قرآن در صدد بيان تفاصيل احكام و قوانين نيست و تعليم و تبيين آنها را به عهدۀ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گذاشته تا با علمي كه خدا به او عطا فرموده آنها را براي مردم بيان كند، امّا از جانب سوّم شرايط دشوار زندگي آن حضرت مانند چند سال محصور بودن در شعب ابي طالب و ده سال جنگ با دشمنان اسلام، اجازه نميداد كه همۀ احكام و قوانين اسلام را براي عموم مردم بيان كند و همان اندازه هم كه اصحاب فرا ميگرفتند ضمانتي براي محفوظ ماندن نداشت و حتّي كيفيّت وضو گرفتن آن حضرت كه سالها در مرئي و منظر مردم بود مورد اختلاف واقع شد.
با توجه به اين نكات، روشن ميشود كه هنگامي دين اسلام ميتواند به عنوان يك دين كامل و پاسخگوي نيازهاي همۀ انسانها تا پايان جهان، مطرح باشد كه در متن دين، راهي براي تأمين مصالح ضروري جامعه، پيش بيني شده باشد مصالحي كه با رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در معرض تهديد و تفويت قرار ميگرفت و اين راه، چيزي جز نصب جانشين شايسته براي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نخواهد بود، ختم نبوّت هنگامي موافق با حكمت الهي خواهد بود كه توأم با نصب امام معصوم باشد. امامي كه همۀ ويژگيهاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به جز نبوت و رسالت را دارا باشد[4] تا معارف و احكام الهي را براي مردم بيان نموده و از شريعت محافظت نموده و با اجراي احكام الهي ظلم و فساد را از ميان بردارد.
با توجه به نكاتي كه ذكر شد، هم ضرورت وجود امام عالم معصوم منصوب از طرف خدا تا روز قيامت ثابت ميشود و هم نياز جامعه و مردم تا روز قيامت به وجود امام ثابت ميشود، زيرا همان نياز جامعه كه نصب امام را بعد از پيغمبر ضروري مينمايد عين همان نياز وجود امام را تا روزي كه يك فرد از انسان در روي زمين وجود دارد ضروري مينمايد.
در پايان توجه به اين نكته مهم لازم است كه آنچه گذشت ضرورت وجود امام را ثابت ميكند. يعني بر اساس اين استدلال بايد در هر زمان امامي باشد. اما اگر هم اكنون بشريت از فيض ظهور امام محروم است اين به خاطر سوء تدبير خود اوست و سوء تدبير بشريت و انجام رفتارهايي كه به غيبت امام (عليه السلام) انجاميد ضرورت وجود امام را نفي نمي كند. هم چنان كه وجود بيماري اقتضا ميكند در يك شهر پزشك يا پزشكان حضور يابند. حال اگر مردم از روي بيتوجهي به پزشك مراجعه نكردند اين باعث مستغني شدن مردم از پزشك نميشود.
با توجه به توضيحات ياد شده روشن شد كه با وجود نياز مردم به امام بر خداوند است كه براي هدايت مردم امامي نصب نمايد و خداوند اين وظيفه را انجام ميدهد. از اين به بعد بر مردم است كه به امام رجوع كنند و يا اگر مانع ظهورش شده اند موانع را مرتفع نمايند.
پینوشتها:
[1]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، دوره کامل سه جلدي، ص 177، شرکت چاپ و نشر بين الملل وابسته به انتشارات امير کبير، 1377.
[2]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، ص 178، پيشين.
[3]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، ص 304، پيشين.
[4]. مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، ص 305، پيشين.